موانع عمده نظری – عملی کارزار زنان در پرتو جمعبندی از سه سال فعالیت - لیلا پرنیان

موانع عمده نظری – عملی کارزار زنان در پرتو جمعبندی از سه سال فعالیت

لیلا پرنیان

سه سال است که از آغاز کار کارزارزنان می گذرد. در این مدت کارزار دستاوردهای مهم و گرانبهایی را کسب کرده و نقش و جایگاه مهمی را در جنبش زنان ایران یافته است. کارزار زنان توانست در این مدت زنان بسیاری را که دارای گرایشات گوناگونی بودند را متحد کرده و در زیر یک پلاتفرم متحدانه به عرصه مبارزه مشترک بکشاند.

در عرصه سیاسی، کارزار توانست خود را به مثابه صدای رادیکال جنبش زنان ایران به ثبت برساند. در حقیقت علیرغم تلاش برای متحد کردن وسیع ترین طیف زنان اما مصم بوده است که منافع و اهداف رهایی زنان را فدای سازش با پدر سالاری و مولفه های آن نکند.

می دانیم در جنبش زنان ایران و فعالین آن کسانی هستند که برای به اصطلاح رهایی زنان دست به دامن امپریالیستها شده اند. اما کارزار با شعار روشن نه به هر گونه دخالت امپریالیستی در ایران ، و با افشای جنایات آمریکا در رابطه با زنان عراق و نشان دادن تبلیغات بی پایه در مورد رهایی زنان افغانستان، خط فاصل روشنی با این دیدگاه کشیده است. و تلاش کرده است که این پیام روشن را بدهد که رهایی زنان با اتکاء به امپریالیستها غیر ممکن و خفت بار است.

اما جنبه بسیار مهم دیگر مبارزه کارزار، مبارزه علیه جمهوری اسلامی در جهت سرنگونی آن بوده است، نه تنها به عنوان یکی از سمبلهای اعمال وحشیانه ترین نوع ستم بر زنان، بلکه از این نظر که جناحهایی از آن تلاش دارند جنبش زنان را به ذخیره اختلافات ارتجاعی درون حکومتی بکشانند و یا جنبش زنان را قابل کنترل و یا بی خطر کنند. امروز بخش قابل توجهی از فعالین زن بخصوص در ایران در چنین مسیری قدم برداشته اند، و کمپین یک میلیون امضاء یک نمونه مهم آن است. که بخش زیادی از هم و غم خود را به جلب و گرفتن امضاء از بخش مهمی از جناحهایی از درون هیئت حاکمه گذاشته است. و طبیعتا به پیرو آن مجبور است که با مهمترین عامل سرکوب و فرودستی زنان یعنی جمهوری اسلامی ایران، جدایی دین از دولت ، و سنتهای عقب مانده در جامعه که عمدتا سنتهای زن سیتیزانه می باشند بطور کلی سازش و همراهی کند.

کارزارزنان تلاش کرده که علاوه بر مبارزات نظری در عرصه مسایل زنان و مسایل جامعه و ارتباط این دو باهم در توده ای کردن مبارزه زنان تلاش کند، این امکان را فراهم کند که زنان به این مبارزات بپیوندند، صدا و نظر خود را بلند کنند، و از بند و بست های پشت درهای بسته ، پرهیز کنند، و مبارزه عملی را به خیابانها و به میان مردم و توده ها ببرند.

نکته دیگری که از مشخصات و دستاوردهای کارزار بوده، این است که کارزارزنان یک حرکت دمکراتیک و مستقل بوده است. مسئله مستقل بودن آن نه تنها از دولت ها و حکومت ها بلکه حتی از تعلق به قشر خاصی و تشکل و سازمان خاصی بوده است. نه به این دلیل که کارزار می خواهد یک ظاهر دمکراتیک و عامه پسند بخود بگیرد. بلکه به این خاطر که کارزار می خواست به اصول خود پایبند باشد و در درجه اول مسایل و مشکلات زنان را طرح کند. ثانیا کارزار خواهان آن بوده که دیدگاههای فعالین و توده های زن را به حداکثر منعکس کند، و ثالثا می خواست وسیعترین توده های زن را در خودش متحد کند، و حرکت یک پارچه ای را در خدمت به مسایل زنان و انقلاب سیاسی اجتماعی دامن بزند و اینها یکی از ضرورتهای شکفتگی و پیشروی جنبش زنان است. جنبش زنان یک جنبش مستقل است. و باید مسایل زنان را در مرکز خود قرار دهد. باید ظرفی را ایجاد کند و مبارزه ای را سازمان دهد که به حداکثر زنان تحت ستم جامعه را در خود و حول خود فعال کند و بدین وسیله می تواند در پیشروی کل انقلاب اجتماعی و مبارزه طبقاتی سهم بازی کند.

اینکه کارزار در این مسیر تا چه حد توانست کل پتانسیل خود را بکار بگیرد سئوالی است که بعد از سه سال مبارزه پاسخ می طلبد. بدون شک دستاوردهای مهمی را در این مسیر کسب کرده است. به همین دلیل هم توانسته در مراحلی استقبال وسیعی از جانب زنان خارج کشور و بخشی از زنان در داخل را بخود جلب کند. و شورو شوقی را در میان زنان و مردان آزادیخواه دامن زند. اما این دستاوردها با پیشروی ها و عقب نشینی ها همراه بوده است. علیرغم پیشرویها که موفقیت مهمی به حساب می آید، اما واقعیت اینست هنوز راه درازی در پیش روی دارد تا بتواند خود را کاملا شکفته کند، از پتانسیلی که دارد حداکثر استفاده را بنماید. اما برای چنین کاری باید موانع کار را شناسایی و بروشنی مورد بررسی قرار دهد و این موانع را از سر راه بردارد. حقیقت اینست که این موانع دیگر موانعی جانبی و غیر مهمی نیستند بلکه به سد مهمی در راه پیشرفت کارزار و توده ای شدن آن مبدل شده است.

یکی از خصوصیت های کارزار این بوده که تعدادی از فعالینش، زنانی هستند که یا از فعالین سازمانهای چپ می باشند یا اینکه سابقه همکاری با سازمانهای چپ را داشته اند و بطور کلی می توان گفت که در کل یک تمایل و جهت گیری به چپ را در خود داشته است. اما علیرغم این ترکیب، تشکیل کارزار در مجموع یک حرکت سنت شکنانه بوده است. حرکتی در نوع خود بی سابقه. که تلاش داشته زنان تحت ستم را که اقشار وسیعی را در برمی گیرد، با خود متحد کند. و همانگونه که می دانیم جنبش چپ در ایران بندرت برای ایجاد چنین جریان مستقل زنان تلاش کرده است. و در بسیاری موارد تشکیل سازمان های زنان بیشتر در خدمت ایجاد بخش زنان این سازمان و یا آن گروه بوده است. به همین دلیل هم تشکیل کارزار با استقبال بسیاری از زنان روبرو شد، و همراه با کار شبانه روزی فعالینش شور و شوق خاصی را در میان زنان بطور کل و زنان رادیکال بطور خاص ایجاد نمود. یعنی نه تنها پلاتفرم رادیکال آن حول مسئله زنان بلکه همچنین جهت گیری های سیاسی آن و ربطش به مسئله زنان برای همه قابل لمس و قابل قبول بود.

پیوستن بسیاری از زنان منتسب به چپ از یک طرف بر خصوصیات رادیکال، استواری برای مبارزه ای سخت و جدی افزوده است. که این از دستاوردهای گرانبهای کارزار است. اما از طرف دیگربا توجه به چنین وضعی کارزار نمی توانست نسبت به برخی از خصوصیات و گرایشاتی که جنبش چپ ایران در مورد مسئله زنان در سه یا چهار دهه گذشته با خود حمل می کرده است در امان بماند. و بواقع کارزارزنان در امان نبوده است.

جنبش چپ ایران علیرغم تلاشهایی که برای رهایی زنان در مجموع انجام داده است و در این راه برای به مبارزه کشاندن تعداد بیشتری از زنان به عرصه مبارزاتی موفقیت هایی را داشته است. (البته این تلاشها و موفقیتها در مورد جریانات مختلف نا موزون است) اما از کمبودها و محدودیتهای معینی رنج میبرده است. بعنوان مثال: بر قراری رابطه درست بین رهایی زنان و انقلاب سوسیالیستی ، مسئله رهایی زنان و جنبش کارگری، برخورد به فمنیسم و جنبش فمنیستی که همه اینها عواقب مهم و زیانباری را بر جنبش زنان نهاده است،. اما واقعیت اینست که بسیاری از مشکلات نظری درون جنبش چپ نسبت به مسئله زن ، بدرون کارزار نیز انتقال یافته است. این یک واقعیت است و انعکاسی از وجود گرایشات گوناگون درون کارزارزنان است. مسئله فقط برخورد انحرافی به مسئله زن نیست بلکه واقعیت اینست که بسیاری از برخوردها ناشی از ضعفهای ایدئولوژیک- سیاسی واشکالات و انحرافات درون جنبش چپ ایران بوده است. اشکالات و انحرافاتی که علیرغم هر اسم و نامی که داشته است در رابطه با جنبش زنان از شونیسم مردانه در امان نبوده اند. بررسی این موضوع از حوصله این بحث خارج است. و من قصد آنرا ندارم که به این مسئله در اینجا بپردازم اما مجبورم که به تاثیراتی که این گرایشات در کارزار داشته است، بپردازم. چرا که پیشرفت و یا درجا زدن کارزار مستقیما به گسست از این اشکالات مربوط می شود.

تلاش می کنم به دو انحراف در مورد مسئله زنان در جنبش چپ و بازتاب آن در درون کارزار زنان به طور خلاصه بپردازم. هدفم ریشه یابی این اشکالات و انحرافات نیست بلکه هدفم بررسی برخی نتایج عملی این اشکالات و انحرافات است.

یکم: متاسفانه جنبش چپ ایران در دوران بعد از انقلاب، هنگامی که یورش لجام گسیخته و ارتجاعی جمهوری اسلامی طی برنامه حساب شده ای علیه زنان سازمان داده شد بطرز اسف باری، بی عمل باقی ماند، و در مقابل این یورش قدم به قدم به عقب نشست چرا؟ "چون مبارزه طبقاتی عمده تر بود"، چرا؟ "چون این مبارزه می باید تابع مبارزه با امپریالیسم" می شد، چرا؟ "چون مسئله زنان در سوسیالیسم حل می شوند" و دهها دلیل و برهان دیگر ، که در بهترین حالتش نشانه عقب ماندگی و بی توجهی جنبش چپ در مورد مسئله زن بود.

نگرش حاکم بر جنبش چپ در مجموع این بوده است که " مسئله زنان اساسا در سوسیالیسم حل می شود" البته این طرز نگرش با فرمولبندی های متفاوتی بیان شده است. مثلا برخی حل مسئله زنان را در گرو انقلاب سوسیالیستی و یا در رابطه تنگاتنگ با انقلاب دمکراتیک توده ای، برخی در ارتباط با کسب قدرت سیاسی و یا خلاصه در برخی موارد هم در گرو حل تضاد عمده در جامعه ارزیابی کرده اند. واقعیت اینست که کلیه این فرمولبندی ها بخودی خود غلط نیستند. و در حقیقت بیان یک واقعیت است. که حل ریشه ای مسئله زنان یعنی زمانیکه زنان نه تنها در مقابل قانون بلکه در مناسبات اجتماعی حاکم به معنای واقعی برابر با مردان در جامعه هستند زمانیست که یک انقلاب ریشه ای صورت گرفته باشد، مالکیت خصوصی برچیده شده باشد، و مناسبات تولیدی و در نتیجه مناسبات بین انسانها اساسا متحول شده باشد. اما مشکل اینجاست که این فرمولبندی در اکثر موارد به بهانه ای برای به حاشیه راندن مسئله زنان، خواستهای زنان، ایجاد تشکل های مستقل زنان، و خلاصه بی توجهی به مسئله زنان در کل عمل کرده است. و این بی توجهی به مسائل زنان، در خود باقی نمانده و در بسیاری از موارد به عاملی برای سازش با مناسبات و روابط تولیدی عقب مانده ، سازش با سنت ها و فرهنگهای عقب مانده و همچنین سازش با سیاستهای سرکوبگرانه و زن ستیزانه حاکمین عمل کرده است.

در برخورد به این مسئله نکته ای که اغلب نا گفته باقی می ماند چگونگی راه حل ریشه ای است، چگونگی رسیدن به سوسیالیسم است. برای رسیدن به سوسیالیسم یک انقلاب واقعی سوسیالیستی که تیشه به ریشه ستم بر زن زند، مگر بدون شرکت وسیع زنان امکان پذیر است. اینجاست که لنین این مسئله را بی پاسخ نگذارده است. او می گوید بدون سوسیالیسم مسئله زنان حل نخواهد شد اما " بدون شرکت زنان سوسیالیسمی هم در کار نخواهد بود" . برای شرکت زنان در انقلاب سوسیالیستی و یا انقلاب بطور کل ، نمی توان با وعده های سرخرمن آنها را به مبارزه جلب کرد. واقعیت اینست که زنان بشدت در موقعیت پست تری در جامعه قرار گرفته اند، و همانگونه که همه می دانیم آنها اسیر کارهای خانگی، بچه داری، اسیر مناسبات عقب مانده و سنتی، هستند که روند عادی و معمولی جامعه شرایط را بطور مساوی برای آنها فراهم نمی کند که به مبارزه بپیوندند. مثال بزنم مثلا چند درصد فعالین جنبش کارگری را زنان تشکیل می دهند. یا مثلا همه می دانیم که جنبش دانشجویی ایران از این نظر یعنی شرکت زنان در آن یکی از پیشرفته ترین جنبش هاست، اما چند درصد فعالین جنبش دانشجویی را زنان تشکیل می دهند، و بازهم علیرغم شرکت نسبتا خوب دختران در دانشگاهها چند درصد آنها در جنبش های دانشجویی شرکت می کنند. همه می دانیم که بسیار کمتر از نصف است. و این نشانه اینست که شرایط مساوی شرکت در مبارزات برای آنها وجود ندارد و بسیاری قید و بندهای سنتی و خانوادگی و خلاصه شرایط جامعه این ممانعت را فراهم می کند.

از این مسئله می خواهم نتیجه بگیرم که برای جلب زنان به مبارزه تنها تحت ستم بودن کافی نیست. بلکه طرح مسایل و مشکلات و خواسته های مربوط به زنان یک بخش مهم و تعیین کننده است و ایجاد تشکلات مستقل برای آنها یک ضرورت است. تشکلاتی که مسایل و مشکلات و خواسته ها و مطالبات آنها را بطور مشخص طرح کند. ابتکارات و خلاقیات مبارزاتی آنها را شکفته کند. و نیرو و پتانسیل مبارزاتی آنها را درک کند. در غیر اینصورت روزی هزار بار هم بگوییم مسایل زنان بصورت ریشه ای تنها در سوسیالیسم حل میشود کمکی به حل مسئله نمی کند. بلکه تنها توجیهی می شود برای اینکه فعلا به مسایل زنان پرداخته نشود، مسایل زنان تابع مسایل "عمده" در جامعه گردد. و به این وسیله هر گونه طرح مسایل مشخص زنان لیبرالی و رفرمیستی خوانده شود.

متاسفانه بسیاری از کسانی که چنین درکی دارند که حل مسئله زنان را به دوران سوسیالیسم حواله می دهند درک درستی هم از تضادهای درون جامعه سوسیالیستی ندارند. آنها تصور می کنند به محض اینکه انقلاب سوسیالیستی رخ داد مسئله زنان بصورت اتوماتیک نیز حل خواهد شد. اما تجارب ساختمان سوسیالیسم در چین و شوروی نشان دادند که مسایل زنان بخودی خود حل نمی شوند. این درست است که از فردای انقلاب سوسیالیستی بسیاری از قوانین تبعیض گرانه علیه زنان لغو خواهد شد. زنان در برابر قانون به معنای واقعی مساوی خواهند بود، و این خود پیشرفت عظیمی است. و این پیشرفتهایی بود که زنان پس از انقلابات سوسیالیستی در شوروی و چین بدان دست یافتند. اما این تازه اول کار است. تضادهای جامعه همچنان موانع زیادی را در پیش پای کمونیستها ، انقلابیون و زنان برای رسیدن به یک آزادی واقعی فراهم می کند، که برای عبور از آن موانع مبارزات عظیمی را می طلبد که در آن دوران هم همین مسایل و شیوه ها و متدهای مبارزاتی همچنان مطرح خواهند بود. و همانگونه که لنین می گوید " اکنون موقعیت زنان در روسیه شوروی در مقایسه با پیشرفته ترین دولتها ایده آل بنظر می رسد ولی ما بخود میگوئیم این تازه اول کار است."- (وظائف جنبش زنان زحمتکش در جمهوری شوروی 23 سپتامبر1919)

این شیوه نگرش (حواله دادن رهائی زنان به سوسیالیسم) به گرایش دیگری نیز در جنبش چپ مبنی بر جدا دیدن مبارزه علیه ستم جنسی از مبارزه طبقاتی منجر شده است. یعنی همان دیدگاه اینبار به اینصورت عرض اندام می کند که گویا مبارزه طبقاتی یک مسئله جدا است و مبارزه علیه ستم جنسی غیرطبقاتی و در نتیجه غیر مهم است و بازهم عملا به حاشیه رانده می شود. یا مثلا استدلال آورده می شود چون که ستم جنسی زاییده ستم طبقاتی است پس باید ابتدا مبارزه طبقاتی علیه طبقات استثمارگر را به پیش برد، یا اینکه ستم جنسی باید تابع مبارزه طبقاتی شود، البته منظور از تابع شدن در بسیاری از موارد اینست که به بعد از "پیروزی" در مبارزه طبقاتی حواله داده شود.اینهم یک نوع دیگری است که با ارایه یک عبارت به ظاهر چپ، هم کمونیسم را وارونه انعکاس می دهند و هم یک بار دیگر مبارزه علیه ستم جنسی را به دوران دیگری موکول می کند. واقعیت این است که مبارزه علیه ستم جنسی مبارزه ای جدا از مبارزه طبقاتی نیست. در حقیقت مبارزه علیه ستم جنسی یکی از ارکان مهم مبارزه طبقاتی است. ستم جنسی یکی از مهمترین تکیه گاههای استثمار طبقاتی است. اینکه ستم جنسی در هر نوع جامعه طبقاتی با وسواس و دقت هر چه تمامتر، با وحشیگری و سبعیت هر چه بیشتر قانونی بوده است. و این که ستم جنسی بخش لاینفک کلیه ادیان و مذاهب جوامع طبقاتی بوده است، خود نشاندهنده این است که ستم جنسی بخش لاینفک و ضروری استثمار طبقاتی، طبقات استثمار گر بوده است. بنابراین مبارزه علیه ستم جنسی مبارزه علیه یکی از مهمترین پایه های نظام طبقاتی است. طبقه کارگر هيچگاه بدون مبارزه برای براندازی سيستم زن ستيز نمی تواند به پيروزی واقعی برسد. یا همانگونه که لنین آنرا فرموله می کند:" پرولتاریا نمی تواند بدون آزادی کامل زنان، به آزادی کامل دست یابد."( لنین – به زنان کارگر 21 فوریه 1921)

در واقع طبقه کارگر نه تنها باید علیه سیستم سرمایه داری بطور کل مبارزه کند. بلکه مهم و تعیین کننده است که علیه جنبه زن ستیزانه آن نیز مبارزه کند. و در این راه بدون شک جنبش زنان گنجینه پرارزشی است. طبقه کارگر بصورت طبقه خودبخودی و ذاتی بر همه انواع و اشکال ستم جنسی آگاه نیست. بدون آگاهانه دامن زدن به مبارزات نظری و عملی در عرصه ستم جنسی نه می تواند در مورد آن کاملا آگاه شود و نظراتش را در این مورد تکامل دهد، و نه میتواند علیه آن بدرستی مبارزه کند ، و یا اینکه خود را از آغشته شدن به آن مبرا کند و ریشه های آن را بخشکاند.
در طول سه سال گذشته این نظریات به اشکال مختلف در درون کارزار زنان طرح شده و وقت و انرژی بسیاری را به خود اختصاص داده است و در برخی اوقات موجب مختل شدن ادامه فعالیت شده است.

دوم : کارگر پرستی یا تقدیس مبارزات اقتصادی کارگران در جنبش زنان این ما را به یکی دیگر از گرایشات درون کارزار می رساند که بازهم انعکاسی از گرایشات درون جنبش چپ ایران می باشد.

برخی دوستان تصور می کنند که اگر جنبش زنان بر خواسته های اقتصادی زنان کارگر اصرار ورزد و یا اینکه اگر آنرا به دنبالچه جنبش کارگری که در پی مطالبات اقتصادی خود است بکشانند، به جنبش زنان خصلت طبقاتی و سوسیالیستی می بخشند، جنبش زنان را رادیکال می کنند. و بدین طریق تلاش می کنند که کارزار را نیز بدان جهت سوق دهند. این دوستان این استدلال را می آورند که گویا سطح خواسته های کارزار پایین است، و این سطح ، خواست زنان طبقات میانی است و نه طبقات زحمتکش و پایین جامعه و یا اینکه برخی می گویند که جنبش زنان به کارگران ربطی ندارد پس بورژوایی است. که البته با طرح خواسته های اقتصادی کارگران، و یا در بهترین حالت طرح مزد برابر برای کارگران زن می خواهند این سطح را عمیق کنند و به آن "خصلت طبقاتی و سوسیالیستی" ببخشند.

در حالیکه پیوند با مبارزه برای افزایش سطح دستمزد کارگران جنبش زنان را نه طبقاتی می کند و نه سوسیالیستی و نه رهایی بخش. بلکه آنچه که خصلت مبارزه زنان را تعیین می کنند مبارزه برای ساختن جهانی نوین است. این درک مضر کارگر پرستی یعنی درکی که با کارگر کارگر کردن و چسباندن چند کلمه کارگر می خواهد به یک جنبش خصلت سوسیالیستی بخشد، درکی که بالاترین و والاترین مظهر برابری زن و مرد را در مزد برابر می بیند و اشکال پیچیده تر ستم بر زن را یا نمی بیند و یا بی توجه از آنها می گذرد، چیزی نیست جز کشاندن جنبش زنان به دنباله روی از زنان لیبرال ، حرکت در جهت منحل کردن جنبش زنان به طریقی دیگر و در نتیجه سازش در مقابل پدر سالاری و بازتولید شونیسم مردانه به شکلی دیگر که در نهایت همان سازش با نظام طبقاتی است.

این درست و صحیح است که جنبش زنان باید جهت گیری رادیکالی داشته باشد و جهت گیری خود را تعمیق بخشد. برای اینکار این درست است که ستون فقرات جنبش زنان را باید زنان طبقات زحکمتش تشکیل دهد، زنان طبقه کارگر، دهقانان و بقیه زحمتکشان جامعه، این زنان به معنای واقعی تحت ستم مضاعف قرار دارند. و نه تنها تحت بدترین ستم های طبقاتی قرار دارند بلکه تحت ستم جنسی از جانب دولت، جامعه و خانواده نیز قرار می گیرند. جنبش زنان همواره باید این جهت گیری را حفظ کتد و برای مادیت بخشیدن به آن تلاش نماید.

اما بگذارید که این نکته را روشن کنم که اولا رادیکال کردن جنبش زنان ، با کشاندن آن به مبارزات اقتصادی و چانه زدن برای شرایط بهتر اقتصادی و دیگر مبارزات اکونومیستی متفاوت است. ثانیا کارگران هر چند که درگیرمبارزات اقتصادی می شوند و این خود یک حرکت خودبخودی و طبیعی است اما رسالت تاریخی طبقه کارگر بهبود وضع اقتصادی خود نیست بلکه رهبری طبقات دیگر برای سرنگونی نظام حاکم و پیش رفتن در جهت ساختن دنیایی نوین است. برای اینکه طبقه کارگر بتواند در جنبش زنان نقش و رسالت خود را بازی کند این است که در درجه اول ستم جنسی را به رسمیت بشناسد و بتواند وسیع ترین زنان را متحد کند. به همین دلیل است که لنین طرح خواسته های مشخص زنان برای جلب زنان اقشار متفاوت جامعه و رهبری این جنبش توسط طبقه کارگر را چنین شرح می دهد: "بنابراین برای ما کاملا صحیح است که خواسته های زنان را طرح کنیم. ... خواسته های ما یک رشته نتیجه گیریهای عملی است از احتیاجات مبرم زن و موقعیت ضعیف و محرومش در سیستم سرمایه داری، علیه تحقیرهای زشتی که باید در این سیستم تحمل کند. با طرح اینها ما نشان می دهیم که از نیازهای زنان و ستم بر زنان آگاهیم از جایگاه ممتاز مردان آگاهیم، و از همه اینها نفرت داریم. بله، نفرت داریم و خواهان محو هرگونه ستم و آزاری هستیم که به زن کارگر، همسرکارگر، زن دهقان، همسر یک مردعادی وارد می شود، و حتی از خیلی جهات به زن طبقات ثروتمند نیز وارد می شود. حقوق و اقدامات اجتماعی که ما از جامعه بورزوازی برای زنان می خواهیم گواهی است بر اینکه ما موقعیت و منافع آنها را در نظر می گیریم، طبیعتا نه در نقش رفرمیستهای قیم مآبی که اذهان را تخدیر میکنند. نه! به هیچوجه. بلکه در نقش انقلابیونی که زنان را به شرکت مساوی در بازسازی اقتصاد و روبنای ایدئولوژیکی فرا می خوانند." از گفتگو با کلارا زتکین- جهانی برای فتح شماره 24 فارسی)

خلاصه اینکه مانع اصلی درون کارزار زنان را نه روشهای کار و یا نبود بند های اساسنامه ای و غیره تشکیل میدهند، بلکه نگرش و نظرات انحرافی نسبت به مسئله زن، ستم جنسی و رهائی زن است که موجب عدم پیشروی و توده ای شدن کارزارزنان شده است.

 7 مارس 2008

سمینار کارزار زنان در بروکسل – بلژیک


Leila-parnian@hotmail.com