ارسالی از افغانستان به سازمان زنان هشت مارس

سارا آزاد

زهرا (اسم مستعار) دختر بیست ساله یی است که مانند هزاران زن و دختر افغانستان طعم تلخ ازدواج اجباری آن هم در سن خیلی کم، تعرض جنسی، حاملگی ناخواسته و بیوه گ را چشیده و هم چنان در سکوت قربانی نابرابری، ستم و خشونت های خانوادگی، عرف و فرهنگ اسلامی و پدر/مردسالاری جامعه شده که به زنان هرگز جایگاه انسانی قایل نیستند، بعد از تسلط گروه تروریستی طالبان زندگی زهرا تاریک تر از قبل شده است.

همین یک سال پیش پدر زهرا بخاطر نداشتن خانه و همچنین داشتن اولاد زیاد او را بر خلاف میل خودش به عقد پسری معتاد به مواد مخدر در آورد و آنها بعدا به دلیل حامله شدن زهرا در خانه ی پدری و برای پاک شدن این به اصطلاح بدنامی و لکه ننگ مجبور شدند هر چه زودتر عروسی بگیرند تا حرف از دهن مردم بیفتد. اما دقیقا چهار روز بعد از عروسی شان شوهر زهرا ناپدید می شود و پس از ده روز جسدش که بشکل فجیعی از سوی طالبان بقتل رسیده بود با پنج تن دیگر در یک گوشه دور افتاده پیدا می شود. بخاطر وضعیتی که جسد داشت برای آخرین بار هم او را به زهرا نشان ندادند و زهرا با طفلی در شکم بیوه شد.

زهرا می گوید: نمی دانم با این شکم که روز بروز بزرگتر میشود چه کار کنم. مجبورم او را بدون پدر به دنیا بیاورم. او با هق هق و گریه در حالی که به سختی میتوانست حرف بزند و بغض گلویش را گرفته بود به من گفت که نمی خواهد زنده باشد و اگر طفلش نمی بود تا حالا خودکشی کرده بود. او می گوید کاش طفلش سقط شود و از بین برود؛ چون دیگر زندگی ای برایشان باقی نمانده و تمام آرزو هایی که برای خوشبختی اش داشت تا در خانه ی شوهر و کنار شوهرش به آن برسد با او یک جا در خاک دفن شد و حالا زندگی بدتر و سرنوشت سیاه تر از قبل در انتظارش است. او گفت نمی داند بعد از این بر سر خودش و طفلی که در شکم دارد چه می آید و هیچ امیدی برای آینده شان ندارد.

در همین حال صابره ی شانزده ساله و شاگرد صنف نهم مکتب، دختر دیگری است که قربانی ازدواج اجباری و فقر شده است. وقتی به دیدنش رفتم از او پرسیدم که چرا ناخواسته تن به این ازدواج داده است.

صابره گفت چاره ای ندارد و با وجود مخالفت های زیاد، پدرش بخاطر تامین مایحتاج زمستان و بر خلاف میل و خواسته خودش او را مجبور کرده است که این ازدواج را قبول کند. هیچ کسی را ندارد تا او را کمک کند. صابره گفت پیش پدرم التماس کردم تا من را بگذارد درسم را ادامه بدهم ولی پدر در جواب گفته، که نه مکتبی است و نه درس خواندن تو در این شرایط آینده ای دارد؛ چون حکومت بدست طالبان است و طالبان محال است فرصت تحصیل و کار به شما بدهد.

قصه زندگی تلخ زهرا و صابره، قصه زندگی هزاران دختر بچه ای است که با ازدواج اجباری، برای گرفتن مقدار پولی برای ادامه حیات خانواده، به فروش رسیده اند و از دوران قدرت گیری طالبان ازدواج اجباری وسیعا گسترش پیدا کرده است.

سه ماه از تسلط نیروی ارتجاعی و زن ستیز طالبان می گذرد و موازی با آن وضعیت اقتصادی نیم بندی که با تزریق پول از خارج و توسط امپریالیست های آمریکایی و بقیه تامین می شد، بهم خورد و کاملا سقوط کرد. این امر که باعث افزایش فقر، بیکاری، نبود پول کافی و مواد اولیه خوراک در بازار شده، خانواده های بیشماری را مجبور به فروش دختران شان کرده است حالا چه تحت نام ازدواج، خدمتکار و.....

عقب نگه داشته شدن جامعه سنتی افغانستان بشکل خیلی سیستماتیک توسط امپریالیسم، حاکمیت قوانین ارتجاعی اسلام بر مردم، ناآگاهی و داشتن ذهنیت های طالبانی در بین مردان؛ ارزش و جایگاه زنان را خصوصا با به روی کار آمدن طالبان بیش از پیش تنزل داده و به ابزار و کالای قابل خرید و فروش و مایملک عام و تام مردان بدل ساخته است. ستم بر زنان بشکل عریان تر و گسترده تر اعمال می شود و همه اختیارات زنان و دختران نسبت به بدن شان از آنها گرفته شده است. طالبان درس و تحصیل را برای دختران حرام میدانند و بعد از تسلط، از نخسین اهداف عملی شان بسته کردن مکاتب و دانشگاه ها بروی دختران بود ولی خرید و فروش دختران را بشکل جنس با وضع کردن قوانین ارتجاعی و غیر انسانی تسهیل کرده و حلال میدانند و این کار هیچ مجازاتی در قبال ندارد؛ زیرا در بعضی مناطق طالبان اعلان کردند که گله یا همان شیربهای دختران نیم بوجی گندم باشد و اگر کسی بیشتر از آنرا از خانواده داماد مطالبه کند مجازات خواهد شد و در بعضی مناطق طبق اعلامیه ی طالبان، دخترانی که سن شان بیشتر از بیست سال باشد و ازدواج نکرده باشند باید به عقد نیروی های عمارت اسلامی در بیایند. بنابر این مردم و کسانی که دختردار بودند از ترس آنها مجبور شدند دختران شان را از هر راهی که شده به عقد هر کسی به جز آنها در بیاورند. مردم بشکل بی رحمانه ای دختران شان را در معرض فروش زیر نام ازدواج گذاشته اند.

طالبان که به قتل و کشتار خو گرفته اند نمی توانند دست از کشتن مردم بردارند و به این کار وحشیانه ی شان ادامه میدهند فقط با این تفاوت که دیگر آن را به عهده نمی گیرند و علت آن را به گردن داعش و افراد ناشناس می اندازند. که این خود فشارها را بر زنان و خانواده های آنها، مخصوصا آنهایی که دیگر نان آور ندارند بیشتر کرده است و طالبان که نتوانسته و نمی خواهند زمینه ی اشتغال را برای زنان و خانواده ها فراهم کنند، زندگی را برای این دسته از زنان غیر قابل تحمل کرده اند. علاوه بر مشکلاتی که زنان و خانواده ها، برای سیر کردن شکم خود بر دوش می کشند، فشارهای روحی و روانی و خشونت های فیزیکی دمار از روزگار این کودکان دختر و زنان در آورده است.

همه این شرایط ناگوار و تلخ، باعث شده است که یاس و نا امیدی عمیقی وجود این دسته از زنان را در بر بگیرد. بسیاری از دختران دانش آموزکه قبلا مکتب می رفتند در حال حاضر به کارهای خانه و خانه داری مشغول اند. بسیاری از دانش آموزان دختر که حالا به خاطر طالبان خانه نشین شده اند، مورد خشونت های گوناگون قرار می گیرند. این دختران که نمی توانند به مدرسه و دانشگاه بروند با بی رحمی تمام با قنداق تفنگ و شلاق به کنج چهار دیواری خانه هل داده شده اند.

16 نوامبر 2021

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 55

فوریه ٢۰٢٢ / بهمن ١۴۰۰