انباشت سرمایه به قیمت غارت حق حیات ساکنین کره‌ی زمین

اخگر فرزانه

تغییرات اقلیمی، نازک شدن لایه‌ی ازون، افزایش گازهای گلخانه‌ای، بالارفتن دمای کره‌ی زمین و آب شدن یخ‌های قطبی، نابودی جنگل‌ها، نابودی بسیاری از اکوسیستم‌ها و نابودی انواع بی‌شماری از گونه‌های حیوانی و گیاهی،... این، واژه‌ها گویای فجایعی هستند که از هم اکنون بشر با آن دست و پنجه نرم می‌کند، اما آن چه بیشتر موجب نگرانی است، سرعت تصاعدی این روند تخریب زیستگاه بشر است. روندی که اگر تغییرات رادیکال در آن صورت نگیرد، خطر بزرگی برای ادامه حیات انسان خواهد بود.

دانشمندان عمر کره‌ی زمین را ۴ و نیم‌میلیارد سال تخمین زده‌اند. بدون دخالت انسان هم در طبیعت کره‌ی زمین، همواره تغییرات بزرگ و کوچکی رخ داده است. دوره‌های یخبندان، گونه‌های گیاهی و حیوانی بسیاری را نابود کرده است. زلزله، فوران آتشفشان‌ها، سیل‌ها، رانش زمین و خلاصه بلایای طبیعی بسیاری، بر زندگی ساکنان زمین اثر گذاشته است. قطعاً برای بروز هر یک از این تغییرات توضیحات علمی دقیقی وجود دارد که بشر همواره در پی کشف آن بوده و در محدوده‌ی دانش محدود زمان خود هم به سطوحی از آن دست یافته است. این کاوش بشر به منظور مهار طبیعت در جهت ادامه‌ی مطلوب‌تر حیات می‌باشد، اما متأسفانه آن‌چه این دوره از حیات کره‌ی زمین را متمایز می‌کند، دستکاری‌های بی‌رویه‌ی بشر در طبیعت، به ویژه از دوران انقلاب صنعتی، در جهت نابودی کره‌ی زمین بوده‌است.

تحقیقات نشان می‌دهند فجایعی که بشر کنونی طی‌۳۰۰ سال گذشته برسر زمین آورده‌ است، بی‌سابقه و بسیار مخرب‌اند. سیاست‌های اقتصادی سرمایه‌داری- که کاملا سود محور می‌باشند- رقابت‌های افسارگسیخته کنسرن‌های عظیم صنعتی و آنارشی تولید را به‌دنبال دارد؛ تا جایی که به راحتی چشم‌ها را به روی تخریب عظیمی که فعالیت‌های آنان بر محیط زیست بشر به‌وجود می‌آورد، می‌بندند و به عاملان اصلی تخریب عظیم محیط زیست بدل می‌گردند.

«از سال‌۱۹۸۰میلادی، بیش از نیمی از رشد کشاورزی در جهان به‌بهای نابودی جنگل‌ها بوده‌است… همین اتفاق در دریاها هم افتاده و در سال ۲۰۱۴، فقط سه درصد اقیانوس‌ها زیر فشار انسان نبوده است. ماهی‌گیری به بیشترین حد خود رسیده‌است و در سال ۲۰۱۵، یک سوم صیدماهی به شیوه‌های ناپایدار بوده‌است… اکنون حدود یک میلیون گونه‌ی گیاهی و جانوری با خطر انقراض در دهه‌های آینده روبرو هستند و میزان تخریب طبیعت ده‌ها تا صدها برابر بیشتر از متوسط میزان آن در ده میلیون سال گذشته بوده‌ است… حدود ۲۵٪ همه گونه‌های جانوری و گیاهی در خطر انقراض قرار دارند… بر اساس تازه‌ترین آمار، به‌طور متوسط حدود ۴۷٪ اکوسیستم‌های طبیعی نابود شده‌اند».

دست‌درازی بی‌محابای صاحبان سرمایه به منابع طبیعی و هر آن‌چه می‌تواند قدرت و ثروت آنان را تضمین و تثبیت نماید، فجایع زیست‌محیطی متنوعی را به‌وجود آورده و به تخریب بسیاری از چرخه‌های طبیعی انجامیده است. آمارها نشان می‌دهند که چه طور با آلوده ساختن هوا، آب و خاک، هر روز محدوده‌ی تداوم زندگی بر انسان و سایر موجودات زنده را تنگ‌تر می‌کنند. قطع درختان و آتش‌سوزی‌های ساختگی در جنگل‌ها، برای کشت‌های پرسودتر و یا احداث ساختمان‌هایی‌که جیب قشر نازکی از جمعیت را پر می‌کند، عملاً شانس ادامه‌ی حیات را از بسیاری از گونه‌های گیاهی و حیوانی می‌گیرد.

دیدن زنان، مردان و کودکانی که در ترددهای عادی در محیط‌های شهری از ماسک‌های تنفسی استفاده می‌کنند، امروزه به امری عادی بدل شده. آلودگی هوا، ریزگردها، باران‌های اسیدی و سمی و ده‌ها عامل دیگر، امکان یک تنفس عادی را از مردم جهان گرفته است. هوایی‌که انسان‌ها و سایر موجودات زنده تنفس می‌کنند، زمینی که گونه‌های مختلف گیاهی در آن رشد می‌کنند، جنگل‌ها، دریاها، رودخانه‌ها و… که ادامه‌ی چرخه‌ی زندگی انسان را ممکن می‌کنند، سرمایه‌ی حیاتی نوع بشر است و حفظ و استفاده‌ی صحیح از آن حق طبیعی هر انسانی است که متولد می‌شود. حقی که با هدف انباشت سرمایه هر روز بیشتر توسط صاحبان قدرت و سرمایه، به غارت می‌رود.

شرکت‌ها و بانک‌های چند ملیتی در بخش اعظم جهان امپریالیستی از سوئیس و بریتانیا گرفته تا آمریکا و چین و سایر کشورها، بخشی از سرمایه‌ی خود را مستقیماً روی محصولاتی سرمایه‌گذاری کرده‌اند که بر پایه نابودی جنگل‌های باران‌زا تولید می‌شوند و به این ترتیب بخش عظیمی از این جنگل‌ها را در مالزی و اندونزی نابود کردند. در همین راستا، دولت آمریکا در سال ۱۹۶۵ از حرکت سوهارتوی دیکتاتور در اندونزی برای گرفتن قدرت از دست ملی‌گراها، حمایت کرد. صندوق بین‌المللی پول هم، با دادن وام ۵۱ میلیون دلاری، حکومت سوهارتو را تحکیم کرد و پشتیبان سیاست‌ها و تحولاتی شد که درهای اندونزی را به روی سرمایه‌های خارجی باز کردند. تحت حکومت سوهارتو، تخریب جنگل‌های استوایی برای کشت کائوچو، استخراج معادن، فروش چوب و الوار و روغن پالم سرعت گرفت.

در دهه‌های اخیر هم بر شدت طوفان‌ها افزوده شده و هم تعداد آن‌ها افزایش یافته است. بر اساس تحقیقات دانشمندان آکادمی ملی آمریکا علت افزایش این طوفان‌ها و شدت‌یابی قدرت آن بالا رفتن دمای‌زمین است. طوفان‌ها، انرژی خود را از گرمای سطح آب‌های اقیانوس و دریاها به دست می‌آورند. تحقیقات به‌طور روشن نشان می‌دهند که گرمای سطح آب‌ها در سراسر جهان در حال افزایش است و تغییرات زیست محیطی و آب و هوایی به شدت بر شکل‌گیری و شدت طوفان‌ها تاثیر گذاشته‌اند. همه‌ساله در آتش‌سوزی‌های وسیعی که در اثر بالا رفتن گرمای زمین بیش از پیش به وقوع می‌پیوندند، علاوه بر نابودی گونه‌های حیوانی و گیاهی، هزاران نفر بر اثر شدت گرما و دود ناشی از آن کشته می‌شوند. ۲

به آمار هزاران نفری که مستقیماً در بلایای طبیعی کشته می‌شوند، باید آمار میلیون‌ها نفر بازمانده‌ی آن‌را- که بعد از سیل، طوفان، آتش‌سوزی، زلزله، رانش زمین و…، معلول، بی‌کار، بی‌پول، بی‌خانمان و بی‌سرپرست باقی می‌مانند- هم اضافه کرد. بالاترین آمارهای این آسیب‌دیدگان مربوط به اقشار فقیر و تحتانی جامعه است و در بین آنان درصد بالاتری را زنان و کودکان تشکیل می‌دهند. آسیب‌های اجتماعی مثل خشونت، دزدی، جنایت، بیماری، تجاوز، شیوع تن‌فروشی و اعتیاد که در پی این حوادث به‌شدت رواج می‌یابد را هم اغلب زنان و کودکان، آن هم بیشتر از اقشار تحتانی جامعه متحمل می‌شوند.

زنان به‌علت تقسیم‌کار جنسیتی و محدودیت‌هایی که این نوع تقسیم‌کار جهان سرمایه‌داری مردسالار حاکم بر آنان تحمیل کرده‌است، همواره از توان‌مندی‌های فیزیکی پایین‌تری در مقابل بلایای طبیعی برخوردار بوده‌اند. از نظر قوای جسمی ضعیف‌تر از مردانند. درصد پایین‌تری از زنان به ویژه در کشورهای تحت سلطه، شنا کردن، رانندگی، قایق‌رانی و… را آموخته‌اند و در هنگام بروز طوفان، سیل، زلزله و هر فاجعه‌ی «طبیعی» دیگری اولین قربانیان هستند. این عوامل به همراه فرهنگ و قوانین ضد زن اغلب نگهداری و حفاظت از کودکان را نیز به عهده‌ی زنان قرار داده و این باز عاملی است که در این‌گونه مواقع مانع تحرک و عکس‌العمل سریع زنان می‌شود؛ به همین دلیل زنان و کودکان بسیار آسیب‌پذیرتر از سایرین خواهند بود. در بین بازماندگان این بلایا هم باز این زنان و کودکانند که بیشتر آسیب می‌بینند. به‌دلیل همان محدودیت‌های اجتماعی و فیزیکی که به آن اشاره شد، شانس کمتری برای ساختن یک زندگی تازه خواهند داشت. به ناچار می‌بایست به شاق‌ترین مشاغل با پایین‌ترین دستمزد تن دهند، مورد تجاوز و سوءاستفاده‌های جنسی قرار می‌گیرند و بدتر از آن به طعمه‌های بی‌پناه و مناسبی برای باندهای قاچاق سکس بدل می‌شوند.

در کشورهایی مثل ایران در پروسه‌ی طرح و اجرای هر پروژه‌ی زیست‌محیطی و غیر زیست‌محیطی، علاوه بر این که مثل کشورهای غربی، سود، محور اصلی هر سیاست اقتصادی است، برنامه‌ریزی‌های کلان هم از طرف بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول دیکته می‌شوند. در این کشورها هم‌چنین فساد گسترده در سطح مسئولین ریز و درشت هم عمل می‌کند و اصولا هدف از طرح و اجرای آن پروژه بیشتر پرکردن جیب‌های بزرگ و کوچک تمامی عوامل پروژه است تا یک تغییر مثبت. یک مثال کوچک، سدسازی‌های بی‌رویه در ایران است که نه تنها با تغییر شرایط زیستی، اکوسیستم حاشیه‌ی رودخانه‌ها را نابود کرده‌اند، بلکه به بی‌آبی بسیاری از دریاچه‌هایی که قرار بوده آب این رودخانه‌ها به آن سرریز شوند هم منجر شده‌است.

خشک شدن بخش اعظم دریاچه‌ی ارومیه، حاصل همین پروژه‌های غیر علمی مثل سدسازی و حفر چاه عمیق بی‌رویه و بدون محاسبات دراز مدت، تنها با هدف تولید میوه‌های صادراتی و ورود ارز بیشتر به کشور است. طی ۲۰ سال گذشته برای پیشبرد این هدف، ۳۶ سد بر ۲۱ رودخانه که آب‌شان به دریاچه‌ی ارومیه سرازیر می‌شد بسته شد و باغداران برای حفر چاه‌های عمیق تشویق شدند. نتیجه این که هم‌اکنون حدود چهل روستای اطراف این دریاچه به دلیل عقب‌نشینی ۱۵ کیلومتری دریاچه به ویرانه بدل شده و بادی که از روی نمک‌زارها عبور می‌کند، گرده نمک و فلز را به هوا بلند کرده و راهی ریه‌های ساکنین منطقه می‌کند که برای سلامتی‌شان بسیار زیان‌بار است. افزایش انواع بیماری‌ها از جمله آسم و سرطان در محدوده‌ی دریاچه‌ی ارومیه مشاهده شده که بسیار هشدار دهنده است.

در ایران، جمهوری اسلامی در ۴۰ سال حکومت خود ضربات تخریبی عظیمی به محیط زیست وارد نموده است. از پروژه‌های سدسازی گرفته تا محو و نابودی جنگل‌ها و مراتع جهت ویلا و شهرک‌سازی‌ها برای قشر نازکی از ثروتمندان، از سیاست‌های تولیدی کشاورزی تا صنعتی، همگی عواملی هستند که سرعت تخریب محیط زیست را تشدید کرده‌اند. حرکت و منطق سرمایه، به همراه سیاست‌های تحمیلی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، اعمال گسترده‌ی رانت‌خواری و رشوه و فساد رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی در هر پروژه‌ای به مردم و طبیعت زیان‌های غیرقابل جبران وارد نموده است. سدسازی‌های بی‌رویه باعث خشکیدن رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و تالاب‌ها گشته؛ تخلیه‌ی فضولات خانگی، بیمارستانی و صنعتی در رودخانه و دریاچه‌ها، آلودگی آب‌ها را به دنبال داشته و سازماندهی کشاورزی صنعتی در خدمت به کسب سود بیشتر آب‌های روی‌زمینی و زیرزمینی را آلوده کرده، باعث خشکسالی، گسترش پدیده‌ی ریزگردها، آلودگی هوا و هم‌چنین تولید محصولات سمی و مضر گشته است. پیشبرد همین سیاست‌های ارتجاعی جمهوری‌اسلامی در مورد کشاورزی باعث شده‌است که با تمام تلاش‌های کشاورزان، اما ادامه حیات برای آنان در روستاهای خود غیر ممکن گشته و بسیاری از روستاها از سکنه خالی کردند. پناه بردن به حاشیه‌ی شهرها، نبود کار، رشد کودکان‌کار، عدم امکان مالی خانواده‌ها برای فرستادن کودکان به مدرسه، رشد کودک‌همسری، فروش‌کودکان دختر تحت فشار فقر و… نمونه‌هایی است از آن‌چه که بر سر کشاورزان آمده است. تمامی نقاط ایران از سرسبزترین مناطق تا کم آب‌ترین آن‌ها، آسیب‌های عظیمی طی ۴۰ سال حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی دیده است.

در سطح جهان هم امپریالیست‌ها و صاحبان قدرت، بر سر تقسیم قدرت و غنایم جهان، جنگ‌های خانمان‌سوز به راه می‌اندازند. لشگر خود را با سربازانی از بین تحتانی‌ترین اقشار جامعه و سلاح‌های جنگی مهیا می‌سازند. جت‌های جنگی و بمب‌افکن‌های‌شان، نه تنها همواره نابودکننده‌ی مستقیم زندگی میلیون‌ها انسان هستند (همان‌طور که مثلاً در جنگ جهانی اول تنها طی ۴ سال ۲۵ میلیون نفر کشته شدند)، بلکه با مصرف بسیار زیاد آلاینده‌ترین سوخت‌های‌کربنی، محیط‌زیست را هم ویران می‌سازند.

انداختن دو بمب اتمی روی ژاپن در سال ۱۹۴۵ علاوه بر کشتار بیش از ۱۰۰ هزار انسان، مردم و محیط‌زیست را با انواع تشعشعات مسموم کرد. در طول جنگ علیه ویتنام طی سال‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۱، نیروهای امریکایی، روی درختان مناطق روستایی گاز «عامل نارنجی» می‌پاشیدند تا «پوشش» پارتیزان‌ها را از بین ببرند. نتیجه این کار مرگ و معلولیت بیش از ۴۰۰ هزار انسان و تولد ۵۰۰ هزار نوزاد ناقص بود. استفاده‌ی غیرقانونی ارتش از سلاح‌های مجهز به اورانیوم ضعیف شده در دو جنگ آمریکا علیه عراق در سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ هم باعث رشد نجومی بیماری سرطان و معلولیت نوزادان شد. «اگر جنگ آمریکا در عراق را می‌شد در ردیف کشورهای تولیدکننده‌ی گازهای گلخانه‌ای قرار داد، آلایندگی‌اش معادل مجموع ۱۳۹ کشور جهان در یکسال بود» تخمین می‌زنند که ارتش آمریکا تا سال ۲۰۰۴ حدود ۱۴۴ میلیون بشکه نفت در سال مصرف کرده‌است. به عبارت دیگر ۳۹۵ هزار بشکه در روز. حمل زباله‌های سمی الکترونیکی و هم‌چنین زباله‌های اتمی، از کشورهای غنی به فقیر، که باعث شیوع سرطان و بسیاری از بیماری‌های کشنده می‌شود، هم یکی دیگر از اشکال استعمار و استثمار است.

این آمارها تنها عدد و رقم نیستند. این‌ها نشان‌دهنده‌ی تأثیر و خطری هستند که متوجه زندگی لحظه به لحظه میلیاردها انسان در سطح کره‌ی زمین می‌باشد. این آمارها نشان می‌دهد که چه‌طور هر روز نه تنها جان انسان‌ها بلکه بیش از پیش، آب و خاک و هوایی که طبیعتا به تمامی آدم‌های روی زمین تعلق دارد، توسط درصد ناچیزی از جمعیت غارت می‌شود.

ایالات متحده آمریکا که به تنهایی‌۳۰ درصد آلودگی‌های جهان را تولید و همزمان ۲۵ درصد منابع طبیعی جهان را مصرف می‌کند و به نسبت وسعت و جمعیت خود، بیش از سایر کشورهای جهان مسئول نابودسازی محیط زیست می‌باشد، مثل همیشه قلدر مآبانه روی سیاست‌های اقتصادی خود که تخریب فاجعه‌آمیز محیط‌زیست را به دنبال دارد، پافشاری کرده و حتی دولت ترامپ زیر بار سیاست‌های نیم‌بند حفظ محیط‌زیست که از طرف کشورهای اروپایی پیشنهاد می‌شود هم نرفته است. البته روشن است که حتا اگر تمامی برنامه‌هایی که سران کشورهای اروپایی برای حفظ محیط‌زیست متعهد به اجرای آن شده‌اند را هم به اجرا در بیاورند، فقط می‌تواند تک‌ترمزی در سرعت سرسام‌آور این تخریب ایجاد نماید، اما همین حداقل را هم ترامپ، رئیس جمهورکشوری که بزرگ‌ترین مسبب تخریب محیط‍زیست جهان است، از همان ابتدا، به رسمیت نشناخت.

در سیستمی که منطق حرکت آن تولید هر‌چه بیشتر ارزش اضافه و هدف از سرمایه‌گذاری تنها کسب سود بوده و سود فرمانده‌ی اصلی حرکت است، ستم و فوق استثمار، رقابت خونین بین سرمایه‌داران و جنگ‌ها جهت سلطه بر جهان به همراه آنارشی عظیم تولید، هیچ راهی جز از میان برداشتن هر امکانی در خدمت به انباشت هر‌چه بیشتر سرمایه باقی نمی‌گذارد. این منطق حرکت سرمایه است. در جایی که سرمایه‌داران رقابت جهت کسب‌ سود، گسترش میدان عمل و مناطق تحت نفوذ و غارت منابع رو و زیرزمینی را با استثمار و فوق استثمار انسان‌ها در می‌آمیزند، نه تنها نمی‌توانند نقشی در حفظ محیط‌ زیست داشته باشند، بلکه بر‌عکس مخربین اصلی آن می‌باشند.۳۰۰ سال زندگی سیستم سرمایه‌داری این را ثابت کرده ‌است.

سوء‌استفاده به انواع و اشکال مختلف از کره‌ی‌ خاکی و ضربات ناشی از این سوءاستفاده (تولید گازهای گل‌خانه‌ای، باران‌های اسیدی، بالا رفتن دمای زمین و زیان‌هایی که این روند بر اکوسیستم وارد نموده و…) سیاره‌ی ما را به مرز ویرانی‌های غیر قابل ترمیم رسانده است. این بزرگ‌ترین خطری است که بشریت را در شرایط کنونی تهدید می‌کند. از هر حفره‌ی این سیاره فریاد کمک اضطراری شنیده می‌شود. سوال این است که آیا می‌توان کماکان آینده‌ی کره‌ی‌زمین که ربط مستقیم به آینده‌ی همه‌ی انسان‌ها دارد را به دست سرمایه‌داری و سرمایه‌داران سپرد؟ یا این‌که به یک گسست رادیکال و نابودی کل سیستم امپریالیستی نیاز است؟

تنها سیستم حکومتی می‌تواند در مقابل تخریب محیط‌زیست برنامه‌ی جدی و عملی داشته باشد که سیاست‌گذاری‌هایش حول زندگی همه‌ی انسان‌ها یعنی مالکان واقعی کره‌ی‌زمین برنامه‌ریزی و اعمال شود.

_________________________________________

برگرفته از مقاله‌ی «گزارش ʼتکان‌دهندهʼ سازمان ملل: بشر یک میلیون گونه جانوری و گیاهی را در خطر انقراض قرار داده»

(۱) کمیسیون اروپا در تاریخ ۱۷/۰۸/۲۰۰۸ گزارش می‌دهد که سالیانه ۲۷ میلیون متر مکعب چوب غیرقانونی وارد اروپا می‌شود زیرا اروپا بزرگترین وارد کننده‌ی چوب و کالاهای جنگلی است. ۲۰% از کل این واردات غیرقانونی و بیشترین واردات از برزیل و اندونزی می‌باشد. نهاد مسؤول تولید کشاوری و خواربار سازمان ملل (FAO) در برآورد خود تصریح می‌کند که سالیانه ۱۳ میلیون هکتار از جنگل‌های بارانی از بین می‌رود و حدود ۸۰% این کار از طرق غیرقانونی انجام می‌گیرد!! این مساحت به‌اندازه تمامی کشور یونان است. حدود ۲۰% گاز کربنیک سالانه جهان از روند جنگل زدائی ناشی می‌گردد- از مقاله‌ی «تغییرات آب و هوایی، تراکم انباشت سرمایه بر روی زمین و زباله در آسمان»

(۱) به نقل از مقاله‌ی «وضعیت اضطراری- غارت کرە‌ی زمین ما، فاجعە‌ی محیط‌ زیستی و راه حل واقعی و انقلابی»

نشریه هشت مارس شماره ۴۹

فوریه ۲۰۲۰ / بهمن ۱۳۹۸