موقف ونقش زنان درجامعه طبقاتی

موقف ونقش زنان درجامعه طبقاتی

 

ایدئولوگهای بورژوازی  نظریه های گوناگونی درباره اساس موقعیت اجتماعی زنان نسبت به مردان وجامعه طرح کرده اند وهرروزبابوق وکرنا ازآزادی،برابری،مساوات وخاصتا آزادی زنان صحبت میکنند. "آیاطوریکه امروزمسایل راایشان مطرح می نمایند، زنان باآزادی رسیده اند وازبابت حقوق اجتماعی بامردان برابرند؟ برای اینکه موضوع راازنظرعلمی بتوانیم پی گیری کنیم مختصرا نظری به گذشته می اندازیم وازین طریق است که میتوانیم نابرابری زن ومرد رادرتمام ادوارجوامع طبقاتی وخاصتاسرمایه داری برملاسازیم درغیراین صورت نمی توان به نتایج صحیح وعلمی دسترسی پیداکرد.

درمراحل اولیه جامعه استفاده ازمنابع تولیدی بشکل گروهی بود وغذاهمه روزه جمع آوری میشد وروزانه هم تقسیم می گردید، گروهی که اززن ،مرد وفرزند متشکل بودند واحد تولیدی بود ونه هم واحدی جهت انجام کارخانگی،مالکیتی هم دراین زمان نداشتند. دراین زمان خانواده ای هم وجود نداشت وخانواده کوچک ازخانواده بزرگ جدانگشته بود. این زندگی درآن زمان بشکل زندگی اشتراکی بود وکاربرای کل جامعه انجام می گرفت نه برای فرد منفرد. موقعیت زنان درجوامع واعصارمختلف بسته به روابط اقتصادی سیاسی حاکم براین جوامع متفاوت است وتاکنون این برداشت ازموقعیت اجتماعی زنان درجامعه صادق است.

تازمانیکه مالکیت خصوصی وجود نداشت کارتولیدی مرد وکارخانگی زن ازاهمیت اجتماعی مساوی برخورداربود دراین دوره مردان وزنان برای جامعه تولید می نمودند وتمامی این تولید ازیک نوع بود"تولید برای مصرف" دردوره نیم وحشیگری وشروع دوره تمدن قبائل که دسته جات طبیعی وخانوادگی باشند وجود نداشت دراین زمان طبقه ای بعنوان طبقه زیردست نیزوجود نداشت، زن ومرد هیچکدام مقهورمادی یک دیگرنبودند. گرچه دراین زمان جنگ وجود دارد اماکسی اسیرنمی شود درجریان جنگ یک قبیله ممکنست ازمیان برود اماطوردائمی اسیرویاباجگذارازقبیله ای دیگرنمیشد. دراین دوره همه جاجمعیت است، تربیت مواشی وتشکل گله های حیوانی شروع میشود،زمانیکه اهلی کردن حیوانات شروع شد درآن زمان نیازبه کاربدنی اهمیت فراوان پیداکرد، آنگاه بود که گرفتن اسیربه زیردست آوردن طبقه ای اهمیت فراوان پیدامیکند. درهمین مرحله بود که زنان به همسران زیردست تبدیل میشوند وبه عنوان اموال خصوصی قلمداد می گردند" پایه مادی تبدیل موقعیت زنان ازاعضای برابرجامعه به همسران زیردست درتوسعه منابع تولید ارزش به عنوان اموال خصوصی که بااهلی کردن حیوانات آغازشد نهفته است"بعد ازینکه دوره مادرسالاری به پایان می رسد ودوره پدرسالاری شروع شد باشروع دوران پدرسالاری زن تبدیل شد به ملک مطلق مرد، مرد دیگرزن رابه عنوان شی جنسی قلمداد کرد ازاوکارمی کشید وتابه امروزهم مالکیت خود رابرزن بطورمستمرنگهداشته است. قدرت زن سلب میشود باآنهم یک زن متمدن به مراتب مقامش کمترازیک زن دوره نیم وحشی است زمانیکه دوره چوپانی پیدا می شود تمام حقوق اجتماعی زن بتدریج ازبین میرود وزن فقط حافظ اموال خصوصی مرد درخانه قلمداد می گردد ووظیفه اش تولید بچه وکارخانگی است ازآن زمان تابحال زن نتوانست که خود راازین اسارت خلاص کند امروز درکشورهای "متمدن" صحبت ازاحترامات زن است امااین احترامات فقط شکل ظاهری رادارا است در"متمدن" ترین ممالک مرد وزن ازحقوق اجتماعی برابربرخوردارنیستند.

زمانیکه مالکیت خصوصی آغازشد همان طوریکه روابط اقتصادی رابرهم زد به همین گونه روابط بین زن ومرد رانیزتغییرداد." باتقسیم کارکه درآن همه این تناقصات موجود است  وخود باز برتقسیم کارخود رودرخانواده وتقسیم جامعه به خانواده های جداگانه متضاد بایک دیگراستواراست، درعین حال توزیع وآنهم توزیع نابرابرکاروفرآورده های چه کمی وچه کیفی پس از مالیکت به وجود می آید که نطفه ونخستین شکلش درخانواده، جائیکه زن وفرزندان بردگان مردند، می باشد برده داری درخانواده که مسلما هنوزبسیارنارس ونهفته است ،نخستین مالکیت است"زمانیکه تولید مصرف تحت تاثیرات تولید مبادله ای قرارمی گیرد،دراین زمان زنان دیگربرای شوهران شان کارمی کنند نه برای کل جامعه زمانیکه مالکیت خصوصی بروزکرد،مرد که مالک محسوب میشد درخانه حاکم گردید وزن ودیگرکسانیکه فاقد مالکیت بودند موظف شدند تاازاموال زیادی روسامراقبت کنند دراین زمان کارزن ضروری بود اما ازنظرگاه اجتماعی شکل پست تر را داشت زن به یک پرستارتبدیل گردید." همینکه کارآغازبه تقسیم شدن می کند، هرکس دایره معین  محدودی ازفعالیت دارد که به اوتحمیل میشود واونمی تواند ازآن پا بیرون نهد." زمانیکه دوره کشاورزی ودامداری ترقی میکند،آنگاه مردان بجای ترک زنان وجستجوی شکار، به کشت وکاردامپروری پرداختند ودراین زمان درخانه زنان هم بودند وتدریجا سلطه خود رابرزنان تحمیل کردند. محوراساسی زندگی اجتماعی گردیدند. شکل خانواده بکلی تغییرمی کند شوهردیگردرخانه زن زندگی نمی کند، بلکه برعکس زن درخانه شوهرزندگی می کند و وابسته به خانواده مرد بشمارمیاید. زمانی که کارکشاورزی ودامداری گسترش پیدامی کند ضرورت به نیروی انسانی زیاد میشود ازیکطرف اسیرگرفتن وازطرف دیگروسعت گرفتن خانواده لازم آمد درنتیجه خانواده ازیکسوبه وسیله نگهداری فرزندان بالغ خود ، وازسوی دیگروسیله چند زن گیری همیشه گسترش یافت ازاین به بعد زن دیگرباید درخانه میبود کارش آشپزی،تولد وتربیه اطفال بود دراین زمان جامعه طبقاتی متمایل به اجتماعی کردن کارمردان وخانگی کردن کارزنان گردید وبه طبقات حاکمه امکان داد تازنان راپرستارمردان بشمارآورند.

زمانیکه طبقات درجوامع پاگرفت بفکراین شدند، تاسازمانی رابوجود آورند که حامی منافع شان باشد وبدین ترتیب دولتهای که حامی منافع طبقه حاکمه باشد شکل می گیرد، این دولتها قوانینی راطرح نمودند که طبقات زیرستم به ناچارازآن پیروی می کند ومنافع طبقات حاکمه تثبیت گردید، باطرح نمودن قانون اسارت باری که بالای کل طبقات زیرستم تحمیل گردید دررابطه بازنان جامعه قوانین ومقرراتی غیرعادلانه تری طرح گردید.

انقلابیون معتقدند که زن اولین قربانی استعماراست ونخستین بیدادگری طبقات باستم مرد برزن همزمان است وفقط یک راه برای آزادی زنان میسراست، آن اینکه سطح آگاهی سیاسی زنان بالارود ودوشادوش مردان درکارتولیدی اجتماعی شرکت نموده ومبارزه طبقاتی رایگانه راه نجات خویش بدانند وبه مبارزه علیه طبقات حاکمه برخاسته تحت رهبری نیروی واقعاانقلابی(طبقه کارگر) جامعه کهن راسرنگون نموده وتاجای تحت این رهبری پیش روند که به تمام اشکال ستم پایان دهند. " ولی هیچ شکل سیاسی مبارزه درراه آزادی زنان راتضمین نخواهد کرد مگرآنکه خواهان تغییربنیادی درشیوه تولید وروابط درون جامعه باشد، وقدرت سیاسی واقتصادی را از دست مالکین وستمکاران استثمارگر که زن را نیز جزئی از تملکات خود میدانند، گرفته وازطبقه تحت ستم ورنجبری که اکثریت زحمتکشان جامعه راتشکیل می دهد نمایندگی نماید، بناء... وظیفه ما تبدیل سیاست به مقوله ایست که هرزن زحمتکش بتواند درآن سهمی داشته باشد.

زمانیکه کاراجتماعی به مردان وکارخانوادگی به زنان واگذارمیشود همین نکته مادی است که به طبقات حاکمه این امکان رامی دهد تازنان راپرستارمردان سازد وهمین نکته بود که معنی ومفهوم زنان وفرزندان راتغییرداد تاآنان را تبدیل به وارثین خصوصی کارگران تابع و زیردست کرد برای زنان کارمجدد (تولید مثل) نظیرکارتولید محسوب شد وازکاراجتماعی بکارخصوصی تغییرماهیت داد." زنان اکنون وارثین مردان را برای تصاحب اموال وموقعیت اجتماعی بدنیا میاورند." زمانیکه زن درخانه برای مصرف ومرد درکارتولیدی اجتماعی برای مبادله شرکت می کند،آنگاه است که زن ملک خصوصی مرد بشماررفته وتسلط مرد برزن بیشترمی گردد نظامهای حقوقی ودیگرجنبه ایدئولوژی که توسط طبقه حاکمه بوجود میاید درروابط زن ومرد تاثیرفراوان دارد مردان را فرد بالغ اجتماع وزنان راپرستارخانگی بشمارمی آورد. چون مرد بطورخصوصی ومستقیم اززنان استثمارمیشوند،به همین علت است که این وضعیت اسفناک به آنها امکان می دهد تادست به مقاومت زنند وحوزه فعالیت زن ومسئولیت عمده اومحدود درآشپزی ونگهداری اطفال است که بیش ازمیزان معیشت نه مالک ابزارونه تولید کننده است، ودرجامعه طبقاتی ازنظرسازمانی درسطحی پائین ترقراردارد به این خاطراست که کمترمیتواند منشاتحول اجتماعی گردد، این وضعیت پیامد چندی رابه دنبال میاورد.

" اول زنان به پائین ترین سطح نظام حاکم ومحکوم تنزل می یابند . دوم زنان بخاطرمنزوی شدن ومحروم شدن ازکاراجتماعی،میتوانند به عنوان نیروی محافظه کارمورد استفاده قرارگیرند" زن نیروی است که به اثرارزشهای طبقه حاکمه تنها نگران نگهداری خانواده،خانه وفرزندان است وخانواده تنها نهادی است که نسل آینده کارگران رابرعهده دارند. این کارزنان ازنظرطبقه حاکمه ضروری است وزنان باید که اینکاررابدون هیچگونه پاداشی انجام دهند.

"سرمایداری مدرن این الگوی استثمارکارخانگی زنان راحفظ کرده،اما ازآغازصنعتی شدن زنان نیزبطورقابل توجهی بکارعمومی یامزد بگیراشتغال یافته اند انجام کاری که سرمایه بردوش خانواده، نهاده،اجتماع مسئولیت زن محسوب میشود، مسئولیت خانه، یکی ازپایه های مادی موانع موجود درمقابل کاراجتماعی زنان به حساب میاید واین موانع آنها رادرموقعیتی قرارمی دهد که درنیروی کارعمومی، به نسبت مردان بیشتراستثمارشوند." دراینجاکاملامشخص میشود که ستم طبقاتی بردوش زنان چه منشاء وماهیتی دارد طوریکه ازمسائل فوق واضح است دولتهائیکه حامی منافع طبقه استعمارگراست قوانین ومقرراتی راطرح ریزی می کند که ستم مرد برزن رابطورقانونی تائید نموده وزن رافقط به پرورش نسلهای آینده که کارگران باشند می گمارد، همین نظامهای حقوقی دولت جنبه های ایدئولوژیک شان است که تفاوت زن ومرد راازلحاظ تولید،به تفاوتهای ارزشی آنها تبدیل می کند وازین طریق بطورقانونی زن رازیرستم مرد می آورد".

تازمانیکه بورژوازی درجامعه حکمروائی داشته باشد به هیچ عنوان نمی توان نابرابری بین زن ومرد راازمیان برد،زیراکاری که سرمایه داری بردوش زنان گذاشته مسئولیت اجتماعی شان محسوب میشود واین مسئولیتی که سرمایه داری بردوش زنان گذاشته سبب شده که زن نسبت به مرد زیاد ترمورد استثمارقرارگیرد،بنیان گذاران فلسفه علمی این را مدلل ساخته که چگونه "صنایع بزرگ بانقش تعیین کننده ای که برای زنان وافراد جوان وکودکان درخارج ازچهاردیوارخانه،درپروسه اجتماعی تولید قائل میشود، پایه ای اقتصادی جدید رابرای شکل عالیتری ازخانواده وروابط بین زن ومرد بوجود میاورد." امکان استثماربیشترزنان درنیروی کارمزد بگیردرجامعه سرمایه داری که زنان راازچهاردیوارخانه به پروسه اجتماعی میکشاند به این منظوراست که زنان درگذشته ازکاراجتماعی کنارزده شده وحالابهترین نیروی کارارزان محسوب می شود. اما درپهلوی آن قوانین خانوادگی که مرد نقش حاکم رادارد حفظ می نماید وچون درگذشته زنان بکارهای خانواده وپرورش اطفال گمارده شده بودند وحوزه فعالیت زن درجامعه به محیط خانه اختصاص داده شده، زنان نه مالک ابزاراند ونه هم تولید کننده، این وسیله ای شد که زنان دردستگاه حاکمه بسطح پائین ترنسبت به مردان تنزل کنند ونیززنان بخاطراینکه منزوی ازکاراجتماعی شده به عنوان نیروی محافظه کارمورد استفاده طبقه حاکمه قرارمی گیرند،چون فقط وظیفه زن پرورش نسل آینده کارگران یعنی تولد وپرورش دادن آنها است، اینکارازنظرطبقه حاکمه اهمیت فراوان دارد، کاری ضروری محسوب میشود استثمارتنها منشا جسمی ونژادی نداشته بلکه" ریشه درسیستم طبقاتی شیوه تولید جامعه دارد تاوقتیکه این پدیده بصورت درست وعلمی حل نگردیده باشد پیشرفت درجامعه بامانع برخواهد خورد وآزادی زن هم میسرنیست" با وارد شدن زنان درصحنه کارتولیدی ورهائی آنها وترقی جامعه هرچه بیشترضمانت می گردد، زیرامادامیکه نیمی ازافراد جامعه دریک نوع زندان مخفی وتحت ظلم نگهداشته شوند ممکن نخواهد بود ملتی به پیش رود."قدم اساسی برانداختن مالکیت خصوصی برزمین، کارگاهها وکارخانه ها میباشد این است وتنها همین است که راه آزادی کامل وواقعی زن رابازمی نماید." ما اعتقاد داریم ،برای اینکه زن آزادی خود رابدست آورد وبرابربامرد شود باید که اقتصاد همگانی شود زنان بطورکل درکارتولیدی همگانی شرکت کنند وتازمانیکه اوضاع مادی تغییرنکند یابه عبارت دیگرتغییربنیادی درجامعه بوجود نیاید زنان درقید این اسارت بوده وخواهند بود،درشرایط کنونی افغانستان باتسلط باند اشغالگران ورژیم پوشالی وضعیت زنان بدترگردیده،آزارواذیت جنسی بشکل بی سابقه ای رشد نموده وحتی قتل زنان به بالاترین سطح خود رسیده است وهرروزاین محدوده برای زنان تنگ ترمی گردد، یکعده ازایدئولوگهای ارتجاع فقط ازآزادی زن صحبت می کنند به عقیده آنها آزادی زنان یعنی بیرون آمدن ازخانه ویابه عبارت دیگرنپوشیدن چادری وامثال اینها، درحالیکه اسارت زن مربوط به ستم طبقاتی درجامعه است تا زمانیکه ستم طبقاتی ریشه کن نشده باشد زن نمی تواند ازحقوق مساوی بامرد برخوردارشود،ریشه کن کردن ستم طبقاتی فقط ازطریق مبارزه طبقاتی وخستگی ناپذیروهماهنگ نمودن مبارزات سیاسی مردان وزنان جامعه درتحت رهبری حزب آهنین که ستمکش ترین طبقه آن رارهبری می کند امکان پذیراست " زیراکه زن نخستین موجود بشری بود که مزه اسیربودن راچشید وازآغازستم زدگی سرنوشت زن وکارگران یکی بود وفقط ازراه مبارزه طبقاتی میتوان به ستم زدگی پایان داد وحقوق برابرزن ومرد رادرجامعه مستقرنموده روابط زن ومرد درجامعه کاملامنوط ومربوط به روابط تولیدی است ازروی روابط تولیدی میتوان روابط بین زن ومرد راشناخت وبرعکس تاوقتیکه" زن قربانی بازیچه کامجوئی باشد، شاهد انحطاط بیحد برای مرد هستیم" اززمانیکه پول به میل صاحب خود میتواند مبدل به تمام اجناس وحتی به زنان خوش رووفلامان تبدیل شود، ازاین به بعد زن وغلام مال است یعنی میتوان آنراخرید،زمانیکه ازدواج به معنی "زن گرفتن" برای مرد مطرح است درتمام جوامع طبقاتی مرد بعنوان مشتری یاخریدارتلقی می گردد وزن دربرابراونوعی کالا وانمود میشود(این یکی ازاصول اساسی جامعه طبقاتی است) این مسایل تاثیرات روانی به بسیارزیادی روی زن ومرد می گذارد، مرد رابه آقا و مالک زن تبدیل می کند وزن رابه فرمان برداروبنده مرد مبدل می سازد وخاصتا درجامعه افغانستان که سرنوشت پسرودخترراپدرتعیین می کند وخاصتا دختران که هیچگونه حق دخالت درزندگی راندارند،پدرمالک و آقا است. همیشه خیر و مصلحت فرزندان خود را می خواهد! تا اینکه دخترصغیر رابه مرد صد ساله به مبلغ هنگفتی بفروشد. زمانیکه صنعت رشد می نماید وسرمایه داری به اوج خود می رسد سرمایه داری اوج فحشاء است، زیرا که زن در دوره نیم وحشیگری آزادتر اززن جامعه "متمدن" بود. زمانیکه مالکیت خصوصی در زناشوئی پدید می آید ومرد ژست آقائی راپیدامی کند ورشد جامعه هم به مرحله ای میرسد که نیازمندی طبقات مختلف رابرآورده نمی تواند درینجااست که نقطه مقابل زناشوئی یعنی فحشاظاهرمیشود." تاآنکه درشهرهای بزرگ"متمدن" صنف مهمی اززنها که جامعه تمام خواص انسانی راجزهیکل ازآنها سلب کرده است به عنوان صنف فاحشه دیده میشود بنابرین شرایط موجود دراین جوامع سبب ایجاد فحشااست که ازیکطرف بواسطه فقرمادی وازطرف دیگرحالت مخصوص مونوگامی عده اززنها رامجبورمی کند که باعمومیت دادن کاملا" بلاشرط" زنی خود فقط درمقابل پول اعاشه کند اصلاح این مرض اجتماعی باید باسایراصلاحات که ازریشه واساس درجامعه صورت خواهد گرفت توام باشد... ولی فقط برای زن امروزهم درحقیقت هنوزمونوگامی نیست. خیانت به زناشوئی اگرازطرف زن باشد کاملا مخالف اخلاق و مستحق مجازات شدید است، ولی برای مرد " اگرجزافتخارات شمرده نشود" ایراد مهمی نیست.

" درقرون وسطی مونوگامی با ازدواج های اجباری که درنتیجه سیاستهای خانوادگی پیدا شده بود درقرون معاصرظاهرا معاشقه درکاراست ولی اقتصادیات مانند سیاست خانوادگی قرون وسطی درحقیقت این اختیاررانیزبه اجبارتبدیل نموده است، این فشارواجبارمخصوصا به زن وارد می شود، زیرا زن تحت سلطه مادی مرد است دراین دوره ها هم برای مرد ومخصوصا برای زن،زناشوئی محصول ونتیجه محبت نیست، بلکه محبتی است که درضمن زناشوئی اجباری تولید می شود."

امروزدرداخل افغانستان می بینیم که ادبیات وهنرکاملاازحضورزن محروم است واکثریت زنان درافغانستان درعرصه های مختلف حیات اجتماعی جامعه سهم قابل توجه ندارند، مرد هم هروقت بازن روبروشده است اوراباشلاق "حجاب" پوشانیده وهم ازرشد استعداد فکری اش جلوگیری نموده وطبقه حاکمه هم همیشه ترجیح داده که زن درخانه بکارهای که به اوسپرده شده زندگی راسپری کند، خاصتااززمان بقدرت رسیدن رژیم دست نشانده حامد کرزی درافغانستان روزبه روز وضعیت زنان بدترشده می رود ووظیفه عمده زنان عبارت ازآشپزی وتولد اطفال است که به آنها سپرده شده است. ولی مامی خواهیم که تمامی این فشارهاراکه بردوش ستم کشان وبخصوص زنان گذاشته شده است برداریم این کارفقط بایک مبارزه جدی طبقاتی وبیداری زنان واتحاد زنان ومردان درتحت رهبری یک حزب انقلابی بیرون راندن نیروهای اشغالگروسرنگونی رژیم پوشالی امکان پذیراست.

نویسنده : n - zan afghan ; ساعت ٤:۳٤ ب.ظ ; ۱۳۸٩/٥/۱٠