خیزش‌ها و مبارزات، هموار‌تر شدن راه انقلاب!

نکاتی در مورد نئولیبرالیسم و رژیم جمهوری‌اسلامی و سایر نیروهای وابسته

لیلا پرنیان

خیزش آبانماه غرش خشم تودههای عظیمی از جامعه علیه چهل و یکسال خلافت رژیم جمهوریاسلامی را به نمایش گذارد و نشان داد که جامعه در شرایط بسیار حساس و پرتلاطمی بسر میبرد که با گذشت زمان حادتر میشود. خیزش آبانماه، مبارزات دانشجویان در 16آذر در ادامه آن و مبارزات دیماه و همچنین در گیریهای منطقهای و حدت تضادهای میان رژیم فاشیستی ترامپ و جمهوریاسلامی در مورد موضوعات و مسائل منطقهای بهخوبی این واقعیت را نشان میدهد. مبارزات اخیر ستونهای رژیم جمهوریاسلامی را بهشدت به لرزه درآورد و مشروعیتش را نزد تودهها از بین برد. برای جامعهای که هنوز درگیر و دار تضاد و مبارزه با حاکمیت بهسر می برد و برای خانوادههای خشمگینی که یا در سوگ از دست دادن بیش از 1500 نفر از جوانانشان بهسر میبردند و یا نگران سرنوشت صدها زخمی که در چنگالهای یک رژیم ارتجاعی به اسارت گرفته شدهاند، ترور قاسم سلیمانی به فرمان ترامپ، بحرانی دیگری آفرید. بیم شروع جنگی دیگر در خاورمیانه بر فضای سیاسی جهان مستولی گشت. پس از پرتاپ موشکهای جمهوریاسلامی به پایگاههای نظامی آمریکا در عراق و به فاصله چند ساعت پس از آن، سقوط هواپیمای اوکراین توسط شلیک پدافند هوایی سپاه پاسدارانکه باعث مرگ 176 نفر شد، به تضاد بیشتر بین مردم با جمهوریاسلامی از یکطرف و تضادهای بین مرتجعین از طرف دیگر، دامن زد.

ریتم سریع تحولات نشان از آن دارد که ایران آبستن تحولات بس عظیمتری میباشد که میتواند بهسرعت کل منطقه را در برگیرد. تضادهای عدیدهای که بیش از گذشته حدت یافته اند. تضاد میان مردم و رژیم جمهوریاسلامی، تضاد میان مردم و امپریالیسم آمریکا و بقیه امپریالیستها، تضاد میان مردم و بنیاگرایان اسلامی، تضاد میان جمهوریاسلامی و آمریکا و غرب در کل، تضادهای منطقهای میان رژیم جمهوریاسلامی و عربستان سعودی و اسرائیل و همچنین تضاد میان جناحهای مختلف جمهوریاسلامی که در مواقعی فروکش میکند و در مواقعی حدت مییابد، همچنین تضاد میان امپریالیستها و انعکاس آن در منطقه. تداخل این تضادها در سطح داخلی و همچنین در سطح بینالمللی بر‌‌پیچیدگی اوضاع افزوده است. این پیچیدگی بهنوبه خود به رویکردهایی که صف دوست و دشمن را بین تودههای مردم مخدوش میکند، پا داده است. حذف هر یک از این تضادها بهمنظور ساده کردن اوضاع نتایج وخیم و وحشتناکی را در بر خواهد داشت که نه تنها مانع از شناخت صحیح و علمی از اوضاع میشود، بلکه ممکن است باعث دنباله روی از جریانات و نیروهای وابسته و ارتجاعی شود. حدتیابی هم زمان تضادها و در هم پیچیده شدن آنها در عرصه جامعه ایران، اوضاع را در عین خطرات با فرصتهای بهتر و بیشتری برای پیشرفتهای انقلابی روبرو ساخته است.

زمانی که مردم در کشاکش ادامه خیزش آبانماه به اشکال دیگر بودند تا بتوانند مانع از آن شوند که رژیم جمهوریاسلامی از این همه جنایت علیه معترضین جان سالم بدر ببرد، در چنین موقعیتی ترور قاسم سلیمانی بهدستور ترامپ فرصت مناسبی برای جمهوریاسلامی فراهم کرد تا بتواند حملات خود را در زمینه تبلیغاتی علیه روحیه مبارزاتی دامن زند و میدان مرعوب کردن مردم را دوباره بهدست گیرد.

اما در چنین شرایط پرتلاطمی که تضادهای مختلف و بهخصوص تضاد تودههای مردم با رژیم جمهوریاسلامی بهشدت حاد است، این اوضاع نتوانست و نمیتوانست پا برجا بماند. شلیک جنایتکارانه موشک به هواپیمای مسافربری اوکرائینی، انکار و دروغگویی سه روزه مقامات دولتی و کشوری، بار دیگر خشم مردم را برانگیخت و حتی ادعای رژیم مبنی بر غیرعمدی بودن آن، برای مردم از همان ابتدا به زیر علامت سوال رفت. مردم صدای اعتراض خود را به انواع مختلف بلند کرده و این عمل جنایتکارانه را به مبارزهای علیه کلیت رژیم جمهوریاسلامی بدل کردند.

دانشجویان پیش قراولان این مبارزات بودند و با شجاعت کم نظیری بار دیگر رژیم جمهوریاسلامی را به مصاف طلبیدند و صدای اعتراضشان را بهسراسر کشور کشانده، حمایت اقشار دیگر را نیز به درجاتی به خود جلب کردند. مهمتر آنکه دانشجویان شعارهای تعرضی تودهها را تدقیق و رادیکالیزه کرده و به سطح بالاتری ارتقاء دادند. دانشجویان کشتار و وحشیگریهای رژیم را که در آبانماه برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم بهکار برده بود را به پشیزی نخریدند و جسورانه در مقابل سرکوبگران جمهوریاسلامی ایستادند و با عمل مبارزه جویانهشان اعلام کردند که برای منافع تودهها و در جهت رهایی از سیستم ستم و استثمار جمهوریاسلامی، از کشته شدن و دستگیری و شکنجه ابایی ندارند.

زمینههای سیاسی و اقتصادی خیزشها و مبارزات اخیر

اعترضات دامنهدار ماههای اخیر این سوال را بهمیان آورده است که آیا بهطور واقعی تحریمهای آمریکا آنگونه که رژیم ترامپ و همچنین رژیم جمهوریاسلامی ادعا میکنند باعث اعتراضات تودههای ستمدیده شدهاست؟ شکی نیست که تحریمهای آمریکا مشکلات اقتصادی فراوانی را برای رژیم جمهوریاسلامی ببار آورده و بار اصلی فشار این تحریمها بردوش مردم و بهخصوص اقشار و طبقات زحمتکش و تحتاتی بودهاست. شکی نیست که مشکلات اقتصادی در جامعه بیانتهاست و شکاف بین فقیر و غنی هر روز عمیقتر میشود. فقر هولناکی که بر جامعه ایران حاکم شده هر روز گستردهتر میشود. اما چنین اوضاعی تنها به خاطر تحریمهای اقتصادی آمریکا نیست. اوضاع اقتصاد ایران حتی قبل از تحریمها بسیار فلاکتبار بود و خیزش دیماه 96 قبل از اعمال تحریمها و بعد از مذاکرات برجام بهوقوع پیوست؛ یعنی زمانی که قرار بود روابط اقتصادی با جهان غرب در «شکوفایی» کامل باشد. هر چند که تحریمهای آمریکا شرایط را وخیمتر کردهاست و بهخصوص مردم را تحت فشارهای بیش از حدی نیز قرار داده است، اما این سئوال همچنان باقی میماند که چرا این تحریمها در چنین فاصله زمانی نسبتا کوتاهی میتواند اقتصاد یک کشور را تا این حد در هم بریزد؟

اقتصاد تحت رهبری رژیم جمهوریاسلامی دارای دو مشخصه است. یکم ادامه و تشدید سیاست اقتصادی رژیم شاه یعنی وابستگی اقتصاد به صدور نفت که از ابتدای قدرتگیری تا کنون به آن متکی بودهاست و دوم تلاش برای تنیده شدن هرچه بیشتر در شبکه سرمایهداری جهانی که بعد از پایان جنگ ایران و عراق شدت و شتاب بیشتری به خود گرفت. البته این دو مشخصه در یک رابطه مستقیم با هم قرار دارند. رژیم جمهوریاسلامی بعد از اتمام جنگ ایران و عراق برای شکلدهی و قدرتگیری سرمایهداری تازه به دوران رسیده در ایران تلاش کرد که هرچه بیشتر اقتصاد را در شبکه سرمایهداری امپریالیستی حاکم بر جهان، ادغام کند. چنین ادغامی با گرفتن وامهای کلان از نهادهای مالی امپریالیستی همراه بود.

نهادهای مالی بینالمللی امپریالیستی هم چون بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، و بعد هم «سازمان تجارت جهانی» و... از اوایل سالهای80 در عمل مسئولیت ادغام اقتصاد کشورهای موسوم به جهان سوم (آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و خاورمیانه) در شبکه سرمایهداری جهانی در سطح بالاتری را بر عهده داشته اند. این روند بعد از فروپاشی بلوک شرق شتاب بیشتری گرفت و اقتصاد کشورهای مختلف در یک سطح کیفیتا بالاتری به شبکه جهانی سرمایه داری که به گلوبالیزاسیون اقتصادی معروف شد، گره خورد. چنین جهتگیری لزوما به دلخواه صورت نگرفت بلکه اجبار و ضرورتی به منظور ایجاد تسهیلات و امکانات برای رقابت سرمایههای مالی کلان جهانی و در سطحی کیفیتا نوین و به منظور مقابله با گرایش نزولی نرخ سود بود. زمانی که بحران اقتصادی، سرمایههای امپریالیستی را در اواسط دهه 70 در بر گرفت، موضوع وداع و یا وداع تدریجی با دولت رفاه در کشورهای امپریالیستی در دستور کار قرار گرفت تا سرمایههای امپریالیستی بهقیمت فشار بر مردم جهان امکان رشد وسیعتری را در رقابت با دیگر سرمایههای رقیب داشته باشند. از طرف دیگر در این ساختار جهانی سرمایه، تلاشهای مهمی برای ورود سریع و بیمانع سرمایههای مالی امپریالیستی به کشورهای جهان سوم صورت گرفت. به این ترتیب برای پرداخت وامهای نهادهای مالی امپریالیستی به کشورهای جهان سوم تسهیلات لازمه ایجاد شد و شروط و موانع به کنار زده شدند. یعنی این نهادها چنین تکلیف میکردند تا در مقابل ارائه وام، تعرفههای گمرکی برای ورود کالاهای امپریالیستها، حذف شوند، مالیات بر سود سرمایههای خارجی تقلیل یابند و یا بهکلی برداشته شوند. سرمایه سرمایهداران در فوق استثمار کارگران و زحمتکشان این کشورها آزادی کامل داشته باشند و از مقررات و قوانین کار کشورهای جهان سوم معاف شوند. این سیاستهای دیکته شده نه تنها بهخودی خود ضربات تخریبی بر اقتصاد و دفرمه کردن اقتصاد کشورهای تحت سلطه را نشان میدهد بلکه تجربه چند دهه اخیر آن را نیز ثابت کرده است. بدین ترتیب چنین روندی نه تنها اقتصاد کشورهای تحتسلطه را در مجموع سر و سامان ندادهاست بلکه آن را بهشدت در هم ریخته و به شکل ناموزون و معوجی به سرمایههای امپریالیستی وابسته و معتاد کرده است. در این شرایط است که خروج سرمایههای امپریالیستی و یا تحریمها میتواند اقتصاد این کشورها را درب و داغان کند. اگر در دورانی کشورهای تحتسلطه در مقابل وامهای اعطایی نهادهای مالی امپریالیستی مجبور بودند که به توصیههای آنان گردن نهند. به مرور زمان و با شکلگیری بیشتر ساختار اقتصاد جهانی یا گلوبالیزاسیون، این کشورها برای کارکرد اقتصادشآنکه شدیدا بهصدور سرمایه جهانی وابستهند، مجبورند حتا بدون دریافت وامها به توصیهها و دستورات این نهادهای مالی امپریالیستی گردن نهند. سیاستهایی که به سیاستهای نئولیبرالیسم معروف است و نه تنها اقتصاد جهانی را هرچه بیشتر و عمیقتر در یک شبکه جهانی سرمایه ادغام کرده بلکه هرچه بیشتر رابطه بین کشورهای امپریالیستی با کشورهای جهان سوم را بهصورت حاکم و محکوم تنظیم نموده است.

رژیم جمهوریاسلامی از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی یعنی دوران بعد از جنگ ایران و عراق بهطور آشکارتری برای بازسازی اقتصادی در چنین جهتی حرکت کرده است. وامهایی که در این دوران از نهادهای مالی امپریالیستی دریافت کرد نه تنها به این روند شتاب داد، بلکه این روند را عمق بخشید. این روند در دوران احمدی نژاد جهش دیگری داشت که عمدتا در موضوع «هدفمند کردن یارانهها» خود را تبلور داد. روشن است که هدفمند کردن یارانه به معنی واقعی حذف بخش مهمی از یارانههای دولتی به انرژی و کالاهای حامل انرژی و مواد اولیه غذایی مردم بود. این سیاست در شرایطی صورت میگرفت که احمدی نژاد در ظاهر با موضعگیریهای «ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی» ژست یک فرد «رادیکال و ضد امپریالیستی» را به خود گرفته بود، اما در عمل در حال پیاده کردن مو به موی توصیههای بانک جهانی بود. البته یک بخش از پیشبرد توصیههای بانک جهانی، حذف یارانهها بود و بخش دیگر، ادامه خصوصیسازیها که امکان تصاحب بسیاری از شرکتهای کلیدی و یا امتیازات واردات و صادرات را به عناصر کلیدی رژیم و سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به سپاه پاسداران و بیت خامنهای میداد و شرایط را برای ادغام بیشتر در سرمایهداری جهانی تسهیل میکرد. این سیاستها ضربه دیگری بود به اقتصاد درب و داغان ایران و جهت دادن آن به سمت سوددهی و رانتخواری برای سرمایهداران و نهادهای سرمایهداری تازه به دوران رسیده. این سیاستهای اقتصادی علیرغم تحریمهای اقتصادی آمریکا از جانب سران جمهوریاسلامی ادامه یافته و چارهای هم جز ادامه آن نداشتهاند. در حقیقت گران شدن سیصد درصدی بنزین که به گران شدن کلیه مایحتاج عمومی مردم مبدل شدهاست در راستای همین سیاست بود. اما مهم تبعات چنین سیاستی است. گران شدن بنزین تنها یک مورد از هزاران تاثیر مخربی است که شکلدهی این چنینی اقتصاد و عواقب وخیم آن برای مردم را نشان میدهد. نقش ایران در تقسیم کار بینالمللی به مثابه صادر کننده نفت بیشازپیش تثبیت شدهاست و سایر رشتههای تولیدی چه در عرصه کشاورزی و یا صنعت و حتی در بسیاری از زمینههای خدمات در وابستگی روبه افزایشی بهسرمایه جهانی قرار دارد.

خلاصه اینکه اوضاع اقتصادی جمهوریاسلامی در نتیجه وابستگی شدید آن به صدور نفت و وابستگی بهسرمایه جهانی و پیاده کردن توصیههای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول یا به اصطلاح «تعدیل اقتصادی»، در هم شکسته شدهاست و در موقعیت ضعیفتری نسبت بههر زمان دیگر قرار دارد. این اقتصاد حتی قبل از تحریمها به بحران خورده و دچار رکود شدید شدهبود. بیکاری در میان طبقات تحتانی و همچنین در میان فارغ التحصیلان دانشگاهی بهخصوص در میان زنان به سطح غیر قابل باوری رسیده بود. کشاورزی بهخاطر واردات بیرویه در یک بحران عمیق به‌‌سر میبرد. تولیدات محصولات اولیه کشاورزی مثل گندم و برنج شیفت بزرگی بهسمت واردات کرده بود. تولید محصولات صنعتی در همان سطح ابتدایی و اولیه نیز در رکود بود. حتی قبل از تحریمها40 درصد از مردم زیر خط فقر قرار داشتند. هنگامی که اقتصاد یک کشور تا این درجه وابستگی پیدا میکند آن زمان است که در مقابل تحریمها بهشدت شکننده میشود. وخامت اوضاع تا این حد، از نتایج «تعدیل اقتصادی» دستپخت نهادهای مالی امپریالیستی است و رژیم جمهوریاسلامی بنده و کارگزار آن است.

پرچم دانشجویان در 16 آذر که بر روی آن نوشته بودند: «ایران، فرانسه، عراق، لبنان، شیلی... مبارزه یکی است» و «سرنگونی نئولیبرالیسم»، مهم بود و درک مجموعا درستی را نشان میداد. بالا بردن سیصد درصدی بنزین نه در نتیجه سیاستهای «ضد امپریالیستی» و یا «مخالفت با آمریکا» بلکه درست بالعکس در نتیجه سیاستهای وابستگی و در خدمت آنها بودن است. به همین دلیل هم کشورهای امپریالیستی که از این مسئله بهخوبی آگاه بودند و میدانستند که تازه این از نتایج سحر است و روندی که آغاز شدهاست ادامه خواهد داشت، کوچکترین اشارهای به این مسئله نکردند و بلکه آن را امری عادی و قابل انتظار تلقی کردند. چرا که نمونههای شورش در مقابل این سیاستهای ریاضتکشی در کشورهای مختلف از سالهای90 میلادی تا کنون به اشکال گوناگون ادامه دارد. درست همزمان با خیزش آبانماه در کشورهای عراق، لبنان، شیلی، اکوادر، بولیوی و کلمبیا مبارزاتی در نتیجه سیاستهای اقتصادی دولتهایشانکه منطبق بر سیاستهای نئولیبرالیستی است، در جریان بود. البته همین سیاست اما به شکلی متفاوت و در سطحی متفاوت در کشورهای امپریالیستی نیز اعمال شدهاست. مبارزات جلیقه زردها در فرانسه علیه این سیاستها یک نمونه از آن است.

برخی از کارشناسان اقتصادی امپریالیستی و همچنین کارشناسان ایرانی تعلیم دیده شده توسط چنین دیدگاهی که خود را جزو اپوزیسیون جمهوریاسلامی میدانند، در اظهار نظراتشان در مورد مشکلات و مسائل اقتصادی رژیم یا اشارهای به این سیاستهای دستپخت نهادهای مالی امپریالیستی نمیکنند و یا کاملا منکر ربط سیاستهای اقتصادی رژیم جمهوریاسلامی با نئولیبرالیسم میشود. دسته دیگری انتقادشان این است که «تعدیل اقتصادی» با اصلاحات در سیاست و یا به عبارت دیگر اصلاحات دمکراتیک باید همراه باشد و دلیل شکست جمهوریاسلامی در این است که «تعدیل اقتصادی» و یا «تعدیل ساختاری» را با اصلاحات دمکراتیک همراه نکرده است. در برابر این بحث باید این واقعیت را بیان کرد که در تمام کشورهایی که این سیاست بهپیش رفته، اکثریت مردم یعنی تهیدستان جامعه را در فقر مطلق قرار داده، حتا اگر با «اصلاحات دمکراتیک» همراه بوده باشد. در عین اینکه این سیاست «تعدیل اقتصادی» بدون اعمال فشار و سرکوب هم ممکن نبوده است.

شعار دانشجویان علیه نئولیبرالیسم مرزبندی دقیقی بود علیه نیروهایی که علیرغم «انتقاد» به جمهوریاسلامی، برنامه اقتصادیشان چیزی نیست جز همان بستههای ارسالی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول. جریاناتی چون رضا پهلوی، مجاهدین و... در انتظار این هستند که با اعمال تحریمها و همچنین کمکهای نظامی امپریالیستها، بتوانند بهقدرت برسند. اما برنامه اقتصادی که در سر دارند، همان برنامه اقتصادی جمهوریاسلامی است که توسط نهادهای مالی امپریالیستی سالها دیکته شدهاست. یعنی همان خصوصیسازیها، حذف سوبسیدها از مواد اولیه، برداشتن تعرفههای گمرکی، افزایش هزینه خدمات عمومی، بالا بردن قیمت سوخت بهقیمت بازار جهانی و خلاصه «تعدیل اقتصادی» تا بتوانند به عضویت در «سازمان تجارت جهانی» نایل آیند و باز هم اقتصاد را در شبکه جهانی حاکم سرمایهداری امپریالیستی عمیقتر غرق کنند. بنابراین نه تنها هیچ یک از جناحهای درون حکومتی از این جهتگیری اقتصادی که سرنوشت آن از قبل روشن است نمیتوانند بگریزند، بلکه هیچ یک از جریانات مرتجع و وابسته به امپریالیستها که تلاش دارند خود را به عنوان آلترناتیوی در مقابل رژیم جمهوریاسلامی معرفی کنند، راهگریزی از این جهتگیری اقتصادی ندارند.

مبارزات ضد رژیم و برخی دستاوردهای سیاسی آن

همانگونه که اشاره شد نمیتوان خیزش آبانماه را در اعتراض بهگران شدن بنزین و یا حتی فقط در چارچوب مشکلات اقتصادی خلاصه کرد. چرا که مجموعهای از تضادها علیه مردم عمل میکنند که نهایتا ناشی از کارکرد سیستم و نظام ستم و استثمار حاکم است. خیزش آبانماه و ادامه آن، طغیان خشم تودههای زخمخوردهای است که تحت فشارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوریاسلامی قرار گرفتهاند. چهل و یکسال است که خفقان، دیکتاتوری و فشارهای سیاسی رژیم دینی عرصه را بر مردم تنگ کرده است. این رژیم هرگونه مخالفت سیاسی حتی مخالفین بیخطر را هم تحمل نمیکند و به زندانهای طولانی مدت محکوم میکند. برای این رژیم سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام معترضین یک مسئله عادی است. کارگران، معلمان، دانشجویان و فعالین محیط زیست و همه اقشاری که برای حقوق صنفی خود مبارزه میکنند با زندان و شکنجه روبرو میشود. این رژیم دهها هزار نفر از نیروهای آزادیخواه، مبارز و کمونیست را در دههی60 در زندانها قتلعام کرد. قتلهای زنجیرهای سالهای70 را به انداخت. ترور شخصیتها و فعالین سیاسی خارج از کشور را سازماندهی کرد. ستمهای ملی و مذهبی گستردهای را بر اقلیتهای ملی و مذهبی تحمیل کرد. رژیم جمهوریاسلامی، در طول چهل و یکسال، بدن زنان را به اسارت گرفت و برای نهادینه کردن فرهنگ سنتی/دینی/پدرسالاری، خشونت را در همه ابعاد زندگیشان اعمال کرد. این رژیم در کوچکترین و خصوصیترین مسائل روزمره مردم دخالت داشته است و... این لیست بیپایان را میتوان از اعمال سیاستهای ضد مردمی و واپسگرایانه رژیم جمهوریاسلامی علیه مردم ادامه داد.

اما بالاخره با آغاز خیزش دیماه 96 فصل نوینی در تاریخ مبارزات مردم ایران علیه رژیم جمهوریاسلامی گشوده شد. شعار هشیارانه و بهجایی که از دانشگاه تهران آغاز شد «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» تبلوری بود از پایان غلبه توهماتی که اصلاحطلبان در جامعه پراکنده بودند. خیزش 96، خیزشی از اعماق جامعه بود، از دل جوانترین و فقیرترین اقشار جامعه، از فراموش شدگانی که نه تنها هیچگونه آیندهای برای خود نمیبینند بلکه از بهپیش بردن زندگی فقیرانه امروز خود نیز عاجزند. شعار ضد اصلاحطلبآنکه از فکر و دل برخاست بهسرعت گسترش یافت و به یکی از موضوعات مهم چالشی در جامعه بدل گردید.

علیرغم طولانی شدن دوران تسلط جناح به اصطلاح اصلاحطلب بر جنبش مردم، علیرغم اینکه برای مدت نه چندان کوتاهی خیل عظیمی از مردم به انتخاب بین بد و بدتر کشانده شدند و تعداد نه چندان کمی امید به اصلاحات غیر واقعی بستند و حتی اصلاحطلبان توانستند رهبری خود را درمبارزات برای دورهای از آن خود کنند، اما مردم خصوصا طبقات تحتانی جامعه به ماهیت ارتجاعی این دارودسته بیش از گذشته پی بردهاند و ماسکهای دروغین اینان یکی پس از دیگری پاره و چهره واقعیشان نمایان شدهاست.

رژیم جمهوریاسلامی که دیگر مشروعیتی در میان اکثریت تودههای مردم ندارد، اهرمهای فریبکاری را یکی پس از دیگری از دست داده است. اگر این رژیم با سرکوب شدید سالهای60 توانست موقعیت را خود را برای دوران طولانی تثبیت کند، روشن است که در شرایط کنونی، دیگر اوضاع ذهنی و عینی با آن سالها متقاوت است. در آن روزها بسیاری از مردم، خمینی و جمهوریاسلامی را نماینده و وارثین انقلاب مردم میدانستند نه سارقین انقلابی که بلافاصله آن انقلاب را بهسلاخ خانه برده و سر آن را بریدند. هنوز تضادهای درونی رژیم به این شدت حاد نشده بود. خمینی و دارودستهش قدرت و قابلیت متحد کردن باندهای مختلف مرتجع مذهبی را داشتند. هنوز میتوانستند با حربه مذهب و احساسات مذهبی بسیاری را بفریبند. هنوز میتوانستند از جنگ و احساسات ناسیونالیستی بهرهبرداری کنند. اینک تضاد تودههای مردم با رژیم جمهوریاسلامی بهحدت فوقالعادهای رسیده و خیزشها و مبارزات مردم ستمدیده به سطح بالایی ارتقا یافته است. چهل و یکسال تبعیض، ستم جنسیتی و خشونتی سازمانیافته بر زنان یعنی نیمی از جامعه، باعث شدهاست که فوران اولیه خشم آنان را بهعیان در همه مبارزات و خیزشها دید. حضور چشمگیر و غیرقابل انکار زنان در مبارزات ضد رژیم چنان برجسته است که مرتجعین جمهوریاسلامی نیز به آن اذعان دارند. فقر و گرسنگی و تبعات ناشی از آن به سطح هولناکی رسیده است. اقتصاد جامعه در رکود مطلق است در حالی که ثروت سران و سلاطین و وابستگان به رژیم ارقام نجومی به خود گرفته است.

در چنین شرایطی سرکوبهای وحشیانه و بگیر و به بندهای رژیم نمیتواند ریشههای این اعتراضاتی که به خیزش عمومی مردم بدل شدهاند را بخشکاند. در عوض هربار مبارزات و خیزشها با قدرت بیشتر و جهتگیری بهتری سر بلند میکنند.

شرایط عینی و شکسته شدن تابوی انقلاب

مرتجعین حکومتی و غیر حکومتی و همچنین طرفداران اصلاحطلبی و رفرمیستهای جنبش زنان با همکاری بیشائبه رسانههای داخل و خارج، سالها علیه انقلاب تبلیغ کردند و تلاش کردند این پیام را به مردم و بهخصوص نسل جوان برسانند که آن چه شما میکشید نتیجه انقلاب است. یا اینکه نتیجه انقلاب چیزی جز رژیم جمهوریاسلامی و شبیه آن نخواهد بود. تلاش کردند که انقلاب را با رژیم جمهوریاسلامی معنی کنند و تودههای مردم را در راههای حمایت از یکی از جناحهای حکومتی و یا یکی از مرتجعین وابسته به امپریالیستها به صف کنند. در تمام این سالها بیوفقه تلاش کردند که این واقعیت را که رژیم جمهوریاسلامی نه حاصل انقلاب بلکه در نتیجه سرقت یک انقلاب و سقط آن و سازش با امپریالیستها بهقدرت رسید را از تودههای مردم پنها ن کنند.

اما امروزه که شرایط عینی جامعه در نتیجه خیزشها و مبارزات گوناگون به درجه زیادی تغییر کرده است، تابوی انقلاب نیز در فکر و عمل بسیاری از مردم خصوصا جوانان شکسته شدهاست. بر متن چنین اوضاعی است که روشنفکران مبارز در دیماه شعار انقلاب را در برابر اصلاح این نظام پیش گذاشتند. این واقعیت را باید به میان مردم برد که هر جریان ارتجاعی چه تحت نام «شاه»‌‌‌ و «مجاهد» و چه تحت هر نام دیگری، اگر بهقدرت برسند، همان برنامههای نئولیبرالیستی را پیاده خواهند کرد که در نهایت همان ساختار اقتصادی و همان سیستم ستم و استثمار، دست نخورده باقی خواهد ماند.

اینکه بهطور روز افزونی برای بسیاری از مردم ماجرای اصلاحطلبان تمام شدهاست، امر مهمی برای پیشروی مبارزات ضد رژیم است. اما این سطح از روشن شدنها نمیتواند پایان کار تلقی شوند. اینها بهخودی خود باعث سرنگونی انقلابی این رژیم نخواهد شد. این جهتگیریها، این برملا شدن ماهیت ارتجاعی جناحهای حاکمیت در نزد تودههای ستمدیده، تنها شرایط را برای پیشرفتهای انقلابی تحت رهبری یک نیروی انقلابی، هموارتر کرده است.

در نتیجه مبارزات و خیزشهایی که خصوصا از دیماه 96 آغاز شده، راه انقلاب هموارتر گشته است. این امر برای نیروی انقلابی که قصد دارد، جامعه را در خدمت به رهایی بشریت، تغییر دهد، اهمیت ویژهای دارد. در این شرایط نه تنها نیروی انقلابی باید خود را به این مبارزات و خیزشهایی که راه را باز کرده است متکی کند، بلکه با پیشبرد امر مبارزه علمی و با سازماندهی تودهها از پائین، شرایط پیشروی انقلابی و پاسخ صحیح بهضرورت انقلاب را بیش از پیش فراهم کند. در این پروسه است که نیروی انقلابی میتواند قوهی ابتکارات و خلاقیت تودهها را برانگیزاند و هم زمان آنان را برای انجام انقلاب با روش، متد و رویکرد علمی قانع و در اشکال مناسب سازماندهی و رهبری کند. انقلابی که با در هم شکستن ماشین دولتی کهنه و جایگزین کردن آن با یک دولت و سیستم نوین بهسر انجام میرسد. دولت و سیستم نوینی که روابط اقتصادی و اجتماعی آن نه بر اساس سود، استثمار و ستم گری، بلکه در خدمت به رفع نیازهای تودههای ستمدیده سازماندهی خواهد شد. سیستم نوینی که شرایط را برای متحول کردن فکر مردم هرچه بیشتر آماده میسازد و آنان را بهطور خلاقانه درگیر پیشروی در جهت رهایی کل بشریت میکند.

در این میان مبارزه برای رفع ستم جنسیتی، بخشی سرنوشتساز از این انقلاب خواهد بود. مبارزه برای رها کردن زنان از قید هرنوع ستم و فرودستی و برای پیش راندن انقلاب که اولین قدم آن سرنگونی رژیم زنستیز جمهوریاسلامی است، اهمیت تعیین کننده دارد. این نقش کماکان در جامعه نوین و انقلابی آینده یکی از محرکهای پیشروی و حرکت در مسیری است برای زدودن هرنوع ستم و استثمار.

نشریه هشت مارس شماره 49

فوریه 2020 / بهمن 1398