درس‌هایی از جنبش زنان فلسطین! نویسنده: امل امیره -برگردان: مهسا روژان

فعالین، لابی‌گران و بمب‌گذاران انتحاری:

 درس‌هایی از جنبش زنان فلسطین!

نویسنده: امل امیره

برگردان: مهسا روژان

توضیح: کلیه‌ی مواضع ارائه شده در این مقاله لزوما نظرات نشریه‌ی هشت مارس نمی‌باشد. برای درک درست از ان.‌جی.‌او.‌های غیردولتی خواننده‌گان را به نشریه‌ی هشت مارس شماره‌ی 16 مقاله‌ی شهرزاد مجاب تحت عنوان: اشغال نظامی "دمکراسی امپریالیستی" و "فمینیسم استعماری" رجوع می‌دهیم.

هشت مارس

چند هفته بعد از این که بارش بمب‌های اسرائیل بر سر غزه متوقف شد در حالی که هزار و چهارصد، مرد و زن و کودک فلسطینی را قتل‌عام کرد و جهان با بی‌تفاوتی آن را در تلویزیون تماشا می‌کرد؛ یک زن اهل غزه در خانه‌ی پدر و مادرش با ضربه‌ی چاقو به قتل رسید. ما اسم او را و یا این که چرا به قتل رسید را نمی‌دانیم، هرچند از شیوه‌ی نوشتن مقاله‌های خبری می‌توان حدس زد که او به وسیله‌ی یکی از اعضای خانواده، پدر و یا برادر کشته شده است.۱ مدت کمی بعد از این واقعه، که اصلا دوست نداریم دوباره آن را بشنویم، سازمان حماس در غزه اعلام کرد که وکلای زن در زمان کار باید موهای‌شان را بپوشانند.۲ هرچند که این تصمیم بعد از مدتی فسخ شد. دلیل آن هم این بود که اعتراضاتی توسط سازمان‌های حقوق بشر و اتحادیه‌ی وکلای فلسطین صورت پذیرفته بود. اما حماس به سیاست محدود کردن آزادی‌های فردی و برپایی کمپین به‌منظور اعمال سیاست‌گذاری‌های اخلاقی در خیابان‌ها و سواحل دریای غزه، ادامه داد. در نتیجه‌ی این سیاست‌ها یک دختر جوان بیست ساله به‌نام اسره العظامی به جرم قدم زدن با نامزدش در کنار ساحل دریا، با شلیک گلوله به سرش توسط مردان وابسته به حماس به قتل رسید.۳ در کرانه‌ی باختری رود اردن، گروهی از میان مقامات فلسطینی پی.‌آ. (PA)، از یک نوار ضبط شده‌ی سکسی استفاده کردند تا یک مقام رسمی پی.‌آ. ((PA به‌نام رفیق الحسینی را به دام انداخته و او را مورد تحقیر و توهین قرار دهند. این داستان تحت نام حفظ ناموس جنسی یک زن فلسطینی که مثلا زمانی از این مقام رسمی تقاضای کار کرده و در عوض، از او تقاضای جنسی شده است، مطرح شد.۴

این شگرد استفاده از نوار ضبط شده که توسط نیروهای اطلاعاتی فلسطین به کار گرفته شد، بازآفرینیِ یکی از شیوه‌هایی است که به‌وسیله‌ی سازمان امنیتی اسرائیل، "شاباک"، به کار گرفته می‌شد تا مردان و زنان فلسطینی را به دام انداخته و از این طریق آنان را مجبور به همکاری پلیسی نماید.

ریما نجار، که رئیس دپارتمان انگلیسی در دانشگاه آمریکایی - عرب در جنین بود، بعد از این که چند دانش‌آموز او را متهم به توهین به ذاتِ ‌الهی کردند، وادار به استعفا شد. به این دلیل که او رمان گرافیکی "پرسپولیس"، اثر مرجان ستراپی، را تدریس می‌کرده است.۵ سال گذشته جولیانو میر خمیس، بازیگر و کارگردان، مقابل تئاتر آزادیِ شهرِ جنین با شلیک گلوله به قتل رسید. او کسی بود که این سالن تئاتر را در کمپ پناهندگان در جنین تأسیس کرده بود. این مرد به "فساد اخلاقی جوانان مسلمان و تحریک آنان به شورش علیه سنت‌های جامعه‌مان" متهم شده بود.۶ زنان و روابط  جنسی در مرکز پروژه‌ی " فساد" میر خمیس قرار داشت.

چیزی که این داستان‌ها را به هم وصل می‌کند این است که به‌طور مستقیم زنان فلسطینی را متوجه این موضوع کند که آن‌ها موضوع جدی‌ای برای جامعه‌ی فلسطین هستند؛ و البته همه این‌ها با سکوت جنبش زنان مواجه بود. هیچ پاسخ جمعیِ زنانه یا فمینیستی، به هیچ‌کدام از این وقایع داده نشد: نه بیانیه‌ای، نه نوشته‌ای و نه تظاهراتی.7 این سکوت به چه معنی است؟ نظر من این است که این عدم حضور، پیامد منطقی تاریخ اخیر جنبش زنان فلسطین است-  جنبشی که مداوما از درگیر شدن با سه تابوی موجود در زندگی سیاسی فلسطینی‌ها پرهیز می‌کند: جنسیت، نظامی‌گری و مذهب. یک الگوی اولویت‌بندی، که بر سیاست‌های ملی‌گرایان سکولار مسلط است، دهه‌هاست که این جنبش را در گرو خود گرفته است. طبق این الگو "مسأله‌ی زنان" همواره به بعد موکول شده است، به یک زمان مناسب‌تر، یا به این دلیل که دیگر مسائلِ مبرم، نظیر آزادیِ ملی، ارجح‌اند و یا این‌که ریسک‌های سیاسی بالایی در رابطه با این حقانیت و تأثیرات آن به‌وجود می‌آید، در زمانی که جامعه "آماده نیست" به آن بپردازد.۸ با توجه به چیزهای گفته شده، من تاریخ اخیر این جنبش را مروری می‌کنم به این امید که گذشته به ما، درسی برای آینده دهد.

تا زمانی که زنان فلسطینی بخشی از جنبش ملی فلسطینی‌ها بودند، نقش و حضورشان در طول دوره‌ی انتفاضه‌ی اول (۱۹۸۷- ۱۹۹۲) کیفیتا از هر زمان دیگر قبل از آن متفاوت بود.۹ داستان زیر که مرتبط با انتفاضه‌ی اول است می‌تواند تصاویری که از دل این خیزش برآمدند را نشان دهد:

سربازان اسرائیلی به دنبال گروهی از جوانان سنگ‌انداز فلسطینی بودند و سرانجام یکی‌شان را گرفتند. همان‌طور که داشتند این مرد جوان را می‌کشاندند تا سوار جیپ‌شان کنند، زنی جوان با کودکی در بغل دوان دوان به آن‌جا آمد و با عصبانیت شروع به داد و فریاد بر سر مرد فلسطینی کرد: "بفرما! به تو گفته بودم این جا نیایی. حالا چکار کنم دستگیر شدی؟ من چطور شکم خودم و این بچه را سیر کنم؟ از دست این همه بی‌مسئولیتی تو خسته شدم! بیا حالا بچه را بگیر و بهش غذا بده! بعد در حالی که بچه را در بغل مرد بهت‌زده انداخت، از آن‌جا رفت. سربازان هم که مثل مرد فلسطینی شوکه شده بودند، بچه‌ای در مقابل‌شان قرار گرفته بود و ناچار بودند که با او هم سر و کله بزنند، در نتیجه مجبور شدند که مرد جوان را رها کرده و بروند. مرد ماند و بچه‌ای در بغلش. سرانجام مادر کودک از پشت ساختمانی که در آن‌جا پنهان شده بود، بیرون آمد. به سمت مرد جوان که بسیار ممنون او بود رفت، مردی که تا به‌حال هرگز ندیده بود. کودکش را از او گرفت و به خانه‌اش رفت.۱۰

در میان دیگر چیزها، این داستان نشان می‌دهد که چطور شرکت زنان فلسطینی در مقابله با اشغال‌گران اسرائیل، نقش‌ها و تصورات جنسیتی کلیشه‌ای را به چالش کشیده و به آن ضربه زدند. زنان از مردان جوان، با قرار دادن بدن‌شان بین آنان و سربازان اسرائیلی به‌طور واقعی محافظت می‌کردند، در عین حال در بسیاری ازعملیات‌های مقاومت نیز شرکت داشتند. کمیته‌های زنان ستون فقرات کنش‌های نافرمانی مدنی بود که جرقه‌های انتفاضه‌ی اول را زده و آن را تقویت نمود. از اعتصابات و تظاهرات‌های خیابانی گرفته تا سنگ انداختن، سازماندهی آموزش آلترناتیو، جمع‌آوری زباله، پخش غذا و دیگر شبکه‌های حمایت از مبارزات. نقش زنان در طول این دوره به‌طور ارزنده‌ای مستند شده است،۱۱ اما اثر متحول‌کننده‌اش بر جامعه‌ی فلسطینی‌ها و بر مؤسسات سیاسی کنونی، اغراق‌آمیز است. نه تنها به این دلیل که فعالیت‌ها کوتاه مدت بودند، بلکه به این دلیل که در میان نقش‌های جنسیتی که بر طبق سنت‌ها تجویز شده بودند، هم‌چنان باقی ماندند.۱۲

شاید داستان دو خاله‌زاده‌ی من، عمر و هنادی، بهتر نشان دهد که فعالیت زنان در طول انتفاضه‌ی اول ضرورتا زنان را قدرتمند، یا سلسله مراتب جنسیتی را سست نکرد.۱۳

عمر، پسر جوان ۱۶ ساله‌ای بود که در تظاهرات گلوله‌ای به بخش پایین نخاع‌اش اصابت کرد و دکتر‌ها نتوانستند گلوله را از بدنش خارج کنند. در نتیجه بخشا فلج شد و مجبور شد با عصای زیر بغل راه برود. عمر به انجام معالجات ضروری دست یافت و در خانواده و جامعه به‌عنوان یک جوان قهرمان مشهور شد. نوجوان خجالتی و خوش‌تیپ، یک دفعه مبدل به‌عامل تپش قلب‌های همسایه‌ها شد و سرانجام هم ازوداج کرد.

هنادی دختر ۱۷ ساله‌ای بود که وقتی در تظاهراتی شرکت داشت گلوله‌ای به پایش اصابت کرد. گلوله جدی بود و تا حدی هم ترس از این‌که ممکن است این دختر جوان پایش را از دست بدهد، وجود داشت. در همان زمان هنادی با پسر خاله‌اش که در خارج از کشور زندگی می‌کرد، نامزد بود، که در تمام مدت طولانی که هنادی در بیمارستان به‌سر برد، نه به او نامه‌ای نوشت و نه به دیدنش آمد و به‌ نوعی عدم تمایل‌اش به ادامه‌ی نامزدی را نشان داد. هنادی برخلاف عمر به‌عنوان قهرمان، شناخته نشد و در نتیجه جشنی هم برایش برگزار نگردید. خانواده و جامعه‌اش اغلب اظهار تأسف می‌کردند که این دختر زیبا، مثل کالایی صدمه خورده است. هیچ‌کس نامزدش را که با دختر دیگری ازدواج کرد، مورد سرزنش قرار نداد. هنادی به هر حال بهبود یافت و پایش را نیز از دست نداد. او هنوز مجرد است. داستان هنادی اغلب ناگفته می‌ماند، به این دلیل که در غالب رسوم خاص و از پیش تعیین شده‌ای که در آن نقش زنان در انتفاضه‌ی اول مورد بحث قرار گرفته است، نیست و دلیل دیگر این‌که اگر از او صحبت شود مثل این است که درباره‌ی جنس و جنسیت حرف زده می‌شود، در نتیجه از داستان اصلی، مثل مقاومت در برابر اشغال‌گران، انحراف می‌یابد .

ولی حتا همین دستاوردهای کوچک زنان فلسطین در طول فعالیت انتفاضه‌ی اول، بر باد رفت و این زمانی بود که خیزش مدنی میلیتاریزه شد. زیرا که رهبریِ انتفاضه مرکزیت بیشتری یافت و کمتر دمکراتیک و توده‌ای بود و از آن‌جا که مردان جوان مسلح بر خیابان‌ها مسلط شدند، شرکت و حضور زنان با عقب‌نشینی‌های جدی و زیادی همراه شد. دو کمپین علیه زنان به حرکت درآمد تا جنبش آن‌ها را محدود کند و خدمات ناسیونالیستی آنان را غیرموجه جلوه دهد. ندیدن این‌که این کمپین‌های واپس‌گرا، نمایان‌گر خشم موجود از حضور زنان فلسطینی در جنبش مقاومت و به‌طور کلی در زندگی اجتماعی و عمومی بود، خیلی سخت است. حضوری که هرچند در میان ایدئولوژی جنسیتی مسلط شکل گرفته بود، ولی هم‌چنان فضایی را باز می‌کرد که در آن نقش جنسیتی که توسط این ایدئولوژی اشاعه می‌یافت،  به چالش گرفته شود.

اولین مورد، کمپین حجاب بود که توسط جنبش اسلامی در تابستان ۱۹۸۹ آغاز شد، دوره‌ای که نقش دگرگون‌کننده‌ای در تبدیل این نیروی اسلامی از گروهی که با اشغال‌گران اسرائیلی خود را وفق داده بود به گروهی که با آنان مقابله می‌کرد تبدیل شد. این مسأله به شکل تهدید و آزار زنانی که بی‌حجاب بودند (از طریق پوستر تبلیغاتی، سنگ انداختن، توهین لفظی و تهدید) و به شکل اشاعه‌ی نظرات و مباحثاتی که در آن حجاب داشتن نه تنها به‌عنوان نشانه‌ای از تقوا و پرهیزکاری به حساب می‌آمد بلکه به‌مثابه‌ی میهن‌پرستی نیز پیش گذاشته شد. گروه‌های زنان، فقط هر از گاهی می‌توانستند این کمپین توهین و آزار علیه فعالین و هواداران‌شان را متوقف کنند و یا به رهبر ملی که مرد بود و در آن زمان قدرت سیاسی داشت متوسل شوند که از جنبش اسلامی بخواهد که این کار را متوقف کنند. (قدرتی که دیگر از دست داده بودند)۱۴ با این وجود مباحثات و نظراتی که پوشیدن حجاب را با میهن‌پرستی و فلسطینیِ واقعی بودن یکی می‌دانست، ادامه یافت و به‌ندرت توسط سکولارها، چه زن و چه مرد، به چالش گرفته شد.

برای موجه نشان دادن این سکوت عمدتا دو نظر پیش گذاشته شد: اول این‌که، مطرح کردن بحث پوشش موجب تفرقه می‌شود و یا به‌عبارتی هر مسأله‌ای که به زنان و مذهب مربوط است تا زمانی که کشور تحت اشغال است موجب تفرقه می‌شود. این موضوع توضیح دهنده‌ی این مسأله است که چرا حتا در بیانیه‌ای که توسط رهبری متمرکز انتفاضه (اعلامیه شماره 43) در پاسخ به جنبش اسلامی در مورد کمپین "حجاب" منتشر شد، هرگز کلمه‌ی حجاب استفاده نشد و فقط اشاره‌ی مبهمی به "آزار" زنان شده بود. علاوه بر این، این آزار بر مبنای اصول "سنتی" مورد نکوهش قرار گرفت، زیرا که" رسوم و نرم‌های جامعه‌ی ما را، از جمله نوع رفتار با زنان، که مورد قبول ما است را نقض می‌کند. " تنها اشاره‌ای که در آن، موضوع آزار را به پوشش ربط می‌دهد، در اولین بیانیه‌ی رهبری دیده می‌شود:" ما به توجه بیش از حد دادن به پوشش شخصی و استفاده از آرایش، در این برهه‌ی زمانی مخالفیم. این موضوع هم برای مردان و هم برای زنان به یک اندازه است."۱۵ شروع چنین سیستمی از امر و نهی‌ها به مردم، با چنین مواردی، دو چیز را نشان می‌دهد. یکم، تأیید اسلام‌گرایان در این که "تواضع" نشانه‌ای از میهن‌پرستی است و در نتیجه‌ی آن می‌توان گفت که زنان در یک موقعیت آسیب‌پذیر قرار گرفتند، جایی که بدن‌شان توسط کل مردم کنترل می‌شد. دوم، اشاره‌ی آن‌ها به تواضع به‌عنوان یک شرط لازم برای مردان نیز بود و این تنها به آن‌ها اجازه می‌دهد که ویژه بودن جنسیت را هم در حمله به زنان و هم به مطالبات‌شان، نادیده بگیرند. (زیرا به هر حال کلمه‌ی "آرایش" به محصولاتی دلالت دارند که فقط برای زنان است چون مردان فلسطینی از آن استفاده نمی‌کنند). به‌طور مشابه وقتی زنان فلسطینی مترقی، کنفرانسی را در دارالسلام در سال ۱۹۹۰ و در پاسخ به اسلامی کردن هم جنبش ملی و هم جامعه‌ی فلسطین، برگزار کردند، بسیار مراقب بودند که مذهب را در پس زمینه‌ی موضوع مورد بحث قرار ندهند. عنوان کنفرانس، موضوع بی‌ضررِ "انتفاضه و برخی معضلات اجتماعی" بود و تم مرکزی "اثرات جنبش اسلامی بر زندگی روزمره در جهت‌گیری خیزش" بود که به گفته‌ی ریما همامی،" به شدت پراکنده و نامنسجم" بود.۱۶ طنز این‌جاست که جنبش اسلامی هرگز به یک الگوی اولویت‌بندی شده که بر طبق آن مذهب و معضلات اجتماعی در انقیاد سیاست‌های ملی هستند، اعتقادی نداشت. برعکس، از نظر آن‌ها معضلات اجتماعی، به‌خصوص آن‌هایی که در ارتباط با زنان، جنس و جنسیت، بودند، در مرکز پروژه‌های سیاسی‌شان قرار داشت، این امر نشان از موفقیت‌های آن‌ها در دگرگون کردن جامعه‌ی فلسطین، ابتدا در غزه و سپس در کرانه‌ی باختری رود اردن، بود.

بحث دومی که برای توجیه این سکوت و انفعال مطرح شد چیزی است که ما می‌توانیم آن را ذات‌گرایی سکولارها بنامیم. طبق این بحث، - جامعه‌ی فلسطین و جنبش ملی که آن را نمایندگی می‌کند ـ همیشه ذاتا سکولار بوده و خواهند بود. این منطق ذات‌گرایی در بیانیه‌ی رهبری متمرکز در اشاره به "رسوم و نرم‌های جامعه‌ی ما" مستند شده است و فعالین چپ‌گرا و سکولار برای این که خودشان را از هر مسئولیتی در جهت تغییر جامعه مبرا کنند، بر آن اتکا می‌کنند و زمینه را برای اسلام‌گرایانی باز می‌گذارند که پروژه‌ی ساخت یک "امت مسلمان" را با از بین بردن تدریجی آن‌چه که سنت‌های غلط و تأثیرات بیگانگان می‌نامند، در دستور کار خود قرار دهند.

جملات یک مقام برجسته‌ی سیاسی عضو حماس مفهوم این پروژه را کاملا روشن می‌سازد:

"ما باید نطفه‌های یک آینده‌ی اسلامی را در دل نسل آینده از طریق تغییر اجتماعی پرورش دهیم. ما باید عادات و طرز فکر مردم را توسط یک سیستمی که دارای ارزش اسلامی است، دگرگون کنیم. ما این کار را از طریق نمونه‌سازی و آموزش و به‌طور آرام و مداوم انجام می‌دهیم."۱۷ این سخنان نشان می‌دهد که این اسلام‌گرایان هستند که اجتماع را می‌سازند، در حالی که ناسیونالیست‌های سکولار، ذات‌گرایانی‌اند که فکر می‌کنند استناد کردن به گذشته، تمام آن چیزی است که آن‌ها برای تأثیرگذاری بر شرایط کنونی بدان نیاز دارند.

به‌سختی می‌توان گفت که چه کسانی کمپین دوم را علیه زنان آغاز کردند ولی با توجه به میلیتاریزه شدن انتفاضه‌ی اول، ترس و تشنج درمورد همکاری، غزه و کرانه باختری رود اردن را به‌شدت تکان داد. جنسیت در مرکز این ترس از همکاری قرار داشت و زنان به ناچار در چارچوب پیچیده‌ی آن اسیر شدند. اضطراب درمورد بی‌ثباتی انتفاضه در رابطه با نقش‌های جنیستی در اشکال جنسی و نگرانی مردان از بدن زنان ابراز شد. آن ترس، شکل اضطراب گسترده‌ای به خود گرفت، به این نحو که زنان فلسطینی برای جلب مردان فلسطینی به عنوان همکاران خود از سکس استفاده کردند. در نتیجه، مردان به اسم حفاظت از زنان و انقلاب فلسطین، زنان را از زندگی اجتماعی کنار گذاشتند و آنان را به بازگشت به عرصه‌ی مردسالار خانگی سوق دادند.۱۸

در پی توافق اسلو در ۱۹۹۳، موقعیت جنبش زنان فلسطین به طرز چشم‌گیری ضعیف بود.۱۹ با یادگیری از تجربه‌ی به‌دست آمده از انتفاضه، این که برنامه‌ی ناسیونالیستی به تنهایی نمی‌تواند حقوق‌شان را تأمین کند، چرا که مردسالاران اسلامی و سکولار خیلی بهتر از زنان می‌توانند ناسیونالیسم را به کار ببندند، در نتیجه فعالین زن تلاش‌شان را در اشاعه یک خواست "حقوقی" برای زنان فلسطینی متمرکز کردند و از مزیت برآورده نشدن قولی که پیمان اسلو، در رابطه با ایجاد یک دولت یک پارچه‌ی فلسطینی داده بود، استفاده کردند.۲۰

این زمانی است که سازمان‌های غیردولتی زنان ان.جی.او.ها شکل گرفت. فعالین خیابانی انتفاضه‌ی اول، تبدیل به سرکردگان سازمان‌های مختلف ان.جی.او. و مراکز مطالعاتی زنان شدند. این فرایند تخصصی و حرفه‌ای کردن جنبش زنان، پیامدهای عمیقی داشته است.۲۱

ان.جی.او.‌های زنان فلسطینی، تلاش‌ها و کمپین‌های‌شان را در سه عرصه متمرکز کردند: تغییر در قوانین حقوق فردی، مبارزه با خشونت علیه زنان، و لابی‌گری برای داشتن سهم بیشتر در مشارکت سیاسی.۲۲ آن‌ها در تلاش برای پیروزی زنان در کسب حقوقی هم چون گرفتن پاسپورت بدون رضایت سرپرست مرد، آموزش رانندگی بدون نیاز به حضور مردی از خانواده‌ی زن و گرفتن شناسنامه برای کودک بدون وابستگی به مناسبات مردانه بودند. در همکاری با پی.‌آ. (PA آن‌ها توانستند یک پناهگاه زنانه را با موفقیت در نابلوس تأسیس کنند. برخی از مردم، این دستاوردها را نادیده گرفتند و بحث‌شان این بود که این فعالیت‌ها با گسترش الاقصا یا انتفاضه دوم که در سال 2000 شروع شده؛ و هم‌چنین با اشغال‌گری اسرائیل ادامه دارد، کاملا بی‌مناسبت و بی‌ربط است. این بحث تقلیل‌گرایانه به این شکل است: وقتی مرزها بسته باشند، پاسپورت زنان به چه دردی می‌خورد؟ گواهی نامه رانندگی او به چه دردی می‌خورد وقتی که نتواند به اندازه سه تا خانه آن طرف تر را بدون رو در رو شدن با ایست بازرسی، رانندگی کند؟ و این که چه معنایی در داشتن قدرت برای گرفتن شناسنامه برای کودک دارد، زمانی که امکان وضع حمل در یکی از این ایست‌های بازرسی، یکی از مسائل اصلی نگران‌کننده برای یک زن حامله است؟ بهتر است درست اولویت‌بندی کنیم. این بحث تمام تمرکزش بر دشمن اصلی است ـ اسرائیل اشغال‌گر. این بحث تقلیل‌گرایانه که اغلب، فمینیست‌ها را در یک موضع دفاعی قرار داده بایستی با بحث دیگری مقابله کند که رابطه‌ی روشنی را بین مبارزه برای آزادی ملی و حقوق فردی برقرار می‌کند: از آن‌جا که زنان هم مثل مردان مجبور بودند کشمکش‌های زیادی را با مسأله‌ی رد شدن از ایست‌های بازرسی نظامی اسرائیل داشته باشند چرا بایستی با گذاشتن موانع بوروکراتیک مردسالارانه بر سر راه‌شان، سرکوب بیشتری هم بشوند؟ و اگر برای یک زن احتمال زایمان در یک ایست بازرسی وجود دارد، پس بایستی حتما حق شناسنامه گرفتن برای کودکش را داشته باشد؟ به عبارت کلی‌تر، آیا خودمختاری، آزادی جنبش و محفوظ بودن از خشونت، مثل دیگر حقوق گروهی، فردی نیستند و آیا نباید نقض این حقوق، حال از هر کجا که آمده باشد، چیزی باشد که هم زن و هم مرد علیه آن بجنگند؟ ولی جنبش زنان این ارتباط را برقرار نساخت و مبارزه برای حقوق زنان، از سیاست جدا شد.۲۳

لابی‌گران زن در حالی که هم‌چنان از داشتن برچسب "فمینیست" دوری می‌کردند، بر سر دیگر مسائل فمینیستی کار کردند: مبازره با ازدواج در سنین پایین یکی از این موارد بود.۲۴ آن‌ها هم چنین برای ایجاد رفرم در قوانین مجازات به نحوی که وقتی مردی زنی را به دلیل به‌اصطلاح حفظ ناموس خانواده به قتل می‌رساند، شامل مجازات تخفیف یافته، به شکلی که در حال حاضر وجود دارد، نشود. (هرچند در کل، مسأله‌ی تبعیض جنسیتی موضوع مبارزه نبود به این دلیل که خیلی ریسک داشت.)۲۵ لابی‌گران می‌خواستند که سقط جنین در مواقع تجاوز و زنای محارم نیز قانونی شود، همان‌طور که در حال حاضر در موارد احتمال وجود خطر مرگ برای مادر، سقط جنین قانونی است. بحث آن‌ها این بود که در صورت تجاوز و زنای محارم، نگه داشتن بچه (منظور جنین است - مترجم) خطری را متوجه زندگی زن می‌کند، زیرا ممکن است به خاطر وجود این جنین به قتل برسد، پس در این موارد سقط جنین باید قانونی باشد. لابی‌گران به‌دنبال تغییر قوانینی که مانع پی‌گرد و تعقیب متجاوزین، وقتی که با قربانیان‌شان ازدواج می‌کنند، بودند. آن‌ها در رابطه با محدود کردن چند همسری بحث کردند، مثل حق زن برای طلاق گرفتن از مردی که می‌خواهد زن دیگری بگیرد. هم‌چنین می‌خواستند که قانون به زن اجازه دهد تا علیه زنای محارم شکایت کند، از آن‌جا که قوانین موجود این اجازه را تنها به سرپرست که معمولا مرد است می‌دهد.۲۶

اگرچه به‌سختی می‌توان گفت که این مطالبات رادیکال بودند، اما با مقاومت شدیدی مواجه شدند. پی.‌آ.‌ی (PA) بی‌تفاوت، هرگز زنان را جدی نگرفت و کمکی نکرد. یک جامعه‌ی بی‌تفاوت نیز دلیل دیگری برای موفقیت محدود جنبش‌های زنان است. در حالی که ان.جی.او.‌های زنان تمام تلاش‌شان را برای لابی‌گری در جهت تغییر قوانین انجام می‌دادند، لابی‌گران دیگری نیز بودند که حوزه‌ی انتخابی نداشتند.۲۷ فعالیت جنبش‌های مردمی، نقطه اتکای جنبش زنان فلسطینی در دهه‌های گذشته، به افول گرایید و فعالیت در فضای مرتبط با جنسیت و دموکراسی جایگزین آن شد. فقدان فعالیت مردمی و غیرسیاسی کردن فعالیت فمینیستی، مشروعیت جنبش زنان را کاهش داد. مشروعیتی که در طول سال‌های انتفاضه‌ی اول تلاش‌های سختی برای به‌دست آوردن‌اش انجام گرفته بود. آن‌چه که این بیگانگی را تشدید کرد، کمپین اهانت‌آمیزی است که از سوی اسلام‌گرایانی که عملا با هر چالشی در زمینه‌ی حقوق فردی مقابله می‌کردند و خود نیز قادر به مبارزه علیه خشونت مردسالاری علیه زنان نبودند، بود. ان.جی.او.‌های زنان به دریافت کمک مالی از سوی منابع خارجی که به‌دنبال" از بین بردن خانواده‌ی مسلمان و محروم کردن زن مسلمان عرب از شأن انسانی‌ش و تبدیل او به یک کالای ارزان شبیه به آن‌چه که زنان در غرب هستند" متهم شدند.۲۸

حملات در جواب به طرح پارلمانی، پروژه‌ای که توسط ائتلافی از زنان ان.جی.او. آغاز شد، به نقطه‌ی اوج خود رسید. طرح پارلمانی، تلاشی بود برای باز کردن مناظره‌ای در خصوص قوانین حقوق فردی و این که این قوانین چه تأثیری بر زنان دارند. زنان مراقب بودند که خود را در مجادله با اسلام قرار ندهند، ولی علیرغم این که تنی چند از مراجع مذهبی نیز در بین‌شان عضو بودند، مثل امام زهیر دیابا از نابلوس، ولی باز، هم‌چنان توسط امام‌ها در نماز جمعه‌ی مساجد دارالسلام، رام‌الله و هبرون مورد هدف قرار گرفتند. طبق اعلامیه‌ای که جنبش اسلامی پخش کرد، آن‌ها، زنان را به رد طرح پارلمانی فرا خواندند و سازندگان طرح را کسانی نامیدند که" بیگانگان آن‌ها را حمایت و کمک مالی کرده و به آن‌ها دیکته کرده‌اند تا اتحاد اسلام را نابود کنند. "بیانیه ادامه می‌دهد: "کمپین کنونی ثابت می‌کند که هدفش حمایت از حقوق زنان فلسطینی نیست بلکه گسترش فساد و بی‌بند و باری در جامعه و نابودی خانواده است که سنگ بنای محکم جامعه‌ی ماست. پس این کمپین برای این است که جامعه را نابود کنند، آن را بخش بخش کند و اتحاد آن را از بین ببرد."۲۹ یک امام آن‌قدر تندروی کرد که زنان را "شیطان‌پرست" نامید، در حالی که بسام جرار، یکی از مورد احترام‌ترین ایدئولوگ‌های جنبش اسلامی، زیرکانه‌تر عمل کرده و به جای خود زنان، فکر زنان را شیطانی خواند!۳۰ در یکی از راهپیمایی‌های اسلام‌گرایان، او به‌طور رسمی اعلام کرد: "این زنان سکولار مردم را به انجام گناه زنا تشویق می‌کنند."۳۱ وی در یکی از مقالاتش که در روزنامه‌ی الایام به چاپ رسیده بود، با این جمله مقاله‌اش را به پایان رساند: "مسأله اصلا درباره‌ی حقوق زنان نیست بلکه تعارض و مبارزه با تمدن است."۳۲

فعالین زن در دفاع از خودشان، بر این پافشاری کردند که هرگز قصد" دست بردن به مذهب" را نداشته‌اند. برخلاف سانسورگران‌شان، هرگز به کسانی که به آن‌ها حمله کردند فحاشی نکرده و ترجیح دادند که از آن‌ها به اسم "کسانی که" نام ببرند. برخی حتا بر اولویت‌بندی طرح‌ها تکیه کردند، برای این‌که این بحث را بکنند که" ما هنوز دشمن مردم فلسطین را شکست نداده‌ایم، پس چرا به ما حمله می‌شود؟"، به این امید که عبارت‌پردازی‌های "ناسیونالیستی" پوششی بر فعالیت‌های آنان باشد؛۳۳ و از خودشان علیه اتهام "غیراخلاقی" بودن دفاع کنند (به دلیل تشویق به زنا و حمایت از "دوجنسی‌ها")، آن‌ها با این عنوان که "در روابط ‌مان زنانی با اخلاق هستیم؛ اکثریت ما ازدواج کرده و بچه‌دار هستیم و برای  مادر بودن‌مان افتخار می‌کنیم" بر هویت‌شان تأکید کردند.۳۴

این موضوع که پی.‌آ‌.‌(PA) کمپین اهانت‌بار خود را به این دلیل آغاز کرد که از استقلال مالی ان.جی.او‌.ها خشمگین است و می‌خواهد به پول آن‌ها دست یابد، کمکی به زنان نکرد.۳۵ در نتیجه آبروی ان.جی.او.‌های زنان و مراکز مطالعاتی زنان خدشه‌دار شد. از آن‌جا که متهم به ترویج اهداف و برنامه‌های "بیگانگان" شدند که می‌خواهند خانواده، اسلام و البته فلسطین را تضعیف کنند. این حقیقت که این گروه‌ها اغلب از سوی اعانه‌دهندگان آمریکایی و اروپایی مورد حمایت مالی قرار می‌گرفتند کمکی به مسأله نکرد. اعتبارنامه‌ی ناسیونالیستی و میهن‌دوستانه‌ی فعالین زن فلسطینی در هر حمله یکی پس از دیگری تضعیف شد. این کمپین اهانت‌بارِ ایدئولوژیکی، در میان بخش‌هایی از جامعه‌ی فلسطین که لزوما هم به ایدئولوژی اسلامی متعهد نبودند، بازتاب یافت. مردان سکولار از وجود طبقه‌ی جدیدی از زنان متخصص و حرفه‌ای که در سال‌های پس از پیمان اسلو در جامعه‌ی فلسطین ظاهر شدند، احساس خطر و در حاشیه بودن کردند. در نتیجه، به طور قابل پیش‌بینی‌ای جنبش زنان بخشی از هم‌پیمانان عمده‌اش را از دست داد.

ظهور انتفاضه‌ی دوم در سال۲۰۰۰، آخرین میخ‌های تابوت جنبش زنان فلسطین را همان‌طور که می‌دانیم، زد. اگر زنان فلسطینی ‌"استخوان‌بندی"‌(یعنی ستون‌فقرات) انتفاضه‌ی اول بودند، همان‌طور که یک فعال فلسطینی توصیف می‌کند، در انتفاضه‌ی دوم آن‌ها مبدل به استخوان‌بندی‌ای در گنجه شدند.۳۶ انتفاضه‌ی الاقصا، مشارکت و بسیج توده‌ای را همانند آن‌چه که در انتفاضه‌ی اول بود، نداشت؛ به این دلیل که از همان ابتدا به دنبال یک بسیج سلسله مراتبی بود و به سرعت توسط نیروهای شبه‌نظامی که برنامه‌های خود و صفات مشخصه‌ی مربوط به خود را داشتند، به تصرف درآمد. زنان در هیچ مرحله‌ای در روند تصمیم‌گیری دخالتی نداشتند. در عوض، از زنان خواسته شد که بیشتر نظاره‌گر و قربانی باشند.

تعجب‌آور نیست که در این زمینه، بمب‌گذار انتحاری زن، در کنار همتای مردش، در گفتگوهای ملی به عنوان مظهر اصلی مقاومت ظاهر می‌شود. بحث من این است که پیشرفت این زن به‌سوی این امتیاز، به دور از منعکس کردن و یا پیش‌برد مشارکت زنان فلسطینی در مقاومت و یا در سیاست، همان‌گونه که برخی مدعی بودند، مبدل به بخشی از بحثی شد که به ضرر زنان فلسطینی بود. چون اکثریت آن‌ها را از میدان به در کرد و آن‌ها را در مکان سنتی جنسیتی قرار داد.۳۷ برای شروع، در مباحثات اعراب و فلسطینی‌ها، بمب‌گذار انتحاری زن به‌طور برجسته‌ای در یک سیاست جنسیتی شده به نام شرم، به تصویر کشیده شد و از آن به منظور طعنه زدن به رهبران و نیروهای نظامی عرب در شکست نقش و جایگاه مردانه در دفاع از سرزمین‌شان مورد استفاده قرار گرفت. "نگاه کنید، حتا یک زن جرأت‌اش از شما مردان بیشتر است!" و برای یک مرد چه چیزی حقارت‌بارتر از شنیدن این طعنه است که از یک زن ترسوتر است! این زبان شرمنده کردن، اساس بیانیه‌ی ضبط شده توسط آیات الاخراس ۱۶ ساله است که دومین زنی بود که در یک حمله‌ی انتحاری شرکت داده شد و به‌طور دائم از او به‌عنوان "عروس فلسطین" یاد می‌شد. الاخراس می‌گوید:" من به رهبران عرب می‌گویم، خواب بس است، قصور ورزیدن در انجام وظایف بس است! شرم بر نیروهای نظامی عرب که نشسته‌اند و دختران فلسطین را در مبارزه می‌بینند، در حالی که خود خوابند."۳۸

این شرم‌زده کردن توسط صدام حسین مورد تأکید قرار گرفت زمانی که گفت: "شرم بر مردان و بر هر عربی باد که مثل این زن مسلح نمی‌شوند."۳۹ هم‌چنین سفیر عربستان سعودی در بریتانیا، غازی عبدالرحمن القصیبی  که در یکی از شعرهایش کار الأخراس را نشانه‌ای از ضعف مردان عرب می‌بیند.۴۰ او می‌نویسد: "وقتی مردان ختنه می‌شوند، زیبایی در جدال با تبهکاری قرار می‌گیرد."۴۱ ولی ریم الریاشی، اولین بمب‌گذار انتحاری حماس بود که هیچ شکی در مورد ماهیت جنسیتی کارش باقی نگذاشت. الریاشی بیانیه‌اش تنها خطاب به زنان و کودکان ملت عرب بود و از خطاب کردن مردان دوری کرد، زیرا که" دیگر مردی را در ملت نمی‌بیند به جز تنی چند در فلسطین و عراق." طبق گفته‌ی او،" این زنان و کودکان هستند که امیدهای این ملت‌اند، بعد از این که اشباح الرجال (ارواح مردانگی)  از شرق تا غرب موجب سرافکندگی شده است."۴۲ او پیشنهاد می‌کند که حکام عرب باید از مقام‌شان استعفا دهند زیرا این مقام مناسب‌شان نیست و بایستی "اسم زنانه به نام‌های‌شان ... و پسوند زنانه‌ی "تا" را به فعالیت‌های‌شان اضافه کنند، چون بیشتر سزاوارش هستند." او بیانیه‌اش را در خطاب قرار دادن رئیس‌جمهور فرانسه ژاک شیراک به پایان می‌رساند: "هرکسی که می‌خواهد نقاب را در فرانسه ممنوع کند: از تو می‌خواهم بعد از این که زن مسلمان را از پوشیدن حجاب ممنوع کردی، آن را بر مردان مسلمان اجبار کن؛ اول از همه به رهبران! و این‌که مجبورشان کن تا صورت فرومایه‌شان را پنهان کنند زیرا که شبیه آلت تناسلی است که هیچ‌کس نباید آن را ببیند!"

این تجلیل استراتژیکی از بدنامی جنسیتی تنها بخشی از به کارگیری ارتجاعی بمب‌گذاران انتحاری زن است. این زن مفید بودنش را با بی‌اعتبار کردن و پست کردن فمینیست‌های عرب و طرح‌های رهایی‌بخش‌شان نشان می‌دهد. به این صورت که خود را به‌عنوان شاهدی بر برابری زنان با مردان عرب که قادر به انجام کارهای مردانه است، می‌بیند؛ و این‌گونه به آن دسته از فمینیست‌های عرب که تقاضای برابری جنسیتی را دارند، دروغ می‌گویند. در این‌جا نمونه‌ای از آن‌چه که یک روزنامه‌نگار، بعد از این که وفا ادریس، اولین بمب‌گذار انتحاری، خودش را منفجر کرد، مجبور شد بگوید نقل می‌کنم: "این زنی است که امروز درسی را به شما می‌دهد، آه ای زنان مسلمان، معنای آزادی واقعی را، که فعالین حقوق زن با آن تو را وسوسه کردند ... این زنی است که اکنون ثابت کرده است که مفهوم آزادی (زن)، یعنی آزادی بدن از رنج و محنت‌های این دنیاست...  و قبول مرگ با آغوشی مشتاق و قوی است."۴۳ در نوشته‌ای به‌نام" وفا ادریس و برابری"، حسین الاموش از این موضوع استفاده کرد تا به خوانندگان‌اش یادآوری کند که جامعه‌ی عرب همواره به زنان احترام گذاشته و" فعالین حقوق بشر در کشورهای غربی کسانی‌اند که زنان را از موجودیت انسانی‌شان جدا می‌کنند. زیرا به آن‌ها به شکل بدنی بدون روح نگاه می‌کنند." او افزود که کار ادریس در زمانی صورت می‌گیرد که دختران عرب با آخرین مدل‌های روز سرگرم شده‌اند. برخلاف آن‌ها، این زن" هرگز آرزوی د اشتن یک بی.ام.دبلیو و یا تلفن همراه را نداشت...  لوازم‌ آرایش در کیفش نبود بلکه مواد منفجره وجود داشت ... این‌گونه او مفهوم برابری را درک کرد."۴۴

ولی این بیشتر تصور سیاسی و اجتماعی جنبش اسلامی بود که به‌دنبال استفاده کردن از بمب‌گذاران انتحاری زن برآمد. این در حالی است که در ابتدا جنبش اسلامی نسبت به تعلیم زنان برای حملات انتحاری بی‌میل بود و به صورت علنی توصیه‌هایی نیز مبنی بر این که بهترین کار برای زنان همسر و مادر بودن است، از جانب رهبرشان، احمد یاسین، پیش گذاشته می‌شد. ولی سرانجام حماس مجبور شد که پراتیک و بیان خود را تغییر دهد تا بتواند با گروه‌ها و احزاب دیگری که زنان را در حملات نظامی شرکت می‌دادند، رقابت کند. اولین زنی که بدین منظور فرستادند الریاشی، مادر دو کودک خردسال بود.هم خانواده او و هم جمع وسیعی از فلسطینی‌ها اعلام کردند که به کار گرفتن زنی که مادر است و کودکانش به او نیاز دارند درست نیست. در مقابل و در نتیجه‌ی این انتقاد، حماس کمپینی را برای دفاع از تصمیم و اقداماتش در این زمینه به راه انداخت. مرکز این اقدام این تفکر بود که بمب‌گذار انتحاری مدلی است از زنانگی در اسلام که در تقابل با تمام دیگر زنان فلسطینی‌ای قرار دارد که ایدئولوژی سیاسی اسلامی را پذیرا نشدند. حماس نه تنها نیاز داشت که الریاشی را به‌عنوان یک زن فلسطینی ناسیونالیست که علیه اشغال‌گران کشورش می‌جنگد نشان دهد، بلکه می‌خواست او را به‌عنوان یک زن ایده آل مسلمان که وفاداری به مذهبش را در درجه اول اهمیت قرار داده است، معرفی کند. در یکی از یادداشت‌های حماس ذکر شده که او مجبور شد فیلم خداحافظی‌اش را سه بار به دور بیندازد و از او خواسته شد تا تب و تاب مذهبی‌اش را متعادل‌تر کند، چون که در دو ویدیوی اول، او به قدری حرارت و اشتیاق مذهبی و عشق به خدا داشت که رهبر بریگاد، عزالدین القصام، نگران بود که جامعه‌ی فلسطین که مادر بودن را ارج می‌نهد، این عمل را درک نخواهند کرد. همان یادداشت در جایی دیگر می‌گوید که الریاشی سه سال قبل از این‌که بمب‌گذار انتحاری شود داوطلب شده بود، ولی رهبران جنبش اسلامی با فرستادنش در آن موقع موافقت نکرده بودند؛ و زمانی با او موافقت کردند که اجازه شوهرش را در دست داشت.۴۵

اما خطرناک‌ترین استفاده‌ای که از نیروی بمب‌گذاران زن در مباحث اسلامی شد، پاک کردن تاریخ مقاومت‌های زنان فلسطینی است. بعد از عملیات  الریاشی، شیخ احمد یاسین ضدیت قبلی‌اش را با مشارکت زنان در حملات انتحاری رد کرد و گفت مشکلاتی که مردان در برابر بسیج زنان دارند، این است که: "ما وارد فاز جدیدی از تاریخ شده‌ایم که در آن زنان فلسطینی قادر به جنگیدن و به شهادت رسیدن هستند، همان‌طور که جوانان و مردان هستند."۴۶ این نظریه که زنان بمب‌گذار انتحاری سر فصل جدیدی را در تاریخ باز می‌کنند در تبلیغات حماس با تأکید بیشتری بیان شد، و این‌که قبل از زنان بمب‌گذار انتحاری، زنان فلسطین در مقاومت علیه اشغال‌گران مشارکت چندانی نداشتند و این اسلام‌گرایان بودند که در بسیج زنان و قدرت دادن به آن‌ها و تغییر کیفی نقش آنان به موفقیت دست یافته‌اند. در نتیجه بمب‌گذارانی هم‌چون الریاشی و هنادی، به‌خاطر نمونه‌ی یک زن مسلمان بودن ستایش می‌شوند. زنانی که مدل معکوسی در مقابل "مدل‌های مبتذل و ناچیزی هستند که غرب انحطاط زده به سوی ما می‌فرستد و در جامعه‌ی ما بذرش را به‌عنوان مدل پیشرفت می‌کارد ... این بمب‌گذاران، مدل درستی‌اند که نماینده‌ی طرح اسلامی فمینیستی واقعی هستند که به‌وسیله‌ی آن، ما طرح‌های فمینیستی فاسد را به مقابله می‌گیریم. طرح‌هایی که توسط سازمان‌ها و تجمعات فمینیستی با فعالیت‌های مشکوک‌شان، در خدمت به برنامه‌های بیگانگان است تا عفت جامعه، پاک‌دامنی زنان، و پاکی افکارش را تباه کنند. هدف این‌ها تبدیل جامعه به شکلی منحرف و ضعیف است...  تضاد بین زن و مرد یک تعارض ساختگی است که هدفش جدا کردن ملت از سنن ناب و اخلاقیات صحیح است."۴۷

این مباحث عملا بدون چالش مانده‌اند. این نظرات نه تنها تاریخ زنان فلسطین را بازنویسی می‌کند، تاریخی که با بمب‌گذاران انتحاری آغاز نشد، بلکه تاریخ ملی فلسطینی‌ها را نیز در کل بازنگری می‌کند. این‌ها به این منظور استفاده می‌شوند تا بتوانند استراتژی‌های نافرمانی مدنی توده‌ای و مقاومتی را که در انتفاضه‌ی اول و قبل از آن اتخاذ شده بود را به هیچ گرفته و به آن خاتمه دهند. طبق این نظریه‌ی رویزیونیستی، مفهوم مقاومت، بسیار سطحی تعریف شده است. به این صورت که تنها به معنای عمل نظامی است، و بمب‌گذاران انتحاری ایده‌آل‌ترین عنصر آن هستند. مبلغان جنبش اسلامی آن‌چه را که" تغییر کیفی" نامیدند را منسوب به نقشی کردند که زنان فلسطینی در تعهدشان به اسلام دارند. آن‌ها مدعی بودند که دستاورد عظیم زنان فلسطینی در انتفاضه‌ی الاقصا، در پافشاری آن‌ها بر پوشش اسلامی و رد رفتار مدل غربی که توسط باقی مانده‌‌ی جنبش زنان اشاعه داده می‌شود، به اوج رسیده است. با این کار، آن‌ها مستقیما فعالیت‌های ملی زنان را به دستورالعمل‌ها و طرح‌های اجتماعی و ایدئولوژیکی جنبش زنان مرتبط کردند. به چالش نگرفتن این مباحث و نظریات به دلیل ترس از درگیر شدن با جنبش اسلامی، ثابت کرده که هم به ضرر جنبش زنان فلسطینی بوده و هم به حال و آینده آن‌ها نیززیان‌بخش خواهد بود.۴۸

با ارزش‌ترین درسی که ما فمینیست‌های فلسطینی از جنبش اسلامی می‌گیریم این است که مسائل زنان و به‌طور کلی مسائل جنسیتی، نمی‌تواند به حاشیه گذاشته شده و یا به آینده موکول شود. این مسائل در مرکز مبارزات فلسطینی‌ها برای آزادی و عدالت هستند. این که می‌بینیم، نسل جدیدی از فعالین، این الگوها را رد می‌کنند و بر غیرقابل تقسیم بودن مبارزه برای آزادی، پافشاری دارند، به آدم جرأت می‌دهد. گروه لزبین‌ها، اسوت، گروه اقلیت‌های جنسی، القوس و "اقلیت‌های جنسی فلسطینی برای (تحریم، بی‌بهره‌سازی، مجازات)"، مدل‌های نوینی را برای کار سیاسی پیشنهاد می‌کنند که اعتقادی به "موکول به آینده کردن" مسائل مربوط به جنسیت و سکسوالیته، ندارد.۴۹ این گروه‌ها می‌فهمند که الگوی اولویت‌بندی کردن، که نیازمند این است که این" مسائل اجتماعی" به زمان پس از آزادی محول شود، موجودیت فعلی فمینیسم و نیروهای مترقی فلسطین را تهدید می‌کند.

هم‌چنین آن چه که امیدبخش است، بسیج جوانان فلسطینی در دوره‌ی اخیر است که الهام گرفته از بهار عربی است، که ندای خودمختار بودن و استقلال سیاسی را طلب می‌کند. امید است که این ابتکار عمل‌ها با مقابله با ایدئولوژی ملی هژمونیک که بر یک تعریف سطحی از آزادی و استقلال سیاسی باور دارد، به وجود خود ادامه دهد. اگر قتل میر خمیس در جنین به دست مردمی که تئاتر آزادی او را هدف قرار دادند (که هنوز هم زیادند)، یادآوری ترسناکی از وجود ریسک‌هایی باشد که با اجرای این طرح‌های مترقی به وجود خواهد آمد، قتل فعال ایتالیایی ویتوریو آریگونی در غزه، که ۱۰ روز بعد از این واقعه توسط گروه سلفی‌ها (محافظه‌کاران افراطی) انجام گرفت، یادآور یک تراژدی است از ریسک‌هایی که در نتیجه‌ی به تعویق انداختن این طرح‌ها ممکن است پیش آید. فردا همین امروز است.

زیرنویس:

۱- مراجعه کنید به "سازمان ملل: خشونت علیه زنان محروم غزه در خیزش"، خبرگزاری معان، 25 مارس 2009

www.maannews.net/eng/ViewDetails.aspx?ID=209432

۲- مراجعه کنید به "وکلای زن در غزه مؤظف شدند روسری بپوشند"، روزنامه‌ی ایندیپندنت (لندن)، 26 جولای 2009

www.independent.co.uk/news/world/middle-east/female-lawyers-in-gaza-ordered-to-wear-headscarf-1761791.html.

۳- رجوع به قاضی حمد، "جنایتی در غزه"، گزارش فلسطین، 20 آوریل 2005

 www.palestinereport.ps/article.php?article=743

۴- رجوع کنید به Rory McCarthy، "مقام رسمی در رسوایی نوار سکس سوء‌استفاده از موقعیتش را انکار می‌کند: رفیق حسینی، از سمت ریاست کارکنان اخراج شد و خطاب به محمود عباس، رئیس‌جمهور تشکیلات خودگردان، فیلم‌برداری مخفیانه را محکوم کرد و گفت این یک حقه‌ی سیاسی است"، گاردین، 12 آوریل 2010

www.guardian.co.uk/world/2010/apr/12/palestinian-sex-scandal-rafiq-husseini

۵- برای جزئیات بیشتر به ماجرای ریما نجار، مراجعه کنید به Suheir Abu Oksa Daoud، "بهای تدریس ستراپی در منطقه‌ی تحت اشغال فلسطین"، اخبار منتشر شده از ایمیل مطالعاتی انجمن زنان خاورمیانه، 9 مارس 2010

amews2@lists.ucla.edu

۶- از بیانیه‌ی منتشر شده در کمپ جنین علیه میرخمیس قبل از ترورش، نقل از مهند عبدل حمید، “Joul Khamis wa Vittorio Arrigoni: Shaja’a wa Nubl” ("جول خمیس و ویتوریو آریگونی: شجاعت و نجابت")، ایام رام‌الله، 19 آوریل 2010.

۷- تنها استثنا در مورد اعمال سرکوب‌گرانه‌ی حماس در غزه است. این اعمال توسط فلسطینی‌ها به نقد کشیده شده است هم از سوی گروه‌های سیاسی چپ‌گرا و هم از سوی فاتح، که به نظر می‌رسد که به برخی زنان اعتماد به نفس داد تا رد پای‌شان را دنبال کنند، به طور مثال، مراجعه کنید به ریما نذال، "زنان و جامعه و آزادی فردی در غزه"، الحوار المتمدن، 21 نوامبر 2010

www.ahewar.org/debat/show.art.asp?aid=235801

۸- مراجعه کنید به Rimma Nazzal، "بازخوانی فمینیستی از انتخابات محلی فلسطین در مراحل ابتدایی‌اش"، الحوار المتمدن، 5 مارس 2005

www.ahewar.org/debat/show.art.asp?aid=32839

۹- برای مطالعه‌ی بیشتر در مورد نقش زنان فلسطینی در جنبش ملی قبل از انتفاضه، مراجعه کنید به Ellen L. Fleischmann، ملت و زنان "جدید"ش: جنبش زنان فلسطینی 1948-1920 (Berkeley: University of ;(California Press,2003 Orayb Aref Najjar، تصاویر زنان فلسطین (University of Utah Press,1992 Salt Lake City)؛ برای مطالعه‌ی بیشتر در مورد نقش زنان فلسطینی در جنبش ملی قبل از انتفاضه، مراجعه کنید به Phillipa Strum، زنان دارند راهپیمایی می‌کنند: جنس دوم و انقلاب فلسطین (نیویورک: Lawrence Hill Books، Ebba Augustin ;(1992 چاپ. زنان فلسطین: هویت و تجربه (لندن: Zed Books،1993)؛ سها صباغ، چاپ، زنان فلسطینی غزه و کرانه باختری رود اردن (Bloomington: Indiana university Press، 1998)؛ و Ze’ve Schiff و Ehud Ya’ari، انتفاضه: خیزش فلسطین، جبهه‌ی سوم اسرائیل، (نیویورک: Simon وSchuster، 1990).

۱۰- Virginia Quirke در، "سیاست‌ها - خاورمیانه: زنان به خدمات‌شان به خیزش فلسطین می‌نگرند،" 8 نوامبر 2000، www.oneworld.net (لینک در تاریخ 17 جون گرفته شده و دیگر قابل دسترسی نمی‌‌باشد).

۱۱- به‌طور مثال مراجعه کنید به، Orayb Aref Najjar، تصویر زنان فلسطین (Salt Lake City: University of Utah Press، 1992)؛ سها صباغ، چاپ، زنان فلسطینی غزه و کرانه باختری رود اردن (Bloomington: Indiana university Press، 1998)؛ و Phillipa Strum، زنان دارند راهپیمایی می‌کنند.

۱۲- طبق نظرات آیلین کوتاب، کار فعالین زن در طول انتفاضه به‌صورت خدمات اجتماعی انجام شد و در نتیجه یک گسست رادیکال از کارهای خیریه‌ی نسل قدیم نبود، "در جستجوی استراتژی: جنبش زنان فلسطین در دوران جدید،" گزارش خاورمیانه 24(1994): 24.

۱۳- من نام‌شان را به‌منظور حفظ حریم خصوصی‌شان حذف کرده‌ام.

۱۴- مراجعه کنید به ریما همامی، "از گستاخی تا مشارکت: حماس، جنبش زنان و هویت ملی در انتفاضه"، در اسلام سیاسی: مقالات از "گزارش خاورمیانه"، چاپ. Joel Beinin و Joe Stork (لندن: I. B. Tauris, 1997)، 194-210.

۱۵- اعلامیه‌ی شماره 43، رهبری متمرکزانتفاضه؛ نقل از همامی، "از گستاخی تا مشارکت"، 200-201.

۱۶- همامی، "از گستاخی تا مشارکت"، 205.

۱۷- نقل از Sara Roy، "تغییرات ان.جی.او‌.ها در فلسطین"، گزارش خاورمیانه 214(2000): 24.

۱۸- برای دیدن جزئیات بیشتر، مراجعه کنید به امل امیره، "بین شرکت در جرم و تخریب" گزارش آتلانتیک 102(2003): 72-742.

۱۹- رجوع به توافق اسلو.

۲۰- رجوع کنید به " آینده جنبش زنان فلسطین".

۲۱- این شامل دیگر فعالین سیاسی و آکادمیسین‌ها نیز بود.

۲۲- مراجعه به " آینده جنبش زنان فلسطین".

۲۳- مراجعه به، همامی و کوتاب در "جنبش زنان فلسطین: استراتژی‌ها در مورد آزادی و دموکراسی".

۲۴- مراجعه به، Sherna Berger Gluck، "زنان فلسطینی: جنسیت، سیاست و ناسیونالیسم".

۲۵- برخورد جنبش اسلامی به این موضوع مهم است: می‌گویند "قتل ناموسی" غیراسلامی است، ولی مخالف تغییر قوانینی هستند که به متجاوز مجازات کمتری می‌دهد.

۲۶- مراجعه کنید به، Amal Khreisheh، "زنان فلسطین: مسئولیت‌ها... چالش‌ها".

۲۷- برای مثال، زمانی که طرح پارلمانی زنان جنگی را بین فعالین زن و اسلام‌گرایان برانگیخته بود، خود زنان به‌طور وسیعی حضور نداشتند.

۲۸- "زنان مسلمان در تقابل با دسیسه‌های زنان سکولار"، دانشگاه ملی اننجاح، فلسطین، 8 مارس 1998

۲۹- Khader Abusway، "مشکلات مباحث و مطالبات برای تغییر".

۳۰- مراجعه شود به Antonelli، "طرح زنان جرقه‌های نبرد جنسیتی را بر می‌دمد،".

۳۱- Said Ghazali، "مشاجرات حول تضادهای عمیق بیرون آمده از وضعیت زنان"، بیت‌المقدس تایمز، 3 آوریل 7، 1998.

۳۲- بسام جرار، "حقوق زنان یا برخورد تمدن؟"، الیام (بیت‌المقدس)، 26 مارس 1998.

۳۳- رجوع به توضیح مشابه در بیانیه‌ی 16 مارس 1998 جنبش زنان تحت عنوان "خواهران، همکاران: صبر کنید. از چه توطئه‌ای حرف می‌زنید؟".

۳۴- همان منبع.

۳۵- رجوع شود به ریما همامی در "ان.جی.او.‌های فلسطین از زمان اسلو"، گزارش خاورمیانه، ش. 214 (2000): 16-19، 27.

۳۶- Eileen Kuttab، "چالش‌های نوین در جنبش زنان فلسطین".

۳۷- لازم به ذکر است که ما به این زنان دسترسی مستقیم نداریم.

۳۸- Joshua Hammer، "چگونه دو زندگی در مرگ به هم رسیدند"، نیوز ویک، 14 آوریل 2002.

۳۹- اخذ از تلویزیون جمهوری عراق، 4 مارس 2002.

۴۰- رجوع شود به "Diplomat censured over bomb poem"، از بی‌بی‌سی نیوز، 18 آوریل 2002.

۴۱- "شعری در ستایش آیات الأخرس ، خشم بریتانیا را برمی‌انگیزد"، الجزیره، 19 آوریل 2002.

۴۲- نقل از Ismail Abdel Latif Al-Ashquar و Mo’men Mohammad Bseeso، زنان فلسطینی: هدف صهیونیستی.

۴۳- الشعب (مصر)، "این زن است!"، 1 فوریه 2001.

۴۴- " دیدگاه"، Al ‘Amoush

۴۵- مراجعه شود به Al-Ashquar و Bseeso، "زنان فلسطینی".

۴۶- Arnon Regular، "مادر دو فرزند، اولین بمب‌گذار انتحاری زن در حماس شد"، Haaretz، 15 ژانویه 2004.

۴۷- مراجعه شود به Al-Ashquar و Bseeso، "زنان فلسطینی"، 157.

۴۸- این موضوع نه تنها به چالش گرفته نشد، بلکه برخی فمینیست‌ها از این‌گونه استفاده‌ی حماس از زنان تجلیل هم کرده‌اند. در این رابطه مراجعه شود به: Islah Jad، "حماس، زنان و اسلام، دوباره؟"

۴۹- مراجعه شود به امل امیره، سپس به "سیاست مختل شده و مسأله اسرائیل/ فلسطین"، چاپ Gil Hochberg.