وداع با آن که هزار خنده ی خورشید بر لب داشت

وداع با آن که هزار خنده ی خورشید بر لب داشت!

 

گزارشی از مراسم یادمان رفیق مینا حق شناس


21 ژانویه 2011 شهر لوند

 

روز 21 ژانویه ی 2011 در شهر لوند در جنوب کشور سوئد گرد آمدیم. این آخرین قرارمان با رفیق "مینا" بود تا با "تن خسته و رنجورش برای همیشه وداع گوییم". بیش از 150 نفر از یاران، دوستان، رفقا و خویشانش، همه آن ها که دوستش داشتند و از او آموخته بودند، از سراسر اروپا، از راه های دور و نزدیک گرد آمده بودند. آنان هم که نمی توانستند در کنارمان باشند دلشان با ما بود و بخشی از دل نوشته های خود را در پیام های کوتاه و بلند برای مان فرستادند، که تسلی خاطر بود.

عده ای از رفقا و دوستانش سعی کرده بودند با همه مشکلات خود را زودتر به محل قرار برسانند تا لحظات بیشتری را در کنار هم و خانواده ی او سپری کنند تا هم این لحظات سخت را تاب بیاورند و هم با کمک خانواده مینا،  مراسم وداع با او را آن چنان که شایسته یک زن کمونیست است، تدارک ببینند. خانواده ی مینا همچون خودش با همان لبخند جاودانه پذیرایمان شدند. هرچند که دلتنگ "مینای شکسته" بودند، اما یاران و رفقایش را هم چون آشنایی دیرین پذیرا بودند.

روز وداع سرد و سخت بود. وقتی رهسپار محل خاکسپاری بودیم مهی غلیظ و دلتنگ آسمان شهر لوند را پوشانده بود. می دانستیم که او زودتر از ما سر قرار حاضر است.  پوسترهای سرخ رنگ مینا از قبل  بر روی درختان گورستان چسبیده بود تا به موقع بر سر قرار با رفیق مینا برسیم. کم کم دیگران هم از راه های دور و نزدیک به ما پیوستند و هم گام شدیم تا او را پوشیده در بیرقی سرخ و با سرود انترناسیونال بر لب به خاک بسپاریم؛ و آخرین لحظات را با تمام غمی که در دل داشتیم سرود خوانان با او هم پیمان شدیم تا رهروی راهش باشیم. "آذر درخشان" یار و همراه و رفیق دیرینش چه زیبا و شاعرانه در لحظه خاكسپاری با او وداع كرد:  

 

لحظه سخت وداع با مینا فرا رسیده

 

مینای عزیز وداع با تو چه غمگنانه است

چرا كه شور زندگی بودی

 

رفیق مینا وداع با تو چه اندوهگین است 

چرا كه شعر زندگی بودی

 

مینا جان وداع با تو چه دشوار است

چرا كه عاشق طبیعت بودی و در جستجوی حقیقت

 

رفیق مینا وداع با تو مثل كوه سنگین است

چرا كه تجسم زندگی معنا دار بودی

 

جهانی می خواستی بدون مرز، مذهب، ملت، طبقه

بدون تبعیض و نابرابری

بدون  ستم و استثمار

 

ما با تن خسته ات برای همیشه وداع می گوییم

تا به زایش طبیعت یاری رسانی

 

ما با جسم رنجورت برای همیشه وداع می گوییم

تا بدل به گل و گیاه شوی

 

اما یاد و خاطره ات همواره با ما خواهد بود

 

در نوازش هر نسیم

در همهمه هر باد

در غرش هر تندر

در  موج هر دریا

در خشم هر آتشفشان

 

یاد و خاطره ات همواره با ما خواهد ماند

 

در سوسوی هر ستاره

در روشنایی  روز

در توفان خشم مردم

در لحظه سرخ موعود

در جشن بزرگ ستمدیدگان

 

تو با ما بودی، هستی و خواهی بود

در شوق رهایی زن

در شوق رهایی انسان

 

بدرود رفیق مینا

بدرود رفیق مینا

بدان كه

رویاهایت به خاك سپرده نخواهند شد

بلكه بر كوره راه هایی كه انسانها می رزمند

و خورشید ارزانی یكدیگر می كنند

به گل خواهد نشست.

 

 از قول یكی از کاركنان آرامگاه این مراسم بسیار متفاوت و گرم بود و در این شهر كوچك بی سابقه بود. خصوصاً وقتی که ما پیر و جوان، زن و مرد، ایرانی و غیر ایرانی با مشت های گره کرده سرود "انترناسیونال" می خواندیم یکی از آنان با ما به زبان سوئدی همراه شد "برخیز ای داغ لعنت خورده!" و این سرود راهی بود که تو، رفیق مینا گام در آن نهاده بودی. آری رفیق! "تو از آغوش زمانه رفتی تا بر بستر تاریخ  جاودان بمانی!"

 

 


بعد از ظهر جمعه 21 ژانویه:

وعده ما با سایرین و خانواده ی مینا همان روز ساعت 4 بود تا این بار هم از او بگوییم و از او بشنویم. او را بشناسیم و باز بشناسانیم.

باز هم حضور دوستان و یاران و همراهانش نه خارج از انتظار بلکه در خور بود. سالن مراسم یادبود مملو از یاران و دوستان دور و نزدیک مینا بود. بناچار بسیاری سرپا ایستاده بودند. سالن با  بخشی از اشعار و نامه هایش در کنار پیام های ارسالی بسیارتزئین شده بود. تصاویر مینا از هر گوشه سالن با لبخندی دلنشین به ما می نگریست. همه سعی می کردند او را از لابلای  اشعارش، خاطراتشان و یا گفتگوهای مشترک بیشتر  بشناسند و به یاد بسپارند و یا رد پای زندگی فعال و اثرگذارش را از لابه لای پیام ها و کلام سخنرانان برنامه بیابند.

 مراسم با خواندن سرود انترناسیونال و خواندن شعری از مینا توسط فریبا امیر خیزی كه مسئولیت مراسم را بر عهده داشت، آغاز شد. سپس آذر درخشان در پیامی از طرف حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست - مائوئیست) گفت:

"از اینكه در این لحظات سخت در كنار هم هستیم بسیار خوشحالم. تنها با همبستگی رفیقانه و در كنار هم بودن است كه می توان چنین غم های بزرگی را تحمل كرد. غم مرگ یارانی كه مثل كوه سنگین است."

او سعی كرد از لابلای گفته های مینا و خاطرات رفقایش  هر چه بیشتر ما را با "نسرین"، "ستاره"، "مینا" ... و خصوصیات برجسته اش آشنا کند، خصوصیاتی که باعث شده بود از مینا یک کمونیست، انترناسیونالیست و متعهد انقلابی و مصمم ساخته شود. او سعی کرد ضمن دلجویی و همدردی با خانواده و بستگان مینا به آن ها و ما بگوید که چرا و تحت چه تفکری مینا حتی در زندگی شخصی یک زن صریح، بی پرده، سنت شکن بود. آذر سخنرانی اش را با این شعر شاملو به پایان رساند:

«چراغی در دست

چراغی در دلم

زنگار روحم را صیقل می دهم

آینه ای در برابر آینه ات می گذارم

تا از تو....

ابدیتی بسازم»

او در تفسیر از این شعر گفت:

"منظور شاملو از این شعر "بی نهایت" است، "بی نهایت" کردن بهترین ها. تکرار و تکثیر انسان آزاده و رها از هر ستمی. با احترام و درک آنچه با هم تفسیر کردیم، باید بگویم این بار قرعه به نام تو افتاده است. تکرار و تکثیر تو، بی نهایت کردن تو....  رفیق مینا"

 در ادامه میترا خواهر مینا، یار، همدم و پرستار خستگی ناپذیر تمام روزهای سخت بیماری اش سخن گفت. او اگر چه فشار غم و اندوه می آزردش اما محکم ایستاد و سخن گفت. میترا با احساسی لطیف از خاطرات شیرینش با مینا یاد کرد، از زنی كه علیه بایدها و نبایدها در محیط خانوادگی ایستاد و با كوله پشتی خانه را ترك كرد. او معتقد بود که او و سایر اعضای خانواده اش فکر می کردند مینا را می شناسند اما تازه پس از مرگ مینا و طی برگزاری این مراسم یادبود متوجه شده اند مینا را بقدر کافی نمی شناختند، نه ابعاد وسیع فعالیتش را و نه درجه اثر گذاری و اهمیت فعالیت های او را. شناخت جوانب گوناگون زندگی مینا برای خانواده اش  تازگی داشت. آن ها بیشتر از قبل به مینا و اهداف و آرمان هایش افتخار می کنند.

یكی از برادران مینا در حالی که متأثر بود از هم بازی دوران کودکی خود گفت. او از زبان تیز و صریح مینا برای ما گفت و مبارزه اش علیه مردسالاری را ستود. او با خواندن اشعاری سخنرانی اش را به پایان برد.

از طرف کلیه ی رفقای سیاسی مینا از خانواده ی او قدردانی شد و از اینکه تلاش و زحماتشان بسیار فراتر از برگزاری این مراسم بوده است و در تمام سال های بیماری همچون مردمک چشم از مینا مراقبت کرده اند. به ویژه از میترا که در این دوره یار و غم خوار رفقا و مینا بوده است و با صبر و استقامت خود به همه آموخت، ارزش دوست داشتن و عشق ورزیدن را، همراه با  تعهد و كاردانی.

از طرف حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست - مائوئیست) هفده سروده مینا که در یک مجموعه زیبا به نام "از شکوفه های درخت تن" گردآوری شده بود به کلیه ی حاضرین در مراسم به یادگار تقدیم شد.

جالب اینجاست که خواندن اشعاری زیبا و پر احساس از مینا در لابلای برنامه توسط فریبا نیز خالی از لطف نبود و همه را تحت تأثیر قرار می داد. مینا همان طور که در زندگی ساده، بی پیرایه و مصمم زیست در اشعارش هم با قدرت و مصمم و ساده دلایل زندگی، مبارزه و اهداف و آرمان هایش را بیان می کرد طوری که نیازی نبود او را در لابلای ایهام کلمات جستجو کنیم.

پخش ترانه های مورد علاقه ی او، سرود های انقلابی محبوبش و اسلاید شوهایی که خلاقانه از طرف دوستان ساخته و ارسال شده بود نیز گرما بخش احساسات در هم تنیده ی جمع بود.

لیلا پرنیان از طرف سازمان زنان 8 مارس (ایران- افغانستان) صحبت کرد. سازمانی که مینا یکی از بنیان گذاران و فعالان آن بود. لیلا گفت : "مینا: تو چگونه زندگی کردی که مرگت اینقدر سنگین است؟ تو چگونه زندگی کردی که بهترین های جامعه ی استبداد زده و اسیر ما – موناها، تراب ها، شهرزادها و لیلا ها و یاسمین ها و گیسوها وناصرها و میناها، و بصیر ها و نصرت ها وطاهره ها و حتا آنان که تو را از نزدیک نمی شناختند– این چنین با حسرت می گویند چه حیف که از میان ما رفت! و عهد می کنند که جبهه ی مقاومت در برابر امواج سازش و تسلیم که از هر سو می وزد را محکم کنند."

لیلا پرنیان در پیامش تأكید كرد كه: "مینا، مادر یا خواهر یا همسر هیچ کس نبود. او خودش بود؛ با اراده و تفکری مستقل."

ایرج جنتی عطایی شاعر و ترانه سرای متعهد و مردمی هم که نتوانسته بود در جمع ما حضور یابد از طریق ویدیویی احساسش را با خواندن یکی از اشعارش بیان کرد.

طاهره شمس از فعالین سازمان زنان 8 مارس هم از مینا سخن گفت از چگونگی آشنایی اش با او، تأثیر مینا بر او و ادامه مبارزات؛ از پی گیری و تلاش مینا در آشنایی با زنان افغان و نفوذ در لایه های مختلف زندگی آنان در جهت ارتقا آگاهی آنان و مبارزه با ستم بر زن، از تجربه ی دورانی كه مینا با وی از شهری به شهر دیگر می رفت و با زنان افغانستانی ارتباط بر قرار می كرد.

سیما بهاری دختر خاله ی مینا نیز گفتنی بسیار داشت. از خاطرات شاد کودکی خود با مینا گفت. از دخترکانی که با هم همبازی و همراز بودند و شوق فعالیت سیاسی سرشارشان می کرد ولی در نقطه ی انتخاب های آگاهانه ی سیاسی بر فاصله هایشان افزود اما علاقه و احترامشان به هم را نکاست و دیدار دوباره در تبعید خاطراتشان را زنده کرد.

لیلا قرائی از طرف شبکه ی زنان و رادیو صدای زنان به بیان خاطراتی شاد و بی پیرایه از مینا  پرداخت و از روزهای دور مبارزاتی که در کنار هم در اروپا در پی راه کارهایی برای سازمان دادن به جنبش زنان بودند.

اما مینا رفیقی بود که به یک مرز و یک كشور تعلق نداشت. رفیقی که آرمانش را در رهایی کل بشریت از هر نوع ستم و استثمار جستجو می کرد.  یکی از خصوصیات بارزش نیز انترناسیونالسم او (در عمل و به طور واقعی) بود. رفقایی از دیگر ملیت ها در مراسم حضور داشتند. در این مراسم  رفیق پیتر از آلمان حامل سه پیام بود. نخست پیامی از طرف "گروه مانیفست انقلابی در اروپا" را خواند. سپس پیام یكی از رفقای زن از كمونیستهای تركیه را كه مینا بر زندگی اش اثرگذار بود، خواند. سپس از مبارزات مشترک خود كه هم رزم مینا بود سخن راند. او خاطرات زیبایی از هم کاری با مینا – به ویژه در تظاهرات های اول ماه مه برلین - داشت از تعهد و مسؤلیت پذیری او، از آمادگی اش برای مبارزه حرف زد و از مطالعه ی پی گیرش در به دست آوردن آخرین تئوری ها برای ادامه ی مبارزه. پیتر گفت: "خواندن یكی از نامه های مینا در سال 2005  مرا شوکه کرد چون درك روشنی از جایگاه بحث های باب آواکیان در سنتز نوین از علم كمونیسم ارائه داد. در حالی که من با این که خودم انگلیسی زبان هستم هنوز به آن تسلط نداشتم." در پایان پیتر صحبت های رفیقانه و صمیمانه ی خودش را با خواندن یک آواز ایرلندی پایان داد. او این آهنگ را به مینا تقدیم کرد آهنگی که ایرلندی ها در فراق رفقا یا خانواده آن را می خوانند.

رفیق نصرت تیمور زاده  هم با احساساتی مشابه و انقلابی پیام "حزب کمونیست ایران" به "حزب كمونیست ایران ( م ل م) را برایمان خواند. او در این پیام که از یکی از شعرهای مینا و تاریخ جنبش کمونیستی جان مایه گرفته بود، چنین گفت: "میگویند و ما هم میگوییم که این سلاله را پایانی نیست. از کموناردها آغاز کردهایم و در این طی طریق، هم قلب طپندهی تاریخ بودهایم و هم شکست را تجربه کردهایم. هم آن و هم این بخشی از تاریخ ما بودهاند و هنوز هم نبردمان پایان نیافته است، هر چند که بسیاری از هم سنگرانمان را از دست دادهایم. تکیه گاه ما اردوی کار و زحمت است."

در ادامه گیسو شاکری هنرمند متعهد و مبارز  با اجرای دو آهنگ زیبا، یکی به زبان افغانی و یکی فارسی فضا و احساسات جمع را دگرگون کرد. گیسو با آهنگ "نام چو جاوید شد، مردنش آسان کجاست؟!" حاضرین در سالن را با خود همراه کرد و در قطعه ای که در یادبود مینا خواند بر ادامه ی مبارزات تا سرنگونی جمهوری اسلامی تأکید کرد.

از زمان درگذشت رفیق طی روزهای گذشته، شمار بسیاری از پیام های هم دردی برای رفقا، دوستان و خانواده اش ارسال شده است که در وب سایت سازمان زنان 8 مارس و یا چاپ آن ها و چسباندنش بر دیوار سعی شد این همه احساسات و توجهات را منعکس کنیم اما امکان خواندن این پیام ها و یا حتی لیست آن ها در این مراسم نبود، فقط دو پیام که از ایران ارسال شده بود خوانده شد، یک پیام ارسالی از طرف جمعی از دختران دانشجو و پیامی از طرف "زنانی دیگر" که به وسیله ی فریبا  و طاهره از فعالین سازمان زنان 8 مارس خوانده شد.

در پیام جمعی از دختران دانشجو از ایران آمده بود: "این روزها تنها می خواهیم بدانیم وقتی همسن و سال ما بود چه می کرد وزندگی سراسر مبارزه اش چگونه بود؟ ای دریغ ... چقدر زود رفت و تنهایمان گذاشت. چقدر فاصله داریم تا مانند او شدن. ... چیزی که این روزها به آن مدام فکر می کنیم این است که چقدر سخت است جایگزین او را جستن و پیدا کردن. چقدر مسئولیت مان  فزون تر از قبل شده است. رفتنش باعث شد بیشتر از قبل بدانیم زمان اندک است و ما باید زود رشد کنیم. ... پرچم انقلابی او همیشه افراشته خواهد بود و ما باید ادامه دهندگان آرمان ها و اهداف انقلابی او باشیم. بر می خیزیم چرا که  اگر او بود  نیز همین را می خواست و همین کار را انجام می داد. زیرا زندگی جاریست و مبارزه ادامه دارد."

و در پیام "زنان دیگر" آمده است: "خبر درگذشت زن مبارز و کمونیست مینا حق شناس ما را سخت اندوهگین کرد. ما او را ندیده بودیم اما آرمان و آرزوهای او که رهایی کامل همه ی مردم از رنج جامعه طبقاتی بود را می شناسیم که همانا آرمان و آرزوی ماست." 

در ادامه ی برنامه از حاضرین در مراسم خواسته شد که احساسات و یا خاطراتشان در مورد مینا را با دیگران تقسیم کنند. یکی از حضار که ایرانی نبود با خواندن یک قطعه آهنگ به زبان عربی که هنگام فراق و از دست دادن عزیزان مرسوم است، احساساتش را بیان کرد. پروانه بکاه از خاطراتش با مینا گفت و از اینکه از همت و پیگیری مبارزات زنان کمونیستی چون مینا است که امروزه جنبش زنان را در جایی که هست می بینیم اگر چنین جنبشی و مبارزه و مقاومتی نبود امروز جمهوری اسلامی ستم و سرکوب زنان را به ابعاد دهشتناک دوران حرم سراها باز می گرداند.

اشرف از فعالین تشکل زنان هشت مارس، تأکیدش بر ادامه ی مبارزه بود و برپاخواستن زنان. رفیقی از ادامه راه کمونیستی و در دست گرفتن کمونیزم به عنوان علم توسط مینا گفت. فرخ به یاد مینا و روز دیدارش زورنا نواخت و ...

در پایان مراسم میترا بار دیگر از طرف خانواده صحبت کرد. او پیام داوود پسر مینا و هم چنین مادرش را خواند. مادر مینا به علت بیماری و تألم قادر به صحبت در جمع نبود.

از نظر داوود در یک جمله مادرش زن خوشبختی بود چرا كه آنگونه  كه می خواست زندگی كرد. مادر مینا هم از سختی دوران گفته بود از روزهای سختی که به عنوان مادر زندانی سیاسی برای ملاقات با پسرش 10 سال راه  خانه و زندان را پیموده و با تن بیمارش وقتی چهار سال پیش در غربت مینا را باز یافته و هر دو بیمار بودند و ... میترا این بار از همه حضار تشکر کرد و از اینکه حضورشان چگونه تسلای او، داوود و خانواده است. از رفقای سربداران تشکر ویژه داشت بابت تمام هم راهی ها و هم دلی ها و کمک هایی که در تمام این دوران بیماری انجام دادند. او گفت مینا تنها نماند و تا آخرین روز زندگی اش یعنی هفتم ژانویه ی 2011 به زندگی و ادامه آن امید داشت و در انتظار داروهای جدید بود. او این روحیه را مرهون یاران حزبی و خانواده اش می دانست.

این مراسم گرم، دلنشین، اثرگذار و به یادماندنی با شنیدن یکی از آهنگ های مورد علاقه ی او و هم خوانی سرود انترناسیونال به وسیله ی حاضرین به پایان رسید.

تمامی مراسم به همت رفقای دست اندركار "تلویزیون كومله" (حزب كمونیست ایران) و "تلویزیون آسو سات" ضبط شده و به زودی دراین دو كانال ماهواره ای پخش خواهند شد.

 

سازمان زنان هشت مارس (ایران – افغانستان)

23 ژانویه 2011

www.8mars.com

zan_dem_iran@yahoo.ca