تکه‌های دلم- آیدا

تکه‌های دلم...

 

تکه‌های دلم

از لای انگشتان مشتی

که بالای سرم به هق‌هق افتاده

بیرون می‌ریزند.

 

تکه‌های دلم

با شانه‌های کاغذی

که شبم را شخم می‌زنند

و ستاره‌های حقیقی را

از گیسوان شهامتم جدا می‌کنند

سقوط می‌کنند.

 

تکه‌های دلم

مجرمانه

محرمانه

توی دستشویی

لخته‌لخته

سقط می‌شوند.

 

تکه‌های دلم

توی سرم

لای سفیدی راهروها و سلول‌های مارپیچ

که دیوارهاش را

قرن به قرن

بالا و بالاتر بردید

حبس می‌شوند.

 

تکه‌های دلم را

انکار کرده‌اید

و مشت‌هاتان را

که گاه بر دهانم فشردید

گاه بر دلم

چه می‌شود که تنها یک روز

از ترس‌خورده ترین کابوستان

بالا می‌برید.

 

دیگر دست‌بردارید

می‌دانم

حتی تکه‌های دلم را

مثل هر چیز دیگر

مصادره می‌خواهید

بی‌آنکه بدانید

در دست‌هاتان

حتی اگر سنگ باشید

همین تکه‌هاست

که خارهایی از پولاد می‌کارند.

مشت‌تان را

به‌ناچار

باز می‌کنند

رو می‌کنند.

نشان می‌دهند.

 

دست‌بردارید

بیهوده

در باد

بیرقی که در خانه

به آتش می‌کشید

لگد می‌زنید

و بر آن تف می‌کنید را

در خیابان نرقصانید.

 

چندین هزار سال است

هم من شما را می‌شناسم

هم شما مرا.

این مشت

که با دهانی پر خون،

از سینه‌های بسیاری عبور کرده

تا بالای سرم رسیده

روزی خورشید خواهد شد.

روشن خواهد کرد.

 

                            آیدا پایدار

به همه‌ی عزیزانم، تکه‌های دلم با مشت‌های افراشته...

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 40