زن ستیزی در مذهب / مهری زند

زن ستیزی در مذهب

   مهری زند / اسفند 1394

ابتدا با مثال هایی سعی می کنم خصلت ضدّ زن مذاهب اصلی موجود را نشان دهم؛ یعنی سه مذهب تک خدائی (یهودیّت، مسیحیّت و اسلام) و سه مذهب از مذاهب چند خدائی (زرتشتی، بودائی و هندو). سپس مختصراً توضیح می دهم که این نگاه زن ستیزانه در اساس از چه امری ناشی می شود و به  چه امری کمک می کند و کمی هم به‌عملکرد آن  فقط در ایران می پردازم و در پایان از این بحث نتیجه گیری می کنم.

در مذهب یهودی مثل دیگر مذاهب، زن تنها به‌عنوان مادر مورد توجه قرار می گیرد. او در حقیقت چیزی جز یک رحم نیست که تولید مثل می کند و وظیفه دارد از شوهر خود اطاعت کند. در اولین بخش تورات (خلقت 16،3) می خوانیم: " من درد زایمان ترا زیاد خواهم کرد. تو در درد زایمان خواهی کرد. تو به ‌شوهرت تمایل خواهی یافت. امّا او بر تو تسلط خواهد داشت." موقعیّت زن آن چنان ترحم انگیز است که مردان یهودی در دعای روزانه شان این جمله را همواره تکرار می کنند : " خدا را شکر می کنم، خدائی که شاه جهان است، که مرا زن نیافریده است." در تمام بخش خلقت تورات تنها زمانی به ‌زنها اشاره می شود، آن هم به طور ضمنی، که فرزندی به دنیا میآورند یا نازا هستند. البته وقتی که قرار است از فریبکاری و یا دروغگوئی صحبت شود، نام زن به‌ میان می آید. (خلقت 6،19) یا (خلقت 7،39). در دین یهود هم سنگسار مجازات زنی است که وارد رابطۀ خارج از ازدواج می شود ولی برای مرد نه تنها هیچ مجازاتی در بین نیست، بلکه او میتواند دو زن رسمی و دو زن غیر رسمی داشته باشد.

زن مسیحی هم چاره‌ای جز تبعیت از شوهرش که خداوند او را ارباب و سرورش کرده است ندارد. در انجیل (1 کر 3،11) : " مسیح رئیس همۀ مردهاست. مرد رئیس زن است و خدا رئیس مسیح." و برای آنکه پیغام کاملاً شنیده شود در )افه 24-21،6) تأکید می کند: " در سایۀ ترس از مسیح نسبت به یکدیگر از خودگذشتگی کنید. زن نسبت به شوهرش به مثابه ارباب، زیرا که شوهر سرور زن است همچنانکه مسیح سرور کلیسا. ... کلیسا کاملاً خود را تسلیم مسیح می کند. که چنین باشد برای همیشه در مورد زنان نسبت به‌ شوهرانشان". انجیل به ‌لزوم حجاب زن هم تاکید دارد (1 کر 6-5،11) : "هر زنی که دعا بخواند یا در حال صحبتی باشد با الهام از خدا، بدون آنکه حجابی بر سر داشته باشد مثل اینست که مویش را تراشیده باشد. پس اگر زنی حجاب ندارد موی خود را از ته بتراشد یا بهتر است جابی بر سر بگذارد زیرا که موی تراشیده برای یک زن گناه است." و کمی دورتر در (1 کر 10، 11 ) : "به این دلیل است که زن باید سرش را بپوشاند، علامت تعلق او و برای احترام به کلام خداوند.". زنانی که به شوهرانشان خیانت کنند به زندگی در صومعه محکوم میشوند (روم 3،7 ). امّا دربارۀ خیانت شوهران هیچ دستور مشابهی وجود ندارد. انجیل به‌همان اندازۀ تورات و قرآن و گاهی صریح تر زن را به ‌موجودی که باید زایمان کند، سرویس بدهد و اطاعت کند و زبان ببندد تقلیل می دهد: (1 کر 35-34، 14) : " که زنان در مجالس ساکت باشند. به آنها اجازه داده نشده است که در آنجا صحبت کنند. آنها باید اطاعت کنند چنانکه قانون می خواهد. اگر خواستار توضیحی روی نکتۀ مشخصی هستند در خانه از شوهرانشان سؤال کنند زیرا شایسته نیست که یک زن در مجلسی سخن بگوید." و برای اینکه زنان به‌ خود اجازۀ اعتراض به‌ این همه توهین ندهند نویسندگان انجیل از قول خدای خیالیشان داستان ساختگی خلقت آدم و حوا و جریان "گناه اولیّه" را به یاد زن می آورند. (1 تیم 14-12 ، 2) : " من به زن اجازه نمی دهم که درسی به مردی بدهد و یا قانونی برای او بگذارد. که آرام بنشیند. این آدم است که ابتدا خلق شده است. سپس حوا. این آدم نیست که اجازه داد فریب داده شود. این زن است که او را فریب داد، که نافرمانی کرد. البته "گناه اولیه" گریبان همۀ زنان را تا امروز گرفته است، و تنها یک راه برای پاک کردنش وجود دارد و آن هم مادر شدن است : "با این وجود، زن با مادر شدن نجات می یابد." (1 تیم 15، 2 )

در مورد اسلام هم باید گفت: عملکرد حکومت هائی مثل حکومت عربستان سعودی، جمهوری  اسلامی در ایران، طالبان در افغانستان، گروه های مختلف اسلامی در کشورهای مختلف آفریقائی یا امروزِ داعش، در بارۀ خصلت زن ستیزانۀ اسلام جای تردید باقی نمی گذارند. امّا ادامۀ بحث هائی چون "اسلام واقعی این نیست." ، "این تفسیر غلط از اسلام است"، "کسانی که چنین فکر می کنند یا عمل می کنند حتی قرآن را نخوانده اند " و غیره مرا وامی دارد که  به دو آیۀ قرآن که می دانم بسیاری آنها را بارها و بارها شنیده اند اشاره کنم:  آیۀ 34 از سورۀ نساء : "مردان فرمانروایانند بر زنان ... اگر زن شما در مقام نافرمانی و سرکشی برآمد نخست او را پند دهید، اگر به راه نیامد از همخوابگی محرومش سازید و اگر تسلیم نشد و اطاعت نکرد او را بزنید." و یا آیۀ 223 از سورۀ بقره: "زنان شما کشت شمایند و در هر جای کشت خود می توانید وارد شوید." تبعیضات حقوقی علیه زنان  در اسلام فراوانند و عمل میکنند : درحقوق مدنی ( نابرابری در حق طلاق، حق نگهداری فرزندان، حق ارث و غیره، در حقوق جزائی (سنگسار)، حقوق کار (محرومیت از یک رشته مشاغل و موقعیت های شغلی)، حقوق خانوادگی، نداشتن حق مسافرت یا اشتغال بدون اجازۀ شوهر یا پدر، نابرابری زن و مرد در مواردی مانند شهادت و دیه و غیره

این روزها مذهب بودائی  طرفداران زیادی پیدا کرده است. مذهب صلح و آرامش و مهربانی به حساب می آید. ولی این آئین نیز چیزی جز نفرت و انزجار از زنان به پیروانش تعلیم نمی دهد. دالایی لاما در کتابش به اسم "مثل نور با شعله" شعری را میآورد که آن را مطابق تعلیمات بودا میداند و می گوید که آن را بسیار دوست دارد :  

"کشش به یک زن  به خصوص از این فکر ناشی می شود که فکر می کنیم که جسم پاکی  دارد  به همان صورت که دیدن یک گلدان تزئین شدۀ لبریز از کثافت می تواند باعث لذّت احمقها باشد، به همان صورت نا آگاهان، دیوانه ها و عیاشان خواستار زنان هستند . این جسم فرومایه، با سوراخ هایش که موادی ترشح می کنند، به وسیلۀ احمق ها وسیلۀ لذّت خوانده می شود."

یکی از متون پایه ای مذهب بودائی (canon pali) این زن ستیزی را به گونه ای روشن بیان می کند : "باید از زنان احتراز کرد. در مقابل یکی که عاقل است هزار تا دیوانه و شرور وجود دارد. زن سرّی تر از راهی است که ماهی برای گذشتن در آب در پیش می گیرد. او به بیرحمی راهزن است و فریبکار به مانند او. به ندرت حقیقت را می گوید: برای او حقیقت مثل دروغ است، دروغ مثل حقیقت. من اغلب به پیروانم نصیحت می کنم که از زنان پرهیز کنند."

در مذهب هندو (هندوایسم) مسألۀ تعلق زن به شوهر چنان محرز است که زن بیوه می بایست خود را در آتشی که برای سوزاندن جسد شوهرش افروخته شده بیاندازد و خود را به آتش بکشد. این بربریّت علیه زن مدت هاست از طرف دولت غیر قانونی اعلام شده است. با همۀ اینها هنوز گاه گاه عملی می شود.

 در مذهب زرتشت، وندیداد یکی از بیست و یک کتاب اوستاست و در حقیقت مجموعۀ احکام دینی آئین زرتشتی است. در وندیداد می خوانیم: "زنی که خون حیض ببیند باید در دشتی بی آب و علف و به دور از مقدسات به سر برد و فردی از فاصلۀ دور برای او خوراک بریزد. باید ظرف خوراک از پست ترین فلز آهنی یا سربی باشد. خوراک و آب او باید بسیار اندک باشد." برای طهارت زن حائض باید سه گودال حفر نمایند و در گودال اوّل و دوّم با ادرار گاو وی را شستشو دهند و در گودال سوّم نیز از آب برای شستشوی او استفاده کنند و به این ترتیب زن پاک می گردد. زنی که حیض خود را پنهان کند باید دویست تازیانۀ اسب رانی و دویست تازیانۀ چرمین بخورد. (وندیداد ج 3، ص 1517 ، فرگرد 16، شمارۀ 1-13 ). در آئین زرتشتی زنی که فرزندی مرده به دنیا بیاورد در اوج ناپاکی به سر میبرد و باید بشدّت مجازات شده و پاک شود: " حکم زنی که فرزنده مرده به دنیا بیاورد: باید سی گام از آب، سی گام از بَرسَم (1)، سی گام از مردان مقدّس، سی گام از آتش  دور باشد. در محوطه‌ای محصور با خوراک و پوشاک اندک نگهداری شود. خوراک زن ادرار گاو آمیخته به‌ خاکستر باشد. در رحم زن باید از سه تا نه قطره ادرار گاو آمیخته به‌خاکستر چکانده شود، سپس شیر تازه دوشیدۀ مادیان و گاو و میش و بز با میوه های تازه یا میوه های خشک و گوشت بی آب و جو و گندم آرد شده‌ی بی آب و می و شراب بی آب بخورد. سه شب و روز باید در این وضع بماند و با خوردن گوشت و غله و می به سر برد. آنگاه پس از سه شبانه روز از پوشاک برهنه شود. موبدان او را در 9 گودال با ادرار گاو و آب بشویند تا همه پاک شوند. سپس 9 شب دیگر بماند در همان جایگاه و از همان خوراک ها بخورد و همان پوشاک ها را بپوشد آنگاه پس از 9 شبانه روز برهنه شود. با ادرار گاو و آب تن او را بشویند تا پاک شود. (وندیداد ج 2 ص 557 فرگرد 5 شمارۀ 44-58 )

امّا چرا ادیان چنین اصراری در لزوم تبعیّت زن از مرد دارند و چرا کنترل بر بدن زن در  آنها از چنین اهمیتِی برخوردار است؟ اگر سه مذهب تک خدائی، یهودیّت، مسیحیّت و اسلام را در نظر بگیریم گرچه در زمان هائی با فاصله‌ای قابل توجه بین 1000 تا 1700 سال به ‌وجود آمده و گسترش پیدا کرده‌اند (یِهودیّت در هزارۀ قبل از میلاد مسیح، مسیحیّت در اولین قرن و اسلام در قرن هفتم مسیحی) امّا همۀ آنها یک ریشۀ مشترک دارند و آن به وجود آمدن و گسترش در جوامعی است که در آن شیوۀ اصلی تولید دامداری، به ‌شکل قبیله های کوچ کننده بوده است. جوامع طبقاتی‌ای که بر اساس برده‌ داری و تسلط مردان بر زنان شکل گرفته اند. از زمانی که مالکیّت خصوصی بر وسائل تولید به ‌وجود آمد و انباشت ثروت و انتقال آن به ‌بچه‌ها امکان پذیر شد نیاز به‌ مشخص بودن فرزندان طبیعی در نزد مردان به وجود آمد. لزوم کنترل زاد و ولد به شکلی که فرزندان طبیعی مشخص باشند مسألۀ کنترل بر بدن زن را لازم می کند. کنترل بر بدن زن مسئلۀ فرمانروائی مرد بر زن، حفظ بکارت و ممنوعیّت رابطۀ جنسی زن در خارج از ازدواج را اهمیّت می بخشد. از آنجا که فرزندان دختر پس از ازدواج از خانواده خارج شده و به‌ خانوادۀ شوهر تعلق می گیرند بهتر است یا سهمی از ثروت خانواده نداشته باشند و یا حداقل این سهم کمتر باشد. دادن سرویس جنسی به ‌شوهری که غالباً حاصل انتخاب زن نیست، انجام دائم کار خانگی و تربیِت فرزندان از وظایف زنان تلقی می شود. اگر قبول کنیم که ادیان زائیدۀ ذهن بشرند و بنابراین ریشه در موقعیّت اجتماعی، فرهنگ و آداب و رسوم دوران خود دارند طبیعی است که در تعلیماتشان این امور را دربر گیرند. ادیان از نظم موجود جوامعی که در آن به ‌وجود آمده اند ناشی می شوند و با تدوین قوانین به شکل آیات و احکام و احادیث به‌ حفظ نظم موجود کمک می کنند. نظمی چنین نابرابر را نمی‌توان تنها با زور حفظ کرد. قدرتی باید باشد که به‌ قربانی بگوید خدا چنین خواسته است. او را از عذاب جهنم بترساند و با قول بهشت آرام کند. این قدرت، کنیسه، کلیسا، مسجد و معبد است.

امّا عملکرد مذهب به ضدّ زن در جوامع سرمایه داری فعلی چیست؟ 

  از زمان به ‌وجود آمدن سه مذهب مهمّ چند خدائی و سه مذهب تک خدائی تا کنون  در جوامع بشری تحولات زیادی انجام شده، وسائل و نیروهای تولیدی و روابط بین آنها تغییر کرده‌اند امّا اساس این روابط همچنان مالکیِت خصوصی بر وسائل تولید، در نتیجه وجود طبقات استثمار کننده و استثمار شونده و ادامۀ تبعیض و خشونت علیه زنان است. امروز در سطح جهانی، پیشرفت علوم و صنایع و رشد وسائل تولید ناشی از آن به جائی رسیده که امکان از بین رفتن مالکیِّت خصوصی بر وسائل تولید که ریشه و عامل اصلی همۀ نابرابری های اجتماعی است به طور عینی فراهم شده است. کار جمعی با وسائل تولید روی زمین ها، در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها، مدارس، بیمارستان‌ها و مؤسسات خدماتی و فرهنگی نه تنها امکان که لزوم برقراری مالکیّت جمعی بر وسائل تولید را فراهم کرده است. زنان امکان آن را یافته اند که به ‌کاری تولیدی، خدماتی یا فرهنگی مستقل از پدر، برادر یا شوهر در خارج از خانه بپردازند. یعنی امکان استقلال اقتصادی زنان که پیش شرط استقلال کامل آنان از مردان خانواده است برای اولین بار فراهم شده است. در اینجا تاکید می کنم که برخلاف آنچه گاه به‌ غلط فهمیده می شود و یا تبلیغ می گردد، این امکان را سیستم سرمایه داری به وجود نیاورده است بلکه رشد وسائل تولید تأمین کرده است. [نظام سرمایه داری اگر با کار کردن زنان در خارج از خانه ( و برخی تبعات حقوقی و اجتماعی آن) مخالفت نمی کند به خاطر استثمار بیشتر است، چون به علت موقعیت فرودست زن در جامعه می تواند با مزد کمتر و شرایط نامساعدتر زنان کارگر را بیشتر استثمار کند. یک دلیل دیگر نیاز به نیروی کار بیشتر برای پاسخگوئی به انباشت بیشتر سرمایه است.] برعکس سرمایه داری با ادامه و حفظ مالکیّت خصوصی بر وسائل تولید مانع از آن می شود که زنان در سطح وسیع از این امکان بهره گیرند. سرمایه داری با تکیه بر فرهنگ مرد سالارانه به خصوص مذهب، از موقعّیت تاریخی درجه دوّم زن در جامعه به نهایت سوء استفاده می کند. مطابق این فرهنگ زن "طبیعتاً ضعیف تر و ناتوان تر است". دادن کارهای پست تر و به خصوص مزد کمتر به او طبیعی است. از آن گذشته "رئیس و نان آور خانواده نیست"، "کمک درآمد است" پس احتیاج به مزد زیادی ندارد. اگر سرپرستی ندارد یا "خودش مقصر است" (زن خوب و فرمانبر و پارسائی نیست) یا خدا خواسته است. آنجا که سرمایه داران برای حفظ یا گسترش سودشان احتیاج به ‌اخراج کارگران و کارمندان دارند "طبیعی" است که از زنان شروع کنند زیرا که در هر حالت "جای اصلی زن در خانه است" و "وظیفۀ اصلی زن بچه داری و خانه داری و سرویس دادن به شوهر و بچه هاست." این "حقایق" را خدا و پیغمبر هم گفته اند. "آنها صلاح بشر را بیشتر می دانند."

 به این ترتیب تا مالکیّت خصوصی بر وسائل تولید یعنی تا سرمایه داری باقی ست یا زنان به ‌استقلال اقتصادی نمی رسند یا این استقلال همیشه و بیش از مردان کارگر تهدید می شود. (75% کسانی که در جهان زیر خط فقر زندگی می کنند زنانند). با این دیدگاه می شود گفت که مبارزه برای نابودی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم نه تنها یک مبارزۀ طبقاتی است، مبارزه ای برای آزادی زن هم هست و زنان برای کسب مطمئن استقلال اقتصادیشان که اولین و مهمترین قدم در راه عدم وابستگیشان به پدر، برادر و شوهر است چاره‌ای جز مبارزه با سیستم سرمایه داری ندارند. مسلم است که در این بخش از مبارزه، زنان سرمایه دار یا وابسته به سرمایه داری نه تنها در کنار دیگر زنان قرار نخواهند گرفت بلکه مقابل آنان و مقابل استثمار شوندگان مرد خواهند بود. در اینجا نیز آموزش های مذهبی چون تقدس مالکیّت خصوصی و ایجاد ترس در کسانی که با آن به مخالفت برخیزند، لزوم پذیرفتن سرنوشت، اینکه نابرابری امری طبیعی است، این دنیا فانی است و دنیای دیگری پس از مرگ موجود است که در آن کسانی که بیشتر درد کشیده اند و تحمّل کرده اند به آرامش می رسند و پاداش می بینند، مانعی انکار ناپذیز در راه گسترش مبارزات است.

به وجود آمدن امکان استقلال اقتصادی زنان در جوامع سرمایه داری زمینۀ گسترش مبارزات زنان علیه تبعیضات وارد بر آنها را فراهم آورده است. زنان توانسته اند در پاره ای از جوامع به خصوص جوامع غربی به کسب کم و بیش حقوق دمکراتیک خود نائل آیند. این مطالبات به طور عمده عبارنتد از: ، حقّ انتخاب پوشش، حقّ انتخاب گرایش جنسی و زندگی مطابق آن، حقّ سقط جنین، حقّ اشتغال و مسافرت بدون اجازۀ شوهر، حقّ طلاق و سرپرستی فرزندان پس از طلاق، حق دریافت مزد برابر در مقابل کار برابر با مردان، حق برابر با مردان در سهم بری از ارث، حق برابر در تحصیل با مردان، حق برابر بهره گیری از امکانات بهداشتی ، ایجاد وگسترش امکانات حقوقی ، مالی و مسکن برای حفظ زنان از خشونت های خانوادگی و غیره. با نگاهی به‌ لیست این خواسته‌ها که تمام یا بخشی از آن را بارها تکرار کرده‌ایم متوجه می شویم که : تمامی این بی‌حقوقی‌ها که فمینیست ها و نیروهای مترقی به خصوص کمونیست ها سال ها برای کسب آن مبارزه کرده‌اند ریشه در مذهب دارد و با پشتوانۀ احکام و تعلیمات مذهبی و حتی فشار مؤسسات مذهبی وارد قوانین کشورهای مختلف شده‌اند. کسب این حقوق همه جا با مخالفت شدید کنیسه، کلیسا، مسجد و معبد روبرو شده است و در جوامع سرمایه داری ای که در آن جدائی دین از دولت صورت نگرفته است و یا حداقل حضور دین در دولت تضعیف نشده است کسب این حقوق امکان پذیر نگردیده است. چنانکه در جوامع غربی شاهد آن هستیم که فشار کلیسا تا مدت ها مانع کسب حق طلاق و یا سقط جنین شد و هنوز هم حق سقط جنین و یا همجنس‌گرائی به طور دائم مورد حملۀ نیروهای مذهبی است. نتیجه آنکه در آنجا که دین با دولت عجین شده است کسب حقوق دمکراتیک در مجموع و حقوق زنان به طور خاص امکان پذیر نیست. زیرا قانون اساسی آنها بر اساس دین نهاده شده که بی حقوقی زن در آن مستتر است. جمهوری اسلامی سرکوب همه جانبۀ خود برای در انحصار گرفتن کامل قدرت را با سرکوب زنان آغاز کرد. حجاب اجباری پرچم حاکمیّت جمهوری اسلامی شد. حمله به ‌قانون حفاظت خانواده و تغییر آن به ‌قوانین اسلامی از اولین اقدامات دولت اسلامی گردید، (گرچه اجرای آن در اثر مبارزات زنان تا مدت ها به ‌تعویق افتاد). زنان قبل از انقلاب هم دقیقا با تکیه بر احکام و آموزش ها ی دینی از بسیاری از حقوق خود محروم بودند امّا لااقل از حقّ انتخاب پوشش و یا اشتغال بدون اجازۀ شوهر برخوردار بودند. زنی که وارد رابطه ای خارج از ازدواج می شد به زندان و شلاق و سنگسار محکوم نمی شد. چند زنی مدت ها بود که ممنوع شده بود. صیغه، این فحشای دینی زنان فقیر جامعه را تا به‌ این حدّ در دام خود اسیر نکرده بود. بازی هنرپیشگان زن با چنین محدودیت‌هائی در تآتر و سینما روبرو نبود. زنان خواننده از خواندن و بخصوص از تک صدائی محروم نبودند. حکومت اسلامی حقوق زنان را در بسیاری زمینه‌ها به ‌حد قوانین دوران برده‌داری کاهش داد. زنان ایران امروز یا حجاب اجباری را پذیرفته اند و به‌ آن تن داده‌اند یا انرژی‌ای قابل توجه صرف آن می کنند که آن را دور بزنند. ترس از گشت‌های حزب‌الله و ثارالله با زندگی آنها عجین شده است. اگر توانسته اند با مقاومت خود سایۀ این ابزار سرکوب را کمی تضعیف کنند امآ این شمشیر داموکلس همیشه بر سر آنان است. آنها که کارزار یک ملیون امضا را به راه انداختند و به‌زنان وعده دادند که با جمع کردن امضا می توانند حقوقشان را از همین حکومت و در چهارچوب اسلام به دست آورند و قوانین را به ‌نفع زنان تغییر دهند، از نظر من جز انحراف، پراکندگی و افول مبارزات، ارمغان دیگری نیاوردند. شکست این روش بار دیگر نشان داد که بی‌حقی زن و خشونت و تبعیض بر او جزء لاینفک همۀ دین‌هاست و بدون جدائی دین از دولت کسب هیچ گونه حقّی برای زنان امکان پذیر نیست. یعنی اولین قدم در مبارزۀ زنان برای کسب حقوق دمکراتیک شان مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.

 در "انتخابات" اخیر هم شاهد نظراتی بودیم که بر تلاش برای ورود چند زن به "مجلس خبرگان" برای تغییر در قوانین به ‌نفع زنان تبلیغ می کرد و یا امروز از پیروزی نسبی جناح به اصطلاح اصلاح طلب و «اعتدالی» ابراز خوشحالی می کند. فقط یاد آوری می کنیم که این "مجلس" خود یک نهاد انتصابی بیش نیست. حکومت سرمایه‌داری ایران، حکومت اسلامی، حکومتی است خلیفه ای. کلمۀ جمهوری کلمه ای است کاملا بیگانه با واقعیّت آن. هرگز در هیچ زمینه‌ای انتخاب وجود نداشته است. نه برای "مجالسش" و نه برای "رئیس جمهورش."  افرادی که به ‌نام کاندیدا به ‌رأی مردم گذاشته میشوند نخست به ‌وسیلۀ "شورای نگهبان" که مجموعه ای است از فقهائی که انتخابی نیستند، بلکه برگزیدۀ خلیفه (رهبر) اند، دست چین می شوند و سپس مردم به پای صندوق ها خوانده میشوند تا در بازی فریب خود شرکت کنند. در مورد همین "انتخابات مجلس خبرگان" : اگر زنی هم به وسیلۀ "شورای نگهبان" برای ورود به ‌آن برگزیده شده باشد بی‌شک به ‌یکی از این جناح‌های مافیای نظامی - مالی حکومتی متعلق است. از آن گذشته، چطور می شود تصور کرد که یک مجموعۀ ارتجاعی پدر سالار مذهبی به ‌نام" شورای نگهبان"  زنی را انتخاب کند که جرأت کرده باشد حتی در خیال خود به ‌یکی از احکام الهی در مورد زنان شک کند. چه رسد که بخواهد قدمی در راه تغییر آن بردارد. امّا خوشبختانه صدای دیگری نیز در میان صدای زنان ایران وجود دارد که به‌ همۀ آن دلایلی که گفتیم به ‌کمتر از جدائی دین از دولت یا سرنگونی رژیم اسلامی ایران رضایت نمی دهد. ما بخشی از این صدائیم و وظیفه داریم به ‌تقویّت این صدا در جنبش مبارزاتی زنان ایران کمک کنیم.

کمونیست ها و سوسیال- فمینیستهای کشورهای غربی هم می توانند در ارائۀ افکار پیشرو مؤثر باشند. اعتقاد به جدائی دین از دولت و آموزش و اینکه مسألۀ مذهب امری ست خصوصی و افراد در انتخاب دین یا بی‌دینی آزادند نباید مانع آن باشد که ماهیّت غیر علمی، ارتجاعی و ضدّ زن مذاهب به وسیلۀ روشنفکران ماتریالیستی که این واقعیّت ها را می شناسند بر ملا شده و با آن برخوردی روشنگرانه شود. کمونیست ها و سوسیال-فمینیست های همۀ کشورها وظیفه دارند با این تعلیمات و این احکام برخوردی صریح و بی‌پرده داشته باشند. ما باید از عقاید و نظرات خودمان به طور روشن دفاع کنیم. برخورد به ‌مذهب به معنی برخورد با فرد مذهبی نیست. همچنانکه یک فرد مذهبی آزاد است که از نظریات و افکار ماتریالیست ها و غیر مذهبی‌ها انتقاد کند. لائیسیته و آزادی بیان دو رکن یک مجموعه‌اند و نبود یکی دیگری را از محتوی خالی می کند. آن بخشی از روشنفکران کمونیست یا سوسیال- فمینیست کشورهای اروپائی که به نام دفاع از "نسبیّت فرهنگی"، "هویّت فرهنگی" یا "فمینیسم اسلامی" به ‌مبارزۀ روشن و غیر محافظه کارانه با احکام و آموزش های پدر سالارانۀ مذهب اسلام نمی پردازند و دیگران را با انگ "اسلام هراسی" به‌ سکوت دعوت می کنند، آب  به ‌آسیاب نیروهای ارتجاعی اسلامی می ریزند و به ‌مبارزات نیروهای مترقی آزادیخواه و کمونیستی که در زیر سرکوب این ارتجاع قرار دارند پشت می کنند. آنها غالباً با حسن نیّت چنین می کنند زیرا به ‌قول خود نمی‌خواهند نگاهی استعمارگرانه داشته باشند و برای مردم کشورهای دیگر تعیین تکلیف کنند. امّا ما وقتی از عدم دخالت کشورهای غربی حرف می زنیم منظورمان عدم دخالت اقتصادی، سیاسی و نظامی سرمایه داران این کشورها برای حفظ و گسترش منافعشان است. بر عکس آنچه به شدّت طلب می کنیم همبستگی و اتحاد نیروهای آزادیخواه و برابری طلب این کشورها با ماست. آزادی بیان، برابری جنسیتی، عدالت اجتماعی، رفع ستم‌های ملّی و نژادی ارزش هائی جهانی‌اند که باید مورد دفاع آزادیخواهان در سراسر جهان قرار گیرد. مبارزه با هر فرهنگ و مذهبی که این ارزشها را زیر پا می گذارد وظیفۀ همۀ نیروهای آزادیخواه و به خصوص کمونیستها و سوسیال- فمینیست‌هاست. در حقیقت عدم دفاع از ارزش های جهان‌شمول با استدلال احترام به "هویّت فرهنگی" است که نگاهی استعمارگرانه در خود نهفته دارد. این نگاه که در کشورهای غربی نهادینه شده است در نزد حتی روشنفکران چپگرا نیز گاه در اشکال گوناگون عمل می کند. این تفکر، ناخود آگاهانه، مردم کشورهای استعمار شده را مردمی تحول ناپذیر تصور می کند که نه‌ خواست و نه قدرت تغییر فرهنگ خود را دارند. پس برای احترام به آنها باید به ‌فرهنگ عقب ماندۀ شان احترام گذاشت.

در جریان بحث‌های بر سر ممنوعیّت یا عدم ممنوعیّت حجاب در مدارس، وسیلا تمسلی (Wassila Tamsali وکیل فمینیست الجزایری)، در فراخوانی تحت عنوان: "فمینیست ها، از الجزایر خطاب به‌ شما مینویسم." چنیین می گوید: " از سالهای دور تا کنون، افکار فمینیست‌های فرانسه و فمینیست‌های جنوب که ما باشیم بر هم منطبق بوده است و در مورد تبعیضات جنسی همواره در مجموع برخورد مشابهی داشته‌ایم. این مؤید این اعتقاد ما بود که فمینیسم جهانی است ... ما چنین فکر می کردیم که دوستان فمینیستمان بر سر این سوژۀ حجاب که آن را به درستی می شناسند گردن "نسبیّت فرهنگی " را که در کمال تعجب در خطوط روشنفکران چپ یا در سازمان جهانی حقوق بشر گل کرده‌است خواهند شکست. امّا چنین نشد. ... قبول آنکه زنی مغربی یا نه، مسلمان یا نه، موهایش را بپوشاند، نگذارد که مردی او را معالجه کند یا دست مردان را نفشارد قبول اعمال تبعیض جنسی است ... رد حجاب به‌ معنی قبول نژاد پرستی نیست. ... ما بر ضدّ رژیم هائی مبارزه می کنیم که شناخته شده‌اند. آیا باید مخالفت کسانی را هم که قاعدتاً می بایست در کنار ما باشند به‌ آن اضافه کرد؟ من می خواهم به شما یادآوری کنم که ترس از زیر سؤال بردن مسیحیّت مبارزات فمینیستی را متوقف نکرد ... چیزی که برای یک مذهب صادق است برای آن دیگری صادق نیست؟! ... آیا می توان گفت که محتوای فکری فمینیستی در مجموع خود برای زنانی که مسلمانشان می نامید مناسب نیست؟! ما به اندازۀ کافی مشکل داریم و نیاز نداریم که روشنفکران نیز صدای خود را به ‌آن اضافه کنند. آن‌ هم چه صدائی! صدای کسانی که همراه با طارق رمضان فکر می کنند که جنسیّتی وجود دارد به نام "زن مسلمان""

نتیجۀ بحث:

امروز سرمایه‌داری جهانی به‌ تقویّت همه جانبۀ نیروهای مذهبی برای سرکوب و منحرف کردن مبارزات مردم در نقاط مختلف دنیا پرداخته ‌است. تقویت نیروهای مذهبی حقوق زنان را به‌ شدت مورد حمله قرار داده‌اند. مبارزات زنان با این دو نیرو دو جنبۀ عمده  باید داشته باشد: 1- حفظ استقلال، شناختن و طرح مشخص خواسته‌های خود. 2- پیوند با دیگر مبارزات، کارگران، جوانان، ملیت‌های زیر ستم، هم‌جنس گرایان و غیره ... تنها با حفظ استقلال و در این پیوند است که زنان می‌توانند به ‌خواسته‌های خود برسند. به‌ باور من در مقابل فشارهای نیروهای ارتجاعی، تنها کسب و گسترش آگاهی‌های ماتریالیستی، کمونیستی و سوسیال-فمینیستی می ‌توانند راهگشا باشند. فکر می کنم به‌ اندازۀ کافی تاوان داده‌ایم تا با شجاعت جای خود را طلب کنیم. افسانۀ ضدامپریالیست بودن، عدالت‌خواهی و برابری طلبی نیروهای مرتجع را افشا کنیم و به ‌نوبۀ خود اجازه ندهیم که این مرتجعین بیش از این نیروهای مردمی را که از بی‌عدالتی و نابرابری به‌ تنگ آمده اند به‌ هرز برده، از آنان قربانی بگیرند و حقوقشان را پایمال کنند.

(1) بَرسَم در آئین زردشتی شاخه های بریدۀ درختی که هر یک از آنها را در زبان پهلوی «تاک» و «تای» گویند ...  رسم بَرسَم گرفتن در ایران بسیار قدیم است و منظور از برسم به دست گرفتن و دعا خواندن همان سپاس به جای آوردن نسبت به تنعم از نباتات است که مایۀ تغذیۀ انسان و چهارپا و وسیلۀ جمال طبیعت است. (فرهنگ معین)