زیبایی زن: از کدام زیبایی حرف می‌زنیم؟ - مهسا روژان

زیبایی زن: از  کدام زیبایی حرف می‌زنیم؟

 

مهسا روژان

در سال‌های اخیر، «صنعت زیبایی» به سرعت در حال رشد و تلاش در گسترش ابعاد مختلف بازار خود بوده است. آمار انجمن جراحی پلاستیک آمریکا این کشور را در صدر لیست کشورهای جهان در زمینه‌ی انجام کارهای مرتبط با زیبایی (١٢ بیلیون دلار در سال ٢٠١٤) قرار می‌دهد. طبق آمار انجمن بین‌المللی جراحان پلاستیک، در سال ۲۰۱۴ در سراسر جهان ٢٠٢٣٦٩٠١ کار مرتبط با زیبایی بر روی بدن انجام شد که ۱۱ میلیون و ۶۰۰ هزار مورد از آن‌ها عمل جراحی زیبایی بوده است. این‌ها شامل جراحی بینی، شکم، پستان، پلک، گوش، فک، واژن، حجیم کردن آلت مردانه، کشیدگی صورت و ... است. از این میان عمل جراحی پستان با یک میلیون و ۸۰۰ هزار مورد، بیشترین عمل جراحی زیبایی بوده است. جراحی لب‌های واژنی و کاشت باسن از نمونه‌هایی است که به نسبت در حال افزایش است و بی‌شک گسترش پورن دلیل مهمی بر آن است. انواع بوتاکس و تزریقات تبدیل به امری بسیار بدیهی؛ و هم‌چنین عمل کشیدگی صورت و کوچک کردن بینی تبدیل به جراحی‌های بسیار عادی و پیش پا افتاده‌ای شده‌اند. در ایران عمل جراحی بینی یکی از مهم‌ترین انواع جراحی‌های زیبایی شناخته می‌شود و طبق آمار انجمن تحقیقات راینولوژی سالانه بیش از ۸۰ هزار مورد فقط جراحی زیبایی بینی انجام می‌شود.

در جهان کنونی تغییر در اندام‌های بدن برای «زیباتر» شدن به روش‌های مدرن (اعمال جراحی) «به مثابه‌ی یک پدیده» در حال افزایش است و به این معنا نیست که انجام اعمال جراحی شامل حال تمام زنان در هر قشر و طبقه و کشوری می‌شود. این مسأله به طور خاص و بیشتر در میان اقشار و طبقات میانی و مرفه تبلیغ و به رقابتی حساس و ضروری مبدل شده است. هرچند موضوع زیبا بودن (و نه صرفا اعمال جراحی) و داشتن شکل خاصی از ظاهر و اندام و تغییر در آن به نحوی که با الگوی ایده‌آلی که توسط جامعه و مردان تشویق می‌شود، نه موضوعی جدید است و نه تنها می‌توان آن را به فرهنگ خاصی نسبت داد. این معیارهای زیبایی در هر جامعه و هر عصری متفاوت است. به عنوان مثال در بعضی از قبایل آفریقایی ملاک زیبایی یک زن گردن دراز و یا لب بشقابی است و برای رسیدن به آن حلقه‌های فراوان در گردن و یا بشقابک‌هایی در لب می‌کنند. در برخی قبایل چاقی بیش از اندازه ملاک زیبایی‌ست و در برخی دیگر داشتن خالکوبی ... یا زنانی که در چین قبل از انقلاب سوسیالیستی، پاهای‌شان را می‌بستند تا کوچک شده و منجر به نوع خاص و محدودی از حرکت شود. یا کرست‌هایی که با استخوان و موادی بسیار سفت ساخته شده بود و زنان تا پیش از آمدن سینه‌بند در قرن بیستم می‌پوشیدند تا سینه را بزرگ‌تر نشان دهد، بدن را فرم دهد و کمر را به شدت باریک کند. یا روشن کردن پوست و استفاده از مواد سفیدکننده توسط ٦٠ درصد از زنان در ژاپن تا سفیدپوست به نظر رسیده و بیشتر مورد قبول مردان باشند؛ و تا اکنون که اعمال جراحی تطابق با معیارهای زیبایی را راحت‌تر و به شکل مدرن‌تر امکان‌پذیر ساخته است. همه این‌ها بر این نکته متمرکز است که آن جامعه زیبایی را در چه می‌داند.

این تنها زنان نیستند که افسانه‌ی لزوم زیبا شدن اندام‌های‌شان به هر قیمتی را پذیرفته‌اند، و مردان زیادی نیز امروزه به انجام جراحی تغییر شکل سینه یا بینی یا استفاده از جراحی‌های زیبایی برای بزرگ کردن آلت تناسلی خویش روی آورده‌اند، اما قدرِ مسلم معضل «زیبا و جوان» بودن، معضلی است که به طور مشخص گریبان‌گیر زنان بوده است. در فرهنگ مردسالار این‌ طور جا افتاده است که «مردان با عمل، خود را محک می‌زنند و زنان با ظاهر و جذاب بودن‌شان». در طول تاریخ نیز این زنان بوده‌اند که باید زیبا و سالم به نظر می‌رسیدند تا مطلوب باشند و نجابت و باکره‌گی به عنوان مظاهر زیبایی زنان مورد تحسین قرار می‌گرفته است. زنان ممکن است به ظاهر مرد اهمیت دهند اما به طور حتم اغلب زنان مشکلی با مردی که به طور مثال موی جو گندمی دارد، یا مرد بدون مو، نداشته و ندارند؛ و مسأله بیشتر در بر گیرنده‌ی موقعیت مالی و اجتماعی مرد است.

از نسلی به نسلی دیگر،‌ و از جامعه‌ای تا جامعه‌ای دیگر، اندام‌های زنان در اشکال گوناگون و به صورت مداوم در جهت انطباق با ویژگی‌های پذیرفته شده فرهنگی مردسالار، مورد تهاجم قرار می‌گیرد، و ارزش آن‌ها را در همین راستا تعیین می‌کند. زنان اغلب به واسطه‌ی چهره و بدن‌هاي‌شان تعريف می‌‌شوند و به واسطه‌ی همين چهره و بدن‌هاي‌شان است كه برای آن‌ها ارزش قايل می‌‌شوند، نه به واسطه‌ی توانایی‌ها، مهارت‌ها و تلاش‌شان در ایجاد تحولات سازنده درون جامعه و رفع نیازهای آن. 

امروزه زنانی در حال کاشت اندام هستند و این کار را سمبل «رهایی» و «آزادی در اختیار عمل» می‌نامند، در حالی که ٥٠ سال پیش نسلی از زنان بودند که «سینه بند»‌های‌شان را می‌سوزاندند و علیه مجله‌های پورن اعتصاب و اعتراض می‌کردند. تلاش‌های زنان در دوران موج دوم جنبش فمينيستی غرب (دهه‌ی ٦٠ و ٧٠) موفقيت‌های بسياری برای حضور آنان در جامعه به همراه داشت و آن‌ها بخشا توانستند به حقوق قانونی، تولیدمثلی، تغییر در هنجارها و رفتارهای جنسی و ... ادامه‌ی تحصیل در مقاطع بالا و ورود به موقعیت‌های کاری با تخصص بالا و بازار کار دست یافته و برخی نظرات سنتی در رابطه با نقش و حضور اجتماعی زنان را متحول کنند. بنابراین بسیاری بر این باورند که زنان در راستای حق «انتخاب و اختیار بدن» که به دست آورده و یا باید به دست بیاورند، خود آزادانه تصمیم می‌گیرند که چه فرم بدن و ظاهری داشته باشند. زنان امروزی قرار است نسبت به تمام زنان دیگر در طول تاریخ از حقوق و آزادی‌های بیشتری در ارتباط با اختیار عمل و بدن خود برخوردار بوده و نقش‌های مفیدتری در جامعه ایفا کنند، اما نه تنها این‌گونه نیست، بلکه بدن‌شان با شدتی هرچه بیشتر به شئ‌یی جنسی تقلیل یافته و به کنترل در آمده است. تمرکز و دغدغه تبلیغات، چه از سوی جامعه و چه از سوی مردان، به طرز بی‌سابقه‌ای بر روی میزان چربی، فرم بدن و درجه‌ی سکسی بودن است و مصرف مواد آرایشی، اعمال زیبایی و ... نیز در میان زنان چند برابر شده است.

موضوع بحث این نیست که بخواهیم عوارض جانبی و یا پیامدهای ناگوار انجام جراحی به قصد زیبایی را بر شمریم و از این نقطه نظر آن را نکوهش کنیم. موضوع زیر سوال بردن مسأله‌ی «حق انتخاب» فردی؛ و این‌که فرد حق «اختیار بدن» خود و لذت بردن از «زیبایی» را دارد، نیز نیست. بحث بر سر این است که این امر چقدر بر مبنای «اختیار و انتخاب» واقعی صورت گرفته است؟ از کدام زیبایی حرف می‌زنیم؟ این زیبایی چقدر بیان‌گر احساسات فردی و آزادی در اراده‌ی شخصی و خصوصی است؟ آیا از مسائل مربوط به «هویت» و «جنسیت» و یا «میل جنسی» است؟ و یا این‌که این ایده‌ی زیبایی نیز مثل هر ایده‌ی دیگری به طور اجتماعی شکل گرفته و در نهایت توسط سیاست تعیین می‌شود؟

عوامل و انگیزه‌ها:

روان‌کاوان مدعی‌اند که انگیزه‌های لازم برای انجام عمل‌های زیبایی به دو دسته تقسیم می‌شود. انگیزه‌های درونی و بیرونی. حس دیوانه کننده‌ی مبارزه با پیری، ارضای «تمایلات فردی» و داشتن حس شادی و اعتماد به نفس، بالا رفتن شأن و کلاس اجتماعی، افزایش شانس ازدواج و یا موفقیت در شغل و ... همه و همه از جمله توجیهات «درونی» هستند که میلیون‌ها زن در سراسر جهان را وادار می‌کند به تیغ پر خطر جراحی و عواقب آن تن دهند تا بتوانند «زیبا» شوند. هرچند این دلایل نیز در تحلیل نهایی، انگیزه‌هایی بیرونی و برخواسته از فرهنگ و فشار حاکم بر جامعه است، که نه تنها نقش زنان بلکه هویت آن‌ها را تعیین می‌نمایند. هر نوع فشاری که از سوی جامعه بر زنان اعمال می‌شود، به مثابه‌ی امتیازی بر منافع مردان در برابر زنان در تضاد جنسیتیِ موجود بوده و خواه و ناخواه آنان را در یک موقعیت به مراتب متمایزتری قرار می‌دهد که به وسیله‌ی آن می‌توانند خواسته‌ها، امیال، نیروی فکری و بدنی زنان را کنترل کنند.

بزرگ‌ترین و مهم‌ترین انگیزه‌ی بیرونی نیز برای زنان، همان جسارت یافتن در ابراز وجود در جمع به ویژه در برابر مرد، و جلب علاقه و خشنودی اوست. از جلب رضایت شوهر یا دوست پسر گرفته تا جلب رضایت کارفرما. این مسأله خواسته یا ناخواسته از اجباری در جوامع طبقاتی مردسالار بر می‌خیزد که زن را به لحاظ اعتبار اقتصادی و موقعیت اجتماعی، در جایگاهی متزلزل و پایین‌تر از مرد قرار داده است. اجباری که در نهایت نقش زن در تقسیم کار بین دو جنس را زاییدن، مطلوب بودن و سرویس جنسی دادن تعریف و او را هم‌چون کالا قابل ارزش‌گذاری و مبادله کرده است. این در میان زنان به یک رقابت و اجبار در افزایش شانس ازدواج (و حتا تحکیم آن) و یا گرفتن شغل و در میان مردان به یک امتیاز و معیار سلطه و قدرت مبدل شده است.

مسأله دیگر ترس از پیری است. پيری که امری طبیعی است برای انسان هميشه به نوعی در پيوند با مفهوم مرگ قرار گرفته و همراه با اشكالی از احساسات غم‌‌بار و تراژيک است. این ترس اما در تجربه‌ی زنان و مردان متفاوت است. ترس از پیری برای زنان از درون‌ نظام مبتنی بر سود و مردسالاری برمی‌خيزد كه معيارها و تعاريف خاصی را نه تنها از مطلوبيت، بلکه از سودمند بودن، نقش و هویت زن عرضه می‌‌دارد. معيارها و استانداردهايی كه در طول تاريخ شكل گرفته‌ و هم‌چنان يكی از شاخصه‌‌های زندگی در جوامع امروزی هم می‌باشد. اين وضعيت موجب شده كه زنان همواره به بهانه‌ی افزايش جذابيت و بقای جوانی و باروری و در واقع در راستای «مطلوب و سودمند» بودن در آن چه برای‌شان تعریف شده، تحت كنترل مردان و در نتیجه این نظام باشند. پيری یا ورود به مرحله‌ی پيری، در حقيقت، فاصله گرفتن از اين معيارها به دلايل فيزيكی یعنی «سودمند» و جذاب جنسی نبودن در چرخه‌ی تقسیم کار خاص مربوط به زنان است. در ادبيات كلاسيک و اغلب اسطوره‌ها، پيری زن به «عجوزه‌گی» تعبير شده و يادآور «جادوگری»  است، اما پيری مرد با فرزانگی و خردمندی هم ‌طراز است. بنابراین عمل‌ زيبايی، تلاشی است برای اين‌كه زن به ديگران بگويد، گذشت زمان بر او اثر نداشته است. هم‌چنین در حالی كه افزایش سن بر باروری مرد تأثیری ندارد، زن به‌ طور ناگهانی از آن عاری شده و عرف جامعه آن را به پیری نسبت می‌دهد. این‌گونه می‌شود که تحت تأثیر این افکار، زن تقريبا نيمی از دوران بزرگ‌سالی را با حس پیری می‌گذراند. در هر حال هر چه زنان معیارهای «زنانگی‌شان» را بیشتر بپذیرند، این بحران را با شدت بیشتری سپری خواهند کرد و بیشتر تحت تأثیر ارزش‌های مردسالارانه‌ی مبتنی بر زیبایی قرار خواهند گرفت.

انگیزه‌ی رایج دیگری نیز که «درونی» نامیده می‌شود، می‌خواهد با دادن ظاهری «همه چیز تمام» (که در واقع «تمامیت» آن را معیارهای غالب بر جامعه تعیین می‌کند)، اتکا به نفس زنان را بالا بَرَد و آن‌ها را شاد کند، زیرا این مهم است که ما به خودمان حس خوبی داشته باشیم! بسیار جالب است که در قرن ٢١، قیافه‌ی ظاهری ما زنان تا به این حد به مسأله‌ی شادی و حس خوشبختی و لذت ما گره خورده است! گویی این احساسات ما به خودمان، به شاد و خوشبخت بودن ربطی به شرایط و استانداردهایی که جامعه به طور سیستماتیک تولید و تبلیغ می‌کند ندارد! اما در زمانی که الگوسازی زیباییِ در حال رشد به سمتی است که زنان را هر چه بیشتر خواهان شبیه شدن به ظاهر سلبریتی‌ها، افراد مشهور و شخصیت‌های مجازی می‌نماید؛ زمانی که دختران کوچک با باربی بزرگ می‌شوند و تشویق گام بعدی‌‌شان در جامعه، داشتن ظاهری مثل همان باربی‌ها است؛ زمانی که همه چیز به طرز ناباورانه‌ای به این اختصاص یافته که زنان یک ظاهر «بی عیب و نقص» داشته باشند؛ زمانی که توان جنسی و امیال زنان آن‌طور که واقعا هست منعکس نشده بلکه به گونه‌ای جهت یافته که میل جنسی آنان به صورت تصاویر پورن و سکسی شده از زنانِ مدلی درآمده که با ژست‌های خاصی چگونگی این تبارز امیال، ارضا شدن و شاد بودن را به زنان «تلقین» می‌کنند و زنان با دیدن آن‌ها فکر می‌کنند برای این‌که همان ‌طور «لذت» ببرند، باید همان بدن و شکل ظاهری و ژست و ... و همان رفتار را داشته باشند؛ زمانی که شهوت زنان در به دست آوردن رضایت و ارضای مردان نشان داده می‌شود؛ و در واقع زمانی که حتا ارضای جنسی زنان توسط جامعه شکل می‌گیرد، پس نمی‌توان گفت این یک حس شادی و خوشبختی و لذت درونی است.

به طور مثال پورنوگرافی بخش عمده‌ی کار رسانه‌ها در ابژه‌سازیِ بدن زن و تصویر سازیِ ارزش و نقش او می‌باشد. این پدیده که روز به روز بیشتر به یک بخش پذیرفته شده در اینترنت مبدل می‌شود، از راه رسانه‌ها و اشکال «فرهنگ پاپ» در تلاش برای «مقبول عامه» شدن است. بر پايه‌ی گزارش سايت اينترنتی فيلتر ويو، درآمد پورنو در جهان، شامل پخش فيلم در هتل­ها، كلوپ­های سكس و صنعت رو به گسترش سکس الکترونیک،‌ در سال ٢٠٠٦، بيش از ٩٧ ميليارد دلار بوده است. اين با درآمد شركت‌های قدرتمند در زمينه‌ی فن‌آوری اطلاعات مانند مایکروسافت، گوگل، آمازون،‌ آی بی،‌ ياهو، ‌اپل،‌ نت فليكس و ارث لينک در آن سال برابری می‌كند.‌

فروش سالانه‌ی صنعت پورنوگرافی در آمريكا، حدود ده ميليارد دلار يا بالاتر تخمين زده می‌شود. بسياری از سايت­های سكسی در اينترنت كه به علت مجانی بودن بسياری از محصولات، سود خود را از راه فروش مجلات و دی‌وی‌دی در حال كاهش می‌­بينند، كاربرانی بين دوازده تا هفده ساله دارند. توليدكنندگان پورنو می‌­دانند سن مشتريان‌شان به طور فزاينده­ای در حال کاهش است. استيو آنست، مدير توليد بلوبرد فيلمز می‌­گويد: «سن استفاده از سايت­های پورنو در حال كاهش است،‌ به ويژه در آمريكا و انگليس.» وی می‌­افزايد: «پورنو هم اكنون تبديل به يك «راك اند رول» جديد شده است.» در رسـانه‌های تصویری و بازی‌های کامپیوتری، هنگام نمايش شخصيت­های زن، اين كاراكترها بسيار سـكسـی ارائه می‌‌شوند. هنگامی كه زنان در فيلم­های رده‌ی كودكان ظاهر می‌­شوند، بـه گونه‌ای اغواگرايانه و غیرمعمول نسبت به مردان، بدن­های موزون و متناسب دارند.

تمام این تصویر سازی‌ها پیام دارند: خوار و پست و کالای جنسی بودن زنان و تعریف از هویت، نقش و ارزش او در راستای مختصات بدنی‌شان.

از اسطوره تا واقعیت: از همان ابتدا چه کسی گفته است که ما باید شکل و ظاهر مشخصی داشته باشیم و چرا زنان بارِ مسئولیتِ این‌گونه مطابقت‌ها را به دوش کشیده‌اند؟

تا به امروز هیچ تطبیق بیولوژیک یا تاریخی موثقی بر اسطوره‌ی زیبایی وجود ندارد. در واقع اسطوره‌ی زیبایی و کیفیاتی که در هر دوره از تاریخ به زن زیبا داده شده، همواره در حال تعریف نوع خاصی از رفتار برای زنان بوده است تا این که بخواهد حتا معیاری برای ظاهر باشد. رفتاری که در بطن هر اجتماع و فرهنگ آن با مقولات كنترل مردان بر بدن زنان و سازمان‌دهی اجتماعی ـ اقتصادی پیوند می‌خورد و به تقويت كليشه‌های زنانگی می‌انجامد. در هر حال این اسطوره که در واقع می‌گوید «زنان باید زیبا باشند و مردان باید زنان زیبا را داشته باشند»، امروزه شکلی کاملا متفاوت دارد.

به باور نائومی ولف، «اسطوره‌ی زيبايی در شكل مدرن آن ابداع نسبتا تازه‌ای است. زمانی اين اسطوره شكوفا می‌‌شود كه محدوديت‌های عملی بر زنان به شكل خطرناكی رو به زوال می‌گذارند. تجربه‌ی زن مدرن از اين اسطوره، مانند مقايسه‌ی دائمی با ایده‌آلی فیزیکی است كه در حجم انبوه، ترويج و منتشر می‌‌شود ... زن در دوران پيش از انقلاب صنعتی، چنين احساسی (به شکلی که این‌گونه می‌بینیم) را در برابر زيبايی نداشته است.» (ولف، ٢٠٠٢، ١٤)

ولف در كتاب «اسطوره‌ی زيبایی» كه در سال ١٩٩٠ منتشر شد، اين بحث را مطرح كرد كه تا قبل از انقلاب صنعتی خانواده یک واحد تولیدی بود و ارزش کار زنان در توانِ کاری، زیرک بودن به لحاظ اقتصادی، و قدرت بدنی و باروری‌شان بود. مسلما جذابیت ظاهری نقش داشت ولی «زیبایی» به معنایی که ما امروزه می‌شناسیم، برای زنان اصلا مسأله‌ای که در بازار ازدواج و رابطه و ... جدی باشد، نبود. او می‌گوید: «پس از رشد صنعتی شدن و پیشرفت آن بود که اسطوره‌ی زیبایی در شکل مدرن آن ریشه گرفت. یعنی زمانی که واحد کاری خانواده از بین رفت و سیستم کارخانه‌ای در حال عروج و شهری‌سازی، ملزم می‌کرد که یک «فضای خصوصی» برای انجام کار خانگی موجود باشد که بتواند قشر جدید تازه شکل گرفته یعنی کارگرانِ «نان‌آور» را حمایت کند. طبقه‌ی متوسط وسعت یافت و استاندارد زندگی، رفاه، فرهنگ و ... بالا رفت، جمعیت خانواده‌ها کمتر شد و طبقه‌ی جدیدی از زنان باسواد ولی غیرفعال رشد کرد که سیستم در حال تحول سرمایه‌داریِ صنعتی وابسته به تبعیت آن‌ها در انجام کار خانگی برای مردان کارگر و بازتولید نیروی کار و تولید آن بود.»

بنابراین تا قبل از انقلاب صنعتی، زنان عادی و اغلب زنان نمی‌توانستند همان حسی که زنان امروز از زیبایی دارند و آن را تجربه می‌کنند را داشته باشند؛ چیزی که در واقع به عنوان معیاری همواره موجود و مستمر برای داشتن یک ایده‌آل جسمی باشد. در عین حال یک نکته‌ی مهم دیگر که ولف به آن اشاره نمی‌کند، حایز اهمیت است. این درست است که سرمایه‌داری به نیروی کارِ زنان و ساخته شدن یک قشر وسیع از طبقه‌ی متوسط به عنوان نیرویی ثبات‌آفرین و تأثیرگذار بر دیگر اقشار نیاز داشته، زنان را نیز در زمان لازم به بازار کار و داشتن تحصیل و توانایی فرا می‌خواند ( البته مسأله مبارزات زنان در کسب این موقعیت‌ها نیز هست)؛ اما علاوه بر نیاز به نیروی کار بی‌مزد زنان در تولید و بازتولید نیروی کار، در عین حال به شدت نیاز به حفظ و تقویت سلطه‌ی مردانه و جایگاه و نقش فرودست زن در کل جامعه در برابر مرد نیز دارد؛ و از راه امتیاز دادن به فرد فرد مردان جامعه و هم‌چنین همراه کردن آن‌ها با خود در جهت حفظ این مناسبات، در واقع منافع خود را عملی می‌کند. این یعنی تمرین، تقویت و ترویج فرهنگ، ایدئولوژی و معیارهای مردسالارانه در هر شکل (چه کهنه و چه مدرن) تا بتواند موجودیت و هویت زن را در برابر مرد فرودست سازد. اسطوره‌ي زیبا بودنِ زنان یکی از این‌هاست.

ولف هم‌چنین معتقد است «فرضیات ما از این‌که زنان چگونه همواره به زیبایی فکر می‌کرده‌اند تنها به بعد از دهه‌ی ١٨٣٠ بر می‌گردد. زمانی که ابتدا آیین کار خانگی نهادینه شد. بعد از آن شاخص زیبایی ساخته شد. برای اولین بار بود که تکنولوی جدید می‌توانست تصاویری را از این که زنان باید چگونه به نظر آیند، تولید کند. در دهه‌ی ١٨٤٠ اولین عکسِ لخت از زنان تن‌فروش گرفته شد، تبلیغاتی که از تصاویر زنان «زیبا» استفاده می‌کردند برای اولین‌ بار در دهه‌ی ١٨٥٠ بود.» ( ولف، همان‌جا)

پس از آن رفتار و ارزش، نقش مصرف‌کنندگی و کار زنان، آیین زنانه و ... به او تحمیل شد. صنايع قدرتمند (صنعت رژيم‌هاي غذايی با ٢٠ بیلیون دلار در سال، صنعت ٢٠٠ بیلیون دلاری محصولات زيبایی، صنعت ٢٠ بيليون دلاری جراحی‌های زيبایی و صنعت ١٠٠ ميليارد دلاری پورنوگرافی) از راه ابزارهای قدرتمند تبلیغاتی هم‌چون رسانه‌ها، مجلات و روزنامه‌ها، فیلم و ... و ساختن فرهنگی بر مبنای منافع خود، توانستند معیارهای خود را به زنان تحمیل کرده و چنین رشدی داشته باشند.

مراسم دختر شایسته یا ملکه‌ی زیبایی و هم‌چنین شوهای مد، از دیگر مصادیق صنعت فرهنگ‌سازی و الگوی «زن مدرن» در زندگی زنان است. در واقع این مراسم جنبه‌ی تبلیغی کاملا آگاهانه دارد و در آن نوع خاصی از الگوی رفتاری و ظاهری به عنوان معیارهای برتر «زنانه» به جامعه القا می‌شود.

«كيت ميلت» نیز با بررسی نقش ادبيات بر شكل‌گيری هويت و رفتار زنان معتقد است كه «توصيف‌های ادبياتی از زن باعث می‌شود تا زنان خود را با تصاوير ساخته‌ شده در ادبيات مقايسه كنند و وقتی نتوانند شبيه به اين تصاوير آرمانی باشند، احساس خود‌ كم‌‌بينی و تحقير می‌‌كنند.» كيت ميلت می‌گويد: «لازم نيست كسی به زبان بياورد كه استانداردهای زيبايی چه هستند و كدام‌اند، هر زنی ناخودآگاه می‌داند كه چه انتظاری از او دارند و معنای زن كامل چيست؟»

بنابراین اسطوره‌ی زیبایی و معیار آن برای زنان در شکل امروزی، چیزی بر اساس دغدغه و «نیاز طبیعی» زنان نبوده و نیست بلکه بر اساس دغدغه و نیاز یک ساختار قدرت، اقتصاد و فرهنگ مردسالار و طبقاتی است؛ تا با تعریف شکلی خاص از رفتار و نگرش و تثبیت یک نقش فرودست برای زنان، نیروی فکری و جسمی آنان را کنترل کرده به خدمت خود بگیرند. بدین ترتیب نه تنها این ساختار در کلیت خود، بلکه به طور مشخص مردان نیز چه بخواهند و چه نخواهند از ضرورت وجود چنین اسطوره‌هایی نفع برده و در تداوم آن نقش دارند.

از توجیه تا تحلیل: چرا نظم اجتماعی موجود نیاز دارد که به حقیقتِ مفهومِ زن واقعی، حمله کند و معنای زن بودن را به این معیارهای خاص، به خصوص «زیبایی» محدود کند؟

در هر حال این‌که چرا زراد خانه‌ی مدرن «اسطوره‌ی زیبایی» به این شکل در حال رگبار تصاویر فانتزی شده و غیرواقعی از زیبایی زنان است خود نیازمند بررسی بیشتر است.

نائومی ولف در کتاب «اسطوره‌ی زیبایی» این بحث را مطرح می‌کند که «فشارها برای تطابق يافتن با معيارهای زيبایی ‌شناختی ايده‌آل و هرگز دست‌نيافتنی و فشارهایی كه تبليغات بازار و رسانه‌ها به آن‌ها تداوم بخشيده‌اند، مانع پيشرفت سياسی و اجتماعی زنان می‌شود. این مسأله در عین حال باعث رقابت بین زن‌ها می‌شود آن‌ها را از هم جدا می‌کند.» ولف به نکته‌ی بسیار مهمی اشاره می‌کند. این‌گونه معیار پردازی‌ها در جامعه هم چون اهرم فشاری عمل می‌کنند که زنان را به یک چارچوب فکری و در نتیجه عملیِ محدود منحصر کرده و مانع از این می‌شود که زنان ارزش واقعی خود را درک کرده و در مسایل مهم و سرنوشت‌ساز جامعه نقش ایفا کنند. این موضوع در عین حال باعث ارزش‌گذاری تحقیرآمیز زنان هم‌چون یک کالا و تشدید تضاد خاص بین زن و مرد نیز می‌شود که آن نیز به نفع یک نظام برخواسته از تمایزات ستم‌گرانه است. او هم چنین می‌گوید: «زیبایی به مثابه‌ی یک واقعیت عینی و جهانی اصلا وجود خارجی ندارد و مثل هر واقعیت اجتماعی دیگر به زمینه و سیاست دوران بستگی دارد. زیبایی تنها یک تخیل خوشایند است. تخیلی ریشه گرفته از باورهای اساطیری که عموما مردانه هم بوده اند ... می‌توان گفت صنعت جراحی زیبایی متکی بر ایجاد حس زشتی در زنان است که با هنجارهای زیبا شناختی مطابقت ندارد، و این گونه تلقی می‌کند که چنین زشتی‌ای یک نوع بیماری قابل درمان می‌باشد.»

اما برخی فمینیست‌ها با این نظر موافق نیستند. برای نمونه سوزان بوردو در کتاب «وزن غیرقابل تحمل: فمینیسم، فرهنگ غربی و بدن»، بدن ساخته شده با جراحی را یک نمونه از مجموعه روش‌هایی می‌داند که زنان به وسیله‌ی آن می‌کوشند در نظامی که منکر رشد، انتخاب و اختیار آنان است به کنترل وضع موجود و نظارت بر آن دست یابند.

آنجلا دیویس (١٩٩٥:١٦٣) نیز می‌گوید: «مسأله‌ی جراحی‌های زیبایی، زیبایی نیست بلکه هویت است. برای زنی که حس می‌کند در بدنی اسیر شده که هیچ سنخیتی با آن‌چه خودش از این‌که چه کسی است، ندارد، این کار هم‌چون راهی است تا هویت او را توسط بدنش به او برگرداند. جراحی زیبایی یعنی تمرین قدرت در شرایطی که خودش آن را نساخته است. شرایطی که امکان بسیار محدودی برای عمل شخصی وجود دارد. در این شرایط است که جراحی زیبایی می‌تواند راهی باشد برای هر زن تا از راه شکل دادن به بدنش به زندگیش شکل و فرم دهد. جراحی زیبایی مسأله‌ای مربوط به اخلاقیات است. برای زنی که زجر کشیدنش ورأی نقطه‌ی معینی است، جراحی زیبایی به مسأله‌ی عدالت مبدل می‌شود. تنها کاری که انجامش عادلانه است ... منطق برخی زنان برای این کار، مسأله‌ی عدالت و اجرای حقوق فردی است که در جواب به نظم اجتماعی غیرعادلانه داده می‌شود. حق زجر نکشیدن، حق داشتن درجه‌ی معقولی از شادی، انتخاب ... و حق بدن.»

مسأله‌ی مهمی که دیویس و بوردو به آن تأکید دارند، این است که جراحی‌های زیبایی می‌تواند کاری برای بازپس‌گیری هویت و بازگرداندن زمام کنترل بدن فرد به دست خود باشد. امری که به گونه ای «انتقام» از وضع اجتماعی سرکوب‌گرانه و کنترل کننده نسبت به بدن زن است. هرچند این در واقع انتقامی فردی و یا ناآگاهانه باشد. نمونه‌ی بارز این مسأله را می‌توان در کشورهایی چون ایران دید. جایی که یک دولت سرکوب‌گر دینی کنترل بدن زنان، رفتارها و هویت آن‌ها را در دست دارد، به زور قوانین و نیروی نظامی بر بدن شان حجاب می‌پوشاند و در حالی که حق هر نوع ابراز وجود و هویت را از آنان سلب می‌کند معیاری اسلامی و عقب‌مانده بر پوشش و وجود زنان طرح می‌کند. در چنین جایی است که می‌بینیم آمار جراحی و اهمیت معیارهای زیبایی رو به رشد می‌نماید. اما در عین حال دیویس و بوردو به این که «هویت» خود چه مفهومی دارد و چطور تعریف می‌شود، و این که چرا این زنان راه باز پس گیری هویت خود را تغییر در «بدن» خود که به «انتخاب» خود است، می‌دانند نپرداخته‌اند. باید اندیشید که چرا اعتراضات و مبارزات زنان در بازپس‌گیری حق کنترل بر بدن و یا در واقع بخشی از هویت خود در جریان مبارزات موج دوم فمینیستی و مبارزات انقلابی قرن بیستم در جهان به این راه کار ختم نشد. هم‌چنین باید این را هم فرض کرد که شاید زنان نیز آن‌قدر به استانداردهای زیبایی، رل مدل‌ها و ... توجه دارند و تحت تأثیر آن‌ها قرار می‌گیرند به طوری که با نداشتن و محروم بودن از آن گویی هویت محکمی از خود ندارند. این خود در نتیجه‌ی تبلیغات ایدئولوژیکِ وسیع و جهانی حول تصور زنان از بدن خود و حق داشتن آن است بنابراین موضوع حق «انتخاب» و کنترل بدن مفهوم واقعی خود را از دست می‌دهد. گفته می‌شود زنان این حق را دارند که هر چه می‌پسندند بپوشند و هر آرایشی که دوست دارند به کار برند. اما باید گفت در دنیای واقعی کنونی حق انتخابی در کار نیست بلکه گونه‌ای فشار اجتماعیِ زیرکانه و راه‌کاری اجباری وجود دارد که سیستم در برابر آن‌ها قرار می‌دهد. اول این‌که وجود یک ساختار قدرت مرد بر زن و نقش فرودست زن در برابر مرد و در جامعه برای سرمایه‌داری یک ضرورت است. هم‌چنین این‌که تولیدکنندگان و تبلیغ‌کنندگان سرمایه‌دار برای هرچه بیشتر به فروش رساندن کالاهای‌شان به یک قشر صرفا مصرف‌کننده، نیاز دارند. زنان در این سیستم مردسالار سرمایه‌داری رقابتی بی‌رحم، همواره باید از تازه ترین مدها استفاده کنند تا مورد بهره‌کشی فروشندگان لوازم آرایشی و مدسازان کارخانه‌هایی قرار گیرند که در وهله‌ی نخست کارخانه را برای سود چند میلیونی بنیاد نهاده‌اند. سیستم مردسالار سرمایه‌داری نخست توده‌های زن را به رده‌های پایین‌تر از مردان رانده، بر آن‌ها ستم کرده، و با معیارهای خود برای‌شان هویت‌سازی می‌کند؛ سپس بار دیگر از ناخشنودی، ترس، هویت نداشتن و بی‌هدف بودن زندگی‌شان بهره می‌برد تا مردسالاری را به عنوان یک رکن مهم در بقای موجودیت خود تحکیم کند. به همین دلیل است که در جایی هم‌چون ایران که یک دولت تئوکراتیک ارتجاعی به دلایل ایدئولوژیک سیاسی خود الگوهای مذهبی به شدت عقب مانده بر زنان تحمیل می‌کند، اما در عین حال نیز در برابر رشد آمار جراحی زیبایی و تمرکز فکری زنان بر آن (و همین طور تمرکز فکری مردان بر تحمیل معیار زیبایی بر زنان و استفاده از آن) سکوت رضایت اختیار می‌کند. بدین‌گونه است که بدن زنان در کشاکش منافع این نظام در اشکال گوناگون قرار می‌گیرد. بنابراین این تنها یک توهم است که بگوییم زنان با گزینش چنین راه‌کارهایی در رسیدن به کنترل بدن به دست خود، در حال انتقام‌گیری هستند و حس موفقیت می‌کنند؛ گویی که دستاوردی داشته اند!

با رشد نیازهای سرمایه‌داری به نیروی کار بیشتر و ارزان‌تر و به ویژه در جریان دو جنگ جهانی، ورود زنان به عرصه‌ی کار رشد بیشتری یافت. هر چه این رشد بیشتر می‌شد خطر استقلال اقتصادی آنان، زیر سوال رفتن آیین زنانه و نقش سنتی زنان و مقاومت در برابر آن نیز بیشتر می‌شد. به ویژه این‌که نیمه‌ی ابتدایی قرن بیستم همراه بود با رشد مباحثات روشنفکرانه، ظهور دو انقلاب سوسیالیستی و رشد تفکرات رهایی‌بخش؛ و مبارزات رادیکال در عرصه‌های گوناگون و در سطح جهانی نیز شدت یافته بود. نقطه‌ی اوج این مبارزات را در دهه ٦٠ و ٧٠ میلادی در غرب به روشنی می‌توان دید و در همین دوره بود که جنبش فمینیستی نیز رشد بسیار چشم‌گیری داشت. این جنبش در صدد بود تا ایده‌های مردسالارانه‌ی مبتنی بر تبعیض علیه زنان را در عرصه‌های گوناگون به چالش بگیرد. این مبارزات به طور ویژه حول مسائل مربوط  به تمایلات جنسی زنان، پورنوگرافی، حق کنترل بدن توسط زنان و ... سازمان‌دهی شد. شعار مهم «خصوصی سیاسی است» نیز از دل این مبارزات فرموله شد.

شروع دهه‌ی ٦٠ زمانی بود که زنان در مقیاسی وسیع وارد بازار کار شده و به تحصیلات بالا دست یافته بودند. هم زمان چیزی که تبلیغات از زن و نقش اجتماعی او نشان می‌داد، کاملا آغشته به کلیشه‌های جنسی بود که زیبایی و عشوه‌گریِ زنان را محور کار خود قرار می‌داد. این مسأله نه تنها جدی بودن کار و ارتقای نقش و موقعیت اجتماعی زنان را تحت تأثیر قرار می‌داد، بلکه مفهوم استقلال زنان را نیز به تحلیل می‌برد. دختر مجرد شاغل باید «سکسی» به نظر می‌رسید تا در نتیجه‌ي کار، نقش و استقلال‌اش جدی و خطرناک به نظر نرسد. «زیبایی» معیاری شد برای داشتن یا از دست دادن شغل؛ و چه به شکل رسمی و یا غیررسمی یکی از شروط برای دست‌یابی زنان به شغل بود. تبلیغات و مجلات به طور سیستماتیک تصاویری را منتشر و تبلیغ می‌کردند مبنی بر این که یک زن شاغل حرفه‌ای چطور باید به نظر برسد. این در مورد مردان کاملا متفاوت بود. مهم نبود که با چه ظاهری باشند. موی سفید، کله‌ی طاس، چین و چروک و ... داشته باشند یا نه. هرچند این نوع ظاهر هم برای مرد نشانی از بلوغ، پختگی فکری و در نتیجه بخشی از قدرت او بود. اما استانداردی که برای زن همکار او تعیین می‌شد، زیبایی و جوانی بود که مطابق معیارهای مردسالارانه باشد.

بنابراین می‌توان گفت همان طور که زنان داشتند خودشان را از قید و بند آیینِ زنانه در عرصه‌ي کار خانگی و فضای اندرونی آزاد می‌کردند و با ورود به عرصه‌های «مردانه» می‌توانستند ایده‌های مردسالارانه و سلطه‌ی مردانه را در سطوحی وسیع‌تر به چالش بکشند، اسطوره‌ی زیبایی نیز در کنار اسطوره‌های مادریت، نجابت، مفعولیت، وابستگی و ... قرار گرفت تا کنترل اجتماعی زنان را در دست گرفته و جایگاه و نقش فرودست آن‌ها در برابر مرد را هرچه بیشتر تقویت نماید؛ و هم‌چنان نیز در صدد است تا زیرکانه دستاوردهایی که مبارزات رهایی‌بخش تا کنون برای زنان به ارمغان آورده است را از بین ببرد. از این رو ساخته شدن «اسطوره‌ی زیبایی» یک امر سیاسی است و نه تکامل یک تمایل طبیعی، زنانه و درونی که شکلی مدرن یافته است!

آیا این مهم است که به مفاهیمی هم‌چون اختیار و انتخاب ... و زیبایی در بستر شرایط اجتماعی ـ سیاسی آن بنگریم؟

ساختار سیاسی اقتصادی و اجتماعی که بر مبنای بردگی است، نیاز دارد تصاویری از بردگان را تبلیغ کند که بتواند ساختاربندی و سازمان‌دهی جامعه مبتنی بر بردگی را توجیه کند. یعنی برده به لحاظ ایدئولوژیک باید به اصول برده بودن خود باور داشته و آن را درونی کرده باشد به گونه‌ای که گویی امری ذاتی، ازلی و ابدی و در واقع «طبیعی» اوست.

در عصر ما امپریالیسم نیز به عنوان یک ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و طبقاتیِ مبتنی بر ستم و استثمار، نظامی است که دینامیک‌های درونی و اصول بنیادین آن بر مبنای تقسیم جامعه به فرادست و فروست، ارباب و برده و حفظ رابطه‌ی نابرابر و ستم‌گرانه‌ی قدرت است. سلطه‌ی مرد بر زن یک رکن مهم در تضمین این روابط است که در اشکال مختلف در تاروپود آن، تنیده شده است. زنان به مثابه‌ی نیمی از بشریت باید در یک موقعیت فرودست و در کنترل نیمی دیگر باشند تا ساختار قدرت و اقتصاد مبتنی بر تمایز در کلیت آن تحکیم شود. بین هر وجهی از فرودستی زنان با ساختار نظم موجود رابطه وجود دارد؛ و نه تنها هر جهش در نیازهای سرمایه و فرایند انباشت بلکه از همه مهم‌تر ضرورت حفظ این رابطه‌ی قدرت ستم‌گرانه به عنوان یک مؤلفه‌ی بسیار مهم در شالوده‌ي این نظام، مساوی با یورشی عظیم بر موجودیت زن، ستم بر او، فرودستی او و تشدید مردسالاری می‌باشد.

این ساختار نیز به اشکال گوناگون ایدئولوژی و فلسفه نیاز دارد تا این فرودستی را توجیه و تثبیت کند. زنان نیز باید به اصول «زن» بودن، «کم ارزش» و «شئ» بودن خود در این نظام باور داشته و آن را طوری درونی کنند که گویی امری ذاتی، ازلی و در واقع «طبیعی» آن‌هاست. مهم‌ترین آن‌ها تصویر و معیارسازی‌هایی است که حول بدن زنان شکل گرفته و آن را به کالایی جنسی مبدل کرده است.

اشکال گوناگون معیارهای تحمیل شده بر سر ظاهر زنان، این‌که چگونه باید به نظر برسند یا نرسند؛ و این‌که ارزش وجودی و جایگاه آن‌ها در جامعه چگونه تعبیر می‌شود بسته به ساختار روبنایی هر جامعه، متفاوت بوده است، ولی در عمل یک هدف دارد و در آن هویت واقعی زن به مثابه‌ی نوع بشر فرودست شده و با چیزی دروغین جای‌گزین می‌شود. هم در جایی که حجاب و عفاف را سمبل زیبایی ظاهری و رفتار زن می‌دانند؛ و هم در جایی که لخت بودن و فرم خاصی از اندام و شکل خاصی از رفتار به عنوان زیبایی شناخته می‌شود، در هر دو حالت این چیزی جز هویت‌زدایی و انسان‌زدایی از زنان، تحقیر آنان، حفظ جایگاه و رابطه‌ی نابرابر قدرت بین زن و مرد، و در واقع حفظ کارکرد خاص این ساختار خاص سیاسی، اقتصادی، اجتماعی نیست.

اما در عین حال این ایدئولوژی همان‌گونه که تحلیل شد امروزه شکلی نوین و کاملا متفاوت و شدت گرفته‌تر دارد. شکلی که کاملا آگاهانه پس از برخی تغییرات رادیکال در حقوق زنان و در افکار جامعه در رابطه با آنان، به خصوص پس از رشد جنبش فمینیستی و تلاش در به دست آوردن هویت واقعی زن، نقش او در برابر مرد و در جامعه، نهادینه شد. شکلی خاص که تنها یک سیستم سازمان‌دهی اجتماعی اقتصادی خاص، یعنی سیستم سرمایه‌داری مردسالار، می‌تواند نهادینه سازد؛ اصول آن را درونی کرده و منطبق بر دستاورد‌های تا به امروز موجود زنان در داشتن اختیار عمل و کنترل بدن، و نقش و ارزش آن‌ها در برابر مرد و در جامعه توجیه کند. شکلی که به نظر بر مبنای «اختیار و آزادی» است اما تمام هویت زن و معیار و انگیزه‌ی وجودی او را در «زیبایی» خلاصه می‌کند.

این سیستم با فلسفه‌های رنگارنگِ ایده‌آلیستی و غیرواقعی خود بی‌رحمانه در صددِ نه تنها به انحراف بردن موج مبارزات انقلابی و رادیکال قرن گذشته، بلکه هرگونه مبارزه‌ي رادیکال در کل جامعه است، بنابراین فمینیسم نیز از این مسأله بی‌تأثیر نبوده و نسبت به آخرین دوره از مبارزات خود چه به لحاظ نظری و چه عملی عقب‌گرد داشته است. ما دستاوردهای زنان در طول مبارزات انقلابی و رادیکال قرن بیستم در غرب (سال‌های ٦٠ تا ٨٠) را دیدیم. زنان توانستند تغییرات بزرگی در وضعیت خود و از جمله در زمینه‌ی داشتن حق انتخاب و کنترل بر بدن خود را بدهند، اما سرانجام همان دستاوردها توانست به گونه‌ای دیگر مفهوم یابد و علیه‌شان قد علم کند. پس از سال‌ها مبارزه، اکنون می‌بینیم که تعریف مفهوم حق کنترل بر بدن، در تبدیل شدن به یک مدل زیبا و سکسی در اجتماع، کاهش یافته است. دیدیم مبارزات در این دوره به تحولات بسیاری در امور جنسی و کشف تمایلات جنسی زنان منجر شد. عادی‌سازی جنسی شامل افزایش پذیرش سکس خارج از روابط ازدواج، جلوگیری از بارداری و قرص‌های ضد بارداری، برهنگی در ملأعام و در حضور دیگران، هنجار شدنِ هم‌جنس‌گرایی و شکل‌های دیگر میل‌جنسی و قانونی‌شدن سقط جنین در بسیاری از کشورهای غربی همگی در پی این مبارزات و تحولات بودند. اما در نهایت به این نیز انجامید که برای اولین‌بار در طول تاریخ زیبایی زنان تبدیل به کالایی شد که به طور مستقیم به تمایلات جنسی آن‌ها متصل شد و شکلی پورنوگرافیک به خود گرفت. این پدیده مسیر کلی درک این حس، درک مفهوم آزادی و خود ارزشی زنان در زمینه‌ی تمایلات جنسی‌شان و درک از زیبایی را به کل منحرف کرد. حقوق تولیدمثلی توانست تا حدی به زنان غرب حق کنترل بدن را بدهد، اما امروزه به گونه‌ای مفهوم یافته که اختلالات مربوط به تغذیه و کاهش وزن شیوع پیدا کرده، و جراحی‌های زیبایی پر خطر به جامعه معرفی شده است تا جای اشکال قدیمی تغییر شکل در بدن در راستای زیبایی را بگیرد و آن پروسه را سریع‌تر و گسترده‌تر نماید.

این‌که ما نسبت به موجودیت خود چگونه فکر می‌کنیم و چه حسی داریم، با تعریف از نقش و جایگاه ما در جامعه پیوند می‌خورد. زیبایی که امروزه از آن سخن گفته می‌شود در چارچوب این نظام و با خصوصیات خاص کارکرد آن به گونه‌ای مفهوم یافته است که بتواند به معیار وجودی زن بودن و اعتماد به نفس او، به فلسفه‌ی زندگی و به دغدغه‌ی ذهنی مداوم برای زنان تبدیل شود تا بتواند فرهنگی را نهادینه سازد که هم به مردان و هم به این نظام خاص خدمت کند و این برایش یک ضرورت است. ضرورتی که برای حفظ آن زنان باید هر چه بیشتر در جایگاه مورد ستمِ تقسیم کار ستم‌گرانه‌ی جنسی بین زن و مرد فرو رفته و به جای این که ارزش خود را در ایفای نقش مفید اجتماعی ببینند، تشویق شوند که هر چه بیشتر بدن خود را کالا و در خدمت رضایت مردان ببینند، افق مطالبات آزادی‌خواهانه و رهایی‌طلبانه خود را در شرکت در هر عرصه ازحیات جامعه پایین بکشند، جهان‌بینی خود را محدود کرده، هیچ درک واقعی از ستم‌گرانه و استثمارگرانه بودن این وضعیت نداشته باشند و حتا رویای تغییر آن را نیز در ذهن خود نپرورانند.

بنابراین معیارهایی هم‌چون زیبایی زن و تعاریف «زنانگی» که در جوامع امروزی می‌بینیم، تعاریفی بر مبنای سرشت «ذاتی و طبیعی» زنان نبوده بلکه در طول تاریخ و در بستری از شرایط اجتماعی و سیاسی گوناگون، و فرهنگ و ایدئولوژی‌های برخاسته از آن به وجود آمده است. از این رو مهم است به مفاهیمی چون اختیار و انتخاب ... و زیبایی در بستر شرایط اجتماعی ـ سیاسی آن بنگریم و مهم است ببینیم شعارها و مبارزات آزادی و برابری‌خواهانه‌ی ما زنان قرار است در کدام نظم سیاسی اجتماعی تحقق یابد و آیا قرار است تنها به بهتر شدن کوتاه مدت وضعیت زنان بیانجامد و یا به رهایی آنان. این درک از سه جهت ضرورت دارد. یکم این‌که باید بتوان مبارزه‌ای سخت را سازمان داد به نحوی که افق آن بسیار فراتر از رسیدن زنان به «آزادی و اختیار»ِ عمل خود باشد، و دوم این‌که در این ساختار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نه تنها نمی‌توان به رهایی زن بلکه حتا نمی‌توان به داشتن «حق» اختیارِ عمل و کنترل بدن رسید. زیرا این در نهایت روبنای سیاسی حاکم بر جامعه است که بنا به کارکرد و ماهیت خود، نقش و موقعیت افراد را تعیین می‌کند، فرهنگ آن جامعه را می‌سازد و به معیارها، برداشت‌ها و تعاریف از «حق، آزادی و اختیار»، مفهوم می‌دهد.

و به همین دلایل ضرورت سوم را نیز باید دریافت. این‌که امکان ایجاد مناسبات و فرهنگی که زنان در آن رها شده باشند نیز شدنی و ممکن است. می‌توان نظامی داشت که نیازمند این باشد تا نه تنها تعاریفی هم چون زیبایی را بر مبنای نقش و ارزشِ سازنده، واقعی و حقیقی انسان در تحول انقلابی جامعه تعریف کند، بلکه در عمل به گونه‌ای مفهوم‌سازی و فرهنگ‌سازی نماید که چیزی به نام زیبایی معیار و دماسنج ارزش‌گذاری و تعریف هیچ زنی نباشد. نظامی که بتواند این جایگاه فرودستِ زن نسبت به مرد، افکار و ایده‌های مردسالارانه و نقش و تقسیم کار جنسیتیِ ستم‌گرانه‌ای را که همواره در طول تاریخ به‌طور «طبیعی» و «ابدی» قلمداد شده است را به چالش بکشد و با دخالت دادن هرچه بیش‌تر زنان در پیش‌برد نیازهای جامعه، و پيشرفت سياسی و اجتماعی آنان و هم‌چنین آموزش مردان؛ به رشد و ارتقای فکری و عملی زنان و مردان بیانجامد. این یعنی یک ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بنیادا متفاوت، که کارکرد آن این‌بار بر مبنای نابودی هر نوع رابطه‌ی نابرابرِ ستم‌گرانه و مردسالارانه در هر شکل و تحول جایگاه زنان و رهایی آن‌ها باشد.