این متن بر پایه¬ی سخنرانی و بحث¬های جلسه¬ی پالتاکی 12 نوامبر 2007، تحت عنوان « مرگ زهرا و تجاوز دسته جمعی به یک زن در ايران » تهیه و تنظیم شده است

زهرا بنی یعقوب خودکشی شد!

دست به دست شدن فیلم تجاوز به زنی نگون­بخت!

آذر درخشان

این متن بر پایه­ی سخنرانی و بحث­های جلسه­ی پالتاکی 12 نوامبر 2007،  تحت عنوان « مرگ زهرا و تجاوز دسته جمعی به یک زن  در ايران »  تهیه و تنظیم شده است.

برای شنیدن مجموعه بحث­ها در این اتاق می­توان به سایت  www.8mars.com مراجعه کرد.

دختر جوانی که صبح روز جمعه 20 مهر ماه 1386، توسط مأموران گشت موسوم به نهی از منکر در پارکی در شهر همدان دستگیر شد، روز  بعد اعلام شد که در ستاد منکرات، خود را حلق آویز کرده است. (1)

اوایل مهر ماه سال جاری چند مرد متجاوز، زنی را ربوده و به طور دسته جمعی به او تجاوز کردند و همزمان از صحنه­ی تجاوز، فيلمبرداری کردند تا همان فيلم را به عنوان سند و مدرک نزد خود نگاه داشته و به عنوان ابزاری برای باج گيری از زن مورد تجاور قرار گرفته، مورد استفاده قرار دهند. (2)

این دو حادثه­ی تلخ و غم انگیز در مورد دو زن در فاصله­ای نزدیک به هم رخ داد، دو حادثه که انعکاس دو نیمرخ خشونت علیه زنان  در حیطه­ی اجتماعی و دولتی نظام جمهوری اسلامی است. دو حادثه­ای که تقریبا با سکوت رسانه­ای و حتا سکوت برخی محافل زنان روبرو شد. با این حال صفحه­ی حوادث چند روزنامه و سایت خبری را پر کردند. گویا عادت شده است که حوادثی از این دست در زمره­ی حوادث اتفاقی و استثناها قرار گیرند و نسبت به آن حساسیتی برانگیخته نمی­شود.

واقعیت اما این است که حوادثی از این دست نه فقط استثنا، بلکه آئینه­ی تمام نمای مناسبات ضد انسانی حاکم بر زنان و مردان جامعه است. گرچه  در مورد استثنا بودن این حوادث باید شک کرد. معمولا حوادثی که به شیوه­ی رادیکالی پرده از سطح روابط  حاکم بر زن و مرد در یک جامعه بر می­کشند، کمتر مورد توجه قرار می­گیرند. اینگونه حوادث نه فقط یک فرد یا چند مهره­ی دولتی، بلکه کل یک نظام مردسالار و زن ستیزرا زیر سئوال می­برد. حتا اگر این دو حادثه استثنا باشند، باز هم استثناهایی وجود دارند که به طریقی پر قدرت راز قاعده را بر می­گشایند. قتل زهرا بنی یعقوب (عامری) و یا فیلم تجاوز جمعی چند مرد به یک زن  از این دست حوادث است. این دو حادثه ما را به اعماق روابط استبدادی غالب بر جامعه می­کشاند.

 بسیاری از ما از شنیدن و دیدن این صحنه­ها خشمگین شدیم. بسیاری از ما زنان با دیدن صحنه­ی تجاوز بار دیگر حس تحقیر و فرودستی را تجربه کردیم و با شنیدن قتل زهرا بار دیگر خشم و تنفری در جانمان علیه گزمه­های رژیم اسلامی شعله کشید. این دو حادثه ذهن بسیاری را مشغول کرده است. اما برای اینکه خشم و تنفرمان را به یک آگاهی ژرف اجتماعی برسانیم و آن را به نیرویی مؤثر برای تغییر این وضعیت موجود تبدیل کنیم، چاره­ای نداریم که حوادثی اینگونه را به عنوان یک قاعده به مصاف بکشیم. قاعده­ای که آنچنان به انحطاط رسیده است که فقط یک راه برای سلامت آن باقی مانده است: در هم شکستن آن و چیزی نو جای آن گذاشتن.

بیاییم با نیم نگاهی به مناسبات زن و مرد در جامعه­ی ایران که صفحه­ی حوادث نشریه­ها و روزنامه­هایش را،  خبر سنگسار زنان، قتل زنان توسط شوهران، دستگیری گروهی زنان تحت عنوان "ارتقای امنیت اجتماعی"، تجاوز و قتل زنان در زندان­ها، تجاوز دسته جمعی به زنان و ...  پر می­کنند، از منظری دیگر به بررسی آن بپردازیم.

در قوانین رسمی جامعه­ی ایران، زن نه به عنوان یک انسان، بلکه به عنوان یک کالای جنسی تعریف می­شود. جامعه­ی ما از دیرباز در فرهنگ و قانون نوشته و نانوشته­اش، در روابط اجتماعی روزمره­اش این تعریف و این برخورد به زنان را هر روزه تجربه می­کند.

همه­ی قوانین مربوط  به زنان بر پایه­ی نگرشی جنسیتی تدوین شده است. در جوهراغلب این قوانین، زن به مثابه یک کالای جنسی و وسیله­ای برای خدمات جنسی به مردان است. حجاب اجباری، سنگسار، تفکیک جنسیتی، تعدد زوجات و ... همه از فرهنگ و بینشی سرچشمه می­گیرد که زن را کالایی جنسی، فرودست و ناقص العقل می­شمارد.

نظامی که با چادر کردن اجباری بر سر زنان، به طور رسمی اعلام کرد زن موجودی جنسی است و مالکش مرد است و برای حفظ این مالکیت باید در زندان چادر محبوس شود. در جامعه­ای که مطابق قانون، اگر زنی خارج از کدهای اسلامی با مردی رابطه­ی جنسی برقرار کند سنگسار می­شود. درواقع این قانون برای تحکیم  مالکیت مرد بر زن است و تصرف این کالا (چه بسا با  رضایت خاطر زن باشد) یعنی خدشه دار شدن اصل مالکیت خصوصی مرد بر زنی که به لحاظ قوانین حقوقی و یا مذهبی، مالکیت آن را ثبت کرده است. جامعه­ای که تفکیک جنسیتی زنان و مردان در همه­ی نهادهای اجتماعی و اماکن عمومی به پیش رفت و در عمل با ممنوعیت روابط  دختران و پسران، موقعیت زنان را به ابزاری فقط جنسی تنزل داد.

نظام جمهوری اسلامی در زمینه­ی ترویج و تعمیق فرهنگ جنسيتی سرکوبگرانه در طی 28 سال گذشته سنگ تمام گذاشت. با انحصار عرصه­های مختلف فرهنگی از سینما و تلویزیون گرفته تا ادبیات و هنر، به طریقی نقشه مند، فرهنگی  را در مورد زنان رواج داد که مکمل قوانین نابرابر علیه زنان است. دیدگاهی که مبارزه علیه آن عمری بسیار طولانی تر از رژیم جمهوری اسلامی خواهد داشت. دولتمردان جمهوری اسلامی برای نهادینه کردن فرهنگ جنسی سرکوبگرانه، قوای نظامی را نیز به کار گرفتند. از همان ابتدا گشت­های نظامی برای کنترل زنان تأسیس شد که با وظیفه­ی کنترل زنان ایفای نقش می­کرد و در صورت عدم پیروی از قوانین اسلامی منجر به دستگیری و مجازات زنان می­شد.

این تصویری کلی از جامعه­ای است که در آن مردانی از تجاوز دسته جمعی به زنان لذت جنسی می­برند. مردانی که با استفاده از تکنولوژی مدرن، عمل وحشیانه و زشت خود را به عنوان شاهکار ثبت می­کنند. مردانی دیگر در لباس پاسدار و بسیج و بازجو و شکنجه گر در زندان­ها به زنان زندانی تجاوز می­کنند و پس از به قتل رساندن دختران، روز بعد با جعبه­ای شیرینی، داماد شدن خود را به خانواده­ی دختر داغ دیده اعلام می­کردند.

تجاوز نیروهای بسیج و سپاه به زنان زندانی انعکاس عریان خشونت دولتی سازمان یافته، علیه زنان است. تجاوز دسته جمعی مردان در فیلم یاد شده، بیان پودر شدن فرهنگ سرکوبگرانه­ی جنسی این حاکمیت در ذهنیت بیشتر مردان جامعه است. ذهنیت مردانی که برخی آن را به شکل تجاوز جمعی به یک زن نشان می­دهند، برخی با چند زنی و صیغه و ... ذهنیتی که مردانگی خود را فقط در مفهومی تجاوزگرانه به شکل­های مختلف بیان می­کند. این دو حلقه، زنجیر دولتی و اجتماعی خشونت، لازم و ملزوم یکدیگرند.

اینک به جنبه­ی دیگر این بحث بپردازیم. شکی نیست که تجاوز جنسی به شکلی که در این فیلم دیده می­شود بیانگر انحطاط جدی جامعه به ویژه از زاویه­ی مناسبات جنسی بین زن و مرد است. این انحطاط  محصول نظامی است که سخن از رابطه­ی جنسی و معاشرت آزادانه­ی زن و مرد، قلمروی دست نیافتنی و ممنوعه­هاست و هیچ امکانی برای کسب آگاهی بر سر نوع آن موجود نیست. گرچه با ممنوع کردن، نمی­توان این واقعیت را که نیاز معاشرت زن و مرد، نیازی طبیعی و انسانی است، نفی کرد. در نتیجه این ممنوعیت­ها نیز، رابطه­ی جنسی و نیاز جنسی به طور غریزی و خودبخودی در پستوهای ذهن آدمی، معنا و مفهوم می­یابد و لذت جنسی و ارضای نیاز جنسی به شکلی نادرست و غیر انسانی، در چارچوب امیال غریزی و حیوانی، بدون ذره­ای آگاهی انجام می­شود.

البته نمی­توان این مسئله را فقط در سطح تابو بودن و یا ممنوعه بودن توضیح داد. از دیدگاه مارکسیستی در هر دوره­ی تاریخی، بر هر شکل از مناسبات جنسی مهر مناسبات اجتماعی معینی خورده است. رابطه­ی جنسی، همواره یکی از محورهای مهم مناسبات اجتماعی ستم بر زن است. شکل­های دهشتناکی مانند این تجاوزها (تجاوز به زهرا در بازداشتگاه و فیلم مستند  تجاوز دسته جمعی به یک زن)  در حقیقت نوک تیز این مناسبات اجتماعی ارتجاعی را در حیطه­ی روابط جنسی نشان می­دهد.

در بستر همین مناسبات اجتماعی بر موجودیت انسانی زنان، مهر کالا خورده است و می­توان با خرید این کالا  از آن بهره­مند شد، مردانی نیز یافت می­شوند که هوس کنند این کالا را مجانی تصاحب کنند (یعنی تجاوز جنسی به زنان). با این منطق کالایی بهتراست از این کالا حداکثر استفاده را کرد. رابطه­ی کالایی فقط بر پایه­ی غریزه است و از هر گونه آگاهی اجتماعی و انسانی تهی است. غریزه­ای که مدام آگاهی را پس می­زند و در برابر روابط انسانی بر مبنای منافع غریزی و کوتاه مدت خویش مقاومت می­کند. طبیعی است در جامعه­ای همچون جامعه­ی ایران که درک و دانش علمی از رابطه­ی جنسی وجود ندارد و یا ترویج آن ممنوع است، این مسئله شدت بیشتری می­یابد. اما مسئله فقط داشتن اطلاعات و دانش نیست، مسئله آگاهی و خودآگاهی اجتماعی است که با تکیه بر ارزش و تعریف انسان، مردم بدانند چه رابطه­ای ستمگرانه است و چه رابطه­ای ستمگرانه نیست.

برای درک عمیق­تر مقوله­ی تجاوز جنسی، باید نقش و کارکرد آن را در تقویت، تولید و بازتولید مردسالاری در جهان کنونی، بیشتر موشکافی کنیم.(3) توضیح فشرده و روشن "براون میلر" نویسنده­ی کتاب "برخلاف میل ما: مرد، زن، تجاوز" به ارتقای آگاهی ما در این مورد کمک می­کند.

« خشونت جنسی به ویژه تجاوز و تهدید به تجاوز است که به سلطه­ی مردان بر زنان معنا می­دهد. او می­گوید همه­ی زنان از این مسئله رنج می­برند، حتا اگر قربانیان مستقیم تجاوز نباشند. زیرا همه­ی زنان قربانیان تهدید به تجاوز هستند. این ترس ناشی از خطر تجاوز است که زنان را در انقیاد نگه می­دارد. برعکس تمامی مردان از ماهیت تجاوز سود می­برند، حتا اگر خودشان مرتکب تجاوز نشوند. زیرا در بستری که بر نظام تجاوز استوار است، همه­ی زنان را بیمناک و تابع مردان نگه می­دارد. »

" براون میلر" تاکید می­کند: مهم نیست  که تجاوز توسط اقلیتی از مردان انجام می­شود  و یا برخی مردان از دیدن صحنه­ی تجاوز ابراز  تنفر و انزجار کنند. مسئله این است که این عمل زشت و نادرست، حلقه­ای از سلسله حلقه­هایی است که فرودستی زنان را برای کل مناسبات مردسالار یک جامعه تحکیم می­کند. وانگهی روشن است که نمی­توان ادعا کرد همه­ی حاکمان زن ستیز در ایران به زنان تجاوز می­کنند. اما تجاوز جنسی، نظام مردسالارانه و زن ستیز آنان را مشروعیت می­بخشد و روابط غیر انسانی و ستم کشیدگی زن را طبیعی جلوه می­دهد.

بگذارید تحریک آمیز بگوییم، حتا مردی که به همسر خود و یا هر زن دیگری ستم می­کند و این ستم نه به شکل تجاوز، بلکه تحمیل تقسیم غیرعادلانه­ در محیط کار باشد، یا مردانی که برای مقابله­ی سیاسی با یک زن به شیوه­های خشونت کلامی و جسنیتی متوسل می­شوند، چه بسا علیه تجاوز جنسی مبارزه کنند و یا حس انزجار داشته باشند اما نباید فراموش کنند که ستم بر زن (حتا به شکل نرم و پوشیده و یا گاهی با توجیه حفظ وحدت طبقاتی و یا وحدت ملی) حلقه­ای است از زنجیره­ی خشونتی که یک حلقه­ی دیگر آن تجاوز جنسی به زنان است. شاید نقل قول بعدی "براون میلر" این مهم را شفاف­تر کند: 

«آشیل جنگجوی یونانی، یک گله مزدور "میرمیدون" داشت که هنگام نبرد گوش به فرمان آشیل بودند و در گمنامی به صورت عوامل واقعی وحشت انجام وظیفه می­کردند. گرچه آنها "میرمیدون"ها به این عمل پلید مباردت می­کردند، اما مردان دیگر، مافوق­های آنان از حیث طبقه و جایگاه همواره از منافع پایدار شرارت­های ابلهانه­ی آنها بهره­مند می­شدند. »

متجاوزان جنسی که دفتر ثبت وقایع نیروهای انتظامی را پر می­کنند در معنایی بسیار دقیق برای همه­ی مردان جامعه، نقش "میرمیدون"های آشیل را بازی می­کنند.

فقط با این درک می­توان توضیح داد که مردان متجاوز مانند آن گروهی که در این فیلم مستند، برخی از ما دیده­ایم و یا پاسداران و بازجوهایی که به زنان زندانی تجاوز می­کنند، چگونه همان نقشی را برای نظام جمهوری اسلامی ایفا می­کنند که "میرمیدون"ها برای آشیل و جامعه­ی برده داری یونان در آن عصر.

حال از منظری دیگر و از دستگیری و قتل زهرا به این مقوله بنگریم. بر مبنای دیدگاه رژیم جمهوری اسلامی، همه­ی زنان  به طور بالقوه فاسد و اغواگر هستند، همه فاحشه هستند، مگر عکس آن ثابت شود. پس مسئله­ی دستگیری زنان برای جرایم واهی همچون نوع پوشاک و آرایش و تار مو پدیده­ی جدیدی نیست. مسئله­ی تجاوز به زنان زندانی هم در جمهوری اسلامی موضوع جدیدی نیست. در قوانین اسلامی زن دستگیر شده، غنیمت جنگی است که به تصرف فاتحان در می­آید و اگر دختری باکره بود، پیش از به قتل رساندن مورد تجاوز قرار می­گیرد تا باکره نزد خدا به بهشت نرود. بر پایه­ی همین تفکر مذهبی، صدها زن زندانی سیاسی در دهه­ی 1360، قبل از اجرای حکم اعدام، توسط پاسداران و بازجوها و شکنجه گران مورد تجاوز قرار گرفتند.

آنچه که در مورد زهرا تازگی دارد تهاجم رژیم به توده­های زنان به این شیوه است. چرا که تهاجم رژیم، به همه­ی زنان ایران از طریق اعمال قوانین و اشکال دیگر سرکوب همواره وجود داشته است و معمولا تجاوز به زنان زندانی  شامل زنان فعال سیاسی ضد رژیم بوده است. اما این مورد دستگيری، تجاوز و قتل نه شامل یک فعال سیاسی بلکه یک توده عادی زن است. زهرا بنی یعقوب (عامری) نه فعال سیاسی بود و نه پرونده­ای در این زمینه داشت. به نظر می­رسد، رژیم جمهوری اسلامی وارد دور جدیدی شده است و در صدد است در این زمینه  نیز خود را با  کشورهایی مانند نیجریه، پاکستان، افغانستان و هند هماهنگ کند، کشورهایی که در آنها به طور سیستماتیک به همه­ی زنان زندانی چه سیاسی و چه عادی تجاوز می­شود.

در مورد تجاوز دسته جمعی به یک زن نیز، آنچه که دراین فیلم مشاهده می­کنیم، خیلی موجب تعجب نیست، همانگونه که پیشتر گفته شد، متناسب با ذهنیتی است که طی بیش از دو دهه در روابط اجتماعی جامعه­ی ایران ترویج داده شده است. این جوانان محصول جامعه­ای هستند که تحت سیطره­ی ایدئولوژی زن ستیز اسلامی تربیت شدند. زنان، هر لحظه باید آمادگی خدمت جنسی به همسرانشان را داشته باشند، حتا مرد می­تواند هنگام شترسواری به همسرش تجاوز کند. در جامعه­ای که مقاومت زن در مقابل تجاوز همسر مشمول مجازات زن است، در جامعه­ای که فرزندان خانواده، پسران خانواده بارها شاهد تجاوز پدر به مادرشان هستند، محصول و برآیند چنین جامعه­ای، فقط  انحطاط و ناهنجاری­های جنسی است و خواهد بود.

اما در این مورد نیز آنچه جای نگرانی دارد، با دست به دست کردن اینگونه فیلم­ها، زشتی و پلشتی تجاوز دسته جمعی به زنان کم­رنگ می­شود و آن را به یک امر معمولی و بدیهی در جامعه تبدیل می­کند. آن هم در جامعه­ای که زنی که مورد تجاوز قرار گرفته مجازات می­شود و اینگونه فیلم­ها می­تواند به ابزاری در خدمت سرکوب و تهدید دوباره­ی زنان منجر شود.

در پایان باید گفت آن چه که  پس از دیدن این صحنه­ها و شنیدن این خبرها، هر وجدان شریفی را خشمگین می­کند، سکوت مردم است، سکوت نیروهایی است که امکان خبررسانی دارند، سکوت کسانی است که هر روز در حال طومار جمع کردن و جلسه گذاشتن علیه بی حقوقی این زن و آن مرد فعال به اصطلاح حقوق مدنی هستند، سکوت کسانی است که مدعی سرنگونی کل این نظام و برقراری نظام دیگری هستند.

نمی­توان اینگونه حوادث را طرح کرد و در سطح ماند. این حادثه شوکی است به ذهن هر انسان مسئول و آگاه. رنج و خشم ناشی از این حادثه، وجدان مسئول را از سطح به ژرفای مناسبات نابرابر سوق می­دهد. هرقدر این عمل ابعاد خشونتش گسترده است، به همان میزان نیز حساسیت به ریشه­های ستم بر زن را بیشتر برانگیخته می­کند. در پس این خشونت، چهره­ی واقعی مناسباتی دیده می­شود که یکی از محورهایش تسلط  قهرآمیز مرد بر زن است. مناسباتی اینگونه خشن و منحط، پاسخی رادیکال می­طلبد. از درون همین واقعیت است که راه حل رادیکال، خود را می­نمایاند. مجموعه­ی این شرایط، نشان می دهد که این جامعه را با تعدیل چند "بند قانونی" نمی­شود اصلاح کرد. وقتی زنان اصلاح طلب روی این نمونه­ها انگشت نمی­گذارند، در واقع ترس آنها  را از حوادثی نشان می­دهد که مطرح شدنشان، ذهن­ها را به سمت راه حل­های رادیکال می­راند و این موضوع، آنان را خوش نمی­آید.

اینگونه اشکال پلشت و خشن سرکوب جنسی، ذهن همه­ی ما را به سمت راه حل­های رادیکال و ریشه­ای می­کشاند. البته این کار آسانی نیست. تغییر رادیکال این مناسبات پیچیده است، همه­ی ما باید فکر کنیم. همه­ی ما باید برای تغییر این مناسبات، آگاهی خود و کل جامعه را، آگاهی اکثریت زنانی که از این روابط به ستوه آمده­اند و اکثریت مردانی که از خود بیگانه شده­اند را ارتقا دهیم. برای تغییر، نیاز به آگاهی و خودآگاهی است و برای خودآگاهی نیاز به اندیشه ورزی است.

این جامعه نیاز به انقلابی اجتماعی دارد. انقلابی که بتواند مناسبات زن و مرد را دگرگون کرده و مناسباتی از زن و مرد را جایگزین کند که معاشرت جنسی، رابطه­ای برای آرامش جسم و جان باشد، جامعه­ای که رابطه­ی زن و مرد بر پایه­های ارزش­های انسانی استوار شود.

انقلاب اجتماعی موضوعی مربوط به فردا نیست، انقلاب اجتماعی نباید پوششی برای زیر فرش راندن مناسبات نابرابر بین زن و مرد باشد، مسیر انقلاب اجتماعی با مبارزه علیه هرگونه ستم و استثمار جنسیتی سنگفرش شده است. 

پا نویس­ها:

1 –  دکتر زهرا بنی یعقوب (عامری)، 27 ساله كه برای گذراندن دوران طرح خود درمناطق محروم به استان همدان اعزام شده بود، يك روز قبل از عيد فطر به اتهام جرم مشهود در يكی از پارک­های همدان بازداشت شد. بازداشت وی 24 ساعت بعد، به اطلاع خانواده­اش رسيد و يک روز بعد جسد وی به خانواده­اش تحويل داده شد. از طرف مسئولان ستاد، علت مرگ خودکشی اعلام می­شود. پزشكی قانونی علت مرگ وی را فشار بر عناصر حياتی گردن توسط جسم رشته مانند و قابل انعطاف و عوارض ناشی از آن تعيين كرده است. اما وجود تناقضات موجود دراظهارات مسئولان ذیربط و اقدامات مأموران ستاد به همراه وجود روابط غیر منطقی در شکل گیری حادثه افزایش حساسیت­ها و احتمال وقوع قتل را مطرح می­سازند.

2 – در این زمینه اظهارات عباس خباز رئیس پلیس نیشابور خواندنی است: "با پيگيری­های‌ دقيقی ‌كه‌ انجام‌ شد، ديری‌ نپاييد كه‌ منشأ شيوع‌ اين‌ شايعه‌ و عامل‌ آن‌ در يکی از بنگاه‌های معاملاتی‌ سطح‌ شهر كشف‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ اصل‌ ماجرا نيز برملا شد. عباس‌ خباز به خبرنگار ما اظهار داشت‌: ماجرا از اين‌ قرار بوده‌ كه‌ چند مرد متأهل‌، پس‌ از اغفال‌ يک‌ زن‌ جوان‌ خانه‌دار، وی‌ را به‌ خانه‌ای‌ كه‌ از قبل‌ اجاره‌ كرده ‌بودند برده‌ و با او ارتباط نامشروع‌ برقرار می­‌كنند. رئيس‌ پليس‌ نيشابور يادآور شد: اين‌ افراد كه‌ در روزهای‌ نخست،‌ سه‌ نفر بيشتر نبودند پس از گذشت‌ چند روز به‌ 8 نفر افزايش يافتند و در نتيجه، ادامه­ی حضورشان در اين خانه ناممكن شده و تصميم‌ گرفته‌ می­شود كه‌ برای‌ رسيدن‌ به‌ اهداف ‌شيطانی‌، زن‌ مزبور به‌ خارج‌ از شهر برده‌ شود. فرمانده‌ انتظامی‌ نيشابور اضافه‌ كرد: بر اساس‌ همين‌ نقشه‌، ابتدا سه‌ تن‌ از آنان‌ كه‌ از قبل‌ با زن‌ مزبور ارتباط داشتند، وی‌ را توسط موتورسيكلت‌های ‌خود، به‌ باغی در نزديكی‌ يكی‌ از روستاهای‌ اطراف‌ نيشابور می­‌برند و سپس‌ طبق‌ قرار و نقشه­ی‌ از پيش‌ طراحی‌ شده‌، ساير افراد‌ نيز به‌ آنان‌ می­پيوندند. خباز افزود: اين‌ افراد مفسد، پس‌ از مصرف‌ مشروبات‌ الكلی‌ و نيز قرص‌ها­ی ‌روان‌گردان‌، با قصد تجاوز به‌ زن‌ فاسد، به‌ وی‌ حمله‌ور می­شوند، كه‌ با مقاومت‌ شديد او مواجه‌ ­می­‌شوند. وی يادآور شد: در حين‌ همين‌ درگيری‌ و مقاومت‌ بين‌ متجاوزين‌ و زن‌ ياد شده‌، يکی از آنان‌، با هدف‌ تهديد و باج‌ خواهی­‌های بعدی‌ از زن‌ مزبور، از طريق ‌دوربين‌ موبايل‌ خود اقدام‌ به‌ فيلمبرداری‌ از صحنه‌ می­‌كند"- منبع: خبرگزاری فارس

3 – تا جایی که نگارنده اطلاع دارد در رسانه­های جنبش چپ در مورد تجاوز جنسی به زنان، نوشته ها بسیار کم و تقریبا نزدیک به صفر است. در جنبش فمینستی آثار ارزشمند بسیاری در مورد تجاوز جنسی و کارکرد آن در روابط زن و مرد  موجود است که مطالعه­ی آنها به درک عمیق­تر و ارتقای آگاهی ما یاری می­رساند.

نوامبر 2007

Azar_darakhshan@yahoo.com