نگاهی به وضعیت زنان افغانستان

بعد از 11 سپتمبر

امیلیا اسپارتک

دوستان عزیز،

با تقدیم درودهای گرم رفیقانه، از شما برگزارکنندگان این گردهمایی، سپاسگزارم که به من به حیث یکی از فعالان حقوق زن افغانستان این امکان را میسر نمودید تا در مورد وضعیت زن افغانستان در دوران حضور نظامی قوای بین المللی و جامعه جهانی و نیز دورنمای آن پس از خروج این نیروهای بین المللی سال 2014 تماس کوتاه بگیرم.

چنانکه همه می دانید، پس از سقوط حاکمیت چپ حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت پریزدنت نجیب الله، نیروهای جهادی اسلامیستی، که 15 سال تمام توسط ایالات متحده آمریکا و متحدین غربی آن در تبانی با رژیم های ارتجاعی کشورهای عربی و در راس آن عربستان سعودی یاری مالی و تسلیحاتی شده بودند، بر تمام افغانستان مسلط گردیدند. نیروهای جهادی اسلامیستی، از اثر تعداد، چند پارچگی و گرایش های مذهبی و سیاسی به کشوهای خارجی، به زودی کشور را همچو غنیمت جنگی پنداشته و مناطق مختلف را میان شان تقسیم نمودند. بر سر تسلط بر قدرت مرکزی، جنگ های خونین میان نیروهای بنیادگرای اسلامی آغاز گردید، که هر کدام نوعی وابستگی به دول خارجی داشتند. افغانستان در جنگ داخلی و آنارشیزم فرو رفت. فرهنگ دهاتی و سنتی با تفسیر اسلامی بر تمام شئون زندگی کشور حاکم گردید. تمام عناصر مدرن در شیوه یی زندگی جامعه، که به تعبیر آنها کمونیستی و الحادی شمرده می شوند، به حاشیه رانده شده و به جای آنها نظم جدید مطابق شریعت اسلامی و تاویل های دینی بر قرار گردید.

نصوص مذهبی در دساتیر و فرمان های متعدد دولتی و مقامات محلی بازتاب گسترده یافت و در کل آنچی را که در چند دهه در مفهوم «دولت سازی» و مدرن سازی کشور مطرح بود، از بنیاد نابود کردند. چیزی از مفهوم حاکمیت و مولوفه های دولت مدرن باقی نماند. جنگ در همه جا شعله ور گردید و به گفته هابز«جنگ همه علیه همه» جریان داشت.

در این جریان پس از گذشت چند سال از پیروزی ویرانگرانه مجاهدین، گروه ناشناخته طالبان توسط سازمانها و دولت های خارجی به طور اخص سی. آی. ای امریکا، انتلجنس سرویس بریتانیه و آی. اس. آی پاکستان و به کمک مالی عربستان سعودی و شیخ های عرب بوجود آمد، که به زودی یکی پی دیگر، بساط گروه ها و قدرت های محلی را برچیده و پس از اشغال پایتخت، به ایجاد حاکمیت سنتی یا پیشامدرن امارت اسلامی طالبانی دست زدند. طالبان با غصب قدرت مرکزی به تمام آنچی که برای زندگی مدرن ضروری بود و در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ایجاد شده بود، پایان بخشیدند، که شامل تغییر سیستم اداره، بستن دانشگاه ها و مکتب های دنیوی، محدویتهای صحی، راندن و محکوم ساختن زنان به چاردیوار خانه ها، تنظیم پوشیدن لباس و سر و صورت مطابق شریعت اسلامی، منع و محدودیت رسانه ها با به دار آویختن تلویزیونها در چارراه ها و بلاخره قطع اعضای بدن و کشتار ها در ملای عام می شدند.

در دوران حاکمیت مجاهدین، جنگ در افغانستان به حرفه مبدل شده بود. مولوفه های آن جنگ سالاری و مافیاگری تشکل می داد. جنگ به حیث صنعت، دارای اقتصاد سیاسی خاص خودش گردید که بر پایه قوانین کپیتالیزم جنایتکارانه عمل می نمود. در کنار جنگ به حیث یک حرفه و یک رشته اقتصادی جدید و وسیله یی برای زراندوزی، کشت و تولید خشخاش و تولید تریاک تا استحصال هیروئین نیز جزء این اقتصاد گردید، که در نهایت افغانستان را داخل جریان تولید و صدور مواد مخدره در اقتصاد حوزه جنایتکاری جهانی نمود. این اقتصاد در داخل کشور، جنگ ویرانی و بر بادی فرهنگی، روانی و تربیتی را با خود به همراه داشت. صدها فرمانده مجاهد در کنار جنگ برای غارتگری، مصروف تجارت مواد مخدره بودند و تا به حال هستند. در حالی که اکثر گروه های مافیایی در سراسر جهان تا حال بیشتر علاقه به حوزه اقتصادی داشته اند، در افغانستان برای بار نخست این مافیا به دو پدیده پیشامدرن مذهبی و مدرن ناسیونالیزم اتنیکی دست یافت، که در نتیجه نوعی ایدئولوژی ترکیبی اسلام- ناسیونالیزم اتنیکی با اقتصاد مافیایی پدید آمد که عمدتا در سیمای گروه طالبان و در حاکمیت آنها تبلور یافت. طالبان با این ابزار توانستند از یکسو به بسیج گروه های هم تبار اتنیکی شان در دو سوی مرز افغانستان و پاکستان دست یابند و از سوی دیگر نیروی بسیجی را علیه تمام مردمان افغانستان سمت دهند و رهبری کنند. در نهایت در کشور نوعی حاکمیت مذهبی با رژیم اقتصادی مافیایی حاکم شد. این نظام در وهله نخست خواست به تمام آزادی های مدنی انسان های جامعه پایان بخشد. اما عمده ترین توجه خویش را به زنان و محدود ساختن حقوق و آزادی های شهروندی آنها به دلیل زیر نمود:

1-  نفوذ اسلامیزم، نصوص شرعی و مکتب دیوبندی اخوان المسلمین؛

2-  حضور فرهنگ قبیله ای و قواعد پشتونوالی( قواعد اجتماعی رایج در بین پشتونها)؛

3-  استفاده از میتودهای مافیایی.

با این سه عنصر طالبان قدرت خود را بیان کردند و دیکتاتوری مذهبی طالبان بر گرده مردم سوار ساخته شد، قوانین شرعی وضع گردیده و افغانستان را به اسارتگاه و میدان جنگ های مدهبی و اتنیکی مبدل ساختند. شریعت اسلامی را جاری نمودند و قیودات را برای همه شهروندان به طور عموم، و زنان به گونه خاص اعمال نمودند.

زنان پس از سقوط حزب دموکراتیک خلق افغانستان

آتش جهنمی که اسلامگرایان پس از سال 1992 در افغانستان برپا کردند، در وهله اول زن افغانستان را بلعید. آزادی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که تمام زحمتکشان افغانستان در دوران حاکمیت حزب دموکرایتک خلق نصیب شده بودند و در آن به جایگاه زن هم در عرصه اجتماعی؛ هم اقتصادی نقش ویژه ای قائل بودند، به کلی نابود گردید. آزادی های حقوقی و مدنی زن از آنها گرفته شد.

بطور مثال: تا سالهای 1990 در حدود 40 در صد پزشک زنان بودند. 70 در صدد معلم مدارس، 60 درصد استادان دانشگاه و 50 درصد شاگردان دانشگاه دختران بودند. طبق ماده 7 شورای انقلابی در مورد حقوق مساوی زن و مرد، فروش زنان منع گردید، یعنی مهر زیاد از بین رفت، چند زوج منع گردید، کورسهای سواد آموزی برای زنان اجباری گردید.

تمام این دستاوردها، توسط فرهنگ به شدت خشن اسلامی و سنتی که در آن هیچگونه احترامی به زن قائل نبود، جایگزین گردید. خشونت های خانوادگی، جنسی و سنتی چنان گسترش یافت، که به مشکل تصور این شده می توانست که افغانستان یکی از اعضای جامعه ء جهانی است. توسط سه عنصر بالا حاکمیت مذهبی، ناسیونالیستی، مافیایی در کشور ما از سال 1992 تا 2001 سال حکومت راند و پیامد آن در عرصه سیاسی به انزوا کشیدن کشور، در عرصه اقتصادی- به جز از رونق تجارت مواد مخدره و کالاهای معین مصرفی، ورشکستگی و در عرصه اجتماعی فقر، تهیدستی، و گسترش بیماری های گوناگون به علت فلج گردیدن سیستم بهداشتی بود. در همه اینها زنان اولین قربانی را می دادند.

در جنگهائی که نظام های جهادی و طالبی تحمیل می نمودند،  زن به حیث مادر- فرزندانش را؛ به حیث همسر- شوهرش را؛ به حیث دختر و یا خواهر- پدرش و برادرانش را از دست می داد. زنان در وضعیتی بودند که قوانین اسلامیستی نیز آنها را به حیث موجودات درجه دوم می شناخت، که بدون مرد از همه حقوق محروم بودند. زن بی محرم و بدون مرد، باید تمام سنگینی زندگی را بدوش می کشید ولی از همه چیز محروم بود. زن باید بی سواد می ماند، چون اجازه رفتن به مکتب و آموزش را نداشت. حق بهداشتی را نداشت، چون پزشک زن موجود نبود یا اجازه کار در بیرون خانه را نداشت، چون بدون همراهی محرم از خانه برون برآمده نمی توانست. در چنین وضعیت خشن، مرد به حیث موجود درجه اول حق همچیز تا گرفتن حق زندگی از زن را پیدا نموده بود.

خشونت که جزء فرهنگ جامعه هم در بعد مذهبی و هم سنتی آن بود، با تسلط ایدئولوژی جهادیزم و طالبانیزم ابعاد جدید یافت، که متاسفانه حتی پس از سقوط طالبان و ایجاد حکومت کرزی زیر نظر ناتو و آمریکا تا اکنون با گذشت 10 سال در کشور باقی است. البته در مورد جوانب مختلف نقض حقوق بشری زنان در دوران رژیم های پیشامدرن جهادی و طالبی نمی شود، درین همایش به تفصیل و با فاکتها صحبت نمود؛ چون مطمئنا بسیاری از دوستان به گونه های مختلف از طریق رسانه ها به گوشه های آن آشنایی دارند. اما آنچی را که من درین تحلیل شتابزده خواستم مطرح نمایم، عبارت از عناصر شکل دهنده و نیرودهنده تفکر جهادی و طالبی بود.

اگر چی جهادی ها طالبتان با تمام وسایل کوشیدند تا زن افغانستان را به اسارت بکشند، اما زنان شجاع، مبارز و آگاه کشور ما در برابر فشارهای اسلامیست های بنیادگرای قرون وسطایی ایستادگی نموده و با وسایل و شیوه های مختلف به مبارزات مخفیانه شان آغاز نمودند. حلقات مختلف زنان مبارز مدافع حقوق زن در گام نخست دست به فراگیری علم و تدویر مکتب های مخفی خانگی زدند، تا بتوانند تعداد هر چی بیشتر از زنان و بانوان جوان را از نعمت آموزش بهره مند سازند. در کنار آن فعالیت های گسترده آگاهی دهنده برای شناسایی حقوق مدنی و بشری زنان را در پیش گرفتند و تلاش نمودند تا زنان بیشرت را در اطراف خویش بسیج نمایند. نمونه های زیادی از کارروایی های این زنها موجود است، که هر کدام آن جزء تاریخ پرافتخار مبارزات زنان کشور ما به خاطر آزادی حقوق خویش میگردد- درین گستره زنان پیشرو چپ و فعالین زن از بقایای حزب دموکراتیک خلق افغانستان نقش اساسی داشته اند. اینها بودند که بعد از سقوط طالبان در بلند ساختن صدای زنان و مظالم که یک دهه حاکمیت های اسلامیست ها در کشور بر آنها روا داشته بودند، و رساندن حرف شان به گوش جهانیان و سازمان های دفاع از حقوق زنان نقش ایفا نمودند. با سقوط طالبان و حضور جامعه ء بین المللی، هر چند تصور این می رفت که بساط جهادی ها و طالبان برای همیشه از افغانستان برچیده خواهد شد اما اکنون با گذشت ده سال خطر برگشت طالبان دوباره مطرح است.

زنان بعد از سال 2001 تجاوز ایالات متحده امریکا و ناتو

در سال 2001 پس از حملات 11 سپتامبر نیویارک و واشنگتن و در پی آن تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان، رژیم طالبان سقوط کرد. آمریکا و به تعقیب آن بیش از 46 کشور به افغانستان نیروی نظامی فرستادند. طالبان از اریکه قدرت به زیر کشیده شدند ولی فرهنگ جهادی و طالبی، شیوه تفکر و عمل آنها هنوز با سخت جانی بر روان مردان، خانواده ها، جامعه و ارگان های اداره، قضا، قانونگذاری کشور و حتی زنان حکومت می کند و در خارج از افغانستان هم احساس می گردد.

قانون اساسی افغانستان دوباره تدوین گردید. در قانون اساسی دولت افغانستان جمهوری اسلامی گردید. اگر چه در قانونگفته شده تمام شهروندان دارای حقوق مساوی اند ولی با مراعت نمودن شرعیت اسلامی، که خود بیانگر بی حقوق زن است. یک عده زنان دوباره به زندگی اجتماعی، سیاسی و مدنی جامعه برگشتند. فعالان سیاسی و اجتماعی زنان با مبارزات شدید کوشیدند تا از حقوق شان در عرصه های مختلف دفاع نمایند. حتا نهاد های زنان طرح حقوق مساوی 50 در صد را مطرح کردند و کمپاین 50 در صد را به وجود آورند. هم چنان کمیته مشارکت سیاسی زنان را ایجاد کردند و بسیار مسایل دیگر.

اما در این مدت 10 سال با حضور نیروهای متجاوز، هنوز مسایل زیاد و سنگ های فراوان پیش پای زنان قرار دارد،که عامل اساسی آن حضور نیروهای بنیادگرای اسلامیستی- جهادی و حضور حلقات نزدیک به طالبان در دوران حاکمیت است. جامعه جهانی و در راس ایالات متحده امریکا از آنها دفاع می نمایند، که این نیروهای ارتجاعی در دورن حاکمیت کمترین احترامی به حقوق زن ندارند. اگر به وضع زنان، بعد از 10 سال نگاه کنیم، می بینیم که زنان افغان مواجه به بلندترین سطح مرگ و میر در هنگام ولادت می باشند. یعنی در هنگام زایمان از بین می روند که میران این مرگ و میر بیشتر از همه کشورهای جهان است. چند ماه پیش یونیسف، صندوق کودکان ملل متحد، ابلاغ کرد که افغانستان حالا، برای یک طفل که به دنیا می آید، بدترین نقطه ء روی زمین می باشد. در گذشته کشور سیرالیون بدترین نقطه ء جهان بود.

از زمان اشغال افغانستان توسط امریکا و ناتو، کارهای زیادی برضد حقوق بشری زنان صورت گرفته که نکاتی چند از آنها را قرار ذیل برجسته می سازم:

1- وضع و تصویب قانون وحشیانه ء ضد زن تحت عنوان «احوال شخصیه ء اهل تشیع». این قانون که به سرعت تصویب شد، به شوهران اجازه می دهد که طور مثال زنان خود را از غذا محروم سازند در صورتیکه زن خواهش جنسی او را بر آورده نسازد.

2- ولادت های غیر نورمال در ارتباط با بمبار دمان افغانستان با بمبهای امریکایی حاوی یورانیوم رقیق شده یا یورانیوم فرسوده.

3- سنگسار نمودن زنان   

4- زدن زن با تازیانه یا شلاق در محضر عام

5- مبادله ء زن به حیوان

6- خرید و فروش چندین مربته ء زن به مردان مختلف

7- خود سوزی زنان

8- خودکشی به شکل غرق نمودن در رودخانه

9- تجاوز در زندانهای زنانه و خانه های امن

10-  ازدواج اجباری دختران خورد سال یا نابالغ

11- اعتیاد زنان به مواد مخدر

12- مبتلا شدن به بیماری ایدز

این ها همه نمونه هایی از آوردن دموکراسی و آزاد ساختن زن افغان است توسط جامعه ء بین المللی و دوباره سپردن زن افغان به دست قوانین غیر انسانی طالبان همان طوریکه پیشتر اشاره نمودم، موارد زیاد وجود دارد، که نشانه هایی از نقص حقوق بشری زنان می باشد. هم در شهر ها و هم در دهات، خشونت علیه زنان مورد پیگرد قانونی – صرف در موارد استثنایی – قرار نمی گیرد. زن نه تنها مورد خشونت، بلکه تجاوز جنسی نیز قرار می گیرد.

حلقه های حاکم در افغانستان که بیشترین آنها از جمع جهادی های سابق اند، به حقوق زن هیچ گونه احترامی ندارند. به جز از دو وزارت خانه در اکثر پست های کلیدی مرد ها حضور دارند و قوانین شرعی را در بسا موارد به زور عملی می نماید.

اما با وجود این همه کاستی ها و نابرابری ها، با مبارزه خود زنان، وضعیت شان نسبت به دوران جهادی ها و طالبان بهتر شده بود. اما اکنون با مطرح شدن خروج عساکر جامعه جهانی از افغانستان و طرح مصالحه با طالبان و سایر گروها های بنیادگرای اسلامی، ستون پنجم این نیروها در دورن حاکمیت نیز متهور شده اندو می کوشند بر آنچی که دستاوردهای کوچک برای بهبود شرایط زن پس از جنگهای ده ساله بود، مهر ابطال بزنند. و همچنان می خواهند به پایگاه های نظامی که در افغانستان اعمار نموده اند شکل قانونی داده و از آنها برای استراتیژی خویش در آینده در مقابل ایران، چین و روسیه استفاده نمایند.

اما تا اکنون که نیروهای نظامی و سیاسی کشورهای غربی در افغانستان حضور دارند، و دولت آمریکا با نمایندگان گروه های طالبی و اسلامیستی در قطر چندین مذاکره نموده اند. این طرح ها بیشترینه در سطح حرف است، اما گروه های طالبی و اسلامیستی که می خواهند به فرآیند مصالحه بپیوندند، یکی از پیش شرط های مذاکرات شان را موضوع زنان مطرح می کنند. آنها می خواهند تا قانون اساسی کنونی افغانستان زا با شریعت اسلامی کاملا تعویض نمایند. آنها می خواهند تا تمام آنچی به ویژه در عرصه حقوقی ایجا شده است، برگشت پذیر شود، که بدون شک در قدم اول شامل حال زنان می گردد. بطور مثال: فرامین جدید شورای علمای جمهوری اسلامی نمونه بارز آن است. در این دو روز اخیر در فرودگاه کابل زنان را بدون محرم اجازه سفر ندادند.

 زنان کشور به تهدید برگشت دوباره به خانه هایشان و نیز محروم سازی اجباری از حقوقشانمواجه اند. این نیروهایی که می خواهند به حاکمیت با تحمیل شرایط و قواعد بازی خویش بپیوندند، بار دیگر کشور را درگیر دور تسلسل جنگ های داخلی خواهند کرد. خطری برفراز زن افغانستان قرار دارد- این خطر برگشت دوباره بنیادگراهای اسلامی طالبانی به قدرت است.

شاعره جوان محبوبه ابراهیمی در دوبیتی با احساس تلخ و معترض این حقیقت جانگاه را چنین بیان می کند.

باز هم بهار شد پرنده ها

 با خبر که باز جنگ می شود

کوه ها و دشت های دهکده

باز لانه تفنگ می شود.

زنده باد همبستگی رزمنده بین زنان آزادیخواه ایران و افغانستان!

 تشکر از توجه تان!