اثر جدید کن لوچ

اثر جدید کن لوچ

بوسه ای گرم

سپیده همراز

معرفی کارگردان...

کن لوچ یکی از سینما گران بنام انگلیس است که در آثارش زندگی، امیدها و مبارزات طبقه کارگر را به تصویر می کشد. سینمائی که برخی آنرا رئالیسم اجتماعی می خوانند.

کن لوچ از سال 1961 کار خود را با مستند سازی آغاز کرد و فیلم«کتی به خانه بیا» (Cathy Come Home) که در سال 1965 در افشای زندگی بی خانمان ها برای بی بی سی ساخت چنان تاثیری در جامعه انگلستان گذاشت که به تغییر قوانین در مورد بی خانمان ها انجامید. اواسط سالهای 1980 کن لوچ دو سال صرف ساختن یک سلسله فیلم درباره زندگی و مبارزات معدنچیان کرد، ولی فیلم ها توسط دولت تاچر ممنوع النمایش شد (و این فیلم ها هنوز هم اجازه نمایش ندارند). طی این سالها کن لوچ با وجود تلاش بسیار نتوانست هیچ پشتوانه مالی برای ادامه فعالیت سینمائی اش بیابد.

از سال 1990 لوچ فعالیت خود را از سر گرفت و فیلم «توطئه» (Hidden Agenda)  که روایتی در متن مبارزات ایرلند شمالی است، نوید آغاز دور نوینی از سینمای کن لوچ بود. از فیلم های بعدی وی می توان «ریف – رف» (Riff Raff)، «سنگباران» (Raining Stones) و «لیدی برد» (Ladybird Ladybird) را نام برد که هر کدام بخش هایی از زندگی کارگران ساختمانی، خانواده کارگران بیکار و مادران تنها را در جامعه انگستان به تصویر می کشد. نقش زنان نیز در سینمای کن لوچ همواره با قدرت است. انگیزه فیلم اخیر کن لوچ، بوسه ای گرم (Ae Fond Kiss)، جو ضد مهاجری است که بدنبال 11 سپتامبر در انگلستان غالب شده است.

.... و فیلم

سخنرانی پر حرارت طاهره (شابانا بخش)، یک دختر دبیرستانی پاکستانی الاصل در مقابل کلاسش، سر آغاز فیلم است. طاهره که در یک مدرسه کاتولیک تحصیل می کند به جو ضد مسلمانی که سیاستهای بوش و بلر دامن زده می تازد، به شرایط متنوعی که زندگی انسانها را رقم می زند اشاره می کند و می گوید من یک پاکستانی ام، اهل گلاسگو، زن هستم .... و افتخار می کنم.

صحنه بعد، طاهره با برادر بزرگش کاظم (عطا یعقوب) در حال ترک مدرسه است که مورد آزار هم مدرسه ای های نژادپرستش قرار می گیرد. طاهره که اهل زور شنیدن نیست (با کاظم که چاره ای جز همراهی ندارد) بدنبالشان می گذارد... تا بالاخره از کلاس موسیقی مدرسه سر در می آورند.

از اینجا محور فیلم رابطه تحول یابنده کاظم و راشین (اوا برتیسل) معلم موسیقی است و کن لوچ از پنجره عشق کاظم و راشین تضادهای دو فرهنگ متفاوت و رابطه شان را به صحنه می آورد. خانواده کاظم،  دختر عموی وی را برایش نشان کرده اند. برای کاظم مخالفت با این تصمیم خانواده کار آسانی نیست چرا که خود وی نیز، همچون بسیاری از جوانان نسل دوم مهاجرت، مولود دو جهان متضاد است. در غرب بزرگ شده، ولی در میان خانواده ای که کماکان به فرهنگ غالب در پاکستان پایبندند، خودش دی جی یکی از باحال ترین دیسکوهای گلاسگوست و دوست دختر «فرنگی» دارد، ولی طاهره را از رفتن به دیسکو منع می کند. یکی از دوستان دیگر کاظم نیز با وجود این که خود چند سال است مخفیانه با یک دختر انگلیسی زندگی می کند، کاظم را نصیحت می کند که به خانواده بچسبد و بخاطر رابطه ای که احتمالا زودگذر است، زیر همه چیز نزند....

ولی رابطه ای که راشین در مقابل کاظم قرار می دهد، ورای نژاد پرستی رایج در غرب و سنت گرائی مهاجران کشورهای جهان سوم است. رابطه ای است دموکراتیک، آزادانه و برابر، بر اساس عشق، اعتماد و احترام به احساسات و فرهنگ دیگری. راشین به تجربه می داند که تنهائی بر زندگی در رابطه ای ناکامل ترجیح دارد و حاضر هم نیست که با بستن زنجیر ابدیت به رابطه عاشقانه اش با کاظم، زندگی را از این رابطه بگیرد. مادر با گریه و پدر با قهر به کاظم حمله می کنند. خواهر بزرگتر می کوشد با دسیسه راشین را از کاظم دور کند. ولی رابطه، قدرت تحمل این همه را دارد. کاظم بعد از تلاطمات بسیار راشین را انتخاب می کند و این انتخاب وی قیامی است بر علیه پدرسالاری. قیامی که به طاهره نیز برای دست یافتن به هدفش جرات می بخشد. طاهره که همیشه می خواسته روزنامه نگار شود، در یکی از صحنه های پایانی فیلم با شجاعت تصمیمش را به پدرش طارق خان (احمد ریاض) اعلام می کند. پدری که می خواسته دخترش دکتر شود. اشک طارق خان نشان فروریختن قدرت اوست.

اگر چه مرکز فیلم تضادهای جوانان نسل دوم با فرهنگ فئودالی خانواده هایشان است، ولی هدف کن لوچ ستایش ارزش های غالب در غرب نیست. شروع فیلم، انتقادی است از سیاست های حکومتی. در طول فیلم راسیسم موجود در میان مردم و فناتیسم مذهبی از نوع مسیحی اش به نقد کشیده می شود. راشین بخاطر رابطه جنسی خارج از ازدواج، از مدرسه کاتولیک ها اخراج می شود و اخراجش در صحنه ای به او ابلاغ می شود که وی در حال نواختن موسیقی «میوه عجیب» با صدای زیبای بیلی هالیدی است. میوه های عجیب را در تصویرهای پیاپی ای که راشین به شاگردانش نشان می دهد می بینیم: سیاهپوستانی که در میان هلهله سفیدان آمریکا به درختان حلق آویز شده اند.

تصویر طارق خان نیز کاملا منفی نیست. هرچند می خواهد به زور پسرش را زن بدهد و حق انتخاب رشته تحصیلی برای دخترش قائل نیست، ولی در عین حال یک پاکستانی دوست داشتنی است که در جریان کشتارهای قومی هند و پاکستان برادر دوقلویش را از دست داده، چهل سال پیش به انگلستان مهاجرت کرده، و به سختی یک خانه و زندگی دست و پا کرده است.

واقعیت اغلب از آنچه در فیلم می بینیم خشن تر است. چه بسیار دخترانی که بخاطر سرباز زدن از ازدواج های اجباری حتی در اروپا، کشته می شوند، چه بسیار جوانانی که بخاطر فشار والدین به زندگی ناخواسته تن می دهند. (و این فشار بخصوص در کشورهائی مثل ایران که پدرسالاری پشتوانه حکومت و روابط غالب در جامعه را نیز داراست بسیار سنگین تر و خشن تر است.) ولی سینماگر توانائی که عموما زندگی اقشار پائینی طبقه کارگر انگلیس را به تصویر می کشد، واقعیت دیگری را نیز در نظر دارد: واقعیت تهاجم ارزش ها (و ارتش ها) ی امپریالیستی به مردم جهان. ژولیت و رومئوی کن لوچ، به ارزش های پوسیده در هر دو جامعه پشت می کنند و نوید اتحاد انسانها بر اساسی نوین را می دهند.