فعالین، لابیگران و بمبگذاران انتحاری:
درسهایی از جنبش زنان فلسطین!
نویسنده: امل امیره
برگردان: مهسا روژان
توضیح: کلیهی مواضع ارائه شده در این مقاله لزوما نظرات نشریهی هشت مارس نمیباشد. برای درک درست از ان.جی.او.های غیردولتی خوانندهگان را به نشریهی هشت مارس شمارهی 16 مقالهی شهرزاد مجاب تحت عنوان: اشغال نظامی "دمکراسی امپریالیستی" و "فمینیسم استعماری" رجوع میدهیم.
هشت مارس
چند هفته بعد از این که بارش بمبهای اسرائیل بر سر غزه متوقف شد در حالی که هزار و چهارصد، مرد و زن و کودک فلسطینی را قتلعام کرد و جهان با بیتفاوتی آن را در تلویزیون تماشا میکرد؛ یک زن اهل غزه در خانهی پدر و مادرش با ضربهی چاقو به قتل رسید. ما اسم او را و یا این که چرا به قتل رسید را نمیدانیم، هرچند از شیوهی نوشتن مقالههای خبری میتوان حدس زد که او به وسیلهی یکی از اعضای خانواده، پدر و یا برادر کشته شده است.۱ مدت کمی بعد از این واقعه، که اصلا دوست نداریم دوباره آن را بشنویم، سازمان حماس در غزه اعلام کرد که وکلای زن در زمان کار باید موهایشان را بپوشانند.۲ هرچند که این تصمیم بعد از مدتی فسخ شد. دلیل آن هم این بود که اعتراضاتی توسط سازمانهای حقوق بشر و اتحادیهی وکلای فلسطین صورت پذیرفته بود. اما حماس به سیاست محدود کردن آزادیهای فردی و برپایی کمپین بهمنظور اعمال سیاستگذاریهای اخلاقی در خیابانها و سواحل دریای غزه، ادامه داد. در نتیجهی این سیاستها یک دختر جوان بیست ساله بهنام اسره العظامی به جرم قدم زدن با نامزدش در کنار ساحل دریا، با شلیک گلوله به سرش توسط مردان وابسته به حماس به قتل رسید.۳ در کرانهی باختری رود اردن، گروهی از میان مقامات فلسطینی پی.آ. (PA)، از یک نوار ضبط شدهی سکسی استفاده کردند تا یک مقام رسمی پی.آ. ((PA بهنام رفیق الحسینی را به دام انداخته و او را مورد تحقیر و توهین قرار دهند. این داستان تحت نام حفظ ناموس جنسی یک زن فلسطینی که مثلا زمانی از این مقام رسمی تقاضای کار کرده و در عوض، از او تقاضای جنسی شده است، مطرح شد.۴
این شگرد استفاده از نوار ضبط شده که توسط نیروهای اطلاعاتی فلسطین به کار گرفته شد، بازآفرینیِ یکی از شیوههایی است که بهوسیلهی سازمان امنیتی اسرائیل، "شاباک"، به کار گرفته میشد تا مردان و زنان فلسطینی را به دام انداخته و از این طریق آنان را مجبور به همکاری پلیسی نماید.
ریما نجار، که رئیس دپارتمان انگلیسی در دانشگاه آمریکایی - عرب در جنین بود، بعد از این که چند دانشآموز او را متهم به توهین به ذاتِ الهی کردند، وادار به استعفا شد. به این دلیل که او رمان گرافیکی "پرسپولیس"، اثر مرجان ستراپی، را تدریس میکرده است.۵ سال گذشته جولیانو میر خمیس، بازیگر و کارگردان، مقابل تئاتر آزادیِ شهرِ جنین با شلیک گلوله به قتل رسید. او کسی بود که این سالن تئاتر را در کمپ پناهندگان در جنین تأسیس کرده بود. این مرد به "فساد اخلاقی جوانان مسلمان و تحریک آنان به شورش علیه سنتهای جامعهمان" متهم شده بود.۶ زنان و روابط جنسی در مرکز پروژهی " فساد" میر خمیس قرار داشت.
چیزی که این داستانها را به هم وصل میکند این است که بهطور مستقیم زنان فلسطینی را متوجه این موضوع کند که آنها موضوع جدیای برای جامعهی فلسطین هستند؛ و البته همه اینها با سکوت جنبش زنان مواجه بود. هیچ پاسخ جمعیِ زنانه یا فمینیستی، به هیچکدام از این وقایع داده نشد: نه بیانیهای، نه نوشتهای و نه تظاهراتی.7 این سکوت به چه معنی است؟ نظر من این است که این عدم حضور، پیامد منطقی تاریخ اخیر جنبش زنان فلسطین است- جنبشی که مداوما از درگیر شدن با سه تابوی موجود در زندگی سیاسی فلسطینیها پرهیز میکند: جنسیت، نظامیگری و مذهب. یک الگوی اولویتبندی، که بر سیاستهای ملیگرایان سکولار مسلط است، دهههاست که این جنبش را در گرو خود گرفته است. طبق این الگو "مسألهی زنان" همواره به بعد موکول شده است، به یک زمان مناسبتر، یا به این دلیل که دیگر مسائلِ مبرم، نظیر آزادیِ ملی، ارجحاند و یا اینکه ریسکهای سیاسی بالایی در رابطه با این حقانیت و تأثیرات آن بهوجود میآید، در زمانی که جامعه "آماده نیست" به آن بپردازد.۸ با توجه به چیزهای گفته شده، من تاریخ اخیر این جنبش را مروری میکنم به این امید که گذشته به ما، درسی برای آینده دهد.
تا زمانی که زنان فلسطینی بخشی از جنبش ملی فلسطینیها بودند، نقش و حضورشان در طول دورهی انتفاضهی اول (۱۹۸۷- ۱۹۹۲) کیفیتا از هر زمان دیگر قبل از آن متفاوت بود.۹ داستان زیر که مرتبط با انتفاضهی اول است میتواند تصاویری که از دل این خیزش برآمدند را نشان دهد:
سربازان اسرائیلی به دنبال گروهی از جوانان سنگانداز فلسطینی بودند و سرانجام یکیشان را گرفتند. همانطور که داشتند این مرد جوان را میکشاندند تا سوار جیپشان کنند، زنی جوان با کودکی در بغل دوان دوان به آنجا آمد و با عصبانیت شروع به داد و فریاد بر سر مرد فلسطینی کرد: "بفرما! به تو گفته بودم این جا نیایی. حالا چکار کنم دستگیر شدی؟ من چطور شکم خودم و این بچه را سیر کنم؟ از دست این همه بیمسئولیتی تو خسته شدم! بیا حالا بچه را بگیر و بهش غذا بده! بعد در حالی که بچه را در بغل مرد بهتزده انداخت، از آنجا رفت. سربازان هم که مثل مرد فلسطینی شوکه شده بودند، بچهای در مقابلشان قرار گرفته بود و ناچار بودند که با او هم سر و کله بزنند، در نتیجه مجبور شدند که مرد جوان را رها کرده و بروند. مرد ماند و بچهای در بغلش. سرانجام مادر کودک از پشت ساختمانی که در آنجا پنهان شده بود، بیرون آمد. به سمت مرد جوان که بسیار ممنون او بود رفت، مردی که تا بهحال هرگز ندیده بود. کودکش را از او گرفت و به خانهاش رفت.۱۰
در میان دیگر چیزها، این داستان نشان میدهد که چطور شرکت زنان فلسطینی در مقابله با اشغالگران اسرائیل، نقشها و تصورات جنسیتی کلیشهای را به چالش کشیده و به آن ضربه زدند. زنان از مردان جوان، با قرار دادن بدنشان بین آنان و سربازان اسرائیلی بهطور واقعی محافظت میکردند، در عین حال در بسیاری ازعملیاتهای مقاومت نیز شرکت داشتند. کمیتههای زنان ستون فقرات کنشهای نافرمانی مدنی بود که جرقههای انتفاضهی اول را زده و آن را تقویت نمود. از اعتصابات و تظاهراتهای خیابانی گرفته تا سنگ انداختن، سازماندهی آموزش آلترناتیو، جمعآوری زباله، پخش غذا و دیگر شبکههای حمایت از مبارزات. نقش زنان در طول این دوره بهطور ارزندهای مستند شده است،۱۱ اما اثر متحولکنندهاش بر جامعهی فلسطینیها و بر مؤسسات سیاسی کنونی، اغراقآمیز است. نه تنها به این دلیل که فعالیتها کوتاه مدت بودند، بلکه به این دلیل که در میان نقشهای جنسیتی که بر طبق سنتها تجویز شده بودند، همچنان باقی ماندند.۱۲
شاید داستان دو خالهزادهی من، عمر و هنادی، بهتر نشان دهد که فعالیت زنان در طول انتفاضهی اول ضرورتا زنان را قدرتمند، یا سلسله مراتب جنسیتی را سست نکرد.۱۳
عمر، پسر جوان ۱۶ سالهای بود که در تظاهرات گلولهای به بخش پایین نخاعاش اصابت کرد و دکترها نتوانستند گلوله را از بدنش خارج کنند. در نتیجه بخشا فلج شد و مجبور شد با عصای زیر بغل راه برود. عمر به انجام معالجات ضروری دست یافت و در خانواده و جامعه بهعنوان یک جوان قهرمان مشهور شد. نوجوان خجالتی و خوشتیپ، یک دفعه مبدل بهعامل تپش قلبهای همسایهها شد و سرانجام هم ازوداج کرد.
هنادی دختر ۱۷ سالهای بود که وقتی در تظاهراتی شرکت داشت گلولهای به پایش اصابت کرد. گلوله جدی بود و تا حدی هم ترس از اینکه ممکن است این دختر جوان پایش را از دست بدهد، وجود داشت. در همان زمان هنادی با پسر خالهاش که در خارج از کشور زندگی میکرد، نامزد بود، که در تمام مدت طولانی که هنادی در بیمارستان بهسر برد، نه به او نامهای نوشت و نه به دیدنش آمد و به نوعی عدم تمایلاش به ادامهی نامزدی را نشان داد. هنادی برخلاف عمر بهعنوان قهرمان، شناخته نشد و در نتیجه جشنی هم برایش برگزار نگردید. خانواده و جامعهاش اغلب اظهار تأسف میکردند که این دختر زیبا، مثل کالایی صدمه خورده است. هیچکس نامزدش را که با دختر دیگری ازدواج کرد، مورد سرزنش قرار نداد. هنادی به هر حال بهبود یافت و پایش را نیز از دست نداد. او هنوز مجرد است. داستان هنادی اغلب ناگفته میماند، به این دلیل که در غالب رسوم خاص و از پیش تعیین شدهای که در آن نقش زنان در انتفاضهی اول مورد بحث قرار گرفته است، نیست و دلیل دیگر اینکه اگر از او صحبت شود مثل این است که دربارهی جنس و جنسیت حرف زده میشود، در نتیجه از داستان اصلی، مثل مقاومت در برابر اشغالگران، انحراف مییابد .
ولی حتا همین دستاوردهای کوچک زنان فلسطین در طول فعالیت انتفاضهی اول، بر باد رفت و این زمانی بود که خیزش مدنی میلیتاریزه شد. زیرا که رهبریِ انتفاضه مرکزیت بیشتری یافت و کمتر دمکراتیک و تودهای بود و از آنجا که مردان جوان مسلح بر خیابانها مسلط شدند، شرکت و حضور زنان با عقبنشینیهای جدی و زیادی همراه شد. دو کمپین علیه زنان به حرکت درآمد تا جنبش آنها را محدود کند و خدمات ناسیونالیستی آنان را غیرموجه جلوه دهد. ندیدن اینکه این کمپینهای واپسگرا، نمایانگر خشم موجود از حضور زنان فلسطینی در جنبش مقاومت و بهطور کلی در زندگی اجتماعی و عمومی بود، خیلی سخت است. حضوری که هرچند در میان ایدئولوژی جنسیتی مسلط شکل گرفته بود، ولی همچنان فضایی را باز میکرد که در آن نقش جنسیتی که توسط این ایدئولوژی اشاعه مییافت، به چالش گرفته شود.
اولین مورد، کمپین حجاب بود که توسط جنبش اسلامی در تابستان ۱۹۸۹ آغاز شد، دورهای که نقش دگرگونکنندهای در تبدیل این نیروی اسلامی از گروهی که با اشغالگران اسرائیلی خود را وفق داده بود به گروهی که با آنان مقابله میکرد تبدیل شد. این مسأله به شکل تهدید و آزار زنانی که بیحجاب بودند (از طریق پوستر تبلیغاتی، سنگ انداختن، توهین لفظی و تهدید) و به شکل اشاعهی نظرات و مباحثاتی که در آن حجاب داشتن نه تنها بهعنوان نشانهای از تقوا و پرهیزکاری به حساب میآمد بلکه بهمثابهی میهنپرستی نیز پیش گذاشته شد. گروههای زنان، فقط هر از گاهی میتوانستند این کمپین توهین و آزار علیه فعالین و هوادارانشان را متوقف کنند و یا به رهبر ملی که مرد بود و در آن زمان قدرت سیاسی داشت متوسل شوند که از جنبش اسلامی بخواهد که این کار را متوقف کنند. (قدرتی که دیگر از دست داده بودند)۱۴ با این وجود مباحثات و نظراتی که پوشیدن حجاب را با میهنپرستی و فلسطینیِ واقعی بودن یکی میدانست، ادامه یافت و بهندرت توسط سکولارها، چه زن و چه مرد، به چالش گرفته شد.
برای موجه نشان دادن این سکوت عمدتا دو نظر پیش گذاشته شد: اول اینکه، مطرح کردن بحث پوشش موجب تفرقه میشود و یا بهعبارتی هر مسألهای که به زنان و مذهب مربوط است تا زمانی که کشور تحت اشغال است موجب تفرقه میشود. این موضوع توضیح دهندهی این مسأله است که چرا حتا در بیانیهای که توسط رهبری متمرکز انتفاضه (اعلامیه شماره 43) در پاسخ به جنبش اسلامی در مورد کمپین "حجاب" منتشر شد، هرگز کلمهی حجاب استفاده نشد و فقط اشارهی مبهمی به "آزار" زنان شده بود. علاوه بر این، این آزار بر مبنای اصول "سنتی" مورد نکوهش قرار گرفت، زیرا که" رسوم و نرمهای جامعهی ما را، از جمله نوع رفتار با زنان، که مورد قبول ما است را نقض میکند. " تنها اشارهای که در آن، موضوع آزار را به پوشش ربط میدهد، در اولین بیانیهی رهبری دیده میشود:" ما به توجه بیش از حد دادن به پوشش شخصی و استفاده از آرایش، در این برههی زمانی مخالفیم. این موضوع هم برای مردان و هم برای زنان به یک اندازه است."۱۵ شروع چنین سیستمی از امر و نهیها به مردم، با چنین مواردی، دو چیز را نشان میدهد. یکم، تأیید اسلامگرایان در این که "تواضع" نشانهای از میهنپرستی است و در نتیجهی آن میتوان گفت که زنان در یک موقعیت آسیبپذیر قرار گرفتند، جایی که بدنشان توسط کل مردم کنترل میشد. دوم، اشارهی آنها به تواضع بهعنوان یک شرط لازم برای مردان نیز بود و این تنها به آنها اجازه میدهد که ویژه بودن جنسیت را هم در حمله به زنان و هم به مطالباتشان، نادیده بگیرند. (زیرا به هر حال کلمهی "آرایش" به محصولاتی دلالت دارند که فقط برای زنان است چون مردان فلسطینی از آن استفاده نمیکنند). بهطور مشابه وقتی زنان فلسطینی مترقی، کنفرانسی را در دارالسلام در سال ۱۹۹۰ و در پاسخ به اسلامی کردن هم جنبش ملی و هم جامعهی فلسطین، برگزار کردند، بسیار مراقب بودند که مذهب را در پس زمینهی موضوع مورد بحث قرار ندهند. عنوان کنفرانس، موضوع بیضررِ "انتفاضه و برخی معضلات اجتماعی" بود و تم مرکزی "اثرات جنبش اسلامی بر زندگی روزمره در جهتگیری خیزش" بود که به گفتهی ریما همامی،" به شدت پراکنده و نامنسجم" بود.۱۶ طنز اینجاست که جنبش اسلامی هرگز به یک الگوی اولویتبندی شده که بر طبق آن مذهب و معضلات اجتماعی در انقیاد سیاستهای ملی هستند، اعتقادی نداشت. برعکس، از نظر آنها معضلات اجتماعی، بهخصوص آنهایی که در ارتباط با زنان، جنس و جنسیت، بودند، در مرکز پروژههای سیاسیشان قرار داشت، این امر نشان از موفقیتهای آنها در دگرگون کردن جامعهی فلسطین، ابتدا در غزه و سپس در کرانهی باختری رود اردن، بود.
بحث دومی که برای توجیه این سکوت و انفعال مطرح شد چیزی است که ما میتوانیم آن را ذاتگرایی سکولارها بنامیم. طبق این بحث، - جامعهی فلسطین و جنبش ملی که آن را نمایندگی میکند ـ همیشه ذاتا سکولار بوده و خواهند بود. این منطق ذاتگرایی در بیانیهی رهبری متمرکز در اشاره به "رسوم و نرمهای جامعهی ما" مستند شده است و فعالین چپگرا و سکولار برای این که خودشان را از هر مسئولیتی در جهت تغییر جامعه مبرا کنند، بر آن اتکا میکنند و زمینه را برای اسلامگرایانی باز میگذارند که پروژهی ساخت یک "امت مسلمان" را با از بین بردن تدریجی آنچه که سنتهای غلط و تأثیرات بیگانگان مینامند، در دستور کار خود قرار دهند.
جملات یک مقام برجستهی سیاسی عضو حماس مفهوم این پروژه را کاملا روشن میسازد:
"ما باید نطفههای یک آیندهی اسلامی را در دل نسل آینده از طریق تغییر اجتماعی پرورش دهیم. ما باید عادات و طرز فکر مردم را توسط یک سیستمی که دارای ارزش اسلامی است، دگرگون کنیم. ما این کار را از طریق نمونهسازی و آموزش و بهطور آرام و مداوم انجام میدهیم."۱۷ این سخنان نشان میدهد که این اسلامگرایان هستند که اجتماع را میسازند، در حالی که ناسیونالیستهای سکولار، ذاتگرایانیاند که فکر میکنند استناد کردن به گذشته، تمام آن چیزی است که آنها برای تأثیرگذاری بر شرایط کنونی بدان نیاز دارند.
بهسختی میتوان گفت که چه کسانی کمپین دوم را علیه زنان آغاز کردند ولی با توجه به میلیتاریزه شدن انتفاضهی اول، ترس و تشنج درمورد همکاری، غزه و کرانه باختری رود اردن را بهشدت تکان داد. جنسیت در مرکز این ترس از همکاری قرار داشت و زنان به ناچار در چارچوب پیچیدهی آن اسیر شدند. اضطراب درمورد بیثباتی انتفاضه در رابطه با نقشهای جنیستی در اشکال جنسی و نگرانی مردان از بدن زنان ابراز شد. آن ترس، شکل اضطراب گستردهای به خود گرفت، به این نحو که زنان فلسطینی برای جلب مردان فلسطینی به عنوان همکاران خود از سکس استفاده کردند. در نتیجه، مردان به اسم حفاظت از زنان و انقلاب فلسطین، زنان را از زندگی اجتماعی کنار گذاشتند و آنان را به بازگشت به عرصهی مردسالار خانگی سوق دادند.۱۸
در پی توافق اسلو در ۱۹۹۳، موقعیت جنبش زنان فلسطین به طرز چشمگیری ضعیف بود.۱۹ با یادگیری از تجربهی بهدست آمده از انتفاضه، این که برنامهی ناسیونالیستی به تنهایی نمیتواند حقوقشان را تأمین کند، چرا که مردسالاران اسلامی و سکولار خیلی بهتر از زنان میتوانند ناسیونالیسم را به کار ببندند، در نتیجه فعالین زن تلاششان را در اشاعه یک خواست "حقوقی" برای زنان فلسطینی متمرکز کردند و از مزیت برآورده نشدن قولی که پیمان اسلو، در رابطه با ایجاد یک دولت یک پارچهی فلسطینی داده بود، استفاده کردند.۲۰
این زمانی است که سازمانهای غیردولتی زنان ان.جی.او.ها شکل گرفت. فعالین خیابانی انتفاضهی اول، تبدیل به سرکردگان سازمانهای مختلف ان.جی.او. و مراکز مطالعاتی زنان شدند. این فرایند تخصصی و حرفهای کردن جنبش زنان، پیامدهای عمیقی داشته است.۲۱
ان.جی.او.های زنان فلسطینی، تلاشها و کمپینهایشان را در سه عرصه متمرکز کردند: تغییر در قوانین حقوق فردی، مبارزه با خشونت علیه زنان، و لابیگری برای داشتن سهم بیشتر در مشارکت سیاسی.۲۲ آنها در تلاش برای پیروزی زنان در کسب حقوقی هم چون گرفتن پاسپورت بدون رضایت سرپرست مرد، آموزش رانندگی بدون نیاز به حضور مردی از خانوادهی زن و گرفتن شناسنامه برای کودک بدون وابستگی به مناسبات مردانه بودند. در همکاری با پی.آ. (PA)، آنها توانستند یک پناهگاه زنانه را با موفقیت در نابلوس تأسیس کنند. برخی از مردم، این دستاوردها را نادیده گرفتند و بحثشان این بود که این فعالیتها با گسترش الاقصا یا انتفاضه دوم که در سال 2000 شروع شده؛ و همچنین با اشغالگری اسرائیل ادامه دارد، کاملا بیمناسبت و بیربط است. این بحث تقلیلگرایانه به این شکل است: وقتی مرزها بسته باشند، پاسپورت زنان به چه دردی میخورد؟ گواهی نامه رانندگی او به چه دردی میخورد وقتی که نتواند به اندازه سه تا خانه آن طرف تر را بدون رو در رو شدن با ایست بازرسی، رانندگی کند؟ و این که چه معنایی در داشتن قدرت برای گرفتن شناسنامه برای کودک دارد، زمانی که امکان وضع حمل در یکی از این ایستهای بازرسی، یکی از مسائل اصلی نگرانکننده برای یک زن حامله است؟ بهتر است درست اولویتبندی کنیم. این بحث تمام تمرکزش بر دشمن اصلی است ـ اسرائیل اشغالگر. این بحث تقلیلگرایانه که اغلب، فمینیستها را در یک موضع دفاعی قرار داده بایستی با بحث دیگری مقابله کند که رابطهی روشنی را بین مبارزه برای آزادی ملی و حقوق فردی برقرار میکند: از آنجا که زنان هم مثل مردان مجبور بودند کشمکشهای زیادی را با مسألهی رد شدن از ایستهای بازرسی نظامی اسرائیل داشته باشند چرا بایستی با گذاشتن موانع بوروکراتیک مردسالارانه بر سر راهشان، سرکوب بیشتری هم بشوند؟ و اگر برای یک زن احتمال زایمان در یک ایست بازرسی وجود دارد، پس بایستی حتما حق شناسنامه گرفتن برای کودکش را داشته باشد؟ به عبارت کلیتر، آیا خودمختاری، آزادی جنبش و محفوظ بودن از خشونت، مثل دیگر حقوق گروهی، فردی نیستند و آیا نباید نقض این حقوق، حال از هر کجا که آمده باشد، چیزی باشد که هم زن و هم مرد علیه آن بجنگند؟ ولی جنبش زنان این ارتباط را ب