خطرات و فرصت ها در شرایط حساس کنونی

 

لیلا پرنیان

جامعه‌ی ما در شرایط بسیار حساس و سرنوشت‌سازی قرارگرفته است. اقشار مختلف جامعه که زیر شدیدترین فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به خشم آمده‌اند از کارگران گرفته تا معلمان، زنان، دانشجویان، کامیون‌داران، مللِ تحتِ ستم، مال‌باختگان، کشاورزان، پرستاران، دست‌فروشان، طرفداران محیط‌زیست ... همه و همه به مبارزه دست زده و پژواک مبارزات‌شان در جامعه طنین افکنده است. عمل‌کرد یک رژیم به‌غایت ستم‌گر و استثمارگر به نام جمهوری اسلامی که در طول چهل سال حکومت ننگین خود جز سرکوب و ستم به مردم، خصوصاً طبقات تحتانیِ جامعه در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی، تشدید استثمار، زندان، شکنجه و اعدام، غارت، اختلاس، دزدی، فساد درزمینه‌ی مالی و اقتصادی چیز دیگری در بر نداشته، راهی جز مبارزه برای سرنگونی آن در مقابل مردم قرار نداده است. اقشار و طبقات مردم با شجاعت و ازخودگذشتگیِ بی‌باکانه وارد میدان شده‌اند و این واقعیت که چیزی برای از دست دادن ندارند را به یک تفکر عمومی بدل کرده‌اند.

مبارزات کارگران نیشکر هفت‌تپه و فولاد اهواز که علی‌رغم انواع تهدیدات و تضییقات رژیم ستم‌گر و دستگاه سرکوبش، علیه‌ رهبرانش از هیچ نهراسیدند و هم‌چنان بر خواسته‌های به‌حق خود پای فشردند، الهام‌بخش جامعه‌ی زخم‌خورده‌ی ما بوده و هست. زخم‌هایی که توسط شمشیر یکی از ارتجاعی‌ترین، مستبدترین و بی‌رحم‌ترین رژیم‌ها، در طول چهل سال در جای‌جای پیکر این جامعه احساس می‌شود و هیچ مرهمی، التیام‌بخش آن نخواهد بود مگر سرنگونی انقلابی این رژیم و سیستم ستم‌گرانه و استثمارگرانه‌اش.

مبارزات رادیکال و جسورانه‌ی مردم در دی‌ماه سال گذشته در بیش از 100 شهر و به‌خصوص شهرهای کوچک و دورافتاده ـ که ساکنین آن‌ها از محروم‌ترین اقشار جامعه بودند ـ کلیت رژیم جمهوری اسلامی را به زیر سوال برد و به مشروعیت رژیم ضربه‌ی بزرگی وارد کرد. مبارزات اقشار و طبقات محروم جامعه در دی‌ماه سالِ گذشته فصل نوینی گشود. مبارزاتی که کلیه‌ی تضادهای جامعه را تحت تأثیر خود قرار داد و صف‌بندی‌های نوینی را شکل داد. هرچند مبارزات توده‌های مردم به همان شکل دی‌ماه ادامه نیافت ـ که دور از ‌انتظار نبود ـ اما شعله‌ی این مبارزه خاموش نشده و اشکال مختلفی از مبارزه ادامه دارد.

سوال اما اینجاست که آیا این مبارزات قادرند رژیم را به طریقی انقلابی سرنگون کنند؟! و این‌که با توجه به تحرکات طبقاتی، تضادهای مختلف ازجمله تضادهای درون حکومتی، تضاد قدرت‌های بزرگ با جمهوری اسلامی و تضادهای منطقه‌ای چه تأثیری بر این مبارزات خواهند گذارد؟! از طرف دیگر نیروهای مرتجع درون و بیرون حکومت و آنانی که در سایه‌ی امپریالیست‌های آمریکایی و غربی پرورده شده‌اند و اینک بوی قدرت به مشام‌شان رسیده و به تکاپو افتاده‌اند تا چه اندازه قادرند نقشی در این تحولات بازی کنند؟! این‌ها و انبوهی از این قبیل سوالات، فکر بسیاری از نیروهای مبارز و انقلابی، توده‌های مردم و همه‌ی ‌کسانی که در صف مردم قرار دارند را به خود مشغول ساخته است.

پاسخ به این سوالات ازیک‌طرف بستگی به بستر و شرایطی دارد که مبارزات در آن جریان دارد، به تغییر و تحولاتی که در عرصه‌ی جامعه، منطقه و در سطح جهانی در جریان است و یا رخ خواهد داد؛ و از طرف دیگر بستگی به روی‌کرد و متد صحیح و علمیِ نیروی‌‌ انقلابی دارد که بر بستر شرایط شکل‌گرفته، چگونه توده‌های منزجر و عاصی از رژیم جمهوری اسلامی را سازمان‌دهی کرده و بر سرعت گام‌هایش برای تسریع انقلاب بیفزاید.

باید در نظر داشت که رژیم جمهوری اسلامی پس از به قدرت رسیدن، تلاش کرد از دو طرف موقعیت خود را تثبیت کند. ازیک‌طرف با دست زدن به یک سرکوب عریان و وحشیانه که در صدر آن سرکوب و قلع‌وقمع کردنِ نیروهای انقلابی و کمونیست قرار داشت. اعدام ده‌ها هزار نفر از بهترین مبارزین جامعه  در دهه‌ی ۶۰ شمسی ضربه‌ی جبران‌ناپذیری بر جامعه و آینده‌ی سیاسی آن وارد نمود. علاوه بر آن تشدید ستم و سرکوب زنان و وضع قوانین زن‌ستیز، سرکوب اقلیت‌های ملی در کردستان، خوزستان، بلوچستان، ترکمن‌صحرا و... همه و همه در خدمتِ تثبیتِ رژیم بود. از طرف دیگر سرکوب روحیه‌ی پرشور نسلی که برای دنیایی عاری از ستم و استثمار مبارزه می‌کرد، خوش‌خدمتی به قدرت‌های بزرگ امپریالیستی نیز بود. به همین دلیل در برابر کشتار بی‌رحمانه‌ی هزاران هزار زندانی سیاسی، امپریالیست‌ها مهر سکوت بر لب زده بودند. جمهوری اسلامی باید برای ادغام هر چه بیشتر در سیستم امپریالیستی خوش‌خدمتی خود را از زوایای گوناگون نشان می‌داد؛ اما کشتار وسیع راه‌حلی مادام‌العمر برای رژیم سرکوب‌گر جمهوری اسلامی نبود. اگرچه کلِ هیئت حاکمه بر سر سرکوب وحشیانه‌ی انقلاب و مردم متحد بودند، اما دیری نپایید که در میان‌شان بر سر چگونگی حفظ نظام ستم و استثمارشان اختلاف افتاد؛ بر سر قدرت بیشتر، بر سر تقسیم غنائم، بر سر چگونگی سرکوب، بر سر سیاست‌های داخلی، بر سر وابستگی به قدرت‌های بزرگ و... همه‌ی این مسائل مورد اختلاف‌شان بود. سردمداران رژیم طی سال‌های متمادی تلاش کرده‌اند که مردم را در گرداب انتخاب بین بد و بدتر گرفتار کرده و به سیاهی‌لشکر خود بدل کنند؛ اما با تعمیق تضادها بین جناح‌های مختلف رژیم و تعمیق تضادهای اجتماعی و به‌خصوص رو آمدن تضادهای یک سیستم استثماری و ستم‌گرانه دیگر نتوانستند این بازی فریبکارانهشان را ادامه داده و به اجرا بگذارند. شکست این بازیِ فریبکارانه در شعار «اصلاح‌طلب! اصول‌گرا! دیگه تمومه ماجرا!» ـ که در مبارزات دی‌ماه سال گذشته طنین افکند ـ بازتاب یافت.

در شرایط کنونی علی‌رغم اتحاد و سازش جناح‌ها و باندهای مختلف کنونی بر سر چگونگی حفظ نظام، بر سر سرکوب وحشیانه‌ی مبارزات مردم و دستگیری و شکنجه و اعدام مخالفین، اما تضادهای درون حکومتی به نقطه‌ی بحرانی رسیده است. این تضادها بخشی جداناپذیر از سیستم ستم و استثمار حاکم است.

 

اوضاع اقتصادی

فقر و فلاکتی که جامعه را در برگرفته از حد تصور خارج شده است. بخش عظیمی از مردم خصوصاً طبقات محروم جامعه، تحت بدترین شرایط قرارگرفته و از ابتدایی‌ترین حق زنده‌گی یعنی سیر کردن شکم خود و فرزندان‌شان محروم‌اند. اگر از بیکاری‌ و بیکاری‌های پنهان که تحت عنوان دست‌فروشی، دوره‌گردی و ... پنهان مانده‌اند، بگذریم؛ از ارقام هولناک تن‌فروشی و اعتیاد در میان زنان و مردان جوان؛ از میلیون‌ها نفر حاشیه‌نشین که وضعیت امروز تا فردای‌شان روشن نیست؛ از کارگران روزمزدی که در ماه بیش از چند روز قادر به یافتن کاری نمی‌شوند؛ از خیل عظیم کارتن‌خواب‌ها و گورخواب‌ها و ... اگر از این همه بگذریم؛ آن دسته از مردمی که رسماً شاغل هستند و به‌مثابه‌ی کارگر، معلم و ... کار می‌کنند و زحمت می‌کشند هم قادر نیستند اولیه‌ترین مایحتاج زنده‌گی‌شان را فراهم کنند. قدرت خرید مردم، به‌خصوص اقشار تحتانیِ جامعه تا چند برابر در نوسانات ارزش پول کشور کاهش‌یافته است.

در کشاندن اقتصاد جامعه‌ی‌ ‌ایران بدین‌ نقطه که آن را در یکی از بدترین شرایط طول تاریخ‌اش قرار داده است، عوامل متعددی عمل می‌کند؛ اما آنچه در مرکز همه‌ی عوامل قرار دارد، عمل‌کرد سیستم استثماری و ستم‌گرانه‌ای است که عامل اصلی تولید و بازتولید نابرابری، فقر و فلاکت است. رژیم جمهوری اسلامی از زمان قدرت‌گیری به‌خصوص پس از پایان جنگ ایران و عراق تلاش‌های بسیاری کرده است تا هر چه بیشتر اقتصاد ایران را در شبکه‌ی اقتصاد جهان سرمایه‌داری که در کنترل قدرت‌های بزرگ امپریالیستی است ادغام کند. اقتصادِ جامعه بر مبنای سیستمی استثمارگرانه و ستم‌گرانه بنیان گذارده شده است. سیستمی که بدون ادغام در شبکه‌ی جهانی، رشد و کارآیی و یا به‌عبارت‌دیگر سوددهی ندارد و به‌ناچار باید خود را به‌مثابه‌ی بخشی و در تابعیت از اقتصاد سرمایه‌داری جهانی قرار دهد. این ادغام، سران جمهوری اسلامی و طبقات مرتجعی که نماینده‌گی می‌کند را قادر می‌سازد که از قِبَل چنین حرکتی خود و سرمایه‌های وابسته به خود را گسترش داده و با انسجام خود چنگال‌هایش را هرچه محکم‌تر بر گلوی مردم خصوصاً طبقات محروم، فشار دهند. بدین ترتیب است که رژیم جمهوری اسلامی، کل اقتصاد را در یک رابطه‌ی خاص و درکنش و واکنش‌های معینی در وابستگی و در کنترل سرمایه‌های مالی امپریالیستی قرار داده است. چنین ادغامی از طرف دیگر ویژه‌گی خاصی را نیز به آن می‌بخشد. اقتصادی که عمدتاً بر صدور نفت می‌چرخد، عمده درآمد دولت و کشور از نفت است، قسمت اعظم بودجه هم‌چون سال‌های گذشته قرار است از درآمد نفت تأمین شود. آن‌گاه در شرایطی که شیر نفت از طرف امپریالیست‌ها بسته شود، اقتصاد به‌طورکلی فلج خواهد شد؛ اما در کنار این اقتصاد متکی بر نفت، ادغام در شبکه‌ی جهانی سرمایه، الزامات مهم دیگری را در پی دارد، باز کردن درها بر روی سرمایه‌های خارجی، برداشتن هرگونه مانع بر سر راه سرمایه‌های امپریالیستی، برداشتن هرگونه سوبسید از مایحتاج عمومی مردم مثل انرژی و نان و ده‌ها شرط و شروط دیگر که باعث می‌شود درنهایت سیاست‌های اصلی و واقعی اقتصادی عملاً توسط نهادهای مالی امپریالیستی مثل بانک جهانی و صندوقِ بین‌المللی پول تعیین شوند. حذف یارانه‌ها از انرژی و مواد اولیه‌ی غذایی و تبدیل آن به یارانه‌ی نقدی که اینک با هزاران منت آن را بر سر مردم می‌کوبند در ادامه‌ی همین پیشنهادات نهادهای بین‌المللیِ مالی به دولت احمدی‌نژاد بود که موردِتوافق همه‌ی جناح‌های حکومتی قرار داشت؛ اما این کمک‌هایی که به نام یارانه‌ی نقدی به مردم داده می‌شود بسیار کمتر از مبلغی است که از سوبسیدهای مربوط به انرژی و مواد غذایی حذف ‌شده است. این مبلغی هم که اینک داده می‌شود بعد از سقوط ارزش ریال حتا طبق گفته‌های مقامات رژیم ارزشش به یک‌سوم رسیده است.

همین کنش‌ها و واکنش‌ها بین یک کشورِ تحت سلطه و سرمایه‌ی امپریالیستی به‌گونه‌ای پیش رفته است که به‌غیراز تولید و صدور نفت خام، جامعه برای پایه‌ای‌ترین مواد غذایی به واردات وابسته است. تولید بسیاری از مواد غذایی مثل تولید گندم، برنج، چای و... یا از بین رفته یا کفافِ بخش کوچکی را نیز نمی‌دهد و عملاً باید از خارج از کشور وارد شود. چراکه برای سرمایه‌داران و انحصارگرانی که اقتصاد را در دست دارند سودآورتر است که این مواد غذایی از خارج وارد گردد تا این‌که از محصولات داخلی تأمین شوند.

در چنین شرایطی است که اعمال تحریم‌ها توسط آمریکا به‌مثابه‌ی قدرتمندترین اقتصاد جهان و با توجه به کنترلی که بر اهرم‌های مالیِ اقتصادیِ جهان دارد، می‌تواند تأثیراتِ کاری‌یی بر اقتصاد ورشکسته و بحران‌زده‌ی جمهوری اسلامی وارد آورد.

 

تحریم‌ها و تأثیرات آن بر اقتصاد ایران

امپریالیسم آمریکا هم‌چنان در تلاش است تا نظم نوین جهانی خود را شکل دهد. وظیفه‌ای که از زمان حمله به افغانستان و عراق آغاز شد، کماکان در دستور کارش قرار دارد؛ اما در هر دوره موانع تازه‌ای در مقابلش ایجاد شده و عملاً این وظیفه، ناتمام باقی‌مانده است. واقعیت این است که جنگ در عراق و افغانستان و بعدها در سوریه که قرار بود در خدمتِ نظم نوین جهانی انجام شود، عملاً نتوانست توازن قوایِ منطقه را به نفع متحدین اصلی امپریالیسم آمریکا یعنی اسرائیل و عربستان سعودی به هم زند. بلکه به درجات زیادی نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه را افزایش داد و او را به یکی از بازیگران اصلی در منطقه مبدل کرد. معاهده‌ی برجام که عملاً تأییدی بر این نقش جمهوری اسلامی بود. به همین دلیل این مسئله شدیداً مورد مخالفت اسرائیل و عربستان سعودی و جناح‌هایی از امپریالیسم آمریکا به‌خصوص جناح فاشیستِ دستِ راستی و حزب جمهوری‌خواه بود و با بر روی کار آمدن ترامپ، آمریکا خود را از این معاهده بیرون کشید. سیاست کنونیِ امپریالیسم آمریکا تمرکزِ بیشتر بر روی خاورمیانه به‌مثابه‌ی یکی از اصلی‌ترین نقاط تمرکز تضادهای جهان است. در چنین شرایطی است که آمریکا تلاش دارد موقعیت و تکلیف ایران را به هر وسیله‌ای که شده، یکسره کرده و توازن قوا را به نفع متحدین اصلی خود به هم بزند و نفوذ ایران را به حداکثر کاهش دهد. هرچند که جمهوری اسلامی در مرکز این معادله قرارگرفته است اما زیر فشار قرار دادنِ رژیم جمهوری اسلامی، پیشبردِ تحریم‌ها و... توسط امپریالیسم آمریکا حمله به روسیه و تا حدی تصفیه‌حساب با اروپا را نیز در بردارد. روسیه در تلاش است که جای پای خود در خاورمیانه را از طریق نفوذ ایران گسترش و تحکیم کند. از طرف دیگر سیاست تشریک منافع آمریکا و اروپا در رابطه با ایران، هم ازنظر روابط اقتصادی و هم ازنظر نقش ایران در منطقه ـ که از طریق برجام برقرارشده بود ـ نیز با بیرون آمدن آمریکا از این معاهده به هم خورد؛ بنابراین تحت نام فشار بر ایران درواقع اعلام جنگی علیه روسیه و به‌نوعی دیگر علیه اتحادیه‌ی اروپا از طرف آمریکا صورت گرفته است.

این موضوع را هم باید در نظر گرفت که درنتیجه‌ی این تحریم‌های سفت‌وسخت علیه ایران، کشورهایی که دارای روابط با ایران هستند نیز خسارت می‌بینند به همین جهت آن‌ها با تحریم‌ها مخالف‌اند. شکی نیست که این تحریم‌ها درواقع فشار بسیاری بر جمهوری اسلامی خواهد گذاشت. به‌خصوص این‌که موقعیت جمهوری اسلامی ازنظر اقتصادی شدیداً بحرانی است؛ اما مهم است که چند نکته‌ای در مورد این تحریم‌ها گفته شود. اول این‌که این تحریم‌ها به هر صورتی که اعمال گردند بیشترین فشار آن بر توده‌های مردم خواهد بود. امپریالیسم آمریکا و دولت فاشیستیِ ترامپ هم بر این مسئله واقف‌اند و همین را هم می‌خواهند. البته آرزوی ترامپ برای تحریم کامل نفت غیرممکن است. جمهوری اسلامی و کشورهایی که مخالف تحریم‌ها هستند بدون شک تلاش خود را خواهند کرد که تا حد ممکن این تحریم‌ها را دور بزنند. موضوع در اینجا فقط یک بُعدِ روابط اقتصادی نیست. مسئله گردنکشیِ ترامپ نه‌تنها برای ایران بلکه هم‌چنین برای دیگر کشورهای قدرتمند مثل روسیه، چین و اتحادیه‌ی اروپا نیز هست. به همین علت یک مقاومت امپریالیستی در مقابل آن صورت خواهد گرفت و بخشی از جنگ اقتصادی و سیاسی مابین امپریالیست‌ها خواهد بود. هرچند ممکن است به‌آسانی نتوانند در مقابل این گردنکشیِ ترامپ بایستند اما حداکثر تلاش خود را خواهند کرد که این پروژه‌ی ترامپ به شکست بیانجامد؛ بنابراین علی‌رغم بیرون کشیدن بسیاری از شرکت‌های بزرگ اروپایی از قراردادهای بازرگانی و تجاری در ایران اما شرکت‌های کوچک و متوسط بسیاری که رابطه‌ی چندانی با آمریکا ندارند جایگزینِ شرکت‌های بزرگ‌تر در ایران شده‌اند. هم‌چنین ممکن است همین شرکت‌های بزرگ نیز تحت عناوین دیگری دست به ایجاد و تأسیس شرکت‌های کوچک‌تری بزنند و در ایران معاملات خود را به انجام برسانند. مثلاً صادرات آلمان به ایران طبق داده‌های اداره‌ی فدرال آمار آلمان در ماه اکتبر 2018 نسبت به ماه اکتبر 2017 به میزان 85 درصد افزایش داشته است. طبق گفته‌ی میشائیل توکوس یکی از مقامات اتاق بازرگانی آلمان و ایران، چنین افزایشی را برای ماه‌های نوامبر و دسامبر 2018 نیز پیش‌بینی می‌کنند و برای سال 2019 روی یک تجارت با ثبات 200 تا 250 میلیون یورویی در ماه حساب می‌کنند. (وب‌سایت دویچهوله) از طرف دیگر ممنوعیت استفاده از سوئیفت ـ که در انحصار آمریکا است ـ نیز برای مبادلات مالی با ایران، مشکل دیگری برای نقل و انتقالِ ارز حاصل از فروش کالاها ایجاد می‌کند که اروپا در نظر دارد مکانیسم مالی ویژه‌ای برای مبادلات با ایران برقرار سازد. هرچند که بر طبق برخی گزارش‌ها خبری از ایجاد چنین مکانیسمی نیست اما موضوع این است که این مسئله، جدا از مسئله‌ی ایران برای اروپا یک اهمیت استراتژیک دارد و اتحادیه‌ی اروپا تلاش لازم را خواهد کرد که برای برطرف کردن این ضعف خود حداقل پایه‌ای را در مقابل وابستگی به آمریکا ایجاد کند.

جمهوری اسلامی تلاش خواهد کرد که در درجه‌ی اول درآمدهای محدود را در خدمت به حفظ نظام و دستگاه سرکوبش هزینه کرده و جیب باندهای حاکم را پُر کند. طبقات انگلیِ بسیاری هم‌چون دوره‌ی قبلِ تحریم‌ها از قِبَل تحریم‌ها ثروت‌های نجومی به جیب خواهند زد. از طرف دیگر این فرصت به رژیم داده خواهد شد تا تحریم‌ها را عامل اصلی و پایه‌ی اوضاع بد اقتصادیِ سیستم و عامل کمبودها معرفی کرده و حتا سمپاتی بخش‌هایی از جامعه را نیز به خود جلب کند و خواسته‌ها و مطالبات صنفی مردم، هم‌چون کارگران، معلمان، کامیون‌داران و دیگر اقشار و طبقات را توجیه و یا سرکوب کند. در این میان این معاش توده‌های مردم است که بیش‌ازپیش آب خواهد رفت و صدها هزار و یا میلیون‌ها کودک و اقشار و طبقات فقیر با کم‌غذایی و بی‌دارویی در معرض خطر مرگ قرار خواهند گرفت و از اولیه‌ترین مایحتاج زنده‌گی محروم خواهند شد. شکی نیست که قربانیان این تحریم‌ها در درجه‌ی اول کودکان و توده‌های مردم به‌خصوص توده‌های تحتانی و تحت ستم خواهند بود.

 

رضا پهلوی و هواداران‌اش

جریانات سلطنت‌طلب و طرفداران آن هم‌چون جریان ارتجاعی فرشگرد که با سیاست‌های فشار ترامپ بر جمهوری اسلامی جان تازه‌ای گرفته‌اند، کارزارِ ادامه و تشدید تحریم‌ها را به راه انداخته‌اند و حتا حمله‌ی نظامی علیه ایران را به خاطر به قدرت رسیدن خود، ترغیب می‌کنند؛ با امکاناتی که کانال‌های تلویزیونیِ من و تو، ایران اینترنشنال، صدای آمریکا، بی‌بی‌سی و... در اختیارشان قرار داده و برنامه‌های‌شان را تبلیغ می‌کنند. اینان در تبلیغاتشان با استفاده از نفرتی که مردم از ادغام دین و دولت دارند، وعده می‌دهند که در دولت مورد نظرشان دین از دولت جدا است. فارغ از این‌که این ادعا، دروغی بیش نیست و اینان نیز هم‌چون اخلاف خود از دین برای تحمیق توده‌ها استفاده کرده و می‌کنند، هم‌چنین به مردم نمی‌گویند که کلیه‌ی سیاست‌ها و برنامه‌های‌شان در چارچوب سیاست‌ها و برنامه‌های امپریالیسم آمریکا در منطقه و سازمان‌دهی نظم نوین آنان، قرار دارد. در 17 سالِ گذشته، ماحصل جنگ و اشغال نظامیِ امپریالیست‌ها و در رأس‌شان آمریکا (در افغانستان و عراق و...) ایجاد حکومت‌های اسلامی در این کشورها با ادعای «رهایی» زنان در افغانستان و دمکراسی در عراق بوده است. در حال حاضر هم حمایت‌های مادی و نظامی آشکار و پنهان‌شان از ارتجاعی‌ترین بنیادگرایان اسلامی در سوریه اتفاقی نیست. هرچقدر مردم آن منطقه زیر سیطره‌ی نیروهای بنیادگرای مذهبی قرار داشته باشند، امپریالیست‌ها خصوصاً امپریالیسم آمریکا بیشترین منفعت را در اهداف کوتاه و دراز مدت خود خواهند داشت. درعین‌حال رژیم فاشیستی ترامپ به اشاعه‌ی هر چه بیشتر بنیادگرایی مسیحی در کشورش و سایر نقاط جهان مبادرت کرده است. درنتیجه ادعای سلطنت‌طلب‌ها به‌عنوان نیرویی وابسته به امپریالیسم آمریکا، در مورد جدایی دین از دولت، شعاری توخالی و برای فریب مردم است.

تبلیغ دیگر این است که سلطنت‌طلب‌ها ادعا دارند در دولت موردنظرشان در آینده «موضوع دمکراسی» را اجرا خواهند کرد. آن‌ها به مردم قول می‌دهند که آزادند که عقاید خود را بیان کنند؛ اما هم‌زمان که این وعده‌ووعیدها را در بوق و کرنا کرده‌اند، از همین امروز که در قدرت هم نیستند برای نیروهای انقلابی و کمونیستی خط‌ونشان می‌کشند.

 بحث دموکراسی، بحث جدیدی نیست. چراکه سالیان سال است که مقوله‌ی دمکراسی از جانب ایدئولوگ‌های سرمایه‌داری به‌عنوان استاندارد آرزوهای مردم در سطح جهانی تبلیغ می‌شود. یکی از دلایل اصلی تبلیغات سلطنت‌طلب‌ها در مورد دمکراسیِ مورد دلخواه خود در شرایط کنونی جامعه‌ی ما، این است که مردم را از فکر ریشه‌کن کردن نظم کهنه و پوسیده و بنای نظمی کاملاً متفاوت از طریق انقلاب دور کنند. ما در جامعه‌ای زنده‌گی می‌کنیم که عمیقاً با تمایزات طبقاتی و نابرابری‌های اجتماعی رقم خورده است. در جامعه‌ای که زنان تحت شدیدترین ستم جنسیتی قرار دارند، در جامعه‌ای که کارگران و زحمتکشان به‌طور وحشیانه تحت استثمارِ طبقاتی قرار دارند، در جامعه‌ای که روشنفکران و هنرمندانِ مترقی از ابراز عقاید خود محروم‌اند و... صحبت کردن از دمکراسی بدون صحبت کردن در مورد ماهیت طبقاتیِ آن دمکراسی و این‌که این دموکراسی به کدام طبقه خدمت می‌کند، اوج فریب‌کاری است. مسئله‌ای که اینان از مردم در مورد دمکراسی پنهان می‌کنند این است که دمکراسی ربط مستقیم به این دارد که چه طبقه‌ای در جامعه حکومت می‌کند. سلطنت‌طلب‌ها یک نیروی پروامپریالیستی هستند، درنتیجه در نظام طبقاتی موردنظر اینان دمکراسی‌شان به استمرار تمایزات طبقاتی و روابط استثماری، ستم‌گرانه و نابرابری‌های عظیم اجتماعی خدمت خواهد کرد.

جریانات سلطنت‌طلب اگر تا مدتی پیش تلاش می‌کردند با ظاهر دموکراتیک مردم‌فریبی کنند حالا که پشت‌شان به رژیم ترامپ و نیروی فشار او گرم شده است، شمشیر را از رو بسته‌اند. جریانی هم‌چون فرشگرد که تا مغز استخوان به آمریکا وابسته است با شعار ضدیت با سرخ‌ها به میدان می‌آید.

عامل اصلی تحرک بیشتر اینان شرایط عینی شکل‌گرفته در جامعه است. به همین دلیل هم تلاش دارند با پیش گذاشتن شعارهایی هم‌چون «ایران را پس می‌گیریم!» به تفکرات مردم سمت‌وسوی دلخواه خود را بدهند. در پس این شعار است که به‌شدت تلاش دارند، ناسیونالیسم ایرانی و شوونیسم فارس را در ذهن و فکر مردم عمده کنند. درعین‌حال باید در نظر داشت که تبلیغات اینان بر سر ناسیونالیسم ایرانی و شوونیسم فارس در شرایط کنونی، همبسته با عروج فاشیسم و نیروهای دست راستی در سطح جهان خصوصاً در آمریکا است. اگر در آمریکا عظمت‌طلبیِ سفیدپوستان توسط رژیم فاشیستی ترامپ پیش گذاشته شده است، در ایران توسط جریانات سلطنت‌طلب ناسیونالیسم ایرانی و برتری ملت فارس پیش گذاشته می‌شود.

این واقعیت را باید بار دیگر پیش گذاشت که ظهور رژیم جمهوری اسلامی ماحصل عملکرد یک رژیم مستبد شاهنشاهی بود که مردم را به تنگ آورده بود و به خاطر رهایی از آن، به این مرتجعین بنیادگرای اسلامی تن دادند. این آن حقیقتی است که رضا پهلوی، فرشگردان و ... پنهان می‌کنند. رژیم جمهوری اسلامی نیز بر ارثیه‌ی نظام شاهنشاهی که همان سیستم ستم و استثمار بود تکیه کرد و ابعاد آن را تشدید نمود. سوال این است که آیا یک‌بار دیگر این مسئله تکرار خواهد شد و تنگ آمدن مردم از رژیم جمهوری اسلامی باعث خواهد شد که به یک رژیم مرتجع دیگر از همان جنس تن دهند؟! آیا مردم تجربه‌های تن دادن به انتخاب بین بد و بدتر از بین جناح‌های مرتجع جمهوری اسلامی و نتایج آن را فراموش می‌کنند؟! آن‌چه که مردم نباید فراموش کنند این است که این دار و دسته که هم‌اکنون به رژیم فاشیستی ترامپ تکیه زده‌اند، هم‌اکنون برای نیروهای انقلابی و کمونیستی خط‌ونشان می‌کشند، هم‌اکنون می‌خواهند تحت اوامر و سیاست‌های نهادهای امپریالیستی هم‌چون صندوق بین‌المللی پول قرار گیرند، مگر کاری به‌غیراز به ارث بردن و امتداد همان مناسبات اقتصادی و سیاسیِ ورشکسته‌ی جمهوری اسلامی را انجام خواهند داد؟! آن‌چه توده‌های مردم خصوصاً طبقات محروم جامعه از آن رنج می‌برند، وجود یک رژیم مبتنی بر ستم و استثمار است که با تکیه‌ی علنی و غیرعلنی بر مناسبات و روابط اقتصادی ـ سیاسی سرمایه‌داری امپریالیستی حاکم بر جهان شیره‌ی جان‌شان را کشیده است. پس چرا باید به همان مناسبات با اسم دیگری تن دهند؟!

اما آن‌چه را که باید تأکید کرد این است که تنفر مردم از ارتجاع رژیم جمهوری اسلامی، به معنی هواداری از ارتجاع شاهنشاهی نیست. مبارزات مردم علیه استبداد جمهوری اسلامی به‌هیچ‌وجه به معنی قبول استبداد شاهی نیست. ضدیت مردم با فساد و دزدی‌ها و اختلاس سران جمهوری اسلامی با عمامه و بدون عمامه به معنی صحه گذاردن بر فساد و غارت‌های شاهانه نیست. انزجار مردم از اعدام و شکنجه جمهوری اسلامی به معنی راضی بودن از اعدام‌ها و شکنجه‌های آریامهری نیست. تنفر مردم از دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی به معنی صحه گذاشتن بر دستگاه مخوف ساواک شاهنشاهی نیست. مخالفت مردم با دخالت جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه و مبالغ هنگفتی که در این زمینه برای اهداف ارتجاعی خود هزینه می‌کند به معنی موافقت با ژاندارم شدن شاه و یا شاهزاده‌ها در منطقه و سرکوب نیروهای مبارز در منطقه ـ همانند سرکوب رژیم شاه از انقلابیون ظفار ـ نیست.

زمینه‌سازِ تبلیغات این نیروهای ارتجاعی و وابسته به امپریالیست‌ها ـ هم‌چون سلطنت‌طلب‌ها ـ این است که ازیک‌طرف مبارزات مردم که از دی‌ماه سال گذشته آغاز گشته است هم‌چنان به اشکال مختلف ادامه دارد و از طرف دیگر مردم از داشتن رهبری انقلابی خود محروم‌اند. در چنین شرایطی است که بیش از هر زمان دیگر لازم و ضروری است که نیروهای مبارز و انقلابی همه‌ی توان و انرژی مبارزاتی خود را برای سازمان‌دهی توده‌ها به‌کارگیرند. حاصل مبارزات و جان‌فشانی مردم باید در خدمت به تدارکی آگاهانه و پی‌ریزی آلترناتیوی انقلابی در جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، قرار گیرد. آلترناتیوی که منافع اکثریت توده‌های مردم خصوصاً طبقات محروم جامعه در رأس برنامه‌هایش قرار داشته باشد.

 

نقش زنان در مبارزات دوره‌ی اخیر

یکی از مهم‌ترین جنبه‌های مبارزات توده‌ای اخیر که از دی‌ماه سال گذشته آغاز گشته و هم‌چنین در ادامه‌ی آن، مبارزاتی که از جانب دانشجویان، معلمان، کارگران، مال‌باختگان، فعالین محیط‌زیست و... به‌پیش رفته است، شرکت زنان و به‌خصوص نقش فعال و پیشروی بسیاری از آن‌ها در این مبارزات است. این علاوه بر مبارزاتی است که زنان به‌صورت مستقل در ضدیت با حجاب اجباری و به‌طور مشخص مبارزه‌ی «زنان خیابان انقلاب» علیه حجاب اجباری به پیش برده‌اند. نقش زنان در این مبارزات نه‌تنها ازنظر میزان مشارکت و حضور بلکه انجام سخنرانی‌ها و دست زدن به تبلیغ، تهییج و افشاگری برجسته است. به‌خصوص حضور فعال زنان در صف تجمع و تظاهرات کارگران هفت‌تپه و مشارکت برخی از آن‌ها در کار تبلیغ و ترویج، هم‌چنین در صفوف دانشجویان فعال و معلمان چشمگیر بوده است. این در شرایطی است که رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای روی کار آمدن‌اش تمام تلاش خود را بکار بست تا زنان را به حداکثر از صحنه‌ی جامعه حذف کند. اعمال حجاب اجباری بر زنان از فردای قدرت‌گیری ضدانقلاب، تصویب قوانین ضد زن مبتنی بر شریعت اسلامی، تقویت و نهادینه کردن فرهنگ پدر/مردسالاری، اشاعه‌ی سنت‌های زن‌ستیزانه، تبعیض‌های آشکار و ستم‌گرانه‌ی جنسیتی علیه زنان، برای به انقیاد کشیدن نیمی از جامعه به‌پیش رفته است؛ اما زنان نیز در برابر فرمان حجاب اجباری بپا خاستند و در طی پنج روز متوالی هم‌زمان با هشت مارس/اسفند 1357 اعلام کردند که تن به این برده‌گی نخواهند داد.

از آن روز تاکنون زنان ـ که در مرکز مبارزات‌شان علیه فرودستی، مبارزه با حجاب اجباری قرار داشته است ـ در مقابل رژیم ایستاده‌گی کرده‌اند. آن‌چه زمینه‌ساز شکل نوینی از مبارزه علیه حجاب اجباری و سایر عرصه‌های ستم بر زن شده است، سرکوب وحشیانه‌ای است که به مدت چهل سال بر زنان اعمال‌ شده است. خشم زنان به‌گونه‌ای فوران کرده است که می‌توان بازتاب آن را در هر مبارزه‌ای که در جامعه شکل می‌گیرد، دید. از دی‌ماه سال گذشته تاکنون هیچ مبارزه‌ای در جامعه شکل نگرفته است که زنان در آن حضوری چشم‌گیر نداشته باشند.

درعین‌حال این حقیقت را هم باید در نظر داشت که فقر در ایران زنانه است. بخش بزرگی از ریاضت‌کشی اقتصادی بر زنان تحمیل می‌شود. ستم جنسیتی بیش از هر زمان دیگری بر گرده‌ی زنان خصوصاً زنان کارگر و زحمتکش قرار دارد. این‌ها عوامل اصلی است که باعث شده است زنان مصمم‌تر از هر زمان دیگر درصحنه‌ی مبارزاتی جامعه نقش بگیرند و از دادن هزینه ابایی نداشته باشند؛ اما کمبودی که در این مبارزات به چشم می‌خورد عدم طرح شعارهایی علیه ستم جنسیتی است. عدم طرح خواسته‌های زنان در این مبارزات است. اگر در مبارزات شورانگیز کارگران هفت‌تپه و فولاد خواسته‌های زنان خصوصاً شعارهایی در ضدیت با حجاب اجباری طرح‌شده بود، هم در گسترش شرکت زنان در این مبارزات نقش مهمی ایفا می‌کرد و هم به طرح خواست‌های سیاسی و خط‌کشی عمیق‌تر با نظام جمهوری اسلامی، خدمت می‌کرد.

 متأسفانه اما تمایلی برای طرح خواسته‌های زنان در این جنبش‌ها ـ خصوصاً به‌خاطر غلبه‌ی روابط پدر/مردسالاری ـ وجود ندارد؛ و بدتر این‌که برای توجیه این کمبود مهم و تعیین‌کننده، دلایل سیاسی بافته می‌شود. تکلیف جریانات راست که مشخص است. آنان اساساً یا به خاطر غلبه‌ی مذهب و یا تسلط افکار و ایده‌های آشکارا زن‌ستیز، نه‌تنها علاقه‌ای به طرح مسئله ندارند بلکه در تضاد و دشمنی با آن قرار دارند.

اما در همین دوره‌ی اخیر ما با دو گرایش در درون جنبش منتسب به چپ نسبت به موضوع زنان و به‌طور مشخص مبارزه علیه حجاب اجباری روبه‌رو بوده‌ایم. یک گرایش اگرچه با ستم جنسیتی مخالفت دارد و خواست برابری زن و مرد در جامعه‌‌ی آینده را طرح می‌کند، اما در شرایط کنونی به گونه‌ای به موضوع ستم جنسیتی می‌پردازد که باعث تقویت تفکرات زن‌ستیز می‌شود. این نیروها با پیش گذاشتن درک‌‌شان هم‌چون «تحقق عالی‌ترین حقوق دمکراتیک زنان در گرو حل مشکلات اساسی طبقه‌ی کارگر» است و یا طرح مبارزه علیه حجاب اجباری «مردان خانه یعنی برادران، همسران، پدران و رفقای کارگر را هدف قرار می‌دهد» و یا «ستم بر زن یعنی ستم بر زن زحمتکش» و ... عملاً طرح شعارها و خواسته‌های زنان را بی‌ربط، بی‌فایده و تفرقه‌افکنانه قلمداد می‌کند. این نوع طرز تفکر که در ظاهر از مبارزه‌ی طبقاتی و پیشبردِ آن دفاع می‌کند، از این تحلیل علمی عاجز است که ستم بر زن از سنگ بناهای تاریخی نظام مالکیت خصوصی است. ما با سیستمی روبه‌رو هستیم که فرودست بودن زن از هر طبقه‌ای نسبت به مرد امری طبیعی و یکی از پایه‌های سیستم طبقاتی حاکم در سطح جهان است. این سیستم بدون سلطه‌ی مرد بر زن ـ که این سلطه شامل طبقه کارگر و زحمتکش نیز می‌شود ـ نمی‌تواند نظام ستم و استثمارش را ادامه دهد. به همین دلیل موضوع سلطه‌ی مرد بر زن را نمی‌توان از قدمت تخاصم میان طبقات جدا کرد. برخی از فعالین و نیروهای چپ موضوع ستم بر زن را به این می‌کشانند که باید تنها علیه ستم بر زن کارگر و زحمتکش مبارزه شود. چارچوب این مبارزه هم تنها ستم طبقاتی است. از این بگذریم که حتا در رابطه با ستم جنسیتی که بر زنان کارگر و زحمتکش اعمال می‌شود نیز نمی‌توانند کاری انجام دهند، چراکه به شکاف قابل دید بین زن و مرد کارگر و زحمتکش باور ندارند. آن‌چه بارز است این است که این طرز تفکر از دست‌وپنجه نرم کردن با یک تضاد خاص نه‌تنها طفره می‌رود، بلکه قادر نیست رابطه‌ی بین این تضاد خاص با تضاد عام را ببیند و برای رفع ستم جنسیتی از همین امروز طرح و برنامه‌ای داشته باشد.

این درست است که ستم جنسیتی نهایتاً در جامعه‌ای که ستم و استثمار از آن رخت بسته است، از بین خواهد رفت و اولین قدم در خدمت به ایجاد چنین جامعه‌ای، سرنگونی انقلابی نظام طبقاتی رژیم جمهوری اسلامی است؛ اما می‌توان این سوال اساسی را در مقابل طرز تفکرات طرح‌شده پیش گذاشت که آیا به دنبال جامعه‌ای هستیم که بر سرلوحه‌اش نوشته شده باشد مرگ بر هرگونه برتری و امتیاز، من‌جمله برتری و امتیاز مرد بر زن یا نه؟!

گرایش دیگر درون جنبش منتسب به چپ پا را از چارچوبه‌های برابری حقوقی زن با مرد فراتر نمی‌گذارد. این تفکر بورژوا ـ دمکراتیک مبارزه برای کسب مطالبات پایه‌ای زنان را عین رهایی زنان و به‌عنوان مطالبات سوسیالیستی می‌بیند و تبلیغ می‌کند. درنتیجه زنان را از دخالت و آگاهانه سهم گرفتن در پیشبردِ مبارزه جهت رهایی کامل از ستم جنسیتی و ستم طبقاتی و در خدمت به رهایی کل انسان‌ها بازمی‌دارد. باید در نظر گرفت که سوسیالیسمی که اینان ترسیم می‌کنند، جامعه‌ی رهایی بخشی برای زنان نخواهد بود.

در اینجا لازم است که تأکید شود که نیروی انقلابی نه‌تنها باید از مطالبات پایه‌ای زنان و یکی از برجسته‌ترین این خواسته‌ها یعنی مبارزه علیه حجاب اجباری ـ که در طی چهل سال گذشته به اشکال گوناگون پیش رفته ـ دفاع کند، بلکه برای تحقق این مطالبات مترقی و عادلانه از طریق ایجاد تشکلات توده‌ای زنان، آنان را درگیر مبارزه کرده و صفوف انقلاب را برای زیر و رو کردن مناسبات کهنه و خلق نو، گسترده کند. درعین‌حال این حقیقت را نیز باید بیان کنیم که در جامعه‌ی سوسیالیستی هرچند موقعیت زنان کیفیتاً تغییر می‌کند (همان‌گونه که موقعیت زنان در انقلابات سوسیالیستی شوروی و چین در قرن گذشته تغییرِ کیفی کرد) ولی هنوز زنان رها نشده‌اند و هنوز شکاف میان زن و مرد موجود است و برای از بین رفتن این شکاف مبارزه به اشکال و سطوح مختلف ادامه دارد.

 

مؤخره

در شرایط خطیر کنونی، در شرایطی که توده‌های مردم جان به لب رسیده مبارزات خود را به اشکال گوناگون علیه رژیم جمهوری اسلامی ادامه می‌دهند، در شرایطی که همه‌ی نیروهای طبقاتی خصوصاً نیروهای طبقاتی وابسته به امپریالیست‌ها مترصد فرصتی برای طرح برنامه‌ها و اهداف شوم‌شان هستند، نیاز مبرمی است که نیروهای انقلابی با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به این اوضاع پاسخ درخوری دهند.

در شرایط حساس کنونی شاهد این هستیم که در رابطه با هر دو ارتجاع یعنی رژیم جمهوری اسلامی و امپریالیست‌ها نظریه‌ها و برنامه‌های گوناگونی در مقابل مردمی که برای خواسته‌های خود مبارزه می‌کنند، پیش گذاشته می‌شود. در دوره‌ی کنونی و تغییری که در روحیه‌ی مبارزاتی مردم شکل‌گرفته است، دار و دسته‌ی اصلاح‌طلبان تلاش دارند در ضدیت با فشارهای آمریکا بر ایران، با پیش گذاشتن انواع و اقسام طرح‌ها از فروریختن نظام ورشکسته و بحرانیِ رژیم جمهوری اسلامی تحت عناوین گوناگون هم‌چون رفراندوم، جمهوری سوم و ... جلوگیری کنند. از طرف دیگر دار و دسته‌های تا مغز استخوان وابسته به امپریالیست‌ها خصوصاً امپریالیسم آمریکا، هم‌چون مجاهدین و سلطنت‌طلب‌ها تلاش دارند مسیر مبارزات توده‌های مردم را منحرف کرده و آنان را در چارچوب برنامه‌های امپریالیستی سازمان‌دهی کنند. این نیروها چه آن‌هایی که در پی حفظ رژیم جمهوری اسلامی ـ با اسم رمزهای مختلف ـ هستند و چه آنانی که به آمریکا و دولت فاشیستی ترامپ اتکا دارند، یک حقیقت بزرگ را از مردم پنهان و یا تحریف می‌کنند. این واقعیت که امپریالیست‌ها به‌طور کل و امپریالیست‌های آمریکایی به‌طور خاص در عین داشتن تضاد با رژیم جمهوری اسلامی اما بر بستر ستم و استثمار بیشتر مردم، با هم متحدند و برای بقای این سیستم تلاش‌های‌شان در یک‌جهت است.

این واقعیت را باید در نظر داشته باشیم که رژیم جمهوری اسلامی از زمان به قدرت رسیدن تاکنون، بدون کمک‌های سیاسی ـ اقتصادی و نظامیِ قدرت‌های بزرگ نمی‌توانست به حیات انگلی خود ادامه دهد. از طرف دیگر نیز امپریالیست‌ها برای کسب مافوق سود و انباشت سرمایه به مرتجع‌ترین دولت‌ها هم‌چون رژیم سرکوب‌گر و زن‌ستیز جمهوری اسلامی نیاز داشته و دارند.

اما در شرایط کنونی، وجه مشترک همه‌ی این مرتجعین یکی‌ست، این‌که با تلاش‌های بی‌وقفه‌شان مردم را از مسیر درست مبارزه دور کرده و آنان را سیاهی‌لشگر خود کنند. این تلاش‌ها در شرایطی صورت می‌گیرد که جامعه بیش از هر زمان دیگری آماده‌گی تحول انقلابی را دارد. امروزه ما از جامعه‌ای صحبت می‌کنیم که کارگران، کشاورزان، حاشیه‌نشینان، دانشجویان، معلمان، کامیون‌داران، تاکسی‌رانان، فعالین محیط‌زیست، ملل تحت ستم و زنان از هر طبقه، سن و ملیتی و... در مبارزات گوناگونی که از دی‌ماه 96 آغاز گشته، دخالت داشته‌اند. این درجه از بیداری مردم، آن فرصت طلایی است که نیروهای انقلابی بتوانند از آن بیشترین استفاده را کرده و به ایجاد تشکلات توده‌ای و اشکال مختلفی از سازمان‌دهی در میان اقشار و طبقات مختلف بپردازند و زیرساخت‌های لازم را در خدمت به تدارکی آگاهانه در جهت سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی، ایجاد کنند. این آن ضرورتی است که بدون عملی کردن آن نمی‌توان از زیر و رو کردن مناسبات کهنه و خلق نو، سخنی به میان آورد.

همان‌گونه که در بالا نیز بدان اشاره شد، زنان در مبارزات دوره‌ی اخیر نقش بالایی ایفا نموده‌اند؛ اما هنوز نتوانسته‌اند خواسته‌های خود را در مبارزات گوناگون طرح کنند. این واقعیتی است که زنان به‌طور خود به خودی به این امر مهم دست نمی‌یابند، بلکه با سازمان‌دهی شدن در تشکلات توده‌ای خود می‌توانند به درجاتی آگاهی انقلابی کسب کرده و در پیشبرد مبارزه سهم آگاهانه‌تری ایفا نمایند. درنتیجه امروزه و در شرایط کنونی بیش از هر زمان دیگری نیاز است که تشکلات انقلابی و به‌طورکلی بخش رادیکال این جنبش به ساختن تشکلات توده‌ای زنان مبادرت ورزیده و هم‌زمان در هر کوی و برزنی خواسته‌های زنان که در مرکز آن مبارزه علیه حجاب اجباری به‌عنوان مرکز خشونت رژیم جمهوری اسلامی است را پیش گذارده و بر سر فراگیر کردن آن تلاش نمایند.

کلام آخر: برای این‌که مبارزات جهت درست‌تری پیدا کند، برای این‌که نوک پیکان مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی تیزتر شود، لازم و ضروری است که خواسته‌های اقشار و طبقات مختلف در مبارزات خصوصاً شعارهای وحدت‌طلبانه در ضدیت با دشمن پیش گذاشته شود. پیشبردِ این وظیفه بیانِ درک درست از دشمن واقعیِ کلیه‌ی طبقات تحت استثمار و اقشار تحت ستم است که چرخ‌هایش را بر اساس استثمار طبقاتی می‌چرخاند. ریشه و منشأ کلیه‌ی ستم‌ها ازجمله ستم جنسیتی از همین‌جا ناشی می‌شود و به همین دلیل باید از مبارزات کلیه‌ی اقشار و طبقات علیه این سیستم ستم و استثمار دفاع نمود و برای متحد کردن آنان در جهت سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی تلاش نمود. این موضوع مهم را هم باید در نظر داشت که طبقه‌ی کارگر بدون متحد کردن اقشار و طبقات ستم‌دیده، بدون طرح خواسته‌های اقشار مختلف که در پیشبرد امر انقلاب ذینفع‌اند، نمی‌تواند به‌تنهایی رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند و جامعه‌ی آینده را پی‌ریزی کند.

بی‌شک باید در نظر داشت که در شرایط بسیار تعیین‌کننده‌ی کنونی دشمن در تلاش است که صفوف مبارزاتی مردم را پراکنده کند تا با پراکنده کردن هر یک بتواند آنان را سرکوب نماید؛ اما همبستگی و دفاع از مبارزات اقشار و طبقات گوناگون، طرح خواسته‌ها خصوصاً خواست‌های نیمی از جامعه یعنی زنان به جنبش مردم قدرت می‌بخشد و شرایط را برای جهش در مبارزات ایجاد می‌کند. جهشی که می‌تواند آغازی باشد برای بالا بردن درک آگاهانه‌ی انقلابی که بتواند برنامه‌ها و عمل‌کرد همه‌ی نیروهای رنگارنگ ارتجاعی را تشخیص دهد و با آن‌ها برای پیشبردِ مبارزه‌ی قاطعانه علیه دشمن، مرزبندی کند. امروز هم نیروهایی در تلاش‌اند هم‌چون سال 57 از نبود آلترناتیو انقلابی استفاده کرده و مبارزات مردم و حاصل آن را به سرقت برده و یک رژیم ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم را جایگزین کنند؛ بنابراین مبارزه‌ی سازش‌ناپذیر با ارتجاع جمهوری اسلامی و کلیه‌ی امپریالیست‌ها و اتحاد و همبستگی بر این پایه، مارش ما به‌سوی سرنگونی انقلابیِ رژیم زن‌ستیز و سرکوب‌گر جمهوری اسلامی است و حرکت به‌سوی ساختن جامعه‌ای که رهایی همه‌ی انسان‌ها از قید ستم و استثمار در دستور کارش قرار دارد. ª

بهمن 1397 / فوریه 2019