نيمی از آسمان
درباره رهائی زنان در چين
فهرست مطالب
پيشگفتار مترجم فارسي 1
پيش درآمد بقلم "هان سويين" * 3
يادداشت مترجمان انگليسی
مقدمه نويسنده 4
مقدمه نويسنده بر ترجمه انگليسی
دلايل پنجگانه 4
فصل اول 5
كار در حال دگرگون ساختن زنان است، زنان در حال دگرگون ساختن كار هستند 5
مقدمه 5
1- طريق صنعتی شدن چين و رهايی زنان 6
2 -اجتماعی شدن روستاهای چين و رهايی زنان 10
فصل دوم 12
اجتماعی كردن خانه داری
مقدمه 12
3- اول كلكتيويزاسيون، بعداً مكانيزاسيون 14
4- نمونه "تاچين" 16
5 - كنار زدن هاله اسرارآميز توليد خانگی
فصل سوم 20
اجتماعی كردن عملكرد مادری
6 - دوران شيرخوارگی و خردسالی
7 – بچه ها آدم هستند 24
8 - بزرگ كردن و آموزش فرزندان: قلمرو جامعه يا قلمرو دولت 30
فصل چهارم 32
خانواده در چين بسوی يك جمع گرايی توده ای
مقدمه 32
9 - يك بررسی تاريخی
10 - زمان استراحت، زمان كار 35
11 - ايده "ملی كردن"و نتايج مرگبار آن برای خانواده 37
فصل پنجم 39
مدخلی بر بحث مسئله جنسی در چين 39
12 - نيازهای طبيعی و نيازهای فرهنگی
13 - پيدايش يك فرهنگ جنسی نوين در چين 41
14 - ايده نوينی از عشق 43
بجای نتيجه گيری
ضميمه: آمار در مورد شركت زنان در ادارات دولتی سال 1971 45
موخره: عليه نقش جاودانی زن(1) 45
پيشگفتار مترجم فارسي
در دنيای بردگی و ستم سرمايه داری، تجسم جامعه ای نوين و مناسباتی متفاوت، الهامبخش است. اما وقتی می بينيم كه جائي، انسانهای ديگری، نه تنها آن آرزوها را به واقعيت تبديل كرده اند، بلكه در عمل از تخيلات ما هم فراتر رفته اند، اميد و شادی ما ابعاد ديگری به خود می گيرد؛ احساس قدرت می كنيم. چين دوران مائوتسه دون، چنان تصويری را به دنيا ارائه می داد؛ تصويری شورانگيز از جامعه متفاوتی كه به دنبال يك انقلاب عميق، بدست توده ها و برای توده ها ساخته می شد. تلاشهائی كه در چين برای ريشه كن كردن ستم هزاران ساله مرد بر زن صورت گرفت، نشان ميداد كه جامعه تا چه اندازه و به چه طريق از مناسبات اسارتبار گذشته، گسست كرده است.
كتاب حاضر شمه ای از آنچه در چين انقلابي، در مسير رهائی زنان می گذشت را از نگاه "كلودی بوروايل" (يكی از فعالين جنبش زنان فرانسه در سالهای 1970) تصوير می كند. اين كتاب بسال 1973 در پاريس منتشر شد؛ سال 1974 ترجمه آلمانی و سال 1975 ترجمه انگليسی آن به چاپ رسيد. برای ترجمه فارسی اساسا از نسخه انگليسی استفاده كردم؛ ولی در مورد سوتيترها و برخی نكات مبهم به نسخه فرانسوی رجوع شد.
*****
ستم بر زن و مردسالاری "طبيعت بشر" نيست. انباشت ثروت بطور خصوصی همراه با اشكال جديد توليد، در جوامع اشتراكی اوليه به شرايطی پا داد كه بخشی از جامعه كنترل ابزار توليد را بدست گرفت و بر كل زندگی اجتماعی مسلط شد. و در اين بستر، تقسيم كار كمابيش خودبخودی بين زن و مرد به يك مناسبات ستمگرانه بدل شد. ستم بر زن كهنه ترين و ريشه دارترين ستمهاست و عليرغم تمام تغيير و تحولات جامعه طبقاتي، به درجات و اشكال مختلف بوجود خود ادامه داده است. اين ستم يكی از اركان قدرت تمام ساختارهای اقتصادی و دولتهای ستمگر است.
موقعيت زنان در هر جامعه، ميزان الحراره وضعيت كلی آن جامعه است. جامعه ای كه زنانش در بند باشند، جامعه ای آزاد نيست. و بهمين ترتيب، جامعه ای كه به آزادی زنان اهميت ميدهد و برای تحقق اين آزادی ميكوشد، جامعه ای است كه در راه رهائی تمامی آحادش از همه انواع ستم و استثمار قدم برميدارد. و چين انقلابی چنين جامعه ای بود.
مائوتسه دون گفت: "تا وقتی حتی يك زن تحت ستم در دنيا وجود داشته باشد، هيچكس واقعا آزاد نشده است." انقلابيون چيني، بعد از كسب قدرت، در پرداختن به مسئله زن درنگ نكرده و از همان ابتدا تدابيری برای سرنگونی مردسالاری اتخاذ كردند: در ادامه سياستی كه در دوران جنگ آزاديبخش پايه گذاری شده بود، به تقسيم زمين ـ نه بر مبنای خانواده كه بر مبنای فرد ـ پرداختند و بدين طريق زنان نيز صاحب زمين شدند؛ قانون جديد ازدواج قدم مهمی بود برای لغو ازدواج های اجباری و به رسميت شناختن حقوق زنان در عرصه های مختلف اجتماعي؛ فحشاء در مدت بسيار كوتاهی برچيده شد.... و اين تغييرات همگی با بسيج وسيع مردم عملی شد؛ بطوری كه توده ها خود به تغيير زندگی خويش دست يازند و با ابتكاراتشان در ايجاد مناسبات و اشكال نوين ساختار اجتماعی نقش فعال بازی كنند. در چين انقلابي، قدرت در دست توده ها بود.
در اين كتاب، جنبه های مختلف شركت زنان در انقلاب، و بخصوص اشكال سازماندهی مشخصی كه در جهت برداشتن بار هزاران ساله خانه داری و بچه داری از دوش زنان صورت گرفت، مشاهده و بررسی شده است. فصل اول كتاب، شركت زنان در توليد را بررسی كرده و نشان ميدهد چگونه زنان در اين پروسه و برای اينكه بتوانند فعالانه تر در توليد و انقلاب شركت كنند، موانعی كه خانه و خانواده و بچه داری ايجاد می كرد را كنار زدند. ساير فصول كتاب، تجربه چين در اجتماعی كردن خانه داري، رابطه با فرزندان، برخورد به خانواده و مسائل جنسی را بررسی می كند.
تغييرات عظيمی كه در مدتی كوتاه جامعه بغايت عقب مانده و نيمه فئودالی چين را دگرگون كرده بود، حتی برای كسانی كه در جوامع پيشرفته و صنعتی اروپا زندگی ميكنند، حيرت انگيز است. (البته نبايد از خاطر برد كه انقلابيون چينی بر پايه مطالعه دستاوردهای انقلابی شوروی سوسياليستی دوران لنين و استالين و جمعبندی از كمبودهای آن بود كه توانستند به اين تحولات دامن زنند.) از نكات قابل توجه اين كتاب، اينست كه "كلودی بوروايل" برخلاف بسياری ناظران اروپايي، جامعه انقلابی چين را با جامعه فئودالی دوران قبل از انقلاب مقايسه نمی كند؛ بلكه اين مقايسه با جوامع به اصطلاح "آزاد" و پيشرفته غرب و بويژه فرانسه صورت می گيرد ـ جوامعی كه در آن، هرچند اشكال ستم فئودالی چون ازدواج اجباری و چادر و غيره وجود ندارد، اما كماكان زنان به اشكال مختلف دربندند.
با مطالعه بخشهای مختلف اين كتاب، با تحولاتی كه چين انقلابی در نقش زنان در جامعه بوجود آورد، آشنا می شويم و گاهی با ديدن اينكه چه تغييراتی می تواند صورت گيرد، عمق بيعدالتی و نابرابری و ستمی كه در دنيای كنونی حاكم است برايمان روشنتر می شود. در عين حال، بايد درك كرد كه اين تحولات نسبی بوده و محدوديتهائی داشته اند. ستم بر زن را نمی توان يكشبه و اراده گرايانه نابود كرد. حتی در جامعه سوسياليستی نابرابريهای اقتصادی و تمايزات مهم اجتماعی هنوز از بين نرفته و در جامعه، و مشخصا در بين رده های بالائی حزب و دولت، مدافعانی دارد كه سرسختانه برای سرنگونی انقلاب مبارزه ميكنند. ايده ها و سنن كهنه و ارتجاعی نه تنها در ميان مردان بلكه در ميان زنان هم عميق و ريشه دار است؛ و اينها همه از موانعی است كه جلوی حركت سريع، بدون افت و خيز و مستقيم الخط بسوی آزادی را ميگيرد.
در اين زمينه، اشاره موخره كتاب به كارزار مبارزه ضد كنفوسيوس (فيلسوف ارتجاعی چيني) حائز اهميت است. اين مبارزه كه در ضديت با ايده های ارتجاعی و عقب مانده در تمام زمينه ها، از جمله در مورد نقش زنان بپا شد صرفا يك مبارزه فلسفی نبود. نيروهای مقتدری بودند كه از ايده های ارتجاعی كنفوسيوس آگاهانه دفاع ميكردند. اين نيروها كه انقلابيون آنها را "رهروان سرمايه داري" می خواندند، بعدا در سال 1976 با يك كودتای ضدانقلابی بقدرت رسيدند. كارزار انتقاد از كنفوسيوس اين افراد را آماج حمله قرار ميداد. اين كارزار در ادامه و بر زمينه انقلاب كبير فرهنگی پرولتاريائی صورت گرفت. زنان در جريان اين انقلاب، بطرزی بيسابقه بصحنه مبارزه شتافتند و در عرصه های متعدد نقشی فعال ايفاء كردند. مائوتسه دون با تاكيد بر لزوم انقلابات فرهنگی متعدد در پيشرويهای جهش وار جامعه سوسياليستي، و اهميت نقش زنان در اين ارتباط چنين گفت: "انقلاب فرهنگی بعدی توسط زنان و برای زنان انجام خواهد گرفت.
"نكته ديگری كه در مطالعه دگرگونی موقعيت زنان در چين بايد مد نظر داشت اينست كه اين امر بدون وجود قدرت سياسی طبقه كارگر امكان نداشت. كسب قدرت توسط پرولتاريا بود كه دروازه ها را بروی دگرگونيهای حيرت آور در سازمان اجتماعی بشر، منجمله در موقعيت زنان، باز كرد. همانطور كه كلودی بوروايل در بخش نتيجه گيری خاطر نشان می كند، تغيير ريشه ای وضعيت زنان و رهائی آنان از ستم جنسي، نه فقط در جوامع عقب مانده ای نظير چين بلكه در جوامع پيشرفته سرمايه داری امپرياليستی نيز در گرو انجام انقلاب است: انقلابی سوسياليستی كه كل اين بنای اجتماعی استثمارگرانه را زير و رو كند.
در همينجا لازمست اشاره كنم كه اگرچه بين اشكال بورژوا دمكراتيك سازماندهی جامعه و اشكال فئودالی تفاوتهای چشمگيری موجود است، اما شكل متفاوت سازماندهی اين يا آن عرصه، بخودی خود تعيين كننده و نمودار شرايط كلی و اساسی جامعه نيست. بطور مشخص، بورژوازی اين توانائی را دارد كه در حيطه منافع خود از اشكال متنوع سازماندهی استفاده كند. مثلا، ايجاد مهد كودكها و غذاخوريهای عمومی و درگير كردن زنان در عرصه های مختلف توليدي، از محدوده توانائی های بورژوازی خارج نبوده و نيست. كما اينكه جوامع اروپايی از دوران نگارش اين كتاب، تغييرات بسياری كرده اند. نمونه ديگر، شوروی است. از ميانه دهه 05 ميلادی (يعنی از زمانی كه سرمايه داری در آن كشور احياء شد) تجديد نظر طلبان حاكم اين توانائی را داشتند كه به استفاده از برخی اشكال "سوسياليستي" ادامه دهند. بنابراين "شكل" نهادها، تعيين كننده نيست. مسئله تعيين كننده اينست كه قدرت در دست كدام طبقه است. مثلا، آيا مهد كودكها (نظير كشورهای سرمايه داري) برای تشديد استثمار و استفاده از نيروی كار ارزانتر زنان تشكيل می شود يا (نظير چين انقلابي) برای آزاد كردن آنها از قيد بندگی و كمك به شركت كامل آنها در كليه امور جامعه و مهمتر از همه در قدرت سياسي؟در دوران سوسياليسم، اين مسئله كه جامعه نهايتا بسوی كمونيسم راه می گشايد يا در نيمه راه ايستاده و راه سرمايه داری در پيش می گيرد كماكان حل نشده است؛ خاك مساعد برای هر دوی اين جهت گيريهای متضاد وجود دارد. قدرت سياسی پرولتاريا، سرنگون شدن استثمار انسان توسط انسان به عنوان شالوده سازمان اجتماعي، ظهور مناسبات نوين در زيربنا و روبنای جامعه، جوانه های دنيای آينده اند. اما تمايزات اساسی اجتماعی بين كار يدی و كار فكري، كارگر و دهقان، زن و مرد، شهر و روستا كه از گذشته باقی مانده اند، زمينه ساز رشد يك طبقه بورژوازی نوين و قدرت گيری مجدد سرمايه داريند. در چنين شرايطي، خط ايدئولوژيك و سياسی حاكم بر رهبری (يعنی حزب و دولت)، نقشی تعيين كننده در پيشروی يا عقبگرد جامعه بازی ميكند. تعيين تكليف بر سر دو راه، در روبنای سياسی جامعه انجام می شود. اين مسئله، اهميت حضور موثر زنان در رهبری سياسی جامعه، در تدوين خط و مشی حزب و دولت را بيش از پيش روشن می سازد.
كلودی بوروايل در تاكيد بر خصلت متناقض جامعه سوسياليستی موفق است؛ اما گاه اين درك را القاء می كند كه دولت سوسياليستی در چين عملا دولت مشترك پرولتاريا و بورژوازی بود. بدون شك بورژوازی در آن جامعه وجود داشت. اين طبقه اگرچه بطور رسمی از قدرت سياسی محروم بود، اما بقول مائوتسه دون درست در خود حزب كمونيست لانه كرده بود. نمايندگان سياسی اين طبقه در جناحهای رويزيونيست كه حامل خط و برنامه احياء سرمايه داری در جامعه بودند، تجسم می يافتند. اما دولت، دولت ديكتاتوری پرولتاريا بود. پرولتاريای در چين اين قدرت را داشت كه مبارزه بين دو راه را به شكل نسبتا مسالمت آميز هدايت كند.(*)
نقطه تمركز كتاب حاضر، اساسا مطالعه مسائلی است كه بطور "كلاسيك" بعنوان مسئله زنان شناخته شده اند. "كلودی بوروايل" اگرچه به حضور كمی و كيفی زنان در صفوف حزب و دولت و ارتش اشاراتی دارد، اما به نقاط قوت و ضعف چين سوسياليستی در اين زمينه نمی پردازد. بطور مثال درباره نقش زنان در انقلاب فرهنگی كه چيان چين (همسر مائو) يكی از رهبران برجسته آن بود، صحبتی نمی كند.
تحولات انقلابی مداوم در همه اجزاء جامعه چين، بدون اتكاء كامل كمونيستهای چينی به ابتكارات انقلابی توده ها در تمامی امور، ناممكن بود. همانطور كه در اين كتاب بطور زنده ترسيم شده، توده ها مستقيما به اعمال قدرت می پرداختند. اما رهبری حزب كمونيست و پشتوانه دولت، برای حفظ و اعمال قدرت توده ها، تعيين كننده بود. بطور كلي، امكان برقراری يك جامعه بدون حزب و دولت و ارتش، در جائی كه هنوز طبقات وجود دارند و در محاصره يك جهان سرمايه داری متخاصم بسر می برد، با واقعيت جور در نمی آيد. پيدايش چنين جامعه ای در گرو پيروزی كامل انقلاب جهانی پرولتری و برقراری كمونيسم جهانی است.
در اينجا بايد اشاره كنيم كه برداشتهای "كلودی بوروايل" از جامعه سوسياليستی در زمينه هائی ديگر نظير ماهيت نيروی كار و دستمزدها، با درك مائوتسه دون و كمونيستهای چينی متفاوت است. در اين مورد ميتوان به كتاب "نقد اقتصاد شوروي" اثر مائو، و بخش سوسياليسم از كتاب آموزشی "اقتصاد سياسي" بقلم گروه نويسندگان شانگهای رجوع كرد كه بحثهای عميق و مفصلی در مورد نقش قانون ارزش در جامعه سوسياليستی و موقعيت نيروی كار ارائه می دهند.
در فصل پنجم كتاب حاضر، نويسنده بدرستی بحث می كند كه چندهمسری مردانه را نمی توان با چندهمسری زنانه پاسخ داد. "عشق آزاد" پادزهر ستم جنسی بر زنان نيست. او در مقابل، از سياست انقلابيون چينی مبنی بر ممنوعيت رابطه جنسی قبل از ازدواج دفاع می كند. اينكه رابطه اين ممنوعيت با سياست تحكيم خانواده نوين در چين چه بود، و اين چنين ممنوعيتی تا چه حد می توانست دامنه ستم بر زن را محدود كند و به رفع نابرابری اجتماعی بين زنان و مردان ياری رساند، موضوع بحث است.
تجربه چين پيشروترين تجربه بشر در امر رهائی زنان بود؛ و می توان گفت كه كتاب حاضر در ارائه اين واقعيت موفق است. اينك بيش از دو دهه است كه چين به كام سرمايه داری فرو رفته است. دستاوردهای عظيم و ارزشمند ساختمان سوسياليسم در زمينه های مختلف منجمله در مسير رهائی زنان نابود شده اند. كشتن نوزادان دختر كه قبل از انقلاب در چين فئودالی رايج بود، دوباره براه افتاده است. نقش و موقعيت اجتماعی زن به قهقرا رفته و فحشاء و تجارت سكس در جريان است. اينها همه گواه اين واقعيت است كه ستم بر زن يكی از ستون هائی است كه سرمايه داري، حاكميت و سلطه خود را بر آن استوار می كند. در چين نيز احيای سرمايه داري، بناگزير با احيای ستم جنسی همراه بوده است.
در سه دهه اخير، سرمايه داری جهانی بخش فزاينده ای از زنان را به عرصه كار خارج از خانه كشيده و جنبش رهائی زن در سطح جهانی نيز رشد و گسترشی قابل توجه داشته است. اينها همه باعث شده كه زنان نقش بسيار فعالتر و آگاهانه تری در زندگی اجتماعی و سياسی بعهده بگيرند. در اين مسير، درك جنبش بين المللی كمونيستی از مسئله زن و امر رهائی زنان نيز روشنتر و عميقتر شده است. اينك می توان "نيمی از آسمان" را با نگاهی پيشرفته تر نگريست.
ترجمه فارسی اين كتاب به فعالين جنبش زنان ايران و افغانستان اهداء ميشود. واپسگرايان مذهبی با تكيه به عقب مانده ترين ايده های سنتی و فئودالی اين جوامع و با زور تفنگ و قانون، ابتدائی ترين حقوق را از زنان سلب كرده اند. ولی همين وحشيگری ها به شرايطی پا داده كه زنان هر چه بيشتر به ميدان مبارزه كشيده ميشوند؛ و خشمی را در آنان ايجاد كرده كه نيروی قدرتمندی در مبارزه با اين متحجران و حاميانشان و انجام يك انقلاب ريشه ای در جامعه افغانستان و ايران است. اميدوارم كه ترجمه اين كتاب به گسترش افق ديد و مبارزه زنان فارسی زبان خدمت كند.
منير اميريهشت مارس 1999 ـ اسفند 1377
(*) برای درك عميقتر مبارزه طبقاتی در چين، مطالعه آثار مائوتسه دون و ديگر رهبران انقلابی چين در زمينه مبارزه دو خط و درسهای انقلاب فرهنگي، ضروری است. مشخصا رجوع كنيد به مقاله "درباره اعمال همه جانبه ديكتاتوری بر بورژوازي" نوشته چان چون چيائو. وی از اعضای دفتر سياسی حزب كمونيست چين بود كه در جريان كودتای بورژوائی سال 1976 همراه با چيان چين و ديگر كمونيستهای انقلابی چين دستگير شد. سالها بعد، چان چون چيائو و چيان چين در زندان دن سيائو پين جان باختند.
پيش درآمد بقلم "هان سويين" *
از اينكه پيش درآمدی بر اين كتاب می نويسم بسيار خوشحالم. بنظر من اين كتابی عالي، فكر شده و ضروريست كه بكار رفع اغتشاشات فكری موجود در ميان بسياری از زنان در دنيای غرب در مورد وضعيت خودشان ميآيد.
تجربه چين يا بهتر است گفته شود تجربه عظيم و گسترده انقلابی كه در جريان انقلاب مداوم در اين كشور بدست آمده است، بطور قطع و از همان آغاز با مسئله رهايی حقيقی زنان گره خورده است. منظور رهايی تمام و كمال است. انقلاب سوسياليستی در چين نمی تواند فقط "نيمی از جمعيت" را در بر بگيرد و نيمه ديگر را در شرايط بردگی و استثمار، يعنی در شرايطی كه كماكان بخش اعظم زنان جهان بدان گرفتارند، به حال خود رها كند. در اين حالت انقلاب سوسياليستی امكان ناپذير خواهد بود. اما چينی ها در اين حيطه، همانند بسياری حيطه های عملی ديگر، از يك سری ايده های از پيش تعيين شده حركت نمی كنند؛ حركتشان فرصت طلبانه نيست؛ آنها معتقدند كه رهايی زنان تنها از طريق اقداماتی نظير "اعطاي" حقوق برابر، و مساوات عملی نمی شود. مطالبی كه در اين كتاب در جزئيات مورد تشريح قرار گرفته اند عبارتند از: تحول عميق زنان در نحوه نگرش به خود و به جمع؛ ارزيابی مجدد از تمامی به اصطلاح "ارزش" هائی كه به مناسبات زن با جامعه و خانواده و مرد، و عملكرد وی بعنوان مادر و همسر و كارگر مربوط می شود. تشريح اين مسائل، افق ديد زنان بيشماری را باز خواهد كرد و برای زنانی كه خواهان تغيير شرايط خويشند اما غالباً به طرق نادرستی چنگ می اندازند، بسيار ارزشمند خواهد بود.
منظور من بهيچوجه كم بها دادن يا نفی جنبشهای رهايی بخش زنان كه اينك در بسياری كشورهای غربی جريان دارد، نيست. همانطور كه نخست وزير چوئن لای گفت، انسانها در جوانی برای دست يابی به حقيقت و يافتن راه، به هزار طريق متوسل ميشوند؛ و همه جنبشهای اصيل با چنين چيزی روبرو هستند. برای همه زنانی كه حقيقتاً خواهان رهايی هستند، مطالعه اين كتاب ضروری است. زيرا در اين كتاب مبارزه زنان در چين در زمينه های ايدئولوژيك و مادي، نه فقط در تحول جامعه و "انجام انقلاب" بلكه در متحول كردن خودشان نيز با وضوح بسيار بيان شده است. در هر گوشه كتاب خاطرات، ماجراهای زنده و ملموس برای روشن كردن نكات مورد استفاده قرار گرفته است. جهش بزرگ به پيش زنان چين بهتر از هر جا در اين واقعيت منعكس ميشود كه آنها نه فقط برای كسب برابری با مردان و منافع اقتصادی به رها كردن خويش پرداخته اند، بلكه جهت "انجام انقلاب" و خدمت به تحكيم سوسياليسم بدين كار دست زده اند. آنها فقط با تحكيم سوسياليسم است كه ميتوانند رهايی خويش را نيز تحكيم كرده و حقيقتاً به "نيمی از آسمان" تبديل شوند.
من اعتراف ميكنم كه با خواندن اين كتاب، بطرق گوناگون به جهل خود در درك از زنان پی بردم؛ و فهميدم كه خود چقدر به برخی ايده های "فئودالي" و "عقب مانده" از شرايط زنان آلوده ام. علتش اين است كه تفكر من محدود به تجربه شخصی من است. تجربه شخصی من در زمينه مبارزه برای كسب آزادی بيان بوده و بخاطر همين تجربه گرايش به ناديده گرفتن بسياری از جوانب مربوط به بردگی زنان داشته ام ـ جوانبی كه خودم از آنها گريخته بودم و حتی فراموش ميكردم كه چقدر باعث فرسايش جسم و روح ميشوند. بنابراين، اين كتاب به من بسياری چيزهای خوب ياد داد و از صميم قلب به نويسنده اش تبريك ميگويم، چرا كه تهيه اين اثر پراتيك را به تئوری مربوط ميكند؛ اين كتاب از تفكر پاترناليستی ، و اين تفكر خوش خيالانه كه "نبرد به پيروزی انجاميده" و اينكه وقتی وضعيت زنان بهبود يافت ديگر نبايد دنبال چيز بيشتری بود، دوری ميجويد. (*)
اغلب در سخنرانی هايم در بسياری از كشورهای غربی با مردان و زنانی برخورد ميكنم كه ظاهراً معتقدند "مناسبات جنسي" و "آزادی جنسي" كه بمعنای مناسبات جنسی زنان و دختران جوان بدون قيد و بند ازدواج است، رهايی كامل زنان ميباشد. بهرحال اين چيزی است كه از بحثهای آنها بر ميآيد و بنظر ميرسد كه همه اميد خود را در اين خلاصه كرده اند و فكر ميكنند كه اگر اين آزادی را كسب كنند آنوقت ساير مسائل حل ميشود. من با اين نظريه مبارزه كرده ام. چون به نظر من رابطه زن و مرد يك مقوله اجتماعی است. اما حالا می بينم كه به حد كافی نمی دانستم "تئوری سكس" واقعا چقدر زيانبار است. فصلی كه تحت عنوان "پيش درآمدی بر بحث درباره مسئله جنسی در چين" آمده، برای روشن كردن اين موضوع بسيار مهم است.
اميدوارم كه همه زنان و همينطور بسياری از مردان اين كتاب را بخوانند. شايد برخی موارد (مثلا در رجوع به خانه داری كه بنظر نويسندگان كتاب، هم زنان و هم مردان بايد كاملا در آن مشاركت كنند) باعث شگفتی برخی مردان شود. اما خوب است به آنها يادآوری كنيم كه تا چه اندازه انرژی زنان صرف انجام كارهای روزمره خانه ميشود؛ يعنی جايی كه حتی بهترين مردان آن را حيطه زنان ميدانند. خوب است دوباره به اين مسئله فكر شود. هرچند گرايشی قوی وجود دارد كه اين مسئله را در چارچوب "خانواده" توضيح دهد. بنابراين جذب اين نكته احتمالا بسيار دشوار خواهد بود (زمانيكه شخص فكر كند زنان "استعداد" خانه داری و مادری را دارند بناگزير تقسيم كار خانه اجباری جلوه ميكند و نهايتاً بار اين كار دوباره بر دوش زنان می افتد.) مسلماً هميشه يك اختلاف وجود خواهد داشت: مثلا مردان درد زايمان را تحمل نمی كنند. همانطور كه نويسنده كتاب مطرح كرده است، بدون شك بايد با سنگ محك ارزشهای سوسياليستی و پرولتري، جايگاه و ارزش توليد زنان را مجددا ارزش يابی كرد. و عين اين مسئله در مورد مسئله مهم توليد مثل، و خانه داری نيز صادق است. من از نويسندگان بخاطر شجاعت و ژرف بينی شان در برملا كردن تمامی اين مسائل بسيار سپاسگزارم. اميدوارم كه اين اثر عالی باعث شكوفايی ايده های بسيار بيشتر در ذهن زنانی شود كه حقيقتاً درگير تحول خود و شرايط اجتماعی خويش و بدين طريق دگرگون ساختن جهانند.
* "هان سويين"، از مادری چينی و پدری هلندی زاده شد. او طی چند دهه مشتاقانه پروسه انقلاب چين را دنبال ميكرد و از طرفداران جمهوری خلق چين در غرب بحساب می آمد. هان سويين كه در دهه 1930، بعنوان كارآموز در يك زايشگاه ميسيونری آمريكائی در ايالت سچوان (چين) فعاليت ميكرد، از نزديك جنگ رهائيبخش خلق را تجربه كرد و قهرمانيهای زحمتكشان تحت رهبری حزب كمونيست را بچشم ديد. در سالهای بعد، او كتابهای متعددی درباره انقلاب چين نگاشت كه يكی از مهمترين آنها، "رگبار صبحگاهي" است كه تاريخ انقلاب و حزب كمونيست چين (از زمان تاسيس تا سالهای متعاقب كسب قدرت در سال 1949) محسوب ميشود ـ مترجم فارسي
* پاترناليسم يعنی حمايتگری پدرانه از سوی اوليای امور نسبت به آنانی كه تحت حاكميتشان هستند. تفكر پاترناليستی در زمينه رهائی زنان يعنی انتظار "اعطای آزادي" داشتن ـ مترجم فارسی
يادداشت مترجمان انگليسي
اگر علاقه، شناخت و كمك اشخاص ديگری كه در حيطه های مشخص تخصص بيشتری دارند وجود نداشته نباشد، هيچ مترجمی نميتواند كارش را انجام دهد. در اينجا از "نوئل گري" كتابدار انجمن مطالعات انگلستان ـ چين، و "اليزابت كرول" از مدرسه مطالعات شرقی و آفريقايی تشكر ميكنيم. و بالاخره سپاس ما نثار ويراستار اين كتاب، دوستان سخت كوش ما و البته خود "كلودی بوروايل" باد.
ميشل كوهن و گاری هرمن لندن 1975
مقدمه نويسنده
ما در نوامبر 1971 از چين ديدن كرديم. منظورم از ما، 12 زنی است كه از پاريس و ساير نقاط فرانسه گرد آمده بودند. در بين ما هم دانشجو بود و هم كارمند. يك دهقان و يك مادربزرگ از طبقه كارگر نيز در اين جمع بودند. ما شامل زنان مجرد و مادرانی ميشديم كه از يك تا شش فرزند داشتيم. اما يك چيز در ما مشترك بود: همگی فعالين مبارزه در راه رهايی زنان بوديم.با اين وجود كتاب حاضر را نبايد بعنوان ديدگاه واحد گروه ما در نظر گرفت. اين كتاب محصول يك تلاش جمعی هم نيست. من به تنهايی مسئوليت عقايد ابراز شده در اين كتاب را بعهده ميگيرم. عقايدی كه ممكن است با عقايد رفقايم فرق داشته باشد. ميخواهم از "فرانسواز شومی ين" بخاطر كمك در نگارش اين كتاب تشكر كنم.
كلودی بوروايل
مقدمه نويسنده بر ترجمه انگليسي
اين كتاب را بدنبال سفری كه در نوامبر 1971 داشتم نوشتم. امروز بايد توجه خوانندگان را به دو نكته بسيار مهم جلب كنم.اولا اين كتاب به هيچ وجه كلام آخر نيست. يك ارزيابی از درجه ميانگين رهايی زنان در چين نيز نيست. تلاش من اين بوده كه جهتگيری ها و روندها را ترسيم كنم. اگر مايل باشيد ميتوان اين را كتابی درباره "راه چيني" رهايی زن دانست. خود اين مسير مارپيچی شكل است و برخی اوقات بنظر می آيد كه قاطعانه در جهت خويش حركت نمی كند. اما جهت گيری كلی مسير را بوضوح ميتوان مشاهده كرد و دريافت.ثانياً، اين كتاب درباره مشكلاتی كه ما زنان امروز در مبارزه برای رهايی در غرب با آن مواجهيم نيز هست. و شايد بتوان گفت كه خيلی به اين مسئله ربط دارد. هميشه نظرم اين بوده كه مطالعه تجربه چين در اين زمينه يك پيش شرط مطلقاً حياتی برای هرگونه تلاش جهت روشن كردن مباحث پيرامون "رهايی زنان و رهايی اجتماعي" است. اين مسئله همانقدر حياتی است كه آموختن از شكست انقلاب روسيه، كه بعقيده من بزرگترين تراژدی جنبش كارگری (و بنابراين جنبش زنان) است. من بيش از هر زمان ديگر معتقدم كه عليرغم دستاوردهای انكار ناپذير و بجايی كه جنبش نوين زنان حاصل كرده، هنوز مهمترين مسئله "تشريح" دقيق مكانيزم پيچيده ستم بر زنان است. يعنی هم بايد نظامی كه زنان را در اين وضعيت مشخص نگاه ميدارد، تشريح كرد و هم هزاران رشته پيوند ارگانيك اين وضع با جامعه استثماری را نشان داد. بايد با اين مكانيزم همانطور رفتار كرد كه ساعت ساز هنگام پياده كردن ساعت ميكند. ما ديگر نمی توانيم به سخنان پيش پا افتاده درباره شرايط زنان يا به ايده های رايج درباره قدرت مردانه (هرچند اين ايده ها مد روز باشند) اكتفا كنيم. جهتگيری های كلی ما در مسير طولانی رهايي، در مبنای مادی ستمی نهفته است كه بر ما روا ميشود. اين جهتگيری ها را ميتوان از آن مبنا نتيجه گرفت. بنظر من گامهايی كه در اين مسير برداشته شده، كماكان ناچيز يا تقريباً ناچيز است.مايلم يك نكته ديگر را هم اضافه كنم. اغلب خوانده و شنيده ام كه سوسياليسم "حتی در چين" زنان را رها نميكند. چه دليلی برای اين نظريه وجود دارد؟ هنوز تعداد زنان در مقامات اداری كمتر از مردان است؛ هنوز زنان بيشتر از مردان در خانه به كار ميپردازند و از بچه ها نگهداری ميكنند و امثالهم. اما چيزی كه در اين بحثها ناديده گرفته ميشود اين است كه به يك مفهوم سوسياليسم "حتی در چين" پرولتاريا را كاملا رها نميكند. نظام دستمزدی هنوز وجود دارد؛ هنوز تمايزات مهم بين كارگران يدی و روشنفكران و بين مناطق شهری و روستايی وجود دارد؛ هنوز دولت وجود دارد. هنوز طبقه و مبارزه طبقاتی وجود دارد. هنوز خطر مداوم احيای سرمايه داری وجود دارد. آدم بايد كور باشد كه چنين احتمالی را نبيند. برای من موضوعات واقعی تماماً متفاوت است. ما بايد به موجوديت قدرت كارگری در يك جامعه سوسياليستی نگاه كنيم. اين جامعه ايست كه دو خصوصيت همزاد دارد: نابودی مناسبات اجتماعی توليدی مبتنی بر استثمار (كه در چين قبل از انقلاب شامل مناسبات سرمايه داری و مناسبات فئودالی بود) و ظهور جنينی مناسبات اجتماعی نوين كمونيستي. و سوال اينجاست كه آيا بدون براه افتادن كامل راه پيمائی طولانی زنان در راه رهائی كامل، چنين شرايطی قابل تحقق است؟ آيا قدرت كارگری بدون مبارزه فزاينده ميليونها زن برای گسستن زنجيرهای قرون، زنده و معتبر است؟اميدوارم كه چاپ انگليسی اين كتاب به بحث بيشتر بر سر اين موضوعات خدمت كند.اين را هم بايد بگويم كه اين كتاب حاوی برخی مسائل بحث انگيز و شماری اشتباهات كوچك يا بزرگ است. من به برخی از آنها آگاهم و از بعضی شان بی خبر. بهرحال بنظرم ناصادقانه است كه اينك به تصحيح آنها بپردازم. هدف ابتدائی من اين بود كه مصالح خام و نخراشيده اين اثر در جريان بحث و جدل بر سر امر زنان پرداخت شود. هنوز به اين مسئله معتقدم. واضح است كه اين بحث و جدل، نياز به مطالعه ماركسيسم را هر چه روشنتر خواهد شد.
كلودی بوروايل ـ پكن، ژوئيه 1974
دلايل پنجگانه
موجوديت جنبش نوين زنان سئوالاتی را طرح ميكند. اولين سئوال اين است: اصلا چرا امروز جنبش زنانی وجود دارد؟ اولا، زنان در همه كشورهايی كه در آنجا جنبش وجود دارد از حق رای برخوردارند. بنابراين دليل تشكيل گروههای زنان نداشتن حق رای نيست. ما از حق طلاق به درجه محدودی برخورداريم. بطور محدود حق جلوگيری از بارداری اخيراً در فرانسه بدست آمده است. امروز تقريباً همه زنان در مقطعی از زندگی خود از تجربه كار اجتماعی برخوردار ميشوند. اصل "دستمزد برابر در مقابل كار برابر" حتی در قانون كار بورژوايی به روی كاغذ آمده است.
اصلاحات اخير در قوانين ازدواج، برخی جوانب آشكار تبعيض جنسی را تخفيف داده است. امروز دروازه دانشگاهها بروی زنان باز است. و بالاخره اينكه شمار زيادی از ابزار كار خانگی امروزه بطور گسترده در دسترس قرار گرفته و از فشار اين كار ميكاهد.
پس چرا جنبش زنان وجود دارد؟ زنان بلحاظ تاريخی چيزهای زيادی بدست آورده اند اما هنوز خود را درجه دوم و تحت ستم می يابند. ما ميدانيم كه حق كار، راي، طلاق، تحصيل، استفاده از وسايل جلوگيری از بارداری و يك ماشين قهوه خردكن الكتريكی باعث آزادی واقعی ما از بردگی خانگي، از مادر بودن اجباری يا از وابستگی اقتصادی به شوهر نشده است. همانطور كه حقوق سياسی ما به هيچ وجه باعث اين نشده كه بتوانيم جامعه را تغيير دهيم. معنايش اين است كه ريشه ستم بر ما در فقدان اين حقوق نيست. در واقع اين اصلاحات ما را رها نكرده ولی باعث شده كه خشونت ستم بر خويش را بيش از گذشته احساس كنيم.
قانونگذار بورژوا سراسيمه فرياد ميزند "زنان ديگر چه ميخواهند؟ ما كه به آنها همه چيز داده ايم!" كاملا درست است! آنها به ما همه چيز يا تقريباً هرچيزی كه تحت سرمايه داری مجاز باشد را داده اند.
و اينها چيزهای زيادی نيست!
ما نبايد از اين جامعه هيچ انتظاری داشته باشيم. دايره بايد بسته ميشد. همه اميدهای واهی در باره راه حلهای قانونی برای مشكلات ما، يعنی چيزی كه جنبشهای گذشته زنان را رقم ميزد، بايد قبل از اينكه جنبش نوين زنان بتواند ظهور يابد كاملا زائل ميشد. حتی اگر جنبش نوين هميشه متوجه اين نكته نبوده، واقعيت اين است كه موجوديت و طبيعت اين جنبش توسط تجربه و محدوديتهای جنبش گذشته تعيين ميشود. و با اين نقطه شروع، همه كارها هنوز انجام نشده باقی مانده اند.
اما اگر فقدان حقوق قانونی ما هيچ ربطی به ستم واقعی بر ما ندارد، پس اين ستم از كجا برميخيزد؟ برای هركس كه نگران آينده زنان است، كشف دلايل ستم بر زن و بررسی اشكال و نتايج آن جهت تدوين يك تئوری كه بتواند در خدمت مبارزه با اين ستمگری قرار گيرد، از اهميت آشكار برخوردار است. اما جنبش رهايی زنان در فرانسه چندان به اين موضوع علاقه ندارد. برای آنها، ستم بر زن يك "تجربه زندگي" است كه بايد "احساسش كرد" نه اينكه به تشريح آن پرداخت. آنها معتقدند كه ما تحت استبداد مبتنی بر بی ارتباطی بسر ميبريم. يعنی مسئله را اينطور ميبينند كه هيچ مردی نمی تواند به حد كافی چشمش را باز كند تا شرايط زنان را درك كند. و زنان هم كه تحت ستم هستند، نه نيازی به تجزيه و تحليل اين ستم دارند و نه نيازی به تدوين يك تئوری رهائيبخش. به گفته آنها، تئوريها را مردان بخاطر مردان ميسازند؛ و اين حيطه ای مردانه است.
اما بسياری از ما معتقديم كه بايد از اين "فمينيسم" فراتر رويم. بازبينی ماجراهای حقيقی ستم بر زنان وقت چندانی نمی برد. جنبش رهايی زنان مملو از اين چيزهاست. اين حرفها همانقدر به امر ما خدمت ميكند كه داستانهای مربوط به شرايط كارخانه در روشن كردن ذهن پرولتاريا نسبت به وظايفش. ما ميخواهيم از اين فراتر برويم. طبقه كارگر تحت ستم در دوران كودكی خود، خشمش را متوجه ماشينها ميكرد. بعداً اين طبقه، كمون پاريس را بنا نهاد. فاصله بين اين دو مرحله، مثل فاصله ميان قيام عليه "جنس مذكر" و قيام برای رهايی زنان است. و اين فاصله ای است كه بايد پر شود.
تمامی چيزهائی كه ما در چين ديديم اين مسئله را مورد تاييد قرار ميدهد؛ و آنچه آموختيم به تصحيح يك درك ناصحيح كمك ميكند: رهايی زنان بمعنای انجام يك وظيفه مجزا، يا "افزودن مقداری روح" بقصد انسانی كردن چهره سوسياليسم نيست. برای نمونه امور جنسی را در نظر بگيريم: هرگونه تلاش برای رها كردن زنان از اسطوره انفعال زن و اينكه زن يك شيئ جنسی است، خيال خام است مگر اينكه ما وظيفه نابودی وابستگی اقتصادی را به پيش ببريم؛ يعنی نابودی همان چيزی كه دقيقاً زن را واميدارد منفعل باشد و نقش يك شيئ را بازی كند. ما بدون حمله به عملكردهای اقتصادی و سياسی واحد خانواده بورژوايی كه زنان را گرفتار كرده، نميتوانيم زن را از آن اسطوره ها رها كنيم. خانواده پدرسالار در جامعه سرمايه داري، علت وجودی خود را داراست. مدارس، ابداع شيطانی آموزگاران نيستند. همانطور كه خانواده ثمره خطا كاری مردان نيست. كسانی كه در اين نمايشنامه به بازی مشغولند، صحنه ها را تنظيم نكرده اند. اين نهادها، حكم ماشين، حكم ابزار ضروری را دارند كه كارگران را قادر ميسازند هر روز به سر كار بروند و فرزندانشان هر روز نقشی كه جامعه برايشان در نظر گرفته را بياموزند.
به همين علت است كه سرمايه داری عليرغم اينكه همواره مدافع نوآوری و دگرگونی ست، يكی از كهن ترين صنايع روستايی را حفظ ميكند: كارگاه خانگی كه در آن "كارگران صادق" و همسران سر براه آنان تربيت ميشوند و به وظايف خويش آگاه شده و مالكيت افراد ديگر را محترم ميشمرند. سرمايه داری بايد تضمين كند كه زنان يعنی كارگران ماهری كه اين خدمت اصيل را ارائه ميدهند، از چنين كار سود آوری دور نيفتند؛ حتی وقتی كه مستقيما بعنوان منبع كار ذخيره در خدمت سرمايه داری قرار دارند. در هر حالت اينكه زنان به انجام نقش خانگی خود ادامه دهند برای سرمايه داری امری حياتی است.
شما نمی توانيد دستگاهی را درهم شكنيد بدون آنكه بدانيد چگونه كار ميكند. مسلماً بردگی خانگی و نقش مادری توسط اسطوره ها و توهمات تقويت شده و بلحاظ معنوی تقديس ميشود. اما اينها همان زنجيرهايی است كه زنان را به شبكه محدود فعاليتهای روزانه اش بند ميكند. دقيقاً به همين علت است كه زنان سبزی خرد كردن را بعنوان يك استعداد، يك تعهد، يك سرنوشت نگاه ميكنند. اين پايه مادی به توهمات و اسطوره ها در باب زنانگی جان می بخشد، نه بالعكس.
ورای همه صحبتهايی كه درباره "جوهر" زنانگی ميشود، واقعيت اين است كه زن بودن تحت سرمايه داری بمعنای درگير بودن در پنج نوع مهم از مناسبات اجتماعيست. يعنی داشتن يك رابطه مشخص با:
كار اجتماعي
خانه داري
فرزندان
خانواده
امور جنسي
اما اين پنج جنبه از ستم همه در يك رده قرار ندارند و نميتوان يكی را بجای ديگری نشاند. بنابراين اتفاقی نيست كه در فصل اول اين كتاب به توليد اجتماعی ميپردازيم و بلافاصله بعد از آن فصلی را در باب خانه داری می آوريم: زنان بخاطر تقسيم كار در جامعه ما كه آنها را از توليد اجتماعی دور كرده و به خانه داری محدود ميكند، تحت ستم هستند. بهمين علت است كه گام نخست در راه رهائی زنان تضمين اين است كه آنها بطور كامل قادر به شركت در كار اجتماعی باشند. بدون اين مسئله تمامی بحثها درباره رهايی زنان فقط كلماتی توخالی خواهد بود. و اين نيز اتفاقی نيست كه به امور جنسی در بخش آخر اين كتاب پرداخته ايم: ما بايد چارچوبی كه اين امور درونش قرار دارد را قبل از تجزيه و تحليل اين كه بلحاظ عينی امور جنسی در چين امروز چگونه بروز می يابد، توضيح دهيم. و باز هم اين اتفاقی نيست كه فصل مربوط به رهايی فرزندان در مركز اين كتاب قرار گرفته است يعنی بعد از فصل خانه داری و اجتماعی شدن آن و قبل از فصل مربوط به خانواده. نقش مادری در جامعه سرمايه داری فقط در صورتی ميتواند كاركرد داشته باشد كه زنان از كار اجتماعی جدا شوند. يعنی در جايی باشند كه عملكرد اصلی آن جريان دارد. برای فهم تغييراتی كه در چين رخ داده، از نقطه نظر رهايی زنان و انقلاب در بچه داری و تعليم و تربيت، ما نخست بايد نقش جديدی كه زنان در فعاليتهای اجتماعی مختلف بازی ميكنند را ترسيم ميكرديم. به بيان ديگر، هرگونه برخورد به خانواده در چين بی فايده خواهد بود، مگر آنكه قبلا، نه فقط بندهای جديدی كه زنان متعلق به اين خانواده ها را به جامعه به مثابه يك كل وصل ميكند مورد مطالعه قرار گيرد، بلكه همچنين نقش جديدی كه فرزندان در جامعه بازی ميكنند و طريقه ای كه جامعه برای انجام وظيفه مراقبت از آنها دنبال ميكند، بررسی شود.
از آنجا كه ما زنان انقلابی هستيم، مردم به ما بعنوان كسانی نگاه ميكنند كه بين اهداف مختلف دو شقه شده اند: از ما انتظار دارند كه بگوييم بمثابه زن خواهان مبارزه عليه مردان هستيم. و در عين حال بمثابه انقلابيون ما در حال مبارزه عليه سرمايه داری هستيم.
اما ما دو شقه نيستيم و نمی خواهيم زنان و انقلابيون را نظير خواهرانی كه با يكديگر دشمنی دارند، آشتی دهيم. برنامه ما كاملا فرق ميكند: ما ميخواهيم دقيقاً ببينيم و بفهميم كه يك جامعه انقلابی يعنی سوسياليسم چگونه زنان را رها ميكند. ميخواهيم به اين سئوال، جواب دهيم كه سوسياليسم برای زنان چه كار خواهد كرد؟ ما در پاسخ به اين سئوال منفعتی آشكار داريم. و سئوال موكدتر اين است كه موجوديت و تكامل جامعه سوسياليستی چگونه مستلزم رهايی زنان است. بعبارت ديگر، ما ميخواهيم بدانيم كه چه ارتباط درونی و ديالكتيكی بين زنان و انقلاب، يعنی بين جزء و كل وجود دارد.
مائو ميگويد "زنان نيمی از آسمانند" و اگر اين بخش آسمان بی حركت باقی بماند، معلوم ميشود آن توفانهای انقلابی كه قرار بود دنيای كهن را درهم بپيچد، فقط نسيمی گذرا بوده است.
ما با در نظر داشتن همه اين نكات، سفر به چين را سازماندهی كرديم تا به مطالعه شرايط زنان در آن جامعه بپردازيم. دقيقتر بگوييم، ما ميخواستيم سير انقلاب چين را از نقطه نظر رهايی زنان ترسيم كنيم تا بتوانيم تاثيرات يكی بر ديگری را بفهميم.
با وجود اين، بايد خوانندگان را از يك برداشت شتاب زده از اين كتاب بر حذر دارم. خوانندگان در اين كتاب با يك "تصوير همه جانبه" از اوضاع چين روبرو نخواهند شد. ما خود نيز چنين ديد همه جانبه ای از اوضاع نداريم و حتی ميتوانيم بگوييم كه فقط تصويری از آن در ذهن ترسيم كرده ايم. تمامی مواضع انقلابی كه ما كوشيده ايم ارائه دهيم و تمامی مطالعات و اظهار نظرات ما در تقابل با يك موضع ارتجاعی بورژوايی است كه می كوشد اين تصوير را بزدايد. انقلاب در يك خط مستقيم پيشروی نمی كند. انقلاب را نمی توان برنامه ريزی كرد. انقلاب از يك مسير ناموزون پيروی ميكند. بنابراين ما نبايد همه تجربه های پيشرو را شاخص معيارهای رايج در كل چين ببينيم. ما در برخی نقاط با آزمونهای هيجان انگيز مشخصی روبرو شديم، اما فهميديم كه در ساير نقاط اينها تقريباً ناشناخته اند.
در "شائو شان" زادگاه مائوتسه دون، كميسر سياسی ارتش آزاديبخش خلق در آن منطقه طی مصاحبه ای بما گفت: "درك اين نكته مطلقاً ضروری است كه چين تماماً سرخ نيست. برای مثال مشتی مرتجعين حامی امپرياليسم آمريكا در چين امروز وجود دارند. اگر ما چشم خود را بر اين واقعيت ببنديم، در همه نقشه های خود با شكست روبرو خواهيم شد. شما نيز مطلقا نبايد باور كنيد كه در چين همه چيز خوب است. شما نميتوانيد بگوييد در چين همه چيز خوب است، وقتی كه هنوز مرتجعين و ايده های ارتجاعی و عملكردهای ارتجاعی وجود دارند. دو پديده با هم در نبردند: يك طرف انقلاب قرار دارد و طرف ديگر ضد انقلاب. مسلماً از طريق اين مبارزه است كه سوسياليسم تكامل می يابد. اما در صورت شكست ما در اين مبارزه، سوسياليسم خواهد مرد. بعبارت ديگر اين سئوال كه در چين بورژوازی غالب خواهد شد يا پرولتاريا هنوز بی پاسخ باقی مانده است."
فصل اول
كار در حال دگرگون ساختن زنان است، زنان در حال دگرگون ساختن كار هستند
مقدمه
بلافاصله بعد از رهايی در سال 1949، چين با اين مسئله روبرو شد كه چگونه ميليونها زن كه تا آنوقت در كار محدود خانگی درگير بودند را به توليد اجتماعی وارد كند. چين برای اينكه چنين خيزشی برپا كند در موضع خوبی قرار داشت. بطور مشخص، پيروزی انقلاب، پيشبرد پيروزمندانه جنگهای ملی و داخلی بيست ساله، جامعه كهن را عميقاً متحول كرده و بسياری ايده های كهن درباره فرودستی زنان را نابود كرده بود. ميليونها زن نقشی فعال در جنگ عليه ژاپن بازی كرده بودند. آنها به اعمال مستقيم قدرت پرداخته و غالباً در مناطق آزاد شده نقش رهبری كننده ای بعهده گرفته بودند. در بسياری نواحي، آنها غالباً مسئوليت توليد كشاورزی را بدوش داشتند. اين گنجينه تجارب، چارچوبی بود كه مسئله كسب رهايی از دريچه آن ديده ميشد. اين تجربه يك واقعيت بسيار مهم و جا افتاده بود كه جنبش زنان ميتوانست با اتكاء به آن به مرحله بعدی گام گذارد.
كار هميشه رهائيبخش نيست
اگر چه چين در جهان امروز تقريبا تنها كشوری است كه در آن اكثريت گسترده زنان در توليد اجتماعی شركت دارند اما اين مسئله نرم و راحت بدست نيامده است. روی برخی نمودارها بايد تامل كرد. برای مثال در سال 1966 در شانگهاي، در آستانه انقلاب فرهنگي، بيش از نيمی از زنان شغل خود را رها كرده و به زندگی خانگی بازگشته بودند. اين مسئله را بخشاً ميتوان با سياست حزب كمونيست چين تحت نفوذ ليوشائوچی كه رئيس جمهور اسبق جمهوری خلق چين بود توضيح داد. اين سياست شامل يك كارزار حاد تبليغاتی بنفع بازگشت به خانه بود. اين سياست اشكال متنوع بسيار به خود گرفت. مثلا توانايی "يگانه" مادران برای بزرگ كردن فرزندان مورد ستايش قرار ميگرفت. مثلا بطور علنی ابراز ميشد كه زنان بدرد هيچ كاری نميخورند و از لحاظ فكری توانايی بسيار محدودی برای آموختن كسب و كار دارند. كمبود مهد كودك و نهارخوری غالباً به مثابه استدلالی عليه كار زنان مورد استفاده قرار ميگرفت. در مورد كسانی كه شغلی پيدا كرده بودند، كارشان بنحو خاصی تفسير ميشد: يك دستمزد اضافی برای كمی چيزهای اضافه تر! (كار برای خوراك و پوشاك بهتر خانواده خود) (1) اين جنجال هماهنگ ارتجاعی بدون شك آنقدر پر سرو صدا بود كه باعث دلسردی بسياری افراد با حسن نيت شود. اما مسئله بازگشت گسترده به خانه را نميتوان فقط با اين سياست توضيح داد. بايد به دلايل بنيادينی كه در كار يعنی در خود سازماندهی كار وجود داشت نگاه كنيم. وگرنه درك اين مسئله مشكل است كه چرا زنانی كه در تلاش برای كسب رهائي، شغلی پيدا كرده اند ميتوانند بخود اجازه دهند با چنين تئوريهای عقب مانده ای قانع شوند. علت واقعی اين است كه همه زنان كارگر واقعاً آزاد نشده بودند. در آنجا كه شغلهای آزاد كننده واقعی برای زنان وجود داشت، چندان با ترك كارخانه ها مواجه نميشويم. در كارخانه "چائو يان" كه ما از آن ديدار كرديم، همانطور كه خود چينی ها گفتند فقط 01 زن "به حياط خانه خود بازگشتند.
"هيچكس ديگر نميتواند خود را با نوعی كه شوروی ها مسائل را توضيح ميدادند راضی كند: "اين يك كارخانه دولتی است. و از آنجا كه دولت حزب است و حزب، همان توده هاست، كارخانه متعلق به كارگران است و قس عليهذا.
" اينطور استدلال ديگر قابل قبول نيست. اگر به من گفته شود "اين كارخانه متعلق به تو و خلق است" اما در همان حال من كوركورانه از دستورات مقامات اطاعت كنم، بدون اينكه هيچ چيز درباره ماشينی كه روی آن كار ميكنم و حتی درباره بقيه كارخانه بدانم، اگر ندانم بعد از اينكه محصول كار من به مرحله نهائی رسيد چه بر سر آن می آيد، يا در درجه اول اگر ندانم چــرا اين محصول توليد شده است، اگر مجبور باشم سريعتر كار كنم تا پاداشی بگيرم، اگر در كارخانه از فرط خستگی احساس مرگ كنم و تمام هفته انتظار يكشنبه را بكشم، اگر سراسر روز انتظار لحظه اتمام كار را بكشم، اگر بعد از سالها كار نسبت به زمانی كه پا به اين عرصه گذاشتم جاهلتر باشم، آنوقت معنايش اين است كه كارخانه نه مال من است و نه مال خلق! زمانی كه توليد كماكان بر مبنای جهت گيری های سرمايه دارانه، بر مبنای سياستهائی كه جدايی بين كار يدی و فكری را حفظ كرده و تعميق می بخشد و به سلطه سودآوری چسبيده است، سازماندهی شود و زمانی كه توليد بر مبنای آئين نامه بورژوايی به پيش برود، يعنی بر مبنای انضباط كوركورانه و انگيزه های مادی و حفظ تقسيم كار بين كسانی كه فكر ميكنند و كسانی كه كار ميكنند، آنوقت كسانی كه كمترين آموزش را ديده اند، بويژه زنان، ستمديده ترين نيز خواهند بود.
بخش قابل توجهی از زنان قانع شدند كه بازگشت به كار خانگی امتيازاتی دارد زيرا در درجه اول مبارزه طبقاتی هنوز بورژوازی را در كارخانه ها شكست نداده بود. بهمين خاطر كار همچنان تحت معيارهای بورژوايی انجام ميشد. و توليد سرمايه دارانه بهيچ وجه نميتواند زنان را "آزاد كند" همانطور كه هيچگاه واقعا مردان را هم آزاد نكرده است. همگی ما كه در كارخانه كار كرده بوديم، مباحثات بی پايان با زنان ديگر بر سر اين موضوع را بخاطر داشتيم: "اگر شوهر من در آمد كافی داشت، در خانه ميماندم. وقتی كه عروسی كنم، ديگر كار نخواهم كرد.
" اين گونه بحثها مرتباً پيش می آمد؛ با وجود اين، درست روز بعد همان زنان را ميديديم كه اذعان ميداشتند: "هيچ چيز در اين دنيا نيست كه مرا به خانه بند كند. حوصله ام حسابی سر می رود.
" اينگونه سرد و گرم شدنها فقط نشانگر جايگاه مبهم زنان كارگر در يك جامعه سرمايه داری است: آنها به حد كافی تجربه كار اجتماعی دارند تا بی ارزش بودن كار خانگی را بفهمند. اما كار اجتماعي، خود آنقدر بی معناست كه بطور موقت، تصوير در خانه ماندن را يك چيز رنگ و لعاب دار دست نيافتنی جلوه می دهد. يك سيم كش در كارخانه تلويزيون سازی زمانی به من گفت: "صبح دوشنبه، تصوير هفته ای كه بايد بگذرانم باعث ميشود به حال كسانی كه در خانه مانده اند غبطه بخورم. يكشنبه شب بعد از يكروز رفت و روب، دلم برای آنها ميسوزد.
"شركت زنان در كار اجتماعی به رهائی آنها نينجاميده است؛ اما چنين شركتي، عاملی تعيين كننده در برانگيختن هشياری زنان نسبت به ستمی كه بر آنها روا ميشود و اجتماعی كردن شورش آنهاست. شركت زنان در كار اجتماعي، آگاهی آنان نسبت به مقوله ستم را بسيار افزايش داده است. آنها، "سرنوشت زن" يا بدبختی زن بودن را بهتر می فهمند.
1- طريق صنعتی شدن چين و رهايی زنان
كار كه نباشد،
دستمزد هم نيست.
آنها در كارخانه باقی ماندند!
كارخانه توليد ابزار پزشكی "چائو يان" در پكن، به ظاهر چندان مهم نمی آيد. چند تا عمارت آجری است كه به يك حياط باز ميشود و اين حياط قبلا زمين بازی يك مدرسه بوده است. اما تقريباً ميشود گفت چيزی كه در اينجا دارد اتفاق می افتد نقش حياتی در آينده زنان بازی ميكند. ما دو سه روزی بعد از ورودمان به چين از آنجا ديدار كرديم. دور يك ميز بزرگ نشسته بوديم و در آن اتاق سفيد كوچك انگشتان سردمان را با فنجان های داغ گرم ميكرديم. يك زن كارگر كه حدوداً پنجاه ساله بود و "ما يو نين" نام داشت برای ما تاريخچه كارخانه را گفت:
"تا سال 1958 اكثر زنان اين محله خانه دار بودند و برای خانواده خود كار ميكردند، كارهای خانه را انجام ميدادند و از بچه ها نگهداری ميكردند ... در اين سال بود كه كل كشور بپا خاست تا "جهش بزرگ به پيش" را به انجام رساند. انرژی همگان برای برداشتن گامی ديگر در جهت تحول جامعه بسيج شد. در مناطق روستايي، دهقانان پيشرفته ترين تعاونی ها را به كمونهای خلق تبديل نمودند؛ صنعت بطور گسترده غير متمركز شد؛ و حتی تا دور افتاده ترين مناطق، صنايع كوچك اشاعه يافت. آيا ما زنان بايد به دور از اين توفان در خانه می مانديم؟ صدر مائو از ما خواست "به قدرت خود متكی شويد تا از كار خانگی گسست كرده و در فعاليتهای توليدی و اجتماعی شركت جوييد." ما خواستيم به اين فراخوان پاسخ گوييم. ما هم می خواستيم جهش بزرگ به پيش كنيم. اما چگونه بايستی اين كار را عملی ميكرديم؟ اين موقع بود كه حدود بيست زن در اين محله تصميم گرفتند "پا از گليم خانه فراتر گذارند" و يك كارخانه محلی درست كنند. كميته خيابان به ما اجازه داد كه از دو انبار خالی برای اين كار استفاده كنيم. از يك نقطه نظر بنظر می آمد كه همه چيز عليه ما عمل ميكند: تعدادمان كم بود، تجهيزاتی نداشتيم، مهد كودكی نبود، نهارخوری نبود، تجربه توليد نداشتيم (همه ما خانه دار بوديم). ما حتی نمی دانستيم چه چيزی بايد توليد كنيم. از طرف ديگر، ما برگهای برنده مهمی داشتيم. ما فقط برای اينكه زندگی خانواده خود را كمی راحتتر كنيم تصميم به كار نگرفته بوديم: ما ميخواستيم جامعه را تغيير دهيم، شرايط زنان را متحول كنيم. فقط كافی بود كه زنان درب خانه خود كه جلوی ديدشان را گرفته بود، باز كنند! ما ديگر نمی خواستيم خادم خانواده خود باشيم؛ ميخواستيم به خلق خدمت كنيم.
سرانجام بعد از آنكه در آن ناحيه به پرس و جو پرداختيم، تصميم گرفتيم به توليد محصولات ضروری نظير كتري، لوله برای اجاق، ماهيتابه و از اين جور چيزها بپردازيم. ما ابزارمان را از خانه آورديم: چكش، انبر، چند پيچ گوشتي، ميخ و امثالهم. ما چيز ديگری نداشتيم. به كارخانه ها مراجعه كرديم تا قطعات اضافی فلزی و لوله های آهنی را جمع آوری كنيم. و مشغول كار شديم. بعضی وقتها برخی كارگران بعد از كار سراغ ما می آمدند تا به ما طريق انجام كار را ياد بدهند. يك مشكل جدي، كه با مشكلات ديگر تفاوت داشت، نگهداری از بچه ها بود.
برای مثال اين رفيق كه می بينيد پنج تا بچه داشت. ما به بهترين نحوی كه ميتوانستيم سازماندهی كرديم. بچه های بزرگتر مراقب بچه های كوچكتر شدند. بعضی زنان ميتوانستند بچه هايشان را به مادر يا مادر شوهر خود بسپارند. همسايگان هم بودند كه كار ما را تاييد ميكردند و به ما ياری می رساندند. ميشود گفت كه مشكل را در آن دوره با كمك متقابل حل كرديم. طی تمام آن دوره ما هيچ دستمزدی نمی گرفتيم. اغلب ميشد كه حتی تا دير وقت در كارخانه بمانيم تا بعضی وظايف كه برای خود تعيين كرده بوديم را به اتمام برسانيم.
گسترش توليد، تعميق شناخت
"سرانجام از طريق پيگيری در كار و پروسه امتحان و خطا، موفق شديم كتری و لوله اجاق را با دست درست كنيم. دولت اين محصولات را قبول كرد. اين اولين پيروزی ما بود. چند خانه دار معمولی و ناوارد به يكديگر كمك كردند و توانستند واقعاً بواسطه انرژی و سرسختی صرف، وسائل خانه را با كيفيتی توليد كنند كه دولت حاضر به خريد آنها شود. تلاشهای ما مضاعف شد. آنگاه تصميم گرفتيم بر مبنای نيازهای مردم توليد را متنوع كنيم. ما برای اينكه بدانيم نيازهای جديد محلی چيست به پرس و جو پرداختيم و سپس شروع به توليد ابزار پزشكی كرديم: ورقه های محافظ برای استفاده بهنگام كار با ماشينهای اشعه ايكس؛ كابينتهای محفوظ. ما از ماشينهای از كار افتاده قديمی استفاده كرديم. آنها را اوراق كرديم، به تعميرشان پرداختيم و تغييرشان داديم. زيرا اينطوری برای ما سازنده تر و ساده تر بود. اين كار پيچيده تر بود و بيش از ساختن كتری به شناخت احتياج داشت.
ما در كارگاه خود اين نقل قول صدر مائو را به ديوار زده بوديم: "زمانه عوض شده است. و امروز هر كاری كه رفقای مرد ميتوانند انجام دهند، از رفقای زن هم بر می آيد." هيچ دليل اساسی وجود نداشت كه زنان نتوانند چنين دستگاهی بسازند. بعضی وقتها، برخی از ما در مواجهه با مشكلات دلسرد ميشدند. آنها ميگفتند: "فايده همه اين تلاشها چيست؟ ما هرگز موفق نخواهيم شد. ما كه تحصيل نكرده ايم. ساختن ابزار پزشكی بسيار دشوار است. بهتر است به همان كتری هايمان بچسبيم." درباره اين حرفها بين خودمان بحث ميكرديم. "ما اينجا برای پول درآوردن جمع نشده ايم. روشن است كه برای پولدار كردن كارفرما هم نيامده ايم. مردم به اين ابزار احتياج دارند. آيا ما زنان بايد در مواجهه با خطر ناكامي، تسليم شويم؟ برای قرنها با زنان در چين مثل حيوان رفتار شده است. ما بخشی از طبقه كارگر هستيم. اين طبقه چگونه ميتواند كشور را هدايت كند وقتی كه نيمی از آن در جهل نگهداشته شده و قادر نيست فنون جديد را بياموزد؟ ما هيچ چيز نمی دانيم! بسيار خب، پس بگذاريد بياموزيم! زيباترين داستانها را بر صفحات سفيد نوشته اند!" و بدين ترتيب دوباره مشغول انجام وظايف شديم و اعتماد بنفس خود را باز يافتيم. با كمك كارخانه های ديگر، افراد ماهر به مشاورت ما آمدند. ما نه فقط برنامه توليد ورقه های محافظ و كابينتهای محفوظ را ريختيم، بلكه كار توليد گسترده ابزار ضد عفونی در درجه حرارت بالا و لامپ های مادون قرمز را آغاز كرديم. دولت بعد از يك بازرسي، توليد اين اشياء را به كارخانه ما سپرد و از آن موقع اسم اين كارخانه شد: "كارخانه توليد ابزار پزشكی چائو يان". بعد از اين بود كه شمار ما افزايش يافت. در آن موقع كمی بيش از 330 نفر بوديم كه اين شامل 20 مرد هم ميشد. در سال 1960 ما چهار كارگاه ديگر در حياط درست كرديم بدون آنكه حتی يكشاهی از دولت تقاضا كنيم. برای اينكار، خيلی ساده، از آجرهای ساختمانهای كهنه استفاده كرديم. در همان سال يك رستوران و يك مهد كودك در حاشيه كارخانه درست كرديم. همه اين كارها بدست خودمان انجام شد. ما ميتوانيم سوسياليسم را با دست خود بسازيم.
نمونه ای از مقاومت پيروزمندانه زنان
"درون كارخانه احساس همبستگي، پويايی و فداكاری حكم فرما بود. خيلی عادی بود كه زنان كارگر بعد از ساعت كار در كارخانه باقی بمانند تا وظيفه ای را به اتمام برسانند يا يك تكنيك دشوار را بياموزند. البته ما مجبور به اين كار نبوديم و برای وقت اضافه، دستمزدی نمی گرفتيم. آيا بايد بخاطر انجام انقلاب به ما پاداش ميدادند؟ و نكته، درست همينجاست. از اين گذشته، تجربه ما به هيچ وجه مورد استقبال همگان قرار نگرفت. در سال 1961 بعضی از مديران كارخانه كه كاملا بطور كوركورانه از دستورات شورای شهر پكن (1) پيروی ميكردند، تصميم به "عقلايی كردن" توليد گرفتند. آنها فرمان دادند كه تعداد كارگران ما زيادی است و بايد توليد كتری را متوقف كنيم زيرا اينك ديگر يك كارخانه توليد ابزار پزشكی هستيم. آنها كتری های ما را تحقير ميكردند. "سازماندهی مجدد" بمعنی اين بود كه تعداد قابل توجهی از ما به خانه برگرديم. آنها فكر ميكردند با گفتن اينكه دستمزد مردان افزايش خواهد يافت و بدين ترتيب ما ميتوانيم در خانه بمانيم و مراقب خانواده خود باشيم، قانعمان ميكنند. آيا همه چيز اينطوری ساده تر نميشد؟ اما اين نقشه ها با مقاومت پر شور زنان روبرو شد. زنان اعلام كردند: "ما به آشپزخانه بر نمی گرديم. ما شغل خود را رها نمی كنيم!" فضای كارخانه بسيار متشنج شده بود. يك جناح از مديريت به مبارزه مذبوحانه عليه اكثريت بزرگ زنان كارگر دست زد كه ميخواستند راه برگزيده خويش را بروند. اين جناح خواهان اداره كارخانه براساس سود فوری بود و بهيچوجه نمی خواست كه زنان كارگر، خود را رها سازند.
اين مبارزه با هشياری كامل نسبت به مضمون و دورنمای آن به پيش برده شد. ما ميدانستيم كه چه چيزی در خطر است. در بيشتر موارد شوهران و ساير مردان از ما پشتيبانی كردند. اين را بسادگی ميتوان توضيح داد. آنچه در "چائو يان" اتفاق افتاد يك حادثه منفرد نبود. در همه كارخانه ها، ليو شائوچی دست به يك تعرض ارتجاعی زده بود. هدف از اينكار برقراری مجدد معيارهای سرمايه دارانه توليد و يا جلوگيری از سرنگون شدن خود توسط توده ها بود. اينكه مردان كارگر مقاومت زنان را درك كرده و عموما از آن حمايت كردند را اينگونه ميتوان توضيح داد؛ زيرا آنها هم بايد با تعرض بورژوايی ليو شائوچی مقابله ميكردند. از آنجا كه بسياری از ما از كار كنار گذاشته شده بوديم، هيچ دستمزدی نمی گرفتيم. اما مهم نبود. اگر ما هيچ كاری نداشتيم، برای خودمان كار می تراشيديم! اگر دستمزدی نمی گرفتيم، از طريق كمك به يكديگر سرپا می مانديم! از ساير كارخانه ها خواستيم كه به ما كار بدهند تا بعد در "كارخانه خودمان" آن كارها را انجام دهيم. برخی زنان كارگر قطعاتی نظير آجر و ورقه های فلزی و امثالهم را به كارخانه آوردند و ما مشغول كار روی آنها و تميز كردنشان جهت تبديل آنها به مواد مفيد شديم. كار زنان مفيد بود، حتی اگر "سودآور" نبود. و ما اين را به اثبات رسانديم. چند زن، يعنی فقط 15 نفر از ما نتوانستند به اين كار ادامه دهند. آنها يا برای كار راهی كارخانجات بزرگ شدند و يا به خانه بازگشتند. طی انقلاب فرهنگی ما با وضوح بيشتری خصلت واقعی اين سياست ارتجاعی را درك كرديم. ما كارزارهايی را در افشای شيوه به اصطلاح "عقلايی كردن" به پيش برديم. اكثر كسانی كه از خط ليو شائوچی حمايت می كردند دريافتند كه واقعاً در خدمت چه منافعی بودند. آنها اينك شانه به شانه ما كار ميكنند. تقريباً همه زنانی كه كارخانه را ترك كرده بودند برای كار به اينجا بازگشتند. اخيراً زنان كارگر اين كارخانه، پروسه توليد سيليكون را تكميل كرده اند. قبلا كارگران اينجا همگی خانه داران سابق بودند كه عموماً مسن محسوب ميشدند، يعنی بين چهل تا پنجاه سال داشتند. حالا ما برخی كارگران جوان كه ترك تحصيل كرده اند هم داريم. آنها دانش خود را در اختيار كارگران مسن تر قرار داده و همزمان از كيفيت آنها يعنی از استواری انقلابی و عزم پرولتريشان می آموزند. در اين محله واقعاً هيچ زنی در خانه نمانده است، مگر آنهايی كه خيلی پير هستند يا وضع جسمانی بدی دارند. اما حتی برای آنها هم زندگی تغيير كرده است. آنها به يكديگر كمك ميكنند و برخی وظايف خانگی را برای كمك به كسانی كه محل كارشان دور از اينجاست به پيش ميبرند؛ فعاليتهای سياسی و فرهنگی محلی را سازماندهی ميكنند. آنها مثل سابق در انفراد به سر نمی برند. اين تغيير، نتيجه پيوستن هزاران زن به فعاليتهای توليدی و اجتماعی است. تا آنجا كه به خودمان مربوط ميشود، مزدبگير هستيم. و اين نكته مهمی است كه ما استقلال اقتصادی خود را بدست آورده ايم. اما نكته مهمتر برای ما اين است كه به مسائل جهان بطور همه جانبه بپردازيم. يعنی بجای آنكه فقط بفكر مسائل خانوادگی باشيم، به امور عمومی بپردازيم . ما از توليد بعنوان سلاحی جهت رهايی خويش، جهت خدمت هر چه بهتر به خلق چين و انقلاب جهانی استفاده كرده ايم.
نكات بيشتری درباره كارخانجات كوچك محله اي
در چين، هزاران كارخانه كوچك محلی از نوع "چائو يان" وجود دارد. اولين موج ساختن كارخانه در دوران "جهش بزرگ به پيش" شروع شد. اين كارخانجات بی وقفه زير آتش ليوشائو چی قرار داشت و بسياری از آنها تعطيل شد. طی انقلاب فرهنگی كارخانجات كوچك جديدی از هرگوشه سر برآورد. آنها در حال حاضر يك شبكه متراكم و گسترده توليد صنعتی را در سراسر چين تشكيل ميدهند. و چين از طريق آنها كار ميكند، نفس ميكشد و زندگی ميكند. همانطور كه كارخانه كوچك "چائو يان" اثبات كرده بدون شك، برای شروع كار به هيچ سرمايه گذاری نياز نيست يا سرمايه گذاری اندكی كفايت ميكند. زيرا اين كارخانجات تماماً وابسته به كار زنده و عزم و خلاقيت سياسی كارگران است. بعلاوه آنها از اين امتياز برخوردارند كه با جامعه محلی بندهای نزديك داشته و مشكلات مشخص و نيازهای فوری خلق را درك ميكنند. زنان محله "چائو يان" در پكن هم خواست كار جمعی و مفيد را داشتند و هم اراده تغيير واقعيت زندگی در محله. اگر خانه داران برای عملی كردن تصميم خود، يعنی "ترك خانواده" صرفاً راهی كارخانجات بزرگ خارج از محله ميشدند، نتيجه مهمی كه حاصل ميشد اين بود كه محله آنها به يك خوابگاه تبديل ميشد. اما در واقعيت همان چيزی اتفاق افتاد كه "ما يو ئين" به ما خاطر نشان كرد. يعنی اينكه وقتی كارخانجات كوچك در قلب محله ايجاد شد، مناسبات نوين و فعاليتهای نوين در محله برقرار گشت. كارخانجات به محلات حياتی نوين بخشيدند و تاثيرات آنها واقعاً در سراسر آن ناحيه گسترش يافت.
ما كارخانجات كوچك را در روستا و شهر مشاهده كرديم. كارخانه ها درست در جاده اصلی كه از ميان خانه ها ميگذرد بنا شده و همه دروازه های آنها باز است. اين كمك ميكند كه اهالی آنجا چه در كارخانه شاغل باشند چه نباشند، شب و روزشان ريتم پيدا كند. بازنشسته ها از طريق سازماندهی نگهداری دستجمعی بچه ها بعد از ساعات مدرسه، به چرخيدن كارخانجات كوچك كمك ميكردند.
مبارزه برای ايجاد و گسترش اين كارخانجات باعث شد كه زنان به حل معضل خانه داری بپردازند. در اغلب موارد آنان دست به گشايش ناهار خوری های عمومی و مهد كودك زدند. زمانی كه معضل خانه داري، امور كارخانجات را به مخاطره می افكند، مردان به شراكت در وظايف خانه متعهد تر می شوند. نهادهای بهداری در حول و حوش كارخانجات درست شده كه از آن هم كارگران استفاده ميكنند و هم كل اهالي. اغلب بزرگسالان وبويژه زنان بزرگسالی كه مدرسه رفتن را از سر گرفته اند، بخاطر آن است كه بتوانند مشكلاتی را كه طی توليد با آن روبرو ميشوند، حل كنند.
سرمايه داری همراه با نابود كردن طبقه پيشه ور، مناسبات وابستگی متقابل بين پيشه وران با مصرف كنندگان را نيز نابود كرد. بلحاظ سنتي، توليد دستی ضرورتاً پيوند تنگاتنگی با نيازهای محلی داشت. كارخانجات محلی چين در عين حال كه توليد فردی خرد را از ميان برداشته اند اما پيوند با مصرف كنندگان را حفظ كرده اند و حتی آنرا تقويت نموده اند. اين مسئله نه فقط در مورد توليدات ابزار خانگی نظير ماهيتابه و صندلی به خوبی انجام ميشود، بلكه در مورد توليد ماشين آلات زراعی هم صدق ميكند. اين نوع توسعه صنعتی بطور مشخص به شركت زنان در توليد اجتماعی می انجامد. زنان از كيفيت فنی برخوردار نبودند، اما اين توسعه نيازمند كيفيت فنی از قبل نبود بلكه فقط محتاج ابتكار عمل و شناخت زنان از نيازهای واقعی مردم بود. چه كسی بهتر از زنانی كه برای ساليان سال زندگی روزمره محله را به پيش برده اند ميتواند آنرا دگرگون سازد؟ زنان طی قرنها، اشياء را نه با اين نگاه كه آيا سودآور است يا خير، بلكه با اين ديد كه آيا برای خانواده شان مفيد است يا نه، تهيه كرده و آنها را حفظ كرده اند. پس چه كسی بهتر از آنها ميتواند چيزها را نه بر مبنای ارزش كالائی شان بلكه بر مبنای ارزش مصرفشان بشناسد و اين جنبه را برجسته كند؟ اين كار، همواره فشار زيادی بر زنان وارد آورده و ستمگرانه بوده است. در واقع ريشه طغيان آنان است. اما تحت همين شرايط زنان درك عميقی از كار مفيد كسب كرده اند؛ يعنی كاری كه نميتوان آن را با سود و ارزش اضافه و زمان كار اندازه گيری كرد. وقتی كل جامعه درگير مبارزه بی امان عليه نفع شخصی است، وقتی زنان گرد هم می آيند تا كار را دوباره معنی كنند (تا ديگر كار، خدمت به واحدهای خصوصی نباشد)، آنگاه "كيفيات زنانه" واقعی كه از ديرباز سركوب شده اند شروع به درخشيدن ميكنند.
ايجاد ارتباط ديالكتيكی بين نيازهای فوری خلق و رشد يك صنعت مدرن، كار كوچكی نيست. همه ما از چگونگی كارزارهای ايدئولوژيك عظيم شوروی آگاهيم: فداكاری يك نسل ضامن آينده ای شاد خواهد بود. ولی چنين آينده ای نصيب توده های مردم شوروی نشد. اولويت كمرشكنی كه به صنايع سنگين داده شد، معضل مايحتاج مصرفی توده ها را لاينحل كرد و مسكوت گذاشت. و اين زنان بودند كه بايد بار ايستادن در صف های دراز برای تهيه كالاهای مصرفی كمياب را نيز بدوش می كشيدند. اين زنان بودند كه بايد هر طور شده كله شان را بكار می انداختند تا حداقل معاش را تامين كنند. شك نيست كه اگر چين هم چنين مسيری را برای صنعتی شدن در پيش ميگرفت، وضع زنان و نيز اكثر مردان چين امروز بهيچ وجه بهتر از كارگران غير ماهر در ارتش ذخيره كار نبود. آنها چيزی ميشدند غير از آنچه امروز هستند؛ يعنی ديگر كارگرانی آگاه نبودند كه خود را در جريان تغيير جهان، تغيير دهند.
پيشرفتهای تكنولوژيك، حتی زمانيكه فورا موجب ارتقاء بازدهی توليد نشوند را نبايد دست كم گرفت. ارزش عظيم صنعتی شدن چين در اينست كه به همه كارگران اجازه داده در رشد نيروهای توليدی فعالانه شركت كنند. "چائو يان" نمونه خوبی است از اينكه در چين پيشرفته ترين تكنولوژی ها از چه طريقی بدست آمده است: بر پايه پيشرفت خود كارگران. زنان خانه دار سابق كه تقريبا بيسواد بودند و در ابتدا كتری درست ميكردند در عرض 8 سال نخست به توليد وسائل ضدعفونی و سپس وسائل الكترونيكی ارتقاء يافتند. "مايو يين" ميگفت: "ما توانستيم شيوه های پيچيده توليدی را به كمك كارخانه های بزرگ ياد بگيريم." كار اينگونه است كه: كارخانه كوچك محله برای تربيت تكنيسينهايش، چند زن كارگر را به كارخانه های بزرگتر می فرستد. آنها در آنجا با تكنيسينها و كارگران مجرب روی ماشينهای جديد كه اخيرا ابداع شده كار ميكنند و دانش مفيد جديد را كسب ميكنند. وقتی به كارخانه خود بر ميگردند با ساير زنان كارگر "تيم های نوآوری تكنولوژيك" تشكيل ميدهند. كار اين تيم اينست كه به كمك هم مشكلات ناشی از فقدان امكانات و آموزش را پشت سر گذارند.
نيروهای توليدی چين در مقايسه با گذشته نه چندان دور، پيشرفتی جهش وار كرده اند. با وجود اين، اين نيروها از جانب مردم كنترل ميشوند؛ و مردم بر آنها احاطه دارند. اگر شناخت طبقه كارگر از توليد، جسته گريخته و محدود بوده و تكنولوژی بر او مسلط باشد، چگونه می تواند اعمال قدرت كند. زنان چين از طريق انقلاب در توليد اجتماعي، شناختی همه جانبه از جامعه بدست آورده اند. آنها هزاران سال در كنج آشپزخانه از چنين امكانی محروم بوده اند. در چين، شركت زنان در قدرت، واقعی است نه صوري. و رهائی زنان نيز دقيقا بر اين شالوده استوار است.
"سوچو":
درباره "كيفيات زنانه"
اگرچه زنان در همه بخشهای اقتصاد چين درگيرند، اما هنوز خيلی جاها را ميتوان پيدا كرد كه زنان به "كارهای زنانه" نظير بهداري، تعليم و تربيت و نساجی اشتغال دارند. عموماً نظر بر آن است كه اين يك وضعيت موقتی است و بالاجبار رفته رفته كنار خواهد رفت. ميگويم "عموماً" زيرا به هيچ وجه اين يك عقيده همگانی نيست. ما افراد مختلفی را ديديم كه بنظر نميرسيد به اين مسئله توجه كافی داشته باشند و از اوضاع جاری بسيار خرسند بودند. يك مقام مرد در يكی از كارخانه ها با غرور به ما گفت كه زنان در اينجا انواع گوناگون مشاغل را بعهده دارند و در پايان صحبتش اين گفته مشهور مائوتسه دون را نقل كرد كه: "هركاری رفقای مرد بتوانند انجام دهند، زنان نيز از پس آن بر می آيند.
" "شانتال" در جواب او گفت: "اين بسيار خوب است اما همين حالا كه از مهد كودك كارخانه ديدن ميكرديم در آنجا هيچ مردی نديديم كه به نگهداری از بچه ها بپردازد. چرا؟" بحث نسبتاً داغی در بين رفقای چينی آغاز شد. سپس آن مقام مرد جواب داد: "ببينيد، علتش اين است كه زنان برای نگهداری از كودكان كيفيات فوق العاده ای دارند.
""شانتال" به طنز پرسيد: "بنابراين شما معتقد به نظريه خصلت ذاتی و تغيير ناپذير انسانها هستيد؟"
و او با سراسيمگی و حالتی كه پيدا بود احساس توهين ميكند گفت: "نه، معلوم است كه نه! منظورم اين نبود." او لحظه ای مكث كرد و شليك خنده در اطراف او بگوش رسيد. سپس پاسخ داد: "تذكر رفيق شانتال بسيار درست است و من از او بخاطر انتقاد از كمبودهايم تشكر ميكنم. مبارزه طبقاتی با سوسياليسم پايان نمی گيرد. اگر شما چند سال بعد برگرديد و اوضاع را مشاهده كنيد، مسلماً با تغييرات بزرگی روبرو خواهيد شد و مشخصاً خواهيد ديد كه مردان هم در مهد كودك هستند." او اضافه كرد: "ما نبايد فقط بگوييم هركاری كه يك رفيق مرد ميتواند انجام دهد، يك رفيق زن هم از پس آن بر ميآيد. بلكه اين را هم بايد بگوييم كه آنچه يك رفيق زن ميتواند انجام دهد، يك رفيق مرد هم ميتواند انجام دهد.
"خصوصيات "زنانه" را برعكس آنچه كه ادعا ميشود طبيعت به ما نداده بلكه از ستم بر زن نشئت گرفته است؛ اين ميراث ما از گذشته است و در برخی موارد ميتوان آنرا تغيير داد و محرك تغييری در شرايط زنان شد. ما بطور خاص در كارخانه گلدوزی شهر "سو چو" نمونه روشنی از اين امر را شاهد بوديم.
گلدوزی برای انقلاب
در قديم "سو چو" بخاطر گلدوزی هايش مشهور بود. اما زنانی كه به اين كار ميپرداختند در خانه گلدوزی ميكردند و بطرز بيسابقه ای فقير بودند. بعد از رهايي، حزب كمونيست چين در اين ناحيه نظير ساير نواحی رهنمود داد كه زنان بايد در توليد اجتماعی شركت جويند. در آن شهر كوچك ميشد چند تايی كارخانه درست كرد و زنان را تشويق به كار در آنجا نمود. اما رهبری انقلابی محل تصميم گرفت سياست ديگری را به پيش ببرد. در "سو چو" صدها كارگر گلدوز وجود داشتند كه در كارشان بسيار وارد بودند. نسل از پی نسل آنها به دوختن گلها و پروانه ها بر لباس اربابان ثروتمند پرداخته و چشمشان را بر سر اين كار گذاشته بودند. آيا هنری كه طبقه دارا آنرا تصاحب كرده بود ميبايست نابود شود، يا بايد تغيير يافته و به خلق بازگردانده شود؟ تصميم گيری بر سر اين مسئله احتمالا بدون مبارزه حاصل نشد. ايده "اجتماعی كردن" گلدوزی مسلماً برای جنبش كارگری در دهه 1950 يك مسئله پرنسيپی نبود. برداشت مكانيكی از بحثهای ماركس در مورد پروسه توليد ميتوانست اين باشد كه نمی توان توليد را اجتماعی كرد مگر آنكه نخست مكانيزه شده باشد. اما اين عقيده، نظر زنان كمونيست در "سو چو" را جلب نكرد. همانطور كه گياه به آب احتياج دارد، خلق چين هم به هنر احتياج دارد. گلدوزی برای خلق مفيد است. گفته می شد كه كشوری با چند صد ميليون جمعيت و يك اقتصاد كماكان توسعه نيافته كه تازه ميخواهد بر زخمهای كهنه قحطی و جنگ مرهم گذارد، به ماشين بيشتر از هنر نياز دارد. اما چنين حرفي، بين اين زنان خريدار نداشت. بدون هنر، انقلابی هم در كار نخواهد بود!
در "سو چو" درست مثل "چائو يان" اين اراده يك گروه كوچك از زنان (فقط هشت نفر) بود كه واقعاً باعث همياری اكثريت شد. آنها بايد در مقابل خصومت بسياری از گلدوزان خانگی مقاومت ميكردند.
مسئله نخست اين بود كه فنون از نسلی به نسل بعد انتقال يافته بود و هر گلدوز با حرص و حسادت ميكوشيد "راز خانوادگي" را حفظ كند. تعاون بمعنای سهيم شدن در فوت و فن حرفه ای و بنابراين از دست رفتن ارزش فرديت بود. در گذشته طرحهائی كه اصيل بودند ارزشمند بودند. حالا اگر كسی ميتوانست يك طرح را كپی بكند چه پيش می آمد؟ نكته بعد اين بود كه كار در خانه، امتيازات خود را داشت. مثلا شما ميتوانستيد گلدوزی كنيد و در عين حال بچه ها را هم نگهداری كنيد. هشت "فمينيست" ما فريب اين استدلالات را نخوردند. آنها ابريشم، قيچي، سوزن و فرزندانشان را برداشتند و بطور جمعی به گلدوزی پرداختند. آنها همه چيز را روی هم ريختند: تجربه، ابتكارات و شور و شوق خويش را.
طرحهای آنها در جريان كار به آنچنان تنوعی دست يافت كه به هيچ وجه نميشد آنها را حوصله سر بر و غير اصيل محسوب داشت. اين تغيير به فاصله چند ماه مشاهده شد. آنها با يكديگر طرحهای اوليه را می زدند، بر سرش بحث ميكردند، به انتقاد از طرحها دست ميزدند و آنها را بهبود می بخشيدند. اين هشت زن طرحهايی بمراتب متنوعتر و زيباتر از صد زن گلدوز كه در خانه هايشان حبس شده بودند خلق كردند. به همين نحو، آنها از لحاظ فنی نيز پيشرفتی خيره كننده داشتند. تا پيش از اين، گلدوزی فقط بر يك روی ابريشم انجام ميگرفت. اين زنان به روشی دست يافتند كه گلدوزی در دو طرف پارچه صورت گيرد. نسبت به گذشته جنبه برجسته كاری گلدوزی ها بيشتر شد. در عرض يكسال تعاونی آنها از 8 عضو به صد عضو رسيد.
در آن زمان هنوز برخی سرمايه داران در چين وجود داشتند (تا سال 1956، موسسات سرمايه داری كوچك تحت كنترل سفت و سخت دولت وجود داشتند.) تجار ابريشم در "سو چو" نظر خوشی نسبت به اين گردان زنان جسور نداشتند. آنها كوشيدند جنبش را با افزايش قيمت خريد گلدوزی ها نابود كنند. برای مثال تجار ابريشم برای يك بالش گلدوزی شده كه دولت در مقابلش 20 فـن به تعاونی ميپرداخت، 24 فـن ميپرداختند؛ اما به اين شرط كه بالشها در خانه درست شود. اين روش آنقدر كه انتظار ميرفت موفق نبود. در واقع اين مسئله باعث بيداری بسياری زنان شد. "آيا تا بحال يك سرمايه دار را ديده ايد كه بدون هيچ چشمداشتی دستمزد كارگران را اضافه كند؟ واضح است كه كاسه ای زير نيم كاسه است." صفوف تعاونی فشرده تر شد. اگرچه هميشه برخی گلدوزان منفرد و تك و توك بودند كه به لطف تقاضای تجار ابريشم و رقابت متقابلی كه بين خودشان وجود داشت، بكار ادامه دهند، اما تعاونی با كمك دولت خيلی زود توانست يك درآمد ثابت از فروش گلدوزی ها را برای اعضايش تضمين كند. آنها از حق درمان رايگان كه تمامی كارگران چين از آن بهره مند بودند برخوردار شدند و در اطراف كارگاهها، شيرخوارگاه و مهد كودك درست كردند. با جمع آوری منابع مالي، آنها توانستند توليد را گسترش دهند. آنها قابهای بزرگ خريداری كردند (يعنی چارچوبهائی چوبی كه پارچه ابريشمی برای گلدوزی كردن به روی آن محكم و كشيده ميشد). بدين ترتيب آنها توانستند طرحهای بزرگی را مشتركا گلدوزی كنند.
اين واقعيت كه زنان به انجام يك كار هنری برانگيخته شدند از لحاظ سياسی حائز اهميت بود. چرا كه از قديم گفته بودند زنان چيزی از هنر نمی دانند. زيرا هنر به معنای خلاقيت است و جنس ضعيف تر نمی تواند خود را به سطح خلاقيت برساند! جل الخالق! كارگران آنهم كارگران زن و فهم هنر!؟ بايد به چه كسی خدمت ميكردند؟ خلق يا دشمنان خلق؟ بايد از سنت كهن دفاع ميكردند يا اينكه دست به ابداع ميزدند؟ بايد تصوير شاهان و اميران را ميكشيدند يا نقش كارگرانی كه در حال پيشروی هستند؟ بحثهای داغ بالا گرفت. برخی زنان كه كماكان تحت نفوذ ايدئولوژی بورژوايی بودند، به بهانه حفظ سنن غنی مطرح كردند شما نمی توانيد دستان خشن دهقانان را در اين هنر ظريف تصوير كنيد. ديدگاه آنها بهبود تكنيك را مهمتر از انقلابی كردن محتوا قرار ميداد. به همين خاطر بود كه تا زمان انقلاب فرهنگي، بخش عمده گلدوزی ها همچنان بر مبنای طرح شخصيتهای قديمی انجام ميشد و كاملا مورد پسند دلالان عتيقه فروش پاريسی بود.
بزودی روشن شد كه موضع اين زنان حتی در مورد امور فنی اشتباه بود. برای مثال آنها به بيشتر گلدوزان فقط اجازه ميدادند كه روی زمينه كار كنند و كار بر روی چهره ها را به چند نفر گلدوز برگزيده می سپردند كه در اين كار وارد بودند. اين گلدوزان ماهر كارشان را در خفا انجام ميدادند و بدين ترتيب موقعيت برتر خود را حفظ می كردند. اين كار از نظر ساير گلدوزان كه هيچ كاری بجز دوختن زمينه ها و يا بدنهای بی سر به آنها سپرده نميشد، مشمئز كننده بود. زنان كنترل بر كارخانه را از دست داده بودند و تصميمات مديريت در واقع توسط تيمی از "متخصصان" اتخاذ ميشد بدون آنكه آمال و آرزوهای زنان در نظر گرفته شود. يك گلدوز جوان ماجرای خود را اينطور نقل كرد:
"من از بچگی شور آتشينی برای گلدوزی چهره قهرمانان انقلابی كه چين را رها ساختند به روی ابريشم داشتم. اما ملت مرا مسخره ميكردند. می گفتند تو خيلی جواني. تو حتی نمی دانی چطور ميتوان آسمان و دشت را گلدوزی كرد، چشم و دماغ كه جای خود دارد! تو زيادی بلند پروازی ميكني! من به تنهايی هركاری كه از دستم بر می آمد انجام دادم ولی موفق نشدم. آنگاه با دلخوری به سر كار قبلی ام برگشتم و به گلدوزی آسمان و زمين پرداختم. طی انقلاب فرهنگی ما تصميم گرفتيم كه گلدوزی چهره ها ديگر نبايد يك برتری و امتياز ويژه محسوب شود. ما همگی قادريم اين كار را انجام دهيم. بنابراين همه گلدوزان بايد چگونگی انجام اين كار را بياموزند. ما تلاشهای زيادی كرديم كه هميشه خيلی موفق نبود. يكبار من سرباز نگهبانی را گلدوزی كردم كه در تاريكی كشيك ميكشيد و مراقب دشمن بود. من ميخواستم فضای سكوت سنگين و سكون را بروی پارچه منتقل كنم. يعنی همان چيزی كه وقتی چنين صحنه هايی را برايتان تعريف ميكنند، احساس ميكنيد. اما وقتی دوستانم گلدوزی مرا ديدند از خنده منفجر شدند: "سرباز نگهبان تو از قرار حسابی دويده است. دارد نفس نفس ميزند. چهره اش برافروخته است و انگار مثل يك گاو وحشی دارد خرناس ميكشد. دشمن بايد كر باشد كه صدايش را نشنود!" من ناراحت شدم اما دوستانم بطور جدی با من صحبت كردند و گفتند: "مهم نيست. اگر تلاش نكنی هيچگاه موفق نخواهی شد. بگذار اينبار با هم كار را شروع كنيم. و اينبار مطمئناً زياد از رنگ سرخ استفاده نخواهيم كرد. ببينيم نتيجه كار چه خواهد شد." اگرچه اين كار به اندازه كافی دشوار است اما حالا ديگر ما خوب ميتوانيم چهره ها را در بياوريم. زيرا ميكوشيم به يكديگر كمك كنيم؛ ما فنون كار را از يكديگر پنهان نمی كنيم.
"در حال حاضر 1600 گلدوز در اين كارخانه كار ميكنند. ما مردان جوانی را ديديم كه پشت قابها نشسته بودند و همراه با زنان گلدوزی ميكردند و به مشورت ميپرداختند. "اديت" از يكی از آنها پرسيد: برايت مهم نيست كه كاری زنانه ميكني؟
"بهيچوجه. من اين كار را دوست دارم. اين كار، زنانه نيست. اين شيوه نگرش جامعه كهن بود كه صحبت از كار مردانه، كار زنانه ميكرد. دوره عوض شده است.
""اما بقيه مردان مسخره ات نمی كنند؟"
"نه. گلدوزی به درد انقلاب ميخورد. البته هنوز افرادی هستند كه فكر ميكنند اين كاری زنانه است." او با خنده اضافه كرد: "مبارزه طبقاتی هنوز تمام نشده است. ما همچنان بايد نبرد كنيم."
مبارزه عليه جدايی كار يدی از كار فكری و رهايی زنان
طی ديدار از يك كارخانه بزرگ نساجی در "چانگ شا" بود كه ما ناگهان موضوعی را دريافتيم كه تا آنموقع بنظر بسيار مبهم ميرسيد. در اين كارخانه بيش از هفت هزار كارگر كه 80 درصدشان زن هستند، كار ميكنند. ما فهميديم كه چگونه تغيير مناسبات بين روشنفكران و كارگران در قلب كارخانجات به رهايی زنان خدمت عظيمی ميكند.
ديدار آن روز ما از كارخانه بالاجبار كوتاه بود زيرا برای آنروز برنامه های زيادی داشتيم. ما بسرعت از كارگاههايی كه آكنده از سروصدای دوكها بودند گذشتيم. بعد از آنهم در سالن اجتماعات، چيز زيادی توجهمان را جلب نكرد. سپس اين حرفها را شنيديم: "قبل از انقلاب فرهنگی بيش از 2500 قانون و مقررات وجود داشت كه هدف از آن سركوب زنان كارگر در كارخانه ما بود." "دانيل" از زن جوان كارگری كه چهره ای جدی داشت و اين حرف را به زبان آورده بود پرسيد: "ميتوانی به ما بگويی اين قوانين چگونه عليه زنان كارگر عمل ميكردند؟" او بدون مكث جواب داد: "بخاطر اين قوانين مسخره، زنان كارگر نمی توانستند به هيچگونه نو آوری تكنيكی دست بزنند. اگر قصد بهبود توليد را داشتند، پروژه آنها بايد از يك سلسله مراتب پيچيده و رعب انگيز گذر ميكرد. و زمانيكه بالاخره روی ميز تكنيسين قرار ميگرفت، آن مرد معمولا هيچ چيز جالبی در آن نمی ديد و پروژه را روانه سطل زباله ميكرد. سيستم، ما را از تكامل توليد دلسرد ميكرد و اين روند را كند ميساخت.
"من هنوز نگاه حاكی از تاسف و تعجب كه هنگام شنيدن اين حرفها بين ما رد و بدل شد را به ياد دارم. نخستين تصويری كه از ستم بر زنان كارگر در ذهن اين زن جوان نقش بسته اين واقعيت بوده كه به او فرصت كافی برای توسعه توليد نداده اند. اين بنظر ما حرفی كليشه ای و غير قانع كننده ميرسيد.
"دانيل" بحث را عوض كرد: "آيا زنان كارگر اجازه تغيير شغل دارند؟ بحدی كه بتوانند بفهمند كار در عرصه های گوناگون چگونه است؟" آن كارگر جوان جواب داد: "ما تلاش ميكنيم كار در عرصه های مختلف و با افراد مختلف را برای زنان تسهيل كنيم. اما اين كار دشواری است. برخی مشاغل نيازمند تجربه زيادند. بنابراين زنان مسن تر راحت تر از زنان جوان ميتوانند به بخشهای مختلف منتقل شوند. اگرچه ما هميشه تلاش ميكنيم كه اين تغييرات را امكان پذير سازيم، اما اين كار را حياتی بحساب نمی آوريم. شناخت همه جانبه از كار، در درجه اول مستلزم شركت هر چه بيشتر در امر توسعه و طراحی است. در هر كارگاه يك تيم نوآوری فنی توسط زنان كارگر، تكنيسينها و كادرهای انقلابی درست شده است. اعضای تيم در عين حال كه در سالن كارگاه به كار ميپردازند، نقشه ها را هم طراحی ميكنند، الگوها و تصاوير شطرنجی و طرحها را هم ترسيم ميكنند. تيم پيشنهادات، انتقادات و توصيه های روزمره كارگران را جمع آوری ميكند. بدين طريق دانش و كار يدي، تئوری و پراتيك، روشنفكران و كارگران تدريجاً متحد شده اند. و دو سوی اين شكاف كهنه بطور كيفی متحول شده اند. البته شكاف هنوز وجود دارد، اما تنگ تر شده است. هدف اين است كه يك انسان نوين خلق شود. انسانی كه به روشنفكران يا كارگران قديمی شبيه نباشد. يعنی نه از پراتيك و كار و مشكلات مشخص خود دور افتاده باشد و نه از شناخت تئوريك.
هر دو طرف محتاج تغييرند، اما اين فقط در صورتی امكان پذير است كه كارگران، رهبری سياسی و ايدئولوژيك اعمال كنند. كارگران و روشنفكران به ساختن يكديگر كمك ميكنند اما اين واقعاً كارگران هستند كه روشنفكران را تجديد تربيت ميكنند. اين حرف بنظر متناقض می آيد، اينطور نيست؟ خيلی وقت پيش ما فكر ميكرديم كه اين وظيفه روشنفكران است كه به كارگران "دانش" ارزانی دارند. اين يك ديدگاه يكجانبه بود. در عين حال كه دانش يك كارگر ناكامل است اما اين دانش توسط پراتيك محك خورده و بر يك موضع طبقاتی انقلابی استوار است."
به همين علت است كه كارگران بايد انجام اين تغيير را رهبری كنند. اگر قرار است آنها خود بر محدوديتهای دانش خويش فايق آيند، بايد روشنفكران را نيز رها كنند. بار ديگر تز ماركس در يك مورد خاص جنبه عملی پيدا می كند: "پرولتاريا فقط از طريق رها كردن كل نوع بشر ميتواند رهايی نهايی خويش را بدست آورد." مشاغل مختلف شبيه چرخ دندانه های يك ماشين بزرگ هستند. كارگران با پريدن از يكی به روی ديگری ميتوانند دامنه تجربه پراتيكی خويش را گسترده سازند. اما به اين طريق هيچگاه نمی توانند از مرز ميان تئوری يك پروژه كلی و تحقق عملی آن عبور كنند. توضيحی كه آن زن كارگر در "چانگ شا" به ما داد واقعاً آنچه را كه در اول بحث مطرح كرده بود روشن ساخت: زنان كارگر واقعاً رنج ميبردند زيرا نمی توانستند به نوآوری های فنی دست بزنند و به ابتكارات خود آزادانه ميدان دهند.
شما ممكن است بگوييد بسيار خوب، همه اين حرفها را فهميديم؛ اما اينها مشخصاً چه ربطی به زنان دارد؟
مسئله بسيار ساده است. شما هم مثل ما متوجه آن خواهيد شد. وقتی ما كار يدی و فكری را از هم متمايز ميكنيم، اين را نيز ميبينيم كه اكثريت گسترده زنان بطور سنتی كارگر يدی بوده اند. علتش فقط اين نيست كه مثل كارگران مرد از اطلاعات كافی بهره مند نيستند. بلكه اين هم هست كه زنان توسط خانواده حبس شده و بنابراين بيش از هر كس ديگر از نگاه عمومی به جهان دور افتاده اند. دنيای آنها، آشپزخانه و اتاق بچه ها و تختخواب است. آنها كارگران نيمه ماهر خانگی هستند.
وقتی كه زنان، خانه را بقصد كار در كارخانجات متعارف ترك ميكنند، بيشتر از همكاران مرد خود به ايفای نقش اجرا كننده "فرامينی كه هيچ از آن سر در نخواهند آورد" تنزل می يابند. اما به دلايل مشابه، آنها نخستين كسانی هستند كه از تغيير انقلابی مناسبات بين روشنفكران و كارگران نفع ميبرند.
وقتی كه ستم بر زن به واسطه جدا افتادن زنان از فعاليتهای اجتماعی و بنابراين محروم ماندن آنها از يك ديدگاه اجتماعی رشد می يابد، آنگاه هيچ راه حلی باقی نمی ماند مگر اينكه اطلاعات علمی در وسيعترين و همه جانبه ترين مفهوم در دسترس آنان قرار داده شود. اين امر نبايد به صورت دادن اطلاعات از طرف معلم به شاگرد باشد. بلكه بايد به تلاش برای همكاری متقابل روشنفكران و زنان كارگر ميدان عمل كامل دهد.
كسب مهارتهای جديد و متنوع كردن تجربه عملي، راههای مهم ديگريست كه كارگران از آن طريق شناخت گسترده ای از امور بدست می آورند؛ اين شناختی است كه سابقاً از كسب آن منع ميشدند. اين واقعيت كه برخی كارگران چينی از طريق تربيت پراتيكی و تئوريك توسط پزشكان مجرب در ميدان عمل، خود به پزشك تبديل شده اند شهره همگان است. اين كارگران به دانشگاه نرفتند. نمونه های مشابه بسيار ديگری وجود دارد. برای مثال كارگران غالباً برای چند ماه به مناطق روستايی ميروند تا به ايجاد صنايع كوچك محلی كمك كنند، يا دهقانان را تعليم دهند تا به كارگران ماهر جهت رفع نيازهای كمون تبديل شوند. همچنين گروههايی از كارگران توسط همكارانشان برگزيده ميشوند تا معمولا برای يكسال علاوه بر كارخانه، وظيفه هدايت فعاليت سياسی و ايدئولوژيك در اماكن گوناگون نظير تئاتر، بيمارستان، مدرسه، ادارات دولتی و فروشگاههای دولتی را بعهده بگيرند.
مضافاً آنها ممكن است به تحصيل بپردازند يا تحصيلاتشان را ادامه دهند. برای نمونه، ساير كارگران كارخانه افرادی را از ميان خود برای اعزام به دانشگاه، يا شركت در كلاسهای شبانه و يا در مراكز آموزشی نيمه وقت كه در برخی كارخانه ها ايجاد شده انتخاب می كنند. مثلا در كارخانه ابزار ماشين در شانگهای چنين مركزی وجود دارد كه كارگران نيمی از روز را به كار در كارگاه و نيم ديگر را به آموزش در آن مركز می پردازند.
هدف تيمهای نوآوری فنی و نيز متنوع كردن مشاغل، كاستن از شكاف بين كار يدی و فكری است. از آنجا كه ستم بر زنان ارتباط نزديكی با اين شكاف دارد، شركت آنان در جنبش انقلابی اجتماعی كه با هدف پر كردن اين شكاف بر پا ميشود، راه رهايی زنان را هموار ميكند.
"كار برابر، دستمزد برابر": اين اصلی ساده، اما در پراتيك پيچيده است
رفيق "پاي" دبير كميته انقلابی كمون دوستی خلقهای چين و آلبانی به ما توضيح داد كه چگونه نظريات مبتنی بر "تساوی گرايی مطلق" بار ديگر به ستم بر زنان ختم ميشدند. برخی مردان با اين ايده كه زنان دستمزد برابر بگيرند مخالفت ميكردند. آنها تحت عنوان برابری و اصل پرداخت برابر ميگفتند: "زنان كار برابر نمی كنند. آنها به اندازه ما بار حمل نمی كنند." رفيق پای به ما گفت كه اين نظرات از جانب اقليتی از مردان ابراز ميشد اما يك چيز نادر نبود. در جامعه نوين، اين نظرات منعكس كننده مبارزه ای است كه ميان راه سرمايه داری و راه سوسياليستی در جريان است. "بايد اين نظرات مورد نقد قرار گيرد و قاطعانه با آنها مخالفت شود زيرا اينها بقايای يك برخورد فئودالی نسبت به زنان و كار است. عليرغم واقعيات بيشمار و تاريخی مهم، اقليت هنوز به اشتباه معتقد است كه زنان موجوداتی پست ترند و سهم آنها در جامعه ناچيز است. در زمينه كار، اين فقط تجار برده و استثمارگران هستند كه كار انسانی و كار حيوانی را با معيارها و ارزش های يكسان می سنجند؛ يعنی در چارچوب نيروی جسمانی مطلق. برای مثال اربابان تب تی فهميده بودند كه ميتوانند يك برده سالم و قوی را با دو برده ضعيف تر معامله كنند. در جامعه نوين، ما در تبعيت از نمونه تاچای (2) بايد در درجه اول به رفتار سياسی فرد نسبت به جامعه و برخوردش به كار بدون در نظر گرفتن جنسيت وی نگاه كنيم. پيش از آنكه بتوانيم تعيين كنيم سهم كار او (اعم از زن يا مرد) چه خواهد بود.
"همانطور كه مقاله ای از نشريه "پرچم سرخ" (3) به تاريخ فوريه 1972 نشان ميدهد، بحث و مشاجره بر سر ارزشی كه كار زنان توليد ميكند به موضوع يك جدل عميق در سراسر كشور تبديل شده است:"افراد در كار جسماني، توانايی های متفاوتی دارند. كار مزرعه كه قدرت جسمانی زيادی طلب ميكند، بايد به مردان واگذار شود كه چنين توانی دارند. طبيعی است كه تفاوتهای فيزيولوژيك بين زن و مرد را بايد بهنگام تخصيص مشاغل بحساب آورد. (در مورد تفاوتهای بين زنان، بارها به ما گفته شد كه كارهايی كه نياز به توانايی جسمانی زياد دارد به مردان ضعيف يا زنانی كه از سلامت كافی برخوردار نيستند داده نميشود ـ يادداشت نويسنده) ... اما بهيچ وجه نبايد درجه توان جسمانی توجيهی برای تفاوت دستمزد زنان و مردان شود. تبعيت از اصل از هر كس بر حسب توانايی هايش، و به هركس بر حسب كارش يعنی معياری كه تعيين كننده دستمزدهاست، كميت و كيفيت واقعی كار هر كارگر و نيز ميزان خدمتش به توليد سوسياليستی را بحساب می آورد." (4)
توجه به خصوصيات جسمی مشخص زنان در تنظيماتی كه در زمينه استراحت روزانه و تعطيلات انجام ميشود نيز مشخص است. هر كس حداقل هفته ای يكروز تعطيل دارد، اما زنان چه در شهر باشند چه در روستا، در ماه چهار روز بيشتر به هنگام عادت ماهانه شان تعطيل دارند. بعلاوه زنان بر حسب نوع كاری كه انجام ميدهند در پنجاه يا پنجاه و پنج سالگی بازنشسته ميشوند. در حالی كه سن بازنشستگی مردان حدود 60 سال است. مرز تمايز بين تساوی گری مطلق و برابری بين جنسها بسيار ظريف است و ممكنست خطر ترويج نظريه برابری بر مبنای "طبيعت" كه فيزيولوژی پشتوانه آن است، را در بر داشته باشد. ما از كجا ميدانيم كدام يك از تمايزات جنسی كاملا فيزيولوژيك است و كدام يك اكتسابی است، و يا حداقل قسماً توسط نقش زن در جامعه تعيين شده است؟ خط تمايز را نمی توان بسادگی ترسيم كرد اما اين خطی است كه بايد در جايی ترسيم شود.
همين نوع مشاجره بر سر "كار مردانه و كار زنانه" به اين سئوال پيوند خورده كه آيا زنان توانايی احاطه بر برخی مشاغل كشاورزی را دارند يا نه؟ برخی افراد (ظاهراً كسانی كه مخالف "تساوی گرايان" هستند) تا آنجا پيش ميروند كه ميگويند زنان و مردان بايد بر حسب جنسيت خود در كار سهم بگيرند. مقاله فوق الذكر در "پرچم سرخ" چنين اظهار نظر ميكند:
((تقسيم كار كشاورزی به مشاغل مردانه و زنانه يك ميراث جامعه كهن است كه هنوز در برخی مناطق به حيات خود ادامه ميدهد. برای مثال مشاغلی كه مستلزم مهارتهای فنی پيچيده تر است، نظير كاشت گندم و برنج يا كود دادن به زمين را در گذشته كار مردانه محسوب ميكردند. برخی افراد هنوز به زنان اجازه آموختن اين مشاغل يا شركت در اين كارها را نمی دهند. برخی صرفاً به مسخره كردن زنانی كه در اين كارها شركت ميكنند پرداخته و ميگويند كه "آخر زمان شده" يا اينكه "دنيا برعكس شده است".))
اين مقاله خاطر نشان ميكند كه مردان فقط به اين علت در انجام اين كارها خبره تر شده اند كه برای مدت طولانی تری آنرا تجربه كرده اند. اين در حالی است كه جامعه كهن زنان را به وظايف مربوط به خانه محدود ميكرد و عموماً اجازه كار در دشت و مزرعه را به آنها نمی داد.
"پرچم سرخ" ادامه ميدهد: "چرا زنان نتوانند با پراتيك، فن كشت نشائی را خوب فرا بگيرند؟ اگر فنون از تجربه عملی حاصل نمی شوند پس از كجا ناشی ميشوند؟ اين نوع برخوردها بخشی از يك تفكر فئودالی است. اينها جلوه ای از تحقير زنان توسط طبقات استثمارگر است. اين همان نظريه زيانبار و ارتجاعی خصلت زنانه است كه ليوشائوچی و سايرين به آن رجوع ميكردند.
"تاثيراتی كه اين برخورد بر دستمزد مردان و زنان داشت، در آن مقاله بدين نحو مورد بحث قرار گرفته است:
((يك ايده اشتباه آميز ديگر هم وجود دارد كه بايد با آن مبارزه كرد. برخی رفقا قبول دارند كه نادرست است به زنان در مقابل كاری كه برای مردان 10 پوئن بهمراه دارد، 8 پوئن داده شود. (5) با اين وجود آنها هيچ كاری برای رفع اين اشتباه نمی كنند و چنين استدلال ميكنند كه "اگر به دستمزدها از زاويه يك خانوار نگاه كنيد و نه يك فرد، آنوقت می بينيد كه در واقعيت هيچكس بلحاظ مالی صدمه نمی بيند. زيرا هر خانواده از مردان و زنان تشكيل شده است. " اين نوع تفكر، حاملانش را بدانجا ميكشاند كه از زاويه غلطی بر اجرای اصل پرداخت برابر تاكيد بگذارند... اين استدلالی نادرست است زيرا مشكل را نمی توان از زاويه سود يا زيان خانوار مورد بررسی قرار داد. بكاربست اصل دستمزد برابر برای كار برابر در درجه اول يك مسئله مهم سياسی و مسئله ای مربوط به ايدئولوژی است. برابری اقتصادی دو جنس با برابری سياسی پيوندی تنگاتنگ دارد. اين واقعيت كه ايدئولوژی كهنه برتری مرد و فرودستی زن هنوز در برخی نواحی كشور به حيات خود ادامه ميدهد، هيچ چيز نيست مگر بازتاب سياسی نابرابری اقتصادی بين زنان و مردان. در واقع مبارزه توده زنان عليه نابرابری بين زن و مرد يك مبارزه سياسی است. برخی زنان مسئله را خيلی خوب مطرح ميكنند وقتی ميگويند: "ما بخاطر چند پوئن اضافه در كار مبارزه نمی كنيم، بلكه برای شخصيت اجتماعی خود مبارزه می كنيم." اگر نابرابری دستمزد بين زنان و مردان بعنوان يك مسئله اساسی در نظر گرفته نشود، زنان عملا به موقعيت درجه دوم رانده خواهند شد. اين برخورد بخشی از ايدئولوژی فئودالی تحقير زنان است!
2 -اجتماعی شدن روستاهای چين و رهايی زنان
زنان دهقان حكايت خويش را باز ميگويند
يك زن دهقان كه چهل سالی داشت در سالن اجتماعات كمون خلق "شاوان" به ما گفت كه چگونه اراضی كمون كلكتيويزه شد و اين پروسه در هر مرحله اش با نقشی كه زنان ايفا نمودند رقم خورد.
"در دوره جنگ رهائيبخش، اصلاحات ارضی بلحاظ سياسی دهقانان فقير و ميانه را آزاد ساخت و به زنان همانند مردان زمين داد اما خانواده كماكان واحد توليد بود و زمانيكه دشواريها فرا ميرسيد بايد مسائل خودش را خود رفع ميكرد. سال قحطی بزرگ فرا رسيد و اگر بنا برآن بود كه حداقل برداشتی داشته باشيم ميبايست با اتكا به منابع خود به آبياری مزارع ميپرداختيم. خانواده های تنگدست از اين لحاظ در موقعيت بسيار بدتری قرار داشتند. من بيوه ای را ميشناختم كه طی اصلاحات ارضی "پنج مو" (هر مو كمی بيش از يك هكتار است) دريافت داشت؛ اما او هيچ كمكی نداشت و درآمدش بسيار پايين بود. او درباره ماهيت و منشاء مشكلاتش فكر كرد و نقش فعالی در ايجاد نخستين گروههای كمك متقابل بين خانوارها بعهده گرفت. اما اين گروهها نتوانستند همه مسائل را حل كنند. ما به يكديگر كمك ميكرديم اما از آنجا كه توليد مبتنی بر مالكيت خانواری بود، اين خانواده بود كه مسئوليت نهايی موفقيتها يا ناكاميها را بدوش ميكشيد. يكسال، خانواده ای كه همسايه ما بود بطور جدی بواسطه بيماری ضربه خورد. آنها قادر به كار نبودند و مجبور شدند زمينشان را بفروشند تا بتوانند دارو بخرند. (تا سال 1952 هنوز حق فروش اراضی وجود داشت). اين يك درس سياسی مهم برای همه دهقانان فقير روستا بود. ما چنين بنظرمان رسيد: "اگر كار بيشتری برای كلكتيويزه كردن انجام ندهيم تمايزات طبقاتی تشديد خواهد شد." بنابراين ما اولين تعاونی ها را درست كرديم. چند خانوار با يكديگر به كار ميپرداختند و سود را بر حسب ميزان زمين و دامی كه هر يك داشت بين خود تقسيم ميكردند. علاقه زنان به اين تعاونی ها مضاعف بود. اولا آنها بعنوان دهقان ميدانستند كه اين تنها راه جلوگيری از تبديل دوباره روستا به جهنم تهيدستان استثمار شده است. ثانياً آنها ميدانستند تا زمانيكه توليد بر محور واحد خانوار بچرخد، زنان در خانه حبس خواهند بود. چه كس ديگری بود كه از بچه ها نگهداری كند، خانه داری كند و غذا بپزد؟ اما زمانيكه تيمها تشكيل شد همه كس، مرد و زن بطور يكسان بر زمين كار ميكردند و مشكلات فرزند و خانه ميبايست بر مبنايی كلكتيو حل ميشد.
موضع زنان اين بود: اگر ما در زمين به يك ديگر كمك ميكنيم، بايد در خانه نيز ياور هم باشيم. من به شوهرم گفتم: ما هم بايد به تعاونی بپيونديم. اما او جواب داد : يابو! تو هيچی سرت نميشود و حق كار كردن بيرون از خانه را نداري! من واقعاً كفری شدم و گفتم: ما زنان خودمان آزادی خود را بدست آورده ايم. تو بهيچ وجه حق نداری با من اينطور رفتار كني. ما هرچه داريم با مبارزه بدست آورده ايم و من تسليم نميشوم! و من به تنهايی به تعاونی پيوستم. شوهرم دهقان فقيری بود كه قطعه زمين كوچكی داشت. برخی اوقات او نمی توانست همه كارها را شخصاً انجام دهد. و درباره مشكلاتش آه و ناله ميكرد. من واقعياتی را در برابرش گذاشتم و برايش امتيازات تعاونی را تشريح كردم. او بتدريج متوجه شد كه سماجتش از ايده های فئودالی او در مورد مالكيت خصوصی و نقش زن نشئت گرفته است. زمانی كه اين مسئله را قبول كرد توانست به تعاونی بپيوندد. من خانواده های بسياری را در روستا ميشناسم كه عيناً همين مسئله درونشان اتفاق افتاده است.
سپس ما گام ديگری در راه كلكتيويزه كردن برداشتيم. برای اينكه بتوانيم پروژه های بزرگ و ضروری برای كنترل نيروهای طبيعت را عملی كنيم، بايد نيروهای بيشتری را گرد می آورديم. برای مثال ما ميخواستيم شبكه آبياری را براه بيندازيم. اما طرفداران ليوشائوچی بجای اينكه كلكتيويزه كردن بيشتر را تشويق كنند از هر بلای طبيعی استفاده ميكردند تا اين حرف بی معنی را جا بيندازند كه "خانواده بايد واحد توليد باشد." آنها بحثهای تسليم طلبانه راه می انداختند يا اينكه بطور توهين آميزی ميگفتند كمون شما با داشتن دو هزار نفر نيروی كار، كوچكتر از آن است كه بتواند چنين پروژه های بزرگی را به انجام برساند. آنها اين رقم دو هزار را اينطور بدست آورده بودند كه هر دو زن را مساوی يك مرد حساب كرده بودند.))
"تپه هايی كه گرداگرد بريگاد (1) ما بود آنقدر خشك و بی آب و علف بود كه بنظر نمی آمد هيچوقت بشود آبادش كرد. دهقانان فقيرتر كه خواهان كلكتيويزه كردن بيشتر بودند ميگفتند: انسان بايد طبيعت را كنترل كند و نه بالعكس. اين تپه های بی آب و علف بالاخره سر سبز خواهد شد. و ما مبارزه را آغاز كرديم. روز از پی روز سبدهای پر از خاك را بر شانه های خود به تپه ها ميبرديم. ما زمين را تراس بندی (تسطيح پلكاني) كرديم. بدين ترتيب چهار تپه گرداگرد كمون يكی از پس ديگری تحت سلطه ما قرار گرفت. اينك ما بيشترين ميزان چای منطقه را از همين تپه ها برداشت ميكنيم. آيا هيچوقت ممكن بود كه روی قطعات كوچك و پراكنده اراضی بتوانيم چنين دستاوردی داشته باشيم؟ پيروزی های ما سلاحی شد كه بتوانيم با آن عليه طرفداران ليوشائوچی نبرد كنيم. و در اين مبارزه زنان پيشاهنگ بودند. و اين واقعيت برای همه جا افتاده است.
"دبير كميته انقلابی كه در كنار اين زن دهقان نشسته بود به ما گفت: ((ميل دارم چند مثال بياورم تا ببينيد چگونه زنان غالباً به ما با صراحت و روشنی و با پيگيری درسهايی انقلابی آموختند. چند وقت پيش، قبل از اينكه شبكه آبياری را درست كنيم، يك خشكسالی وحشتناك اتفاق افتاد. برداشت محصول بطور كلی بخطر افتاده بود. ما حتی نمی توانستيم روی انتقال آب حساب كنيم زيرا همه رودخانه های اطراف خشك شده بود. چند نفر از افراد پير كمون گفتند كه از بچگی شان بياد دارند كه چشمه ای در دشت بزرگ نزديك روستا وجود داشته است. اما هيچ يك از آنها دقيقا محل آن را بخاطر نداشت. يك تيم از دختران تصميم گرفت كه بدنبال اين چشمه بگردد. آنها همگی راهی دشت كنار روستا شدند. پنج شبانه روز زمين را برای يافتن چشمه بيل زدند. خيلی از مردم فكر ميكردند كه اين تلاشی بيهوده است. مسخره كردنها شروع شد: چشمه در شاوان؟! هرگز! اما صبح روز ششم دختران با عجله و فرياد كنان به روستا برگشتند: "ما چشمه را پيدا كرديم، پيدايش كرديم!" همگان به سمت محل دويدند و جريان كوچك آب را ديدند كه از زمين بيرون ميزند. دختران برای پيدا كردن چشمه خاك را با دست خود لمس كرده بودند تا اينكه در جايی احساس كردند خاك، مرطوب است. سپس به بيل زدن پرداختند تا اينكه بالاخره به چشمه رسيدند. اين كار ساده ای نبود. سپس همه مردم روستا كار را آغاز كردند و تمام روز به حفر يك استخر بزرگ پرداختند. بعد از آن ما چند كانال درست كرديم. بعد از يك هفته ما آب كافی برای آبياری مزارع در اختيار داشتيم. محصولات ما با دستان خالی اين دختران بار آمد زيرا آنها با عزم خويش ثابت كردند كه كلكتيويسم بهتر از مالكيت خصوصی خانواری است. و بارها ميشد كه مردان به يكديگر يادآوری كنند: "چشمه را يادتان می آيد؟ حق با چه كسی بود؟ زنان يا ما؟ هيچگاه نبايد درس چشمه را فراموش كنيم!"))
بعد از اين نشست ما مسير باريكی كه به چشمه ميرسيد را در پيش گرفتيم. در مقابل ما استخر عظيمی حفر شده بود كه شش هزار ليتر آب را در خود جای ميداد و گرداگرد آن را ديوارهای سنگی فراگرفته بود. "اديت" در ذهن خود آن شش دختر را نشسته برخاك مجسم كرد كه هر سانتی متر دشت را ميگردند و همانقدر به موفقيت خويش اطمينان دارند كه هركول زمانی كه برای انجام وظيفه اش به شكم هيولا پا گذاشت. چرا مردان به اين كار دست نزدند؟ در درجه اول بدان خاطر كه زنان هيچ استعداد خاصی در ماوراءالطبيعه جلوه دادن آب نداشتند! و چرا تهيدست ترين دهقانان بودند كه نخست به تعاون پرداختند؟ يقيناً به خاطر وضع اقتصاديشان، بهتر از بقيه ميتوانستند امتيازات كلكتيويسم را درك كنند. زنان پنج روز با دست خالی در پی آب گشتند زيرا مصمم بودند ثابت كنند كه كلكتيويسم بهتر از مالكيت خصوصی خانواری است. آنها مالكيت خصوصی خانواری را بعنوان يك شكل مشخص ستم بر زن نيـــز تجربه كرده بودند.
يك گرايش بسيار قوی وجود دارد كه فقط در ارتباط با تضادهای بين زن و مرد، خصوصيت معين زنان را حائز اهميت ميداند. اما تجربه طولانی ستم كه زنان با آن آشنايند، گسترده تر از اين چيزهاست. بايد خصوصيت زنانه را در دو شكلش در نظر بگيريم، يا دقيقتر بگوييم اين مسئله خصلتی دوگانه دارد. از يكطرف زنان (در يك جامعه مبتنی بر مالكيت خصوصي) بعنوان موجودات اجتماعی پست تر در نظر گرفته ميشوند. از طرف ديگر، زنان بطور سنتی در مناسبات روزمره خود با مردان در جايگاهی فرودست قرار دارند. موقعيت فرودست زنان در مناسبات با مردان، محصول فرودستی اجتماعی آنهاست. و از آنجا كه ديدگاه زنان در مورد خانواده توسط اين ستم دوگانه شكل ميگيرد، آنها محدوديت های واحد خانواده را روشن تر درك ميكنند. آنها مشتاقانه تر از مردان اين توهم را رد ميكنند كه "ايده آل اين است كه در خانه خودت ارباب باشي." زنان در مقاطع معين تاريخی پيشتاز بوده اند زيرا برخی از آنها بيشتر از ساير گروه بندی های مردم در موقعيت بی چيزی كامل قرار داشته اند، يعنی هيچ چيز جز زنجيرهايشان را برای از دست دادن نداشته اند. مصاف زمين كاوان و جويندگان آب در "شاوان" را فقط ميتوان و بايــد بدينطريق درك كرد. برای زنان كه هميشه بيش از ديگران تحت تسلط طبيعت بوده اند، قرار گرفتن در صف اول مبارزه برای كنترل طبيعت يك دگرگونی درخشان تاريخی است؛ و اين چه شكست بزرگی برای بدبينان است!
كميته های جديد زنان در "شاوان"
در جريان گفتگويی كه با اهالی "شاوان" داشتيم اين نكته مورد تاكيد قرار ميگرفت كه طی انقلاب فرهنگی سازمان قديمی زنان "تعطيل" شد. اين گروه انقلابی قديمی از دل شعله های جنگ ضد ژاپنی زاده شده بود. و بعداً به نوعی سازمان مددكاری تبديل شد كه ايدئولوژی ارتجاعی ماندن زن درخانه را جلو می نهاد و تنها به دنيای كوچك رنج و سعادت خانگی علاقه داشت. اين همان ايده "حقارت زن" است كه از طريق مجلات مخصوص زنان در كشورهای سرمايه داری با آن بسيار آشناييم. رفيق "تون آن مينگ" كه دهقانی سی ساله بود به ما گفت، در "شاوان" چند كميته انقلابی تشكيل شد كه حدوداً 5500 زن از كمون خلق (بيش از 80 درصد زنان) را در بر ميگرفت. خود اين رفيق يكی از مسئولين اين كميته ها بود. طی ديدارمان بارها شنيديم كه تشكيلاتهای زنان به مرحله "مبارزه ـ انتقاد ـ اصلاح" رسيده بود. اين گروهها كماكان بخشی از فعاليتهای گذشته را به پيش ميبردند. بعلاوه، جهتگيری های نوين هنوز بطور روشن ترسيم نشده بود. كاملا واضح بود كه كل اهالی همچنان درگير بحث درباره اين موضوع هستند. يك تشكيلات سراسری با صدور يك فرمان از بالا ايجاد نخواهد شد بلكه بر پايه مشاهدات و تحقيقات خود توده ها بوجود خواهد آمد. بنابراين ما بطور خاص علاقه مند بوديم بفهميم كه كميته های انقلابی زنان "شاوان" چه اهدافی را دنبال ميكنند (حتی اگر بنظر آيد كه اينها اهداف كوتاه مدت هستند.) "تون آن مين" به سئوال ما چنين پاسخ داد: "در حال حاضر ما بر سر پنج وظيفه اصلی توافق كرده ايم. اولا، مطالعه ماركسيسم و لنينيسم و انديشه مائوتسه دون. مايلم بگويم كه اين كار را چگونه به پيش برده ايم. برای شروع، ما گروههای مطالعاتی مختلط داشتيم. بنابراين زن و شوهرها، كودكان خردسالشان را با خود می آوردند و اين مسئله باعث اختلال در مطالعات ما می شد. زنان پيشنهاد كردند كه بجای كمك به يكديگر در نگهداری فرزندان برحسب همسايگي، بهتر است مردان در خانه بمانند و اين وظيفه را به انجام رسانند تا زنان بتوانند به آموختن بپردازند. بدين طريق ما آزادانه ميتوانستيم مطالعه كنيم. علاوه بر اين مردان هم ميتوانستند ايده روشنتری از معنی واقعی نگهداری بچه ها بدست آورند. مسائل اينگونه سازماندهی شد و بدين ترتيب زنان و مردان جداگانه به آموزش پرداختند و هر يك در ماه در شش جلسه آموزشی شركت ميكردند. زنان از اين سيستم بسيار راضی بودند. آنها ميگفتند: بنظر ما اين طريقه آموزش سياسی بسيار موثر است..."
همين موقع يك پيرزن دهقان صحبت "تون آن مينگ" را قطع كرد و گفت: "يك شب من بايد به كلاس ميرفتم. درست همان موقع، باران شروع شد. ظلمت همه جا را فرا گرفته بود. شوهرم گفت در اين هوا نبايد بيرون بروي. تاريكی مطلق است. جواب دادم كه قديمها حتی در روشنايی روز تقريباً همه ما زنان كور بوديم. من نه ميتوانستم بخوانم و نه ميتوانستم بنويسم. حالا من بيش از شصت سالم است و به مدرسه ميروم تا در تجارب انقلابی با ساير زنان شريك شوم. دوباره به آموزش خود بپردازم و سطح آگاهی سياسی ام را بالا برم. ميخواهی كه من در خانه بمانم؟ به او گفتم: تو نمی دانی كه ما زنان برای آموختن حاضريم چه قيمتی بپردازيم. اين داستان را برايتان تعريف كردم زيرا نشان ميدهد كه زنان واقعاً كمر به آموزش سياسی بسته اند." پيرزن دهقان يك نفس همه ماجرا را برای ما تعريف كرد. واضح بود كه او از صحبت در جمع و در مقابل خارجيان معذب است؛ اما تصميم گرفته اين كار را انجام دهد. زيرا معتقد است كه بيان اين نكته اهميت حياتی دارد: زنان برای آموختن شوری آتشين دارند.
"تون آن مينگ" در مورد وظيفه دوم چنين گفت: "به هر طريق ممكن بايد راه عميقترين نقد انقلابی را باز كنيم. ما زنان بايد مبارزه همه جانبه ای را عليه هر شكل بروز رويزيونيسم به پيش بريم. مشخصاً بايد از طريق اين مبارزه به انتقاد توده ای از اهداف كهنه تشكيلات زنان برخيزيم." او ادامه داد: "وظيفه سوم اين است كه به هر كاری دست بزنيم تا زنان قادر شوند در هر نوع فعاليت سياسی بطور كامل شركت جويند؛ تا بتوانند نقش خويش را بعنوان نيمی از آسمان ايفا كنند. در هر عرصه و در تمام سطوح رهبري، زنان وجود دارند. اما كماكان خيلی از آنها جرات ابراز عقيده در مجامع عمومی را ندارند و خيلی از مردان هم هستند كه مايل به شنيدن عقايد زنان نيستند. كار ما اين است كه در مورد اين مشكل تحقيق كنيم، توده ها را بسيج كنيم و راه حلی برای آن بيابيم."
بخاطر می آورم گفته های آموزگار سياسی يكی از مدارس "7 مه" (2) در نزديكی پكن كه ميگفت: "آنجا كه يك مرد و يك زن از كيفيت برابری برای بعهده گرفتن يك مقام برخوردارند، سياست حزب اين است كه رفيق زن را انتخاب كند. اين يك پرنسيپ انقلابی است."
وظيفه چهارم اين است كه بر ايده های ارتجاعی در ذهن زنان و مردان، مشخصاً ايده های مربوط به به اصطلاح برتری مردان در حيطه های معين فنی غلبه كنيم. ما بخشی از مسئله را اين ميبينيم كه زنان بدون استثناء در تمامی فعاليتهای اجتماعی شركت جويند. ما بيرحمانه عليه خرافات كه بويژه زنان را آماج قرار ميدهد، مبارزه ميكنيم.
اين نكته برای رفيق "تون" يك حرف توخالی نبود، بلكه يك واقعيت ستبر را بيان ميكرد. معدنچيان "شاوان" به ما گفتند كه زنان در گذشته بدشگون به حساب می آمدند. اگر زنی در حال عبور از نزديكی يك تونل مشاهده ميشد، كارگران از ورود به آن خود داری ميكردند زيرا گمان ميكردند كه تونل فرو خواهد ريخت. يك رسم باستانی زنان را از نوشيدن شراب در معابد منع ميكرد. گفته ميشد كه اگر زنی از شراب مقدس بنوشد در جا خواهد مرد؛ يعنی به تير غيب گرفتار خواهد شد. زنان شورشگر كه با تاريك انديشی می جنگيدند در مقابل چشمان وحشت زده اهالی از اين شراب نوشيدند. و معتقدين به خرافه وقتی ديدند كه هيچ بلايی بر سر آنها نيامد به شدت يكه خوردند."
تون آن مينگ" برای ما داستان ديگری تعريف كرد: ((چند سال پيش بارانی سيل آسا باريد. مزارع بسياری نابود شد و سيل تمام مزارع شيب دار را شست. سيل يك صخره نيم تنی را بيش از يك كيلومتر حركت داد. يكی از دشمنان طبقاتی ما كه "هن" نام داشت كوشيد مردم را فريب داده و از عكس العمل بازدارد. او اينجا و آنجا مطرح كرد: وقتی می بينيد كه سيل از كوه فرود می آيد معنايش اين است كه خدای طاعون پا به زمين ميگذارد. بايد او را به حال خود بگذاريد وگرنه همه چيزمان را از بين ميبرد. اين گفته های فئودالی ذهن بعضی از دهقانان را مغشوش ميكرد. بعلاوه پيرترها گمان ميكردند كه اين مجازات الهی بخاطر تغييرات اجتماعيست كه انجام شده. بدين ترتيب رفيق "پين" جلو آمد و برای اهالی روستا با صدای بلند به سخنرانی پرداخت: "سيل چيزی جز آب نيست. سيل فقط نتيجه باران سنگين است. سيل چه چيزی را ميتواند نابود كند؟ شايد خانه ها و مزارع، اما آنطور كه "هن" ميخواهد شما تصور كنيد، سيل نمی تواند همه چيز را نابود كند. سيل نمی تواند اراده ما برای انجام انقلاب تا به آخر را نابود كند. هيچ نيرويی در جهان نميتواند اين كار را بكند. ما نه فقط بايد بر ترس از مجازات الهی فائق آييم، بلكه بايد با تمام قوا مبارزه كنيم تا بر بلايای طبيعی غلبه كنيم. اگر ما مسير سيل را تغيير دهيم ميتوانيم از نابودی بيشتر محصولات و خانه های خود جلوگيری كنيم. پس دست بكار شويم!" او زنان را سازماندهی كرد تا در اين كار سهم مهمی به دوش بگيرند. بعد از چند روز فعاليت سخت، ما بيش از سی هزار متر مكعب خاك را جابجا كرديم و توانستيم سيل را بطور كامل كنترل كنيم! در آن سال عليرغم سيلابهايی كه بر اثر باران جاری شد، ما توانستيم نسبت به سال قبل 25 تن بر محصول خويش بيفزاييم. دهقانان فقير و ميانه حال در كمون "شاوان" عليه زمين و آسمان و دشمنان طبقاتی مبارزه كردند و از اين مبارزه پيروز بدر آمدند. زنان در هر يك از اين مبارزات نقشی بسيار مهم ايفا كردند و اين بحث مائو را مورد تاكيد قرار دادند كه زنان برای پيروزی انقلاب نيرويی تعيين كننده هستند.
وظيفه پنجم ما تلاش مضاعف برای انقلابی كردن ايده ها در باب خانواده است. در اين زمينه نيز زنان خدمت مهمی به جامعه نموده اند. ما تجارب بسياری در اين عرصه كسب كرده ايم. رفيق "لی ما شين" در اين زمينه تجربه خودش را برای شما بازگو ميكند.))
"لی ما شين" كه حدوداً 40 سال دارد با صورت آفتاب خورده اش در برابر ما نشسته و صحبت را آغاز ميكند: "يك روز بريگاد ما برای كلكتيو به يك ميز احتياج پيدا كرد. وقتی از موضوع مطلع شدم به رفقا گفتم كه من يك ميز مناسب در خانه دارم و ميتوانم آن را بياورم. وقتی كه شوهرم از ماجرا باخبر شد از كوره در رفت و گفت: بعضی زنان ميروند كار ميكنند تا چيز بيشتری برای خانواده شان بياورند، اما زن من عكس اين كار را ميكند و تازه، چيزهايی كه در خانه داريم را هم بيرون ميبرد. بعد از اينكه همه حرفهايش را زد، من در خانواده خود جلسه آموزش انديشه مائوتسه دون تشكيل دادم. من مشخصاً از اين خط رويزيونيستی ليو شائوچی انتقاد كردم كه ميگفت بين منافع جمعی و فردی هيچ تضادی وجود ندارد. اين يك ايده عوامفريبانه است و خودخواهی را تشويق ميكند. ما دهقانان فقير بايد تماماً خادم خلق باشيم. ما عليرغم منافع فرديمان، بايد عليه خودخواهی مبارزه كنيم و بكوشيم به يك درك پرولتری ازجهان دست يابيم. بايد ياد بگيريم كه در درجه اول و بيشتر از هر چيز منافع خلق را به پيش بريم. طی اين جلسه مادر شوهرم از رنجهای گذشته و خوشبختی امروز گفت. او گفت: عجب! يعنی ما بايد خودخواهانه در پی خوشی باشيم و فقط به خانواده خود فكر كنيم؟ يعنی بايد گذشته ها را فراموش كنيم و هفتصد ميليون چينی و سه ميليارد مردم سراسر جهان را از ياد ببريم؟ يعنی بايد به فكر رفاه خود باشيم و دو سوم نوع بشر كه هنوز زير يوغ ستم و استثمار بسر ميبرند را فراموش كنيم؟ همه اين بحثها شوهرم را عميقاً تكان داد. اينك او مالكيت كلكتيو را بالاتر و مهمتر از همه چيز قرار ميدهد و مايملك خود را تابع آن ميداند. وقتی كه رفقا كمی بعد برای بردن ميز آمدند شوهرم از خود انتقاد كوچكی كرد و گفت: هر وقت بريگاد به هر چيزی احتياج داشت، درب خانه ما باز است.
"ايجاد دگرگونی انقلابی در خانواده يك وظيفه عظيم است. اين شامل تغيير كاركرد اجتماعی خانواده و نابودی منافع فردي، و نيز ايجاد فزاينده مناسبات نوين بين مرد و زن و تغيير ريشه ای مناسبات بين والدين و فرزندان است. به همين خاطر بايد به اين نكته مهم توجه كرد كه انقلابيون چينی دگرگونی خانواده را يك نتيجه ساده خيزش اجتماعی ندانسته بلكه يك پيش شرط ضروری انقلاب به حساب می آورند. آنها بر اين عقيده اند كه زنان طبعاً مسئول "رهبري" انقلاب در خانواده هستند و اين يكی از وظايف پايه ای است كه زنان بايد در در قبال نوع بشر به انجام رسانند. "تون آن مينگ" چنين نتيجه گيری كرد: "ما ميتوانيم وظايف كميته انقلابی را بدين شكل خلاصه كنيم. تحت رهبری حزب و صدر مائو، بايد به هر كار ممكن دست بزنيم تا زنان قادر شوند نقش تاريخی خود را بطور كامل ايفاء كنند." اشتباه نكنيد! چينی ها نيازی ندارند كه زنان را جذب انقلاب كنند. آنها نيازی به بی طرف كردن زنان هم ندارند. آنها صرفاً بايد بگذارند زنان نقش تاريخی خويش را بازی كنند. بدون اين كار، انقلاب ناقص و نيمه كاره خواهد بود.
جنبش نوين زنان چين چگونه خواهد بود؟ از نمونه كميته های "شاوان" و برخورد مائوتسه دون به موضوع چنين بر می آيد كه جنبش نوين زنان بر اين درك استوار خواهد بود كه زنان سهم برجسته ای در انقلاب دارند. اين جنبش همان اندازه از پدرسالاری ليوشائوچی به دور است كه از گرايش مسلط در انترناسيونال سوم كه زنان را توده ای عقب مانده و بازيچه ميدانست كه بايد آنان را به درون مبارزه هل داد.
فصل دوم
اجتماعی كردن خانه داري
اگر ميخواهيم به برابری جنسی دست پيدا كنيم بايد يك مسئله را حل كنيم: خصلت خانه داری بايد دگرگون شود. من پيش از هر چيز توجه خود را روی اين نكته متمركز كردم كه زنان چگونه پا به عرصه توليد گذاشته اند و چگونه اين امر نقشی تعيين كننده در رهايی آنها بازی كرده است. زيرا معتقدم اين راهی است كه زنان چين در مسير رهايی خود در پيش گرفتند. زنانی كه به وظايف خانگی محدود شده و بنابراين از جريان عمومی خارج از خانه دور مانده اند، فقط از طريق شركت مستقيم در توليد اجتماعی قادرند خود را رها سازند. اين همان نكته ايست كه "مايو يين" به ما گفت. اما تا وقتی كه زنان بايد كار خانه را انجام دهند، چنين شركتی در واقعيت ناممكن است. اين همان دور باطل قديمی است كه در اروپا هم با آن آشنا هستيم. تقريباً يك قرن پيش انگلس اين مسئله را خيلی روشن مورد تجزيه و تحليل قرار داد:
"فقط صنايع بزرگ مدرن بود كه بار ديگر زن را به جاده توليد اجتماعی راند ـ و اين كار را فقط با زن پرولتر كرد. اما با اين كار، هنگامی كه زن وظايف خدمات خصوصی خود را در خانواده انجام ميدهد، از توليد عمومی جدا می افتد و نمی تواند چيزی بدست بياورد؛ و زمانی كه مايل است در صنعت عمومی سهم بگيرد و مستقلانه زندگی اش را تامين كند، ديگر در موقعيتی نيست كه بتواند وظايف خانوادگی اش را انجام دهد... نخستين شرط رهايی زنان، ورود مجدد كل جنس مونث در صنعت عمومی است و ... اين مسئله بار ديگر طلب ميكند كه كيفيت خانواده منفرد بعنوان واحد اقتصادی جامعه ملغی شود." (1)
يك جنبه از تضاد كه بر اكثريت وسيع تاثير می گذارد و برای زنان ضرورتاً حائز اهميت درجه اول است، يا بعبارت ديگر ريشه كل تضاد است، همين نقش اجتماعی زن است كه بايد پيش از هر چيز آماج حمله قرار گيرد.
برای مثال، كارگران زن در "چائو يان" و "سو چو" منتظر حل مشكل نگهداری از فرزندان نشدند، و قبل از اين كار درگير توليد اجتماعی شدند. البته اين مشكل در آن موقع بطور مناسب حل نشد و اين زنان خود را در موقعيتی يافتند كه برای زنان اروپايی بسيار آشناست: يعنی انجام روزانه ی هر دو كار.
رفيق "سو يين" كه طی سفر هميشه همراه ما بود، زنی پنجاه و چند ساله است و حدود سی سال است كه عضو حزب كمونيست چين ميباشد. او يكی از مسئولين اوليه سازماندهی زنان بوده است. او به ما گفت كه برای كمك به بررسی و فهم نقش زنان در انقلاب چين همراه ما خواهد بود. او گفت كه "اجتماعی كردن خانه داری يكی از رموز رهايی زنان است." "اگر ما چنين كاری را عملی نكنيم برابری جنسی صوری خواهد بود. يعنی در قانون وجود خواهد داشت اما در واقعيت خير. تضاد آنتاگونيستی بين مرد و زن حل نخواهد شد و در تحليل نهايی سوسياليسم شكست خواهد خورد. بنابراين اين مسئله ميرود كه برای ما به يك موضوع عمده تبديل شود."
چرا ماشين لباسشوئی نتوانسته زنان را آزاد كند
من هميشه اين "مشاهدات" بورژوائی كه ساده لوحانه از كانال های رسمی ابراز می شود را بسيار آموزنده يافته ام: "در حال حاضر خانه داران شهری همان ساعت كار متوسط را به خانه داری اختصاص ميدهند كه خانه داران در صد سال پيش." وقتی متوجه می شويد يك زن از طبقه كارگر با سه بچه، كه (عوامفريبانه ميگويند) "بيكار است" كماكان روزی چهارده ساعت به خانه داری می پردازد، آنوقت ميتوان به راحتی مشاهدات فوق الذكر را قبول كرد. متاسفانه صد سال پيش هم شبانه روز فقط بيست و چهار ساعت بود. درست مثل حالا. و اجداد مادری ما مجبور بودند بيش از چهارده ساعت را به كار سخت خانگی بپردازند و هفته ها را از پی هم سپری كنند. با اين وجود صنعتی شدن اكثر بخشهای توليدی در مقياس گسترده، تاثيری انكار ناپذير و حقيقتاً بارز بر خانه داری داشته است.
بگذاريد به مثال واضحی بپردازيم. خانواری كه چهار يا پنج نسل قبل به صورت منفرد به توليد ميپرداخت، چه موقعيتی داشت: لباس خود، خوراك ذخيره زمستانی خود، نان و حتی در برخی نقاط منسوجات خود را توليد ميكرد. همه اين چيزها كه محصول وظايف خانگی خانه داران بود يكسره ناپديد شده است؛ و چيزهايی كه شما توليد نمی كنيد اين روزها به لطف سرمايه داری صنعتی از بازار ميخريد. اين اواخر، بعلت توليد انبوه لوازم خانگی مثل ماشين رختشويی های اتوماتيك، ما از خيلی جوانب روتين خانه داری خلاص شده ايم. اگر سرمايه داری واقعاً همه اين كارهای طاقت فرسا را ملغی كرده، پس خانه داران در سراسر روز چكار می كنند؟ تا به حال اين سئوال را چند بار از زبان مردان شنيده ايد؟ حقيقت اين است كه ما كمتر كار نمی كنيم بلكه فقط كارهای متفاوتی انجام می دهيم؛ و همانطور كه همگان می گويند اين كارها را در شرايط بدتری انجام ميدهيم. اين واقعيت دارد كه مـــا ديگر نبايد به رختشويخانه برويم تا لباسها را با مشت و مال بشوييم. اما از طرف ديگر مادر بزرگهای ما با وظيفه دشوار سازماندهی روز خود بر مبنای شيفت كاری شوهر، برنامه مدرسه بچه ها و ساعات كاری مغازه ها و اداره های پست روبرو نبودند. آنها مجبور نبودند كه ساعات طولانی را به رفتن از اين سوپر ماركت به آن سوپر ماركت برای پيدا كردن ارزانترين محل كه ممكن است چند كيلومتر آنطرف تر باشد، اختصاص دهند. آنها هر بعد از ظهر مثل توپ پينگ پنگ به اينسو و آنسو پرتاب نميشدند؛ از اداره ای به اداره ديگر يا از مطبی به مطب ديگر، از ميزی به ميز ديگر پاس داده نمی شدند تا فرم اعزام بچه بزرگ خود به اردوی تابستانی را پر كنند؛ يا بچه كوچك خود را در مدرسه ای كه شهريه كمتری داشته باشد ثبت نام كنند؛ كارت هويتی را تمديد نمايند يا پول بيمه را بپردازند؛ خانه ای پيدا كنند؛ جواب رد بشنوند و سراغ آدرس ديگری بروند و بار ديگر با اين حرف روبرو شوند كه "متاسفم خيلی دير آمديد. آنرا به كس ديگری داديم"؛ تا كودك خردسال شان را به كلينيك مخصوص فقرا ببرند و همه روز در صف بايستند و سرانجام بشنوند كه "فردا تشريف بياوريد." مادر بزرگهای ما مهد كودك نداشتند، اما آن مهد كودكهايی كه ما داريم تعدادشان بسيار كم است و آنقدر رقت انگيز است كه بهتر است اسمشان را نياوريم. در دوران گذشته مادربزرگهای ما، مادربزرگهايشان را نزديك خود داشتند حتی اگر همخانه نبودند. آنها در محله، دوستان قديمی داشتند كه به آنها كمك ميكردند. سبك زندگی آنها كاملا متفاوت بود. جامعه شناسان زندگی ما را با اين عبارت توصيف ميكنند: "تحرك فزاينده نيروی كار" و ما واقعاً در موقعيت تحرك دائمی زندگی ميكنيم. ما همانطور شهر يا دوست عوض ميكنيم كه كفش. اقامت ما در يك محله آنقدر كوتاه است كه نمی توانيم با مردمش آشنا شويم. والدين ما آنقدر دور زندگی می كنند كه نمی توانند فرزندان مان را نگهداری كنند.
در گذشته آب لوله كشی وجود نداشت، اما وقتی زنان به رختشويخانه روستا ميرفتند حداقل با زنان ديگر ملاقات ميكردند و شانس گفتگو درباره همه مسائلی كه برای آنها و برای كل روستا مهم بود را داشتند. آب لوله كشی ممكن است كه زنان را از كار طاقت فرسا رها كرده باشد، اما همزمان ارتباط اجتماعی بين زنان را محدود كرده است. حالا، كار رختشويی هر روز پشت ديوارهای بسته صورت ميگيرد. اينكار "نامرئي" شده و به زبان رايج، وجود خارجی ندارد.
جارو برقي، يخچال و ماشين لباسشويی به بازار آمده است. خب كه چي؟! بايد برای خريدن آنها زير قرض برويد و برای نگهداری و تعمير آنها احتياج به متخصص داريد. بنابراين بايد آنها را به "متخصص" سپرد. و او به ما ميگويد "متاسفانه آنها ديگر از اين مدل استفاده نمی كنند و ديگر قطعات يدكی اش گير نمی آيد." ديگر به هيچ ترتيب اين ماشين را نمی توان درست كرد. به هيچ دردی نمی خورد. "پل" از دستگاهها سر در می آورد اما وقت كافی برای تعمير آنها را ندارد. اما بنظر ميرسد كه ما شانس آورده ايم. فروشنده لطف ميكند و ماشين را پس ميگيرد. ماشين بی ارزش ناگهان دوباره ارزشمند ميشود. بما در مقابل جاروبرقی از كار افتاده 50 فرانك ميدهند، فقط يك شرط دارد؛ اينكه يك جارو برقی جديد به قيمت 250 فرانك بخريم. مكانيزه كردن اين خط توليدی يك شمشير دولبه است: از يكطرف برخی مشاغل ساده تر شده است، اما از طرف ديگر مشاغل جديدی ايجاد ميشود. انواع راههای صرفه جويی در كار برای اينكه حقيقتاً كارايی داشته باشد بايد بطور كلكتيو مورد استفاده قرار گيرد. هيچ خانواده منفرد و بنابراين هيچ زن منفردی نبايد مسئوليت كامل مشاغل جديد يعنی نگهداری و تعمير و امثالهم را به عهده بگيرد.
يك زن فرانسوی موفق و محترم (2) چند سال پيش كشفی راهگشا كرد! او آشكار ساخت كه خانه داری نظير كار كارخانه است. برای آنكه خانه داری خوب انجام شود شما به يك سازماندهی موثر، يك حمايت مالی قابل توجه، و عقلايی كردن مشاغل احتياج داريد. بعبارت ديگر تمامی چيزهايی كه برای اداره يك شركت كوچك لازم است. اگر شما مهارت و دقت داشته باشيد حتی ميتوانيد سودی هم بدست آوريد! و زنانی كه اين "شركت كوچك" را ميچرخانند ديگر خدمتكار خانگی نبوده بلكه رئيسند! آن زن اذعان داشت كه مسلماً زنان، مانند رئيسان مرد، نگرانی هايی خواهند داشت. اما فكر رضايت عظيمی را بكنيد كه بواسطه اتمام كار در شش ساعت نصيبتان ميشود. در حاليكه موجودات حقير كوته نظری كه هنوز دامنه تاريخی نقش خويش را درك نكرده اند كماكان اين كارها را در شش ساعت و نيم يا حتی هفت ساعت انجام ميدهند. اما اين "مدير ـ خانه دار" مورد نظر دوست ما با وقت اضافه اش چه كار ميكند؟ او به سلمانی ميرود تا موهايش را برای خوشايند شوهرش درست كند. شوهری كه به احتمال زياد حتی متوجه اين آرايش هم نخواهد شد. چه زندگی جالبي!
در زمانهای دور، زنان روزهای طولانی و خسته كننده را به كار شستشو برای خانواده می گذراندند. آنها يك روز پنجره ها را ميشستند و روز ديگر كف اتاقها را ميساييدند. يكروز مربا درست ميكردند و يكروز ديگر به اطو زدن می پرداختند. امروز زنان وقت خود را صرف مرتب كردن رختخواب، خريد، آشپزي، رختشويي، اطو زدن، رختشوئي، خريد دوباره، آشپزی دوباره، رختشويی دوباره ميكنند. اين يك رشته وظايف خانگی است كه مرتباً هر روز تكرار ميشود. زندگی ما شتاب گرفته است. البته در لحظات استراحت گاه به گاه، وقفه هايی وجود دارد. اما علت وقفه ها اين است كه خانه داری نمی تواند يكباره انجام شود. جورابها را نمی توان قبل از اينكه سوراخ شوند وصله زد، بشقابها را نمی توان قبل از اينكه كثيف شوند شست. حتی اگر ما يكی دوساعت وقت واقعاً آزاد بين صبحهايی كه در مغازه و آشپزخانه ميگذرد و عصرهايی كه با بچه ها ـ چای خوردن ـ دعوا كردن ـ شام خوردن ـ خوابيدن سپری ميشود، داشته باشيم، با آن چكار ميكنيم؟ اين زمان آنقدر طولانی يا مشخص نيست كه بتوانيم بفكر پيدا كردن شغلی بيفتيم. اين زمان كوتاه تر از آن است كه حتی بتوانيم از خانه بيرون بزنيم. چون هرجا كه بخواهيم برويم احتمالا چند كيلومتر آنطرف تر است. نتيجه اش اين است كه اوقات استراحتی كه سخت بدست آمده، به ساعات كسل كننده وحشتناك و تنهايی و نوميدی تبديل ميشود. آنوقت است كه در مقابل آيينه می ايستی و به خودت نگاه ميكني. می بينی كه مثل عروسك خيمه شب بازی به اين طرف و آن طرف كشيده می شوی اما يك قدم هم جلو نمی روي. آيا تو برای اين زندگی ميكنی كه جان بكني، روز از پی روز ذره ذره آب شوي، فقط برای اينكه شوهرت را رتق و فتق كنی تا او بتواند كارش را بفروشد و خوراك و لباس و خانه را تامين كند و تهيه و تعمير و نگهداری بر دوش تو باشد؟ لحظات استراحت و روزهای تعطيلی كه كنار خانواده ات هستي، فقط بخاطر اينست كه بتوانی روزی ديگر، ماهی ديگر و سالی ديگر به كار بپردازي. و بعد از تو، فرزندانت نيز همين راه را بروند. دورانهايی هست كه زنان آگاهانه دست خود را به مشت گره كرده تبديل ميكنند؛ همان دستی كه در داستانها، لطيف و دوست داشتنی تصوير شده است.
نه! الكترولوكس زنان را آزاد نمی كند! پودر رختشويی لباسها را سفيد تر ميكند اما زنان را آزاد نمی كند. و ما دختران ث سلسله درد، در قلمرو "كن وود" و "مادام سوله ي"، ميدانيم از چه سخن ميگوييم. تا وقتی كه عملكرد خانواده در جامعه ما از بين نرود، زنان رها نخواهند شد. خانواده در ميان طبقات تحت ستم وجود دارد تا كارگران آينده را توليد كند و كارگران امروز را نگهداری كرده، آنان را سر پا نگهدارد. فرزندان و شوهران ما بايد به همان چيزی تبديل شوند كه بورژوازی از آنها ميخواهد. تحت سرمايه داري، بورژوازی به يك مفهوم فرزندان و شوهر ما را "مصرف" ميكند. حداقل نيروی كارشان را مصرف ميكند. بنابراين بورژوازی نياز دارد كه شوهران و فرزندان ما بلحاظ جسماني، ذهني، اخلاقی و سياسی تحت ستم باشند.
اگر سرمايه داری ميتوانست بدون آنكه موجوديتش به خطر بيفتد، كارگران را در سربازخانه های بزرگ جمع كند و به آنها حداقل معاش را برای زنده ماندن بدهد، و همه فرزندانشان را به يتيمخانه ها بفرستد، آنوقت شايد شرايط زنان بهبود می يافت. شايد اين قدری شرايط زنان را شبيه مردان ميكرد. اما آيا اين رهايی بود؟ مسلماً اين يك فرضيه بی معناست، زيرا سيالی ت و رقابتی كه در بكاربست نيروی كار وجود دارد بازتوليد نيروی كار به شكل خصوصی را ضروری ميسازد. هركس در قبال تامين ملزومات جامعه سرمايه داری به كاملترين شكل ممكن و در تمامی سطوح مسئوليت مستقلانه خويش را دارد؛ در غير اين صورت با خطر كنار زده شدن توسط پروسه توليد و نابودی روبرو است.
جای تعجب نيست كه حكام ما واقعاً علاقه چندانی به از بين بردن اين خانواده ندارند. از نقطه نظر آنها، اين خانواده يك دستگاه ضروری است كه طی سالها ضرورت خويش را به اثبات رسانده است.
3- اول كلكتيويزاسيون، بعداً مكانيزاسيون
اجتماعی كردن خانه داری ضرورتاً نفی نقش اقتصادی خانواده و بنابراين نفی نقش سنتی سياسی آن را ايجاب ميكند. اين امر بجای خود باعث ايجاد موسسات نوينی ميشود كه عملكردهای خانواده نظير تغذيه، تهيه لباس، آموزش و استراحت را بعنوان يك اولويت مطلق بعهده گيرند. نابودی خانواده بعنوان يك واحد اقتصادی و سياسی مصافی در برابر همه انقلابيون است. اما تضمين اجرای عملكردهای مفيد خانواده مصافی بزرگتر است. كولونتای يكی از رهبران بلشويك در دهه 1920، مدافع ايجاد واحدهايی از كارگران بود كه عهده دار وظايف خانگی كه زنان را به بند كشيده، شوند. در همين زمينه او از يك رشته اقدامات ديگر نيز دفاع ميكرد. اما خود اين نجات دهندگان را چه كسی از كار طاقت فرسا رها ميكند؟ كولونتای پاسخی برای اين ندارد. لغو تقسيم كار ستمگرانه از طريق ارائه يك تقسيم كار جديد هيچ چيز را حل نمی كند. "دوره خانه داری منفرد سر آمده است. اين امر جای خود را بيش از پيش به خانه داری جمعی ميدهد. زنان كارگر دير يا زود از پرداختن به امور محل سكونت خود خلاص خواهند شد. در جامعه كمونيستی فردا اين كار توسط يك بخش ويژه از زنان كارگر به پيش خواهد رفت كه هيچ كار ديگری غير از اين انجام نخواهند داد. " (1) آيا اعتراض زنان به اين است كه در چارديواری خانه محدود شده اند؟ آيا ديگر نمی خواهند كارگران نيمه ماهر خانگی باشند؟ بسيار خوب! ما واحدهای متخصصی از كارگران (بقول كولونتای زنان كارگر!) درست خواهيم كرد كه نه فقط كارهای خانگی خودشان را انجام ميدهند بلكه برای بقيه نيز چنين ميكنند. عجب پيروزی بزرگي!
سوسياليسم بمعنای مزد بهتر به ازای مشاغل خسته كننده، يا انتقال مشاغل خسته كننده به يك بخش كوچك از نيروی كار نيست. سوسياليسم، جنبه تكراری و بيهوده كار را نابود ميكند. و اگر در مورد كار مشخصی اين جنبه هنوز نابود نشده، پاسخش اين نيست كه چنين كاری را به يك واحد منفرد بسپاريم. بلكه اين كار بايد به حد ممكن در سطح گسترده تقسيم شود و هركس ـ زن يا مرد ـ گوشه ای از آن را بگيرد و بدين ترتيب هيچكس اسير اين كار نباشد.
تصاوير و مباحثاتی در مورد راه چين
در يك پنجشنبه سرد ماه دسامبر بود كه ما مشغول فيلم برداری از نظافت بزرگ هفتگی در محل اقامت كارگران شانگهای بوديم. بچه ها در هر سني، با سطل و جارو و خاك انداز به جمع آوری خار و خاشاك و آشغال مشغول بودند؛ هرچند آشغال چندان زيادی روی زمين نبود. مردم چين امروز، "از نظر اجتماعی افراد مسئولی هستند". دو گروه از كارگران بازنشسته مشغول شستن راه پله ها بودند و افراد ديگر پنجره ها را تميز ميكردند. اين در حالی بود كه گروه های كوچك ديگر اين طرف و آن طرف را گردگيری ميكردند، درها را تعمير ميكردند يا دستشوئی هايی كه چكه ميكرد را درست ميكردند. كل صحنه به طرز فوق العاده ای زنده و شلوغ بود. بعضی افراد از فرصت استفاده كرده و با همسايگان خويش مشغول بحث بودند يا اينكه به يكديگر آوازهای جديد ياد ميدادند. اين يك كار مجانی بود: اين يك كار داوطلبانه و جمعی بود. هيچكس را بخاطر امتناع از چنين كاری بازخواست نمی كنند؛ و اگر كسی پيدا شود كه منظماً از انجام كار سر باز بزند يا آن را "سرسری انجام بدهد" آنوقت هميشه گروهی از جوانترها يقه اش را می گيرند و با او به بحث ميپردازند. از او انتقاد ميكنند تا وقتی كه در مورد اهميت كار جمعی و داوطلبانه، قانع شود.
مباحثه ای در "ژائو وان"
راه چيني، اولويت را به مبارزه با تقسيم كار سنتی ميدهد و منتظر هيچگونه پيشرفت فنی مقدماتی نميشود. راههای باريك روستايی در كمون خلق در "ژائو وان" به شكل زيگزاك به ميدانی می رسند كه در آنجا ساختمانهای جديد درست شده است. اينها ساختمانهايی كوچك و كم ارتفاع هستند كه با ديوارهای سفيد آجری و سقفهای كم شيب بالا رفته اند. مدل ساختمانها يادآور "پاگودا" ها يعنی ساختمانهای چند شيروانی سنتی چين است. هر درب به يك آپارتمان منتهی ميشود. هر آپارتمانی يك كف گلی و يك راه پله چوبی دارد كه از آشپزخانه به اتاق خوابها در طبقه بالا ميرود. اتاقهای نشيمن مستقيماً رو به ميدان است. در مدت اقامتمان در آنجا، می ديديم كه مردم غذايشان را در آستانه خانه ميخورند و در همان حال با يكديگر گپ ميزنند. بر يك ديوار سفيد، كلاه حصيری بزرگی آويزان بود و بر ديواری ديگر يك الك چوبی سياه رنگ. فضای روستا ساده و گرم بود.
بسختی ميشد صحبت از مكانيزه شدن كار كرد. مثل بيشتر روستاها در اينجا هم همه خانه ها برق داشتند اما آب لوله كشی و فاضلابی دركار نبود. يك زن جوان خنده رو به ما در خانه اش چای تعارف كرد. همسايه ها سر رسيدند، با ما سلام و احوالپرسی كردند و به گفتگو نشستند. همه سئوالات ما به مشكل اصلی در حل مسئله خانه داری تحت آن شرايط بسيار دشوار مربوط ميشد. زن جوان به ما گفت: "ما بايد تلاش كنيم در حيطه خانه داری مكانيزاسيون را توسعه دهيم. دهقانان اين بخش دارند روی اين مسئله كار ميكنند. ولی نبايد خلاصی زنان از وظايف سنتی شان به بعد از مكانيزاسيون موكول شود. تا 15 سال پيش، نه برقی در كار بود، نه كمك فنی به خانه داران و نه مهد كودكي. دهقانان برای ايجاد تعاونيهای زراعی راههايی پيدا كردند تا فقدان ابزار را جبران كنند. بچه های كوچك را به مزرعه ميبردند. در آنجا بچه های بزرگتر از آنها نگهداری ميكردند؛ با آنها مشق می نوشتند تا نوشتن يادشان بدهند. افراد پير وظيفه خدمات جمعی به روستا، چرخاندن كارگاههای رفوگری و رختشويی و غيره را بعهده داشتند. در فصل درو، آنها خوراك همگان را آماده ميكردند. اين سنتی است كه تا امروز هم حفظ شده و وقتی كه قرار است كار بزرگی انجام شود، باز هم خوراك را بطور جمعی آماده ميكنند.
خانه داری بطور يكسان بين همه اعضای خانواده تقسيم ميشود. بدين ترتيب هركس ـ شوهر، زن، پدر بزرگ و مادر بزرگ و فرزندان ـ در اداره امور خانه شركت ميكنند. وقتی مردی رخت ميشويد، غذا را آماده ميكند، زمين را جارو ميكند، دكمه ها را ميدوزد، لباس بچه های كوچك را عوض ميكند و همه اين كارها را منظماً در طول هفته، و نه فقط در روزهای يكشنبه، انجام ميدهد آنوقت او ديگر يك شوهر به مفهوم رايج كلمه نيست.
تغيير چشمگير وضعيت زنان روستائی ريشه در مبارزه برای اجتماعی كردن زمين دارد. همانطور كه ديده ايم، طی اين مبارزه بود كه زنان بعنوان يك نيروی سياسی به رسميت شناخته شدند. يك شوهر به سادگی ميتواند زن سربراه و مطيع خود را كه هيچ تجربه ای از جهان خارج از چارچوب محدود خانواده اش ندارد، به خدمت بگيرد و كنترل كند. ولی اگر زن وی كسی باشد كه در برابر همه مردم روستا سخنرانی كرده، در مقابل دهقانان مرفه ايستاده، برای متحد كردن صفوف دهقانان مبارزه كرده، گروههای زنان را كه فردا برای آبياری مزارع به مردان خواهند پيوست سازمان داده است، آنوقت ببينيم آيا شوهر ميتواند از جارو كردن زمين امتناع كند! حالا حسابش را بكنيد كه زن از حمايت و تشويق كل اهالی روستا هم برخوردار باشد!
ظهور زنان بعنوان يك قدرت سياسي، با خود تغييری را در وضعيت خانوار آنها بوجود آورد. زنان "ژائو وان" راههايی برای قانع كردن يك مرد كله شق دارند تا بفهمد كه چنين تغييری صورت گرفته است. گام اول اين است كه زن سعی خواهد كرد او را با بحث بر سر موضوعات به سمت خود جلب كند. اگر اين كار ثمر نداد، زن بلافاصله همه افراد خانواده را به پشتيبانی دعوت ميكند. اگر اين هم اثر نكرد، كميته زنان روستا جملگی به سراغ شوهر ميروند و مودبانه اما قاطعانه پافشاری ميكنند كه او بايد فرق بين سوسياليسم و فئوداليسم را بخاطر آورد. اگر مورد غير معمولی پيش آمد كه مرد كماكان كله شقی كرد و از رفتار خود دست نكشيد، همه اهالی روستا ممكن است با براه انداختن يك كارزار انتقاد توده ای از زن پشتيبانی كنند ـ و بعنوان آخرين راه حل، زن هميشه امكان طلاق دارد."
زن جوان بحث خود را چنين خاتمه داد: "عمدتاً از طريق شركت در مبارزه طبقاتی بود كه ما ريشه های بردگی خود را فهميديم و قادر شديم وضعيت ستمديدگی خويش را تغيير دهيم."
ما قبل از اين ملاقات، بسياری از زنان كهنه كار انقلابی را ديديم و به داستانهای آنها گوش داديم. همه آنها بر حقيقتی انگشت می گذاشتند كه اين زن دهقان اينك به زبان می آورد. زنان چين بعلت اينكه عليه فئوداليسم و دشمن طبقاتی برخاستند، بيش از پيش متوجه ستم مشخص بر خويش شدند. آن زنان دهقانی كه در مبارزه عليه تجاوز ژاپن شركت كرده بودند، پيش از پيروزی انقلاب با ضرورت نابود كردن ساختار كهنه خانواده روبرو شده بودند. سنتهای فئودالي، زنان را از كار در مزارع باز ميداشت؛ در آن نظام اجتماعی زنان را از هرگونه استقلال اقتصادی محروم ميكردند. طی جنگ عليه ژاپن بسياری از مردانی كه آمادگی بدنی داشتند مزرعه را ترك كردند تا به ارتش خلق بپيوندند. اگر زنان كار توليد كشاورزی در مناطق آزاد شده را بعهده نمی گرفتند، مردم اين مناطق نمی توانستند زنده بمانند و خودكفا شوند. اما بعهده گرفتن چنين مسئوليتي، خود ضربه ای عظيم بر فئوداليسم بود و بدون اين كار انقلاب شكست ميخورد. زنان غالباً در مبارزه برای به رسميت شناساندن حق خويش در انجام انقلاب است كه دامنه ستم مشخص بر خود را در می يابند. به همين ترتيب، توده زنان دهقان در جريان اجتماعی كردن كشاورزي، تجربه اساسی اجتماعی بدست آوردند؛ در اين مبارزه افق ديدشان گسترده شد و روشن تر از پيش، كار سنتی خانگی را يوغی بر گردن خويش ديدند. اين يوغ در ضديت كامل با نقشی انقلابی كه زنان خواهانش ـ و در حال ايفايش ـ هستند، قرار دارد. بارها به ما گفته شد كه شوهران يا افراد خانواده زنان طبقه كارگر يا دهقان آنها را بخاطر خواستشان به كار در خارج از خانه مورد انتقاد قرار ميدهند. "خنده دار است! اينهمه درآمد داريم، ديگر چه مرضی داری كه ميخواهی به كار بيرون از خانه بپردازي؟" "مرض انقلاب كردن!"
گام ضروری نخست برای كسب آگاهی روشن در مورد ستم خاصی كه بر ما زنان وارد ميشود، هميشه واضح نيست. چرا در كشورهای سرمايه داري، جنبش رهائی زنان تنها زمانی آغاز شد كه اقليت قابل توجهی از زنان وارد صنايع يا ساير عرصه های فعاليت اجتماعی شدند؟ بدون شك علت اين بود كه تجربه كار اجتماعی بناگهان افق ديد زنان را گسترده ساخت. قبل از آن، افق ديد زنان در چارچوب خفقان آور خانواده محدود شده بود. برای نخستين بار، وضع زنان ديگر يك تقدير گريز ناپذير الهی به نظر نمی آمد. آنان فهميدند كه اين امر، نتيجه گريز ناپذير يك ساختار اجتماعی غير انسانی است؛ يعنی تبديل مردان به ماشينهای توليدی و تبديل زنان به خدمه ای كه آنها را تر و خشك ميكند. يكی از نتايج ورود زنان به توليد اجتماعی اين بود كه فهميدند چه كسی مسئول است و بردگی خانگی آنها واقعا منافع چه كسی را تامين ميكند. اين درسی است كه هيچگاه نبايد فراموش كرد.
تشابهی گويا بين اجتماعی كردن خانه داری و اجتماعی كردن كشاورزي
طی سفرمان بيش از پيش فهميديم كه چينی ها اجتماعی كردن ـ بمفهوم دگرگون كردن مناسبات بين مردم ـ را بعنوان مرحله ای كه بعد از توسعه مكانيزاسيون می آيد در نظر نميگيرند.
اين دو مسئله با هم در نظر گرفته ميشود و با هم پيشرفت ميكند. چگونگی اين امر را در مورد كارگران زن در كارخانه های كوچك محله ای نظير "چائو يان" مشاهده كرديم. همين برخورد در مورد خانه داری هم اتخاذ ميشود. يك زن جوان به ما گفت: "برای آغاز اجتماعی كردن، نبايد منتظر توسعه مكانيزاسيون بنشينيم". به ياد حرفهای ترتسكی كه درست عكس اين را ميگفت افتاديم. ترتسكی زمانی كه هنوز يكی از رهبران اتحاد شوروی بود ميگفت: "ما به انباشت سوسياليستی نياز داريم. فـقط تحت اين شرايط قادر خواهيم بود خانواده (و بنابراين زنان) را از همه عملكردها و دلواپسی هايی كه اينك خانواده را سركوب و نابود ميكند، آزاد كنيم."(2) اين تئوري، بهانه ای رايج شد تا يك راه حل ضروری برای مسئله خانه داری پيدا نشود. زنان به انجام دو كار در روز ادامه ميدادند و اهانت كمابيش علنی جامعه در مورد اينكه هنوز "خانه دار" هستند را تحمل ميكردند. در واقع اين تئوري، رهايی زنان را به پيشرفت فنی در يك رشته صنعتی موكول ميكرد كه مشخصاً زنان در آن نقش كوچكی ايفاء ميكردند. و بهيچوجه مسئله رهايی زنان را به كار آنها مربوط نميدانست. يعنی وظيفه رهايی زنان از ستم خانگی در اساس به تكنيسينها سپرده ميشد.
اين موضع ترتسكی به هيچوجه ويژه شخص وی نبود. در آن دوران، تقديس توسعه اقتصادی از طريق تكنولوژی در سراسر اتحاد شوروی و در همه عرصه ها عموميت داشت. برای مثال، استالين به مسئله كشاورزی نيز به همين نحو نگاه ميكرد. بحث اين بود: اجتماعی كردن كشاورزي، وابسته به مكانيزاسيون است كه اين خود، وابسته به ساختن تراكتورهاست؛ و اين نيز وابسته به توسعه صنايع سنگين است. در عين حال بايد به جماعت دهقاني، يعنی توده زمينداران خرد كه تنها آرزويشان كولاك شدن است، بشدت به ديده ظن نگريست. محصولات دهقانی را ميتوان به زور گرفت و كار دهقانان را برای گرداندن چرخ صنعت تغيير جهت داد. و زمانی كه بالاخره روز موعود فرارسيد و جهش به پيش كه مدتها منتظرش بوديم در نيروهای مولده حاصل شد، تراكتورها بدون دردسر به مزارعی كه طبق دستور به مايملك دولتی يا مايملك كلخوز (مزرعه جمعي) تبديل شده اند گسيل ميشوند. دهقانان يكشبه به كارگران كشاورزی تبديل ميشوند و كلكتيويزه كردن تحقق می يابد.
گام نخستين چين بسوی كلكتيويزه كردن اين بود كه تعاونی های ساده كشاورزی ايجاد كند. اين كار قبل از مكانيزاسيون انجام شد. يك ارابه، كه غالباً يك ارابه دستی بود، يك ابزار توليدی بسيار ارزشمند محسوب ميشد. قبل از هر چيز، اين نيروی كار انساني، انرژی و شور و شوق انسانی بود كه اجتماعی شد. مكانيزاسيون بر اين پايه تكامل يافته و پيشرفت آن واضح است. ما يك ماشين شخم زن كه با دستگاه كنترل از راه دور كار ميكرد را ديديم كه روی يك تپه با شيب تند حركت ميكرد و تپه را بشكل پلكانهای باريك شخم ميزد. ماشين كه به انتهای هر پله ميرسيد تقريباً بشكل عمودی پايين ميرفت و سپس سطح پايين تر را در جهت مخالف شخم ميزد. چند ده متر بالاتر از اين صحنه، دهقانی به درخت تكيه داده بود و ماشين را با جعبه كنترل ساده ای از دور هدايت ميكرد.
زمانی كه به جنبه ايدئولوژيك انقلاب، متحول شدن مناسبات كار و آگاهی سياسي، اولويتهای مناسب داده شود آنگاه پيشرفت تكنولوژی مسلماً با نيازهای توده ها منطبق ميشود و به عملی شدن سوسياليسم كمك ميكند.
"چن يون كوئي" رهبر دهقانان كمون "تاچاي" و يك شخصيت مشهور در چين، درباره تجربه بريگاد خود چنين مينويسد:
"فقط با پيروی از آموزه های صدر مائو در مورد استفاده از دگرگونی ايدئولوژيك برای پيشبرد مكانيزاسيون كشاورزی است كه ميتوانيم تضمين كنيم مكانيزاسيون بر يك مسير سوسياليستی پيشرفت خواهد كرد ... برخی افراد فكر ميكنند، هدف مكانيزاسيون فقط كاهش شدت كار و تامين وقت استراحت بيشتر است. آنها نمی فهمند كه مكانيزاسيون يك خط پايه ای حزب در مناطق روستايی بخاطر دفاع از سوسياليسم و غلبه بر سرمايه داری است. افراد ديگری هستند كه به مكانيزاسيون كشاورزی بعنوان يك ابزار معمولی برای ذخيره كار و افزايش توليد نگاه ميكنند. آنها قادر نيستند به اين امر از يك زاويه بالاتر نگاه كرده و آنرا ابزاری برای تحكيم وحدت كارگر ـ دهقان، ارتقاء صنعتی كردن سوسياليستی و كاهش تفاوتهای بين كارگران و دهقانان ببينند. بعلاوه آنها نمی فهمند كه بدون بكاربست خط انقلابی صدر مائو در مورد مكانيزاسيون، الزاما سوسياليسم پديد نخواهد آمد و حتی ممكن است به سرمايه داری برسيم... بنابراين برای پيشبرد مكانيزاسيون زراعی ضروری است كه دگرگونی ايدئولوژيك را بخوبی درك كنيم و هميشه آنرا بعنوان عامل مهم و درجه اول در ارتقاء سطح ايدئولوژيك توده ها و درك آنها از دو خط به پيش بريم. وگرنه، مكانيزاسيون زراعی به بيراهه خواهد رفت... مكانيزاسيون به هيچ ترتيب صرفاً يك مسئله فنی نيست." (3)
برخوردهائی كه به كشاورزی و خانه داری صورت گرفته بطرز چشمگيری شباهت دارند. (اين هم در مورد چين صدق ميكند و هم در مورد اتحاد شوروي؛ البته طرقی كه اين دو كشور اتخاذ كرده اند با هم بسيار متفاوت است.) هم در كشاورزی و هم در خانه داري، پروسه كاری كه بر خانواده مبتنی است و بندهای محكمی با مالكيت خرد فردی (چه بشكل قطعه زمين دهقاني، چه بصورت خانه زن خانه دار) دارد بايد تغيير كند و اين نوع كار بايد به يك صنعت اجتماعی تبديل شود. همانطور كه مائو گفت، چنين تحولی فقط در صورتی ميتواند انجام گيرد كه اين خواسته آزادانه از جانب طرفدارانش ابراز شود. از سوی ديگر، حتی اگر چنين خواستی موجود باشد، اما ابزار توليدی كهنه جای خود را به ساختارهائی بدهد كه توده ها در آن هيچ قدرتی نداشته باشند، اين دگرگونی حاصل نخواهد شد.
بسياری از دهقانان فقير كه داوطلبانه كلكتيويزه كردن زمين و ايجاد كلخوزها در اتحاد شوروی را پذيرفته بودند، زمانی كه متوجه شدند هيچ حقی در اداره مزرعه كلكتيو خود ندارند، به اپوزيسيون رژيم شوروی پيوستند. تكنيسينها و "آپاراتچيكها" (مديران دولتي) دانش تخصصی خود را در اختيار دهقانان قرار نميدادند و همه تصميمات مهم در مورد اينكه چه چيزي، چگونه، در چه زمان و به چه حجمی توليد شود را خود اتخاذ ميكردند. اينكار نتايج فاجعه آميزی برای توليد كشاورزی ببار آورد.
تشابه نزديك بين مشكلاتی كه از مالكيت زراعی خرد نتيجه ميشود، و مشكلات برخاسته از خانه داري، زنان چينی را قادر ساخت دست به راهگشايی هايی بزنند و بدين ترتيب بتوانند از سياست ليوئيستی (مربوط به ليو شائوچي) مبنی بر احيای سرمايه داری در نواحی روستايی قوياً انتقاد كنند. به عقيده من اين يكی از دلايل پايه ای است كه چرا زنان توانستند در مبارزاتی كه در "ژائو وان" برايمان تعريف كردند، نقش پيشاهنگ بازی كنند. در آنجا ربط بين آن مبارزات با ستم مشخص بر زنان فوراً قابل تشخيص نبود.
سياست ليوشائوچی اهداف زير را تحقق می بخشيد: ايجاد يك بازار آزاد كه در آن قيمت ها بتواند بر مبنای قوانين سرمايه دارانه عرضه و تقاضا تثبيت شود؛ گسترش قطعات فردی زمين (كه موروثی هم بود)؛ ايجاد موسسات شخصی كه كاملا مسئول سود و زيان خود بودند؛ و استفاده از خانواده برای تثبيت معيارهای توليدي. اين سياست را "ژن زويی يی بائو" می خواندند كه مخفف تدابير گوناگون بود. (بموازات اين سياست فراخوان "چهار آزادي" داده شد كه به معنای آزادی ربا خواري، استخدام كشاورز، خريد و فروش زمين و سرمايه گذاری بود.) هر يك از اين اقدامات را ميتوان در چارچوب ستم بر زن مورد بررسی قرار داد؛ و بويژه آن اقدامی كه پيش شرط ساير اقدامات است: به رسميت شناختن خانواده بعنوان يك واحد توليدي. يعنی خانواده ای با خواست ثروتمند شدن. خانواده ای كه در پی منفعت بردن از سودهای حاصله است اما خطر ورشكستگی نيز او را تهديد ميكند؛ زيرا بايد مسئوليت ضررهايش را هم به دوش كشد.
ليوشائوچی دقيقاً اين نوع زندگی خانوادگی را پيشنهاد ميكرد. اين خانواده بار سنگين "مصائب" زنانه را بر دوش می كشيد: انجام وظيفه مادری يعنی توليد ورثه ای كه نيروی كار را افزايش دهد؛ بردگی در خانه داری تا شوهر بتواند همه انرژی خود را وقف زراعت كند؛ در خانه حبس بودن؛ تحقير شدن و تا ابد مطيع و "صغير" محسوب شدن؛ مسابقه برای پيدا كردن شوهر؛ محروميت زن از حق ابراز عقيده. اين "بهشتي" بود كه "چهار آزادي" وعده ميداد. اين بدون شك يكی از دلايل ريشه ای مخالفت زنان با ليوشائوچی است. اما در اين مورد نيز، تا زمانی كه زنان راه حل ديگری نداشتند يا قادر نبودند امكان راه حل ديگری را ببينند، مخالفتشان نمی توانست تبلور يابد و تقويت شود. با چنين شناخت يا دورنمايی بود كه زنان توانستند "تقدس" مالكيت خصوصی را به تالار موزه ها بسپارند.
انقلاب در نقشه ريزی شهركها
تجربه شوروي
طی سالهای متعاقب انقلاب 1917 در اتحاد شوروی بحث حادی بين آرشيتكتها درگرفت: اولا، اكتبر سنگ بنای يك دنيای جديد، و تازه سرآغاز انجام كارها بود. روسيه شوروی رويای شهرسازان بود. مسلماً مسئله اين نبود كه چگونه برای دنيای جديد خانه های لوكس درست شود، بلكه مسئله چگونگی كلكتيويزه كردن مسكن بود. برخوردهای حادی بين مكاتب فكری مختلف درگرفت. يكی از اين مكاتب كه "سابسوويچ" نماينده آن بود، بعنوان كاوشگر برخوردهای نوين مشخص شد. تئوری آنها ساده بود: اگر ساختارهای مادی بمثابه "وسايل تراكم اجتماعي" عمل كنند، به ايجاد مناسبات جديد بين مردم كمك ميكنند. بنابراين ضروری است كه ساختمان سازی منطبق با چنين عملكردی به پيش رود. فوق العاده ترين پروژه اين شهرسازان، طراحی ساختمانهای عمومی چند هزار نفره بود كه از واحدهای سه بخشی تشكيل ميشد. يك بخش مخصوص كودكان بود. بخش ديگر مخصوص مردان و بخش ديگر مخصوص زنان. راهروهای گرم، بخشهای مختلف را به هم مرتبط ميكرد. معماری بنام "كوزمين" مدت زمان هر عمل ضروری در زندگی روزمره را تا چند ثانيه آخرش (و همه را برحسب سرعتی خردكننده) محاسبه كرده بود! زندگی روزمره اينطور سازماندهی شده بود كه انگار مردم در يك كارخانه بسيار پيشرفته و پيچيده سرمايه داری زندگی ميكنند: عقلائي، استاندارد، منطبق با سيستم "تيلور" و خرف كننده. در واقع اين نوع تفكر، يك درك همه جانبه از نقش سنتی خانواده در حفظ و بازتوليد نيروی كار را منعكس ميكرد. تنها جنبه جديد اين تفكر، اين بود كه دولت بايد اين عملكرد سابقاً فردی را بدوش بگيرد. (4)
دليل عمده برای الغای خانه داری زنان، نياز به سودآوری بود. "سابسو ويچ" در يكی از جزواتش اظهار كرد كه هر روز 63 ميليون ساعت كار برای تهيه خوراك خانواده ها صرف ميشود. بعقيده وي: "برای همين كار در آشپزخانه های كارخانه مانند، فقط 6 ميليون ساعت لازم است. سپس ميتوان خوراك گرم تهيه شده را در فلاسك ها به نهارخوری های گوناگون فرستاد" (5) ما هيچ مخالفتی با آشپزخانه ها يا نهارخوری های جمعی نداريم. ما به آنها خوشامد ميگوييم. آن چيزی كه مشخصاً باعث نگرانی است اينست كه لغو فشارهای خانگی بر زنان فقط از زاويه مسئله سودآوری ترغيب شود. خوشبختانه زنان شوروی شانس آورده اند كه ابزار تكنيكی در دسترس است كه ميتواند خانه داری را سريعتر از آنها انجام دهد؛ وگرنه شمار زيادی از فمينيستها بدون شك به آنها توصيه ميكردند كه در خانه بمانند.
رويای "اردوگاه كار" شهرسازان سرنوشت عجيبی پيدا كرد. "كوپ" گزارش ميدهد : "كلكتيويزه كردن مفرط يك اوتوپی بود و حتی ميتوان گفت كه يك اوتوپی خطرناك بود. توده های شوروی بلحاظ اصولی مخالف اينكار بودند. هر خانه عمومی كه طی اين دوره ساخته شد، سريعاً (برخی اوقات بشكل خشن و فی الفور) به چيزی تبديل شد كه بسيار شبيه به يك خانه بمعنای رايج كلمه بود."(6) علتش اين نبود كه مردم شوروی بطور اصولی با خدمات عمومی مخالف بودند. بالعكس، مطبوعات محلی و سراسری آن موقع پر بود از تقاضای مهد كودك بيشتر، رستوران بيشتر و خانه جوانان بيشتر. علت اين امر نارضايتی مردم از منطقی بود كه اين خانه ها بر پايه اش ساخته شده بود. آنها از زندگی تحميلی در اين خانه ها ناراضی بودند. خانه ها يك تلاش مصنوعی و آمرانه برای دگرگون كردن مناسبات اجتماعي، بدون هيچگونه ابتكار عمل توده ای بود. اين خانه ها هيچ چارچوبی را برای بروز مناسبات اجتماعی جديد كه برخاسته از انقلاب در توليد و مبارزه مردم باشد ارائه نميدادند. مناسبات اجتماعی كه در ذهن چند معمار طراحی شده بود هيچ ربطی به واقعيت تغيير اجتماعی نداشت و باعث نارضايتی شديد توده ها شد ـ توده هايی كه به آنها بعنوان خمير مجسمه سازی نگاه ميشد كه ميتوان آنها را به دلخواه به هر شكل در آورد.
نتيجه مباحثات بزرگ بر سر مسكن كه چندين سال بطول انجاميد چه بود؟ شهركهای خوابگاهی گسترده به سبك "خيابان استالين" كه دقيقاً شبيه به مراكز بزرگ مسكونی شهرداری برای كارگران در غرب است. و بخت با كسانی يار بود كه توانستند در اين اماكن سكنی گزينند؛ زيرا بحران مسكن هرگز حل نشده بود و ميليونها نفر در آلونكهای چوبي، كارگاه های متروك يا بنا به گفته "ايوون" در متروی مسكو كه آنموقع هنوز در دست ساختمان بود زندگی ميكردند. (7) پروژه های بوروكراتيك مسكن كمبودهای ديگری هم داشت: آنها را بدون مصالح جديد نظير سيمان، شيشه و فولاد، و بدون تكنيكهای جديد نظير استفاده منظم از جرثقيل نميشد درست كرد. خيلی از اين ساختمان ها را نمی شد در روسيه قبل از جنگ درست كرد. بعضی از اينها فقط بعنوان تجربيات آوانگارد به اجرا در آمد و مخصوص يك اقليت بود. پروژه های مسكن به هيچوجه معرف يك راه حل واقع بينانه برای مشكلات ميليونها بی خانمان يا افرادی كه خانه مناسبی نداشتند نبود.
راهی كه چين انتخاب كرد
هركس كه انتظار دارد در چين معماری جديد پيدا كند، و يك دنيای سنگی جديد ببيند احتمالا در ابتدای كار خيلی جا خواهد خورد. روزی كه ما به آنجا رسيديم بلوكهای ساختمانی زيادی ديديم كه تازه درست شده بود. بلوكها در مسير 30 كيلومتری فرودگاه تا پكن قابل مشاهده بود. بلوكهايی چهار پنج طبقه كه از آجر خام و بدون روكش درست شده بود و بطرز عجيبی بنظر ما ناتمام می آمد. خيلی وقت بود كه در پكن باران نباريده بود و در آن آفتاب ظهر، بنظر می آمد كه زمين برهنه و ديوار خانه ها، رنگ شن كويری دارد. درختهای بسياری هم به چشم ميخورد كه مثل وصله های درشت سبز روی اين زمينه زرد دوخته شده بودند و سايه خنك آنها موج ميزد. هيچ نشانه ای از اشكال معماری جديد نبود.
نخستين اولويت بعد از انقلاب اين بود كه هركس سرپناهی داشته باشد؛ و اين در كشوری كه ميليونها دهقان هيچ چيز جز جامه ای مندرس بر تن نداشتند، كار ساده ای نبود. اين را هم بخاطر داشته باشيم كه چين تازه از دل يك جنگ سی ساله برآمده بود و انبوه خرابی و ويرانی را پشت سر داشت. (در مدرسه ابتدايی "نان كين"، در درسهايی كه دانش آموزان ميخواندند چنين آمده بود كه بعضی اوقات دهقانان حتی آن جامه مندرس را هم نداشتند. يك كارگر مسن كه بر چهره اش شيارهای رنج گذشته حك شده بود برای دانش آموزان تعريف ميكرد كه چگونه دو دهقان مجبور بودند كه به نوبت از يك بالاپوش استفاده كنند.)
در دوران اصلاحات ارضی همه خانه های موجود تقسيم بندی شد و بعنوان يك اقدام طبيعی بين بی خانمانها توزيع شد. ويليام هينتون تصوير دقيق و جزء به جزئی از مسئله بدست می دهد. (8) ما برخی خانه های اربابی روستايی را ديديم كه سابقاً متعلق به زمينداران ثروتمند بود و اينك چندين خانوار (كه اغلب از بستگان هم بودند) در آن زندگی می كردند. چنين توزيع مجدد مايملكی در شهر ها نيز صورت گرفت. خانه هايی كه متعلق به دشمنان طبقاتی بود طبيعتاً مصادره شد و بقايای بورژوازی ملی نيز مجبور شدند به كارگران اتاق بدهند. البته اينها تدابير فوق العاده برای شرايط اضطراری بود. به ساختمانهای بيشتر واقعاً نياز بود. با وجود اين، دوره مورد بحث تاثيرات ماندگار و مثبتی داشت. خانواده هايی كه با هم زندگی ميكردند بايد از آشپزخانه، دستشويی و منبع آب مشترك استفاده ميكردند. و اين به جمعی كردن وظايف خانگی كمك كرد يا حداقل اين تصور كه اينجور كارها وظايف خصوصی است را كمرنگ نمود. سئوال بعدی اين بود: آيا عاقلانه تر اين است كه ساختن بلوكهای بزرگ آپارتمانی را تا دستيابی به مصالح جديد عقب بيندازند؛ يا اينكه فوراً به ساختن تعداد زيادی واحدهای كوچك مسكونی از طريق بسيج خلق بپردازند؟ (در صورتی كه سياست اول اتخاذ ميشد با توجه به سطح پايين توسعه صنعتی در دوره كسب رهايي، اين امر می توانست خيلی طول بكشد.) كمك قابل توجه اتحاد شوروی سوسياليستی آن زمان، بازسازی چند بلوك بزرگ بويژه ساختمانهای عمومی نظير سالنهای اجتماعات، بيمارستانها، دانشگاهها و فروشگاههای دولتی را امكانپذير كرد. اما با بكاربست آلترناتيو دوم بود كه مشكل واقعاً حل شد. برای ساختن خانه های آجری با استفاده از ملاط، نيازی به توسعه عظيم تكنولوژيك نبود. فقط به حجم كافی آجر و شفته نياز بود. كوره های آجرپزی با تمام ظرفيت كار ميكرد اما باز هم كافی نبود. بنابراين هركس در وقت استراحت خود آجر می پخت.
در بخش "لين" بچه هايی را ديديم كه نوعی خاك را در قالبهای آهنی كه خيلی شبيه دستگاههای تست ساندويچ بود، پر ميكردند و سپس قالبها را كنار خيابان می گذاشتند تا در آفتاب خشك شود. كمی جلوتر يك دهقان آنها را بر می داشت و در تنور ميگذاشت. بلوكهای بيشماری بدين طريق ساخته شده بودند كه تقريباً هيچگونه سرمايه گذاری برايشان صورت نگرفته بود و فقط بر مهارت و ابتكار توده ها اتكاء شده بود. اين بلوكها معمولا يك آشپزخانه مشترك برای هر دو يا سه آپارتمان داشت. از برق و آب و گاز شهر در آشپزخانه ها استفاده ميشد.
از آنجا كه هزينه ساختمان پايين بود، اجاره ها هم ناچيز بود: اجاره متوسط هر آپارتمان بطور متوسط پنج يوان است (دستمزد متوسط كارگر در ماه 70 يوان است) آب، گاز، برق، اثاثيه اصلي، نگهداری و تعميرات (مثلا رنگ زدن يا تعويض قاب پنجره ها) همه در اين اجاره منظور شده است.
4- نمونه "تاچين"
سياستهای ساختمان سازی در چين
حوزه نفتی تاچين كه بزرگترين حوزه نفتی چين است، تنها ده سال است كه مورد بهره برداری گرفته است. امروز بيش از چهل هزار كارگر و تكنيسين و خانواده های آنها در "تاچين" زندگی ميكنند. پيش از هر چيز بايد خاطر نشان كنم كه ما نتوانستيم از "تاچين" ديدن كنيم. فكر می كنم غير از "آنا لوييز استرانگ" (1) هيچ خارجی ديگری از آنجا ديدن نكرده است. اما مهم است كه در اينجا به "تاچين" بپردازيم زيرا "تاچين"، "تاچاي" صنعت است. يعنی يك واحد توليد آوانگارد كه نمونه ای برای كل كشور محسوب ميشود. اگر شما واقعاً ميخواهيد انقلاب چين را بفهميد نبايد فقط به دنبال سطح متوسط توسعه در اينجا باشيد. بلكه بايد آزمونهای پيشرفته ای كه طرق پيشرفت جامعه را نشان ميدهند را هم بررسی كنيد. با وجودی كه گزارشات مستند خوبی از مسئله "تاچين" تهيه شده، اما بسياری افراد علاقه مند به مسائل چين كماكان درباره اين تجربه اطلاع اندكی دارند.
سياست ساختمان سازی در چين فقط بسيج توده ها برای جبران فقدان توسعه تكنولوژيك نيست بلكه اساسی تر از آن، ايجاد يك حلقه رابط بين مشكلات زندگی شهری با مشكلات كل جامعه است. اما اين حلقه فقط در صورتی ميتوانست ايجاد شود كه كارگران و دهقانان به عرصه معماری يعنی جايی كه سابقاً قلمرو متخصصان بود پا می گذاشتند. فقط توده های كارگر و دهقان ميتوانند صنايع ساختمانی را به سمت رفع نيازهای خلق و انقلاب سوق دهند.
"تاچين" يك نمونه بارز است. وقتی اولين كارگران و متخصصان در سال 1959 به آنجا رسيدند فقط با كلبه های گلين چوپانها روبرو شدند. از آنجا كه شهری در كار نبود و فقط چند روستا در "تاچين" يافت ميشد، تقريباً همه چيز را از صفر شروع كردند. پيشاهنگان "تاچين" با كمك چوپانان از مصالح و فنون سنتی منطقه برای ساختن خانه های گلی استفاده كردند (خصوصيت اين خانه ها اين است كه عايقند، در تابستان خنگ و در زمستان گرم هستند). بعضی افراد فكر ميكردند كه اين خانه ها را بايد فقط بعنوان مسكن موقتی در نظر گرفت. آنها بعضی طرحهای عظيم مد نظر داشتند كه با حوزه های نفتی برابری كند و ميخواستند واقعاً اين طرحها را به اجرا بگذارند. آنها از اين بحث ميكردند كه هيچكس جداً انتظار ندارد كه بهترين كارگران و متخصصان نخبه چين ـ كه در جهان جزء پيشروترين ها هستند ـ مثل چوپانان در اين كلبه ها زندگی كنند. چنين اوضاعی هم مسخره بنظر می آمد و هم غير واقعي. گروهی از متخصصان اظهار كردند كه بايد يك شهر نفتی بزرگ درست كرد كه در آن همه وسايل راحتی و خدمات ضروری برای كارگران و نيازهای روزمره خانواده آنها متمركز شده باشد.
اكثريت بزرگ سكنه "تاچين" به دلايل گوناگون با اين پروژه مخالفت كردند. چاههای نفت تقريباً به شعاع 20 كيلومتر پراكنده بود. يك شهر غول آسای نفتی مشكل اتلاف وقت برای رفت و آمد به محل كار را پيش می آورد. در حاليكه هدف از ايجاد شهر اين بود كه زمان رفت و آمد به حداقل برسد. پروژه مستلزم سرمايه گذاری زياد بود، درحاليكه مصالح ارزانی در دسترس بودند كه ارزشمندی آنها ثابت شده بود. بالاخره و مهمتر از هر چيز، چنين شهری شكاف بين شهر با روستا را بجای آنكه كاهش دهد بيشتر ميكرد. اگر نفتگران در شهر مخصوص خود زندگی می كردند آنوقت از دهقانان و چوپانان منطقه جدا می افتادند. اين معادل بود با ناديده گرفتن وحدت انقلابی كارگران و دهقانان. سئوال بعدی اين بود كه كارگران "تاچين" چه بايد بخورند؟ نفت كه نمی توانستند بخورند؟ مستقر كردن اين كارگران در يك شهر صرفا تاييدی بود بر وابستگی كامل آنها به خوراك صادراتی از نواحی كشاورزي. و اين در واقع باعث عدم تعادل اقتصادی از نوع سرمايه داری ميشد. بخاطر همه اين دلايل، "طرح عظيم" رد شد. كارگران يك "كميته معماري" انتخاب كردند كه متشكل از معماران، كارگران، تكنيسين ها، چوپانان، زنان خانه دار و كادرهای حزب بود. اين كميته پيشنهادات ديگری ارائه داد و به تحقيق و بررسی پرداخت. از همه اهالی "تاچين" سئوال شد كه چه می خواهند؛ همه انتقادات در مورد اشكالات خانه های موجود جمع آوری شد. كميته در همكاری نزديك با دهقانان به كار پرداخت و سعی كرد امتيازات و كمبودهای خانه های سنتی را بهتر بفهمد. آنها يك خانه نمونه جديد بر پايه بهبود همان خانه ها ارائه دادند. اين پروژه جديد سپس مفصلا در بين مردم به بحث گذاشته شد، دوباره تغيير كرد و بالاخره به اجرا در آمد. بين سالهای 1962 و 1966 يك ميليون متر مربع فضای مسكونی به همين شيوه ساخته شد كه شامل مهد كودك، مدرسه، درمانگاه، اداره، كارگاه، مغازه، سينما و ساختمانهای عمومی نيز بود. فقط پالايشگاه، بيمارستان مركزی و موسسه تحقيقات نفتی بود كه با مصالح متعارف (سيمان و فولاد) ساخته شد. زيرا بسيار عريض و مرتفع بودند و نمی شد آنها را از گل ساخت.
بنا به تقاضای زنان، خانه ها طوری طراحی شد كه چندين خانواده سه تا پنج نفره در آنها جای گيرند. هر خانه طوری طراحی شد كه محيط عمومی (يك آشپزخانه بزرگ و يك اتاق نشيمن مشترك) و محيط خصوصی داشته باشد؛ طوری كه هر خانواده بتواند كماكان آپارتمان خود را داشته باشد. مردم اصرار كردند كه بيرون خانه ها بايد روشن و جذاب باشد. قسمت پايين ديوارها را قهوه ای تيره نگهداشتند كه رنگ خود گل بود و بخش بالاتر را رنگ قرمز زدند. درها و پنجره ها و همينطور حاشيه چوبی سقف را يك رنگ متضاد روشن زدند كه معمولا آبی روشن بود.
خانه ها را در مناطقی قرار دادند كه عدم تمركز را تسهيل كند. منطقه "تاچين" به بخشهای مختلف تقسيم شده بود كه غالباً پراكنده و جدا جدا بودند اما خانه ها به محل كار نزديك بود. از آنجا كه فنون ساختمانی ساده بود، مصالح مورد نياز مجانی در اختيار همه قرار ميگرفت. كارگران به كمك همسايگان خود خانه ميساختند و نتيجتاً اجاره مسكن نداشتند. بهره برداری هر چه بيشتر از منابع نفت امكان دست يابی به گاز طبيعی را فراهم ميكرد. گاز توسط تانكرها به سراسر چين فرستاده ميشد و بوسيله لوله های مخصوص به همه خانه های "تاچين" ميرسيد و گرمای مجانی آنها را تامين ميكرد.
مهم نيست خانه ها چقدر خوب طراحی شده باشند. خانه فقط خانه است و اگر زندگی در كار نباشد ساختمان نميتواند زندگی ايجاد كند. دليل اينكه امروز اين بخشها به ايجاد مراكز مسكونی زنده و شادابی انجاميده و "تاچين" بطور كلی برای سراسر چين يك نمونه شده اين است كه شايد برای نخستين بار در تاريخ، بين صنعت، كشاورزي، فعاليتهای فرهنگی و طبيعت تعادلی در "تاچين" بوجود آمده است. در كسب چنين دستاوردي، عامل انسان تعيين كننده است. و در "تاچين" انسانها عمدتاً زن هستند.
مادر "شوي" نمونه يك قهرمان جديد
چاه های نفت، لوله ها و پالايشگاههای مختلف "تاچين" فقط بخش كوچكی از اين منطقه وسيع را در بر ميگيرد. در سال 1962، بقيه "تاچين" عمدتاً شامل چراگاههای گسترده و بخش قابل توجهی اراضی باير بود. در بهار همان سال يك سلسله بلايای طبيعی بيسابقه باعث كمبود شديد محصول در سراسر چين شد. حبوبات جيره بندی شده بود. بسياری از همسران كارگرانی كه تازه در "تاچين" مستقر شده بودند تصميم گرفتند برای بهبود وضع غذايي، ابزار كشاورزی را بدست بگيرند. آنها زمين را شخم زدند تا نزديك خانه های خود سبزی كاری كنند.
اما مادر "شوي" كه زنی پنجاه ساله بود و همسر و سه فرزندش روی چاههای نفت كار ميكردند، به اين كار راضی نشد. او فكر ميكرد كه همسران كارگران نفت نبايد فقط دنبال سبزی كاری باشند؛ حتی اگر اين باغچه ها متعلق به همه باشد. از زاويه مشكلاتی كه در آن زمان گريبانگير چين بود، اين فقط يك راه حل گذرا محسوب ميشد. طرح او كاملا فرق ميكرد. "زنان بايد تاچين را از يك منطقه صنعتی به يك مجتمع وسيع صنعتی ـ كشاورزی تبديل كنند. و برای اين كار ما بايد زمينهای باير را آباد كنيم.
" او توانست چهار زن همسايه خود را قانع كند. بعد از مشورت با دهقانان محل، آنها چند مزرعه باير كه حدود سی كيلومتری خانه هايشان بود را انتخاب كردند. آنها بايد بر يك مشكل فوری فائق می آمدند. در آن دوران مهد كودك يا امكان نگهداری بچه ها در دسترس نبود و آنها هم بچه های كوچك داشتند. "فكرش را نكنيد. بچه ها را با خودمان ميبريم و بعداً تصميم ميگيريم كه چطور اين خدمات ضروری را سازماندهی كنيم.
" و بدين ترتيب يكروز صبح آنها با بچه ها و بيلچه هايشان، با كمی خوراك و يك چادر و ماهيتابه، و چند كيلو بذر راه افتادند. آنها چادر خود را در مزرعه ای كه پياده تا روستا نيم ساعت فاصله داشت، برپا كردند. شب اول باد وحشتناكی وزيد و آنها تمام شب را به چادر خود آويزان بودند. با وجود اين، صبح روز بعد شخم زدن مزرعه را شروع كردند. طی سه روز، آنها پنج "مو" زمين را شخم زدند. روز چهارم، هنگام استراحت، نزديك 20 زن و 13 بچه را ديدند كه بطرف آنها می آمدند. تازه واردها به مادر "شوي" گفتند كه "شب پيش كه باد تند می وزيد نگران شما شديم. فكر كرديم اين زنان و بچه ها، به خاطر خير همه جماعت جلوی باد و سرما ايستاده اند؛ در حاليكه ما در رختخواب گرم خود چپيده ايم. آنها دارند دنيا را عوض ميكنند و اين كار را ما هم ميتوانيم انجام دهيم. بنابراين حالا اينجا هستيم!" مادر "شوي" آنقدر ذوق زده شد كه زبانش بند آمد. جماعت خيلی زود سازماندهی شد. يك زن مراقب بچه ها بود و بقيه زمين را شخم ميزدند. آنها 16 "مو" ديگر را وجين كردند و بذر پاشيدند. كه از اين مساحت، 1925 كيلو دانه سويا برداشت شد. بدين ترتيب نخستين "بريگاد زراعی تاچين" زاده شد.
سال بعد روستايی با 200 خانه در محل كار بريگاد ساخته شد. مادر "شوي" طرح وجين كردن اراضی بيشتری را ريخت و 100 زن را با خود همراه كرد. در اين زمان زنان به سازماندهی خويش پرداختند. آنها خانه های جمعی گلين (نظير همانها كه قبلا در باره شان صحبت كرديم) برای خود و خانواده هايی كه با آنها همراه شده بودند برپا كردند. نخستين كار آنها سازماندهی يك مهد كودك و يك مدرسه بود. مسئله مهد كودك بسادگی حل شد. گهواره ها و تختخواب ها را در يكی از خانه ها جمع كردند. يك باغچه قشنگ درست كردند و بچه ها را به مراقبين داوطلب از بين پدر بزرگ ها و مادر بزرگها سپردند. يك معلم مدرسه ابتدايی به كمك ساير زنان، دبستانی باز كرد. بعضی از كلاسهای درس مثلا كلاس درس تاريخ انقلاب را مردان و زنانی می چرخاندند كه خودشان در گذشته در مبارزات بزرگ سهم گرفته بودند؛ اگر چه رسماً معلم نبودند. زنان اصرار داشتند كه پسران نيز مانند دختران بايد بعضی كارهای خانگی جمعی را ياد بگيرند. آنها كلاسهای دوزندگی و تعمير كفش باز كردند. نيروی كار وسيعی برای زراعت در دسترس قرار گرفته بود. آن سال بيش از 150 هكتار زمين زير كشت رفت.
نوآوری های زنان "تاچين" به اينجا ختم نشد. آنها يك نهارخوری خلق و كارگاههای جمعی برای انجام وظايف خانگی را بر پا داشتند، و بهمراه پزشكان تازه وارد يك شبكه درمانی غير متمركز را سازماندهی كردند. (در "تاچين" هر يك از روستاها هر چقدر هم كه كوچك باشد يك درمانگاه دارد كه در آن جراحی های محدود انجام می شود.) بعداً كارخانه های كوچك هم ساخته شد تا بتوان برخی اشياء مفيد از راديو گرفته تا كفش و قابلمه و اثاثيه خانه و قطعات يدكی ماشينهای خرمن كوب را درست كرد. تحت تاثير موج عظيم فعاليت زنان، همه جوانان، افراد مسن و دانشجويان موسسه نفت، به حركت در آمدند. اگرچه در آغاز فقط يك سوم آنها قادر بودند نقشی فعال بعهده بگيرند اما همگی آنها به استثنای افراد بيمار ميخواستند به كار جمعی بپيوندند. اين شايد يكی از آشكارترين نشانه های دستاورد زنان باشد. آنها طوری عمل كردند كه دامنه فعاليتهايشان را از توليد مواد غذايی به جايی رسيد كه زن و مرد بطور برابر در همه حيطه های فعاليت جمعی ادغام شدند.
جنبه ای از خصوصيات زنانه كه كمتر شناخته شده است
جنبه ديگری از زندگی در "تاچين" سزاوار توجه است. بسياری از خدمات جمعی نظير اصلاح سر، تهيه غذا، سينما و حمل و نقل مجانی است. فروشگاههای لباس و كفاشی ها هزينه مواد مورد استفاده را حساب ميكنند (مثلا پارچه و دكمه و نخ) اما كار مجانی است. خود زنان مسئول مجانی بودن اين چيزها هستند. همانطور كه در بحث از ايجاد كارگاههای محلات خاطر نشان كردم، هد