نقد فیلم

نقد فیلم

يك راه حل زيادی ساده

آيا تهمينه ميلانی اعلام آتش بس كرده است؟

باربد کیوان

آخرين فيلم تهمينه ميلانی به نام "آتش بس" با استقبال خوبی روبرو شده است. خود وی بارها در سالن های نمايش حضور يافته تا از نزديك عكس العمل تماشاگران را ببيند و از نظراتشان آگاه شود. بخش بزرگی از اين تماشاگران را زنان تشكيل می دهند. نكته ای كه مورد توجه كارگردان قرار گرفته و در مصاحبه ای بر آن تاكيد نهاده، استقبال گسترده جوانان از "آتش بس" است. جنس فيلم طوری است كه تماشاگر می تواند با آن راحت راه بيايد، بدون اينكه منتظر روشن شدن چراغ های سالن باشد تا آخرش به صندلی بچسبد و بعد هم با لبی خندان از سينما خارج شود. "آتش بس" در بسياری لحظات می تواند با مجموعه ای از ديالوگ های طنزآميز، موقعيت های كميك و حتی استفاده از "اسلپ استيك"، تماشاگران را به خنده يا قهقهه وادارد. بعلاوه شخصيت های اصلی فيلم كاملا باورپذير از آب در آمده اند. و همه اينها، نشانه توانايی های تهمينه ميلانی در مقام فيلمنامه نويس و كارگردان است.

ولی يك اتفاق ديگر هم در حاشيه "آتش بس" جريان دارد. تعدادی از منتقدان سينمايی كه نظراتی آشكارا زن ستيزانه و مردسالارانه دارند و تا به حال سايه تهمينه ميلانی را با تير می زدند، نسبت به اين فيلم واكنش مثبت نشان می دهند. می گويند كه ميلانی در اين فيلم، واقع بينانه تر از گذشته به مساله مناسبات زن و مرد نگاه می كند. می گويند كه از "سياه و سفيد ديدن" فاصله گرفته و از "جانبداری مطلق" نسبت به زنان دست كشيده است. می گويند كه ديدگاه های فمينيستی و "ضد مرد"ی كه بر آثار ديگرش سايه افكنده بود در اين فيلم كمرنگ يا تلطيف شده است. خب، وقتی كه آدم با اينجور اظهار نظرات از طرف آنجور افراد روبرو می شود بايد به فكر بيفتد و به "آتش بس" دقيقتر نگاه كند. و فكر می كنم كه قبل از همه، تهمينه ميلانی بايد اين كار را بكند.

داستان "آتش بس" ساده و سرراست است. زوج جوانی در آستانه طلاق قرار دارند. زن طلاق می خواهد و مرد خيال طلاق دادن ندارد. گذر اين دو به طور اتفاقی به يك مطب روان ـ درمانی می افتد. هر يك از آنان، ماجراهای زندگی مشترك كوتاهشان را از ديد خود به صورت "فلاش بك" برای دكتر روانشناس بازگو می كند. ما نيز به همراه دكتر با مجموعه ای از برخوردهای ريز و درشت، بهانه جويی ها، رفتارهای بچگانه، حسادت ها، بدحنسی ها، شيطنت ها، شوخی ها، عدم درك متقابل، بی جنبه بودن ها و عكس العمل های منطقی و غير منطقی در مناسبات شخصيت های اصلی داستان يعنی سايه (مهناز افشار) و يوسف (محمد رضا گلزار) روبرو می شويم. در اين رجوع به گذشته ها، ماجرای آشنايی و دلبستگی اين دو نفر را هم می بينيم. می بينيم كه نزديك شدن و ابراز علاقه  آنان به يكديگر از مسير تنش ها و "رو كم كني" ها می گذرد. اين برخوردها هم برای ما جالب و آشنا است و هم برای دكتر روانشناس (آتيلا پسياني). ولی اين وسط، "آتش بس" رفته رفته با تماشاگر كاری را می كند كه در چند فيلم قبلی ميلانی اتفاق نمی افتاد. در "دو زن"، "نيمه پنهان"، "واكنش پنجم" و "زن زيادي"، تماشاگر زن به درجات محتلف با شخصيت های زن داستان همذات پنداری و يا احساس نزديكی و همبستگی و جانبداری می كرد. و تماشاگر مرد بر حسب اينكه چقدر مردسالار است يا نيست، خشمگين می شد، آزار می ديد، به قول تهمينه ميلانی "حالش بد می شد" و يا به فكر فرو می رفت. در "آتش بس"، تماشاگر جای خود را در كنار دكتر روانشناس می يابد و از پشت عينك او به مناسبات سايه و يوسف نگاه می كند. چيزی كه از دكتر يك شخصيت متقاعد كننده می سازد، "جنبه زنانه" نهفته اوست. منظورم فقط اين نيست كه اين شحصيت، حرفهای زنان را خوب درك می كند. نكته اينجاست كه ميلانی بخشی از نظرات خود در مورد تضاد جنسيتی را از زبان دكتر بيان كرده كه نظراتی جانبدارانه و محقانه است. برای مثال، در يكی از صحنه های فيلم، دكتر در مقابل نظرات سنتی و كهنه و مردسالارانه يوسف كه خيلی حق به جانب ابراز می شود به او چنين می گويد: "منافع همسر تو در امروزی بودن است و منافع تو در ديروزی بودن." يا در جايی ديگر، يوسف را به خاطر ديدگاه های زن ستيزانه اش به طعنه "عضو غير رسمی طالبان" می نامد.

 ولی دكتر، قبل از اينكه بازگو كننده نظرات تهمينه ميلانی باشد يك روانشناس است و به مسائل پيرامون خود از ديدگاهی روانشناسانه نگاه می كند. به جای اينكه ريشه تضادها و چگونگی مناسبات جنسيتی را در مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سياسی و فرهنگی حاكم بر جامعه جستجو كند، در روان انسانها به دنبال علت می گردد. به جای اينكه تغيير و بهبود مناسبات جنسيتی را در پرتو دگرگونی های فكری و اجتماعی بزرگتر ببيند، به روانكاوی و خودشناسی فردی رو می آورد. به جای اينكه از يك ستم تاريخی چند هزار ساله (يعنی ستم مرد به زن در تمامی نظام های مبتنی بر پدرسالاری و مردسالاري) پرده بردارد، تقصير را به گردن لجبازی ها و كج خلقی های "كودكی كه درون ما وجود دارد" می اندازد. نتيجتا به جای اينكه همبستگی زنانه، مقاومت فردی و مبارزه آگاهانه جمعی عليه شكل های مختلف ستمگری جنسيتی و سنت های كهنه را تبليغ و تشويق كند، نسخه شناسائی و مهار "كودك درون هر فرد" را می پيچد.

همانطور كه در تيتراژ فيلم می بينيم، ميلانی داستانش را بر اساس كتابی از روانشناس ايتاليايی تبار "لوچيا كاپاكيونه" نوشته است. پس طبيعی است كه ايده ها و تئوری های روانكاوانه بر فيلم "آتش بس" سايه افكنده باشد. نظير همان بحثهای مشاوره ای و ويدئويی كه دكتر فيلم در اختيار سايه و يوسف قرار می دهد را خانم كاپاكيونه به مراجعانش ارائه می دهد. مساله اينست كه تهمينه ميلانی كه درد را می شناسد و واقعا قصد درمانش را دارد، به نسخه هايی روی آورده كه مشكل بتوان آن را حتی در چارچوب شرايط فردی و زندگی خانوادگی راه حل دانست.

يكی از نقاط قوت "آتش بس" بازی قابل باور گلزار و افشار است. به ويژه محمد رضا گلزار در صحنه تراپی توسط ويدئو به خوبی از پس كار برآمده و لحظه تحول "كودك درون" و مهار و آرامش بعد از آن را تصوير كرده است. همين بازی خوب است كه متاسفانه تماشاگر را بر سر اصل قضيه يعنی "راه حل نبودن" اين گونه روان – درمانی ها به اشتباه می اندازد. نتيجه نهايی فيلم عملا اينست كه: و اين زوج با هم به آشتی رسيدند و يك عمر به خوبی و خوشی زندگی كردند. حتی بگو و مگوی كليشه ای پايانی سايه و يوسف كه با خنده و شوخی اين دو همراه است را نمی توان به حساب اين گذاشت كه فيلمساز اشاره ای به ادامه تضاد و دعوا دارد. اين بگو و مگو، ضعيفتر و گذراتر از آن است كه بتواند مانع تحقق نسخه روانشناس شود.

 اما حيف است كه بحث در مورد "آتش بس" را به مضمون و چارچوب اصلی فيلم خلاصه كنم و از بعضی نكات حاشيه ای آن بگذرم. "آتش بس" در محيط افراد تحصيلكرده و مرفه اتفاق می افتد. سايه و يوسف هر دو مهندس معمارند و وضع ماليشان خوب است. اين موقعيت، مناسباتشان با دكتر روانشناس و باور به مشاوره روانكاوانه و اينگونه راه حل ها را توجيه می كند. مجسم كنيد كه دكتر می خواست بحث "كودك درون" را با زوج هايی از طبقات تحتانی و حتی ميانه حال جامعه به پيش می برد. فكر می كنيد اصلا كسی وقتش را پيدا می كرد كه به اين حرفها گوش بدهد؟ حق ويزيتش را بپردازد؟ يا فرصت داشته باشد خود را در خانه حبس كند و ويدئو تراپی كند؟ در آن صورت تاثير حرفهای دكتر، حداكثر می توانست چيزی در سطح تاثير نصيحت های مددكاران اجتماعی بر زوج های مساله دار  در سالن مجتمع قضايی و پشت در اتاق محكمه طلاق باشد. در عين حال، انتخاب افراد تحصيلكرده و مرفه از سوی ميلانی يك انتخاب هشيارانه است كه نشان می دهد مردسالاری و ديدگاه سنتی زن ستيز، مختص قشرهای سنتی و عقب مانده تر جامعه نيست. بلكه برخاسته از مناسبات حاكم و فرهنگ كهنه ای است كه همه به درجات مختلف به آن آلوده اند. "آتش بس" چند شخصيت كناری هم دارد كه در اينجا فقط به دو تايشان اشاره می كنم. يكی از آنان، دوست جان جانی يوسف است كه تا حالا چهار تا زن طلاق داده و نماد يك مردسالار متفرعن و منفور است. وجود اين شخصيت در فيلم باعث می شود كه جوانب منفی شخصيت يوسف كمرنگ تر به نظر بيايد. بعلاوه در بخش انتهايی فيلم، مقاومت يوسف در مقابل وسوسه های اين شخصيت مردسالار، خيال تماشاگر را راحت می كند كه معالجات دكتر موثر و واقعی بوده است. شخصيت ديگر يكی از مراجعين دكتر است. يك همجنس گرا كه می خواهد با عمل جراحی تغيير جنسيت دهد و زن شود. جای تاسف است كه تهمينه ميلانی از اين شخصيت برای به خنده واداشتن تماشاگران استفاده كرده است. حضور او در "آتش بس" هيچ نوجيهی جز اين ندارد و فيلمساز با نگاهی عقب مانده، رفتار و گرايش جنسی افراد را دست مايه خنده و تمسخر مردم قرار داده است. تهمينه ميلانی به اين واقعيت تلخ بی توجه مانده كه مردم بر مبنای فرهنگ عقب مانده و كهنه و مردسالارانه حاكم، به اين شخصيت به خاطر "رفتار زنانه" اش می خندند. شايد ميلانی در مقابل اين انتقاد، توجه ما را به رفتار "عادي" دكتر با اين شخصيت جلب كند و بگويد كه نظر و رفتار مرا در چهره روانشناس پيدا كنيد. ولی مساله به اين سادگی نيست. اميدوارم كه تهمينه ميلانی به هنگام تماشای فيلمش در كنار تماشاگران به جنس و مضمون خنده آنان نسبت به شخصيت همجنس گرای "آتش بس" پی برده باشد. شايد اگر اين فيلم در كشورهای غربی اكران شود، عكس العمل افكار عمومی مترقی و به ويژه فمينيست های پيشرو به اين نكته در "آتش بس"، تلنگری به ذهن وی بزند و اشكال كار را دريابد.■