گزارشی از مبارزه ضد فاشیستی در کلن

گزارشی از مبارزه ضد فاشیستی در کلن

 فریبا امیرخیزی

قرار بود در تاریخ 19 تا 21  سپتامبر، کنگره ای تحت عنوان "ضد اسلام" در شهر  کلن بوسیله یک گروه کوچک نئوفاشیست بنام "پروکلن" در همکاری با حزب بلژیکی "فلامز بلانگ" برگزار گردد. تدارک این کنگره از مدت ها پیش دیده شده بود و آنها انتظار داشتند کلیه نیروهای راست افراطی از سراسر اروپا  در این کنگره سهم بگیرند و امیدوار بودند  حداقل 1500 نفر، در مقابل سخرانان بین المللی آنها مانندFilip Dewinter (رهبر حزب بلژیکی"فلامز بلانگ")، HS Strache(FPO)، Le Pen(FN) حضور یابند. اما آنچه انتظار نداشتند، شکل گیری یک جبهه بزرگ ضدفاشیست و ضدراسیست در مقابلشان بود...

برای شرکت در تظاهرات و بلوکاژهای ضد این کنگره در روز شنبه، که از صبح زود شروع می شد؛ ما نیز نیمه شب جمعه در یک کاروان 80 نفره از بلژیک، وارد شهر کلن شدیم. حضور پر رنگ نیروها و ماشین های پلیس در سطح شهر حساس بودن موضوع را نشان می داد. به قول یکی از رفقای بلژیکی: "همیشه همینطور است، بدون حمایت هزارن پلیس، نیروهای راست هرگز نمی توانند جایی پیدا کنند، چون مردم آنها را در شهر شکار خواهند کرد". هنوز چند دقیقه ای از ورودمان به شهر نگذشته بود که ماشین هایمان با آژیر ممتد ماشین های پلیس (با بیش از دو برابر تعداد ماشین های ما)  محاصره شد و به ما فرمان ایست دادند. به بهانه کنترل نیروهای "خطرناک"، تمام وسایل و مشخصاتمان را به مدت دو و نیم ساعت بررسی کردند. در مقابل بازرسی بدنی تحقیرآمیزشان با تقسیم باقیمانده خوراکی ها و سیگارهایمان و خواندن سرود، حقارت حقه های قدیمی شان را به سخره می گرفتیم. نزدیک سحر به محل خوابمان رسیدیم. پس از یک استراحت کوتاه برپا داده شد. ساعت 6 صبح آماده حرکت بودیم تا ساعت 7.5 در محل بلوکاژ حاضر باشیم، که فهمیدیم پلیس محل خوابمان را محاصره کرده است. تلاشهایمان برای خروج از آنجا و یا حتی فهمیدن دلایل این عمل تا 9 صبح بی نتیجه بود. خوشبختانه خبر می رسید که سایر نیروها  در محل های مختلف مستقر شده اند. در یک تصمیم جمعی ما نیز اعتراضمان را به بیرون از آن زندان کشیدیم و در حیاط پشتی ساختمان که به یک خیابان پرتردد باز می شد جمع شدیم و با پرچم ها و پلاکاردهایمان شروع به شعار دادن کردیم. پلیس سریعا وارد مذاکره شد تا با شرط کنترل تک به تک افراد در حضور سه وکیل اجازه خروج بدهند. در نهایت ساعت 10.5 ما هم با یک استقبال گرم به سایرین پیوستیم و در یک محل بلوکاژ مستقر شدیم. فهمیدیم که تا این ساعت بلوکاژها موفقیت آمیز بوده و کلیه راه ها به سمت محل کنگره بوسیله 20000 نفر بلوکه شده است و شهر با حضور 30000 تا 40000 نیروی ضد فاشیست در حال مقاومت است. در کنار بلوکاژها تظاهرات بزرگی هم برپا بود که اغلب احزاب و فعالین سندیکاها در آن حضور داشتند. حضور جوانان کاملا چشمگیر بود از طیف های مختلف چپ، آنارشیست ها در ائتلاف "بلک بلوک"، فعالین سندیکایی تا فعالین حقوق پناهندگان و حقوق بشر و ... . عموما شعارهای با مضامین مخالفت با فاشیسم، راسیسم، نازیسم و کپتالیسم داده می شد* و گاها در دفاع از پناهندگان و مهاجرین. نیروهای مختلف ابتکارات و تلاش های مختلفی را سازمان می دادند از سخنرانی، سرود خواندن، شعار دادن و ... تا درگیری لفظی و فیزیکی با پلیس؛ که به طور کلی ماهیت و اهداف دست اندرکاران برگزاری جلسه را هدف قرار می داد نه ماهیت جلسه و دلایل برگزاری آن را و یا حتی دلایل ضدیت این نیروهای راست افراطی با مقوله اسلام. اما آنچه مایه تأسف بود، عدم حضور نیروها و شعارهایی بود که در مقابل افشای احزاب راست افراطی و محکوم کردن نژادپرستی و فاشیست، نیروهای بنیادگرای مذهبی و اسلامی را نیز افشاء و محکوم نماید. با وجود اینکه تمام شرکت کنندگان در آنجا جریانات اروپایی بودند و حداقل و خوشبختانه هیچ جریان متشکل مذهبی اسلامی به چشم نمی خورد، اما همه در تلاش بودند تا فاشیست و راسیسم را از زاویه یک شهروند اروپایی که تنها مسلمانانی که می شناسد مسلمانان گتونشین و تحت ستم هستند، افشاء کنند؛ و یا از زاویه برخورد با آنها در کشورهای غربی! گویا خارج از مرزهایشان نه مسلمانی هست و نه جنبشهای ارتجاعی اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی که میلیونها انسان را به بند کشیده است. ما با نیروی محدودمان سعی می کردیم این بحث را در بینشان دامن بزنیم.

Claus Ludwig عضو شورای شهر از حزب Die Linke  و فعال SAV، می گوید: "من به ساخت یک مسجد بزرگ  در کلن رای مثبت دادم در مقابل کسانی که ضد مسجد بودند. این سنت مسیحیان هم هست. ما موافق حق داشتن مسجد هستیم ولی نه موافق مسجد! طبقه کارگر و جوانان محلات فقیر به کشیش و امام نیاز ندارند، اما به یک مبارزه اجتماعی برای کار نیاز دارند". 

اما با وجود این موضع مشخص، آنها نیز هیچ مرزبندی روشنی در سخنرانیها و شعارها و پلاکاردهایشان با نیروها و قدرتهای مرتجع مذهبی نداشتند و رابطه تقویت بنیادگرایان کشورهای خودشان را با حکومتهای مذهبی نمی دیدند.

حضور دو دختران آلمانی یکی با لباس تنگ چسبان اروپایی و یک شال رقص عربی و دیگری پوشیده در لباس جین اسپورت که یک شال صورتی به سبک عربی(روبند) بسته بود، جلب توجه می کرد. هرچند چفیه های قلب ماهیت شده جنبش رهایی بخش فلسطین هنوز سمبل مقاومت جوانان اروپایی است و عده کثیری در اینروز چفیه بسته بودند، اما پوشیدن روبند بعنوان نشانه همبستگی با زنان مسلمان اروپا دیگر باور کردنی نبود. "لورا" و "مارا" سئوال من را مبنی بر پوشیدن این لباسها اینگونه پاسخ گفتند: "ما در مخالفت با راسیسم اینطور لباس پوشیدیم. شهر ما یک شهر چند فرهنگه است و ما باید به همه فرهنگها احترام بگذاریم و آنها را بپذیریم ". پرسیدم آیا می دانید در کشورهای ما برای رهایی از این نوع پوشش، زنان چه مبارزه سختی می کنند؟ جواب دادند: "هر زنی حق دارد هرچه می خواهد بپوشد"، گفتم ولی چنین حقی در ایران و کشورهای اسلامی وجود ندارد و چرا زنان مسلمان اینجا نیز اجبارا باید تن به این پوشش بدهند؟؟؟ پاسخ باین سئوال سکوت بود!

مبارزه با حرارت ادامه داشت و یک گروه موزیک آلمانی سعی داشت با اجرای موزیک هایی با تم شرقی همبستگی خود را نشان دهند. گروهی از فعالین کرد ترکیه نیز شعار "کردستان، فاشیزم مزار اولاجاخ" (کردستان مدفن فاشیزم خواهد شد) را سر دادند؛ که استقبال زیادی از آن نشد. کم کم این گمان قوت می گرفت که گویا برای برخی از این نیروهای مترقی، مهاجر خارجی تحت ستم یعنی مسلمانان که علامت مشخصه آنها زنان با حجاب و مسجد است و همه مبارزه آنان در راستای به رسمیت شناخته شدن اصول و آیین مذهبیشان است و جوانب دیگرمبارزه طبقاتی، جنسیتی و  آزادیخواهانه آنان در اینجا و یا درکشورهای مسلمان چیزی غیربومی و غیراصیل است.

در محل بلوکاژ ما یکی از اعضای پروکلن سعی داشت در حلقه محافظت پلیس سخنرانی کند؛ که مبارزین با شعارهای خود اجازه صحبت ندادند و با زنجیر انسانی مانع عبور او و محافظینش به سمت محل جلسه شدند.

جوانان خیلی با حرارت و رادیکال، شعار می داند ولی مسن تر ها با حالتی متأثر؛ حتی در هنگام اجرای موزیک هایی با مضامین ضدفاشیست از پودیوم مجاور محل بلوکاژ، اشک در چشمان عده ای حلقه می زد. من تعجب می کردم که چطور آنها با کمترین حضور فاشیزم معدوم شده و دور از قدرت اروپایی، اینطور منقلب می شوند ولی فاشیزم در اشکال مذهبی که در جهان رو به رشد است را نمی بینند، که بطور مشخص در جایی مثل ایران در قدرت نیز هست. چطور حمایت از یکی را وسیله دفاع در مقابل دیگری قرار می دهند و نمی بینند با حمایت از یک بخش از ارتجاع سوی دیگر نیز در سطح کلان تر تقویت خواهد شد!!!

حدود ساعت یک پلیس بطور رسمی به مسولین اعلام کرد که کنگره برگزار نخواهد شد؛ و سخنرانان و مهمانان در فرودگاه که آنجا هم بلوکه شده بود در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرده اند که برگزاری کنگره منتفی است. غریو شادی جمعیت با شعارهایمان همراه شد و پلیس تا ساعت 3.5 قادر نبود جمعیتی را که در یک حرکت مقتدرانه به این پیروزی دست یافته بودند را راضی به ترک مقاومت کند. ساعت 3.5 هم جمعیت در یک صف متحد یک دور افتخار در اطراف آن محل و مراکز خرید اطراف و مراکز توریستی کنار راین زدند و این پیروزی قاطع را به شهر و مردم نیز اعلام کردند. این در حالی بود که رسانه های آلمانی تعداد حاضرین برای شرکت در جلسه را 300 نفر اعلام می کرد و از گوشه و کنار نیز خبر درگیری و دستگیری تعدادی از آنارشیست ها با پلیس نیز می رسید.  

این درحالی بود که من نیز با یکی از نیروهای تعلیم یافته در مکتب جمهوری اسلامی درگیر بودم! در حین مبارزه رادیکال جوانان من متوجه فردی بودم که با ظاهری متفاوت و مذهبی بطور نامحسوس در حال فیلمبرداری از جمعیت بود و نکاتی را بزبان عربی به فیلمبرداری اضافه می کرد. باب گفتگو را با او باز کردم. با انگلیسی سلیس گفت که اهل مراکش است و پس از اعلام ملیت من، بسرعت از جمهوری اسلامی بعنوان یک نیروی  مقتدر اسلامی ستایش کرد. در مقابل مخالفت من با جمهوری اسلامی خیلی سریع مرا متهم به ترک وطن اسلامی و مردم کرد که در ضدیت با مسلمانان هستم و بطور توهین آمیز مرا مرتجع می خواند مثل بلشویکها و کوبایی ها. بی وقفه اظهار می کرد که این جمعیت برای دفاع از اسلام در اینجا جمع شده اند و من در ضدیت با جمع هستم. در برابر پاسخ من که گفتم اکثر این جمعیت آتئیست هستند و مخالف فاشیست و راسیست هستند، سریعا چهره ضدزن همراه با فحاشی مردانه خود را آشکار کرد و با محکوم کردن من به بی خردی و بی اطلاعی از تاریخ انقلاب اسلامی و دانش و فلسفه، در مقابل پاسخ های من، مرا به دختر کوچک بی خرد تشبیه کرد!!! من نیز با اعلام اینکه مغز او با ایدئولوژی و تعلیمات اسلامی امثال رژیم ایران پر شده است ، باین بحث خاتمه دادم. در حالیکه او با حرکت تحقیرآمیز دست از من می خواست دور شوم، من گفتم من درکنار هزاران رفیق خود هستم این تو هستی که باید دور شوی. اما در مغزم این سئوالات می چرخید که:

آیا در این مبارزه جانانه و پیروزی مقتدرانه این افراد متحجر در صفوف ما باید جایی داشته باشند؟! آیا با چنین طرز تفکرهایی می توان آینده نوینی را به مردم جهان ارائه داد؟  

چه عواملی باعث شده تا انقلابیون شرکت کننده در این مبارزه مرزبندی خود را با نیروهای مرتجع مذهبی مشخص نکنند؟!

آیا ما به عنوان زنان ایرانی می توانیم به مرزبندی روشن آنها با ارتجاع، به برافراشتن پرچم ضدارتجاع و ضدامپریالیسم کمک کنیم؟!  

آیا ایرانیان بویژه زنان ایرانی و افغانستانی که تجربه چند دهه حاکمیت مرتجعین اسلامی را از سر گذرانده اند با حضور خود در این قبیل مبارزات نقش و رسالتی برای خود قائل خواهند شد و  به وظیفه خود در برابر مردم جهان در افشای بنیادگرائی مذهبی عمل خواهند کرد؟

 * "آلارتا، آلارتا؛ آنتی فاشیستا" (هشدار، هشدار؛ آنتی فاشیست ها اینجا هستند)

(مقاومت، مقاومت بین المللی در مقابل فاشیسم در شهرمان)

(نازیسم نابود است)

(زنده باد، همبستگی بین المللی)