وجیه ترانه از زنان مبارز و آگاهی می باشد که در طی بیش از 20 سال میارزه برای حقوق زنان با رفیق آذر درخشان

گفته های وجیهه ترانه در بزرگداشت رفیق آذر درخشان - فرانکفورت

من آذر درخشان را از سال 96 می شناسم، آنموقع من تشنه دنبال همصدا بودم که مینا(نسرین) را یافتم او نیز  دنبال (من ها) بود . در آن وقت  من با "خانه امن زنان" کار میکردم و برای زنان افغان در آن راستا فعال بودم. روزی برای یکی از فامیل های افغان  که مشکل داشت زنگ زدم ، مینا آنجا بود آن فامیل میخواست مینا را از سر خود رد کند. از من خواست با مینا حرف بزنم در جریان صحبت هردو در یافتیم که همزبانیم. در کمتر از ده دقیقه مینا به خانه ای من آمد.

ما با هم آشنا شدیم برای فرانکفورت و افغانستان کار میکردیم بعدا باسازمان هشت مارس برای افغانستان و واحد فرانکفورت کار می کردیم.

او باور خود را زندگی کرد و زنگی خود را معنا بخشید. یادش گرامی باد. مینا، مرا با آذر اشنا ساخت.اذر هر چه بیشتر بامن اشنا میشد و صحبت می کرد بیشتر در من میتابید .او نخبه بود اما از نخبه گرائی بشدت بیزار.او منتقد بود و انتقاد پذیر.

در یک مورد در کارزار زنان سال 2007 بروکسل در یک صحبت تریبونی مجری برنامه به صحبت کننده گان صرف 5 دقیقه وقت  برای صحبت  تعین کرده بود وقتی اذر صحبت کرد در پایان صحبتش  من ازش انتقاد کردم  که چرا دید سیاسی جنبش زنان را تنها در بر انداختن جمهوری اسلامی خلاصه کردی ؟                                                                                                               

آذر گفت ،وجیهه تو راست میگوئی، اما مجری برنامه چون پنج دقیقه وقت تعین کرده بود نمشد همه ای خواستهای  جنبش زنان را در این مدت باز گو کنم .من به این عقیده بودم که خواستهای جنبش بیشتر از آن است که تنهادربر انداختن جمهری اسلامی خلاصه شود.انتقاد مرا پذیرفت و گفت که من راست میگویم.و از این دست چند مورد دیگر.

 

آذر می آموزاند و می آموخت

                                                             

 مابا هم( سازمان زنان هشت مارس)را نهادینه کردیم و بعد از چند سال به ابتکار آذر با هم (کار زار لغو قوانین ضد زن و مجازات های اسلامی) را بنیاد گذاشتیم. کارزار، کار تاریخی ای بود. فکر این کار و رسیدن به همدیگر، دست بدست هم دادن و در این راه رسیدن، حاصل تلاش زیاد بود و است.  من آنرا برای زنان و جنبش زنان تبریک میگویم .

آذر در من حادثه ای درخشان بود

من به کشوری که ندارم خواهم رفت

روی مزار اولین عشقم ،نامت را خواهم نوشت

آنجا که پیمان مان را نا تمام گذاشتیم،

با نامت تمامش خواهم کرد

در کوچه های که عشق را مخفی کردیم،

 تمامت نامت را خواهم نوشت.

به محرومیت نامه ای زنان

 بر آبستنی های غیر مجاز

روی تن کشتگان بی پرسش

نامت را خواهم نوشت

روی زندگی سانسور شده ای نادیه انجمن

 با خون ریخته ئی ناهید صاعد

 بر تبعید نامه لیلا صراحت

روی کلمات نا تمام ندا

 نامت را خواهم نوشت

به کابل خواهم رفت

به کالبد سوخته ای برهنه زنان

برچادر بیخانگان

برکبودی تن کتک خوردگان

به گمنامی سنگسار شدگان بدخشان

نامت را خواهم نوشت

 بلخ که رفتم

روی مزاررابعه نامت را خواهم نوشت 

در هرات با مهستی بر گذارت خواهم کرد

در بدخشان بامخفی بزرگت خواهم داشت 

با زنان هزاره سرودی از تو خواهم ساخت

هر جا که آزادی اسیر میشود

و ممنوعیت قانون

فریادت خواهم کرد

آنجا می روم «آئیینه ای در برابر ئیینه ات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم»

تا بدانی که به خانه ات بر گشته ای

 

30 ژوئن 2012 فرانکفورت

وجیهه ترانه