حضور زنان در صف مقدم خیزش، نوید پیش‌روی می‌دهد

 

زلزله‌ی سیاسی دی‌ماه ۹۶ نه‌ فقط معادلات سیاسی را در صف دوست و دشمن بر هم‌ریخت بلکه نشان داد مرکز این پیش‌لرزه‌ی سیاسی-اقتصادی-اجتماعی چقدر عمیق است و به‌زودی مبارزات جدیدی سر بازخواهند کرد و این‌چنین نیز شد. خیزش دی‌ماه اگرچه فروکشی نسبی یافت اما به‌سرعت با مبارزات جسورانه‌ی زنان علیه حجاب اجباری و سایر اشکال ستم بر زن، امتداد یافت؛ اعتراض علیه تجاوز جنسی گروهی به زنان در شهرستان‌های محروم، حمایت مردم شهرهای بزرگ را برانگیخت؛ اعتراضات به وضعیت معیشتی در سراسر ایران، مبارزه‌ برای حق دستیابی به آب آشامیدنی و زراعتی را تشدید کرد؛ و اعتراض به ماه‌ها بی‌حقوقی کارگران و مال‌باختگانِ صندوق‌های سپرده‌گذاری به اعتراض کسبه و بازار در مقابل افزایش بهای دلار گره خورد و ... در اثر هم‌افزایی درونی این مبارزات که هرکدام یکی از گسل‌های حساس جمهوری اسلامی را نشانه گرفته‌اند، مردادماه ۹۷ ما شاهد عروج دوباره‌ی مبارزات خیابانی و گسترده‌ی مردم ـ این بار در شهرهای بزرگ‌تر و مرکزی نیز - هستیم؛ از شیراز تا شاهین‌شهر، از اصفهان تا کرج، از مشهد تا قهدریجان، از اراک تا شاهین‌شهر، از نجف‌آباد تا اشتهارد و ... مبارزاتی جسورانه و بی‌پروا سرباز کرده و مردم یک‌بار دیگر نظام جمهوری اسلامی را نشانه گرفته‌اند. مردم در عملِ مبارزاتی‌شان شعار «تا دیکتاتور رو کاره، قیام ادامه داره!» را متحقق می‌کنند؛ با شعار «جمهوری اسلامی نمی‌خوایم! نمی‌خوایم!» نشان می‌دهند که تردیدها و توهمات نسبت به جناح‌های مختلف حاکمیت دینی ضربات سهمگینی خورده است و حضور گسترده‌ و محوری زنان در صف مقدم این مبارزات و نقش انکارناپذیرشان در راهبری و سازمان‌دهی صفوف مبارزات نشان از تعمیق و رادیکالیسم مبارزات مردم برای به زیر کشیدن مناسبات کهنه دارد.

حضور جسورانه‌ی زنان در عرصه‌های مختلف مبارزاتی نشان می‌دهد که چگونه چهل سال سیطره‌ی یک حکومت سرمایه‌داری مردسالار که مالکیت خصوصی بر بدن زنان را با قوانین ضد زن و مجازات اسلامی ـ و در مرکز آن حجاب اجباری ـ تجهیز و بر جامعه تحمیل کرده بود، زنان را تبدیل به نیروی مقاومتی کرده که پتانسیل عظیمی برای برهم زدن شرایط موجود و به چالش کشیدن نظم مستقر دارند. زنان تحت حاکمیت جمهوری اسلامی چهل سال آموزش‌دیده‌اند که برای زندگی کردن و زنده ماندن باید بیست‌وچهار ساعت شبانه‌روز و در همه‌جا ساختارهای پدر/مردسالارانه‌ی متکی بر دین و عرف را به چالش بکشند، به همین دلیل امروز لبریز از خشم و نارضایتی، همچون سربازانی ورزیده اِبایی از رویارویی با ساختارهای مسلط ندارند. آن‌هم در شرایطی که در کنار تمام اشکال ستم و نابرابری باقی‌مانده از گذشته، در اثر کارکرد اقتصاد وابسته و ورشکسته‌ی ایران، شکاف طبقاتی افزایش بی‌سابقه‌ای یافته است و شورش فرودستان با نارضایتی بخش تحتانی طبقه‌ی متوسطه پیوند خورده و مبارزه علیه اشکال مختلف ستم و استثمار و فوق استثمار هم‌راستا گشته و طبقه‌ی حاکمه را نشانه‌ رفته است.

همه‌ی شواهد نشان از این دارد که نیروی اصلی خیزش اخیر را تحتانی‌ترین طبقات جامعه و اقشاری که از دایره‌ی اقتصاد رسمی خارج‌شده و در حاشیه‌ی شهرها و به‌طورکلی در حاشیه‌ی جامعه زندگی می‌کنند و یا موقعیت اقتصادی‌شان به‌یک‌باره سقوط کرده است، تشکیل می‌دهند. این واقعیت که 40% جمعیت زیرخط فقر زندگی می‌کنند و در میان کارگران این رقم به 70% می‌رسد به‌اندازه کافی گویای عمق مسائل است؛ اما این فشارهای اقتصادی به همه‌ی اقشار و طبقات به‌صورت یکسانی وارد نشده و عمدتاً و بیش از همه بر طبقات تحتانی، کارگران و زحمت‌کشان وارده شده است؛ همچنین فشار فقر یک ویژه‌گی مهم دیگر هم دارد؛ این‌که فقر در ایران به درجات زیادی زنانه شده است و درنتیجه عواقب خود را هم به دنبال داشته است؛ پدیده‌هایی مثل خشونت جنسیتی، تن‌فروشی، تجاوز جنسی، قاچاق زنان، کارتن‌خوابی، بی‌خانمانی، بی‌کاری و بی‌آینده‌گیِ گسترده در میان زنان رشد بی‌سابقه‌ای داشته است.

علاوه بر این شکست سیاست‌های خارجی جمهوری اسلامی مستقیماً روی سیاست‌های داخلی تأثیرات بی‌بازگشتی گذاشته است. هیئت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی ـ که خود گرفتار شکاف درونیِ مشهودی بود ـ با توافق جناح‌های مختلف‌اش تلاش داشت با اتصال «رسمی» خود به شبکه‌ی غرق در بحرانِ سرمایه‌داری امپریالیستی، تحت نام «برجام»، بحران‌های داخلی و خارجی‌شان را موقتاً التیام بخشد و فرصتی برای ادغام هر چه بیشتر در شبکه‌ی جهانی سرمایه‌داری تحت هدایت آمریکا بخرد؛ اما با روی کار آمدن دولت فاشیستی ترامپ تمام تلاش‌های چند ساله‌‌ پنبه شد و «نرمش‌های» مذبوحانه‌ی حاکمیت برای به رسمیت شناخته شدن توسط آمریکا در منطقه نقش بر آب شد. اعلام خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریم‌ها علیه ایران، تأثیرات مستقیمی روی بازار ارز ایران و متعاقباً تخریب وضعیت معیشتی مردم داشت. بیرون کردن ایران از شبکه‌ی اقتصاد انگلی «دلار» وضعیت اقتصاد وابسته، ورشکسته و تک‌محصولیِ وابسته به نفت ایران را عمیقاً در سراشیب سقوط قرار خواهد داد و پرسپکتیو چنین سقوطی سرمایه‌داران داخلی و خارجی را - که هیچ دغدغه‌ای جز حفظ سرمایه و کسب سود ندارند - چنان تاراند که ارز موجود در بازار را جمع کردند و همین میزان از شوک اقتصادی نه‌تنها زندگی بخش عظیمی از اقشار تحتانی را تباه کرده بلکه زندگیِ بخش تحتانی و حتی نسبتاً مرفه طبقه متوسط را هم در معرض نابودی قرار داده است.

در چنین شرایطی اما بازهم حاکمیت دست از فرافکنی، تهدید و تحمیق مردم برنمی‌دارد؛ جناح‌های مختلف حاکمیت در سطح نماینده‌گان مجلس، وزرا و ائمه‌ی جمعه و ... تلاش دارند موضوع خیزش‌ مردم را صرفاً به مسئله‌ی «نان» و معضلات اقتصادی تقلیل دهند تا با انکار ماهیت سیاسی و ضدرژیمی این اعتراضات آن را در «کانال‌های اعتراض قانونی» کانالیزه کنند، روحانی هم‌زمان با اعلام بازگشت تحریم‌ها از سوی ترامپ، با چهره‌ای خندان و وقیحانه خیزش دی‌ماه و «سوءاستفاده»‌ی اغتشاش‌گران را «پیامی به خارجی‌ها» و دلیل اصلی خروج آمریکا از برجام معرفی می‌کند ولی هم‌زمان و ملتمسانه مردم را فرامی‌خواند تا در یک «وحدت ملی» به دولت اعتماد کرده و صبر پیشه کنند و منتظر وعده‌های جدید دولت باشند. او در اوج عجز مردم را مقصر این شکست معرفی می‌کند و هم‌زمان اصل ۵۹ قانون اساسی (همه‌پرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم) را وجه‌المصالحه قرار می‌دهد. خامنه‌ای زبونانه از مردم می‌خواهد به سفرخارجی جز حج نروند. درحالی‌که روحانی و ظریف که روزگاری حضور ایران در جنگ‌های نیابتی در سوریه و عراق را پیشگیرانه و مایه‌ی افتخار «ملی» می‌دانستند، مذبوحانه روی «صلح‌طلب» بودن دولت ایران تأکیددارند، سران سپاه و حتی خود روحانی تهدید به بستن تنگه‌ی هرمز می‌کنند؛ و محمد خاتمی با همان ژست‌های اصلاح‌طلبیِ توخالی اعلام می‌کند: «نظام جمهوری اسلامی دچار فروپاشی نمی‌شود» و ... در یک کلام همگی از تمام ابزارها برای حفظ و تثبیت مشروعیت ازدست‌رفته‌ی نظام‌شان و تعدیل وضعیت بحرانی و متزلزل‌شان در سطح داخلی و جهانی استفاده می‌کنند اما این تمهیدات فایده‌ای ندارد، چون مردم در زندگی روزمره خود شاهد این فروپاشی بی‌بازگشت هستند. این حقیقت قابل کتمان نیست که نارضایتی و خشم به‌حق مردم جان به لب رسیده حاصل گروکشی‌های سیاسی جناح‌های مختلف حاکمیت جمهوری اسلامی و یا توطئه‌ی نیروها و کشورهای «خارجی» نیست، حاصل کارکرد سیستم سرمایه‌داریِ دین-محور مبتنی بر ستم و استثمارِ رژیم جمهوری اسلامی است و این خیزش‌های جسورانه فقط دهانه‌های کوچکی از آتش‌فشان خشم و نارضایتی مردم از این مناسبات نابرابر، ناعادلانه و شرم‌آور است.

امروز در شرایطی که نیاز به یک انقلاب ریشه‌ای از تمام درزهای جامعه شنیده می‌شود، نزدیک‌ترین تجربه‌ی تاریخی‌ یعنی سقوط حاکمیت واپس‌گرای سلطنت پهلوی برای‌مان تداعی می‌شود. در چنین شرایطی نمی‌توان و نباید همچون نظاره‌گری منفعل انتظار کشید «چون هرچه پیش بیاید خوش نیست!» همان‌طور که چهل سال پیش خوش نیامد؛ نمی‌توان و نباید همان اشتباه تاریخی را دوباره تکرار کرد و سرنوشت جنبش مردم را یک‌بار دیگر به چرخه‌ی انتخاب بین بد و بدتر سپرد. نمی‌توان دوباره منتظر ظهور «آلترناتیوهای ساخت خارج» شد که در اواخر قرن بیستم «حکومت بنیادگرای اسلامیِ خمینی» را در ماه نشان مردم دادند و روی زمین به خورد مردم دادند؛ نمی‌توان منتظر ماند تا یک‌بار دیگر دولت‌های امپریالیستی، بر اساس منافع خودشان سرنوشت مردم ایران را تعیین کنند، نمی‌توان اجازه داد که حالا یا یک جنگ ارتجاعی دیگر در منطقه به راه بیندازند یا همین رژیم را تجهیز و تثبیت کنند، یا از دل همین حکومت یک «دولت مناسب» بیرون بیاورند، یا «دولت انتقالی» برای‌مان بسازند یا یکی یا ترکیبی از نیروهای واپس‌گرای به‌اصطلاح اپوزسیون از سلطنت‌طلبان/مشروطه‌طلبان گرفته تا مجاهدین و ... را جای قناری به مردم جا بزنند. نمی‌توانیم منتظر «بحث بعد از رفتن شاه/جمهوری اسلامی» بشویم. باید همین امروز و همین‌الان در مورد هر آنچه نمی‌خواهیم و هر آنچه می‌خواهیم نه‌تنها بحث کنیم بلکه باید تدارک ساخت آن را ببینیم و برای به دست آوردن آن نقشه بریزیم و نقشه‌های‌مان را با تمام قوا عملی کرده و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را تسریع کنیم. امروز موج سرنگونی‌طلبی مردم با همه‌ی نقاط ضعف و قوتش و با تمام پتانسیل‌های بی‌نظیرش جسورانه و بی‌پروا در صحنه‌ی عمل ایستاده و از توهم اصلاحات به درجات زیادی فاصله گرفته است، جنبشی که ضرورت‌های متعددی پیش رو دارد که پاسخی درخور طلب می‌کنند. نوپا، جوان و بی‌تجربه است؛ گسیخته از تجربه‌ی تاریخی‌ـ‌جهانی گذشته و محروم از پیوند با نسل مبارزین گذشته است؛ در عین شجاعت و جسارت اما آغشته به تفکرات واپس‌گرای منتج از مناسبات پدر/مردسالارانه، ناسیونالیسم ایرانی، شوونیسم فارس، تعصبات مذهبی، برتری‌طلبی طبقاتی و ... است که توسط هئیت حاکمه در جامعه پمپاژ می‌شود و در صفوف مردم مانعی جدی در راه پیش‌روی است؛ از تحزب و سازمان‌یابی محروم و از تشکل گریزان است؛ افقی جز افق‌های تنگ بورژوایی پیش رو ندارد و مادی‌ترین جایگزین‌اش نشاندن «دمکراسی» در مقابل «استبداد و دیکتاتوری» به نظر می‌رسد و ... اما مهم‌ترین فاکتور نیاز به یک رهبری انقلابی است چون برای پیش‌روی بدون یک رهبری انقلابی و بدون استراتژیِ فرا رفتن از ساختار نظم موجود و بدون مرزبندی با هر دو قطب ارتجاعی ـ بنیادگرایان مذهبی و امپریالیست‌ها ـ نمی‌توان آلترناتیوی رو به آینده ساخت. در این میان زنان نه‌تنها کنش‌گرانِ خشمگین و استواری در جهت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بوده و هستند بلکه مبارزات‌شان در عرصه‌ی ستم جنسیتی و سایر عرصه‌ها محکی برای ساخت جنبشی است که رو به آینده‌ای فارغ از ستم و استثمار دارد و بر تارک آن رهایی زنان نوید پیش روی می‌دهد و نه عقب‌گرد و درجا زدن!

سازمان زنان هشت مارس (ایران - افغانستان)

۸اوت ۲۰۱۸ / ۱۷ مرداد ۱۳۹۷