چرا باید با رفرمیسم مبارزه کرد؟

مرجان افتخاری

اگر مهمترین حوادث و وقایع جهانی و منطقه ای (خاورمیانه) را در سه و چهار دهه اخیرمورد بررسی قرار دهیم، غیر از فروپاشی دیوار برلین و در ادامه آن گلوبازیزاسیون که ابعاد سیاسی و افتصادی مهم جهانی داشتند، به قدرت رسیدن اسلامیستها و استقرار جمهوری اسلامی در ایران اهمیتی کمتر از فروپاشی دیوار برلین نداشت. دقیقا از این مقطع است که اسلام سیاسی یا اسلام دولتی و حکومتی نه تنها در منطقه بلکه کشورهای همسایه، و حتی در کشورهای افریقائی مانند نیجریه بطور جدی مطرح میشود. پس از آن بحران ساختاری نظام سرمایه داری که خیزشهای گسترده، بی سابقه و جنبشهای "نان و ازادی" را در منطقه خاورمیانه یا افریقای شمالی را در پی داشت. سرنگونی دیکتاتورهای نظامی، و مادائم العمر نتیجه منطقی شرایط زندگی، بیکاری بیش از ٤٠% مردم، فقر و تهیدستی اکثریت مردم بویژه زنان یعنی ٣٥ میلیون نفر فقط در مصر و از سوی دیگر سرکوب دائمی و همه جانبه در این کشورها بود.

ولی تنها اعتراضات خیزشها و جنبشهای اجتماعی نیستد که اهمیت دارند، بلکه روندی که این جنبشها، طبقه، گروه یا احزابی که به قدرت سیاسی دست پیدا میکنند، تغیرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و بطور کلی دستاوردهای این جنبشها برای اقشار و طبقات اجتماعی و زنان بعنوان یک گروه بزرگ اجتماعی، بعنوان استثمار شدگان، ستم و رنج کشیدگان است که اهمیت دارند. زیرا نه فقط از نظر تئوری بلکه عملا ثابت شده است که جایگاه و موقعیت زنان تنها معیار و تنها شاخص سنجش وضعیت سیاسی، ازادی و ازادیهای دمکراتیک در یک جامعه است. ازادیهای دمکراتیک فقط ازادی قلم، بیان، تشکل و اعتصاب نیست بلکه وضعیت حقوقی، سیاسی و احتماعی زنان و تعین جایگاه قانونی و اجتماعی مذهب، جدائی کامل آن ازدولت و زندگی روزانه مردم هم در ارتباط مستقیم با ازادیهای دموکراتیک و با موقعیت و وضعیت زنان در جامعه  دارد. بخصوص در منطقه ای مانند خاورمیانه که استثمار وحشیانه، تبعیضهای قانونی، نابرابری، ستم، رنج زنان و سرکوب ازادیهای دمکراتیک که باز زنان در مرکز آن هستند موضوعی است تاریخی.

متاسقانه روندی که مردم دنیا و بخصوص ما زنان، در این کشورها نظاره گر آن هستیم ادامه روندی است که کارگران، روشنفکران، جوانان و بویژه زنان در ٣٤ سال پیش در ایران تجربه کردند. از این رو بررسی و زیر ذره بین گذاشتن خیزشهای اخیر سال ٨٨ در ایران و سال ٢٠١١ در مصر و تونس اهمیت دارد.

چه عوامل و چه فاکتورهائی باعث شده تا در ایران و در کشورهای عربی، زنان بعنوان یک نیروی اجتماعی فعال در صحنه سیاسی که بیش از یک قرن است برای ازادی و برابری مبارزه میکنند، چنین موقعیتی دراماتیک داشته باشند. حتی موقعیت انها عقب گردی تاریخی پیدا میکند مانند ایران یا تونس. ریشه و دلائل چنین وضعیتی چیست؟ مهمترین محورهایئ که میتوان در این زمینه نام برد:

١- درک مکانیکی، کلیشه ای و انتزاعی و ساده انگارانه از "آزادی"، که معمولا منجر به سرنگونی یک دیکتاتور بدون داشتن الترناتیو مشخص و انقلابی است. این موضوع راه را برای قدرت گرفتن و روی کار امدن گروه ها و یا جریانهائی مذهبی که سازمانیافته تر هستند باز میگذارد. و طبیعتا زنان اولین گروهی هستند که سرکوب میشوند. نمونه ایران ،مصر و تونس این تجربه را ثابت میکند

٢- دیدگاه و مفهوم ابتدائی از ازادی و ازادیهای دمکراتیک، حتی در بین روشنفکران. بطوریکه هنوز رابطه بنیادین بین وضعیت زنان، آزادی و رهائی انها و ازادیهای دموکراتیک درک نشده و بعنوان یک اصل و پرنسیپ سیاسی مطرح نیست. هنوز این موضوع که هیچ ازادی بدون ازادی زنان امکان پذبز نیست در افکار عمومی مردم این منطقه نهادینه نشده است.

٣- یکی از مشخصات و ویژگیهای مبارزات در این منطقه که تجربه سالهای ٥٧، ٨٨ در ایران و سال ٢٠١١ در مصر و تونس آنرا ثابت میکند. محتوای پوپولیستی و همه با همه مبارزات است. بطوریکه زنان، گروه ها، سازمانهای مارکسیستی و روشنفکران سکولار همراه و پشت سر گروه های مذهبی، رفرمیستهای (لیبرال و مذهبی) بدون هیچ تمایز و صف مستقل با شعارهای مرگ بر دیکتاتور، زنده باد ازادی در یک صف قرار میگیرند. نتیجه چنین شکلی از مبارزه در ایران یک نمونه مشخص تاریخی است.

٤- تجربه سالهای ٥٧، ٨٨ و ٢٠١١ ایران، مصر و تونس ثابت میکند که زنان تنها گروه بزرگ اجتماعی هستند که به نیروی خود آگاه نیستند. نبود آگاهی، نفوذ باورها و اعتقادات مذهبی، تاثیر فرهنگ مردسالارانه، پراکندگی طبقاتی و صنفی دلائلی هستند که کار سیاسی و اجتماعی در بین زنان و سازماندهی و تشکل یابی انها را بعنوان مهمترین فاکتور مبارزاتی مشکل میسازند. به همین دلیل زنان بدون تشکل، بدون طرح خواسته ها و مطالبات مشخص بعنوان توده بی شکل و بی هویت در این جنبشها حضور دارند. شرکت مکانیکی آنها مورد بهره برداری و استفاده جریانهای اسلامی و جریانهای بورژوا رفرمیست قرار میگیرد.

٥- در صد بالائی از جمعیت زنان را کارگران و زحمتکشان تشکیل میدهند، انها با کار در واحدهای تولیدی و کار در خانه ارزش افزدوه بیشتری نسبت به کارگران مرد تولید میکنند. ولی با وجود نرخ بالاتر بیکاری و دستمزدهای کمتر که تقریبا ٣/١ کارگران مرد هم ردیف خود است، عملا شرایط و امکانات مبارزاتی در محیط کار را ندارند. به دلیل مردانه بودن محیط های کارگری، مشکلات جنسیتی، فرهنگ شدیدا مذهبی و مردسالارنه محیطهای کارگری باعث شده اند تا زنان کارگر عملا در مبارزات طبقاتی نقشی نداشته باشند.باید گفت متاسفانه در محیط های کارگری علاوه بر سرکوب سیستماتیک حکومتی سرکوب جنسیتی طبقه بر طبقه هم عمل میکند. کدام تشکل کارگری یا اعتراضات کارگری را میشناسیم که زنان و مردان کارگر با هم در ان حضور فعال دارند؟ چرا صدای زنان بیکار، فقر و تهیدستی انها شنبده نمیشود؟ نکاتی که توضیح داده شد مهمترین و اساسی ترین مسائلی است که جنبش های انقلابی و جنبش زنان بطور خاص با ان روبرو هستند.

اما انقلاب یک روند مبارزه سیاسی و اجتماعی است، که همه اقشار و وطبقات اجتماعی بویژه اشتثمار شدگان و رنج کشیدگان در ان نقش دارند و موضوع مهم اینجا است که هیچ انقلابی بودن شرکت زنان امکان پذیر نیست. در این روند همانطور که احتمال پیروزی وجود دارد، احتمال هر گونه انحراف، سازش و شکستی هم وجود دارد. در این مبارزه طبقاتی و اجتماعی همه نیروهای درگیر، کارگران، زحمتکشان، زنان، دانشجویان و معلمان برای دست یابی به مطالبات، خواستها و از همه مهمتر تغیر شرایط زندگیشان وارد صحنه مبارزاتی میشوند. ولی از زمانی که مبارزه طبقاتی وجود داشته سازش طبفاتی و رفرمیسم هم وجود داشته. گروهها و جریانهائی که فقط برای حد اقل ها، برای تغیرات جزئی وارد صحنه میشوند. رفرمیسم که همسازی طبقاتی یکی از پرنسیپهای دیدگاهی ان است از هر نوع سیاستی و از تمام امکانات برای جلو گیری از رادیکالیزه شدن مبارزات و توقف انقلاب استفاده میکند. و جالب اینجا است که همیشه و تا آنجا که حافظه تاریخی بیاد دارد مانند نمونه کشور خودمان، رفرمیستهای چپ، مذهبی، لیبرال به راحتی میتوانند با هم به توافق و نقطه نظرات مشترک برسند. زیرا همه انها در یک نقطه نظر مشترک هستند، کنترل مبارزات و جلوگیری از انقلاب.

اما این رفرمیسم و رفرمیستها نیستند که بخودی خود و به تنهائی نگران کننده هستند. بلکه شرایطی که نیروهای انقلابی، مارکسیستها و بخصوص زنان چپ و رادیکال که برای برقراری "ازادی و برابری" مبارزه میکنند است که زنگ خطر را به صدا در میاورد. در واقع این شرایط ما، پراکندگی سیاسی، نداشتم الترناتیو مشخص و امکانات ما است که راه را برای رفرمیسم و رفرمستها هموار کرده است.

با بررسی ساده از وضعیت جریانهای رفرمیستی در داخل و خارج که زنان هم بخش فعال آن هستند و مقایسه آن با موقیعت نیروهای چپ، زنان چپ و رادیکال که سرنگونی این رژیم و الترناتیو سوسیالیستی یعنی ازادی و برابری را جایگزین میکنند به این نتیجه میرسیم.

١- جریانهای رفرمیستی و طبیعتا زنان رفرمیست توانسته اند رشد کیفی (سازماندهی، تشکل، تئوریزه کردن نظرات انتشار آن و امکانات مالی و رسانه ای) و همچنین رشد کمی قابل ملاحظه ای داشته باشند. بطور نمونه نگاه کنید به نشست های زنان آلمان، سازمان پژوهشها زنان که دقیقا بازتاب سازماندهی، امکانات و تریبون های تبلیغاتی نظرات این طیف از زنان هستند. در حالی که زنان کمونیست، چپ رادیکال و انقلابی پراکنده و در خود فرو رفته هستند. البته باید توجه داشت که همیشه و در همه جا رفرمیسم هرگر "چه باید کرد بزرگی" را در جلو پا نداشته و از این زاویه میتوان موقعیت ساده تر انها را در مقایسه با گروه های کمونیستی مقایسه کرد.

٢- موضوع دیگر که خطر رفرمیست را نشان میدهد، تجربه نشان داده است که مردمی که چند بار در مبارزه شکست می خورند و سرخوردگی را تجربه میکنند از نظر روحی و روانی تمایل و گرایش سیاسی بیشتری به رفرمیسم و احزاب رفرمیستی، برنامه و سیاستهای حد اقل و گام به گام آنها دارند. در کشور ما شکست سال ٥٧، سال ٨٨ و سکوت سنگین مردم هنگام خیزش کشورهای عربی این روحیه و سرخوردگی را نشان میدهد. در چنین شرایطی است که رفرمیسم با طرح برنامه ها و شعارهائی مانند "خشونت نه" و بقول خودشان "عبوربدون خشونت" میتواند الترناتیو آینده باشد.

٣- جریانهای رفرمیستی اسلامی، سلطنت طلب، ملی گرا، جمهوری خواه و غیره تا کنون با سمینارهای متعدد در پاریس، لندن و سوئد بصورت مخفی یا علنی و با همکاری و کمک قدرت های امپریالیستی خود را عملا بعنوان الترناتیو اینده مطرح کرده اند. در تمام نشستهای انها که ظاهرا آخرین انها در مرکز الاف پالمه بود تعدادی از زنان رفرمیست مانند گذشته بطور فرمالیته شرکت داشتند. بحث بر سر توهم ما نسبت به این نشستها و افرادی که در آن شرکت میکنند نیست. بحث اصلی و نگرانی انجائی است که انها نمایندگان جریانها، گروه های اسلامی و سیاسی سازمانیافته در ایران هستند. جریانهائی که زنان و حقوق زنان برای انها نه تنها هیچ جائی ندارد بلکه بی حقوقی و سرکوب زنان جزء بنیادین تفکری آنها است. فراموش نکینم که خمینی به کمک نشست امپریالیستها در گوادلاپ ( المان آمریکا، فرانسه و انگلیس) و اپوزیسون ایرانی در خارج از کشور مانند بنی صدر، قطب زاده، یزدی وووو و با امکانات و کمک های بازار، نهضت ازادی و سایرگروه های اسلامی و لیبرال قدرت را در ایران بدست گرفت.

٤- اگر درجریان انقلاب سال ٥٧ ما با یک پوپولیسم کور و نا اگاه روبرو بودیم. اما اکنون پس از گذشت ٣٤ سال ما با موجی از رفرمیسم اگاه، منسجم، با تجربه، سازمانیافته با امکانات تکنیکی و مالی زیاد روبرو هستیم. جریاناتی که سعی میکنند الترناتیو قدرت سیاسی در آینده باشند. به هیمن دلیل رفرمیسم خطری است که باید انرا جدی گرفت و با آن مبارزه کرد.

با توجه به بحران جهانی جنبش کمونیستی، جنبش رهائی زنان هم که بخشی از این جنبش است فاقد استراتژی و افقهای روشن تئوریک و پراتیک مبارزاتی است. به همین دلیل هم جنبش زنان مانند جنشهای دیگر، کارگری و دانشجوئی با مشکلات و موانع مختلفی روبرو است. بدون تردید، برای پاسخگوئی به این مهم، تبادل نظر، همکاری و فعالیت جمعی زنان و مردانی که به رهائی زنان و سوسیالیسم باور دارند ضرورتی است اجتناب ناپذیر. شرایط اقصادی اسفبار، فقر و تهیدستی میلونها زن و کودک، استثمار، ستم، تبعیضها جنسیتی و سرکوب وحشیانه رژیم جمهوری اسلامی از یک سو و خطر جدی رفرمیسم و رفرمیستهای گوناگون با دستگاه های تبلیغاتی بسیار بویژه در حوزه زنان از سوی دیگر مسئولیت مهمی را در برابر همه ما زنان کمونیست و چپ و هر نیروئی که برای رهائی رنان مبارزه میکند قرار میدهد.

از این رو باید موضوع "کار، یا نان، اموزش و پرورش، بهداشت و بیمه ها" را در بین زنان طبقه کارگر، زحمتکش و بی خانمان پیش برد. تا کنون ما بیشتر به مسائل حقوق زنان پرداختیم، در حالی که زنان کارگر، زحمتکش، کارتون خواب، کودکان خیابانی و کار و یا تن فروشان هر ساعت و هر لحظه نگران شرایط وخیم زندگی مادی خود هستند. بطور نمونه ما در مورد مسائل اقتصادی، حذف یارانه ها و رابطه آنها با زندگی زنان فعال نبودیم. یا در مورد جنگ هر چند احتمال آنرا ١% بدانیم با توجه به حضور فعال، گسترده و حتی روحیه تهاجمی زنان در خیزش سال ٨٨ ما میتوانیم در سازماندهی و پیشبرد نظرات سوسیالیستی و رادیکال در بین زنان کارگر، معلم، دانشجو و سایر مزد بگیران فعال و خوشبین باشیم. خوشبختانه روحیه مبارزاتی و اعتراضی زنان در سال ٨٨ نشان میدهد که امر تبلیغ و ترویج نظرات سوسیالیستی و رادیکال در بین زنان موضوعی است که مادیت خود را ثابت کرده است.