روایتی زنده

راوی:عاطفه

هفتم نوامبر بود که به "هرات باستان" رسیدم؛ شهری که وصفش را بارها و بارها از زبان دوستان شنیده بودم. وصف مناره ها و معماری های مجللش را؛ وصف تاکستان ها و کوه های مغرور از هم آغوشی آسمانش را؛ وصف ستاره های تابناک مسرور از تماشای عشق نوازی نسیم شبانه با درختان بید مجنونش را و عطر خوش خاکش را.

سرشار بودم از هوای سرزمینی که من و دلبسته هایم به آن تعلق داشتیم و به هر جا سرک می کشیدم تا بلکه این بار تلاش دوباره ام برای عزیمت در راه رهایی؛ از این نقطه آغازی نو یابد.

هفتم و هشتم نوامبر پی هم  پی گذشت و روایت آنها در این مختصر نمی گنجد. فقط می توانم بگویم که این دو روز کافی نبودند تا که من به عمق درد و رنج مردمم در این خطه پی ببرم.

روز نهم نوامبر راهی " مدیریت امور زنان ولایت هرات" شدم. امور زنان ولایت هرات مبارزه با هر گونه خشونت علیه زنان در ولایت هرات را از اولویت های کاری خود عنوان می کند. قرار ملاقاتی با متصدیان این سازمان دولتی ترتیب داده بودم تا از امکانات (مالی؛ انسانی و ..) و راهکارهایی را که آنها در پیش برد این امر اتخاذ می کنند؛ جویا شوم و از چالشهایی که روزانه با آنها درگیر هستند؛ بپرسم. می خواستم بدانم که از کجا؛ چگونه و چرا آغاز کرده اند و در پی چه انگیزه ای؟

پس از ملاقات خانم محبوبه جمشیدی؛ رئیس کنونی امور زنان در ولایت هرات منتظر بودم که یکی از کارمندان این سازمان آمارهای رسمی مربوط به گزارشهای دریافتی؛ عملکرد ها و دست آوردهای سازمان در طول فعالیتش را دراختیارم قرار دهد؛ که صدای هیاهو و فغانی که به ناگهان بیرون از ساختمان بر پا شده بود؛ مرا به سوی خود کشاند.

با دیدن صحنه ای که با آن مواجه شده بودم؛ خون در رگهایم منجمد شد. " زن جوانی را حلال کرده بودند"! سر بریده شده زن جوان؛ هولناک ترین صحنه ای بود که تا به امروز با چشمان خود دیده ام. خشن ترین تصویری که  بازگوکننده انتقام شخصی نبود؛ بلکه نشان دهنده مناسبات قدرت میان زنان و مردان آن جامعه است که درآن خشونت علیه زنان با خشونت دولتی گره خورده و توسط فرهنگ مردسالارانه و ایدئولوژی ضد زن و به یاری مجموعه ای از قوانین و سیاست های زن ستیز تقویت می شود.

 

نام این زن قربانی را به یاد ندارم؛ شاید خیلی هم مهم نباشد؛ اینکه نامش را نمی دانم. او هم یکی از آن زنان سرزمینی است که در آن جان زن ارزان تر از مزد گورکن است!

تنها چیزی که پس آن روز در خاطرم ماند؛ خلاصه ای از روایت چگونگی واقع شدن این فاجعه است. زن و خانواده اش ازجمله آواره گان جنگ های داخلی افغانستان بودند که در پی امنیت و به کف آوردن لقمه نانی به هرات مهاجرت کرده بودند. مگر نه اینکه دراین شهر کلان رو به توسعه با کمک نیروهای داخلی و خارجی از جان ومال مردم محافظت می شود!

  به خاطر فقر شدید و گرسنگی؛ شوهرزن تصمیم به فروش همسرجوان خود می گیرد و می خواهد او را وادار به " تن فروشی" کرده و از این راه کسب درآمد کند. زن جوان به این خواسته تن نمی دهد و شوهر تهدیدش را مبنی بر " حلال کردن" او عملی می کند. خاله و پسرخاله شوهر دست و پاهای او را می گیرند و شوهر سر می برد!

 روز بعد در "میدان هوایی هرات" که با بودجه 2.7 میلیون دلاری از سوی ایالات متحده امریکا باز سازی شده است و از جمله برنامه های توسعه سیستم امنیتی در هرات است؛ درمیان آمارهایی که دریافت کرده بودم؛ خواندم: " سال جاری در هرات از سوی کمسیون مستقل حقوق بشر به عنوان خشونت بارترین سال برای زنان در سالهای اخیر عنوان شده است" 1.

واین در حالی است:

که پیش ازآن اعلام شده بود:" دو پروژه دیگر میدان هوایی هرات که شامل توسعه سیستم امنیتی به ارزش 845000 دلار از سوی اردوی ایالات متحده امریکا و ترمینال موقت بین المللی به ارزش یک میلیون دلار از سوی تیم پی ار تی ایتالیا بوده، گشایش یافته است!" 2.

 

در طول پرواز به این می اندیشیدم: دو واژه امنیت و خشونت چطور می توانند همزیستی کنند و به موازات هم افزایش یابند؟!!!

 

راوی:عاطفه

سازمان زنان هشت مارس (ایران ـ افغانستان) ـ  فنلاند

 

 http://harivanews.net/?p=6011:  

http://bokhdinews.af/news/71972: