کارزار زنان، سالی دیگر، تجربه ای دیگر

گیسو شاکری

زنی با صورتکی سفید و چادری سیاه . سمبل اسارت ، سمبل استثمار ، سمبل بی هویتی ، حاصل یک فرهنگ و نظام و اندیشه ی زن ستیز که زنجیر اسارتش رامعترضانه و در سکوت به زمین  می کوبد  و جمعیت با شعارهای " سرنگون باد  جمهوری اسلامی" ، "آزادی ، برابری" ،" لغوکلیه قوانین ضد زن" ، " نه به امپریالیسم" ، "جهانی نو را خواهانیم " . سکوت تحمیل شده بر او را فریاد می کند. فریادی که در تمام طول مسیر  در فضای شهر رهاست و بیداری را طلب می کند  تا  پژواکش در عمیق ترین گوشه و کنار این همه سیاهی و استثمار نفوذ کند .هشداری باشد و هشیاری ببار آرد.

***

کارزارزنان ،راهپیمایی  امسال را هم پشت سر گذاشت با کوله باری از تجربه های سال پیش و هم چنان با امید به آینده.  با این باورکه این راهی ست بی پایان.  اگر چه هر حرکت و هر سال در نفس خودآغازی نو است، چرا که تجربه های پیش ترش را نیز به همراه دارد.  در راهپیمای  امسال هم همه بودند.  همه ی آن ها که دل شان برای آزادی و برابری انسان می تپد.  همه ی آن ها که این ستم مضاعف تحمیل شده به  زن را  باور دارند یا خود به عنوان زن زخم آن را بر سینه دارند و بار آن را بر دوش می کشند. همه ی آن ها که برابری زنان با مردان را بخشی حیاتی و جدایی ناپذیزاز برابری انسان می دانند که باید روزی تحقق یابد.  همه ی آن ها که باور دارند این درد مزمن را که در فرهنگ و باور یک ملت عمیقا در هم پیچده است، نمی شود به آینده سپرد.  باید همزمان و همراه  با مبارزات طبقاتی  برای احقاق حقوق زحمتکشان ، برای درمان این درد تاریخی ،  خستگی ناپذیر و بی امان کوشید.

                                                       ***

پیام هایی که خوانده شد همه به روشنی، بر بنیان سرنگونی رژیم  زن ستیز حاکم درایران بنا شده بود وحضور زنانی با پیشینه ها و گرایش های گوناگون سازمانی و اختلاف نظرهای سیاسی و فرهنگی در این راه پیمایی، تاکیدی دیگربود بر همان اهداف مشترک یعنی نه به امپریالیست های جهانی  و نه به رژیم ارتجاعی ایران  که تمام قوانین غیر انسانی ضد زن بر بنیان اندیشه و باورش استوار است..  اگر چه ،سرنگونی این رژیم نیز آغاز راهی ست  دراز برای دگرگونی عمقی اندیشه های مردسالارانه و زن ستیزو باورهای فرهنگی که ریشه در عمق تاریخ دارد و سال ها کار و کوشش و تلاش بی وقفه را طلب می کند.  چرا که تجربه تاریج به ما آموخته است که ساده اندیشی  است اگرباورکنیم  که با جابجایی یک رژیم و یا تغییرساخت بنیادین سیاسی و اقتصادی آن می توان ازاین درد مزمن که در جان و تن یک فرهنگ رسوخ کرده و به باور تبدیل شده است، خلاصی یافت و به جامعه ای ایده آل با ارزش های انسانی رسید. این جاست که به روشنی میتوان دریافت که وجود و حضور این گروه منسجم ، با هدف و باور مشترک همان چیزی است که لرزه به تن حاکمان ایران می اندازد.

***

ما هر سال بسیار می آموزیم. امسال نیز بسیار آموختیم. این کوشش ها ابعاد گوناگون دارد که هر بار دشواری راه، کوشش های بی دریغ و نیاز به انسجام را به ما یادآوری می کند. این ها همان نکاتی است که می تواند ما را به پیش برد.  باید بپذیریم که برای خلق جهانی نو  راهی دراز و دشوار در پیش داریم. باید بپذیریم که مبارزه ی طبقاتی بدون  وجود زنانی آگاه  به حقوق سیاسی و فرهنگی و اجتماعی خود ، موفق نخواهد شد.   باید بپذیریم که ما بخشی از جامعه ی انسانی راتشکیل می دهیم که برای تغییر جهان می کوشد.  آن هم در حالی که در سرزمینی،  درگوشه ای از این جهان ، حکومت کور و سیاهی به حیات خود با هزار ترفند و حیله و عوام فریبی ادامه می دهد و جمع آوری امضا و درخواست رفورم در قوانین موجود در چنین رژیمی جز شرکت آگاهانه یا نا آگاهانه در بازی حکومت برای دوامش نیست و در بهترین شکلش هرس درخت پوسیده ای است که ریشه در قرن ها دارد.

بنابراین:

 "اینک وقت کارزار است"

 11 آپریل 2007