روند شکل گیری آگاهی و افزایش فعالیت سیاسی زنان افغانستانی در تبعید

روند شکل گیری آگاهی  و  افزایش فعالیت سیاسی  زنان افغانستانی  در تبعید

 

بررسی و ارزیابی جنبه های مختلف زندگی در تبعید و چگونگی تاثیر آن بر رشد آگاهی سیاسی و اجتماعی زنان افغانستانی در تبعید و مهاجرت بر اساس شیوه کیفی پژوهش:

ارزیابی و تجزیه و تحلیل چهار مصاحبه

نوشته حاضر تلخیص و ترجمه ای است از پایان نامه تحصیلی ام که برای مقطع فوق لیسانس در سال 2004 میلادی به دانشگاه کلن در آلمان ارائه شده است که با توجه به اهمیت موضوع این کار تحقیقی بویژه در زمینه تاریخچه  زندگی زنان مهاجر، جهت ارتقای هرچه بیشتر جنبش زنان به نشر عمومی وامیگذارم. – م حقوقی زاده

 

ایده و موضوع کار

تمرکز این تحقیق بر «هویت خواهی» زنان مصاحبه شونده است. تاریخچه زندگی این زنان از ابتدا تا به امروز، بویژه در شرایط زندگی در تبعید، بستر طرح و بررسی این هویت خواهی است.

انگیزه اصلی من برای  انتخاب موضوع  این کار، پیامدهای حملات  یازده سپتامبر 2001 بود که  موقعیت زنان افغانستان را  به ابزار تبلیغاتی  رسانه های  غربی  بدل کرد. به این معنا که تصویر  زنان افغانستان  و موقعیت آنان بطور چشمگیری یک جانبه، غیر واقعی و اغراق آمیز  نشان داده می شد.  تمرکز این رسانه ها بویژه در این دوره بر تصویر کلیشه ای از یک زن ستمدیده و قربانی بود که از زنان افغانستان ارائه می شد. تصویر  زن ستمدیده قربانی نظام ستمگر مذهبی (اسلامی).  با این تصویر بود که   ناگهان دول غربی به مدافعین «دمکراسی» و قیم «حقوق» زنان افغانستان بدل شدند  و با استفاده ابزاری از این تصویر از یک سو به مداخلات نظامی و تجاوز شان  به افغانستان  در افکار عمومی مشروعیت بخشیدند و از سوی دیگر با تعمیم دادن این تصویر کلیشه ای از زن افغانستانی هر چهره دیگری را که می توانست  در حرکات اجتماعی نقش متفکرانه و فعالانه سیاسی داشته باشد، نادیده انگاشته و حذف کردند. 

این پیش زمینه ای شد برای درک ضروت باز شناساندن نقش واقعی تر این زنان در بستر یک کار علمی و از طریق مصاحبه با گروه کوچکی از زنان افغانستانی که در تبعید بسر می برند. زنانی که هم در افعانستان و هم در کشور میزبان فعالیت سیاسی داشته و دارند.

نوشته  زیر متکی بر  چهار مصاحبه ای است که در تابستان 2003 به یاری این گروه کوچک زنان ممکن شد.

این مصاحبه ها اگرچه هریک  بازتاب و بیانگر مشخصات ویژه ای از زندگی یکایک این زنان است، اما به دلیل کاراکتر این نوشته که باید هم کوتاه و مختصر باشد و هم جامع، تلاش کردم تا به جوانب مشترک این مصاحبه ها  بپردازم. این نکات مشترک شامل شرایط خاص زندگی در تبعید و تاریخچه زندگی هر یک از پرسش شوندگان است، که در واقع نقش تعیین کننده ای در جهت دهی دیدگاههای سیاسی آنان داشته است. در همین چارچوب است که معیارهای من  برای بررسی  مصاحبه ها چگونگی برخورد و رویارویی این زنان با مشکلات خاص زندگی در تبعید و بازتاب آن در عرصه های مختلف زندگی شان خواهد بود.

 

بررسی نتایج براساس تجزیه و  تحلیل مصاحبه ها

هر چهار زن مصاحبه شونده متعلق به یک نسل  (گروه سنی 43 تا 48 سال) و از خانواده های نسبتا مرفهی هستند که نزد آنان  تحصیلات اهمیت ویژه ای داشته است، تا جایی که دختران خانواده هم می توانستند تحصیلات عالی خود را دنبال کرده و به پایان برسانند.

هر چهار زن در شهر یا شهرهای بزرگ و طبیعتا با امکانات شهرنشینی که شامل امکانات بیشتر آموزشی و اجتماعی نسبت به مناطق غیر شهری (بویژه برای زنان) است، بزرگ شده اند و در نتیجه این زنان در شهرها بخصوص در کابل اشکال مختلف زندگی و الگوهای زنانه گوناگون تجربه کرده اند. الگوهای نظیر انواع اشتغال در بافت شهری و چگونگی معاشرت و آشنایی.

نکته مشترک دیگر اینکه در خانواده های همگی آنان مسئله حساسیت سیاسی امری طبیعی بوده است و یا افرادی از خویشاوندانشان مثلا پدر، عمو و غیره  که فعالیت سیاسی داشته اند، الگوی رفتاری بسیاری از دختران و پسران خانواده  بوده اند.

همگی این چهار زن در کشور خود شاغل بوده  و همگی آنان در حیطه آکادمیک از اعتبار معینی برخوردار بوده اند. در زمینه انتخاب همسر برخلاف شیوه های سنتی و متداول  در افغانستان این زنان حق انتخاب همسر را داشته و اغلب در چارچوب متناسب با روابط سیاسی شان ازدواج کرده اند.

هر چهار مصاحبه شونده در تبعید هم به تنهایی توانایی تامین اقتصادی خود را دارند و از نظر مالی به همسرانشان وابسته نیستند.  همگی تا حد امکان با توجه به وضعیت اقامتی شان  که معمولا شرایط کار کردن را برای این زنان بسیار دشوار می کند، کار کرده اند. و عموما در بخش های خدماتی و بهزیستی اشتغال داشته اند. البته باید تاکید کنم که لزوما آنان در رشته های تحصیلی خود موفق به کار نبوده اند، مثلا سومین زن مصاحبه شونده که دکتر زبان شناس است از بدو پناهنگی بطور نیمه وقت بعنوان مددکار کودکانی که نارسایی ذهنی دارند، مشغول به کار است. تنها یکی از این زنان که پزشک کودکان است هم اکنون در رشته تخصصی خود به عنوان دستیار پزشک مشغول به کار است که البته این امکان را بعد از حدود ده سال اقامت، و بعنوان شهروند آلمانی، بدست آورده است.

نکته قابل توجه این است که این زنان علیرغم دشوارهایی که بعنوان بیگانه، آن هم زن بیگانه در کشورهای میزبان دارند، توانسته اند پیگیرانه و مصرانه فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود را ادامه دهند.

 

شرایط زندگی در تبعید: فرصتها و خطرات

 

پروسه پناهندگی و مهاجرت یک شکاف عمیق در روند زندگی این زنان ایجاد کرده است. در متن مصاحبه ها می توان مشاهده کرد که آنان علیرغم فشارهای سیاسی و اجتماعی که بویژه بر زنان تحمیل می شود، در دوره های مختلف زندگی شان تلاش کرده اند بر بستر تحولات سیاسی افغانستان برای خود یک جایگاه مشخص و موقعیت اجتماعی کسب کنند و دورنما و افق زندگی خود را نیز در این چارچوب برنامه ریزی نمایند. همگی این زنان قبل از به قدرت رسیدن مجاهدین در افغانستان تحصیل و کار کرده اند.

موقعیت تحصیلی و کاری گذشته این زنان  در مقابل موقعیت اجتماعی و حقوقی آنان در تبعید قرار می گیرد. در این موقعیت جدید مرتبا تبعیض را در همه اشکال تجربه می کنند. مثلا بدلیل نوع اجازه اقامت (اقامت پناهندگی) مرتبا در جدال با کارمندان ادارات گوناگون برای کسب حقوق اولیه خود هستند. این مسائل آنها  را در موقعیتی قرار می دهد که قادر نیستند آینده و موقعیت  خود را حتی در مفهومی کوتاه مدت پیش بینی کرده و یا در مورد آن دخالت کنند. علاوه بر اینها انفراد اجتماعی که جامعه میزبان بر آنان تحمیل می کند کافی است تا موجب آن چنان بحران و ایجاد آن چنان فشاری بر این زنان شود که نتوانند آمالهای سیاسی/ اجتماعی خود را دنبال کنند.

فراموش نکنیم که این زنان در تجربه این سختی ها و تجارب ناگوار تنها گذاشته شده ومجبور بوده اند که خود به تنهایی بر آنچه تا  به امروز بر آنان گذشته فائق آیند. ( طبق استانداردهای زندگی در اروپا کسانی که قربانی حوادث و شرایط ناگوار می شوند، مورد حمایت سرویس های کمک درمانی قرار می گیرند تا بتوانند دوباره به موقعیت متعادل خود برگردند). با این حال علیرغم همه آنچه که بر این زنان  گذشته در این مصاحبه ها مشاهده می شود که همگی آنا ن در سطوح متفاوت به فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود ادامه داده اند و بنوعی بتنهایی بر مشکلات گوناگون غلبه کردند.

 با بررسی مصاحبه ها میتوان جمعبندی کرد که شرایط تبعید در صورتی میتواند آگاهی سیا سی زن تبعیدی را ارتقا دهد که شرایط نا مناسب و بحرا نی ا و در جا معه بهبود یابد. به عبارت دیگر،  درحالیکه این زنان در افغانستان باید بیش ازهرچیز بعنوان زن و بعد از آن بعنوان مخالفین سیاسی، برای ابراز عقا ید خود و برای بدست آوردن حقوق خود مبارزه میکردند، در کشور میزبان مسلما تحت شرایطی کاملا متفاوت با افغانستان کماکان ناگزیر از همین مبارزه و جدال هستند. هویت آنان در اینجا  نه فقط به عنوان زن بلکه این بار به عنوان زن تبعیدی یا بیگانه تعریف می شود. بعبارتی جدال برای تعریف مستقل هویت فردی و سیاسی کماکان ادامه دارد.  با این همه این زنان  علیرغم تجارب سخت و ناگوار در کشور میزبان معتقدند که شرایط زندگی در تبعید برای رشد و ارتقا شخصیت فردی، آگاهی و توانایی سیاسی آنان فاکتور مثبتی بوده است.

تجزیه و تحلیل ویژگی های مشترک زندگی نامه ها و اطلاعاتی که در مصاحبه ها داده شده  نشان می دهد که این زنان اغلب شبکه های ارتباطی وسیع و همه جانبه ای در اطراف خود بوجود آورده اند که نقش مهمی بعنوان پشتوانه روحی و عاطفی، کمک و یاری برای ارتقاء دیدگاههای سیاسی و اجتماعی و همچنین فضایی برای بازیابی و تائید هویت سیاسی اجتماعی خود ایفا می کند.

این زنان از طریق همین شبکه ارتباطی وسیع و یا بهتر بگوییم در میان همین شبکه ارتباطی اطراف خود در سازمانهای خودگردان فعالیت می کنند. سازمانهایی که گاه صرفا در آن فعالند و یا خود از بوجود آورندگان آن هستند (سازمانهایی که اغلب چند ملیتی هستند).  فعالیت در این سازمانها به این زنان کمک می کند تا هویت فردی خود را به منظر اثبات رسانند. (1)

این سازمان های خودگردان اغلب دارای اهداف درازمدت هستند و زنان فعال در این سازمانها به این اهداف درازمدت تعهد دارند. به این معنی که باید فعالیت هایی را در جهت این اهداف انجام دهند. در پروسه انجام این فعالیتهاست که این  زنان توانایی های  خود را ارتقاء می دهند. بعلاوه بعنوان یک موضوع جانبی اما مهم در این بررسی باید به این نکته اشاره کنم که حضور زنان در این سازمانهای خودگردان عنصری مهم در کمک کردن به آنان برای برخورد موثر با مشکلات تبعیض گرایانه در جامعه میزبان است. حال آنان با نگرشی نوین قادرند ریشه های تبعیض گرایی از جمله نژاد پرستی را شناخته، تحلیل کرده و علاوه بر این مقابله موثرتری با آن بکنند تا بتوانند این جنبه های زشت زندگی در تبعید را تقلیل دهند. این پروسه فائق آمدن بر مشکلات، شرایطی را برای این زنان فراهم می کند تا بتوانند پروسه اثبات هویت خود را در گذشته و حال و آینده به یکدیگر پیوند دهند و از وضعیت برزخ هویتی و بی ثباتی به موقعیت متعادل و باثبات هویتی برسند. تنها در این حالت است که آنان نقش موثرتری در تحولات  کشور خودشان خواهند داشت.

فعالیت های این زنان در سازمان های خودگردان در جهت تعدیل و لغو قید و بندهای قانونی است که برای زنان خارجی در کشورهای میزبان اعمال می شود. مثلا کارزاری که توسط سازمان های خودگردان در سال 1993 برای تغییر پاراگراف 19 قانون خارجی ها براه انداخته شد، باعث شد که وابستگی اقامت زن به اقامت همسرش در سال 2000 از مدت 4 سال به 2 سال تقلیل یابد. علاوه بر این دورنمای مهم فعالیت این زنان، بکار بردن  تجارب، توانایی ها و آگاهی هایی است که از طریق این فعالیت ها در سازمان های خودگردان کسب کرده و برای تحولات دمکراتیک در افغانستان و در نهایت بهبود وضعیت زنان در افغانستان بکار خواهند گرفت.

همانطور که در ابتدای این نوشته گفته شد محرک این کار تحقیقی، تصویری بود که در سراسر جهان پس از حملات یازده سپتامبر تلاش شد بعنوان یگانه تصویر زن افغانستانی شناسانده شود، تصویری که هر چند جوانبی از آن واقعی بود اما بیش از آن تصویری بود در خدمت جدالهای سیاسی متعاقب این حملات. بعبارتی نیمرخ زن افغانستانی بود. در این کار تحقیقی نیمرخ دیگری از زنان افغانستانی قابل مشاهده است، نیمرخی واقعی که اغلب تلاش شده است در برقع حبس شود. نیمرخی واقعی و پویا. بدون شک آینده زنان افغانستان را این نیمرخ رقم خواهد زد.

متن این کار تحقیقی به زبان آلمانی منتنشر خواهد شد.  تا نشر آن علاقمندان می توانند با نگارنده از طریق آدرس تحریریه نشریه هشت مارس تماس بگیرند.

1) در این خصوص مراجعه کنید به

Die Ergebnisse ueber die selbstorganisationsmerkmale von migrantinnen in der BRD von Helen schwenken, 2000