زخمی در دل، اتهامی پیش رو

منطق سرکوب شده گان و سرکوب گران را به هم نزدیک نکنید!

زخمی در دل، اتهامی پیش رو

علی چگینی

مبحث اصلی خشونت علیه زنان است، ولی از آنجا که بحث در متن قتل صبیه و اتهاماتی که به علی چگینی وارد شده قرار گرفته، و از آنجا که در این شماره مقالات متعددی از فعالین جنبش زنان در این مورد به چاپ می رسد، برای اطلاع خوانندگان و برای اینکه بتوانند همه جانبه تر به بحث وارد شوند، لازم دیدیم اطلاعیه علی چگینی را نیز در اینجا درج کنیم. (هشت مارس)

 

دیشب آخرهای شب بود که سری به پال تاک زدم، دیدم دوستی پیامی برایم گذاشته که سایت اتحاد سوسیالیست ها را نگاه کن. من هم بی درنگ سایت را باز کردم با شگفتی دیدم اعلامیه ای علیه من چاپ شده با امضای تعدادی از فمینیست های ایران. در این اعلامیه به صراحت مرا به عنوان قاتل همسرم محکوم کردند. از درج این اعلامیه، آن هم در سایت اتحاد سوسیالیست ها شگفت زده شدم. بعد دیدم همین اعلامیه در سایت مورد علاقه ام روشنگری نیز چاپ شده. البته در هشت سال گذشته این اولین بار نیست که من را با این اتهام طرد و محکوم کرده اند. اما باید اعتراف کنم که برای اولین بار است که این گونه به صراحت و قاطعیت مرا به جرم دقت کنید و نه اتهام قتل محکوم کردند. و بعد نیز جامعه ی روشنفکری را به هم دستی با من در پنهان کردن این جنایت متهم کرده اند. من نه فقط برای دفاع از خود بل برای دفاع از دیگران هم که شده بر خود واجب دیدم که پاسخ این کیفر خواست دادستانی را بدهم.

قبل از هر چیز باید به صراحت بگویم که من همسرم را نکشتم. هر چند اعتراف می کنم که شاهد و دلیل محکمه پسندی هم برای اثبات بی گناهی خودم حداقل در شرایط کنونی ندارم. حقیقت آن است که من و زنده یاد همسرم اختلاف داشتیم اما نه از آن گونه اختلافاتی که مرا به قتل همسرم وادارد. مهم تر آن که اصلا بحث جدایی مطرح نبود. در آن روز نحس 14 اردیبهشت هم من و همسرم با هم جر و بحث کردیم و پس از آن که صاحب خانه آمد ما به بحث مان خاتمه دادیم و من از خانه رفتم بیرون همسرم هم قرار بود طبق معمول با پسرم برود سر کار من بعد از یک ساعت قدم زدن برگشتم خانه وقتی رفتم داخل اتاق با کمال تعجب دیدم که پسرم در رختخوابش خوابیده همسرم را صدا زدم که مگر نمی خواهی بروی سر کار، جوابی نشنیدم رفتم آشپزخانه دیدم همسرم غرق خون است گرفتم اش بغل هر چه تکان اش دادم هیچ نفسی ازش در نمی آد ترس برم داشت نمی دانستم چه باید بکنم، کی همسرم را کشته؟ چرا؟ با صدای گریه من پسرم از خواب بیدار شد و من را صدا زد سریع رفتم بیرون قبل از آن که بیاد داخل آشپزخانه. چون از مرگ اش مطمئن بودم و فکر می کردم همین حالا مرا به اتهام قتل دستگیر می کنند تنها کاری که بنظرم رسید فرار بود. با پسرم از خانه زدیم بیرون نمی دانستم کجا بروم و چه کنم به یکی از دوستانم زنگ زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم آن هم گفت فکر نمی کنی کار رژیم باشه؟

من گفتم نمی دانم. گفتم من حالا چه کنم گفت فعلا آفتابی نشو تا ببینیم چه می شود. و ای سرآغاز هشت سال دربدری من شد آن هم با زخمی در دل و اتهامی پیشاروی.

این شرح ماجرای است که رخ داده.

می دانم پذیرفتن این واقعه دشوار است. ولی این شرح واقعی ماجرائی بوده که برای من اتفاق افتاده هیچ اصراری هم ندارم که دیگران، تا تشکیل یک دادگاه این را به پذیرند. البته هیچ گاه برای کسی این گونه توضیح ندادم هر وقت کسی از من پرسیده فقط به این اکتفا کردم که عزیز من همسرم را نکشتم و اگر دلیل می خواست می گفتم نه دلیلی دارم و نه شاهدی حالا فرض کن من کشتم و رابطه ات را بر اساس این فرض تعیین کن و چه بسیار دوستانی را که در این سال ها از دست دادم. بر خلاف اتهام نویسنده گان اعلامیه که دیگران را به سکوت و توجیه متهم می کنند من باید به صراحت بگویم اکثر کسانی این خبر و توضیح مرا شنیده اند، مرا قاتل فرض کرده و با من قطع رابطه کرده و تا جایی که می توانسته اند مرا منزوی ساخته اند. اما چون مرا متهم می پنداشتن و نه مجرم و مهم تر آن که دادگاه ذی صلاحی هم در ایران برای بررسی اتهام من به رسمیت نمی شناختند، فعلا به رای وجدان بیدار خود به انزوا و قطع رابطه با من اکتفا کرده اند.

پس نه سکوتی در کار بوده و نه توجیهی

و اما با پوزش بسیار باید بگویم منطق شما نویسنده گان این اعلامیه که قبل از تشکیل هر دادگاهی و قبل از اثبات هر اتهامی پیشاپیش حکم محکومیت مرا صادر کرده اید شباهت زیادی به منطق قضاوت در بیدادگاه های جمهوری اسلامی دارد. مهم تر آن که عینک توطئه بینی و توطئه تراشی شما و متهم کردن جامعه ی روشنفکری به هم دستی با من قدری این وجوه شباهت ها را پر رنگ تر می کند. امیدوارم شما سرکوب شده گاه به صف سرکوب کننده گان نزدیک نشوید.

و اما روایت شما نیز از واقعه به نظر من پذیرفتنی نیست.

شما ظاهرا با استناد به گزارش پزشکی قانونی مدعی شدید که همسر من با ضربه چاقو از پشت به قتل رسیده در حالی که من چه به عنوان کسی که جسد همسرش را دیده و یا به گفته ی شما به عنوان قاتل مطمئن ام که همسرم نه با یک ضربه بل با چند ضربه آن هم نه از ناجیه پشت بل از ناحیه سینه و شکم مورد حمله واقع شده بود. در ضمن وی نه ساعت 11 بل همان ساعت 9 صبح مرده بود. جسد بی جان آن هم نه در راه رو بل در همان آشپزخانه بود. جسد وی را نیز نه صاحب خانه بل یکی از دوستان مان اول بار می بیند و به صاحب خانه اطلاع می دهد و به پلیس هم تلفن می کند.

شما در بخشی از داستان خود مدعی شده اید که صاحب خانه با شنیدن صدای مشاجره ی ما پائین آمده و با اعتراض من رفته و بعد هم با سکوتی که حاکم می شود فکر کرده مشاجره ی ما خاتمه یافته غافل از آن که من همسرم را به قتل رساندم. سوال من از شما این است که دوستان عزیز صاحب خانه ای که با صدای مشاجره ی لفظی خود را به صحنه می رساند چه گونه صدای درگیری فیزیکی ما و فریادهای ناشی از خوردن ضربات چاقو را نمی شنود؟ فراموش نکنید که ما در خانه ای زندگی می کردیم که 11 نفر دیگر هم ساکن آن جا بودند.

امیدوارم که نویسنده گان بعدی با توجه به نکاتی که من گفتم داستان خود را منطقی تر بتوانند تنظیم کنند.

2004/11/20