مردم ستمدیده منطقه سیستان و بلوچستان

تشنه‌اند! تشنه تغییر!

نسیم سعادت

زنی جهت تهیه آب آشامیدنی برای فرزندان‌ش، از فقر، مجبور به فروش تنش‌ می‌گردد.

زمانی‌که خبر این شکنجه به بیرون درز می‌کند، این زن محروم مجبور به خودکشی می‌گردد! خبر این فاجعه در کل استان سیستان و بلوچستان می‌پیچد تا جایی که نماینده چابهار آن را در مجلس طرح می‌کند.

در شبکه‌های مجازی فیلمی پخش شد که نشان می‌داد مادری فرزند خرد سالش را وارد قنات می‌کند. کودک با پای برهنه از ترس می‌لرزد. اما این قنات تنها منبع آب برای روستای فنوج است. کودک دبه‌هایی که از وزن خودش سنگین‌تر است پراز آب می‌کند و با هزار زحمت آن را بلند می‌کند تا به دست مادری که از قنات نیمه آویزان است، برساند.

این زندگی زنان و کودکان در استان سیستان و بلوچستان است. اما این نمونه‌ای متمرکز از کوه عظیم ستم‌های چند گانه و چندین لایه بر زنان و کودکان دختری است که در این خطه از ایران بر آنان اعمال می‌شود. تشنگی تاریخی و متضاد آن، سیل، طوفان‌های آبی و خاکی با خون مردم این خطه سیراب می‌گردد.

استان سیستان و بلوچستان در بین استان بزرگ ایران، با جمعیتی زیر٣ میلیون نفر است. مردم این منطقه توسط سیستم حاکم بر جامعه محکوم به مرگ تدریجی گشته‌اند. این استان با لقب «سمبل فقر و محرومیت» شناخته می‌شود. محرومیت از اشتغال، محرومیت از جاده، بهداشت، تحصیل، آب آشامیدنی، برق و.... این محرومیت‌ها به مراتب قوی‌تر از نیش عقرب‌هایی است که سالانه جان صدها کودک کپرنشین را به‌کام مرگ می‌برند.

هفتاد و چهار درصد اهالی این استان شغل ثابت ندارند. نرخ وسیع بی کاری در چابهار و نیک شهر بیش از ۶۰ درصد است. این استان از زیر ساخت صنعتی و کشاورزی کاملا محروم است. از بین رفتن امکان بقاء، سه استان سیستان، بلوچستان، هزمرگان و کرمان را به رکوردار جمعیت کپرنشین در ایران تبدیل ساخته است.

اکثریت کپرنشینان در مناطق خشک و کوهستانی زندگی می‌کنند. هیچ راه آسفالت، آب آشامیدنی و برق وجود ندارد. اندک در آمد اکثریت مردم این مناطق که از طریق کشاورزی و دامداری تامین می‌شد، بر اثر خشک‌سالی، سیل، طوفان‌های شن از بین رفته است. خانه‌های این کپرنشینان از شاخ و برگ خرما درست شده است. در چند سال اخیر بیش از ٣۰۰ روستا از سکنه کاملا خالی گشته و اگر در برخی از روستاها بخشی از اهالی زندگی می‌کنند، علت آن عدم توانایی مهاجرت است. بخش عظیم جمعیت حاشیه نشین زهدان را اهالی همین روستاها تشکیل می‌دهند. خشک‌سالی، ٥۰۰ هزار نفر را مجبور به کوچ اجباری کرده است. یعنی نزدیک به ٢۰ درصد اهالی منطقه!

نماینده زاهدان در سال ٢۰١۸ در مجلس گفت که سن ازدواج اجباری دختران از فقر به زیر ۹ سال رسیده است. خشک‌سالی، طوفان‌های ریزگرد که در برخی از سال‌ها به ١۸۰روز هم می‌رسد، فشار بر زنان و کودکان دختر را به مراتب افزایش داده است. آن‌ها جهت تهیه آب از برکه‌ها و گودال‌ها باید مسافت‌ها و گذرگاه‌های خطرناکی را چندین بار در روز طی کنند. این کار طولانی روزانه و حمل دبه‌های آب بر سر و دستان‌شان در شرایط سخت جوی تابستان با ٥۰ درجه گرما و زمستان‌های بسیار سرد به همراه طوفان‌های شن، آنان را در معرض خطرات مختلفی قرار می‌دهد. در این رفت و آمدها برای تهیه آب، آدم ربایان در کمین‌اند تا زنان جوان و کودکان دختر را جهت استفاده‌های جنسی، تجاوز و‍.... بربایند. علاوه بر این با خطر غرق شدن در رودخانه‌ها و یا کشته شدن توسط تمساح‌های بومی روبرو هستند.

کار سخت و زمان‌بر تهیه آب بسیاری از کودکان دختر را از تحصیل باز داشته است. سیستان و بلوچستان پائین‌ترین سطح دسترسی به آب آشامیدنی در کل ایران را داراست. فقط ١۹ در صد اهالی به آب آشامیدنی دسترسی دارند. در روستا‌های ساحلی حتی یک متر لوله کشی آب انجام نشده و پروژهای آب رسانی و فاضلاب از سال ۶۷ متوقف گشته است. در سال ٢۰١۷، بیش از ١۷۰۰ روستا از داشتن آب لوله کشی محروم بوده‌اند. محرومیت‌هایی که به مردم این منطقه و به طور مشخص زنان وارد کرده است، میزان مرگ و میر زنان را به مراتب افزایش داده است. چنین اوضاعی مردم این مناطق را در مقابل دو راه که هر دو مرگ است قرار داده است: انتظار مرگ کشیدن در اثر بی آبی، بی غذایی، نبود برق و جاده و بیمارستان و.... یا مهاجرت به شهرها و زندگی در زاغه‌ها و مرگ تدریجی!

کودکان پسر و دختر این منطقه از آموزش محروم‌اند. امکانات آموزشی در این استان بسیار نازل است. کلاس‌های درس - اگر موجود باشد- در هوای آزاد صورت می‌گیرد. هیچ سرپوشی برای این دانش آموزان وجود ندارد. با در نظر گرفتن گرمای شدید، سرمای سوزان و گرد بادهای طولانی، می‌توان تصور کرد که چند روز در سال تجمع تحصیلی می‌تواند سازماندهی گردد. از کل ۷۰۰ هزار دانش آموز در این استان، ۴۰۰ هزار نفر آنان به آموزش مجازی دسترسی ندارند. علت آن عدم توانایی در خرید گوشی موبایل، کامپیوتر و دسترسی به اینترنت است. البته از جامعه‌ای که بالای 50 درصد آن توانایی مصرف ٢١۰۰ کالری برای بقاء را ندارند، تعجب برانگیز نیست. بی‌جهت نیست که پائین‌ترین طول عمر و بی‌سوادی در ایران در سیستان و بلوچستان است. ۷٥ درصد دختر بچه‌ها پس از دبستان به علت فقر توانایی ادامه تحصیل ندارند و مجبور به ازدواج اجباری می‌شوند. ٥۰ درصد پسر بچه‌ها بعد از دبستان تبدیل به کودکان کار می‌گردند. فقر، دیوارهای بوروکراتیک قرنطینه کرونایی را می‌شکند. برای این زحمت‌کشان، کار روزمزدی در دوران کرونا- کم خطرتر از انتظار مرگ از گرسنگی است.

سیستان و بلوچستان تبلور متمرکز چهره کثیف و خونین ساختار معوج سرمایه‌داری وابسته به امپریالیسم با ویژه‌گی‌های جمهوری اسلامی است. ستم ملی (بلوچ‌ها، عرب‌ها، کردها) و مذهبی و ستم جنسیتی بیداد می‌کند.

مردم بومی ساکن در نوار ٣۷۰ کیلومتری ساحلی (دریای عمان تا اقیانوس هند) که بسیاری از طریق صید ماهی امرار‌معاش می‌کردند، در سال‌های اخیر با درگیر شدن کشتی‌های ماهی‌گیری چینی به سبک درو کردن ماهی و محل زندگی آنان، کار خود را از دست داده‌اند. فشار از دست رفتن منبع امرارمعاش بر خانواده بسیار سنگین است: زنان مجبور می‌شوند به کارهای خدماتی -جدا از کار سنگین خانه خود- بپردازند. کودکان مجبورند به خیل لشکر کودکان کار بپیوندند. توانایی مالی برای آموزش کودکان مختل می‌گردد و کودک همسری رشد می‌یابد. پدر و فرزندان پسر مجبور به مهاجرت، کولبری و... می گردنند که خود خطرات عظیم دیگری را برای خانواده تولید می‌کند.

قاچاق سوخت توسط مقامات و نهادهای دولتی – امنیتی و نظامی به افغانستان و پاکستان، قاچاق مواد مخدر، درآمدهای نجومی را برای آنان تولید کرده و می‌کند. رژیم جهت انحصار قاچاق سوخت، با کولبران سوخت، برخوردهای خشن و خونین می‌کند. بار سنگین کولبری به همراه درآمدی ناچیز، کولبران را بعد از مدتی – اگر دستگیر، زخمی و یا کشته نشوند- خانه نشین می‌سازد. چرا که پس از حمل بارهای سنگین، آنان دچار بیماری‌های عضلانی و استخوانی، دیسک کمر و.... می‌شوند. این مساله به خاطر نبود هیچ‌گونه بیمه سوانح و بیکاری، امکانات مالی جهت مداوای بیمار، بار سنگین دیگری را به خانواده و به طور مشخص زنان می‌گذارد. در این اوضاع است که بیشتر کودکان این خانواده‌ها مجبور به کار سنگین و طاقت‌فرسا و دختر بچه‌ها مجبور به ازدواج اجباری می‌شوند.

رژیم با سرکوب مذهبی و سوزاندن مساجد سونی‌ها همراه با فرستادن هزاران طلبه و ملای شیعه و ساختن مساجد و تبلیغ بیشتر اسلام شیعی‌ای، در واقع تررو مذهبی در این منطقه ایجاد کرده است. برای این تبلیغات مسموم بودجه فراوانی گذاشته می‌شود. اما تالاب‌های این منطقه یکی پس از دیگری در حال از بین رفتن هستند. تالاب، هامون- هشتمین تالاب بزرگ جهان که دو سوم آن در سیستان و بلوچستان است، تقریبا خشک شده است. این تالاب که توسط رودخانه هلمند سیراب می‌شد، با مساحت ٢۰۰۰ کیلومتر مربع، منبع عظیم آب برای کشاورزی، تنظیم کننده آکولوژی منطقه، سید ماهی، پناه‌گاهی برای پرندگان مهاجر بود که به مثابه نگینی در میان دشت‌های خشک آسیای میانی می‌درخشیده است. علت اصلی خشک شدن این تالاب، از بین رفتن و غفلت آگاهانه در نگه‌داری و باز کردن مسیرهای آبی است که به این تالاب منتهی می‌شود . سیل‌های خروشان به‌جای مهار و حرکت جهت تالاب، روستاها را ویران کرده، مردم را از بین برده و زمین‌های کشاورزی را داغان نموده است. رژیم با ایجاد دو سد و استفاده از نیروی کار ارزان در این منطقه به کشت محصولات صادراتی مبادرت کرده است. جمهوری اسلامی از ماه مارس ٢۰١۹ تا مارس ٢۰٢۰، نزدیک به ١.۰۹ میلیارد دلار محصول به کشورهای خلیج صادر نموده است!

این استان از زاویه منابع زیرزمینی بسیار غنی است. معادن طلا، مس، کروم و منگنز. اما این معادن در انحصار دولت مردان است و از سودهای کسب شده در ارتقاء و سطح زندگی مردم به کار برده نمی‌شود، بلکه به منبعی مالی در خدمت انباشت سرمایه و هم‌چنین تخصیص بودجه برای سرکوب مردم قرار می گیرد.

زندگی مردم این منطقه، زندگی زیر سایه فقر و فلاکت، بی‌آبی و تشنگی تاریخی، بی‌کاری، ستم و استثمار وحشیانه، ستم جنسیتی، ستم ملی نتیجه سیاست‌های رژیم شونیستی جمهوری اسلامی است. بله مردم این منطقه تشنه‌اند! نه فقط برای آب آشامیدنی، بلکه تشنه تغییرند. تشنه تغییر و تحولی که بتوانند از زیر حجم سنگین و غیرقابل تحمل ستم ملی، ستم جنسیتی و ستم مذهبی و استثمار بیرون آیند و بتوانند در منطقه‌شان به معنای واقعی زندگی کنند.

نشریه هشت مارس شماره ۵۲

فوریه ۲۰۲۱/ بهمن ۱۳۹۹