جادوگران!

جادوگران!

 

  نویسنده: آندریا دورکین

  برگردان: سمیرا باستانی

من این بحث را تقدیم می‌کنم به «الیزابت گولد دیویس»، نویسنده‌ی «اولین جنس» که چند ماه پیش خودکشی کرد و مدتی قبل از مرگش قربانی تجاوز جنسی شده بود؛ به «آن سکتون»، شاعری که خود را در 4 اکتبر 1974 کشت؛ به «اینَز گارسیا»، همسر و مادری سی‌ساله که چند هفته پیش در کالیفرنیا به جرم کشتن مردِ گردن‌کلفتی که او را محکم نگه‌داشته بود تا یک مرد دیگر به او تجاوز کند به پنج سال حبس محکوم شد؛ و به «اوا دیاموند» 26 ساله که پنج سال پیش، زمانی‌که او به دلیل محکومیت به تقلب در سیستم رفاهی، یک مادر نامناسب اعلام شد، فرزندش از او گرفته شد و چند ماه پیش در مینه‌سوتا برای کشتن شوهرش، مردی که داشت او را تا حد مرگ کتک می‌زد، به پانزده سال زندان محکوم شد.

ارائه‌شده در جلسه‌ی سازمان ملی زنان شعبه‌ی نیویورک، 31 اکتبر 1974

 

ما امشب این‌جا هستیم تا درباره‌ی زن‌کُشی صحبت کنیم. زن‌کشی درواقع ناقص ساختن، تجاوز و یا کشتن سیستماتیک زنان توسط مردان است. زن‌کشی کلمه‌ای است که خشونت بی‌قیدوشرطی را که توسط طبقه‌ی جنسی مرد علیه طبقه‌ی جنسی زن اعمال می‌شود، تعریف می‌کند؛ به‌عنوان‌مثال بستن پای زنان در چین نمونه‌ای از زن‌کشی است. برای هزاران سال در چین، تمام زنان به‌طور سیستماتیک ناقص شدند تا به انسان‌هایی منفعل و اشیائی برای رفع شهوت مردان تبدیل شوند؛ تا این‌که درنهایت صرفاً کالایی جنسی باشند؛ تا برای تأمین غذا، آب، سرپناه و لباس کاملاً به مردان وابسته باشند؛ تا نتوانند راه بروند و یا فرار کنند و یا علیه بی‌رحمی مردان ستم‌گرشان متحد شوند.

 نمونه‌ی دیگری از زن‌کشی، تجاوز سیستماتیک به زنان در بنگلادش است. در آن‌جا، تجاوز به زنان، بخشی از استراتژی نظامی مردان ارتش مهاجم است. همان‌طور که بسیاری از شما می‌دانید برآورد شده است که بین 200.000 تا 400.000 زن توسط سربازان مهاجم مورد تجاوز قرار گرفتند و هنگامی‌که جنگ به پایان رسید، این زنان توسط شوهران، برادران و پدران‌شان ناپاک خوانده‌شده و به فاحشه‌گی، گرسنه‌گی و مرگ محکوم شدند. زن‌کشی در بنگلادش اول توسط مردانی که به بنگلادش حمله کردند صورت گرفت و بعد توسط شوهران، برادران و پدران آن زنان؛ یعنی توسط طبقه‌ی جنسی مرد علیه طبقه‌ی جنسی زن انجام شد.

امشب، در شب هالووین، ما در این‌جا جمع شده‌ایم تا جنایت دیگری از زن‌کشی را به‌خاطر آوریم؛ کشتارِجمعی نه میلیون زن را که جادوگر نامیده می‌شدند. این زنان، خواهران ما، در یک دوره‌ی سیصدساله در آلمان، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، هلند، سوئیس، انگلستان، ویلز، ایرلند، اسکاتلند و آمریكا كشته شدند. آن‌ها به نام خدای پدر و تنها پسر او، عیسی مسیح کشته شدند.

شکنجه‌ی سازمان‌یافته‌ی جادوگران رسماً در 9 دسامبر 1484 آغاز شد. «پاپ اینوسنت هشتم» دو راهب دومینیکن به نام‌های، «هاینریش کرامر» و «جیمز اسپرنگر» را به‌عنوان مأموران تفتیش عقاید معرفی کرد و از آن دو پدرِشایسته خواست جادو را تعریف کنند و شیوه‌ی کار جادوگران را تعریف و تفکیک کنند و برای جریان محاکمه و صدور حکم روشی استاندارد برگزینند. حاصل کار کرامر و اسپرنگر متنی به نام پتکِ جادوگران بود. پتک جادوگران الهیات متعالی کاتولیک و طرز کار فقه کاتولیک بود.

آن را می‌توان برابر با قانون اساسی در نظر گرفت. حکم قانون را داشت و هرکسی که آن را به چالش می‌کشید و اعتبار و اقتدار آن را در هر سطح رد می‌کرد و یا مورد سوال قرار می‌داد، به جرم ارتداد به مرگ محکوم می‌شد.

قبل از این‌که در مورد محتوایِ پتک جادوگران بحث کنم، می‌خواهم به اطلاعات آماری که ما درباره‌ی جادوگران داریم، نگاهی بیندازم. رقم کلی که به‌عنوان یک رقم میانگین اغلب توسط محققان در این زمینه مورداستفاده قرارگرفته نه میلیون نفر است. نسبت زنان به مردانِ سوزانده‌شده بنا به زمان‌های مختلف از 20 به 1 تا 100 به 1 برآورد شده است.

جادوگری برای زنان جرم بود؛ و بیشترِ متن پتک جادوگران تلاش دارد چرایی آن را توضیح دهد. اول این‌که عیسی مسیح متولد شد، رنج برد و مُرد که مردان را نجات دهد، نه زنان را. بنابراين، زنان در برابر فریب شيطان آسیب‌پذیرترند. دوم این‌که یک زن «بیش از یک مرد شهوانی است که این را می‌توان به‌وضوح در بسیاری اعمال شنیع شهوانی او دید.»1 شهوانی بودن زن، ریشه در خلقت خود حوا دارد. او از دنده‌ی خم‌شده‌ای خلق‌شده است. به دلیل این نقص، زنان همیشه فریب‌ دهنده‌اند. سوم این‌که زنان، به معنای واقعی، شریر، خبیث، عاطل، احمق و بی‌نهایت شیطان‌صفت‌اند: «من ترجیح می‌دهم با یک شیر یا یک اژدها هم‌خانه باشم تا با یک زنِ شریر... تمامی شرارت‌ها در برابر شرارت یک زن چیزی به‌حساب نمی‌آیند... وقتی زنی به‌تنهایی فکر می‌کند، افکاری شیطانی در سر دارد.»2 چهارم این‌که زنان ازنظر ذهنی و بدنی ضعیف‌تر از مردان‌اند و ازنظر عقلی مانند کودکان. پنجم این‌که زنان «تلخ‌تر از مرگ‌اند» زیرا همه‌ی گناهان ریشه در زنان دارد و از وجود آن‌هاست و هم‌چنین این‌که زنان دشمنانی «فریبنده و رمزآلود» هستند.3 درنهایت این‌که جادوگری یک جنایتِ زنانه بود چراکه «جادو ریشه در میل جنسی دارد که در زنان امری سیری‌ناپذیر است.»4

به یاد داشته باشید که این‌ها یک سری مجادلات غیرمعمول نیستند؛ این‌ها اعتقادات محققان، قانون‌گذاران و قضات است. به یاد داشته باشید که نه میلیون زن زنده‌زنده در آتش سوختند.

جادوگران به پرواز متهم شدند، به داشتن روابط جنسی با شیطان، به زخمی کردن احشام، به وجود آوردن طوفان و تندباد، به وجود آوردن مریضی‌ها و بیماری‌هایِ واگیردار، به فریفتن مردان، به تبدیل مردان و خودشان به حیوانات، به آدم‌خواری و قتل‌عام، به دزدیدن آلت جنسی مردان و بانی ناپدید شدن آلت جنسی مردان. درواقع، این آخرین مورد ـ ناپدید شدن آلت جنسی مردان ـ دلیل موجهی برای طلاق تحت قانون کاتولیک بود. اگر آلت جنسی مردی برای بیشتر از سه سال ناپدید می‌شد ]استفاده نمی‌شد ـ مترجم[، همسرش حق طلاق داشت.

یافتن دلیل این حجم از نفرت‌انگیزترین، باورنکردنی‌ترین و مسخره‌ترین اتهام‌ها علیه زنان توسط کرامر و اسپرنگر دشوار است، اما فکر می‌کنم که این دلیل را یافته‌ام. اسپرنگر و کرامر نوشتند: «پس چه باید بکنیم، آن دسته از جادوگران که ... تعداد زیادی ارگان‌های مردانه را، بیست یا سی عضو بدن را جمع کرده و آن‌ها را در یک لانه‌ی پرنده یا یک جعبه قرار می‌دهند، جایی که آن‌ها مانند عضوی زنده حرکت می‌کنند و جو و ذرت می‌خوردند، همان‌طور که توسط بسیاری دیده‌شده است و موضوع گزارشات شایع است؟»5

ما واقعاً چه هستیم؟ چه هستیم که فکر کنیم؟ آن دسته از ما که برای مثال کاتولیک بار آمده‌اند، چه ارزشی دارند که فکر کنند؟ وقتی می‌بینیم کشیشان در مناطق حومه‌ی آمریکا جن‌گیری می‌کنند؛ که اعتقاد به جادوگری هنوز پایه‌ای از الهیات کاتولیک است، ما چه هستیم که فکر کنیم؟ وقتی می‌فهمیم که لوتر در مواجهات بسیاری که با شیطان داشت، این زن‌کشی را تحریک می‌کرد، ما چه هستیم که فکر کنیم؟ وقتی درمی‌یابیم که کالوین خود جادوگران را می‌سوزاند و این‌که او شخصاً بر شکار جادوگران در زوریخ نظارت داشت، ما چه هستیم که فکر کنیم؟ وقتی می‌فهمیم که ترس و نفرت از شهوت زنانه موضوعی پذیرفته‌شده در قانون یهود است، ما چه هستیم که فکر کنیم؟

بعضی از ما یک دیدگاه کاملاً شخصی نسبت به جهان داریم. می‌گوییم اتفاقی که در زندگی‌هامان به‌عنوان یک زن برای‌مان می‌افتد اتفاقی است که ممکن است برای هر فردی در زندگی شخصی‌اش رخ دهد. حتا می‌گوییم که هر نوع خشونتی که ما در زندگی به‌عنوان یک زن تجربه کرده‌ایم از تجاوز گرفته تا کتک‌خوردن از شوهرمان، معشوقه‌مان یا یک غریبه اتفاقی است که بین دو نفر افتاده است. برخی از ما حتا متجاوز را توجیه می‌کنیم. برای‌اش احساس تأسف می‌کنیم و می‌گوییم او شخصاً پریشان و مضطرب است و یا این‌که او در یک‌زمانِ خاص توسط یک زن خاص به‌طور خاصی تحریک‌شده است.

مردان به ما می‌گویند که آن‌ها هم «سرکوب» می‌شوند. می‌گویند که آن‌ها اغلب در زندگی فردی خود توسط زنانِ زندگی‌شان یعنی مادران، همسران و «دوست‌دخترهای‌شان» قربانی می‌شوند. می‌گویند که زنان از طریق شهوت، کینه‌توزی، زیاده‌خواهی، غرور یا حماقت‌شان، خود باعث تحریک مردان و اعمال خشونت می‌شوند. آن‌ها به ما می‌گویند که ما خود علت و مسئول خشونتی هستیم که از طرف آن‌ها به ما اعمال می‌شود. می‌گویند که زندگی آن‌ها پر از درد است و ما زنان دلیل آن هستیم.

می‌گویند که ما به‌عنوان یک مادر به آن‌ها آسیب جبران‌ناپذیری رسانده‌ایم، به‌عنوان یک همسر آن‌ها را تضعیف کرده‌ایم، به‌عنوان یک عاشق اسپرم، جوانی و مردانه‌گی آنان را به تاراج برده‌ایم و هرگز و هرگز به‌عنوان یک مادر، یک همسر و یا یک عاشق به‌اندازه‌ی کافی به آن‌ها بها نداده‌ایم.

ما چه هستیم که فکر کنیم؟ چراکه اگر ما شروع به جمع‌آوری تمام موارد خشونت ـ تجاوز، حمله، ناقص‌سازی جنسی، قتل، قتل‌عام ـ کنیم؛ اگر رمان‌ها، اشعار، داستان‌های سیاسی و فلسفی آنان را بخوانیم و ببینیم که دیدگاه آنان نسبت به ما همان دیدگاهی است که دیروز مفتشین عقاید نسبت به ما داشتند؛ اگر بفهمیم که ازلحاظ تاریخی، زن‌کشی صرفاً یک اشتباه، یک ناعدالتی تصادفی، یا یک اتفاق وحشتناک نبود، بلکه درواقع نتیجه‌ی منطقی چیزی است که آن‌ها معتقدند باید طبیعت خداداد یا بیولوژیکی ما باشد؛ پس درنهایت ما باید متوجه شویم که در پسِ زن‌کشیِ پدرسالارانه واقعیتی از زندگی جاری است که زنان آن را زندگی می‌کنند و باید از یکدیگر کمک بگیریم برای این‌که شجاعت تحمل کردن و تغییر دادن آن را به دست بیاوریم.

مبارزات زنان، مبارزات فمینیستی، مبارزه برای پول بیشتر در ازای یک ساعت کار و یا برای حقوق برابر تحت قوانین مردانه و یا برای بیشتر شدن تعداد زنان قانون‌گذاری که در محدوده‌ی قوانین مردانه کار کنند نیست. گرچه این‌ها همه اقداماتی ضروری است که برای نجات زندگی تعداد هر چه بیشتری از زنان در حال حاضر و امروز طراحی‌شده اما این اصلاحات زن‌کشی را از ریشه برنخواهد کند؛ این اصلاحات به خشونت بی‌قیدوشرطی که توسط طبقه‌ی جنسیِ مرد بر طبقه‌ی جنسی زن انجام می‌شود، پایان نمی‌دهد. این اصلاحات اپیدمیِ رو به افزایش تجاوز در این کشور و یا اپیدمی ضرب و شتم همسر در انگلستان را متوقف نخواهد کرد. این‌ها عقیم شدن زنان سیاه یا زنان فقیر سفید را که قربانی نفرت پزشکان مرد از آلت تناسلی زنان هستند را پایان نخواهد داد.

این اصلاحات تیمارستان‌ها را از زنانی که توسط خویشاوندان مردشان به آن‌جا برده می‌شوند خالی نمی‌کند؛ زنانی که مورد نفرت مردان قرارگرفته‌اند تنها به این دلیل که علیه محدودیت‌ها و شرایط برده‌گی زنانه که بر آنان اعمال می‌شود طغیان می‌کنند. این اصلاحات زندان‌های پر از زنانی را که برای زنده ماندن دست به تن‌فروشی زده‌اند، یا پس‌ از آن‌که به آن‌ها تجاوز شد متجاوز را به قتل رسانده‌اند؛ یا درحالی‌که مورد ضرب و شتم قرارگرفته بودند مردی را که در حال کشتن‌شان بود کشتند، خالی نخواهد کرد. این اصلاحات بهره‌برداری مردان از کار خانه‌گی زنان را متوقف نخواهد کرد و هم‌چنان ‌که مردان را از قربانی کردن زنان ازلحاظ روانی در راستای تقویت هویت مردانه‌شان در روابط به‌اصطلاح «عاشقانه» بازنخواهد داشت.

و هیچ همیاری شخصی در نظام پدرسالاری این زن‌کشیِ بی‌رحمانه را متوقف نخواهد کرد. در جوامع مردسالار، هیچ زنی امنیت آن را ندارد که زندگی‌اش را داشته باشد، یا عشق بورزد و یا مادری کند. در جوامع مردسالار، هر زن یک قربانی، گذشته، حال و آینده است. در جوامع مردسالار، دختر هر زن یک قربانی، گذشته، حال و آینده است. در جوامع مردسالار، پسر هر زن خائن بالقوه‌ی او و هم‌چنین به ناگزیر یک متجاوز و یا استثمارگر زن دیگری است.

قبل از این‌که بتوانیم زندگی کنیم و دوست داشته باشیم، باید به یک خواهر انقلابی بدل شویم. این بدان معنی است که ما باید دست از حمایت مردانی که به ما ستم می‌کنند، بکشیم؛ باید از تغذیه‌ی آن‌ها و پوشاندن و تمیز کردن پشت سر آن‌ها دست‌برداریم؛ که ما نباید به آن‌ها اجازه دهیم از زندگی ما تغذیه کنند. این بدان معناست که ما باید هویتی را که به ما به‌عنوان زن آموزش داده‌شده است، کنار بگذاریم. ما باید خودمان را از همه‌ی آثار مازوخیسم که گفته‌شده مترادف با زن بودن است پاک‌کنیم. این بدان معنی است که ما باید همه‌ی مؤسسات، قوانین، فلسفه، مذهب و آداب‌ورسوم این نظام مردسالار را که با تغذیه از خون «کثیف» ما و بر روی کار «بی‌اهمیت» ما ساخته‌شده، موردحمله قرار دهیم و نابود کنیم.

هالووین زمان مناسبی برای متعهد شدن به این خواهرانه‌گیِ انقلابی است. در این شب ما مرده‌گان را به یاد می‌آوریم. در این شب باهم به یاد می‌آوریم که نه میلیون زن کشته شدند؛ زیرا مردان معتقد بودند آن‌ها شهوانی، بدخواه و شریراند. در این شب ما می‌دانیم که رنج آن‌ها هنوز ادامه دارد.

بیایید باهم نام این شب را جادوگران حوا بگذاریم. بگذارید باهم آن را به زمان عزاداری بدل کنیم: برای همه‌ی زنانی که قربانیان زن‌کشی‌اند، مرده‌اند، در زندان‌اند، در تیمارستان‌اند، به آن‌ها تجاوز شده، بدون آن‌که خود بخواهند عقیم شده‌اند و مورد خشونت واقع‌شده‌اند؛ و بگذارید در این شب زندگیِ خود را برای توسعه‌ی این انقلاب خواهرانه وقف کنیم ـ از طریق استراتژی‌های سیاسی و اقدامات فمینیستی که این خشونت ویران‌گر علیه ما را برای همیشه متوقف خواهند کرد.

1. Heinrich Kramer and James Sprenger, Malleus Maleficarum, trans.

M. Summers (New York: Dover Publications, Inc. 1971), p. 44.

2. Ibid. p. 43

3. Ibid. p. 47

4. Ibid.

5. Ibid. p. 121