« جنبش زنان: افق ها و دورنماها»

برای رهایی زنان ایران(رزا)

 سخن گفتن از افق ها و دورنماهای جنبش زنان و پاسخ به سوالاتی چون جنبش رهایی زنان نیاز به کدام افق دارد؟ ساختار ستم بر زن در کارکرد نظام کنونی حاکم بر جهان چه جایگاهی دارد؟ مبارزه علیه آن در برنامه و افق کمونیستی چه جایی دارد؟کدام پراتیک مشخص جهت برهم زدن توازن قوای موجود در جنبش زنان مورد نیاز است؟  از آغاز و نقطه ی صفر امری بلاوجه است زیرا رزا در نوشته ها و بیانیه های متعدد به وجوه مختلف این مسائل و پاسخ به آن ها پرداخته است (از مهم ترین این متون می توان به بیانیه ی «استراتژی عمل سوسیالیستی جنبش زنان» به مناسبت 8 مارس 2009(1387)، «استثمار طبقاتی و خشونت جنسیتی»،« زنان و فقر و تبعیض»، بیانیه ی « دموکراسی از پایین در برابر دیکتاتوری از بالا» به مناسبت جنبش توده ای ضد دیکتاتوری سبز،« نگاه رزا» که جمع بندی کلی از دیدگاه های رزا را ارائه می نمود، بیانیه ی « ندای زنان ترانه آزادی است» به مناسبت 8 مارس 2010(1388) اشاره کرد – لازم به ذکر است که رزا در موضوعات مختلف نظیر جنبش کارگری (2 بیانیه برای اول ماه می سال های 2009 و 2010)، دختران دانشجو، تجاوز علیه زنان، خشونت علیه زنان( بیانیه برای 25 نوامبر 2009(1388)) ، زندان زنان، تحلیل  تاریخ جنبش زنان دوران مشروطه، نقد مدافعات بخش هایی از چپ از « کمپین یک میلیون امضاء»، 13 آبان( بیانیه برای 13 آبان 1388)، تحریم فعال انتخابات ریاست جمهوری 1388، تحلیل ساختار سیاسی ایران و استراتژی چپ ، به ارائه مطلب پرداخت که همگی در وبلاگ رزا یا سایت ها و وبلاگ ها یا نشریات مختلفی که به درج آن ها مبادرت نمودند موجود است و همچنین رزا با دو تن از فعالان چپ جنبش زنان یعنی رفقا نسترن موسوی و سودابه مهاجر نیز در جهت تبادل نظر با فعالان سوسیالیست جنبش زنان به گفتگو پرداخت که متن آن گفتگوها نیز در وبلاگ رزا و سایر سایت ها و وبلاگ ها انتشار یافته است-  آنچه که رزا را برآن داشت که دوباره این  پرسش ها را مرور نماید و به طرح پاسخ برای آنها بپردازد  به چند دلیل بوده است از جمله:

الف) لزوم بازخوانی مباحث  طرح شده در پرتو تحولات روز و جاری

ب) تبدیل نشدن تئوری به سطح پراتیک اجتماعی(توده ای نشدن تئوری)

ج) طرح دوباره ی این  پرسش ها توسط تعدادی از رفقای سوسیالیست جنبش زنان تحت عنوان «فراخوان زنان مبارز و انقلابی» برای کنفرانسی تحت عنوان « جنبش زنان: افق ها و دورنماها»

رهایی زنان ایران(رزا) در مورد ستم و استثمار زنان بر این باور است که آپارتاید جنسی و انقیاد زنان ساخته و پرداخته ی سرمایه داری نیست ولی یکی از ارکان اصلی و بنیادین این نظام در انباشت ثروت و افزایش ستم و تحمیل نابرابری و بی حقوقی بر تمامی انسانهاست. انقیاد زنان امری است دارای تعین مادی و گرچه ساخته و پرداخته ی سرمایه داری نیست اما در آن تنیده شده است و شکل خودویژه ی خود را در قالب « سرمایه داری مردسالار» یافته است، شکلی که در آن استثمار سرمایه داری و استثمار مردسالاری صورتی همگون و متقارن یافته اند و  ریشه های مشترک ستم بر زنان و ستم بر کارگران: تقسیم کار،مالکیت و استثمار ( که در مورد کارگران به صورت برداشت از دستمزدشان تحت عنوان سود سرمایه دار صورت می گیرد و در مورد زنان هم به شکل کارارزان و کار بدون مزد خانگی) را پدید آورده اند که در آن سه معضل بنیادین زنان: فقر زنانه، بیکاری زنان و آسیبهای اجتماعی( که عمدتا ناشی از فقرند) است و  خانواده ی مردسالار به عنوان مامن مردانه، کارخانه ی سنتی تولید محبت و عاطفه ی خانگی می باشد که در آن نقش دوگانه ی زنان در خانه به عنوان ابژه ی جنسی و تولیدکننده ی کارخانگی جهت بازتولید نیروی کار است که ایدئولوژی سکسیسم: « تن به عنوان ملک مردانه در نظام مردسالار» را بازتولید می کند.( بحث هایی که حول برهنگی گلشیفته فراهانی درگرفت و نشان داد که در ذهنیت ملی-اسلامیِ عقب مانده و ارتجاعی حتی برخی به اصطلاح روشنفکران ، تن زنان ملک مردانه همه ی مردان است،برای این ذهنیت  زن انسان نیست، ناموس جمعی است یا شکل دیگر تجلی ایدئولوژی سکسیم در سالی که گذشت تجاوزات گروهی  بود و موضع حاکمیت راجع به آن که به جای محکوم کردن عاملان به سرزنش قربانیان پرداخت یا تدوین طرح عفاف و حجاب در مهدکودک ها که نشان دهنده ی نگاه سکسیستی حاکمیت به کودکان است،همچنین می توان از تشدید سانسور جنسیتی کتاب یاد کرد که در آن اعضای بدن (اعضای عادی بدن نظیر گردن) نیز  به دلیل امکان تداعی جنسی آن مشمول سانسور واقع شده اند) این پیوستار سرکوب شامل پایه های اقتصادی-اجتماعی( تقسیم کار،مالکیت و استثمار) و عوامل ایدئولوژیک (ایدئولوژی سکسیسم، مذهب) است که توسط حقوق و ساخت سیاسی تقویت می شود و در نتیجه مساله ی زن هم اقتصادی و هم حقوقی، فرهنگی و سیاسی است مساله ای که هم در عمیق ترین لایه های زندگی روزمره رسوخ کرده است و از این رو « هر امر شخصی، سیاسی است» (اقدام اعتراضی علیاماجده در مصر که با انتشار تصاویر برهنه اش به روند سلطه ی اسلام گرایی در مصر  اعتراض نمود و نشان داد که یک اقدام به ظاهر شخصی می تواند نقشی سیاسی ایفا نماید) و هم در قالب تبعیض جنسی پدیده ای جهانی است.

ما زنان را یک طبقه نمی دانیم( گرچه در جنبه هایی به زنان به صورتی فراطبقاتی ستم اعمال می شود و در شکلهایی و شرایطی زنان به عنوان عاملی فراطبقاتی می توانند عمل کنند) و همچنین تبیین مسالة زن را حول شکاف سنت/مدرنیته نادرست می دانیم(گرچه اندیشه های سنتی و اندیشه های مدرن، مناسبات سنتی و مناسبات مدرن، نهادهای سنتی و نهادهای مدرن و نقش توامان ایستا و پویای سنت تاریخی را نادیده نمی گیریم و در مسالةزن دخیل می دانیم).

ما مساله ی  زنان را نه اقتصادگرایانه( آنچنان که بخشی از چپ نموده و هنوز هم رگه های آن در بخشی از چپ هست)، نه فرهنگ گرایانه و حقوق گرایانه( آنچنان که لیبرالها وانمود می کنند) و نه جنسیتی ( آنچنان که فمینیستها می کنند) بلکه براساس ماتریالیسم تاریخی در مفهوم علمی آن یعنی براساس تعین چندجانبه ی عوامل، رابطه ی ساختاری آنها، استقلال نسبی عوامل و فراتعیین کنندگی عامل اقتصادی تبیین می کنیم، فرا تعیین کنندگی که با اینکه عامل نهایی است اما خود را در هر تعین ساختاری و در هر مناسبت نمود می دهد. بنابراین ما برخلاف رفیق عزیز مرجان افتخاری (مقاله ی « رفرمیسم تهدیدی برای جنبش زنان و انقلاب ») معتقد نیستیم که ستم و استثمار زنان دو مقوله جداگانه هستند و ستم بر زنان منشاء طبقاتی ندارد و در خاورمیانه و ایران مبارزه ی زنان برای به رسمیت شناختن موجودیت انسانی خود و « برابری حقوقی» مبارزه ای است فراطبقاتی( که با یک قید تفکیک کننده در نهایت در روند خود با رهایی از استثمار سرمایه گره خورده است- امری که توضیح مشخصی در مورد آن داده نشده که چرا این گره خوردگی وجود دارد جز آنکه  در این کشورها مذهب، مردسالاری و سرمایه حاکمند-). ما معتقدیم که ستم و تبعیض علیه زنان  ریشه در ذات نظام طبقاتی(و البته نه صرفا شکل سرمایه داری آن/ گرچه در این شکل تکامل یافته تر/) دارد نه جدا از آن به عنوان عارضه ای بازمانده از سنت، مذهب و باورهای مردسالار و مناسبات عشیره ای یا فئودالی. از این رو بر این نظریم که با آنکه مقابله با جادوی مذهب،فائق آمدن بر سنت،زدودن باورهای مردسالار،درهم کوبیدن مناسبات پیشاسرمایه داری،برقراری برابری حقوقی زن ومرد و قوانین حمایتی از زنان اقداماتی ضروری و مهم و مفید برای کاهش  ستم علیه زنان هستند اما کافی نیستند و بدون برچیدن سرمایه داری و برپایی چامعه ای که در آن ذات اجتماعی انسان شکوفا گردد و بر پایه تعاون انسانی باشد و در آن «می توان عشق را فقط با عشق،اعتماد را با اعتماد و غیره معاوضه کرد»[i] محو کامل  ستم علیه زنان امکانپذیر نیست. این نگاه تفکیک کننده اثر نادرستی بر استراتژی جنبش زنان دارد و سبب می گردد که فرض شود «برابری حقوقی» حلال پدیده ستم بر زن است و در نتیجه با فمینیسم لیبرال وحدت بی تمایز صورت گیرد. مسأله ی فمینیسم لیبرال تنها در شیوه های رفرمیستی آن نیست بلکه در نوع نگاه به پدیده ی ستم بر زن هم هست. در عین حال کاملا هم این  بحث درست است که نگرش اکونومیستی به مسأله ی زنان  و یکی دانستن ستم و استثمار زنان بیراهه ای است که به تقلیل گرایی فاحش راه می برد و جنبش زنان را عقیم می سازد. موکول کردن مبارزه با ستم بر زنان به محو استثمارزنان(برقراری سوسیالیسم) خطایی است که به اندازه ی موکول کردن مبارزه با استثمار زنان به سرنگونی جمهوری اسلامی نادرست است. موعودگرایی سوسیالیستی و سرنگونی طلبی انتزاعی دو آفتی است که جنبش زنان و در کل جنبش های اجتماعی را بی محتوا می سازد. از آنجا که در مقاله رفیق مرجان افتخاری و همینطور در نگرش برخی از فعالان چپ جنبش زنان (همچنان که برخی از جریانات سیاسی چپ) رگه ها و گرایش هایی از سرنگونی طلبی انتزاعی به چشم می خورد و این نگاه خطر انحلال طلبی گرایش سوسیالیستی جنبش زنان در گرایش لیبرال را (به ویژه در توازن قوای موجود) دربردارد به این موضوع به صورتی تفصیلی تر می پردازیم.

نگرش سرنگونی طلبی انتزاعی به رژیم جمهوری اسلامی به صورت پدیده ای فراطبقاتی می نگرد با آنکه قبول دارد که فرماسیون اقتصادی ایران سرمایه داری است. آثار و تبعات این رژیم را جدا از کارکرد آن برای سرمایه می داند. به انقلاب به چشم پدیده ای ناگهانی می نگرد. انقلاب را صرفا در شکلی سیاسی می بیند، جنبشها و تحرکات اجتماعی را در قالب ضدیت با رژیم صرفا فرموله می کند، ضدیت با رژیم را در تأکید دائمی بر انقلاب و شرایط انقلابی و تاکتیک های انقلابی می بیند، قائل به رابطه ی مشخصی بین مبارزه برای رفرم و انقلاب در استراتژی سیاسی اش نیست، مبارزه را در شکل ناب سیاسی اش تنها تصور می کند، قائل به این است که رژیم توان بازسازی و بازتولید خود و اصلاح پذیری را ندارد، خواست هایی که برجسته می سازد در نهایت در طیف چپ مطالبات لیبرالسم است(سکولاریته،«برابری حقوقی»)، افق سوسیالیستی را در پوشش پوپولیسم دموکراتیک مستور می سازد. به دنبال وحدت بی تمایز است، نگرش مرحله بندی دارد( در عین حال حتی به لوازم نگرش مرحله بندی(البته در کل لوازم استراتژی سیاسی) یعنی تلفیق رفرم و انقلاب، جایگاه استراتژی و تاکتیک سیاسی ،مقهوم موازنه ی قوا، تعیین درست جایگاه متحدان مرحله ای، تشخیص شرایط متغیر سیاسی (دوران گشایش از بالا، دوران ارتجاع، دوران اعتلای انقلابی ، دوران  سرخوردگی و بحران  استیصال ) و تعیین  استراتژی ها و تاکتیک های مناسب با آن ها، تشخیص  تفاوت بین یک حرکت  اجتماعی  و یک حرکت توده ای سیاسی ملتزم نیست، به همین سبب  است که  در دوره اصلاحات سیاسی، دوران اول احمدی نژاد که تداوم جنبش های اجتماعی پیشین اما نه در برآیند انقلابی توده ای بلکه به شکلی موضعی در کشاکش با حاکمیت بود و دوران جنبش توده ای ضد دیکتاتوری و دوران بحران استیصال پس از سرکوب جنبش یا استراتژی و تاکتیک هایش فرقی نمی کند یا با تغییر شرایط دچار بحران می شود و پاسخی ندارد، همچنین به همین دلیل است که گاه بین تاکتیک ها و شعارهایش در حرکتی نظیر چهارشنبه سوری با یک تظاهرات سیاسی توده ای تفاوتی وجود ندارد! ). این رویکرد به ورطه ی شعارزدگی و ماجراجویی انقلابی می افتد و نمی تواند بنابر ماهیتش برای جنبش های اجتماعی به تدوین راهبرد و پیشبرد آن بپردازد و تبدیل می شود به حاشیه ی پر سر و صدا و بی اثری در جنبش های اجتماعی. همچنین این سرنگون طلبی انتزاعی خطری است برای تبدیل شدن چپ به دنبالچه  یا متحد انواع دسته جات راست( سلطنت طلبان، مجاهدین خلق، جریانات قوم گرا) و در نهایت درون پازل سیاسی امپریالیستها( همچنان که رفرمیستها نیز علیرغم مخالفت تاکتیکی شان با سرنگون طلبی انتزاعی و جنبش سرنگونی به دامن امپریالیسم و حتی مداخله ی نظامی آن پناه می برند(نظیر نوشین احمدی خراسانی در مقاله ی « جنبش های اجتماعی، مداخله ی نظامی و " گفتمان امپریالیسم"» ). سرنگونی طلبی انتزاعی به جهت نگاهش به مسائل از زاویه ی صرفا تعیین تکلیف با رژیم خصلت جهانی مسائل را تهی می سازد و آنها را تنها در دایره تنگ بومی و وطنی مشاهده می کند. تمامی خصوصیاتی که ذکرشد برای همه ی آنها که گرایش به سرنگونی طلبی انتزاعی دارند صدق نمی کند بلکه به صورت تیپیک این عوارض از آثار و نتایج سرنگونی طلبی انتزاعی است.

مبارزه با ستم و استثمار زنان  جزء پایه ای برنامه و مبارزه کمونیستها در چارچوب مبارزه برای سوسیالیسم است. بدون رهایی زنان سوسیالیسم ممکن نیست و بدون سوسیالیسم رهایی زنان. کمونیستها در جنبش زنان از کلیت جنبشی که در جلوی دیدگان آنها جریان دارد و نظم موجود را به چالش می طلبد به مثابه یک جنبش اجتماعی-سیاسی حمایت می کنند و با پیگیری استراتژی سوسیالیستی در آن و در اتحاد با سایر جنبش های خواهان تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به پیروزی آن یاری می رسانند. کمونیستها به جنبش زنان به عنوان جنبشی اجتماعی- سیاسی(یعنی اهمیت تمامی حرکات درون آن از جزئی ترین و روزمره ترین آن ها تا سیاسی ترین و توده ای ترین آن ها و نقش سیاسی جنبش زنان) می نگرند. کمونیستها نه جنبش زنان را جنبش اجتماعی غیرسیاسی می بینند و نه فقط نمودهای سیاسی آن را جنبش می دانند. کمونیستها امر اجتماعی- سیاسی را فردی و شخصی نمی کنند و آن را  به مقوله ای زیباشناختی، فرهنگی، مقاومت فردی،سیاست هویت و سیاست تفاوت تقلیل نمی دهند بلکه امرشخصی را امر سیاسی می دانند. کمونیستها جنبش زنان را جنبشی فراملی و انترناسیونالیستی می دانند.کمونیستها ضمن پافشاری بر ضرورت استراتژیک اتحاد جنبش زنان با سایر جنبش های اجتماعی با محوریت جنبش کارگری بر استقلال جنبش زنان نیز تأکید دارد زیرا قائل به وجود مسائل ویژه ی هر جنبش اجتماعی، خودویژگی های سازمانیابی جنبش های اجتماعی و اصل خودرهایی جنبش های اجتماعی است. سنت مارکسیستی ( هم در آثار کارل مارکس، هم در آثار رزا لوکزامبورگ و هم در آثار کلارا زتکین)  نیز بیانگر همین ضرورت استقلال و تشکل های مستقل زنان (به ویژه زنان کارگر) است. در این مورد با رفیق مرجان افتخاری هم نظر نیستیم و برخلاف ایشان این را نگرشی اکونومیستی نمی دانیم(اصولا معکوس این دیدگاه که قائل به خودویژگی سازمانیابی زنان کارگر نیست و سازمانیابی آن را از سازمان عمومی کارگران برمبنای استثمار اقتصادی نتیجه می گیرد اکونومیسم است و عجیب است که رفیق مرجان افتخاری که آنگونه بر تمایز و تفکیک کامل و البته همانطور که گفتیم نادرست ستم و استثمار زنان تأکید دارد چنین نتیجه می گیرد و اتهام اکونومیسم را به تشکل مستقل زنان کارگر می زند).

در مورد پراتیک مشخص جنبش زنان مطرح کرده بوده ایم که تکیه و تأکید بر پیوند جنبش زنان با سایر جنبش های اجتماعی با محوریت جنبش کارگری و با تأکید بر حلقه های اتصال جنبش های اجتماعی،لزوم پرداختن جدی به کارتوده ای، آموزش و سازماندهی زنان زحمتکش و فرودست ترین اقشار زنان،تقویت شبکه های محلی زنان و تبدیل و اتصال آن به یک شبکه مبارزاتی در سطح وسیع تر به ویژه در محله های فقیر نشین، حمایت از اصلاحات انقلابی برای زنان، برقراری و تقویت پیوندهای منطقه ای و جهانی فعالان سوسیالیست جنبش زنان، احیاء و بازخوانی سنت مارکس و مارکسیستی و دخالت مؤثر مارکسیست ها در مباحث نظری جنبش زنان، احیاء سنن رادیکال مبارزاتی زنان در تاریخ جنبش زنان به ویژه در ایران،تکیه بر تحرکات خودجوش درون جامعه در مورد  مسأله ی زنان و حمایت و تقویت آن ها، تشکیل و تقویت  محافل فعالان سوسیالیست زنان و نزدیک کردن نگرش و عمل آنها به منظور ایجاد جبهه سوسیالیستی زنان چارچوب عمل استراتژی سوسیالیستی جنبش زنان را شکل می دهد که البته در دوران های مختلف برحسب شرایط نکاتی نیز به آن افزوده می گردند(برای مثال در دوران اعتلای جنبش توده ای ضد دیکتاتوری چنان که ذکرکردیم تکیه بر نهادهای خودجوش جنبش ضددیکتاتوری به عنوان بستری برای رشد و جهش جنبش زنان).

در شرایط حاضر با توجه به بحران استیصال موجود در جامعه  و با توجه به تهدیدات جنگی و احتمال خطر جنگ یا حملات موضعی براساس شرایط جهانی ( و همچنین وجود گرایشی در جنبش زنان به حمایت از مداخله ی خارجی) و  شرایط خلاء در جنبش زنان در جهت برهم زدن توازن قوای موجود علاوه بر مباحث ذکر شده، پراتیک های زیر به عنوان نقطه ای برای آغاز و بحث مطرح می گردند:

1-                چنان که در مورد نقش جنبش جوانان در شکستن فضای سکوت و استیصال توسط رفقای اتحاد سوسیالیستی کارگری، رفیق بامداد آزاد، نشریه ی آژیر و نشریه آلترناتیو مباحثی مطرح شد (البته متأسفانه نیمه کاره ماند) در مورد نقش جنبش زنان بحث صورت گیرد. به نظر می رسد که باید از ابتکاراتی استفاده کرد که هم سمپاتی عمومی را ایجاد نماید،هم در تقویت گرایش سوسیالیستی مؤثر باشد و هم اینکه در مراحل اول هزینه های سیاسی کمتری را ایجاد نماید. نمونه ای جالب که  امسال اتفاق افتاد ابتکار زنان کارگران زندانی بود که برای حمایت از همسرانشان اقدام به تهیه و فروش ترشی نموده و از طریق شبکه فعالان سوسیالست و فعالان کارگری این حمایت را بین جامعه از طریق پیامک پخش نمودند و این حرکت ایجاد سمپاتی عمومی گسترده ای نسبت به کارگران زندانی و به ویژه اعتصاب غذای رضا شهابی نمود. این نمونه ای از حرکت های جنبشی است که البته در تاریخ جنبش کارگری جهان برای حمایت از کارگران سابقه دارد و در پیشبرد جنبش سوسیالیستی کارگران بدون سروصداهای سرنگونی طلبی انتزاعی مؤثر است.

2-                بحث جنبش ضد جنگ در درون مباحث و سازماندهی های جنبش زنان هم به دلیل اهمیت موضوع ، هم به دلیل نقشش در غلبه بر بحران استیصال و هم به دلیل مقابله با گرایش لیبرال جنبش زنان  و هم به جهت  نقشی که در  پیشبرد جنبش زنان با بهره گیری از تم جنبش ضد جنگ ویتنام (عشق بورزیم نه جنگ- یعنی طرح انقلاب جنسی) دارد، برجسته گردد.

3-                به عنوان نقطه ای برای شکل یابی جبهه ی سوسیالیست جنبش زنان ، نشریه ی بحث آزاد فعالان سوسیالیست جنبش زنان ایران راه اندازی گردد که فعالان منفرد (غیر حزبی) سوسیالیست جنبش زنان در به راه افتادن آن می توانند نقش مؤثری را ایفا نمایند. همانگونه که لنین در «از کجا باید آغاز کرد؟» برای تعین یابی سوسالیستها در روسیه بر اهمیت نشریه تأکید می نماید، شرایط حاضر به نظر می رسد که چنین ضرورتی را ایجاب می کند. هدف این نشریه باید غلبه بر ضعف نظری فعالان گرایش سوسیالیستی جنبش زنان ایران و تجهیز آن ها به استراتژی کارآمد و مورد توافق برای جنبش زنان ایران باشد.



[i] دست نوشته های اقتصادی و فلسفی 1844، قدرت پول در جامعه بورژوایی:کارل مارکس ، نشرآگاه