قانون منع حجاب در فرانسه حجابی بر واقعيت

قانون منع حجاب در فرانسه حجابی بر واقعيت!

آذر درخشان

اين مقاله بر پايه سخنرانی در شهر برمن 14 مارس 2004 و سخنرانی در اتاق پالتاکی «سوسياليست فوروم» در تاريخ 11 مارس 2004 تنطيم شده است.  در بخش پرسش و پاسخ مباحث مهمی صورت گرفت که در پايان مقاله قرار گرفته است.

مدتی پيش رئيس جمهور فرانسه ژاک شيراک کميسيونی متشکل از نمايندگان مجلس و روشنفکران فرانسوی را تحت رياست آقای استازی مامور بررسی موضوع حجاب و ساير علائم مذهبی در مدارس دولتی فرانسه کرد.

در يازده دسامبر کميته استازی پس از چند ماه بررسی اعلام کرد که مدارس دولتی در اين زمينه نياز به رفرم دارند.  شيراک در نطق 1۷ دسامبر (۲۰۰۳) خود ضمن حمايت از اين قانون از مجلس فرانسه خواست تا آن را هر چه زودتر تصويب کنند.

مجلس نمايندگان فرانسه با  اکثريت آرا (۴٩۴ رای موافق)، قانون ممنوع ساختن نمادهای مذهبی آشکار از جمله روسری اسلامی را در مدارس فرانسه تصويب کرد.

بر طبق اين قانون که از اول سپتامبر ۲۰۰۴ اجرا خواهد شد، استفاده از نمادهای مذهبی مثل روسری های اسلامی، عرقچين های يهوديان و صليب های بزرگ مسيح در مدارس دولتی فرانسه ممنوع است و عدم رعايت آن، مجازات توبيخ تا اخطار کتبی و اخراج موقت و دائم را در پی خواهد داشت.

شیراک در نطق ۱۷ دسامبر اعلام کرد که «این قانون در چارچوب یک جامعه لائیک و غیرمذهبی است.» او گفت «این قانون کمک می کند به تقویت پایه ها و اصول جمهوریت و موجب یکپارچگی ملی خواهد شد» و هم چنین تاکید کرد که این قانون «موجب توازن در جامعه فرانسه می شود.» رئیس روابط خارجی حزب شیراک، پاسکال دوواد در مصاحبه ای اعلام کرد که «چالش اصلی برای ما در این مسئله چگونگی حفظ وحدت جامعه است. اگر چنین تصمیمی بوجود نیاید، کشمکش های اجتماعی رواج خواهد یافت. این قانون در خدمت ایجاد وحدت برای همه فرانسویان است.»(۱)

بنابراین همانگونه که ملاحظه می شود شیراک و حزبش هیچگونه بحثی در مورد حقوق کودکان و زنان ندارند  و آشکارا اعلام کردند که هدفشان از تصویب این قانون وحدت ملی فرانسه است، وحدتی که قرار است از طریق ایجاد یک دشمن مشترک بین طبقه حاکم فرانسه و اقشار و طبقات گوناگون فرانسه بوجود آید.

شرايط اجتماعی در فرانسه

نظام فرانسه بر پایه ستم و استثمار نه تنها مردم سایر کشورهای جهان بلکه بر پایه ستم و استثمار کارگران فرانسوی و کارگران مهاجر می چرخد. استثمار و بی حقوقی بویژه کارگران خارجی مهاجر یکی از خصوصیات جامعه فرانسه است، که حتی روشنفکران لیبرال این کشور به آن اذعان دارند. این کارگران مهاجر بیشتر از کشورهای عرب شمال آفریقا هستند. کارگرانی که در دهه های گذشته اجازه نداشتند اعضای خانواده خود را به فرانسه بیاورند.

 تحقیر ملت ها، تحقیر زنان و برخوردهای راسیستی به خا رجیان بخش فرهنگی این نظام استثمارگرانه است.

فرانسه مثل باقی کشورهای جهان نتایج گلوبالیزاسیون را تجربه می کند.  سیاست اقتصادی که از دهه گذشته تا کنون اکثریت مردم جهان را در قعر فقر و فلاکت فرو برده است. اگرچه نتایج گلوبالیزاسیون در کشورهای جهان سوم دهشتناک است اما در کشورهای اروپایی و بطور مشخص فرانسه شاهد شکاف فزاینده طبقاتی، شکل گیری گتونشین های خارجی، فقر فزاینده و راسیسم هستیم. این تضادها است که بقول پاسکال دوواد باعث «کشمکش های اجتماعی» خواهد شد.

 قانون منع حجاب در بستر  چنین شرایط اجتماعی در جامعه فرانسه طرح شده است. از طریق طرح چنین قانونی طبقات حاکم در فرانسه تلاش می کنند تضادهای قلابی خلق کنند تا تضادهای رشد یابنده واقعی اجتماعی را کنار بزنند. از طریق این تضاد خلق شده سعی می کنند در صفوف مردم تحتانی و فقیر فرانسه شکاف بیاندازند تا بتوانند براحتی طرح های اقتصادی را که همانا سلب گام به گام خدمات اجتماعی، بیکار سازی ها و سلب حقوق دمکراتیک مردم است را بیشتر و بیشتر اجرا کنند. بهمین دلیل بورژوازی حاکم در فرانسه نیاز به جو سرکوب دارد و معمولا اولین آماج سرکوب، اقشار تحتانی طبقه کارگر هستند. اقشاری که در فرانسه اساسا کارگران مهاجر می باشند.

ادعای دولتمردان فرانسه در مورد لائيسيته

لائیسیته یا جدایی دین از دولت و بطور خاص آموزش و پرورش پرچم بورژوازی فرانسه علیه نظام فئودالی متکی بر کلیساها از اواخر قرن ۱۷ تا سرنگونی نظام فئودالی و قدرت سیاسی آنها یعنی کلیساها در قرن ۱۸و در ادامه تا اواخر قرن ۱٩بود. سرنگونی فئودالها و کلیساها در فرانسه از طریق انقلاب قهری صورت گرفت. بعبارتی کلیساها و نظام فئودالی توسط جنگی خونین و قهرآمیز سرنگون شدند. و پس از پیروزی بورژوازی، اصول لائیسیته  بالاخره تصویب و اجرا می شود.

اصول لائیسته عبارت بودند از جدایی دین از دولت و آزادی بیان، مذهب و عقیده.

نه بورژوازی فرانسه و نه نظریه پردازان تئوریک این تفکر هرگز ادعا نکردند که لائیسیته یعنی مذهب زدایی از جامعه. بلکه بالعکس، یک وجه لائیسیته آزادی مذهب و ابراز آن در جامعه است. البته بورژوازی هرگز نمی خواست مذهب را از بین ببرد چرا که برای استثمار زحمتکشان به مذهب نیاز داشت.

نگاهی مختصر به شرایط آموزش و پرورش نشان می دهد که دولت فرانسه نه فقط در جهت تعمیق جدایی دین از آموزش و پرورش حرکت نکرده است بلکه در دهه های اخیر  به تقویت مذهب در جامعه و حتی سیستم آموزشی نیز پرداخته است.

در سیستم آموزشی فرانسه دو نوع مدارس دولتی و مدارس خصوصی وجود دارد. مدارس خصوصی عموما مدارس مذهبی هستند.  قانون جدایی دین از آموزش و پرورش فقط شامل مدارس دولتی است.

در فرانسه بیش از ۲ میلیون دانش آموز در مدارس کاتولیک درس می خوانند و دولت فرانسه ٨۰ درصد بودجه این مدارس را تامین می کند. تمام روزهای اصلی مذهبی در شمار تعطیلات رسمی مدارس لائیک (دولتی) بشمار می رود. در ۵ سال گذشته مدارس یهودی در فرانسه از رشد ۱۲۰درصدی برخوردار بوده اند.

در استان آلزاس آموزش دینی حتی در مدارس دولتی (لائیک) بصورت اختیاری و در شمار مواد درسی قرار دارد. کاتولیک ها و پروتستان ها و یهودیان می توانند آزادانه از معلمان وابسته به موسسات مذهبی برای آموزش دینی در مدارس استفاده کنند. این معلمان مذهبی که کشیش یا خاخام هستند حتی می توانند با لباس مذهبی خود به مدارس رفته و تدریس کنند و حقوق شان را هم دولت می پردازد.(۲)

طی سال های اخیر با افزایش فقر و بیکاری در میان جمعیت مهاجر عرب دولت فرانسه امکانات زیادی را در جهت تقویت اسلام در میان جوانان عرب ساکن گتوهای فرانسه اختصاص داده است. حدود ۱۵۰۰مسجد و انجمن اسلامی در فرانسه بازگشایی شده است.

موقعيت دختران دانش آموز مسلمان  در فرانسه

در همان روزهای اول معلوم شد که اضافه کردن علائم مذهبی چون عرقچین یهودی ها و یا صلیب بزرگ به مسئله روسری اسلامی دختران در طرح این قانون  بیشتر برای خالی نبودن عریضه بود تا واقعا مقابله با این علائم مذهبی. از آنجایی که پیکان این قانون و کارزار تبلیغاتی حول آن عمدتا بر سر روسری اسلامی دختران مسلمان دانش آموز بود، در اینجا به وضعیت این دختران می پردازیم.

طبق آمار در میان بیش از ۲ میلیون دانش آموز دختر، تعداد دختران محجبه بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر می باشد. یعنی کمتر از نیم درصد جمعیت ۵۰۰ هزار نفری دانش آموزانی که متعلق به خانواده های مسلمان هستند.

طبق آخرین آمار در سال ۲۰۰۳، حدود 1۲۵۶دختر روسری به سر در مدارس دولتی بوده که در 5 مورد بر سر حمل حجاب پافشاری کرده اند و منجر به اخراج آنان شده است.(۳)

بنابراین قبل از اینکه وارد بحث نظری بر سر اهداف این قانون بشویم، خود این مسئله  شک برانگیز است که  در یک کشور با چندین میلیون دانش آموز، برای یک جمعیت 1۰۰۰ تا ۲۰۰۰ نفره قانون وضع کرد. بهمین دلیل بسیاری از مردم علیرغم تنفر از حجاب و علیرغم مخالفت جدی با حجاب اجباری کودکان توسط خانواده، به این قانون و اهداف آن بدیده تردید نگریستند. این جایی است که بوی نامطبوع  از این قانون بر می خیزد!

روش  و متدولوژی برخورد به اين قانون

هدف از تحلیل واقعیت ها چیست؟ هدف برای نیروهای پیشرو و پویای جامعه کشف حقایق برای کمک به دگرگونی و پیشرفت زندگی انسانهاست. بنابراین تعهد به منافع مردم ستمدیده و مشخصا برای ما منافع اکثریت زنان، چگونگی برخورد به یک پدیده و بطور خاص بررسی این قانون را تعیین می کند. بهرحال سئوال اساسی این است: تحلیل های  ما قرار است منافع چه کسانی را منعکس کند. نقطه عزیمت این بررسی از منافع مردم ستمدیده و اکثریت زنان است.

بنابراین به لحاظ متد علمی و جانبدار:  نمی توانیم با ساده انگاری و سطحی نگری مسئله پیچیده ای را توضیح دهیم. نمی توانیم یک قانون را خارج از زمان و مکان مورد بررسی قرار دهیم.

مهمتر اینکه ما باید بتوانیم اهداف سیاسی پشت یک قانون را تشخیص دهیم. این اولیه ترین درس تاریخ و سیاست است، اینکه بدانیم این قانون در چارچوب چه حاکمیت طبقاتی دارد وضع می شود. و قرار است این قانون منافع طبقاتی چه کسانی را تقویت کند و چه کسانی را تضعیف. خلاصه اینکه منافع طبقات ستمگر را تقویت می کند یا طبقات و اقشار ستمدیده را.

ما در این قانون با یک رشته مسائل مختلفی که در هم تنیده شده اند روبروئیم. از جمله رابطه با مسئله زنان، راسیسم، آزادی پوشش، آزادی عقیده و مذهب روبرو هستیم. و در یک چارچوب بزرگتر با مسئله اهداف و برنامه نظم نوین امپریالیستها در رابطه با زنان کشورهای تحت سلطه روبرو هستیم. با برنامه دولت فرانسه در مقابل مردم دنیا و رقابت هایش با امپریالیسم آمریکا مواجه ایم.

پس نمی توانیم و نباید بر پایه این جنبه و یا آن جنبه خاص این قانون موضع گیری کنیم،  با یک جانبه نگری فقط به خطا دامن می زنیم.

حتی نمی توانیم صرفا از زاویه آزادی پوشش مقابل این قانون قرار گیریم، یا از زاویه آزادی عقیده و مذهب. مختصر اینکه ما نمی توانیم بخاطر اینکه این قانون به  مرتجعین اسلامی ضربه می زند و تعدادی از زنان را از حجاب رها می کند از این قانون تجلیل کنیم. در عین حال نمی توانیم در مخالفت با امپریالیسم یا دفاع از آزادی سیاسی یا آزادی بیان به مرتجعین جمهوری اسلامی امتیاز دهیم.

هر پدیده ای باید در بستر تاریخی اش مورد بررسی قرار گیرد و نه مجرد از آن. یک پدیده در چارچوبه های متفاوت معنا و بار اجتماعی کیفیتا متفاوتی را دارد. البته این چیزی است که تفکر ماتریالیسم مکانیکی نمی تواند بفهمد!

مثلا در کشور فرانسه که انقلاب بورژوایی را از سر گذرانده و فئودالیسم در حیات آن کشور نقشی ندارد، حجاب سر کردن همان معنایی را ندارد که مثلا در ایران دارد. حجاب در ایران سمبل حاکمیت یک قدرت سیاسی ارتجاعی است. طبقه حاکمه در ایران از طریق تن دادن یا ندادن زنان به حجاب اجباری درجه تن دادن آنان به قدرت سیاسی خود را ارزیابی می کند. آیا در فرانسه حجاب برخی دختران نشانه حاکمیت سیاسی طبقه حاکمه فرانسه است؟ خیر چنین نیست. طبقه حاکمه فرانسه از طریق حجاب اعمال قدرت سیاسی نمی کند.

بنابراین بهتر است ما بعنوان زنان ایرانی که شلاق ۲۵ سال حجاب اجباری را بر پوست و گوشت خود حس کرده ایم و به حق از آن تنفر داریم بر احساسات و گرایشات خودبخودی خود غلبه کنیم. باید برای ارتقا آگاهی خود از سطحی نگری اجتناب کرده و سعی کنیم دینامیسم پیچیده جهان کنونی را دریابیم، جهانی که ستم بر زنان یکی از ارکان آن است.

اهداف سياسی دولت فرانسه  از طراحی اين قانون

در ابتدای این نوشته اشاره شد که هدف اصلی این قانون دامن زدن به جو سرکوبگرانه در کل فرانسه است. طبقه حاکمه نیاز به چنین سرکوبی را دارد و آماجش هم اقشار تحتانی طبقه کارگر، مشخصا کارگران مهاجر است.  سالهاست که گتوهای فرانسه وضعیتی بحرانی دارد. هر از چندگاهی شاهد شورش های جوانان در این گتوها هستیم. جوانانی که مرتبا و مداوما زور و قلدری، تحقیر و سرکوب و ضرب و شتم پلیس فرانسه را تجربه می کنند. هدف این طرح آفریدن فضای سرکوبگرانه قانونی علیه این اقشار است.

جو سرکوب اقشار تحتانی آغاز کار است. تا بتوانند کم کم جرات نطق کشیدن را از مردم سلب کنند، تا بتوانند راحت سیاست های غارتگرانه و اشغالگرانه و سرکوبگرانه شان را مثل آمریکا به پیش ببرند.

مهم نبود که این قانون تصویب شود یا نشود. کارزاری که حول این قانون در رسانه ها و مطبوعات براه انداخته شد  مهم بوده و هست.  این کارزار نوک پیکانش خارجی ها و مشخصا اعراب ساکن فرانسه بود. تصویری که از مهاجرین می دادند مشمئز کننده بود: در مناظره های تلویزیونی حول این قانون، نمایندگان خارجی های مسلمان، چند زن و مرد دست چین شده بشدت عقب مانده و ارتجاعی بودند. سعی می کردند با این زنان و مردان دست چین شده ارتجاعی نشان دهند که ببینید نمایندگان خارجی ها اینها هستند. خارجی ها یک مشت عقب مانده ارتجاعی بنیادگرا هستند. سعی می کردند این تصویر را بدهند که پشت سر هر زن روسری بسر یک انجمن یا گروه تروریستی ایستاده است.  بشدت سعی کردند کلمه تروریستها را با مسلمانان همسان جلوه دهند.

در حقیقت سعی شد از طریق این قانون و کارزار حول آن به موضوع راسیسم که در تاروپود نهادهای اداری و حقوقی فرانسه وجود دارد، چهره موجه و قانونی بدهند.

در حقیقت بورژوازی فرانسه سعی می کند با دامن زدن به احساسات ضد خارجی مانع پیوند اقشار تحتانی مهاجر عرب با اقشار تحتانی فرانسه شود. طبقه حاکمه فرانسه می خواهند با شکاف انداختن در بین توده های تحتانی، آنان را راحت سرکوب کرده و اقشار میانی فرانسه را با خود متحد کند.

بورژوازی فرانسه ملت فرانسه را باید با خودش متحد کند تا بتواند خودش را برای منازعات و جنگ های ارتجاعی امپریالیستی آماده کند. سرباز فرانسوی باید قانع شود که برای منافع «ملی» فرانسه هم بکشد و هم کشته شود!

بورژوازی فرانسه نیاز به همان کاری دارد که امپریالیسم آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر کرد. و برای متحد کردن مردم حول چنین هدفی، چه لولو خورخوره ای بهتر از بنیادگرایی و تروریسم.

کارزار تصویب قانون منع حجاب تلاشی بود که فرانسویان، تروریسم را توی چهره هر زن و کودک مهاجر ببینند! هر زن روسری بسر یک دشمن است. آیا کارتی بهتر از این می تواند «وحدت ملی» مردم فرانسه را حول منافع بورژوازی فرانسه برآورده کند؟! آیا کارتی بهتر از این می تواند به راسیسم و شوونیسم چهره انسانی بدهد؟!

اینها مسائلی است که در ورای این قانون قرار دارد و هر فردی که خود را مدافع آزادی و رزمنده برای جهانی عاری از ستم و استثمار می داند، باید با پاسخ به این مسائل، جای خود را در دو صف متخاصم جهان کنونی  روشن کند.

مقابله اکثريت نيروهای سياسی مترقی و آزاديخواه در فرانسه  با اين قانون

بدرستی در پشت سر قانون منع حجاب در فرانسه ما شاهد صف مرتجع ترین نیروهای دست راستی، فاشیست های مذهبی  و غیر مذهبی هستیم. و در مقابل این قانون صف نیروهای آزادیخواه و چپ این کشور دیده می شود، نیروهایی که سازمان دهندگان اعتراضات بزرگ علیه تجاوز آمریکا و متحدینش به افغانستان بودند، سازماندهندگان نمایش عظیم اعتراضی 15 فوریه علیه لشکرکشی آمریکا به عراق بودند، سازماندهندگان مبارزات  علیه اجحافات اجتماعی هستند،  بسیاری از آنها نیروهایی هستند که در کلیه مبارزات ضد گلوبالیزاسیون در سالهای گذشته پیشتاز بوده اند و پرچم جهانی دیگر، جهانی عاری از ستم و استثمار  را در دست دارند.

حتی لیبرال ترین جریانات مثل نویسندگان لوموند دیپلماتیک نیز معتقد بودند قانونی که بجای نشانه گرفتن عاملین ستم، ستمدیده را نشانه بگیرد آبشخورش نمی تواند مترقی باشد و بطور خاص در این مورد، این زنان هستند که آماج تنبیه و مجازات این قانون اند.

بقول نویسندگان همین ماهنامه کسی نمی تواند ادعا کند که این قانون یک مطالبه فمینیستی است، چرا که تا حالا هرگز مبارزات فمینیستی چهره تقاضای سرکوب زنان را بخودش نگرفته است.

بسیاری از فمینیست های فرانسوی معتقدند که این قانون قرار است بین زنان فرانسوی و عرب شکاف انداخته و مانع اتحاد آنان علیه مردسالاری شود.

به نظر بسیاری از این نیروها، این قانون اولیه ترین حق انسان یعنی آزادی پوشش را نقض می کند.

برخورد مقامات جمهوری اسلامی به اين قانون!

سردمداران جمهوری اسلامی در واکنش به این قانون در فرانسه، ناگهان مدافع آزادی پوشش، آزادی عقیده و بیان و آزادی مذهب شدند!! یعنی کسانی که تاریخ حاکمیت شان با سرکوب زنان، شلاق زدن و سنگسار، تیغ کشیدن بر صورت زنان بخاطر بد حجابی آغاز شده است.

درون انسان آتش خشم و نفرت شعله می کشد وقتی می خواند که طلاب حوزه علمیه قم که تجسم تحجر قرون وسطایی هستند، از حجره های پوسیده شان اعلام می کنند که قانون منع حجاب در فرانسه «یک قانون قرون وسطایی است»!!!(۴)

هر انسان آزادیخواهی خشمگین می شود وقتی می شنود که نمایندگان مجلس جمهوری اسلامی به یک باره مدافع آزادی پوشش می شوند و این قانون را نقض حقوق بشر می دانند!!!

 همان بشری که اینان از قبل سلب اولیه ترین حقوقش ۲۵ سال است در مسند قدرت هستند، یا در کرسی های مجلس، یا در ارگانهای امنیتی و نظامی و... کسانی که ۲۵سال از قبل نقض آزدی پوشش زنان، از قبل سنگسار و شلاق زدن زنان در مقام قدرت بودند و راحت ۲۵سال نظاره گر این سرکوب وحشیانه بودند.

جالب تر از همه آقای خاتمی رئیس جمهور گفتگوی تمدنها!! که بیش از دو دهه در ارگان های مختلف از وزارت ارشاد گرفته تا کرسی ریاست جمهوری، سرکوب زنان را دیکته و  نظاره کرده، حالا قلب «نازکش» قانون منع حجاب در فرانسه را بر نمی تابد و این قانون را نقض دمکراسی می داند، همان چیزی که پایه های حاکمیت نظام اسلامی بر نابودی آن استوار است.

حساب مرتجعین اسلامی روشن است. استیصال و ورشکستگی سیاسی ایدئولوژیکی آنان را وا می دارد که به هر سوراخ و سنبه ای برای توجیه خود چنگ بیندازند و البته گاه در سوراخ هایی که برایشان بسیار گشاد است.

برخورد اپوزيسيون جمهوری اسلامی

در میان برخی از نیروهای ایرانی ما با دو نگاه متضاد روبرو بودیم. نگاه اول که در مخالفت با امپریالیستها با فئودالیسم متحد میشود (اسلام و قوانین آن روبنای فئودالی هستند)  و گروه دیگری که در مخالفت با فئودالیسم با امپریالیستها متحد می شود.

شاخص نگاه اول خانم نیره توحیدی است که از توجیه کنندگان و طرفداران نسبیت فرهنگی است.  وی یکی از طرفداران جدی دوم خردادی ها و زنان  «فمینیست اسلامی» حکومتی در خارج کشور بوده و در دفاع از آنان بسیار قلم زده اند. ایشان در نوشته ای به همین مناسبت حجاب را علامت ضدیت با استعمار می بیند و برای اینکه دفاعش را از این سمبل اسارت توجیه کند و عقد اتحادش را با جناحی از حکومت زیبا جلوه دهد می گوید حجاب مظهر هویت خاص خود را نگهداشتن در مقابل امپریالیستهاست. (۵) روشن است که ته این تئوری توجیه اتحاد طبقاتی بود که امثال خانم نیره توحیدی با دارودسته دوم خردادی ها شکل دادند. و اصولا خاصیت تئوری نسبیت فرهنگی شان همین است!

در نوشته ای  دیگراز آرش کمانگر در همین مورد می بینیم که ایشان با خرسندی از اعتراض نمایندگان مجلس جمهوری اسلامی به این قانون یاد می کند، چرا که این نمایندگان معتقدند این قانون نقض حقوق بشر است و متاسفانه آقای آرش کمانگر نیز نقطه عزیمت مخالفت خود را با این قانون حقوق بشر می گذارند و اینجاست که حس خرسندی و نه خشم از سخنان نمایندگان مجلس به وی دست می دهد!(۶)  پایه قرار دادن اعلامیه حقوق بشر برای نقد قوانین بورژوازی بیانگر محدودیت های دیدگاه بورژوا دمکراتیک (یا رایجی) است که قادر نیست تناقضات نظام حاکم بر جهان و حتی تناقضات حاکم بر اعلامیه جهانی حقوق بشر را درک کند.

در مقابل روش جریانی بنام حزب کمونیست کارگری است.  این گروه برای مقابله با روبنای ارتجاعی و فئودالی مذهبی حاکم در ایران چشم امید به امپریالیستها می بندد. رهبران و فعالین این گروه در نوشته های متعدد اعلام کردند: «ما از لایحه دولت فرانسه دفاع می کنیم. این لایحه در خود مترقی است.»(۷)  «این لایحه قدمی مثبت و مهم  جهت سکولاریزه کردن جامعه و کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم، بویژه زنان و دختران در محیط های اسلامی است. ما از تصویب این قانون حمایت می کنیم.» (۸) دلایل این گروه برای حمایت از قانون منع حجاب شیراک بسیار شبیه به همان استدلالاتی است که برای حمایت ازجنگ و بمباران آمریکا  در افغانستان بکار بردند. «تصویب قوانین اخیر در فرانسه جنبش اسلام سیاسی را ضعیف می کند و فرصتی را برای تعرض جنبش آزادی و برابری فراهم می کند.»(٩)

بسیاری از فعالین ضد جنگ مواضع این گروه را در مورد تجاوز و لشکرکشی آمریکا به افغانستان  بخاطر دارند در آن هنگام نیز استدلالات آنان در  دفاع از بمباران افغانستان توسط آمریکا همین بود. در آن روزها اینان به سکولاریسم آمریکا و دولت بوش دلبسته بودند! باری پس از سرنگونی طالبان، آمریکایی ها کماکان به نیروهای مذهبی ائتلاف شمال و بقایای طالبان برای درست کردن دولت دست نشانده تکیه کردند. این گروه پس از گذشت دوسال  از سکولاریسم آمریکا مایوس  شده است متاسفانه این بار روی  امپریالیستهای اروپایی حساب باز کرده اند.

 بدون شک این گروه مادامی که بر این نظریه غیرعلمی و غیرمارکسیستی پافشاری کند باز هم در صحنه سیاسی در کنار نیروهای راست و امپریالیستی قرار خواهد گرفت، این گروه معتقد است که اسلام سیاسی خطر عمده در جهان است و امروز« جوهر سوسیالیسم، مبارزه با اسلام سیاسی است». (۱۰) این استدلال آنان را در مقابل اکثریت نیروهای آزادیخواه و مترقی جهان قرار داد. اکثریتی  که در سراسر جهان علیه این جنگ تجاوزگرانه به خیابانها  آمدند. اکثریتی که امروز در مقابل طبقه حاکمه فرانسه قرار گرفته اند. آنان  با حمله به نیروهای چپ این کشورها گستاخانه نیروهای انقلابی و چپ را در کنار جریانات مرتجع اسلامی قرار می دهند: « هر صفتی را می شود برای این احزاب برشمرد بجز چپ و مترقی» « اینها مدعی مبارزه با امپریالیسم هستند ولی حتی درک آنها از امپریالیسم نیز در حد همان همپالکی های اسلامی شان است» (۱۱)

 این گروه از اینکه جریانات انقلابی در غرب در مقابل بورژوازی گندیده خودی مبارزه می کند، دلخورند!

در پایان این بخش سخنرانی می خواهم تاکید کنم که همانطور که قانون منع حجاب هیچ ربطی به مسئله زنان و کودکان ندارد، موضع گیری این گروه نیز همانگونه که نشان دادیم ربطی به حقوق زنان و کودکان ندارد و آبشخورش تنگ نظری و عمل کردن بر پایه منافع لحظه ای  و گروهی است.

­­­­­­­سئوال: نظری که شما در مورد  موضع حزب کمونیست کارگری می دهید واقعی نیست و ما هیچگاه چنین موضع گیری نکردیم؟

پاسخ: اتفاقا این حزب بلافاصله بعد از ۱۱سپتامبر سلسله مقالاتی نوشت و در آنها سعی کرد هوادارن خودش را به حمایت از این جنگ امپریالیستی ترغیب کند. ما همان موقع از زبان یکی از رهبران این حزب خواندیم که «اعلان جنگ هیچ کس، حتی آمریکا و غرب به طالبان را نمی توان محکوم کرد.» (۱۲) و یا: « با این حال بنظر من امریکا وارد جدال با اسلام سیاسی شده است و این یک جنگ قدرت است. این کشمکش به تضعیف اسلام سیاسی منجر می شود.» (۱۳) آنها از مردم افغانستان خواستند دوش به دوش ارتش امپریالیستی بجنگد «موضع اصولی شرکت دوشادوش اپوزیسیون پیشرو مردم افغانستان برای سرنگونی طالبان در متن شرایط کنونی و برقراری یک دولت منتخب مردم این کشور است. باید این را به غرب و سازمان ملل تحمیل کرد.»  (۱۴) لابد از نظر این گروه جریان ائتلاف شمال اپوزیسیونی پیشرو بود که دوش به دوش ارتش های امپریالیستی به اصطلاح طالبان را سرنگون کرد که در حقیقت مردم این کشور را لت و پار و بمباران کردند و هنوز این گروه در حال جنگ های قومی و قبیله ای و کشتن زنان و دختران در افغانستان است.  یادمان نرود که وقتی این گروه این نوشته ها و حرفها را زد که اکثریت مردم مترقی و آزادیخواه و چپ جهان  روزها و روزها دست به اعتراضات خیابانی زدند. بهمین دلیل در سخنرانی تاکید شد که این حزب در آن موقع و امروز نیز مرز بین مردم جهان و دشمنانشان را مخدوش می کند.

سئوال: نظر شما در مورد سکولاریسم چیست و آیا زنان در سکولاریسم منفعت دارند یا خیر؟

پاسخ: همانطور که در ابتدای این متن گفته شد سکولاریسم پایان مذهب نیست. بلکه جدایی دین از دولت است.  شکی نیست که در جامعه ما یکی از خواسته های فوری زنان جدایی دین از دولت است. و زنان نفع بسیاری در کوتاه شدن دست دین از قوانین دولتی و آموزش و پرورش دارند. اما جدایی دین از دولت پایان ستم بر زن نیست. جدایی دین از دولت پایان کوتاه شدن دست مذهب از همه شئونات زندگی زنان نیست. چرا که کماکان آزادی مذهب و عقاید مذهبی در جامعه سکولار موجود است. در غرب مدتهاست که سکولاریسم تحقق یافته است. اما کماکان زنان تحت ستم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بسر می برند.

جریانات سیاسی اسلامی همانقدر نیروهای از گور برخاسته هستند که بورژوازی و پرچم نخ نمای سکولاریسمش. توقع از بورژوازی که مدتهاست عمرش در جهان بسر آمده برای مبارزه پیگیر با مذهب  در بهترین حالت حماقت و در بدترین حالت ریاکاری کاسبکارانه است.  فراموش نکنیم که این خود امپریالیستها بودند که پشت نیروهای بنیادگرا را گرفتند و تقویت کردند.

اگر امروز کسی ژست سکولار دولت فرانسه و شیراک را باور کند، مردمی که کمی از اوضاع دنیا خبر داشته باشند،  یا به او شک می کنند یا به او خواهند خندید.  دولت فرانسه نه فقط در خود مرزهای فرانسه بطرق مختلف مذهب را تقویت می کند بلکه در خارج مرزها  حامی هارترین و مرتجع ترین دول اسلامی است. دولت فرانسه مثل هر دولت طبقاتی استثمارگر به مذهب درون مرزها و خارج مرزهایش نیاز دارد.

 امروز آمال زنان نه فقط در غرب بلکه در کشورهای تحت سلطه نیز سوسیالیسم است. فقط در چنین ساختاری می توان صحبت از مبارزه با مذهب کرد. مذهب زدایی در جامعه سوسیالیستی شعاری ریاکارانه و توخالی نیست، زیرا دیگر طبقات استثمارگر در حاکمیت نیستند که بخواهند برای تداوم استثمار مردم و سرکوب زنان از مذهب استفاده کنند.  در جامعه سوسیالیستی مبارزه با خرافه مذهب نه از طریق قانون بلکه با اتکا به آگاهی توده های وسیع مردم پیش می رود.  قوانین وسیله ای برای تقویت مناسبات سوسیالیستی است و نه وسیله ای برای تقویت قدرت طبقات استثمارگر.

سئوال: چرا شما مخالف کارزار «در دفاع از سکولاریسم در اروپا» و حمایت از قانون منع حجاب شیراک از سوی حزب کمونیست کارگری هستید؟

پاسخ:   این جریان تلاش می کند تعریف از یک جامعه سوسیالیستی و قوانین آن را با جامعه سرمایه داری سکولار نوع غربی یکی کند. تلاش می کنند این تعریف را بدهند که تو گویی آمال مردم جهان و ایران سکولاریسم است. مثلا  گویا مذهب زدایی از جامعه در چارچوب مناسبات سرمایه داری و بدست بورژوازی ممکن است و کافی است امثال این گروه تظاهرات کنند و فشار به بورژوازی بیاورند تا آنها مذهب زدایی کنند. در حالی که مذهب زدایی و پاک کردن جامعه از مذهب و خرافه فقط از طریق برقراری سوسیالیسم ممکن است. اینها می خواهند در همین مناسبات سرمایه داری برخی آمال و آرزوهایشان را متحقق کنند و به همین مناسبات تکیه دهند و بهمین جهت دست به تحریف وقایع می زنند.  مثلا نگاه کنید به همین تظاهرات دفاع از قانون منع حجاب این گروه در اروپا. اینکه مرتجعین اسلامی در اعتراض به این قانون تظاهرات بگذارند طبیعی بود. البته تو دهنی به این مرتجعین هم بود چرا که در فرانسه که چندین میلیون مسلمان زندگی می کند تظاهرات جریانات اسلامی به سختی ۲۰۰۰نفر بود!

اما فراخوان از سوی این گروه برای حمایت از قانون شیراک بسی جای تعجب داشت.  معمولا مردم برای خواسته های خود در مقابل دولت دست به تظاهرات می زنند (از تظاهرات دولتی فرمایشی صرفنظر می کنیم) دولت فرانسه برای تصویب و اجرای قانونش هم  نیروی نظامی سرکوبگر دارد و هم  بر همه اهرم های قدرت سیاسی سوار است و این قانون را که تصویب کرده اجرا خواهد کرد.  دیگر نیازی به تظاهرات حمایتی این گروه نداشت. معلوم نشد این گروه برای چه به خیابانها آمد؟ که مثلا به بورژوازی دول غربی نشان دهند که بسیار متمدن و سکولار هستند و خلاصه هر موقع بورژوازی این کشورها خسته شد و پرچم سکولاریسم را زمین گذاشت بداند که این گروه از جان گذشته آماده برداشتنش است! از آن موقع  این گروه سعی می کند در نوشته هایش از اصطلاحات امپریالیستها استفاده کند،  تقریبا در همه نوشته های این گروه کلمه «تروریسم»  بفور یافت می شود کلمه ای  که مصرف امپریالیستی برای  سرکوب ستمدیگان جهان دارد.

 بی تابی این گروه برای سکولاریسم نوع شیراک و اسقف کلیساهای آلمان بحدی بود که ناگهان در صدر شعارهای خود،  «پیش بسوی سکولاریسم در اروپا» را سر دادند. (۱۵) یعنی شعار بورژوازی فرانسه در ۲۰۰ سال پیش! این گروه نیروهای چپ کشورهای اروپایی را تحقیر می کند، که چرا همراه اینان، این شعار را بلند نکرده است!  طنز ماجرا موقعی است که این گروه در اروپا شعار «پیش بسوی سکولاریسم» را جلو می گذارد، وقتی نوبت به ایران می رسد یک قدم از شعار «حکومت کارگری»!!! پائین تر نمی آید. البته محتوای حکومت کارگری این گروه طبق برنامه شان فرق چندانی با برنامه احزاب سوسیال دمکرات اروپا ندارد بعبارتی همان پیش بسوی سکولاریسم است!

سئوال: چرا می گویید برنامه این گروه همان برنامه احزاب سوسیال دمکراتیک اروپاست؟

پاسخ: ببنید در این رابطه نقطه عزیمت را جایگاه زنان در برنامه این گروه قرار می دهم.  این جریان مثل همه احزاب لیبرال که برای بردن انتخابات یا گرفتن قدرت وعده همه جور آزادی را می دهند اما همیشه یک امای کوچک یک جایی می گذارند.  این «اما»های کوچک ازقضا مهم هستند و کالبد شکافی آن پرده از ادعاهای عوامفریبانه بر می دارد.  اگر و مگر  این گروه بر سر جایگاه زنان اتفاقا از جایی شروع شد که حق سقط جنین برای زنان را برسمیت نمی شناسند. آنها به صراحت می گویند زنی که سقط جنین کند همانقدر جنایتکار است که مثلا یک فرمانده هواپیمای آمریکایی که بر سر مردم بمب می ریزد!  (۱۶) از دید این گروه تن فروشی زنان ابدی و ازلی است. و بهمین جهت تلاش می کنند آن را به سطح یک شغل متعارف تقلیل دهند و نه فرم عریان ستم بر زن. آنها بر سر مسئله حجاب نیز با دیدگاهی بغایت ضد زن ابراز نظر می کنند مثلا  یکی از رهبران این گروه در مصاحبه ای رادیویی می گوید من با برقع زنان مخالفم چون شاید زنی که برقع بر سر دارد خنجری زیر آن داشته باشد و بخواهد به بچه من حمله کند و یا شاید از زیر برقع به بچه من چپ چپ نگاه می کند! (۱۷)

اینها استدلالات مردسالارانه  این گروه است که نقطه عزیمت شان برای مخالفت با برقع یا حجاب درست مثل مخالفت طبقات حاکمه ستمگر است که  زن زیر برقع را دشمن تلقی کنند، از این رنج نمی برند که چگونه این زن در اسارت قرار دارد.

وقتی  فعالین این گروه فریاد می زنند که «امروز باید بحث را فراتر از ممنوعیت مظاهر مذهبی فقط در مدارس و ادارات برد. یعنی حجاب و همه مظاهر مذهبی در همه جا که محیط کار و فعالیت انسانهاست، یعنی در مراکز خصوصی کار و یا بیمارستانها و سوپر مارکتها و کلا هر جایی که مردم با یکدیگر کار می کنند، باید ممنوع شود.» (۱۸)  بیشتر ما را به یاد «فرمایشات» رضا خانی می اندازد. جایی که رضا شاه گزمه هایش را بسیج کرد   تا چادر را بزور از سر زنان در اماکن عمومی بردارند و شعاع «ضعیفه ها باید آزاد بشن!» را متحقق کند!!

سئوال: نظر شما در مورد اسلام سیاسی چیست؟

پاسخ: طرح اسلام سیاسی بعنوان دشمن عمده  مردم جهان و یا «جوهر مبارزه برای سوسیالیسم، مبارزه علیه اسلام سیاسی است» هم بلحاظ مارکسیستی غلط است و هم نتایج سیاسی وخیمی را ببار می آورد. مارکسیسم معتقد است که همه پدیده ها بر خود مهر طبقه ای را دارند از جمله اسلام سیاسی. در عین حال مارکسیسم معتقد است که تضادهای طبقاتی محرک مبارزات اجتماعی هستند. بورژوازی فرانسه تلاش دارد تضادهای حاد طبقاتی در این کشور را زیر لوای جنگ مذهبی پنهان کند. و عملا تحت لوای مذهب، فرانسوی ها را در مقابل مهاجرین قرار دهد. در مقابل طبقات استثمارگر سرمایه داری مارکس می گوید که « ما مسائل دنیوی را تبدیل به مسائل الهیات نمی کنیم، بلکه مسائل الهیات را به مسائل دنیوی تبدیل می کنیم.» (۱٩) یا زمانی دیگر می گوید «من بسیار علاقمند هستم که دین را بیشتر از نظر انتقاد از اوضاع سیاسی مورد انتقاد قرار دهم و نه اینکه اوضاع سیاسی را در قالب دین.»(۲۰)

 این اصول بسیار روشن هستند بویژه اینکه باید توجه کنیم که این مارکسیستها هستند که می توانند مبارزه ای پیگیر با دین را به پیش ببرند. اما اساسا مارکسیستها با دین  نه صرفا بعنوان یک چیز مجرد بلکه بعنوان روبنای نظام طبقاتی می جنگند و طبعا نمی گذارند که بورژوازی از این سئله برای تفرقه بین مردم استفاده کند، یعنی قاطعانه علیه خرافه دین می جنگند چون بخشی از مبارزه برای پیشروی بسوی سوسیالیسم همین است و در عین حال مرتبا رابطه مبارزه علیه مذهب را با مبارزه طبقاتی روشن می کنند. مبارزه با دین، مذهب زدایی از احساسات چند روشنفکر نیست. مبارزه با مذهب یعنی تلاش کردن برای اینکه توده های وسیع زحمتکش به کارکرد این ایدئولوژی پی ببرند و آن را بعنوان ایدئولوژی طبقات ستمگر به زباله دان تاریخ بفرستند. بنابراین مبارزه علیه دین در خدمت تقویت و انکشاف مبارزه طبقاتی است و نه سرپوش گذاشتن بر تضادهای طبقاتی. لنین می گوید: «هر مارکسیست باید ماتریالیست باشد یعنی دشمن دین، معهذا یک ماتریالیست دیالکتیسین باشد، یعنی ماتریالیستی که مبارزه علیه دین را نه بطور مجرد، نه در زمینه ترویج مجرد صرفا تئوریک و همیشه به یک شکل، بلکه بطور مشخص و در زمینه مبارزه طبقاتی، همانگونه که این مبارزه در واقعیت جریان دارد و توده ها را بیشتر از همه و به بهترین وجهی تربیت می کند، به پیش برد.»  لنین بر مبارزه علیه دین تاکید می کند اما چگونه « ما باید علیه دین مبارزه کنیم. این الفبای ماتریالیسم و در نتیجه الفبای مارکسیسم است. ولی مارکسیسم، ماتریالیسمی نیست که در حد الفبا باقی مانده باشد. مبارزه علیه دین را نباید به ترویج مجرد ایدئولوژیک محدود کرد، این مبارزه را نباید به یک چنین سطحی از ترویج تنزل داد، بلکه باید با پراتیک مشخص جنبش طبقاتی پیوند داده شود که هدفش از بین بردن ریشه های اجتماعی دین است.» (۲۱) این جان کلام روش کمونیستها در مورد مبارزه با مذهب و اشکال تظاهر آن است. این گروه که نام کمونیسم را بر خود یدک می کشد بر خلاف تفکر مارکسیستی تلاش می کند مبارزه علیه دین را مجرد و جدا از پراتیک جنبش طبقاتی به پیش برد، کاری که خوشایند طبقات سرمایه دار است.  اینها  آشکارا سعی می کنند که خصلت دوره کنونی را نه در تضادهای طبقاتی، و یا تضاد میان امپریالیسم و مردم جهان، تضاد فرودستان با فرادستان، ستم ملی، ستم جنسی و... بلکه «اسلام سیاسی» قالب کند.

پایه تئوریک اسلام سیاسی بعنوان یک مفهوم بی محتوا و غیر طبقاتی توسط این گروه بر می گردد به نظریه «سناریوی سیاه و سفید» آنان. این سناریو قبلا برای داخل ایران بود حالا سناریوی سیاه و سفید را به کل جهان تعمیم داده اند. طبق این سناریو هرکس به زعم این گروه «مدرن» و «سکولار» بود جزو نیروهای سفید است و هر جریانی که مذهبی بود یا قومی و ملی جزو نیروهای سیاه.  در بخش سیاه همه نیروهای چپ رادیکال قرار دارند، توده های ستمدیده قرار دارند. در بخش سفید از سلطنت طلبان تا جریانات لیبرال ضد مردم قرار دارند.  این تحلیل وسیله ای برای شکل دادن اتحادهای طبقاتی مورد نظر شان است از اتحاد با سلطنت طلبان گرفته تا گروههای بدنام دیگر.  و در سطح جهانی هم صف کشیدن پشت ارتش تجاوزگر آمریکا و حالا هم دولت دست راستی شیراک.  جالب اینکه این گروه که خود را ضد دارودسته دوم خردادی در ایران می بیند در سطح جهانی کاملا با تفکر دوم خردادی به ارزیابی مسائل می پردازد. مثلا در دفاع از مواضع شان در افغانستان می گویند مگر بالاخره الان شرایط در افغانستان بهتر از دوره طالبان نشده است!! یعنی مردم افغانستان محکومند که بین بد و بدتر انتخاب کنند  بین اسلام طالبانی و اسلام دارو دسته جهادی ائتلاف شمال!

 مهمترین تناقض و ریاکاری تئوری «سیاه و سفید» این حزب ندیدن جریانات اسلام سیاسی و امپریالیستها بعنوان یک نیروی همزاد و متحد یکدیگر است. آنها ریاکارانه جریانات اسلامی را در مقابل امپریالیستها قرار می دهند و نه بعنوان یک نیروی متحد.  اینها نمی خواهند بفهمند چرا برخی جریانات بنیادگرای اسلامی در فرانسه از طرح منع حجاب دولت فرانسه دفاع کردند!  این گروه با این تبلیغات سعی می کند برای جریانات اسلامی وجهه مقبولی را فراهم کند که گویا اینها مخالفین امپریالیستها هستند! امپریالیستها نیز تطهیر می شوند که گویا مخالف جریانات اسلامی هستند و در این میان دولت شیراک که خود تقویت کننده جریانات اسلامی در فرانسه است باید از این گروه به اصطلاح چپ ایرانی تشکر کند!!!

در حقیقت بحث دشمن عمده اسلام سیاسی است به جاهای باریک می کشد. از یک طرف بیان ناسیونالیسمی بغایت تنگ نظرانه و سطحی است. چون دشمن مردم ایران مرتجعین اسلامی حاکم هستند پس دشمن مردم فرانسه، آمریکای لاتین و ... اسلام سیاسی است و طبعا زحمتکشان فرانسوی باید با بورژوازی خودی علیه اسلام سیاسی متحد شوند! مردم آمریکای لاتین باید قربان و صدقه رژیم های «سکولار» خود بروند.  این گروه با این منطق تنگ نظرانه در فرانسه رو در روی زحمتکشان این کشور قرار گرفته اند، در انگلستان در مقابل اکثریت مردم این کشور که علیه تونی بلر به خیابانها آمدند و  زشت تر اینکه نیروهای چپ کشورهای اروپایی را تحقیر می کنند که چرا پشت سر بورژوازی خودی علیه اسلام سیاسی صف نمی کشند!

بهرحال هر نیروی سیاسی در پروسه فعالیتهایش می تواند دچار لغزش و اشتباه شود، مهم این است که بتواند جمعبندی صحیحی بکند و منافع توده های ستمدیده را چه در سطح ملی و چه بین المللی در راس اهدافش قرار دهد.

سئوال: راه حل شما برای مقابله با حجاب چیست؟

پاسخ: حجاب چه اجباری چه اختیاری سمبل اسارت است. این حرف حقیقت دارد. مبارزه  و مقاومت بیش از دو دهه زنان در ایران مبین این حقیقت است.  مبارزات زنان ایران در سال گذشته و حجاب سوزان آنان نشان داد که بالاترین  قانون، قانونی است که بدست خود ستمدیدگان  نوشته و اجرا می شود.

اگر اعتقاد داریم که حجاب سمبل اسارت و تحقیر روح و جسم زن است، آن گاه باید باور کنیم که زمانی که زنان به نقش آن اگاه می شوند خود بهتر از هرکسی علیه آن مبارزه می کنند.

اگر معتقدیم که توده ها تاریخ را می سازند. آن گاه باید باور کنیم که مبارزه علیه حجاب فقط از طریق بسیج و آگاهی نیرویی که قرنهاست از این اسارت رنج می برد ممکن است. همانگونه که تجربه انقلاب اکتبر در جمهوری های آسیایی نشان داد این زنان بودند که خود حجاب ها را سوزاندند. در یک دولت انقلابی نیز قوانین برای تقویت مناسبات عادلانه و برابر اهمیت دارد. و مسلما در جامعه سوسیالیستی هنوز کسانی خواهند بود که در مقابل این قوانین که حامی حقوق زنان و سایر زحمتکشان است مقاومت کنند. اما  مهمترین فرق کیفی قوانین در جامعه سوسیالیستی با قوانین در یک جامعه طبقاتی استثمارگر در این است که اولی قدرت مردم را تقویت می کند و دومی قدرت ستمگران و استثمارگران را.

مسلما زمانی که قدرت دولتی  و قوانین آن در دست مردم زحمتکش باشد این قدرت نقش تعیین کننده ای در از بین بردن پایه های سیاسی، اقتصادی ستم بر زن خواهد داشت. دولت انقلابی پس از بقدرت رسیدن، قانونی مبنی بر منع حجاب تصویب نخواهد کرد. اما قانونی مبنی بر آزادی پوشش تصویب کرده و تجاوز هر فرد به آزادی های مقرر در قوانین اساسی کشور را ممنوع اعلام خواهد کرد.  اما مهمتر از تصویب هر قانونی، پرولتاریا با دامن زدن به مبارزه ایدئولوژیک علیه خرافه و مذهب و باورهای سنتی و بالا بردن آگاهی مردم با این پوشش مبارزه خواهد کرد. یعنی از طریق مشی توده ای که دو جنبه دارد. یکم سازش نکردن با عقب ماندگی های توده ها، دوم آگاهی دادن به آنان و با اتکا به خواست و آگاهی و ابتکار عمل خودشان، زنجیرهای خرافه و سنت را از ذهن شان پاره کردن. این مبارزه ای است که پرولتاریا در راه ساختمان سوسیالیسم و رسیدن به کمونیسم باید انجام دهد. مارکس می گوید، گسست از مناسبات مالکیت کهن، نیازمند قطعی ترین گسست از افکار کهن است.

خلاصه اینکه روش اساسی برای از بین بردن عقب ماندگی هایی مثل حجاب، بسیج و آگاه کردن توده های زن است فقط از طریق آنان حجاب بعنوان یک پدیده به موزه تاریخ خواهد رفت. و این امر منطبق بر این درک است که رهایی زنان بدست خود زنان ممکن است.

 منابع

۱- گفتگوی الاهرام با رئیس کمیته روابط خارجی حزب حاکم فرانسه، روزنامه ایران، پنج شنبه ۴ دی ۱۳٨۲ ترجمه حسن هاشمیان

۲-  سعید پیوندی، استاد دانشگاه پاریس ۸، دی ۸۲سایت ایران امروز

۳-  سعید پیوندی دی ۱۳٨۲ سایت ایران امروز، لوموند دیپلماتیک فوریه ۲۰۰۴«یک قانون ضد لائیک، ضد فمینیستی و ضد اجتماعی»

۴-  اطلاعیه حوزه علمیه قم 3 دی ماه ۱۳٨۲ سایت جامعه ، سخنرانی خاتمی سه شنبه ۲دی ٨۲ در مصاحبه مطبوعاتی خبرنگاران پارلمانی سایت گویا نیوز

۵- نه حجاب اجباری و نه بی حجابی» – نیره نوحیدی ۲۷دسامبر ۲۰۰۳سایت ایران امروز

۶-  وقتی که آزادی پوشش، لگدمال می شود» - آرش کمانگر ۷ژانویه ۲۰۰۴، سایت راه کارگر

۷ - مصاحبه نشریه آزادی زن با مینا احدی، ژانویه ۲۰۰۴

۸- اطلاعیه سازمان آزادی زن ایران و سازمان آزادی زن عراق ٩ژانویه ۲۰۰۴

٩- سیاوش دانشور، ۱۶ژانویه ۲۰۰۴سایت روزنه

10- حمید تقوایی مصاحبه با نشریه آزادی زن شماره ۴٨و ۴٩

۱۱- حمید تقوایی، همانجا

۱۲-  انترناسیونال هفتگی ۷۷منصور حکمت، ۲۶اکتبر ۲۰۰۱

۱۳- انترناسیونال هفتگی  ۷۵منصور حکمت، ۱۲اکتبر ۲۰۰۱

۱۴- انترناسیونال هفتگی ۷۳منصور حکمت، ۲۸سپتامبر ۲۰۰۱

۱۵- اعلامیه سازمان آزادی زن ایران  و سازمان آزادی زن عراق ٩ژانویه ۲۰۰۴

۱۶- انترناسیونال هفتگی شماره  ۲۵منصور حکمت، مهر ۱۳۷۶

۱۷- گفتگوی اصغر کریمی  با رادیو صدای زنان، ۲نوامبر ۲۰۰۳

۱٨- مصاحبه نشریه آزادی زن با مینا احدی

۱٩ - مارکس، مسئله یهود، ترجمه مرتضی محیط

۲۰- نامه مارکس به  آرنولد روگه ۳۰ نوامبر ۱۸۴۲، کلیات آثار مارکس به زبان آلمانی جلد ۲۷صفحه ۴۱۲

۲۱-  دین و طبقه کارگر، لنین، انتشارات خلق (سازمان چریک های فدائی خلق ایران