سرسخن

تنها یک راه در مقابل زنان قرار دارد

سرنگونی انقلابی

رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی!

مبارزات اقشار مختلف جامعه از کارگران گرفته تا زنان، معلمان، دانشجویان، مال باختگان، بازنشستگان، معلولین، دست فروشان، فعالین محیط زیست و... هم چنان به اشکال گوناگون ادامه دارد. مردم ستمدیده به درستی عامل اصلی فقر و فلاکت خود را رژیم جمهوری اسلامی می دانند. چرا که عمل کرد یک رژیم به غایت ستم گر و استثمارگر را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند. مردم به چشم خود به گل نشستن اقتصاد، آوارگی میلیون ها توده زحمتکش روستایی، بی کاری خیل عظیمی از جوانان، بی کاری کارگران، خالی تر شدن هر چه بیشتر سفره محقر اکثریت مردم ستمدیده، تشدید استثمار، ستم و خشونت بی حد و حصر به زنان و ملیت ها و... را می بینند.

رژیم جمهوری اسلامی در طول چهل سال حکومت ننگین ش هیچگاه تا این حد مشروعیت ش را از دست نداده و توده های جان به لب رسیده هیچ گاه به این وسعت و بدون تردید و تزلزل سودای سرنگونی آن را در سر نپرورانده بودند. تضاد هایی که به انزجار و تنفر مردم پا داده است، هر روز عمیق تر می شوند و رژیم جمهوری اسلامی عاجز از حل آن هاست. چرا که این تضادها حاصل و نتیجه کارکرد چنین نظام ستمگرانه و استثماری است. تغییر شرایط و التهاب جامعه و مبارزات اقشار مختلف مردم، همه نیروهای طبقاتی را به تکاپو انداخته است. از امپریالیست ها و نیروهای وابسته به آنان گرفته تا اصلاح طلبان به حاشیه رانده شده و... همه و همه در تلاشند تا در برابر این اوضاع نقشه و برنامه های خود را ارائه دهند تا این سیستم ستم و استثمار را تحت همین نام با کمی تغییر و یا حتا تحت نامی غیر اسلامی، حفظ کنند.

جناح های مختلف رژیم اگر چه در مقابل اعتراضات و مبارزات توده های مردم متحدند اما بر سر قدرت، منافع اقتصادی، چگونگی سرکوب مردم و تنظیم رابطه با امپریالیست های رنگارنگ تضادهای شان هر روز عمق بیشتری می یابد و توده های مردم به طور روز افزونی دریافته اند که این تضادها هیچ گونه ربطی به آنان و منافع شان ندارد و تکاپوی سردمداران رژیم تنها برای حفظ نظام متکی بر ستم و استثمارشان است.

در این میان جنبش زنان علیرغم افت و خیزش در طول چهل سال سلطنت فلاکت بار جمهوری اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردارست. چرا که هیچ گاه در برابر ستم و فشارهای رژیمی که پرچم ایدئولوژیک ش با ماهیت زن ستیزانه ش مشخص می شود، تمکین نکرده است. زنان پیوسته در میدان مبارزه حضور داشته و مبارزات خود را به اشکال گوناگون، خود به خودی و یا متشکل، فردی و یا جمعی، مخفی و یا علنی ادامه داده اند. مبارزات زنان در چند سال اخیر وارد مرحله نوینی شده است و به خصوص مبارزه علیه حجاب اجباری جنبه توده ای تر و همگانی تری را به خود گرفته است. مبارزات زنان و به طور مشخص مبارزه علیه حجاب اجباری، به عنوان مرکز خشونت دولتی بر زنان، نقش و جایگاه مهمی را در مبارزات مردم علیه کلیت نظام زن ستیز ایفا می کند و در ضدیت با یک دولت تئوکراتیک نقشی استراتژیک دارد. پیشبرد این مبارزه تا کنون خصوصا از دیماه 96 نشان داده است که هم نقش متحد کننده ای را در میان زنان به وسعت جامعه داراست و هم این که قلب رژیم دین مدار را به درستی نشانه رفته است. مبارزات دیرینه زنان و به خصوص تحول و جهش در مبارزه آنان علیه حجاب اجباری و به جان خریدن زندان و شکنجه و... همه نیروها را به موضع گیری وادار کرده است. بی جهت نیست که تمام سرمداران رژیم، نیروهای سرکوبگر و دستگاه قضایی همه و همه برای به زانو در آوردن زنان، برای این که از ادامه مبارزه علیه یکی از مهم ترین نمادهای این رژیم تئوکراتیک که با حجاب اجباری معنا می یابد، جلوگیری کنند، احکام سنگینی را برای زنان زندانی، زنانی که به طور جسورانه حجاب از سر برداشته اند، تعیین کرده اند.

در سالیان درازی که جمهوری اسلامی با اسید، پونز، بازداشت، زندان تلاش کرد مبارزات علیه حجاب اجباری و سایر عرصه های ستم در جامعه را سرکوب و از زنان موجوداتی مطیع و فرمانبردار بسازد، کلیه امپریالیست ها و نیروهای وابسته به آنان لب از لب نگشودند و حتی بسیاری محافل وابسته به آنان تحت عنوان "احترام به فرهنگ جامعه" از آن حمایت کردند. اما امروزه با تغییر در اوضاع عینی جامعه و جهش مبارزات زنان، ناگهان حامیان زنان ایران از گوشه و کنار پدیدار گشته و در صدد هستند تا مبارزات آنان را با به پیش انداختن چند مهره رسوا و وابسته به خود، در خدمت به اهداف ارتجاعی و زن ستیزانه خود مصادره کنند. در اولین قدم حداکثر تلاش خود را به کار برده اند تا ایده انقلاب را از ذهن مردم و زنان به طور مشخص بزدایند. آن ها بارها و بارها تلاش کرده اند این تفکر را تبلیغ کنند که آن چه مردم امروز می کشند از انقلاب 57 است و انقلابی دیگر اوضاع را وخیم تر خواهد کرد. اما انقلاب 57 انقلابی بود که سقط شد، انقلابی بود که با مبارزات شجاعانه مردم علیه رژیم پهلوی آغاز شد اما به سر انجام نرسیده در میانه راه توسط خمینی و دار و دسته اش و با تلاش و وساطت امپریالیست ها به سرقت برده شد و مبارزین و انقلابیون واقعی با شمشیر خشونت قلع و قمع شدند. رژیمی تا مغز استخوان مرتجع بر مردم تحمیل شد. اینک مبارزات مردم بار دیگر اوج تازه ای گرفته است. امپریالیست ها و مرتجعین و نیروهای به اصطلاح "مخالف" خشونت در صدد هستند تا به همان شیوه، مبارزات مردم را سقط کنند و یک مرتجع و یا مرتجعین دیگری را بر مردم تحمیل کنند و مسیر مبارزاتی و تحول طلبانه مردم را به بی راهه منحرف کنند. چرا که مبارزات اقشار و طبقات مردم خصوصا محرومان جامعه، علیرغم افت و خیزهای نسبی، جهت رو به رشد دارد.

اگر تا قبل از خیزش دی ماه 96 هم در جنبش زنان و هم در سایر جنبش ها، رفرمیست ها و اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی تمام هم و غم خود را به این معطوف کرده بودند که مردم را در انتخاب جناح "اصلاح" طلب حکومتی ترغیب کنند تا این جناح بتواند تغییراتی کوچک و حقیر را در چارچوب همین سیستم و در خدمت به بقای آن انجام دهد و مردم و انتظارات شان را در این گرداب محصور کنند، امروزه دیگر مردم به آسانی فریب این ترفندها را نمی خورند. هر چند که نمی توان به طور قطع گفت که تیر ترکش رژیم به آخر رسیده و قادر نیست ترفند جدیدی را با کمک قدرت های بزرگ رو کند، اما، توده های مردم خصوصا اقشار و طبقات محروم جامعه فراخوان مبارزاتی و خواست خود را به طور مشخص از دی ماه 96 با شعارهای "اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا"، "جمهوری اسلامی نمی خوایم، نمی خوایم"،"مرگ بر جمهوری اسلامی"، و… اعلام کردند. زنان با لغو حجاب اجباری در اماکن عمومی، که به عنوان پرچم سیاسی– ایدئولوژیک رژیم جمهوری اسلامی، به مدت 40 سال بر بدن آنان گره خورده بود، مصافی عریان و آشتی ناپذیر را علیه رژیم دامن زدند. اگر فراخوان و خواست مبارزاتی زنان و به طور کلی توده های ستمدیده با آگاهی انقلابی عجین گردد می تواند فصل نوینی را نه تنها در تغییر سرنوشت میلیون ها نفر از زن و مرد در ایران بلکه در خاورمیانه و سراسر جهان ایجاد کند. در چنین شرایطی است که می تواند در مقابل ترفند های جدید مرتجعین هشیاری خود را از دست ندهد.

نیروهای امپریالیستی با حساسیت هر چه تمام تر اوضاع کنونی ایران را دنبال می کنند. اما برنامه اصلی شان حفظ منافع خود در ایران و منطقه است. در شرایط کنونی امپریالیست های اروپایی و روسیه و هم چنین چین حفظ و بقای رژیم جمهوری اسلامی را در راستای منافع خود می بینند، اگر چه امپریالیست های اروپایی ترجیح می دهند که جناح به اصطلاح اصلاح طلب دست بالا را در رژیم داشته باشد و ظاهر آراسته تری را به خود گیرد.

اما امپریالیسم آمریکا در راستای حفظ و گسترش منافع جهانی ش با جمهوری اسلامی در تضاد قرار دارد و این تضاد به خصوص بعد از به قدرت رسیدن ترامپ و دار و دسته فاشیستی اش شدت و حدت بیشتری یافته است. این شدت و حدت به حدی است که اگر شرایط ش برای امپریالیسم آمریکا مهیا باشد امکان دخالت نظامی و یک جنگ دیگر در منطقه خاورمیانه را محتمل می سازد. امپریالیسم آمریکا می خواهد که خورده حساب های خود با اروپا و به خصوص چین و روسیه را نیز از طریق یک تصفیه حساب کلی با ایران پاک کند. ترامپ و دار و دسته ش یک روز از جنگ و یک روز دیگر از مذاکره دم می زنند. این تضاد نشان از آن دارد که گزینه نظامی هم چنان یک احتمال است اما تا فراهم شدن شرایط سیاسی و نظامی برای یک جنگ تمام عیار و یا حداقل یک دخالت نظامی محدود، دم از آمادگی شان برای مذاکره می زنند. اعمال تحریم های وحشیانه آمریکا علیه ایران به این منظور است که از یک طرف شرایط را برای یک دخالت نظامی آماده کند و از طرف دیگر جمهوری اسلامی را وادار کند که شرط و شروطی که منافع آمریکا را فرای بقیه امپریالیست ها در منطقه قرار می دهد، بپذیرد.

تضاد میان امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی تفاوت ماهوی و عظیمی با تضاد میان توده های مردم ایران از جمله زنان با جمهوری اسلامی دارد. مردم با ستم و استثمار و استبداد تضاد دارند و علیه آن مبارزه می کنند. اما امپریالیسم آمریکا خود یکی از ریشه ها و منابع اصلی ستم و استثمار در جهان است و برای منافع جهانی و ستم گرانه خود در سطح جهان از هیچ جنگ و جنایتی، از هیچ ظلم و ستمی و هیچ استثمار وحشیانه ای ابا نداشته و نخواهد داشت. حتی زمانی که "دمکرات" ترین آن ها در قدرت بوده اند چه برسد به حال که یک دارو دسته فاشیستی و نژادپرست و زن ستیز بر سر کارند.

برگ "برنده" آمریکا در شرایط کنونی ایران این است که در این اوضاع ملتهب هیچ آلترناتیو انقلابی برای هدایت مردم در پیشبرد مبارزات شان علیه رژیم موجود نیست. اما از طرف دیگر هم این وحشت را دارد که ادامه مبارزات مردم و عمق یابی آن و خصوصا دسترسی آنان به آگاهی انقلابی شرایط را برای مبارزین و انقلابیون مهیا سازد تا آن ها بتوانند جهش های معینی را در روند سازماندهی توده ها و متشکل کردن آنان در خدمت به تغییرات بنیادی و تعیین کننده، فراهم کنند.

در عین حال نیروهای پروامپریالیست امید خود را به تحریم های ترامپ و احتمال تغییر رژیم از این طریق بسته اند. اما بزرگترین فشارهای سیاست تحریم ترامپ و دولت ش بر گرده مردم ایران، به خصوص طبقات تحتانی سنگینی می کند. این اقشار فقیر و کودکان آن ها هستند که از حداقل تغذیه محروم اند و به خاطر کمبود دارو می میرند. تجربه عراق و تحریم آن از جانب آمریکا و متحدین ش یادآور جنایتی فراموش ناشدنی است. مرگ بیش از یک میلیون کودک به خاطر سوء تغذیه و کمبود دارو حاصل تحریم های آمریکا و شرکاء بود. اما نیروهای پرو امپریالیستی که با بوی قدرت مدهوش شده اند با هیجان هر چه تمام تر هورا کش جنایات ترامپ فاشیست و دار و دسته ش شده اند. نیروهای پروامپریالیستی و مشاطه گران شان هم چون رضا پهلوی، مجاهدین و.... به دنبال حکومت هایی هستند که تنها اتکا شان همان نیروی امپریالیسم آمریکا خواهد بود و برنامه ای غیر از تحمیل ستم و استثمار بیشتر بر توده های مردم در انبان خود ندارند.

نکاتی در مورد بیانیه های 14 نفره:

در همین اوضاع، افراد و گروه های اجتماعی مختلفی در تلاشند تا راه حل های خود را برای خلاصی از شرایط حاکم بر ایران، ارائه کنند. بسیاری از این راه حل ها به علت عدم تشخیص صحیح دوستان مردم از دشمنان واقعی شان، راه گشا نیستند و اگر هم به مرحله پیاده شدن برسند در نهایت همان سیستم ستم و استثمار را باز تولید خواهند کرد. یکی از آن راه حل ها بیانیه ای است که توسط 14 تن از "کنشگران سیاسی و مدنی" داخل کشور منتشر شده است. در این بیانیه خواستار استعفای علی خامنه ای ولی فقیه شده اند و همین موضع گیری باعث جنب جوش معینی در میان برخی از مردم شده است. تعدادی از امضاء کنندگان آن دستگیر و برخی از آنان مورد ضرب و شتم و خانواده های شان مورد ارعاب قرار گرفته اند. پس از مدتی بیانیه مشابهی از جانب 14 "کنشگر مدنی و حوزه زنان" منتشر شد که با همان محتوای سیاسی بیانیه قبلی، موضوع تبعیض علیه زنان را نیز پیش می گذارد. در برخورد به این بیانیه ها، اعلامیه های حمایتی متعددی از جانب برخی هنرمندان، روشنفکران و فعالین سیاسی و اجتماعی منتشر شده است. هم چنین از طریق دنیای مجازی و ایجاد هشتک هایی از این بیانیه ها به عنوان نفر 15 امین، حمایت شده است. یکی از مهم ترین دلایلی که این بیانیه ها مورد حمایت قرار گرفته اند این است که به صراحت علیه خامنه ای و ولایت فقیه موضع گرفته و خواستار استعفای او شده اند. اعلامیه تکمیلی شعار "نه به جمهوری اسلامی" را نیز اضافه کرده است.

بیانیه 14 تن از کنشگران مدنی و حوزه زنان، ضمن حمایت از بیانیه 14 تن از کنشگران سیاسی و مدنی چهار خواسته اصلی خود را "گذر کامل از نظام جمهوری اسلامی، تدوین قانون اساسی جدید، به رسمیت شناختن حقوق برابر زنان در تمام عرصه ها و تشکیل حکومتی سکولار دموکرات با حفظ تمامیت ارضی" پیش گذاشته و تاکید کرده اند که این خواسته ها را به "شیوه مدنی و بدون خشونت" می خواهند کسب کنند.

بدون شک یک دلیل حمایت از این بیانیه ها موضع "نه به جمهوری اسلامی" است. اما زمانی که این "نه به جمهوری اسلامی" با کلمات گذار مسالمت آمیز تکمیل می شود، همین موضع گیری مردم پسند را نیز سطحی و به دور از واقعیت می کند. چرا که تاریخ نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان نشان داده است که هیچ دولتی تا کنون به طور مسالمت آمیز از اریکه قدرت کناره گیری نکرده است. اما انعکاس درک مسالمت آمیز قبل از این که چراغ سبزی به رژیم و امپریالیست ها باشد، بیشتر خلع سلاح کردن مردم از مبارزه ای قاطع و بدون سازش است. یکی از مهم ترین مشخصات این بیانیه ها مخالفت شان با انقلاب و طبیعتا مخالفت با سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق انقلاب است. موضوع مخالفت با جمهوری اسلامی به مثابه یک کل امروزه به خواستی عمومی مبدل شده است. اما مسئله مهم این است که چگونه؟ آیا از طریق سرنگونی انقلابی یا از طریق "رژیم چنج" و دخالت نظامی امپریالیست ها و یا از طریق حرکت "بدون خشونت" و " مسالمت آمیز"؟ اگر بخواهیم از همین آخری شروع کنیم؛ سوالی که پیش می آید این است که آیا رژیمی که حتی حاضر نیست کوچک ترین خواست زنان مثل اجازه ورود به ورزشگاه ها را گردن بگذارد که در نتیجه آن زن جوانی خود را در اعتراض به حکم شش تا دو ساله زندان، به آتش کشید و جان عزیزش را از دست داد، چگونه تن به چنین تغییر حکومتی به گونه ای مسالمت آمیز خواهد داد؟ مگر منظور این باشد که با دخالت نظامی امپریالیست ها که البته آن هم با خشونتی افسار گسیخته و کشتار بی رحمانه مردم انجام می گیرد. یا منظور پیش برد همه جانبه تر تحریم های امپریالیستی است که آن هم در درجه اول خشونتی است آشکار علیه مردم که باعث مرگ و میر میلیون ها نفر بر اثر گرسنگی و بی دارویی خواهد شد. نه تنها رژیم جمهوری اسلامی بلکه هیچ رژیم مرتجعی تا کنون بدون توسل به خونریزی و خشونت به حداکثر، حاضر به ترک قدرت نشده است. مگر این که توسط نیروهای انقلابی و میلیون ها نفر از مردم، سرنگون شده باشد. اگر هم به فرض محال بدون خشونت و در چارچوب رژیم جمهوری اسلامی چنین رفراندمی ممکن شود به معنی آن خواهد بود که کلیه دستگاه های حکومتی و در مرکز آن دستگاه های سرکوب آن دست نخورده باقی خواهد ماند و تنها گردانندگان آن ها تغییر خواهد کرد. مسئله یک سیستم ستمگرانه و استثماری است که بدون در نظر گرفتن گردانندگان آن، به ستم و استثمار ادامه خواهد داد. ادامه ستم و استثمار یعنی ادامه خشونت، تبعیض و ستم بر زنان، ادامه تخریب هر چه بیشتر محیط زیست در خدمت به کسب سود، ادامه ستم بر ملیت ها و اقلیت های مذهبی، ادامه استثمار وحشیانه علیه اکثریت مردم ستمدیده.

موضوع این نیست که مردم خواهان خشونت هستند. مسلما مردم خواهان آنند که بتوانند از طریق مسالمت آمیز دولت و رژیمی را که ستم گر، استثمارگر، مستبد و زن ستیز و... است کنار بگذارند و رژیمی را که بیان منافع و خواسته های آن هاست بر سرکار بیاروند. اما اگر هدف واقعا تغییر یک فرد با فرد دیگر و یا یک کابینه با کابینه دیگر و یا یک جناح با جناح دیگر نباشد، مثلا اگر منظور تغییر احمدی نژاد با روحانی نباشد، و یا جناح "اصلاح طلب" یا "معتدل" با اصول گرا نباشد، اگر منظور تغییر بوش با کلینتون و یا ترامپ با کسی دیگری نباشد، اگر منظور تغییراتی از این قبیل نباشد و هدف تغییراتی باشد که بتواند منافع واقعی مردم را نمایندگی کند، آن گاه تاریخ نشان داده که برای چنین تغییری راه مسالمت آمیزی هم وجود ندارد. نه این که مردم نمی خواهند بلکه این طبقه و یا دسته ای که در قدرت قرار دارند بدون یک جنگ تمام عیار از قدرت کنار نخواهند نرفت. این واقعیتی است که بدون سرنگونی تمام و کمال قدرت حاکمه و بدون زیر رو کردن تمام ساختار قدرت و تغییرات بنیادی در مناسبات تولید هیچ گونه تغییر اساسی در مناسبات استثماری و ستمگرانه پدید نخواهد آمد.

موضوع مهم دیگری که در این بیانیه ها غایب است، عدم موضع گیری صریح علیه امپریالیست ها است. امپریالیسم آمریکا در صدد است که در اولین فرصت ممکن به دخالت نظامی و یا هر گونه دخالت دیگر در امور ایران دست زند. بر کسی پوشیده نیست که دخالت آمریکا در امور یک کشور به چه معنا است. دخالت های نظامی و سیاسی آمریکا هیچ گاه به معنی اصلاح کردن امور هیچ کشور تحت سلطه ای نبوده و نیست. دخالت گری های امپریالیست ها و به خصوص امپریالیسم آمریکا پیوسته درخدمت منافع استثمارگرانه و غارتگرانه جهانی خود قرار داشته است. عدم موضع گیری علیه امپریالیست ها در بیانیه ها و از طرف دیگر امتیاز دادن به نهادهایی که تحت تسلط و در عین حال از ابزارهای بین المللی امپریالیستی است، بسیار انحرافی و آزار دهنده است. در بیانیه ها علیه تحریم های آمریکا سخنی به میان نیامده است، در عوض ازهمه ی دولت های جهان در خواست شده است که به کلی روابط خود را با سران جمهوری اسلامی قطع کنند!

عدم موضع گیری روشن در این بیانیه ها علیه امپریالیست ها و تحریم هایی که از جانب رژیم فاشیستی ترامپ به مردم خصوصا طبقات محروم اعمال شده است، این گمانه را تقویت می کند که در بیانیه الگوی سیاست آمریکا به بقیه دولت ها و کشورهای امپریالیستی پیشنهاد می شود. به عبارتی تحریم ایران از جانب کلیه امپریالیست ها. این در نهایت چیزی نیست جز تطهیرامپریالیست ها و ایجاد توهم در مورد نقشی که آن ها در ایران و جهان برای به بند کشیدن میلیارد ها انسان، بازی می کنند.

بیانیه 14 کنشگر حقوق مدنی و حوزه زنان، هم چنین به نقش و جایگاه حجاب اجباری و به بند کشیدن بدن زنان در رژیم تئوکراتیک اشاره ای نکرده است. آن هم در شرایطی که خیل وسیعی از زنان جوان با جسارت به طور عملی قانون متحجرحجاب اجباری را در اماکن عمومی لغو کرده اند و هر روزه به جنگ رو در رو با رژیم می روند و مورد خشونت و ضرب و شتم نیروهای سرکوبگر آن قرار می گیرند. به همین دلیل بیش از ده ها نفرشان در زندان های جمهوری اسلامی محبوس ند و قوه قضائیه رژیم با حکم های طویل المدت برای این زنان عاصی و شورشگر می خواهد از گستردگی و توده ای شدن این مبارزه جلوگیری کند. در بیانیه کنشگران مدنی و حوزه زنان، تنها به تساوی حقوق زن و مرد آن هم مبتنی بر اعلامیه حقوق بشر اکتفا کرده است! به عبارت دیگر تلاش شده است به حجاب اجباری که یکی از مهم ترین سلسله اعصاب رژیم جمهوری اسلامی است، اشاره ای نشود. عدم موضع گیری علیه حجاب اجباری و به هیچ گرفتن آن بیش از هر چیز خارج از نیت برخی از امضا کنندگان، تفکر غالب بر این بیانیه را عریان می کند. چگونه می توان از رفتن خامنه ای و عبور از جمهوری اسلامی و آمدن حکومتی سکولار و دمکرات سخن گفت، اما از حجاب اجباری، این پرچم ایدئولوژیک رژیم و چهل سال مبارزه و مقاومت زنان علیه آن دم برنیاورد؟

نکته دیگر در مورد این بیانیه ها تاکید بر "تمامیت ارضی ایران" است. موضوع در این جا بیش از هر چیز زیر سوال بردن حق تعیین سرنوشت برای ملیت های تحت ستم است. از طرف دیگر جای گل و گشادی را برای جلب همه شونیست های سلطنت طلب و غیره باز می گذارد. چرا که همواره ملیت های تحت ستم کرد، بلوچ، عرب و... در مبارزه برای حق تعیین سرنوشت شان، تحت همین نام با سرکوب خونین هم در زمان سلطنت پهلوی و هم رژیم جمهوری اسلامی روبرو شدند. "تمامیت ارضی" همیشه شعاری بوده که در پس آن مبارزات ملیت های تحت ستم کرد، بلوچ، عرب و... برای خواسته های به حق شان سرکوب شده اند. هر بیانیه ای که بخواهد حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی ملیت های تحت ستم را نفی و یا زیر سئوال ببرد، نمی تواند کوچک ترین قدمی در جهت رهایی مردم ایران بردارد. در عوض سدی در مقابل آن می شود. این بیانیه ها و یا میثاق و هر چه که نام دارد می تواند شونیست های عظمت طلب و سرکوب گر را متحد کند، اما مردم تحت ستم کرد، بلوچ، عرب و سایر خلق های تحت ستم را از خود به درستی می راند، چرا که اولیه ترین حق آن ها را زیر پا می گذارد. ممکن است ادعا شود که منظور از طرح تمامیت ارضی در مقابل امپریالیست ها و نقشه های شان برای دخالت نظامی و بالاخره تجزیه ایران است! اما با توجه به عدم موضع گیری در مقابل امپریالیست ها و به خصوص امپریالیسم آمریکا و حتی موافقت نه چندان تلویحی با عملکردهای آن در مورد ایران و به نوعی پوشاندن مقاصد جهانی آن، بعید به نظر می رسد که منظور از این تمامیت ارضی، موضوعی دفاعی در مقابل تجاوز نظامی امپریالیست ها باشد، بیشتر اخطاری است به ملیت های تحت ستم که برای حق تعیین سرنوشت مبارزه می کنند.

بدون شک وجود افراد معترض و یا زنان دادخواه که وابستگی به جناح های درون حکومتی و نیروهای امپریالیستی ندارند و این که با جسارت و شجاعت خواستار رفتن خامنه ای و گذر از جمهوری اسلامی شده اند مورد ستایش و حمایت بسیاری قرار گرفته است، اما تجارب تاریخی و واقعیت کنونی به ما می گوید آن چه که در اصل تعیین کننده ماهیت این بیانیه هاست در درجه اول نه افراد امضاء کننده آن بلکه محتوای سیاسی، جهت گیری و اهدافی است که در بردارد. امضاء کنندگان می توانند با آگاهی کامل و یا با حسن نیت اما بدون توجه لازم به عمق مواضع اعلام شده، یک بیانیه را امضاء کنند. آن چه که ما در بالا در مورد مواضع این بیانیه ها طرح کردیم محتوا، جهت گیری و اهداف سیاسی آن است و نه موضع گیری علیه این و یا آن فردی که با رژیم و دار و دسته اش رابطه ای نداشته و ندارند. در واقع هر بیانیه ای و یا هر حرکت سیاسی، محتوای طبقاتی خود را مستقل از امضاء کنندگان و یا حامیان آن دارد.

علاوه بر نکات گفته شده واقعیت این است که هر طبقه و یا هر خط سیاسی نیز قهرمانان خود را داراست. افراد هر طبقه ای برای اهداف و منافع طبقاتی خود حتا از فدا کردن جان شان ابایی ندارند. اما هر جسارتی وهر از خود گذشتگی، مواضع سیاسی آن ها را محق و یا صحیح نمی کند. آن چه که در نهایت جایگاه یک بیانیه و یا یک عمل سیاسی را تعیین می کند این است که در خدمت به کیست و چه اهدافی را دنبال می کند.

دو راه در مقابل زنان:

در طی 40 سال گذشته و خصوصا در شرایط کنونی در نهایت دو راه در مقابل زنان و مردم در کل گذاشته شده است. "راه حل" اول می خواهد با دست کاری درظواهر این سیستم ستم و استثمار و عوض کردن عناصر به شدت منفور این رژیم ، تنفر مردم و زنان را کانالیزه کند و آنان را برای این تغییرات کوچک راضی نگاه دارد. تا از طریق راضی کردن بخش کوچکی از زنان بتوانند سطح خواسته های اکثریت زنان را در کانال های مورد نظر، سازماندهی کنند. اما راه حل دوم در مقابل اکثریت زنان این حقیقت را پیش می گذارد که: زنان برای رسیدن به خواست های شان و از بین بردن کلیه نابرابری ها و کل ریشه های ستم با یک رژیم سر تا پا زن ستیز و دستگاه هایی که این رژیم را سر پا نگاه داشته از جمله نیروهای سرکوبگرش، رو به رو هستند و برای به دست آوردن خواسته های خود باید همراه با سایر جنبش ها و نیروهای انقلابی، مانع اصلی که این رژیم است را با تمام دم و دستگاه نظامی، سیاسی و... از سر راه بردارند. در نتیجه، این ضرورت یعنی سرنگونی تمام و کمال رژیم جمهوری اسلامی از طریق انقلاب بر خواسته از عینیت و واقعیت جامعه است. انقلاب یعنی تغییر این سیستمی که عامل اصلی فقر و فلاکت، بی کاری، بی آینده گی، بی خانمانی، کارتن خوابی، گور خوابی، تن فروشی، اعتیاد، نبود هیچ گونه آزادی بیان، ستم جنسیتی، تخریب هر چه بیشتر محیط زیست، ستم ملی، استثمار وحشیانه و... است. این سیستم را نمی توان تحت هیچ شرایطی رفرم داد. هیچ راهی تحت این سیستم نیست که به ستم و استثمار، به ستم جنسیتی، شونیسم ملت فارس علیه ملیت های تحت ستم و... پایان دهد.

واقعیت این است: جنگ نابرابری که از جانب رژیم جمهوری اسلامی از زمان قدرت گیری تا کنون علیه زنان و کل توده های ستمدیده در سراسر جامعه اعمال شده، هنوز پایان نیافته است. چرا که هنوز رژیم جمهوری اسلامی بر قدرت سیاسی و نظامی، زندان ها و دستگاه قضایی ش، تکیه دارد. اما در شرایط کنونی مشروعیت ش را نزد توده ها به درجات بالائی از دست داده است. به همین دلیل می توان ضعف و ناتوانی جمهوری اسلامی را در پس یورش وحشیانه ی اخیر علیه زندانیان سیاسی، علیه فعالین کارگری، فعالین نشریه گام، زنان زندانی، زنانی که حجاب اجباری را به دست خود لغو کردند و... مشاهده کرد. استیصال رژیم نقش مهمی در این تهاجم زن ستیزانه و سرکوب گرایانه در شرایط عینی کنونی دارد. همین عجز و ناتوانی و از دست دادن پایگاه و مشروعیت رژیم نزد توده ها، ذخیره و پتانسیل مهمی را برای نیروهای انقلابی به وجود آورده است که بتوانند با اشاعه تفکر انقلابی و شناخت علمی به سازماندهی زنان و توده های ستمدیده در تشکلات توده ای و شکل دادن به جبهه های مبارزاتی گوناگون، بپردازند و این چنین جهش های مهمی را در روند مبارزات در خدمت به ایجاد آلترناتیو انقلابی در برابر توده های ستمدیده که تنها راه برون رفت از این شرایط است، ایجاد کنند.


نشریه هشت مارس شماره ۴۸

اکتبر ۲۰۱۹ / مهر ۱۳۹۸