نقدی بر فیلم «من مادر هستم» فریدون جیرانی

من زن هستم، قبل ازاینکه مادر باشم!

لیلی پناهی

به نقل از نشریه شماره 13 آتش

"من مادر هستم" را خیلی‌ها دیده‌اند. اعتراضات انصار حزب الله به این فیلم باعث شد سیل تماشاگران به سینماها سر ریز شود. علت اعتراض «زیر سوال رفتن ارزش‌های اخلاقی در جامعه» بود

شخصیت اصلی فیلم یک دختر جوان 19 ساله به نام آوا است. پدر و مادرش هر دو وکیل هستند و در آستانه جدایی قرار دارند. مادر، ناهید مشرقی، وکیل است و تحصیلکرده. زنی خشک و سختگیر که دائم مراقب دخترش است. معتقد است شوهرش اصلا وظیفه پدری را بلد نیست. او ظاهرا مدرن و امروزی است، اما از اینکه دخترش دوست پسر دارد اصلا راضی نیست. این مساله برایش قابل هضم نیست. «مشرقی» نامی است که جیرانی در تمام فیلم هایش بر روی یکی از شخصیت‌های زن می‌گذارد. از دید او، زن مشرقی زنی است فداکار، با اخلاق و یک مادر نمونه. ناهید مشرقی هم چنین خصوصیاتی دارد و بر عکس ظاهرش، زنی است سنتی. او پدرام (دوست پسر آوا) را با شغل و پولی که دارد می‌سنجد. سوالش اینست که آیا پدر پدرام حاضر است برای آوا خانه بگیرد یا نه؟ مادر آوا به همان سنت دیرینه معاملۀ دختر در ازدواج پایبند است. دوستی دختر و پسر برایش وقتی مفهوم و هدف پیدا می‌کند که به قصد ازدواج باشد.

آوا دختریست شاد و پر شر و شور. با لباس‌ها و جوراب‌ها و کفش‌های رنگی. مانند خیلی از دخترهایی که هر روز در خیابان می‌بینیم و یا می‌شناسیم. علاقمند به موسیقی است و ساز می‌زند و دوست پسرش را هم خیلی دوست دارد. علاقه‌ای به زندگی با پدر و مادرش ندارد. چون دائم به او گیر می‌دهند. یک شب آوا به همراه دوست پسرش بازداشت می‌شوند. پدر و مادر برای آزادی او به کلانتری مراجعه می‌کنند. وقتی که افسر به پدر و مادر تشر می‌زند که چرا دخترتان بدون اجازه شما با چند پسر غریبه در زیرزمین تمرین موسیقی می‌کند، آوا به جای آن دو جواب می‌دهد که «من 19 سال دارم و نیازی به اجازه کسی ندارم». مامور کلانتری بر آشفته می‌شود و دستور بازداشتش را می‌دهد. آوا از یک امر بدیهی حرف می‌زند. اعتقاد دارد یک جوان 19 ساله آنقدر شعور دارد که بتواند برای علایق ساده شخصی‌اش تصمیم بگیرد و عمل کند. اعتقادش را به همین سادگی و بکری به زبان می‌آورد. اصلا فکرنمی کند که دارد حرف عجیب و غریبی می‌زند. جیرانی اما این صحنه را ترتیب داده تا عواقب چنین طرز تفکر و رفتاری را نشان مان دهد.

شخصیت نادر دلنواز (پدر آوا) هم برای رساندن پیام فیلم کلیدی است. او با دخترش برخورد راحتی دارد. اهل مشروب است و احتمالا یکی از دلایل جدایی از همسرش همین موضوع است. دوست صمیمی او که سعید نام دارد چند ماهی است از اروپا برگشته. بعد سر و کلۀ سیمین کاشف (همسر سعید) هم پیدا می‌شود. از پاریس برمی گردد تا با سعید در ایران زندگی کنند. جیرانی، مثل همه زن‌های از خارج برگشته در فیلم‌های ایرانی، به دست سیمین سیگار داده تا به اصطلاح چهرۀ منفی و پایبند نبودنش به عرف جامعه را القاء کند. «خصوصیات منفی» سیمین به سیگار کشیدن ختم نمی‌شود. اولا او قبلا دوست دختر نادر بوده . ثانیا شرط او در ازدواج با سعید این بوده که بچه دار نشوند. بچه دار نشدن نقطۀ ضعف بزرگ سیمین است. سعید همیشه از این مساله دلخور بوده و حالا هم از همان شب اول بازگشت با سیمین سرد برخورد می‌کند. سیمین هم ترجیح می‌دهد در هتل اقامت کند.

در شبی که آوا در یک بحران روحی قرار دارد با سعید شام می‌خورد. میل دارد شراب بنوشد. او قربانی اطمینان به «عمو سعید» می‌شود و مورد تجاوز سعید قرار می‌گیرد. فردا صبح آوا رگ دستش را می‌زند تا خودکشی کند اما زنده می‌ماند. آوا از بیمارستان به آپارتمان سعید می‌رود و او را می‌کشد. ناهید مشرقی قصه‌ای جور می‌کند و قتل سعید را به گردن می‌گیرد. آوا حامله شده است. این شوک بزرگی برای او است. ماجرا را فاش می‌کند. سیمین که آوا را مسبب این اوضاع می‌داند خواهان قصاص است. در مقابل تقاضاهای پدر و مادر آوا به این شرط حاضر می‌شود رضایت بدهد که بچۀ سعید را از آوا بگیرد و با نادر هم ازدواج کند! تمام هدف زندگی و هویت سیمین در بچه دار شدن خلاصه می‌شود. او زنی سرکوب شده و انتقام جو است. اما جنینی که در شکم آوا است سقط میشود و سیمین بر قصاص پافشاری بیشتری می‌کند.

در جلسۀ نهایی دادگاه که نادر وکالت دخترش را بر عهده دارد، جیرانی سنگ تمام می‌گذارد. نادر دلنواز اعلام می‌کند که دارد جزای اعمالش را در همین دنیا می‌دهد! او اعتراف می‌کند که در جوانی با سیمین کاشف دوست بوده و سیمین از او حامله شده و خواهان ازدواج با او بوده. اما نادر عاشق همسر فعلی‌اش می‌شود. سیمین از ناچاری جنین 5 ماهه‌اش را سقط می‌کند. این عمل برای همیشه او را از بچه دارشدن محروم می‌کند. نادر معتقد است بلایی که سر آوا آمده نتیجه کردار گذشتۀ خودش بوده و آوا گناهی ندارد.

پشت این صحنه، یک نگاه متافیزیکی و مذهبی قرار دارد که به تماشاگر گوشزد می‌کند خدایی موجود است و حساب و کتابی. برقراری عدالت، دادن جزا و پاداش همه به دست اوست. مسئول بدبختی‌های مان خودمان هستیم. شاید هم داریم تاوان گناهان پدر و مادرهایمان را پس می‌دهیم!

سرانجام آوا حکم اعدام میگیرد و سیمین چارپایه را از زیر پایش می‌کشد. جیرانی سعی کرده ذهن تماشاگر را با نمایش وداع آوا با خانواده‌اش و صحنۀ اعدام در صبح غمناک پاییزی چنان تحت تاثیر قرار دهد که دربست پیام‌های ایدئولوژیک فیلم را قبول کند. هدف جیرانی از نمایش صحنۀ اعدام آوا بر پردۀ سینما تفاوت زیادی با هدف حکومت اسلامی از انجام اعدام در ملاء عام ندارد. فلسفه‌ای که مدافعان این جنایت وحشیانه تبلیغ می‌کنند اینست که هرکس این صحنه را ببیند اگر در آستانۀ انجام گناهی قرار بگیرد به فکر عواقبش می‌افتد و از گناه کردن منصرف می‌شود.

جیرانی ماجراها را چنان پشت هم می‌چیند و نکته‌ای را پررنگ و نکته‌ای دیگر را کمرنگ می‌کند که عملا تجاوز سعید به آوا به مساله‌ای فرعی تبدیل می‌شود. از دید جیرانی شاید سعید تقصیری ندارد و قربانی شرایطی است که سیمین برایش ایجاد کرده است! رابطۀ قتل سعید با تجاوز او به آوا کنار می‌رود. جیرانی همان دیدگاه مسلط بر جامعه مردسالار را تبلیغ می‌کند که زنانی که مورد تجاوز قرار می‌گیرند در هر صورت مجرم‌اند. چه سکوت کنند، چه شکایت کنند و چه از خود دفاع کنند، در هر حالت محکوم‌اند.

نسخه‌ای که جیرانی برای زنان می‌پیچد اینست که نباید سر و گوششان بجنبد. باید سر به راه و فرمانبردار و حافظ حریم خانواده باشند. این خط عمومی بیشتر فیلم‌های جیرانی است. در اکثر فیلم‌های او، زن محور اصلی فیلم هست اما بر اساس دیدگاه خود جیرانی. راه حل مشکلات زنان جامعه از دید جیرانی این است که خلاف جریان امور و ارزش‌ها و سنت‌های غالب حرکت نکنند.

برای زنان جامعه اما راه دیگری هم هست. همیشه راه دیگری وجود دارد. اگر می‌خواهیم آواها قربانی نباشند و صدای‌شان خاموش نشود باید آتش مبارزه علیه نظم موجود را روشن کنیم.