گزیدهای از بولتن ویژهی دهمین مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس (ایران ـ افغانستان)
گزیدهای از بولتن داخلی تدارک برای دهمین مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس را ازاینجهت در اختیار خوانندهگان نشریهی هشت مارس قرار میدهیم که بتوانند خطوطی که بهطور فشرده از چندین سال فعالیت این سازمان و همچنین اتکا بر عالیترین ایدههای انقلابی سنتز شده است را به بحث و گفتگو بگذارند و از این طریق به گسترده شدن ایدههای انقلابی در خدمت به رهایی زنان یاری رسانند.
هشت مارس
مقدمه:
در شرایط خطیر کنونی، ما دیگر نمیتوانیم به اشکال سابق فعالیت کنیم. متناسب با اوضاعی که به وجود آمده و درنتیجهی آن فرصتهای بسیاری آفریدهشده است، از ما طلب میشود که بیشتر از گذشته در عرصهی نظری دخالت کرده و تلاش کنیم این نظرات را علاوه بر استفادهی وسیع از دنیای مجازی، همچنین بهطور مستقیم در کار تودهای در اختیار مردم و بهطور مشخص زنان قرار دهیم. ما باید در اوضاعی که به وجود آمده است کیفیت نگرشمان را بیشازپیش تکامل دهیم. این تکامل به درجات زیادی وابسته به این است که چگونه با برنامه و نقشه، صف فعالین آگاه این سازمان را وسیعاً گسترش دهیم. درعینحال پیشبرد مبارزات گوناگون از جلساتِ بحث و گفتگو، سمینار و ... گرفته تا مبارزات خیابانی نسبت به گذشته بهمراتب از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ هم در سازماندهی نیروها و هم در افکار عمومیِ مردم مترقی کشورهایی که در آن زندهگی و فعالیت میکنیم.
جمعبندی فشردهای از 20 سال فعالیت نظری و عملی:
سازمان زنان هشت مارس (ایران ـ افغانستان) طی بیست سال فعالیت نظری و عملی خود، به دستاوردهای ماندگاری در تاریخ جنبش زنان و بهطور مشخص جنبش انقلابی دستیافته است. این سازمان از فراز و نشیبهای سیاسی و افتوخیزهای مبارزاتی سرفراز گذر کرده و خود را بهعنوان یک تشکل انقلابی که همواره آماج مبارزاتاش را عاملین اصلی فرودستی زنان ـ یعنی کلیت رژیم جمهوری اسلامی و حامیان بینالمللیاش ـ قرار داده است، نهتنها در جنبش زنان، بلکه در بین سایر نیروها به ثبوت رسانده است.
سازمان زنان هشت مارس با هدفِ به راه انداختنِ مبارزهی متحد و سازمانیافتهی زنان علیه ستم جنسیتی تشکیل شد. این سازمان از مبارزات زنان در سراسر جهان و مبارزات زنان در ایران ـ بهویژه جنبش نوینی که از هشت مارس 1357 آغاز گشته ـ الهام گرفته و بر تجارب و سنن انقلابی جنبش جهانی زنان متکی است.
در اولین شمارهی نشریه که در سال 78 منتشر شد، گفتیم که میخواهیم نقاب از چهرهی دشمنان آزادی و برابری زنان برداریم، دوستان دروغین را افشا کنیم، مرز روشنی با جمهوری اسلامی و امپریالیستهای مردسالار ترسیم کنیم، نظام مردسالار را در تمام عرصهها از خانه تا کارخانه از قلمرو علم تا میدان هنر به مصاف بطلبیم و به بالا بردن آگاهی حول مسئلهی زنان یاریرسانیم ... و هنوز بعد از گذشت بیست سال به عهد خود پایبندیم و از پا ننشستهایم.
پیشبرد بیست سال مبارزهی متشکل و هدفمند توسط این سازمان و اتکا و یادگیری از تجارب جنبش انقلابی جهانی، زمینهای مادی ایجاد کرد که بتواند درک از ستم جنسیتی و ربط آن بهعنوان بخشی از مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سیستم سرمایهداری/ امپریالیستی حاکم برجهان ـ که کشوری مانند ایران نیز در آن ادغام است ـ را بالا برده و تعمیق بخشد. درعینحال این تشکیلات تلاش آگاهانهای کرد که فعالیتهایش در عرصهی نظری و عملی در خدمت به امر استراتژیک این مرحله، یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بهعنوان عامل اصلی ستمگری بر زنان و سایر اقشار و طبقات مردم برای انجام انقلاب و نه چیزی کمتر از آن قرار گیرد.
تشکل ما از ابتدا بر روی این حقیقت انگشت گذاشت که جنبش زنان سیاسی است و تلاش کرد در برابر استدلالاتی که میگفتند: «جنبش زنان صنفی است»، یا «مبارزه علیه ستم جنسیتی ربطی به سیاست ندارد و نباید شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را پیشاروی خود قرار دهد»، نشان دهد که این نوع نگاه خصوصاً در بین نیروهای ضد رژیم عملاً دست جریاناتی که تلاش دارند جمهوری اسلامی را از تیررس مبارزهی زنان خارج سازند، باز میگذارد. درعینحال این طرز تفکر عملاً صحنهی سیاسی را ـ هر چه بیشتر ـ برای مردان باقی میگذارد. ما بهدرستی تأکید کردیم طرح موضوع زنان یعنی انگشت گذاشتن بر یکی از حساسترین مراکز عصبی رژیم جمهوری اسلامی. نادیده انگاشتن موضوع ستم بر زنان، چشم بستن بر این واقعیت اساسی است که ستم بر زن در تاروپود کلیهی مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بافتهشده و قدرت سیاسی رژیم جمهوری اسلامی با تمام قوا پشت آن ایستاده است؛ و هرگونه اقدام برای تغییر موقعیت ستمدیدهگی ِزنان به معنی رودررو شدن با جمهوری اسلامی است. درعینحال بهدرستی این واقعیت را هم پیش گذاشتیم که زنان فقط با قدرت سیاسی حاکم روبهرو نیستند. آنان با قدرت مردان هم روبهرو هستند. بسیاری از زنان شورش علیه دولت را از شورش علیه دولت کوچک که در خانه حاکم است و دست و پایشان را بسته و آنها را از صحنهی اجتماعی دور نگاه داشته، شروع میکنند. بر این اساس بود که گفتیم، ما باید به برانگیختن زنان ـ برای گسستن زنجیرهای بردهگی و پیوستن به صفوف سازمانیافته، متحد و انقلابی زنان در راه زیرورو کردن کل جامعه ـ توجه ویژه کنیم.
با چنین درکی این سازمان، بیست سال پیش، با ابتکار و تخصیص نیرو و حمایتهای ضروری ـ برای راهاندازی یک تشکل انقلابی زنان ـ از جانب «اتحادیهی کمونیستهای ایران- سربداران» به وجود آمد. ارزیابیهای اولیهی مبتکرین این تشکل در آن دوره این بود که جنبش زنان در حال رشد است و درنتیجهی این رشد انجمنها و تشکلات پراکنده و متعددی به حول موضوع زنان شکلگرفته است، ضرورت این دوره ایجاب میکند که ما هم به سهم خود در راستای متحد کردن این جنبش حول یک سیاست انقلابی فعالیت کنیم. بر پایهی این درک، فراخوانی در پاسخگویی به این ارزیابیِ سیاسی منتشر شد. این فراخوان یک چارچوبهی سیاسی که مهمترین مشخصهی آن مرزبندی با رژیم جمهوری اسلامی و قدرتهای سرمایهداری جهانی بود، پیش گذاشت. این فراخوان مورد استقبال قرار گرفت؛ و بازتاب خود را در برگزاری اولین جلسهی خود در روز جهانی زن، 8 مارس 1998(۱۷ اسفند ۱۳۷۶) نشان داد؛ اما باید به این حقیقت نیز اشاره کرد که بهترین مواضع، بدون فعالیت گستردهی عملی در خدمت به متحقق کردن آن مواضع و تعمیق آن، بهخودیخود نمیتواند گرهی از گرههای بیشمارِ جنبش انقلابی بهطور کل و جنبش زنان بهطور خاص باز کند. این فعالیت شبانهروزی بنیانگذاران این تشکل بود که توانست، طی دوران کوتاهی حمایت بسیاری از فعالین و برخی تشکلات زنان را به فراخوان جلب کند.
در همان دورهی شکلگیریِ سازمان زنان هشت مارس، قدمهای اولیه اما مهمی برای همبستگی جهانی زنان در متحدشدن با برخی از زنان افغانستانی برداشته شد. خصوصاً در دورهای که امپریالیسم آمریکا و متحدیناش برای موقعیت زنان در افغانستان اشک تمساح میریختند؛ اما موضوع اصلی، پاسخی به امر مبارزهی مشترک بین زنان ایرانی و افغانستانی بود. بهویژه حمایتی که زنان و دختران جوان افغانستانی در کویته از فراخوان نمودند. باید به این موضوع نیز اشاره نمود که در همان دوره در کویتهی پاکستان نیز با دخالتگری حزب کمونیست افغانستان و اختصاص نیرو و... «دستهی هشت مارچ» در پیوند با سازمان زنان هشت مارس به وجود آمد.
یکی از نکات مهمی که از بیست سال فعالیت گستردهی نظری و عملیِ تشکل زنان هشت مارس میتوان استخراج کرد این است که بدون داشتن هستهای مستحکم از زنان کمونیست انقلابی ـ در مرکز و صفوفِ آن ـ که بهطور تماموقت فعالیت میکنند، نمیتوانستیم این راه پرپیچوخم ـ خصوصاً در عرصهی سیاست ـ که در دورههای متفاوت در مقابلمان قرار گرفت را سرفراز و بدون مماشات با مرتجعین زنستیز جمهوری اسلامی و حامیان بینالمللیشان، طی کنیم.
«اصلاح»طلبان حکومتی و برخورد ما به آنها:
سازمان زنان هشت مارس اولین مجمع عمومی خود را پس از دو سال فعالیت در فوریهی سال 2000 (بهمن ۱۳۷۸) برگزار کرد. در این نشست سهروزه که با حضور اکثریت فعالین و برخی مهمانان برگزار شد، پس از بحث و گفتگوی بسیار اولین اساسنامه و منشور این سازمان به تصویب رسید و هیئت مسئولین انتخاب شدند.
بلافاصله پس از مجمع عمومی، یکی از درخشانترین فعالیتهای عملی این سازمان همراه با سایر نیروهای مبارز و مترقی رقم خورد؛ اعتراض و افشای سیاستهای فریبکارانهی «اصلاح»طلبان حکومتی و غیرحکومتی و حمایت آشکار امپریالیسم آلمان از آنان در «کنفرانس برلین» در آوریل 2000 (فروردین ۱۳۷۹) که منجر به توقف کنفرانس گردید.
کنفرانس برلین در حقیقت ادامهی فعالیتهای بینالمللی رژیم جمهوری اسلامی برای جلب حمایت بینالمللی و ترسیم یک چهرهی دمکراتیک در سطح جهانی بود. جمهوری اسلامی برای ثبات بخشیدن به موقعیت داخلی و بینالمللی خود، هم از زاویهی سیاسی و هم از زاویهی اقتصادی، نیاز به حمایتِ علنیترِ دول امپریالیستیِ غرب داشت. امپریالیستهای غربی ازجمله آلمان نیز از مدتها پیش از طریق رسانههای گوناگون به تبلیغ «روند دمکراسی و اصلاحات» زیر سایهی خاتمی و دولتاش پرداخته بودند؛ و این کنفرانس در حقیقت باید زمینهی روابط آشکارترِ آلمان با ایران را در افکار عمومی مهیا میکرد. برای نیل به چنین اهدافی، خانهی فرهنگهای جهان «بنیاد هانریش بل» با همکاری سفارت ایران و همچنین تودهای ـ اکثریتیها و برخی چهرههای خودفروخته همچون «بهمن نیرومند» تدارک چنین کنفرانسی را دیده بودند. برای موجه جلوه دادن کنفرانس و بهاصطلاح تبلیغ «آشتی ملی» ترکیب سخنرانان کنفرانس شامل برخی از شکنجهگران و بازجویان سابق و فرماندهان سپاه پاسداران ـ که در آن دوره چهرهی «دمکرات» به خود گرفته بودند ـ در کنار برخی از چهرههای سرشناسِ هنری و سیاسی که جزو ناراضیان رژیم محسوب میشدند، بود.
در آن دوره ـ یعنی با به روی کار آمدن خاتمی ـ و دادن وعدهووعید به مردم و انتشار شماری نشریه، این توهم در دل بسیاری از روشنفکران و نویسندهگان، دانشجویان و جوانان، زنان و ... آفریده شده بود که اوضاع بهسوی دمکراتیزه شدن پیش میرود. در حقیقت پشتیبانی بخشی از روشنفکران و نویسندهگان به همراه برخی احزاب، جریانات و سازمانهای رسوا و بدنام در داخل و خارج از کشور از خاتمی و دولت اصلاحاتِ وی در خدمتِ به وجود آوردن فضای خاکستری بود. فضای خاکستری فضایی بود که هم روشنفکران و ناراضیان در آن قرار میگرفتند و هم بخشهایی از حکومتیان که سابقهی جنایت داشتند و «مخالفت»شان با بخشی از هیئتحاکمه برای نجات کل نظام جمهوری اسلامی بود. کنفرانس برلین بخشی از تلاش رژیم برای ایجاد و تقویت این فضای خاکستری بود.
سازمان ما برای افشای اهداف شوم این کنفرانس که عمدتاً علیه منافع اکثریت تودههای مردم در ایران و همچنین علیه خیل عظیم پناهجویان در آلمان بود، بیانیهای منتشر کرد که در آن فراخوان پیوستن زنان در اعتراض به این کنفرانس را پیش گذاشت و برای عملی کردن آن بیوقفه فعالیت نمود.
اعتراض به این کنفرانس از همان روز اول و دقایقِ گشایش آن توسط معترضین با شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی!» آغاز شد. در روز دوم کنفرانس، در اثر ادامهی اعتراضات، سازماندهندهگان مجبور شدند که توقف کنفرانس را اعلام کنند و این یک دستاورد مهم برای جنبش انقلابی بود.
این مبارزه اما خود موجب شکافی در بین معترضین نیز شد. برگزارکنندهگان سعی کردند تاکتیک معینی به کار برند؛ و از برخی سازمانها بخواهند که نمایندهگان خودشان را انتخاب کنند تا آنان نیز بتوانند چنددقیقهای در کنفرانس صحبت کنند. بر سر استفاده از تریبون شکافی در بین مخالفین به وجود آمد، بین کسانی که بههیچوجه نمیخواستند با استفاده از این تریبون به آن مشروعیت بخشند و آنهایی که آن را فرصتی برای اعلام وجود خود میدیدند. سازمان ما قاطعانه استفاده از این تریبون، در آن شرایط خاص را رد کرد. چراکه معتقد بودیم که اگر ما به امثال «شهلا لاهیجی»، «مهرانگیز کار» و «محمود دولتآبادی» اعتراض داریم که چرا در کنار شکنجهگران نشستهاند و جنایات رژیم را پردهپوشی میکنند، خودمان نمیتوانیم همان کار را انجام دهیم. علیرغم اینکه برخی سازمانها و افراد به شکلی زننده دستپاچه شدند و از آن تریبون استفاده کردند، اما اعتراضاتِ یکپارچهی خودبهخودی و آگاهانهی برخی تشکلات ازجمله سازمان ما این تاکتیک مماشاتگرایانه را خنثا کرد و عملاً کنفرانس متوقف شد.
کنفرانس برلین دستاوردهای دیگری نیز داشت. مسائل مهمی رو آمد که مهمترینِ آن، موضوع زنان بود. زنان در این کنفرانس به اشکال گوناگون، اعتراض خود را به بیش از بیست سال سرکوب زنان نشان دادند. برهنه شدن یک هنرمندِ زن در مخالفت با حجاب اجباری و همچنین صف یکپارچه و متشکل زنان در افشای ترفند «دمکراتیزه شدنِ» رژیم زنستیز جمهوری اسلامی و ژستهای اصلاحطلبانه و عوامفریبانهی آنان نقش مهمی ایفا نمود.
شاید بتوان گفت که این اولین حرکت نیروها و تشکلات مبارز و انقلابیِ مخالف رژیم در خارج بود که تأثیرات بسیاری روی مسائل جامعهی ایران داشت و مدتها موضوع بحث بود. برخی از مخالفینِ رژیم مجبور شدند بر سر موضوع زنان، فصل مشترک خود را با فرهنگ عقبمانده و زنستیز رو کنند. این خود زمینهی بحث و تعمیق موضوع زنان در بین تشکلات زنان و فعالین زن شد.
کنفرانس برلین موجب شد که طرفداران خجالتیِ دوم خردادیها مجبور شوند شرم را به کناری گذاشته و وقیحانه حرکت صدها مخالف رژیم را ـ که حاضر نبودند با هیچ ترفندی با جمهوری اسلامی و مبلغین «اصلاحات» آن سازش کنند ـ محکوم کنند. درواقع کنفرانس برلین موجب شد که صفبندی جدیدی که بر اثر «دوم خرداد» به وجود آمده بود تا حدودی روشنتر شود.
درعینحال کنفرانس برلین تدارکی آگاهانه از جانب دولت آلمان و سفارت جمهوری اسلامی و ... برای سفر خاتمی به آلمان بود. بر همین اساس پس از کنفرانس برلین حملاتِ وسیع و نقشهمندی در داخل و خارج، از جانب برخی نیروها و جریانات طرفدار دوم خرداد، به نیروهای مترقی و انقلابی و فعالین منفردِ مبارز در این کنفرانس شد تا بهاصطلاح آنان را ایزوله کرده و مانع تقویت و شکلگیری یک اتحاد پرقدرت علیه سفر خاتمی در ژوئیهی 2000 (تیر ۱۳۷۹) شوند.
در سازماندهی تظاهرات علیه سفر خاتمی به آلمان، ازنظر سیاسی دو موضوع برای سازمان ما از اهمیت بالایی برخوردار بود.
یکم: پیش گذاشتن شعار سرنگونیِ این رژیم، آنهم بدون اما و اگر؛ چراکه بهدرستی بر این حقیقت انگشت گذاشتیم که هرگونه بهبود و تغییر در موقعیت مردم و بهطور مشخص زنان با سرنگونی این رژیم به وجود خواهد آمد.
دوم: موضوع افشای امپریالیستهای آلمانی و همدستی آنان با دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی بهعنوان عامل اصلی ستم و استثمار مردم بود.
ما برای اعتراض به سفر خاتمی تیشرتهایی درست کرده بودیم که روی آن تصویر زنی بود که حجاب خود را میسوزاند؛ و پشت آن مطالبات زنان را نوشته بودیم. سخنگوی سازمان زنان هشت مارس زندهیاد رفیق «آذر درخشان» از سخنگویان اصلی این ائتلافِ ضدرژیمی در تظاهرات بود.
این تظاهرات به خاطر رزمندهگیاش که در سخنرانیها و شعارها منعکس میشد با هجوم پلیس و دستگیری بسیاری از شرکتکنندهگان روبهرو گردید؛ و یکی از دستگیرشدهگان آذر درخشان بود ـ که روز بعد عکس دستگیریاش در روزنامههای اصلی آلمانی چاپشده بود ـ اما سایر فعالینِ سازمان ما و دیگر نیروهای حاضر در تظاهرات تمام سعی و تلاش خود را به کار بردند که تظاهرات اعتراضی را ادامه دهند. این تظاهرات باعث شد که هم رژیم جمهوری اسلامی و بهطور مشخص دولت «اصلاحاتِ» خاتمی و هم یاریگران این جلادان یعنی دولت آلمان به درجاتی در افکار عمومی افشا گردند. این افشاگری هم از طریق فعالیت مشخص ما و دیگر نیروها و هم از طریق انعکاس آن در مدیای آلمان انجام گرفت.
همواره بر بستر اوضاع عینیِ معین ـ مثل دورهای که یک جناح از رژیم اسلامی ادعای اصلاحات را پیش گذاشت ـ شرایطی به وجود میآید که صف دوست و دشمن مخدوش میشود و نیروی آگاه، نقش و مسئولیت کلیدی خواهد داشت. هدف از اشارهی مفصلتر به دو مبارزهی «کنفرانس برلین» و «سفر خاتمی» که سازمان ما نقش بهسزایی در پیشبرد هر دو داشت، بیرون کشیدن تضادها و دستاوردهای این مبارزات و جمعبندی صحیح از آن است. چون علاوه بر دستاوردهایی که برشمردیم، درعینحال این مبارزات زمینهای برای شناخت بیشتر از برخوردِ نیروها، تشکلات و فعالین در حوزههای گوناگون را مهیا کرد؛ برخورد آنها نسبت به «اصلاحات»، خاتمی، دوم خردادیها و همچنین موضعگیریهای آنان نسبت به موضوع ستم بر زن و چگونگی حل آن. ذکر این دو مبارزه در این جمعبندی از بین بیشمار مبارزاتی که سازمان ما بهپیش برده است به این دلیل است که مجدد تأکید کنیم که همواره برای تشخیص اینکه نیروها، فعالین و تشکلات گوناگون از چه درجهای از رادیکالیسم در دفاع از منافع تودههای مردم برخوردارند، موضوعِ چگونگی برخوردشان به دشمن ـ در اینجا برخورد به کلیت رژیم جمهوری اسلامی و حامیان بینالمللیشان (امپریالیستهای غرب و شرق) ـ نقش تعیینکنندهای بازی میکند.
ما از دورهای یاد میکنیم که جو حمایت مستقیم و غیرمستقیم از دوم خردادیها بهطور وسیع هم از جانب دارودستههای سازشکار و جریانات رسوا و خائن به منافع تودههای مردم بهطور علنی طرح میشد و هم از جانب برخی از تشکلات و نیروهای مخالف رژیم ازجمله تعدادی از فعالین حوزهی زنان. در فاصلهی زمانی کوتاهی، دستهدسته، فعالین زن که دورهای نقش معینی در افشای رژیم در سرکوب زنان داشتند، یکی پس از دیگری با باز پس گرفتن مواضع خود و سینهچاک کردن برای «اصلاحات» رژیم، به نفی هرگونه مبارزهی آشتیناپذیر با رژیم جمهوری اسلامی پرداختند. شرایطی که بلند کردنِ پرچم مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی تحت عناوین گوناگون از جانب کسانی که بلندگوی دوم خرداد در خارجشده بودند، تقبیح میشد. از شرایطی یاد میکنیم که ادعای دولت «اصلاحات» در بهبود موقعیت زنان، چنان جوی را به وجود آورده بود که فعالین و سخنگویان لیبرال و رفرمیست دوم خردادیِ جنبش زنان خود را بهعنوان تنها صدای زنان معرفی میکردند و درجهی درستی و نادرستیِ هر تشکل و فعالِ زنی را به درجهی نزدیکی به درک و به کاربرد ترمیم رژیم و اجرای «اصلاحات» درون آن میسنجیدند.
در چنین شرایطی یعنی در تندپیچی که در دورهی خاتمی و دولت اصلاحات وی به وجود آمده بود، بدون ذرهای اغراق، تشکل ما ذرهای از منافع آشتیناپذیر زنان و کل مردم با رژیم جمهوری اسلامی و همهی جناحهای آن ـ از «اصلاحطلب» گرفته تا «اصولگرا» ـ پایین نیامد؛ و در سخنرانیها، اطلاعیههای گوناگون بنا بر نیاز آن دوره، نشریه، سازمان دادن آکسیونهای مختلف، شرکت در جلسات نیروهای گوناگون در سطح ملی و بینالمللی و ... نقش مهمی در افشای بیامان دوم خرداد و دولت «اصلاحات» و مبلغین آن ایفا نمود؛ و این یکی از بزرگترین دستاوردهای سیاسی ما محسوب میشود.
زندانیان سیاسی:
در سالهای قدرتگیریِ جریان «دوم خرداد» و «خاتمی» که بسیاری از نیروهای مسالمتجو و مصلحتگرا در فکر کنار آمدن با رژیم جمهوری اسلامی و چشمپوشی از جنایات و بخشش جنایتکاران بودند، سازمان زنان هشت مارس با شجاعت و برای اولین بار با پیش گذاشتنِ شعار «نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم!» که ملهم از مبارزاتِ مادرانِ مبارزان مفقودالاثر آرژانتینی بود نقش مهمی در اتحاد جریان انقلابی علیه خط سازش با جنایتکاران ایفا کرد. این شعار پس از سالها فعالیتهای این سازمان و سایر نیروهای مبارز و انقلابی، خصوصاً خانوادههای زندانیان سیاسی به شعاری فراگیر بدل شد.
تشکل ما علاوه بر دفاع از همهی زندانیان سیاسی و افشای جنایات رژیم در دههی 60 و خصوصاً تابستان 67، موضوعِ زنان زندانی سیاسی را برجسته کرده و اِعمال ستم بیشتر بر آنان را ـ هم به خاطر زن بودن و هم به خاطر مبارز بودن ـ بیش از سایر نیروها افشا نمود. در آن دوره نیز ما با این استدلالها که «زندان زندان است، بنابراین زن و مرد نکنید!» و ... تحت فشار قرار میگرفتیم. این امر نشان میداد که حتا در میان نیروهای مبارز، درک درستی بر سر موضوع ستم جنسیتی بهطور کل و موقعیت و شرایط زنان در زندانهای جمهوری اسلامی وجود ندارد.
از دهمین سالگرد زندانیان سیاسی تاکنون، سازمان ما همواره به افشای جنایات رژیم در دههی 60 پرداخته است و تلاش کرده تا از جنبههای گوناگون علل این کشتار را خصوصاً به نسل جوان در هر دوره منتقل کند. زخمی که همواره تازه است؛ و نخواهیم گذاشت یاد و خاطرهی زندانیان سیاسی تا سرنگونی این رژیم و محاکمهی آمرین و عاملین این قتلعام و کشتارها از میان برود.
جنبش زنان، جنبشی است جهانی:
ازآنجاکه این تشکیلات خود را بخشی از جنبش جهانی زنان میداند، ازآنجاکه یکی از نقاط قوت ما وجود فعالین افغانستانی در صفوف این سازمان بود، ازآنجاکه ما بهدرستی موضوع ستم بر زن را در سراسر جهان صرفاً فرهنگی و به خانواده محدود نکردیم و عمیقاً به این اصل معتقدیم که موضوع زنان و رهاییشان با سیاست گرهخورده است و آنچه در عرصهی سیاست و اقتصاد میگذرد مستقیماً بر زندهگی زنان تأثیر میگذارد و ... صدایمان را علیه حملهی آمریکا به افغانستان و عراق ... و علیه همهی توسعهطلبیها و وحشیگریهای امپریالیستی ـ که گاهاً پشت لفاظیهای دفاع از زنان پنهان میشد ـ بلند کردیم.
به هنگام اولین نشست آمریکا با سران لویهجرگهی افغانستان در شهر بُن آلمان که برای سروسامان دادن به نظم ضدمردمی در آن کشور برگزار شد، سازمان زنان هشت مارس تنها سازمان زنانی بود که آکسیونی علیه عاملین سلطه و سرکوب و نقشههایشان در منطقهی خاورمیانه و تحت حفاظت شدید امنیتی برگزار کرد.
تشکل زنان هشت مارس جزو معدود سازمانهای زنان ایرانی و افغانستانی بود که علیه تجاوز نظامی و اشغال افغانستان و عراق توسط امپریالیسم آمریکا و شرکا، کارزارهای سراسری سازماندهی کرد.
واقعهی 11 سپتامبر 2۰۰1 بهانهای برای تجاوز به افغانستان شد؛ و «مبارزه با بنیادگرایی و تروریسم و رهایی زنان افغانستان» از وعدههای اشغالگران و توجیهگران این اشغال وحشیانه بود. این درست است که مردم از دست بنیادگرایانی چون طالبان و همچنین جهادیها به تنگ آمده بودند، اما علیرغم آن، بسیاری از آنها فریب دغلکاریهای امپریالیستها را نخوردند و از همان ابتدا به دیدهی شک و ناباوری به این وعدههای توخالی نگریستند. بااینوجود رهبران اشغالگران آمریکایی، انگلیسی و شرکا به همراه مبلغان داخلی و خارجیِ سیستم ستم و استثمار همچنان اطمینان میدادند که «تروریسم را در هم خواهند کوبید»، «بنیادگرایی را شکست خواهند داد»، «زنان رها شده و خشونتهای دولتی، اجتماعی و خانگی علیه زنان پایان خواهد گرفت» و ... در کنار وعدهی بازسازی اقتصادی کشور، برقراری صلح و برگشت 6 میلیون پناهنده به خانههایشان و ...
در آن کارزارهای مبارزاتی ما بهدرستی بر روی این حقیقت انگشت گذاشتیم که امپریالیسم آمریکا و شرکا به دنبال منافع خود هستند که مبتنی بر سیستم ستم و استثمار افسارگسیخته است. آنها چنین جنگی را علیه مردم افغانستان سازماندهی کردهاند و این نهتنها ربطی به منافع تودهها و به منافع زنان ندارد بلکه در ضدیت کامل با آن قرار دارد. مبارزه و افشای سیاستهای اشغالگران و دولت دست نشاندهی آنان و ادعاهای دروغینشان در مورد آزادی زنان را ادامه دادیم. در پانزدهمین سالگرد اشغال افغانستان بهدرستی متذکر شدیم که «قدرتهای امپریالیستی که خود را رهاییبخشان زنان افغانستان معرفی میکردند، درواقع کسانی بودند که در قدرت بخشیدن به جهادیها و بنیادگرایان در افغانستان نقش اساسی داشتند. آنها و گماشتگانشان با اشغال افغانستان قرار بود زنان افغانستان را «رها» کنند. در بخشهایی مثل اجازهی تحصیل، کار و اشتغال که بیشازاندازه به آن میبالند، هنوز هم قادر نشدهاند بخشی از امکانات و آزادیهایی را که زنان و دختران افغانستان قبل از قدرتگیری جهادیها و طالبان داشتند احیاء کنند. کاری که آنها انجام دادهاند این است که جبههی متحدی از بنیادگرایان مختلفِ ضدِ زن را مبدل به قدرت حاکمهی سیاسی تحت نظر خود کنند؛ و آن «دستاوردهای» ناچیزی که بارها به رخ زنان افغانستان و دنیا میکشند، وجهالمصالحهای برای سازش با بنیادگرایان افراطی مثل طالبان قرار دهند. زنان همچنان در زنجیرِ اسارتِ ستمِ پدرسالاری زندانیاند. محافظین اصلی پدر/مردسالاری نیروهای بنیادگرا و امپریالیستها هستند که علیرغم تضادهایشان در حفظ نظام ستمگرانه و زنستیز با هم همکاری میکنند و...»
در طول بیش از 17 سال، در افشای تجاوز نظامی امپریالیستهای آمریکایی و متحدیناش به افغانستان و عراق و برای نشان دادن شرایط زندهگی زنان و مردم پس از اشغال، بیانیهها، مقالات و همچنین سخنرانیهای گوناگونی از جانب سازمان زنان هشت مارس منتشر شده است که عمدتاً در سایت هشت مارس و برخی هم در نشریهمان منعکس شده است.
کارزار «لغو کلیهی قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی علیه زنان»
و دستاوردهای بهجا ماندنی آن در جنبش انقلابی زنان:
کارزار زنان در طول چهار سال فعالیت خود توانست نقش و جایگاه مهمی در جنبش زنان ایران کسب کند. کسب این جایگاه و اهمیتی که درنتیجهی فعالیتهای نظری و عملی ایجاد کرده بود، نور امید و شور و شوق زیادی را در جنبش انقلابی زنان و فعالین آن به وجود آورده بود. گردآمدن شمار زیادی از فعالین زن از گرایشات گوناگون درون کارزار زنان، بیان این حقیقت انکارناپذیر بود که میتوان به حول خواستهای زنان که نقش متحدکنندهای را بازی میکند، جبههای وسیع اما انقلابی و رادیکال شکل داد.
کارزار زنان با اتحادی که در بین گرایشات گوناگون زنان مبارز و انقلابی به وجود آورده بود، توانست در عمل به درجات زیادی به سکتاریسم حاکم در جنبش انقلابی ایران ضربه بزند؛ و این خود عاملی بود که زنان زیادی را به دفاع و همراهی با خود کشاند.
کارزار زنان توانست تعداد قابلملاحظهای از فعالان و تشکلات زنان غیرایرانی را به حمایت و پشتیبانی از خود بهعنوان بخش رادیکال و انقلابی جنبش زنان ایران ترغیب کند.
در عرصهی سیاسی، کارزار زنان خود را بهمثابهی صدای رادیکال و انقلابی جنبش زنان ایران به ثبت رساند. علیرغم اینکه تلاش داشت وسیعترین طیف زنان را با خود متحد کند، اما منافع و اهداف رهایی زنان را فدای سازش با مرد/پدرسالاری نظام طبقاتی نکرد. به همین دلیل با پیش گذاشتن شعارِ «نه به هرگونه دخالت امپریالیستی در ایران» و با افشای جنایات امپریالیسم آمریکا در رابطه با زنان در عراق و افغانستان، خط فاصل روشنی با نظریهی آن دسته از زنانی کشید که برای «رهایی» زنان دست به دامن امپریالیستها شده بودند. درعینحال با پیش گذاشتن موضع درست و اصولی علیه امپریالیستهای مردسالار و در دفاع از زنان کشورهایی نظیر عراق و افغانستان نشان داد که جنبش زنان، جنبشی است جهانی.
از طرف دیگر مبارزهی کارزار زنان علیه رژیم زنستیز جمهوری اسلامی و در جهت سرنگونی آن قرار داشت. این موضعگیری صریح و روشنِ کارزار زنان خط فاصل معینی بود با آن دسته از زنانی که میخواستند جنبش زنان را به ذخیرهی جناحی از ارتجاع حاکم بکشانند و درنهایت این جنبش را قابلکنترل و بیخطر کنند. چند ماه پس از اعلام کارزار زنان، کمپین یک میلیون امضا علم شد. کمپینی که هموغم خود را به جلبِ نظر و گرفتنِ امضا از بخش مهمی از جناحهایی از درون هیئت حاکمهی ایران گذاشته بود؛ و طبیعتاً مجبور بود با عامل اصلی سرکوب و فرودستی زنان یعنی رژیم جمهوری اسلامی، با دین و سنتهای عقبمانده در جامعه که عمدتاً سنتهای زنستیزانه هستند، سازش کند. در واقعیت امر اما کارزار زنان با اتخاذ موضع علیه رژیم جمهوری اسلامی و امپریالیستها بهروشنی اعلام کرد که این اتحاد، اتحادی است اصولی در خدمتِ منافع اکثریت زنان جامعه و در خدمت به امر انقلاب.
بحثهایی که کارزار زنان حول نقش قوانین در دولت طبقاتی و بهطور مشخص قوانین زنستیز سازمان داد به ارتقا فکری فعالین کارزار و دیگر زنان یاری رساند. در این مباحث توانستیم مسئلهی قانون را در مورد موضوع زنان بشکافیم و نشان دهیم که لغو این قوانین وابسته به سرنگونی کل نظام است. برای اولین بار زنانِ کمونیست و انقلابی، توانستند نظرات خود در مورد قوانین ضدِ زن و ربط آن به روبنای سیاسی و جایگاه آن در امر مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی را پیش گذاشته و نظریههای جدید و ماندگاری در جنبش انقلابی زنان تولید کنند. این امر باعث وحدت نظری بیشتر در بین فعالین کارزار زنان برای تداوم مبارزه شد.
تشکیل کارزار زنان و ابتکارِ عمل راهپیمایی 5 روزهی آن، حرکتی در نوع خود بیسابقه بود. به همین دلیل با استقبال بسیاری از زنان روبهرو شد؛ و همراه با کار پیگیر و هدفمندِ فعالیناش شور و شوق خاصی در میان زنان بهطور کل و زنان رادیکال بهطور خاص ایجاد کرد. در واقعیت جهتگیریهای سیاسی کارزار و ربط آن به موضوع زنان آن را برای بسیاری قابل دفاع، همراهی و امیدآفرین کرد.
اما آنچه بیش از هر چیز توانست کارزار زنان را بهعنوانِ قطبی انقلابی در جنبش زنان معرفی کند ابتکارِ عمل راهپیمایی 5 روزهی آن بود. ۵ روز تظاهرات کارزار زنان بزرگترین عمل مبارزاتی زنان در خارج از کشور بود. بدون این ابتکارِ عملِ انقلابی و صرفاً با انتشار یک فراخوان به حول موضوع زنان، کارزار نمیتوانست چنان مؤثر عمل کند که به قول شمار زیادی از فعالین جنبش زنان و جنبش چپ، نام و مبارزهی خود را در تاریخ جنبش انقلابی زنان ایران ثبت کند؛ و ثبت کرد. در آن دوره نیز فراخوانهای بسیاری چه از جانب فعالین و تشکلات زنان و چه از جانب سایر نیروها و تشکلات و احزاب ضدِ رژیم منتشر میشد. این ابتکار عمل مبارزاتی در حیات کارزارِ زنان یک جهش ایجاد کرد که درنتیجهی آن نهتنها صفوف فعالیناش از تعداد قلیلی به تعداد وسیعیتری رسید، بلکه بسیاری از فعالین سیاسی، هنرمندان، اکثریتی از سازمانها و احزاب منتسب به چپ، افراد و شخصیتهای مبارز و مترقی و ... را به حمایت کشاند. درعینحال این راهپیمایی بسیاری از فعالین و تشکلات فمینیستی، احزاب سیاسی، شخصیتهای مترقی و انقلابی و ... غیرایرانی را نیز با خود همراه نمود. نقش انقلابی کارزارِ زنان و شور و شوقی که آفریده بود باعث شد که زنانی را حتا برای یک روز شرکت در راهپیمایی از قارهای دیگر به اروپا بکشاند؛ اما یکی از مهمترین تأثیرات این ابتکارعمل مبارزاتی، تودهای شدن کارزار زنان و دخالت شمار زیادی از زنان بود که در پیشبرد راهپیمایی از گرفتن وظایف کوچک تا بزرگ نقش گرفتند و اینچنین بود که در تظاهرات روز 8 مارس 2006 شمار زیادی از این زنان از گوشه و کنار کشورها و شهرهای مختلف خود را به لاهه رساندند.
همچنین جا دارد که به چگونگی شکلگیری کارزار زنان نیز پرداخته شود و دروس آن برای پیشبرد مبارزاتِ آتی ما و کل جنبش انقلابی بهکاربرده شود.
درک اولیهی برخی از مسئولین سازمان زنان هشت مارس این بود که کارزاری هم در ایران و هم در خارج شکل بگیرد و به همین دلیل در ابتدا از طرح صریح شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی پرهیز شد. البته ذکر این نکته حائز اهمیت است که بین برخی مسئولین در عدم طرح شعار سرنگونی اختلافنظر وجود داشت. درواقع دو نظریه در بین مسئولینی که پیشبردِ کارزار زنان را پیشنهاد کرده بودند، وجود داشت. نظریهای که اعتقاد داشت طرحِ لغو فوری قوانین جزایی در محتوای خود خواست سرنگونی رژیم را هم دارد ولی عدم طرحاش باعث میشود که همهی فعالین زن چه در خارج و چه در ایران به آن بپیوندند؛ و این شامل فعالینِ رفرمیست جنبش زنان نیز میشد. نظر دیگر این بود که عدم طرح صریح شعار سرنگونی باعث خواهد شد که وحدتی انقلابی شکل نگیرد و منافع اکثریت زنان نمایندهگی نشود. در واقعیتِ امر موضوع عدم اتخاذ شعار سرنگونی رژیم در فراخوان اولیهی کارزار زنان خصوصاً در خارج، شکل دادن به جبههای بود که مرزبندی دقیق و درستی ـ با عاملین و مسببین وضع و اعمال قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی علیه زنان ـ پیش نگذاشته بود. به همین دلیل در اولین جلسهی داخلی کارزار، زمانی که موضوع سرنگونی و ضرورت قید کردن آن در فراخوان از جانب بسیاری از امضاکنندهگانِ فراخوان کارزار طرح شد، یکی از مسئولین سازمان زنان هشت مارس دو جملهی پیشنهادی که موضع صریح و روشن در قبال سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و علیه امپریالیستها را بیان میکرد، پیش گذاشت ـ چراکه پافشاری بر سر این مواضع درست بود و مرز بین یک اتحاد انقلابی را از یک اتحاد رفرمیستی جدا میکرد ـ این جملات موردِ قبول فعالین اولیهی کارزار زنان ـ بهغیراز دو نفر ـ قرار گرفت و فراخوانی شد که پایهی پیش بردِ مبارزات کارزار، در 4 سالِ حیاتاش بود.
همانگونه که گفته شد، آنچه باعث شد کارزار زنان به شکل بیسابقهای از جانب فعالین زنان، تودههای زن و درعینحال اکثر سازمانها، احزاب منتسب به چپ و فعالین مبارز ِحوزههای گوناگونِ مخالف جمهوری اسلامی و همچنین فعالین و تشکلات غیرایرانی خصوصاً زنان در کشورهای مختلف اروپایی مورد پشتیبانی و حمایت قرار گیرد، در درجهی اول ابتکارِ عمل جسورانهی 5 روز راهپیمایی آن بود و دوم فعالیتِ تماموقت و شبانهروزیِ مسئولین و فعالین سازمان زنان هشت مارس در شهرها و کشورهای مختلف اروپایی بهعنوان ستون اصلی این کارزار و همچنین فعالیت سایر فعالین کارزار زنان از گرایشات مختلف که همگی در پی متحقق کردنِ اهداف فراخوان و سایر بیانیههای کارزار بودند. پیشبردِ موفقیتآمیز 5 روز راهپیمایی کارزار زنان باعث شد که سازمان زنان هشت مارس بیش از گذشته بهعنوان گرایشِ انقلابی جنبش زنان در سطح وسیعتر شناخته و موردتوجه قرار گیرد.
در جمعبندی از کارزار میتوان به مسئلهی مهم دیگری نیز پرداخت؛ اینکه علاوه بر مبارزاتی که در مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس و جلسات درونی کارزار زنان بر سر طرح شعار سرنگونی پیش رفت، اختلافات و مبارزاتی نیز بر سر چگونگی نگاه به موجودیت کارزار زنان و همچنین پیشبردِ وظایف و اهداف آن وجود داشت که حاشیهها و موانعی را در ادامهی کاری کارزار زنان به وجود آورد.
همدوره با راهپیمایی پنجروزهی کارزار زنان در سال ۲۰۰۶ که به شکل بیسابقهای ـ در خارج از کشور و به درجاتی در داخل کشور ـ توجهات را به خود جلب کرده بود، جریانی منتسب به چپ، به شعار مرکزی و عملکرد کارزار، برخوردی بسیار مردسالارانه کرد. این جریان، نهتنها برای اینکه بتواند عدمحمایت خود از کارزار زنان را توجیه کند، با فیگور چپ، دست به دامن تحلیلهای نامآشنا برای جنبش زنان شد ـ یعنی صحبت از «اهمیت مبارزهی طبقاتی» و اینکه موضوعِ زنان اساساً بعد از انقلابی که اینان سازماندهی خواهند کرد، خودبهخود حل خواهد شد ـ بلکه شروع به سنگاندازی کرد و تلاش برای ایجاد انشقاق در کارزار زنان را در دستور کار خود قرار داد. یکی از عواملی که این جریان را اینگونه آشفته کرده بود، ازیکطرف جنبوجوشی بود که نسبت به کارزار زنان در میان چند نفر از زنانی که به شکلی به این سازمان تعلقاتی داشتند، به وجود آمده بود و از طرف دیگر استقبال بیسابقهای بود که از کارزار زنان شد و این جریانِ سکتاریستی از آن خشنود نبود، خصوصاً اینکه تشکیلات زنان هشت مارس در مرکز آن قرار داشت. این جریان به لحاظ تاریخی موضوع مبارزهی زنان و ایجاد تشکلات یا کارزارهای مبارزاتی مستقلشان را به فرداهای انقلاب موکول کرده و میکند.
در مقابله با این نظرگاه انحرافی، جریان دیگری قرار داشت که کارزار زنان را عملاً به صحنهی مبارزه، پلمیک و ایجاد هیاهو بدل کرده بود؛ و درک درستی از کارزار زنان و میدان مبارزاتیای که به حول موضوع زنان به وجود آورده بود نداشت؛ اینکه کارزار فضا و میدان مبارزاتیای ایجاد کرده تا بر پایهی آن بتوان به شکل گستردهتری از رژیم زنستیز جمهوری اسلامی و امپریالیستهای مردسالار به افشا بپردازد، کارزاری که شرایط را برای متحد کردن بخش وسیعتری از زنان رادیکال و تودههای زنی که تمایل به مبارزه داشتند، ایجاد کرده بود، کارزاری که تلاش کرد تعداد قابلملاحظهای از فعالین و تشکلات فمینیستی در خارج را با خود متحد کند و ...
برخوردهای چپروانه از دو سو، یکی از زاویهی خصومت و تخطئه با ماهیتی مردسالارانه و دیگری از زاویهی هواداری اما استفادهی ابزاری از آن به ادامه کاریِ کارزار زنان ضربه زدند. درواقع کارزار زنان به محلی برای پاسخگویی به موضوعات طرحشده از جانب این دو نیرو بدل شده بود؛ و عملاً وقت و انرژی نیرویهای اصلی کارزار مصروف این مبارزه شده بود.
موضوع دیگری که وقت و انرژیِ فعالین اصلی ما در کارزار زنان را به خود اختصاص داده بود، مسئلهی توقف یا ادامه کاریِ کارزار بود. یک نظر بر این اعتقاد بود که باید کارزار زنان را در اوج فعالیتاش پایان دهیم. چراکه یکم استفادهی لازم را از آن کردهایم و دوم اینکه کارزار زنان نشان داده است که ما نتوانستهایم افرادی از آن را به سطح انقلابیون حرفهای بدل کنیم.
در مقابل نیز نظری بود که معتقد به ادامهی فعالیتهای کارزار زنان بود. این نظر معتقد بود که موضوع مهم نه اوجِ مسئله است و نه عضوگیری از آن، یک هدف است. موضوع این است که برای اولین بار در تاریخ مبارزات زنان بعد از انقلاب، زنان مبارز و انقلابی، اتحاد انقلابیای را شکل دادهاند که میتواند و این پتانسیل را دارد که جمع وسیعیتری از تودههای زن و همچنین زنان رادیکال را با خود متحد کند و درعینحال میتواند تأثیرات مهمی بر جنبش زنان در داخل بگذارد. ادامهی کاریِ فعالیتهای کارزار زنان میتواند افشاگری از رژیم جمهوری اسلامی و همهی امپریالیستها را گستردهتر و رساتر به گوشها برساند. کارزار زنان با فعالیتهایش نشان داده است که میتواند توجه و حمایتِ فعال فمینیستهای غیرایرانی را از خواستهای زنان رادیکال ایران جلب کند و عملاً در حیات کوتاهاش نشان داده است که میتواند در این بخش نیز پیشرویهای قابلملاحظهای داشته باشد.
این دو برخورد در سمیناری که بعد از راهپیمایی کارزار زنان به مناسب 8 مارس 2008 در بروکسل سازماندهی شده بود، به اوج خود رسید. با اینکه بسیاری از فعالین کارزار در این سمینار خواست ادامه کاریِ کارزار را داشتند، اما درواقع خطِ پایانگذاردن بر کارزار غلبه یافت و عملاً کارزار زنان آخرین 8 مارس را در سال 2009 (۱۸ اسفند ۱۳۸۷) در سوئد برگزار نمود. متأسفانه این موضوع در دورهای اتفاق افتاد که پس از مدت کوتاهی گرهگاه 88 فرارسید؛ و در صورت وجود کارزاری زنده و فعال میشد از شرایط به وجود آمده برای جلب صدها زن خصوصاً زنان جوانی که پا به عرصهی مبارزه گذاشته بودند، استفاده کرد.
نمونهای از اشتباه سیاسی:
بدون اغراق، مواضع سیاسی سازمان زنان هشت مارس در برخورد به دشمنان زنان و کل مردم در سطح ایران و جهان و همچنین دفاع از مبارزات زنان و مردم در سطح ایران و جهان، عمدتاً صحیح بوده است، اما در یک مورد مشخص از این مواضع درست و اصولی عدول شد.
این اشتباهِ سیاسی ما مربوط به دوران اعطای جایزهی صلح نوبل به «شیرین عبادی» بود. اطلاعیهی ما علیرغم اینکه بخشاً بر انحرافات شیرین عبادی انگشت گذاشته بود، اما درمجموع بازتاب دفاع از شیرین عبادی در مقابل رژیم جمهوری اسلامی بود. درحالیکه موضوع جایزه دادن به شیرین عبادی که در آن دوران، موضوعی کاملاً سیاسی و تعیینشده بود، اساساً ربطی به منافع زنان، جنبش زنان و اصولاً بهکل مردم نداشت. خصوصاً اینکه شیرین عبادی علیرغم برخی از تلاشهایی که در حوزهی حقوقی به نفع زنان انجام داده بود، اما همواره در نگرش و عملکرد حافظ مناسبات حاکم بوده است. ادامهی همان نگرش او را میتوان در همین دورهی اخیر و خیزش دیماه ۱۳۹۶ نیز دید که با طرح رفرنداوم و در پیوند با افراد خیانتکاری که نقشی تاریخی در بقای رژیم زنستیز جمهوری اسلامی داشتهاند، چگونه یکبار دیگر میخواهد در برابر مبارزات مردم ـ خصوصاً محرومین جامعه ـ از این مناسبات ستمگرانهی حاکم حفاظت کند.
ذکر این نکتهی جانبی نیز حائز اهمیت است که انتشار اطلاعیهی دفاع از شیرین عبادی توسط مسئول فرهنگی ـ سیاسی در آن دوره، انجام گرفت و جمع هیئت مسئولین از آن بیخبر بودند. انتقاد از موضع سیاسی غلط در مورد شیرین عبادی در مجمع عمومی از جانب برخی از مسئولین و فعالین هشت مارس طرح و حولاش مبارزه شد.
انتخابات رژیم جمهوری اسلامی و موضع ما نسبت به آن:
یکی از مبارزات ما در طول بیست سالِ گذشته، افشای ترفند انتخاباتی رژیم جمهوری اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی برای مشروعیت بخشیدن به نظاماش همواره تلاش کرده است که با فریب مردم، آنان را بهپای صندوقهای رأی بکشاند. چراکه در سیستم سرمایهداری، انتخابات، ابزاری مهم برای گرفتن «مشروعیت» مردمی است. ما بهدرستی بر این حقیقت انگشت گذاشتیم که هدفِ فرایند انتخابات چه تحت استبداد مذهبی از نوع ایران و چه تحت دمکراسیهای بورژوایی در سایر کشورها این است که بتواند خصومت طبقاتی را بپوشاند و به مردم حقنه کند که تنها راه دخالت در تعیین سرنوشتشان و تنها مجال مشارکت سیاسی، شرکت در انتخابات حکومتی است. درواقع حداکثرِ حق دخالتگری مردم این است که با استفاده از نعمتِ «جامعهی مدنی» در کنار هم تمرین دمکراسی کنند. ما بهدرستی تحلیل کردیم که چرا انتخاب بین بد و بدتر هرگز منافع اقشار و طبقات مختلف مردم و فرودستان را نه در ایران و نه در سطح جهان، برآورده نکرده و نخواهد کرد.
پس از تقلب در انتخاباتِ سال 88 سیل عظیمی از مردم به خیابانها ریختند. این خیزش نهتنها کل جامعهی ایران را تکان داد، بلکه یکبار دیگر این مبارزات در دل مردم جهان حس همبستگی و غرور آفرید. در این خیزش، زنان و خصوصاً دختران جوان نقش بالایی داشتند. دخترانی که تصاویر مخابره شدهشان مردم جهان را شگفتزده کرد.
درنهایت اما رهبری این مبارزات در دست جناحی از رژیم بود و ازآنجاکه جنبش منتسب به چپ هیچگونه آمادهگییی در برابر جنبشی که به وجود آمده بود نداشت، نهتنها در شرایطی نبود که رهبری آن را به دست بگیرد، حتا نتوانست از این اوضاع برای پیشروی و غلبه بر بخشی از عقبماندهگی خود از شرایط عینی، استفاده کند. بازتاب همین کمبود را میتوان بار دیگر در خیزش محرومین جامعه در دیماه 96 دید.
خیزش 88 همچنین همهی نیروهای طبقاتی را مجبور به موضعگیریِ سیاسی کرد و جنبش زنان نیز از این قاعده مستثنا نبود.
در برخورد به مبارزات مردم در سال 88 در جنبش زنان نیز نهایتاً دو گرایش وجود داشت. یکی گرایشی که تلاش داشت بگوید مبارزات مردم و خصوصاً نقش زنان در آن برای پس گرفتنِ رأیشان است و میخواهند از حق شهروندی خود دفاع کنند. بهطور مثال یکی از رهبران اصلی این نگرش یعنی «نوشین احمدی خراسانی» در همان دوره نوشت که «پتانسیل امید به تغییر که از پیش از انتخابات در جامعه انباشتهشده بود و هنوز زنده و جوشان بود، روند حرکت را چنان ارتقا داد که پرتوهای پرامیدش را به همه جای دنیا سرایت داد. آری خیزشی بسیار گسترده برای احترام به رأی مردم به شکل اقیانوسی بیکران از انسانها وارد خیابان شدند. خواست حداقلی و مشترک همه فقط یکچیز بود احترام به رأی و حق شهروندی... این جنبش... ماهیتی مدنی (و نه انقلابی) دارد. این حرکت وسیع و آگاهانه (عملی توافقی) بر بستر یک «زمینبازی مشترک» یعنی انتخابات و «صندوق رأی» سامان گرفته ...»
گرایش دیگر یعنی گرایش رادیکال که ما بخشی از آن هستیم به این پرداخت که این مردم در ضدیت با رژیم و با درکهای مختلف دست به مبارزه زدهاند. موضوع تقلب انتخاباتی فقط برایشان دریچهای باز کرد؛ اما عامل اصلی، تضاد مردم با کل نظام جمهوری اسلامی است. زنان نیز از بدو قدرتگیریِ این نظام، تحت ستم افسارگسیخته قرار داشتهاند و درواقع علیه موقعیت بردهگیشان شورش کردهاند که بازتاب آن را در خیزش میبینیم. در بسیاری از تظاهراتها تعداد قابلملاحظهای از زنان حجاب از سر برمیدارند، شعار میدهند و در زدوخورد با نیروهای سرکوبگر شرکت میکنند و بهطورکلی در بسیاری از مبارزات خیابانی در صف اول قرارگرفتهاند.
در آن دوره ما به سهم خودمان در بیانیهها، مقالات و سخنرانیها و ... تلاش کردیم به عللی که باعث خیزش مردم شد، بپردازیم؛ و بهطور مشخص به این سوال که چرا زنان جسورانه در صف مقدم این مبارزات قرار گرفتند؟! ما بهدرستی به روی واقعیت زندهگی زنان در نظام جمهوری اسلامی انگشت گذاشتیم و توضیح دادیم که زنان رأیدهندهگان عصبانی نیستند. اینان بردهگانِ شورشی نظام جمهوری اسلامیاند؛ بردهگانِ ویژه. جمهوری اسلامی زنان را تبدیل به بردهی بردهگان و نقطهی دریافت همهی مظالم و زشتیهای این نظام کرده است. همهی ستمهایی که به دیگر اقشار وارد میشود به اینان یکجا وارد میشود. درعینحال این حقیقت را نیز بیان کردیم که تضادهای بین جناحهای مختلف رژیم در هر دوره واقعی است و نه ساختگی، اما هیچ ربطی به منافع مردم ندارد. هر یک از این جناحها میخواهد به شیوهی خود این نظام را از سرنگونی نجات دهد. در دورهی 88 جناح موسوی میخواست با اصلاحاتی چند این هدف را بهپیش برد و جناح خامنهای ـ احمدینژاد بر این باور بودند که هر نوع اصلاحاتی آغاز فروپاشی این نظام خواهد بود. البته کماکان و درمجموع شاهد همین دیدگاه از جانب جناح «اصولگرا» و جناح «اصلاحطلب» هستیم.
همانگونه که در بالا نیز به آن اشاره شد، سازمان ما همواره علیه انتخابات رژیم و برای بیرون کشیدن زنان از زیر بالوپر بورژوازی مبارزه کرده است. یکی از نمونههای برجستهی این مبارزات سازماندهی کارزار سهروزهی علیه انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۹۲ (پنج سال پیش)، بود. ما علاوه بر افشای ماهیت انتخابات در جامعهی طبقاتیِ سرمایهداری حاکم بر جهان، به تحلیل جامعهی ایران نیز پرداختیم و بر روی این نکات درست انگشت گذاشتیم: ایران! جایی که ما ۳۴ سال استبداد دینی را با انتخاب بین چهرههای عبوس یا خنداناش تجربه کردهایم، آبستن تحولات بزرگی است. هر واقعهای میتواند جرقهی رخدادهای بزرگی شود؛ ازجمله واقعهای چون انتخابات کذایی. جایی که مردم فقر و شکاف طبقاتی بیسابقهای را تجربه میکنند. جایی که بهخاطر شرایط پیچیدهی داخلی و بینالمللی در آن تضاد بین مردم و جمهوری اسلامی با تضاد بین جناحهای مختلف جمهوری اسلامی و تضاد جمهوری اسلامی و منافع سرمایهداری جهانی درهمتنیده شده است. این شرایط پیچیده اما بیشترین فشار خود را به روی طبقات فرودست آورده است و ما روزبهروز شاهد فجایع غیرقابلتصور و پیشبینی نشدهای هستیم. کشوری که اقتصاد بیمار و وابسته به سرمایهداری جهانی و متکی به نفت آن در اثر تحریمهای بینالمللی دچار بحران جدی شده است. فقر هرروزه سفرهی مردم را کوچکتر میکند و طبقهی میانی آن در حال از بین رفتن است. تغییر نرخ دلار و شوکهای ارزی، تحریمها و ادامهی بحران جهانی سرمایهداری... زندهگی روزمرهی مردم را کاملاً فلج کرده است. درحالیکه در همین شرایط دلالی، مافیای نفتی و تجاری قشر نازکی را پروارتر از گذشته کرده است. فقر، بیکاری و تعطیلی کارخانهها و کارگاهها، داغان شدن بیشازپیش کشاورزی، بالا رفتن هزینههای زندهگی، بیماری و مرگومیر، کمبود دارو و امکانات پزشکی و... شرایط اجتماعی حادی را پدید آورده که در آن امید به زندهگی مردم بسیار پایین آمده است. آمار خودکشیهای دستهجمعی یا خانوادهگی، منع کودکان از تحصیل و اشتغال آنها به کارهای پیشپاافتاده و ... بهشدت بالا رفته است.
تبعات افزایش این شکاف طبقاتی و سیاست سرکوب بیشازپیش و بیش از سایر اقشار بر دوش زنان سنگینی میکند. از بیکاری و فقر و بیخانمانی گرفته تا افزایش خشونت، تنفروشی، استثمار خانگی، چندهمسری، خودکشی و خودسوزی، اسیدپاشی، اعتیاد، فرار از خانه، ازدواج اجباری و... شرایطی است که زنان را قربانیان اصلی این نظام کرده است. این در حالی است که رژیم زنستیز جمهوری اسلامی که در تاریخ ۳۴ سالهی خود همیشه یکی از دیرکهای اصلی ستم و استثمارش، فرودستی و بیحقوقی زنان بوده است، برای حفظ این دیرکِ متزلزل در همین شرایط حاد بیشازپیش بر سرکوب زنان و تشدید پدرسالاری میافزاید... حقوق ما زنان، نه از دل مشارکت و تلطیف ساختار حکومتهای بنیادگرای اسلامی و کانالهای مدنی آن یعنی «انتخابات» تأمین میشود و نه با تکیه به مراحم جنگسالاران امپریالیست و چشم امید به پارلمانها و لوییجرگههای ارتجاعیشان. ما با شرکت در هیچ نوع انتخاباتی در این سیستم متکی به روابط پدر/ مردسالارانه و واپسگرا نمیتوانیم در تعیین سرنوشت خودمان و در ایجاد یک تغییر جدی و اساسی نقش بازی کنیم. ما در حفظ این نظام پوسیده هیچ نفعی نداریم... حق ما جامعهای است که در آن انسانها شأن زندهگی دارند، حق خوردن، حق کارکردن، حق سلامت جسمی و روانی، حق شاد بودن و... حق ما جامعهای است که در آن هیچکسی گرسنه نمیماند، هیچکسی برای زنده ماندن اعضا بدناش را نمیفروشد، هیچ زنی به خاطر فقر تناش را نمیفروشد، هیچ زنی جنین دخترش را به خاطر جنسیتاش سقط نمیکند، هیچ زنی از ترس تجاوز بر خود نمیلرزد، هیچ خانوادهای برای زنده ماندن دخترش را نمیفروشد، هیچ زنی به خاطر عشقورزی سنگسار نمیشود، هیچ مذهب و دولت و فردی بدن زن را کنترل نمیکند، هیچ زنی بدون خواست و ارادهاش وادار به ازدواج نمیشود، هیچ زنی فرزندش را راهی جنگ به نام غرور ملی نمیکند، هیچ زنی به نام ناموس تحقیر و کنترل و کشته نمیشود، هیچ زنی خشونت را در بندبند زندهگی روزانهاش تجربه نمیکند و همه حق مشارکت واقعی در تعیین سرنوشتشان را دارند و...
ما فقط با تکیه به آگاهی انقلابی و سازمانیابی در تشکیلات مستقل و انقلابی است که میتوانیم برای چنین جامعهای مبارزه کنیم. جامعهای که انسانها به خاطر داشتن حق رأی زندهگی نمیکنند، بلکه برای حق تعیین سرنوشت خود، مبارزه و زندهگی میکنند. ما خواهان جامعهای هستیم که شایستهی زیستن همهی انسانها باشد. جامعهای که رهایی زنان در دستور کارش باشد. بله! ما میخواهیم از یوغ ستم جنسیتی و فرودستی، از ستم و استثمار رها شویم و...»
نشریه:
سازمان ما به مدت بیست سال است که تلاش کرده از طریق نشریهی «هشت مارس» به انعکاس نظرات انقلابی خود بهعنوان بخشی از جنبش انقلابی ایران و جهان بپردازد. ما دو سال پیش در بولتن داخلی هشت مارس و در خدمت به پیشبردِ نهمین مجمع عمومی بهدرستی بر سر کارکرد نشریه تأکید کردیم که: «این نشریه وظیفهی مهمی در رابطه با امر آگاهی انقلابی زنان برعهدهگرفته است. نشریهی هشت مارس تلاش کرده است به موضوع ستم بر زن که نتیجهی یک نظام طبقاتی پدر/مردسالاراست، بپردازد و از این طریق یک رابطهی دیالکتیکی بین آگاهی انقلابی و تحول واقعیت مادی ایجاد کند. زنان خودبهخود به آگاهی انقلابی دست پیدا نمیکنند. درست است که میلیونها زن هرروزه در زندهگیشان این ستم را تجربه میکنند و بسیاریشان به درجاتی علیه آن دست به شورش میزنند؛ اما آگاهی داشتن از علل و ریشههای ستم و چگونگی رفع آن میتواند توسط نشریه و فعالینی که به گرد آن فعالیت میکنند به میان تودههای زن برده شود. باید در نظر داشته باشیم که در جامعه حتا آن دسته از زنانی که به انحای مختلف علیه ستم بر زن و یا علیه ستم بر خودشان مبارزه میکنند و در برابر اجحاف و سرکوبگریهای رژیم ـ مثل حجاب اجباری ـ مقاومت میکنند، اما به خاطر نداشتن آگاهی انقلابی و نشناختن راه برونرفت از اینهمه ستم، در مقابل نظریاتی که در برابرشان قرار میگیرند ـ هم از جانب گرایشهای رفرمیست و لیبرال جنبش زنان و هم از جانب طبقهی حاکمه و بهطورکلی در برابر ایدههایی که در چارچوب نظام حاکم است ـ گیج و ره گمکرده میشوند و همین امر مانع اصلی تکاملشان میشود. وظیفهی نشریه این است که بتواند این موانع را تا آنجا که میتواند شناسایی کرده و به شکلی قانعکننده آن را کنار بزند؛ تا از این طریق بتواند این دسته از زنان را درگیر مسائل عمده برای تغییر ریشهای در موقعیت زنان بکند.
نشریهی هشت مارس نقش افشاگرانه و تبلیغی بر اساس یک جهتگیری انقلابی دارد، درعینحال نقش سازماندهی هم در سطح درونی و هم بیرونی را بر عهده دارد. قائل شدن چنین نقشی برای نشریه، به نقش آگاهی انقلابی و رابطهی میان این آگاهی و ابتکار عمل زنان در مبارزه مربوط میشود. مهمترین وظیفهای که نشریه بر عهده دارد، افشاگری از ماهیت نظام در برابر تودههای زنی است که تحت ستم و استثمار هستند؛ اینکه به تودههای زن نشان داده شود که درد و رنج آنان با دیگر اقشار و طبقات ستمدیده در ارتباط است و چگونه همه این ستمها در ماهیت و عملکرد نظام سرمایهداری حاکم بر جهان نهفته است و این واقعیت مهم که تودههای میلیونی زن نباید اینهمه درد و رنج و خشونت را تحمل کنند. وقتی زنان به این امر واقف شوند که آنچه بر سر آنان میآید نتیجهی کارکرد یک نظام است و مهمتر وقتی به این امر آگاه شوند که میتوانند با سرنگون کردن این سیستم که آنان را اینچنین اسیر کرده است، وضع را بهطور ریشهای عوض کنند، آنگاه انرژی آنان هزاران بار بیشتر آزاد میشود و میل به یادگیری و اشاعهی آن در جامعه، میل به تغییر این اوضاع به شکل قدرتمندتری در خواهد آمد...
رژیم زنستیز جمهوری اسلامی در ایران و افغانستان و کل نظام سرمایهداری امپریالیستی حاکم بر جهان، به طرق گوناگون ذهنیتی را شکل دادهاند که نشان دهند نظامشان بسیار قدرتمند است و در برابر آن نمیتوان کاری کرد. خصوصاً در دورهای که در صحنهی مبارزه بدیل انقلابی و قابل اتکایی هم در مقابل این نظام موجود نیست. امروزه تودهی وسیعی از زنان این ذهنیت را دارند که حداکثر کاری که میتوانند انجام دهند این است که وضعیت خودشان را در چارچوب همین نظام بهتر کنند. اینگونه است که طبقهی حاکمه در دورههای معینی میتواند خیل وسیعی از اینان را ـ مثلاً به گرد انتخابات و انتخاب بین بد و بدترـ بسیج کند. همهی این مسائل است که اهمیت و جایگاه سازماندهی و انتشار مرتب نشریهی هشت مارس و کلاً تولیدات نظری ما را برجسته میسازد؛ تولیدات نظریای که هم عمقِ ماهیت رژیم ستمگرانه و استثمارگرانهی حاکم را افشا مینماید و هم پایهی مادی و واقعی این حقیقت را پیش میگذارد که با آگاهی انقلابی و متشکل شدن و در اتحاد با نیروهای انقلابی و کمونیستی میتوان به اینهمه ستمگری خاتمه داد. بر این پایه است که میتوان زنان بیشتری را با خود متحد و همراه نمود.
نشریه تلاش کرده است دیدگاهها و گرایشهایی که میخواهند زنان را به گرد نظام و یا جناحهایی از همین نظام سوق دهند، افشا نماید. گرایشهایی که در بیست سال گذشته به اشکال گوناگون تلاش کردهاند چنین وظیفهای را در بین زنان تبلیغ و ترویج کنند. نمونهی آخر آن «تغییر چهرهی مردانه مجلس» است. اگرچه این یک حقیقت است که زنان در مدارج بالا و سیاستگذاری نقشی ندارند ـ حال بگذریم از اینکه منظور از به راهاندازی این کمپین زنان طبقات مرفه و طبقهی حاکمه است ـ ولی هدفشان این است که به این وسیله زنان را حداقل به زیر رهبری جناحی از همین نظام بکشانند و تلاششان این است که به درجات زیادی این کار را بر پایهی شرایطی که طبقهی حاکمه تلاش دارد به خورد تودهها بدهد ـ فکر و عمل آنان را در جهت استحکام نظامشان در آورد ـ انجام دهند. این گرایش از دوران خاتمی تاکنون اینچنین عمل کرده است. اینان به زنان میگویند: «باید واقعبین باشیم!» اما مرکز این «واقعبینی» که در نظرات و عملکردشان در کمپینها و همگراییها متفاوت پیش گذاشتهاند، این است که پشت یک جناح «اصلاحطلب» همین نظام را بگیریم. این واقعبینی متعلق به طبقهی معینی است که میخواهد در چارچوب یک نظام مرد/پدرسالار جایی برای طبقهاش ایجاد کند و از این نظر واقعبینی طبقاتی خود را پیش میگذارد؛ اما هیچچیز غیرواقعیتر از این نیست که تصور شود رژیم زنستیز جمهوری اسلامی را میتوان اصلاح کرد و آن را ذرهای به سمت منافع اکثریت زنان که زنان کارگر و زحمتکشاند، سوق داد.
یکی از وظایفی که نشریهی هشت مارس برعهدهگرفته است، افشای این طرز تفکر و پیش گذاشتن راه صحیح در مقابل زنان است؛ اما کماکان این نگاه در بین تودههای زن حداقل در بین زنان طبقهی میانی جامعه جایی برای ابراز دارد. در نتیجه ما باید مبارزهی عظیمی هم در عرصهی نظری و هم عملی در بین زنان و در افشای این گرایشها انجام دهیم تا بتوانیم به درجاتی از قرار گرفتن زنان تحت رهبری این طرز تفکر جلوگیری نموده و به گسست از آن کمک کنیم...»
نشریهی هشت مارس به خاطر عمق یافتن درک فعالیناش از ستم جنسیتی و ربطش به سیستم سرمایهداری حاکم، تکاملیافته است. درواقع میتوان گفت که نشریه در تکامل خود هر چه بیشتر «زنانه» شده و در عین بکار برد اصول عام و علمی بر سر درک از سیستم سرمایهداری حاکم بر جهان، آن را بهطور خاص در مورد ستمهای بیشمار بر زنان تحلیل کرده و راه برونرفت که همانا سرنگونی مناسبات ستمگرانه از طریق انقلاب است را پیش گذاشته است. نگاهی گذرا به مطالب نشریه خصوصاً در دورههای اخیر نشان میدهد که چگونه اصول عام انقلابی برای تحلیل از ستم بر زن بهطور خاص هر چه علمیتر بهکاربرده شده است. به همین دلیل است که در سالهای اخیر برخی از مطالب مندرج در نشریه درزمینهی خشونت بر زنان برای اولین بار در جنبش زنان ایران مورد تحلیل و بررسی خاص قرارگرفته است.
باید به این مسئله هم بپردازیم که بار تئوریکِ نشریه نسبت به گذشته بیشتر شده است. تلاش کردیم برای خاص کردن ستم وارده بر زنان مثل حجاب اجباری، ضرب و شتم، پورنوگرافی، تجاوز، تنفروشی، حضانت، طلاق و... علاوه بر نظرات فعالین و یا دوستداران این نشریه از زنان فمینیست مبارزی که در بسیاری از این زمینهها در دههی 70 فعالیت نظری میکردند، نیز بهره گیریم. اگرچه ذکر این نکته را لازم میدانیم که انتشار نظریهی این بخش از زنان فمینیست به معنای این نیست که هیئت تحریریهی هشت مارس و کلاً تشکل ما با این نقطه نظرات در همهی زمینهها توافق نظری داشته است و هر زمان که نیاز به ذکر تفاوت نگرش ما بوده است، نظراتمان را پیش گذاشتهایم.
هیئت تحریریه، خصوصاً مسئول سیاسی آن، بدون اتکا بر پیشرفتهترین علم مبارزهی طبقاتی بهطور کل و موضوع زنان بهطور خاص، بدون جذب و تقسیم یکبهدوی دادههای زنان فمینیستِ مبارز و انقلابی (تجزیه و سنتز دستاوردهای این زنان)، بدون اتکا بر دستاوردهای مبارزاتی زنان در سطح جهان خصوصاً دو انقلاب سوسیالیستی در شوروی و چین که گامهای بزرگی در راه رهایی زنان برداشتند، قادر نبودند نشریه را عمق بخشند. بر این اساس در مقالات مندرج در نشریهی هشت مارس تلاش شده تا ریشهی ستم بر زن و ربط آن با سیستم حاکم سرمایهداری و امتیازی که به مردان جامعه میدهد نشان داده شود و اساس افشاگری خود را از سیستم زنستیز در سطح ایران و جهان قرار دهد تا بر پایهی آن بتواند زمینههای متحول کردن زنان را در خدمت به انقلاب ایجاد کند.
نقش و جایگاه کار تودهای:
از آنجا که در مورد درک از کار تودهای و نقش و جایگاه آن از زاویهی کیفی و کمی در نهمین مجمع عمومی بهشکل مبسوط بحث و گفتگو کردهایم و کماکان اصول طرحشده پابرجاست، مبحث منتشر شده از مجمع نهم را با اندک تغییراتی بازنشر میکنیم. باور داریم که انتشار آن نهتنها میتواند به فعالین تشکل ما بلکه به سایر فعالین و تشکلات در پیشبرد مبارزهی انقلابی علیه رژیم زنستیز جمهوری اسلامی یاری رساند.
«... یکی از فعالیتهای مهم و تعیینکننده برای ما پیشبرد «کار تودهای» در بین زنان است. بدون بسیج و سازماندهی در ابعاد وسیع نمیتوان به تعمیق نگرش دست یافت. به همین دلیل پس از بیست سال کار مستمر و متمرکز در جنبش زنان کماکان موضوع «کار تودهای» یکی از مباحث مرکزی سازمان زنان هشت مارس بهعنوان یک تشکل تودهای زنان است. پیشبرد این فعالیت نقش تعیینکننده در تحول فرد و جمع ایفا میکند. داشتن رابطه با تودهها بهطور عموم و بهطور مشخص رابطه با تودههای زن ما را قادر میسازد که نبض تودهها را در دست داشته باشیم تا بتوانیم بر مبنای گرههای ذهنی آنان که عامل اصلی بازدارندهی دخالتگریشان در امر مبارزه است، پاسخگو باشیم.
امروزه ما در اوضاع سختی به سر میبریم. اوضاعی که ازیکطرف نیروهای بنیادگرای مذهبی و انواع و اقسام نیروهای واپسگرا و امپریالیستها فضای فکری را اشغال کردهاند؛ و سیطرهی وحشیانهی جنایاتشان بر ذهن و زندهگی مردم دنیا سنگینی میکند و از طرف دیگر با تبلیغات و اشاعهی نظرات بهغایت تسلیمطلبانه، سر فرود آوردن در مقابل این شرایط را بر ذهن و عمل مردم حک میکنند؛ طوری که حس ناامیدی و بیآیندهگی و تحمل وضع موجود در دنیا حاکم شده است. رژیم تئوکراتیک جمهوری اسلامی نیز از بدو قدرتگیریاش تلاش کرده است که با سرکوب و شکنجه و اعدام و... به زندهگی ننگیناش ادامه دهد.
این شرایط دهشتناک است که بسیاری از تودههای زن را خواسته و ناخواسته در چارچوب همین مناسبات ستم و استثمار قرار داده است و متقابلاً این سوال را برجستهتر، واقعیتر و ضروریتر از هر زمان دیگر در مقابل ما قرار داده است که در برابر این اوضاع آیا میخواهیم صرفاً یک تشکل معترض باشیم و یا به دنبال تغییر این اوضاع هستیم؟ در شرایطی که زنان در ابعاد میلیاردی و در گسترهی جهانی ستمدیدهترین ستمدیدهگان هستند، میخواهیم حداکثر در جبهه مقاومت باقی بمانیم یا میخواهیم تبدیل به بخشی از جنبش انقلابی برای تغییر ریشهای این دنیا شویم؟ میخواهیم در مقابل این سیستم افسارگسیخته و نابودگر صرفاً دفاع کنیم یا با اعتقاد و اعتماد راسخ به حقانیت راهمان برای بر هم زدن این اوضاع به دشمن همراه و همگام با سایر نیروهای انقلابی، تعرض کنیم؟ قطعاً پاسخ صحیح به این سوال این است که ما مفسران این اوضاع نبوده و نمیخواهیم باشیم، بلکه میخواهیم بخشی از نیروهایی باشیم که برای تغییر این اوضاع به نفع تودههای میلیونی فعالیت آگاهانه و انقلابی میکنند.
تفاوت ما بهعنوان یک تشکل کوچک اما انقلابی زنان در چیست؟ تفاوت ما در داشتن آگاهی انقلابی، تشکلیابی و خلاف جریانی ـ که به نظر غیرقابل تغییر میرسد ـ حرکت کردن، است. امروزه آلترناتیو انقلابی در مقابل تودهها نیست. تودهها افق، برنامه و سازمانهای انقلابی در مقابل خود نمیبینند.
بنابراین برای ما بهعنوان بخشی از نیروهای انقلابی زنان خلاف این اوضاع حرکت کردن، کمک به ایجاد آلترناتیو انقلابی، از اهمیت حیاتی برخوردار است. ازیکطرف باید سختی اوضاع را بهدرستی تشخیص دهیم و آگاه باشیم که بدون در دست گرفتن اهداف سیاسی و تشکیلاتی این سازمان و پاسداری عملی ازآنچه که تاکنون به آن رسیدهایم، نمیتوانیم در مقابل این اوضاع تاب آوریم. از طرف دیگر تکامل هر چه بیشتر نگرش انقلابی ما به این وابسته است که بتوانیم این کیفیت را به درون تودههای زن برده و از طریق کار تودهای مستمر، پیگیر و هدفمند شرایط را برای عمق بخشیدن به نظراتمان مهیا کنیم.
ما باید بتوانیم با اتکا به پتانسیل موجود مسیر حرکت به سمت رهایی را در مقابل خود و دیگر زنان ترسیم کنیم. باید بتوانیم با شجاعت بگوییم کجا ایستادهایم و به کجا میخواهیم برویم. بدون اینکه از سختی و پیچیدهگی راه هراسی به دل راه دهیم، سعی کنیم با اتکا به شناخت و توان هزاران زن پیچیدهگی راه را هر چه بهتر و دقیقتر درک و راه تغییر را طرح و عملی کنیم.
علاوه بر تمام موانع و مشکلات نظری و عملیِ پیش پای جنبش زنان ایران و افغانستان، برای ما فعالین سازمان زنان هشت مارس روشن است که فعالیتمان در خارج از کشور است و این امر به درجات زیادی ما را از شنا کردن در دریای تودهها محروم کرده است؛ اما نقطه قوت ما در خارج از کشور بودن این است که میتوانیم در پیوند بیشتر و عمیقتری با جنبش بینالمللی زنان قرار گیریم که این خود میتواند درک ما را از جنبش زنان و تحرکات تئوریک ـ سیاسی آن بالا برده و در خدمت به پیشبرد کار تودهای مؤثرتر عمل نماییم. این دوری جغرافیایی تا حدی شرایط را به ما تحمیل کرده است، ازجمله کار تودهای (محدودتر) در میان زنان ایرانی و افغانستانی.
اگر به فعالیتهایی که سازمان زنان هشت مارس در سالهای گذشته انجام داده، نگاهی بیانداریم متوجه میشویم که فعالیتهای بیرونی ما در سطحی وسیع انجام گرفته است؛ اما به علت عدم تداوم و اشکال محدود و بدون برنامه برای ارتباطگیریِ ما با تودههای زن، این امر موجب دستیابی وسیعتر ما به آنان نشده است.
البته کاملاً واضح است که در هر فعالیتی که بهصورت مرکزی و یا محلی سازماندهی میکنیم، درجهای از کار تودهای توسط فعالین این سازمان انجام میگیرد، اما به نظر میرسد که پس از اتمام آن فعالیت قادر نشدهایم دستاوردها را تحکیم کرده و اشکالاتمان را بیرون بیاوریم. یکی از مهمترین جنبههای بررسی هر فعالیتی بیرون کشیدن دستآوردهای آن فعالیت است که سازماندهی تودهای، در مرکز آن قرار دارد. پاسخ به این سوال که با چند زن آشنا شدهایم؟ آن تعداد که از قبل آشنا بودیم را تا چه سطحی در پیشبرد فعالیتهای مشخص درگیر کردهایم؟ چه نقشه و برنامهای برای ادامهی کار با آنان داریم؟ این قبیل سوالات باید ملکهی ذهن تکتک فعالین این سازمان باشد. باید بررسی کنیم در مدتزمانی که فعالیت انقلابی میکنیم چند نفر از نزدیکترین تا دورترین افراد را به حول این تشکیلات سازماندهی کردهایم؟ اگر در مکانی هستیم که امکان دسترسی به تودههای زن کم است، چه ابتکار عمل، نقشه و برنامهای ریختهایم که بتوانیم این کمبود را از طریق دیگری حل کنیم؟
بنابراین اگر ما قادر نشدهایم زنان را به درجات گوناگون و یا به اشکال متفاوت، به گرد این تشکیلات سازماندهی کنیم، مشکل را نه صرفاً در سختی اوضاع بلکه باید در درک از خط، شیوه، راهکار، نقشه، برنامه و ... خودمان نیز جستجو کنیم. در غیر این صورت به یک جمعبندی غلط و غیرعلمی در محکومیت تودهها خواهیم رسید. باید برایمان روشن باشد که برقراری رابطهی نزدیک با تودههای زن صرفاً مسئلهی روش نیست بلکه بیان یک جهانبینی معین است.
این درست است که شرایط عینی نقش مهمی را درصحنهی مبارزاتی بازی میکنند؛ اما این نیز درست است که یک نیروی انقلابی نیز میتواند با پیشبرد فعالیت انقلابی، بسیج و سازماندهی تودهها به درجات معینی به تغییر اوضاع کمک کند.
باید در نظر داشته باشیم که پیشبرد کار تودهای در میان زنان به این معناست که چگونه به تضادها خصوصاً عمدهی تضادهایی که در جامعه عمل میکنند و در فکر و عمل آنان بازتاب مییابند، برخورد میکنیم؛ و ارتباط آن را بر اساس موضوع ستم بر زنان توضیح میدهیم و آن تضاد را به سطحی میرسانیم که بگوییم علل این ستمدیدهگی چیست و از کجا میآید و راهحل چیست؟ اما باید در نظر داشته باشیم که در کار تودهای صرفاً نباید در سطح توضیح و واکاوی تضادهای عام باقی بمانیم بلکه باید به قلب مسئله و تضاد خاص وارد شویم و ارتباط آن تضاد خاص را با تضادهای عام توضیح دهیم.
همینطور ما باید در برخورد به سایر گرایشات طبقاتی، خصوصاً گرایشات طبقاتی غالب که به درجات مختلف افکار زنان را شکل داده یا روی آنها تأثیر گذاشته، با کار تودهای، نشر عقایدمان تأثیر بگذاریم و به افکار آنان جهت صحیح دهیم. افکار طبقات حاکم به اشکال مختلف در درون جامعه و زنان رسوخ نموده و ما در برخورد به آنها علاوه بر تکیه بر نارضایتی بهحق و گرایشات پیشروشان باید با گرایشات غلط درون آنها نیز مبارزه کنیم؛ اما این یک مبارزهی فکری ضروری، آگاهانه و رفیقانه است و تفکرات صحیح ما به شکل اتوماتیک انتقال نمییابد. اینگونه نیست که چون ما نگرش عمدتاً صحیحی داریم، درنتیجه کافی است که آن را در مقابل تودهها قرار دهیم تا با آن همراه شوند. این نگرش آسانبین و این راحتطلبیِ سیاسی در برخورد به تودهها باعث میشود که در برابر واقعیت سخت و پیچیده زود ناامید شده و به این نتیجهی غلط برسیم که «اوضاع بد است و علیرغم فعالیتمان نمیتوانیم کسی را جذب کنیم.»
نکتهی دیگر هم این است که ما نباید پیشتر و بهجای دیگر زنان تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم. چون زنان با یک روش و درجهی مشخص، انگیزه، تمایل و توان ... مشابه وارد مبارزهی سیاسی نمیشوند، ما باید تا آنجا که میتوانیم بسیاری از زنان را در معرض آگاهی و موقعیت یک انتخاب آگاهانه قرار دهیم. بعد از آن میتوان و باید در پروسهی کار تودهای جمعبندی کرد و در سطوح مختلف آنان را درگیر امر مبارزه نمود. بسیج نیرو فقط گام اولیهی کار تودهای است اما مهمترین بخش، جهش در آن است؛ جهش برای متشکل شدن و به عهده گرفتن وظایف انقلابی. در طرف دیگر هم هستند زنانی که علاقه و تمایل به مبارزه دارند ولی به دلایل گوناگون از پذیرش وظایف و دیسیپلین انقلابی امتناع میورزند. این دسته از زنان را میتوان در اطراف تشکیلات زنان سازماندهی نمود. پیشبرد این پروسهی کار تودهای به تحکیم و گسترش تشکیلات ما و تقویت جنبش انقلابی زنان خدمت خواهد کرد. ما باید به هر زنی که به هر شکل و به هراندازهای که میخواهد و میتواند در امر مبارزه انقلابی کمک نماید، فضا و امکان بدهیم تا در امر مبارزه سهم بگیرد. با داشتن چنین دید گستردهای و اعتماد و اعتقاد به تودهی زنان است که میتوانیم، مجموعهی گستردهای از فعالیتها و حمایتها (از تقبل بالاترین وظایف انقلابی تا کوچکترین مسئولیتها) را در کمک به شکلگیری یک جنبش انقلابی جهت داده و تقویت نماییم.
پیشبرد فعالیت مستمر، نقشهمند، با برنامه و هدفمند در بین تودهها، به سرزندهگی و پویایی ما خدمت میکند. وقتی ما با تودهها در میآمیزیم، از آنان میآموزیم. تماس با تودهها انرژی مبارزاتی ما را صدچندان میکند. این را باید به خاطر داشته باشیم که این تودهها هستند که تاریخ را میسازند. آنها نیروی تعیینکننده در بهپیش راندن جامعه هستند و نیمی از این تودهها، زنان هستند. بر پایهی همین اصل صحیح است که میگوییم بدون زنان، انقلابی در کار نخواهد بود. داشتن درک علمی و اعتقاد به این موضوع زیربنای حرکت مداوم و پیگیر ما فعالین آگاه در متحول کردنِ خود و تودهها خواهد بود. ...»
امروزه با در نظر گرفتن شرایط عینی جامعه ایران که در اثر خیزش تحتانیترین تودهها که از دیماه سال گذشته آغازشده است و کماکان مبارزه به اشکال گوناگون پیش میرود و همچنین ارتقای مبارزات چهلساله زنان علیه ستم بر زن که در مرکز آن لغو حجاب اجباری به دست خود زنان در حال عملی شدن است، نیاز مبرمی است که از این فرصتهای بسیار خوبی که مهیا شده است به کار تودهای بیش از هر زمان دیگری توجه ویژه کنیم و با پیشبرد آگاهانه و هدفمند آن به تکامل کیفی و کمی خود در جهت سرنگونی انقلابی رژیم زنستیز جمهوری اسلامی، مبادرت ورزیم.
چرا نظرات زنان لیبرال و رفرمیست را نقد کرده و میکنیم؟
سازمان زنان هشت مارس بهدرستی نوک پیکان مبارزهی خود را به سمت رژیم زنستیز جمهوری اسلامی بهعنوان عامل و مسبب فرودستی زنان نشانه رفته است تا بتواند صف وسیعی از زنانِ عاصی از این ستم را در خدمت به انقلاب متحول و متشکل نماید. درنتیجه هر نظریه و عملی که به کند شدن نوک پیکان مبارزه علیه جمهوری اسلامی خدمت کند، موردِ نقد ما قرار خواهد گرفت. بر همین اساس نیز ما در طول بیست سال فعالیت نظری خود تلاش کردهایم که بهنقد نظرات زنان لیبرال و اصلاحطلب که همواره در پی آشتی دادنِ زنان با رژیم جمهوری اسلامی بودهاند، بپردازیم؛ از نقد انواع و اقسام ائتلافهای سیاسی ـ طبقاتیِ فمینیستهای اسلامیِ حکومتی و غیرحکومتی و برخی زنان سکولار گرفته تا نقد پیش گذاشتنِ پروژههایی همچون رفراندوم، کمپین یکمیلیون امضا، همگراییهای جنبش زنان و ... تلاشمان این بوده است که با نقد نظرات این جریان، زنان را از زیر بالوپرِ تفکرات بورژوایی در جنبش زنان که در پی رنگ و لعاب دادن بهنظام ستمگرانهی جمهوری اسلامی هستند، بیرون کشیم.
بهجرئت میتوان گفت که پس از دورهی کوتاهی که کمپین یک میلیون امضا ـ که چند ماه پس از کارزار زنان شکل گرفت ـ نظرات و اهدافاش را مشخصتر بیان کرد، سازمان زنان هشت مارس جزء معدود تشکلات زنانی بود که علیه اهداف رفرمیستی و لیبرالی و اتحاد با زنان حکومتی در کمپین یکمیلیون امضا موضعگیری کرد. زندهیاد رفیق آذر درخشان ـ بهعنوان سخنگویِ هشت مارس و بازتابدهندهی نظرات کلکتیو این سازمان ـ علاوه بر سخنرانی و موضعگیری علیه مواضع کمپین، در نقد کمپین و سازماندهندهگان اصلی آن مقالاتی نیز نوشت که تماماً در نشریهی هشت مارس و سایت منعکسشده است.
زنان رفرمیست و اصلاحطلب حکومتی و غیرحکومتی، برای اینکه بتوانند نظریات خود دال بر اصلاح تدریجی قوانین مربوط به زنان را در چارچوب نظام حاکم مقبول جلوه دهند، دست به ترجمه و نشر، تبلیغ و ترویج فلسفهی پراگماتیستی پایهگذاران این مکتب ارتجاعی زدند. بهطور مثال جلوه جواهری از سردمداران تبلیغ فلسفهی پراگماتیسیم نوشت: «نیازی به تخریب نیست بلکه میتوانیم تغییرات را عمل اندیشیده از دل تجربههای روزمره به سمت بهبود تدریجی جهان، هرچند کوچک اما مداوم، هدایت کنیم»؛ و یا مهرانگیز کار که همواره با بخش رادیکال جنبش زنان ضدیت داشته است، این نظریه را در آن دوره پیش گذاشت که: «میتوان عاقبتاندیشی کرد و به فمینیسم ملایم و میانهرو و متعادل که متناسب با ویژهگیهای فرهنگ ایران است مجال داد تا خود را بهطور گوناگون، دینی و غیردینی، بومی و جهانی تعریف کند؛ و در برابر فمینیسم افراطی و انفجاری که شاخههایی از فمینیسم است مقاومت ایجاد کند.» اولی زنان را فرامیخواند که دنبال تخریب یعنی تغییر بنیادین نروید، گامهای هدفمند برای آزادی و برابری برندارید، بلکه به چارچوب «ممکن» در جمهوری اسلامی بسنده کنید و دومی به جمهوری اسلامی اندرز میدهد که مانع گرایش میانهرو و اصلاحطلب نشوید، بگذارید آنها میداندار مسئلهی زنان بشوند تا فمینیستهای افراطی را خنثا کنند و مانع از انفجاری شدن اوضاع شوند.
اینان همواره نظریهشان این بوده که تلاش برای زیرورو کردن مناسبات ستمگرانه را تلاشی بیهوده و «خرابکارانه» جلوه دهند؛ و رسیدن به دنیایی عاری از ستم و استثمار را سراب و امیدی واهی معرفی کنند.
بر پایهی همین فلسفهی پراگماتیستی میتوان به یکی از پایههای نگرشیِ کمپین یکمیلیون امضا اشاره کرد. کمپین به موضوع قوانینِ ضد زن که مبتنی بر شریعت اسلام است نهتنها برخورد نکرد بلکه آن را با گفتن اینکه «اسلام با حقوق زنان در تضاد نیست!» توجیه کرد، چراکه به نظرشان این گزاره یا حکم، حقیقت دارد زیرا براي آنان «مفید» است و مفید بودن آنهم در این است که گویا میتواند اینان را به مقصود برساند. درواقع کمپینیها میگفتند، باید برحسب فایدهای که این حکم یا گزاره دارد حقیقت یا کذب بودناش را تعیین کرد؛ یا مثلاً برایشان مهم نبود که تبلیغ حول آش نذري و انواع خرافات دیگر که آشکارا ضدزن و در تضاد با آگاهی است را پیش ببرند بلکه مهم این بود که این نوع فعالیت کردن به اهداف کمپین کمک کند و به امضاها اضافه نماید. در همان دوره در نقد فلسفهی ارتجاعیِ پراگماتیستی و دلایل تبلیغ آن از جانب کمپین یکمیلیون امضا، از جانب ما مقالهای نوشته شد و بر پایهی آن بحثی در سمینار کارزار زنان در 8 مارس 2009 در سوئد ارائه گردید که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
در دورهی خیزشِ مردم در سال 88 که زنان بسیاری مثلِ گدازهی مذاب به خیابانها سرازیر شدند و با عملشان اعلام کردند که سی سال شکنجه و سرکوب زنان بس است؛ با این وصف بودند هنوز کسانی که هراسان در گوش این شورشگران مؤعظه میکردند: «اسلام با آزادی و برابری در تضاد نیست!» هنوز بودند کسانی که تحت عناوین دهانپرکنی مانند «کنشگران جنبش زنان ایران» تلاش میکردند با موعظههای حقیر در وصف معجزههای «راه اصلاحات» و مضرات «راه انقلابی» جلوی انفجار خشم زنان را بگیرند. هنوز بودند کسانی که در اوج جنایتکاریهایِ جمهوری اسلامی بزدلانه میگفتند: «سنگ در دست نگیرید! به متجاوزین خود احترام بگذارید و گل نثارشان کنید! برای حقوق زنان و لغو حجاب اجباری فریاد نزنید! چون الان وقت فریاد زدن برای «رأی» است.»
اینان در تمام دورهی فعالیتهای خود هرگز به موضوع حجاب اجباری نهتنها نزدیک نشدند بلکه با درج نظرات انحرافیشان در مقالات، کتابها و... تلاش کردند که اهمیت خیزش 5 روزهی زنان در 8 مارس 1357 علیه حجاب اجباری و همچنین سالیان سال مبارزه و مقاومت زنان و دختران جوان علیه حجاب اجباری به شکل «بدحجابی» را نفی کنند. امروز که موضوع مبارزهی زنان با حجاب اجباری ـ بر متن شرایط عینیای که در جامعه شکلگرفته ـ وارد مرحلهی تعرضی شده است؛ و حرکت زنان یعنی برداشتن حجاب و بستن روسری بر سر چوب تحت عنوان «دختران خیابان انقلاب» نامگذاری شده است، بار دیگر تلاش دارند این مبارزه را در مجرای تغییر قانون مربوط به حجاب اجباری در چارچوب رژیم جمهوری اسلامی محبوس کنند. امروزه این طرز تفکر بهوسیلهی امثال مسیح علینژاد، نوشین احمدیخراسانی و... بهوضوح پیش گذاشتهشده است.
مشکل ما با اینان این نیست که میخواهند به شیوهی تدریجی اهداف خود را دنبال کنند، مشکل اینجاست که حاصل روش «تدریجی» و «بخردانه»ی اینان هیچ نخواهد بود بهجز تقویت ساختار ستمگرانه و زنستیزِ رژیم جمهوری اسلامی و تروتازه کردن آن.
ماحصل نقد نظرات زنان لیبرال و اصلاحطلب حکومتی و غیرحکومتی از جانب ما در کتابی جمعآوریشده که در سال 2013 در سایت هشت مارس منتشر شد؛ و از آن زمان تاکنون نیز به صفحات آن اضافه شده است.
یکی از موضعگیریهای سیاسی صحیح:
در طول بیست سال گذشته سازمان زنان هشت مارس مواضع سیاسی عمدتاً اصولی و صحیحی، هم در رابطه با مسائل مهم سیاسی در سطح ایران و جهان اتخاذ کرده و هم مشخصاً در مورد زنان. یکی از این مواضع صحیح در رابطه با برجام و نشستهای پیدرپی سران امپریالیستی با دولت ایران بود. مواضع ما ـ در افشای نظراتی که به موضوع رفع تحریمها و عقد اتحاد بر سر برجام دخیل بسته بودند و آن را تنها راه نجات اقتصاد ورشکسته و بهبود زندهگی مردم معرفی میکردند ـ بر پایهای علمی انجام گرفت و منعکسکننده واقعیات بود. در اینجا بخشی از مواضع اتخاذشده در سرمقالهی نشریهی هشت مارس شمارهی 35 (ژوئن 2015) تحت عنوانِ «برنامهی رژیم جمهوری اسلامی: تشدید فرودستی زنان، با تحریم یا بدون تحریم» را بازنشر میکنیم، چراکه اوضاع کنونی، خیزشهای مردم در دیماه ۹۶ و امتداد آن صحت تحلیلهای ما را بهروشنی نشان میدهد و نمونهای است از تحلیل مشخص از شرایط مشخص بر مبنای درک عملی از اوضاع.
«در هفتههای اخیر موضوع توافق هستهای بین رژیم جمهوری اسلامی ایران و کشورهای 5+۱ یکی از پُر سر و صداترین خبرهایی بود که از طریق رسانههای گوناگون در سراسر جهان انعکاس یافت. اگرچه نتیجهی پایانی آن نامشخص است اما این «توافق هستهای» چه به نتیجه برسد، چه نه؛ رخداد مهمی در پهنهی سیاسی ایران و جهان است و پیشاپیش عناصر چرخشهای سیاسی بزرگ و مهمی در رویکرد سیاسی ایران به آمریکا و آمریکا به ایران و خاورمیانه و ... را در خود دارد. بررسی اینکه چرا طرفین در این دوره بهپای چنین توافقی رفتند از اهمیت زیادی برای همهی نیروها و خصوصاً نیروهای انقلابیِ زنان برخوردار است. چراکه تحلیل نادرست از این توافق و امید بستن به آن میتواند به پیشروی مبارزات زنان لطمه وارد آورده و مهمتر اینکه هر نوع توهمی نسبت به این توافق و همکاری میتواند برای یک دوره به نفع رژیم زنستیز جمهوری اسلامی تمام شود.
در سالهای اخیر که موضوع برنامهی هستهای وزنهی مهمی در نشستهای علنی و پنهان سران دو دولت ایران و آمریکا محسوب میشود، یورش جدی، زنستیزانه و گستردهای علیه زنان، توسط رژیم جمهوری اسلامی برنامهریزی و به اجرا گذارده شده است. اگرچه سیاستهای ستمگرانه و ضدزن جمهوری اسلامی از فردای قدرتگیریاش آغاز گردید، اما واضح است با تهاجم لجامگسیختهای که دو سه سال گذشته آغاز کرده، در نظر دارد زنان جامعه را در موقعیت بهمراتب عمیقتری از فرودستی قرار دهد. تصادفی نیست که درست در همین دوره که هر دو دولت ایران و آمریکا در پی خلق افکار عمومی برای ایجاد تفاهم و همکاری بین خود بودند، طرح افزایش جمعیت تحت این عنوان که جامعه ظرفیت دو برابر شدن جمعیت کنونی را دارد، از جانب دولت احمدینژاد مطرح و توسط دولت حسن روحانی و کل جناحها، مورد تأیید و تأکید قرار گرفت. روشن است که افزایش جمعیت اهداف مختلفی را دنبال میکند، اما در صدر همهی آنها کنترل بدن زن و تضمین جایگاه فرودست اوست؛ اما فرودستی هر چه عمیقترِ زنان، فقط به افزایش جمعیت خلاصه نمیشود؛ بلکه در کوران نشستهای متعدد سران رژیم ایران با آمریکا و به روی کار آمدن دولت «تدبیر و امید»، طرحهای دیگری برای شدت بخشیدن به عمق فرودستی زنان در دستور کار دولت «جدید» قرار گرفت. طرحهایی همچون طرح «صیانت از حریم عفاف و حجاب»، «آمران به معروف و ناهیان از منکر»، محدودیت اشتغال برای زنان، تسهیل بازنشستگی قبل از موعد، ایجاد محدودیتهای گوناگون در مورد تحصیل دختران، طرحهای مربوط به «تکریم بانوان» یا طرحهای مربوط به تفکیک جنسیتی در ادارات و دانشگاهها و ممنوعیت کار شبانه برای زنان، سهمیهبندی جنسیتی، بومیگزینی (بهعبارتدیگر محدودیت تحصیل دختران در مراکز آموزشی خارج از محل سکونت)، طلاق، حساب بانکی، مسافرت و گذرنامه و ... به اجرا گذاشتهشده است. همچنین تأیید و تحکیم ممنوعیت شرکت زنان در بسیاری از رشتههای ورزشی و نداشتن حق ورود به ورزشگاهها برای تماشای مسابقات همگی خبر از تحکیم قوانین تبعیضگرایانه با نقشهی تشدید فرودستی زنان میدهد. (البته برخورد ابزاری با برخی از این طرحها احتمالاً دستمایهی اثبات «تغییر» در وضعیت زنان خواهد بود، مثل ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها که تقریباً همزمان با «توافقات» لوزان، آزاد اعلام شد.)
... اقتصاد ورشکستهی تکمحصولی، سرکوب وحشیانه، دستگیری و زندانی کردن کارگران و زحمتکشان، گسترش بیسابقهی بیکاری، فقر، اعتیاد، تنفروشی، تشدید فرودستی زنان و افزایش شکاف طبقاتی ... شرایطی را به وجود آورده است که هر آن میتواند به انفجارات تودهای در جامعه منجر شود. تشدید این شرایط برای خیل عظیم زنان، خصوصاً زنان زحمتکش و کارگر دهشتناک و زجر دهنده است و فرودستی اجتماعی و اقتصادی آنان را به شکل پیچیده، چندلایه و چندباره افزایش داده است. بیدلیل نیست که حسن روحانی در سخنرانی اخیر خود خطاب به نیروهای انتظامی میگوید که در پیشبرد وظایفتان به «دو طبقه» توجه کنید: «زنان و جوانان». موقعیت زنان در جامعه بهجایی رسیده است که سران رژیم آشکارا میدانند که بیتردید دیر و یا زود این نیروی خشمگین علیه موقعیت فرودست و بردهوار خود شورش خواهد کرد. همچنین شرایط برای قیام جوانان ناراضی و بدون آینده آماده است و هر جرقهای میتواند شعلههای مبارزات و شورشهای خودبهخودی را بگستراند...
در پس چنین اوضاعی است که رژیم جمهوری اسلامی میخواهد این بار بهطور علنی با دخیل بستن به درگاه امپریالیسم آمریکا بقای خود را برای دورهای دیگر تضمین کند؛ هرچند انباشت انفجاری نارضایتی داخلی یکی از فاکتورهای مهم این توافق است اما تنها فاکتور نیست. انتظار طبقه حاکمهی ایران از این توافق و همکاری این است که با برداشته شدن تحریمها، بهروزرسانی فنآوری استخراج نفت و گاز و باز کردن آشکار و «قانونیِ» دروازههای کشور بر روی سرمایههای امپریالیستی بتواند، جان تازهای به اقتصاد ورشکسته و وابستهی خود بدهد و از این طریق برای یک دورهی دیگر از بروز انفجارات اجتماعی نیز جلوگیری کند. از طرف دیگر آنچه که برای رژیم جمهوری اسلامی از درجه اهمیت تعیینکنندهای برخوردار است، این است که با این توافق بتواند جایگاه مهمی در برنامههای آمریکا در منطقه برای خود دستوپا کند.
در رابطه با بهبود اقتصادی و تبلیغاتی که از جانب رسانهها و ایدئولوگهای بورژوایی درنتیجهی توافق هستهای پیش گذاشته میشود باید گفت که حتا اگر رابطهی جمهوری اسلامی با امپریالیستهای آمریکایی بهبود یابد و درنتیجهی آن، همهی تحریمها برداشته شود؛ و کلیهی اهداف رژیم در پس این توافق در رابطه با ایران بدون تضاد پیش رود، در بهترین حالت، میتواند شوکهایی به اقتصاد ایران وارد کرده و چند صباحی بخشی از اقتصاد را «رونق» بخشد؛ اما بسیار عوامفریبانه و بهدوراز حقیقت است که اقتصادی چنین ورشکسته و وابسته آنهم در شرایط بحران جهانی سرمایهداری بتواند بهطور زیربنایی تغییر یابد. مگر جمهوری اسلامی که از همان تضادهای ساختاری سیستم سرمایهداری در رنج است، در تمام دوران تحریمها ثابت نکرد که چقدر اقتصادش وابسته به اقتصاد جهانی است و محتاج پیوستن هرچه بیشتر به این روابط تاریخمصرف گذشته و فاسد جهانی است؟! حالا بعد از برداشته شدن احتمالی تحریمها، جمهوری اسلامی در شرایط سایر کشورهایی قرار خواهد گرفت که بدون واسطه به این شریان سرطانی متصلاند و طبیعتاً تفاوت چندانی مثلاً با مصر و تونس پیش از خیزش برای نان و یا ترکیهی امروزی و ... نخواهد داشت. باید پرسید مگر ایران در مقابل بحران اقتصادی جهانی که امروزه تمام عناصر اقتصاد سرمایهداری را در بالاترین سطوح آن، به چالش کشیده مصونیت دارد؟! آیا پیوستن به روابط اقتصادی بهشدت بحرانی در سطح جهان که در سال 2015، 6 میلیارد نفر از جمعیت کره زمین را تحت تأثیر قرار داده است (۹۰ درصد جمعیت جهان) میتواند، اقتصاد بهگلنشستهی ایران را برهاند؟! یا بهعکس قرار است با گذاردن بخشی از بار این دهشت بر گردهی طبقات تحتانی و فرودستان، خصوصاً زنان در ایران، از خطر فروپاشی این سیستم کاسته شود؟!
در این مورد موضوع دیگری را هم باید در نظر داشت که این «رونق» اقتصادی به کدامیک از اقشار و طبقات جامعه حتا بهصورت مقطعی یاری خواهد رساند؟ بدون شک این درجه از «رونق» اقتصادی در خوشبینانهترین حالت تنها میتواند بخشی از جامعه، خصوصاً طبقات متوسط به بالا را در برگیرد. درنتیجه بهطور واقعی و عملی جوابی به بیکاری و فقر و فلاکت میلیونها نفر زن و مرد کارگر و زحمتکش جامعه نخواهد داد که هیچ؛ بلکه رونق اقتصادی بالاییها مرهون تشدید فلاکت اقتصادی طبقات تحتانی خواهد بود؛ و در عمل جوابی به هزاران هزار زنی که به خاطر فقر و بیکاری دست به تنفروشی برای بقای زندهگی میزنند، نخواهد داد؛ جوابی به زنان کارتنخواب یا معتاد که تعداد آنها بهطور روزافزونی در حال گسترش است، نخواهد داد؛ جوابی به میلیونها زن سرپرست خانوار و جوابی به 10 میلیون کودک کار که برای بقای زندهگی خود و خانواده بیگاری میکنند، نخواهد داد و ...»
نمونهای از دقیق نبودن موضع سیاسی:
دقیق نبودن موضع سیاسی ما در ارتباط با اطلاعیهای است که در دفاع از زنان کوبانی داده شد. در آن دوره زنان لیبرال و اصلاحطلب طبق روال همیشگی خود مبارزهی مسلحانهی زنان کوبانی را تحت نام خشونتزا بودنِ آن بهکلی نفی کردند. در جنبش منتسب به چپ ایران نیز دو گرایش در برخورد به مبارزات مردم کوبانی اتخاذ شد. یک نظر بدون چونوچرا به دفاع یکجانبه از مبارزات مردم کوبانی پرداخت و یک نظر هم به خاطر غلبهی خط بورژوایی حاکم بر رهبری مبارزات مردم کوبانی، به نفی مبارزات پرداخت. سازمان ما بهدرستی از مبارزات مردم کوبانی و بهطور مشخص از نقش و جایگاه زنان در این مبارزات دفاع کرد. بهدرستی به اهداف امپریالیستهای آمریکایی و همچنین مرتجعین منطقهای خصوصاً دولت ترکیه و نقش جایگاهاش در رابطه با تقویت داعش و ناسیونالیستهای ارتجاعی همچون بارزانی و ... پرداخت. باوجود اینکه در انتهای این اطلاعیه بهدرستی بر روی این حقیقت انگشت گذاشتهشده است که «اگر مبارزات زنان کوبانی و شجاعت و دلیری آنان که الهامبخش تمام زنان جهان شده تحت هدایت خط انقلابی و رهبری درستی قرار بگیرد، میتواند نقش و جایگاه بسیار مهمی برای پیشبرد آیندهی مبارزات جنبش زنان جهان بازی کند و به تمام راهحلهای پستمدرنیستی، رفرمیستی و نسبیتگراییِ فرهنگی که اکنون دیدگاههای غالب در جنبش زنان هستند، خط بطلان بکشد»؛ و باوجود اینکه در این اطلاعیه به انحراف خط رهبری این مبارزات اشارهشده؛ اما میبایست خط کلی و غلط رهبری این مبارزات را بهطور روشن و دقیقتر افشا مینمود.
کارزار ضد خشونت علیه زنان:
ما همواره بر این حقیقت دردناک و غیرقابلتحمل انگشت گذاشتهایم که هیچ جایی در جهان برای زنان امن نیست. برای هیچ زنی، از روستاهای کشورهای جهان سوم گرفته تا شهرهای کشورهای امپریالیستی امنیت برای زنان وجود ندارد؛ از دهلی تا کنگو، از نیویورک تا اسلامآباد، از تهران تا پکن، از مسکو تا قاهره، از کابل تا برلین، از بصره تا لیما و سایر نقاط جهان، زنان از خطر خریدوفروش بدنشان، ضرب و شتم، پورنوگرافی، تجاوز، زندانی شدن در خانه، به قتل رسیدن، اسیدپاشی به سروصورتشان، آزار جنسی و روانی و ... در امان نیستند.
اما هرقدر زنجیرهی خشونت جهانیتر شده است، مبارزه و مقاومت زنان نیز ابعاد جهانیِ بیشتری به خود گرفته است. بهطور مثال به راه افتادن «کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی علیه زنان در ایران» همدوره با کارزار جهانیای است که حول افشای خشونت، اذیت و آزار زنان به نام «من هم!»* (Me Too!) ابتدا در آمریکا شکل گرفت، همسرنوشت بودن زنان در یک مبارزهی جهانی علیه خشونت گسترده بر زنان را نشان میدهد. زنان از مبارزات یکدیگر الهام میگیرند و هرگونه پیشروی زنان در هر نقطهای از جهان را از آن خود میدانند.
ما اما این واقعیت را بارها و بارها اعلام کردهایم که ما بهعنوان بخشی از زنان مبارز و انقلابی در ایران، در پیوند با دیگر زنان در سراسر جهان، برای پایان بخشیدن به هر نوع خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی ایستادهایم و مبارزه علیه هر یک از اشکال خشونت بر زنان را در پیوند مستقیم با مبارزه در جهت سرنگون کردنِ کل سیستم مردسالار سرمایهداری در سطح جهان میدانیم که خشونت وحشیانه علیه زنان را تولید و بازتولید میکند. زنان بدون سرنگون کردن این سیستم مردسالارانه، بدون نقطهی پایان بخشیدن به مالکیت مرد بر زن در جهان آزاد و رها نخواهند شد.
تشدید خشونتهای گستردهی رژیم جمهوری اسلامی ـ که در مرکز آن خشونت بر زنان در تحمیل حجاب اجباری قرار دارد ـ انگیزهای برای راهاندازی کارزار مبارزه علیه خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان در اتحاد با دیگر گرایشات رادیکال بود. ما بهدرستی بر روی این واقعیت انگشت گذاشتیم که با توجه به اینکه هیچ زنی از خشونتهای ضدزن در امان نیست، درنتیجه کارزار مبارزه علیه خشونت بر زنان دارای این پتانسیل هست که بتواند تودههای زن را به شکلی گستردهتر درگیر مبارزه در جهت سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی کند.
در اولین فراخوان ـ که در تاریخ 17 نوامبر 2016 منتشر شد ـ کارزار بر روی این حقایق تأکید کرد: «در کشورهای «مدرنِ» سرمایهداری، اشکال خشونت بر زنان همچون تنفروشی، تجاوز، قتلِ زنان توسط شریکِ زندهگی یا دوستپسر فعلی یا سابق و...، تحقیر و توهین، ضرب و شتم و خشونت خانگی، پورنوگرافی، «صنعتِ» سکس، آزار و اذیت جنسیتی در محیط کار و... بهطور غیرقابلتصوری رشد کرده است. برای سیستم سرمایهداری ـ امپریالیستیِ پدر/مردسالار، حفظ و تداوم خشونت بر زنان در سراسر جهان و نهادینه کردنِ فرهنگ زنستیز در خدمت به کسب حداکثر سود، از اهمیت حیاتی برخوردار است.
امروزه افغانستان، عراق و کل خاورمیانه درنتیجهی حملات و تجاوزات امپریالیستهای مردسالار ازیکطرف و از طرف دیگر با رشد بنیادگراییِ اسلامی و انواع و اقسام رژیمهای بنیادگرا و ضدِ زن، به اسارتگاه زنان و جولانگاه مردان تبدیلشده است.
در ایران اگرچه خشونت علیه زنان قدمتی طولانی دارد، اما نزدیک به چهار دهه است که رژیم بنیادگرای جمهوری اسلامی با شلاقِ دین و زنجیرِ سنت و زندانِ حجاب، با گشت ارشاد و جوخهی اعدام و حکم سنگسار، خشونتی بهمراتب وحشیانهتر و گستردهتر برای کنترل زنان و بدنشان اعمال کرده است. حجابِ اجباری در جمهوری اسلامی، اعلام رسمی نابرابری جنسیتی و نماد فرودستی و تبعیت زن از مرد تحتِ نظام اسلامی است...
اگر در مدرسه و دانشگاه، کوچه و خیابان، محل کار و... نیروهای سرکوبگر این رژیم زنان را کنترل میکنند، در خانه همسر، پدر، برادر و فرزندِ پسر این کنترل را به عهده میگیرند. اگر زنان به خاطر تبعیت نکردن و گردن نگذاشتن به قوانین و کُدهای «حجاب اسلامی» در بازداشتگاههای جمهوری اسلامی به سر میبرند، در خانه مردانی از خانواده نقش حاکم شرع را بر عهده میگیرند. اگر این رژیم زنان را به جرم عشق ورزیدن سنگسار میکند، در خانه مردانی هستند که برای حفظ «آبرو»، «غیرت» و «ناموس» حکم قتل آنان را صادر میکنند. اگر زنان در جامعه از کنترل و آزار مأمورینِ مواجببگیرِ این نظام میگریزند، در اماکنِ عمومی از آزار جنسیتی روزمرهی بسیاری از مردان، در هراسند. اگر اسیدپاشان برای کنترل زنان و بدنشان به «زنانِ بدحجاب» یورش میبرند و بر صورت و بدنشان برای همهی عمر مُهرِ این خشونت وحشیانه را حک میکنند، در خانه خشونتِ تحملناپذیرِ مردانی از خانواده زنان را وادار به خودسوزی میکند، اگر و اگر و ...
این همبستگی در بهکار بردِ خشونت بر زنان که بین دستگاه دولتی ضدِزن جمهوری اسلامی و مردان پوشیده در عقاید و ارزشهای زنستیز برقرارشده است، سه حلقهی اصلی زنجیرِ بههمپیوستهی خشونتِ دولتی، اجتماعی و خانگی علیه زنان در ایران را شکل داده است. حلقهی اصلی این زنجیر، خشونت دولتی است که با اشاعهی فرهنگِ پدر/مردسالارانه، آدابورسوم عقبافتاده، ایدئولوژیِ ضدِزن در جامعه و مجموعهای از قوانین و سیاستهای زنستیز شرایط را برای تشدید انواع و اقسام خشونتهای اجتماعی و خانگی علیه زنان فراهم کرده است.
از زمان به روی کار آمدن رژیم زنستیز جمهوری اسلامی، زنان نیز متقابلاً به اشکال گوناگون علیه خشونتهای گسترده در زندانها زیر شکنجههای وحشیانه، در مخالفت با حجاب اجباری، در برابر تبعیضِ جنسیتی در مدارس و دانشگاه، در دادگاههای طلاق و حضانت و... فردی یا جمعی، با افتوخیز، به مقاومت و مبارزهی خود ادامه دادهاند...
گسترش و تشدید خشونت در همهی عرصههای زندهگی زنان در ایران ضرورت مبارزهای متحد و کارزاری گسترده را در برابر ما قرار داده است. باشد تا این کارزارِ ضد خشونت بر زنان در به هم پیوستن جویبارهای مبارزاتی و تبدیل آن به رودی خروشان جهت سرنگونیِ انقلابی رژیم زنستیز جمهوری اسلامی گامهای مؤثری بردارد. برپایی و ادامهیابی چنین کارزاری میتواند سنگرِ مبارزاتیِ همسرنوشتانمان را علیه خشونت بر زنان در سراسر جهان تقویت کند. کارزاری که بتواند در خدمت به یک مبارزهی مستمر و هدفمند برای محو فرودستیمان و در راستای ساختن جهانی که در آن همهی زنان و کل بشریت از ستم و استثمار رها باشند، قرار گیرد...»
فعالین سازمان ما به همراه برخی دیگر از فعالین زن بهدرستی در جلسات مقدماتی پس از اعلام بیرونی کارزار ضد خشونت (نوامبر 2016)، بر سر موضوع مبارزه علیه حجاب اجباری بهعنوان یکی از مهمترین مراکز سلسله اعصاب جمهوری اسلامی تأکید کردند که در نتیجهی آن ـ چند ماه بعد ـ بهدرستی در بیانیهی کارزار به مناسبت روز جهانی زن (۸ مارس ۲۰۱۷) قاطعانه اعلام کردیم که ما متحد، مصمم و معترض به این کارزار میپیوندیم تا نقطهی آغازی باشد برای یک سازماندهی هدفمند و گسترده بهسوی برپایی مبارزهای سراسری در چهلمین سالگرد «تظاهرات پنجروزهی زنان ایران ضد حجاب اجباری» که در مرکز آن موضوع مبارزه علیه حجاب اجباری قرار دارد؛ و در فراخوان 25 نوامبر 2017 نیز اعلام کردیم که: «... در ایران، رژیم تئوکراتیک جمهوری اسلامی با سازماندهی اولین حمله علیه زنان، با اجباری کردن حجاب قدرتگیری خود را آغاز کرد. این دولتِ واپسگرا برای تثبیت ایدئولوژیک بنیادگرایانِ اسلامی نیاز به اجباری کردن حجاب و کنترلِ دولتی بر بدن زنان داشت. چراکه نقش و جایگاه زنان صرفاً ابزاری برای تولیدمثل در جهت تداوم این نظام ستم و استثمار است. در نظام زنستیز جمهوری اسلامی حجاب اجباری و سازماندهی نیروهای سرکوبگرش برای کنترل زنان، در خدمت به کنترل و سلطهی مردان بر زنان و برای تعمیق موقعیت فرودست زنان است. حجاب اجباری که یکی از نمادینترین اشکال خشونت دولتی برای کنترل بدن زنان با زور سرنیزه، بازداشت، توهین و تحقیر اعمالشده است، جایگاه ایدئولوژیک تعیینکنندهای برای رژیم جمهوری اسلامی ایران دارد...»
ماحصل این جلسات در آن دوره این بود که باید خودمان را برای پیشبرد مبارزهای گسترده حول موضوع حجاب اجباری ـ از برگزاری تور سخنرانی، جلسات پالتاکی، آکسیونهای مختلف گرفته تا شرکت در جلسات تشکلات فمینیستی و ... ـ آماده کنیم تا تدارک کافی برای پیشبرد تظاهرات مرکزی در 8 مارس 2019 به مناسبت چهلمین سالگرد خیزش زنان در 8 مارس 1357 داشته باشیم. این تحلیلها و تصمیمات زمانی اتخاذ شد که هنوز نه از خیزش دیماه ۹۶خبری بود؛ و نه از «دختران خیابان انقلاب».
در همین مدت اما کارزار مبارزه علیه خشونت بر زنان و بهطور مشخص سازمان زنان هشت مارس از برخوردهای سکتاریستی، خودمرکزبینی و ذهنیت مردسالارانه و ... از طرف فعالین، سازمانها و احزاب منتسب به چپ «بیبهره» نبودهاند. برخی از احزاب منتسب به چپ پا را فراتر گذاشته و علیه کارزار مبارزه با خشونت بر زنان دست به سنگاندازی زدهاند و تلاش در تخریب آن داشتهاند. فارغ از اینکه این نوع برخوردها به مبارزات زنان و نقش و اهمیت جایگاه سازماندهی تودهای زنان در خدمت به امر انقلاب، کاملاً غلط و غیرانقلابی است و متعاقباً دیدی مردسالارانه را نیز نمایندهگی میکند؛ اما مهمتر اینکه این نوع حرکات بیش از همه به بقای رژیم جمهوری اسلامی خدمت میکند؛ چراکه سنگاندازی، بدگویی و مانعتراشی برای پیوستن زنان به کارزار و در مجموع تلاش برای تخریب کارزاری که در دستور کارش مبارزه علیه خشونت بر زنان و عامل اصلی آن یعنی رژیم جمهوری اسلامی و حامیان امپریالیستاش را قرار داده است، بهواقع و در عمل، آگاهانه و یا ناآگاهانه همدست شدن با مرتجعین اسلامی است.
*این هشتک برای افشای آزار و اذیت جنسی و خشونت جنسیتی خصوصاً در محیط کار شهرت یافته؛ و از اکتبر ۲۰۱۷ که ابتدا زنان هنرمند سرشناس و متعاقباً بسیاری از زنان سرشناس از آن برای افشای آزار جنسیِ چهرههای سرشناسِ جهانی استفاده کردند شهرت یافت اما فمینیستهای اروپایی معتقدند این هشتک ده سال قبل از آنهم وجود داشت.
تشکیلات زنان و درک از آن:
وقتی عدهای از زنان (در اینجا منظور زنان انقلابی است) که نظرات نسبتاً مشابهی در مورد تغییر موقعیت ستمدیدهگی زنان دارند، تصمیم میگیرند که این ایدهها را با نقشه و برنامه و بهطور هدفمند در یک رابطهی تنگاتنگ با سایر زنان به عمل درآورند به این ضرورت برمیخورند که توان فکری و عملی خود را همسو و متحد نموده و آن را در یک چارچوب متشکل قرار دهند؛ یعنی به درجاتی به وحدتِ عمل و نظر دست مییابند؛ اما در این چارچوب متشکل وقتی عدهای به گرد هدف مشترکشان متشکل میشوند، کیفیت نوینی را به وجود میآورند که جمعِ جبریِ کیفیت تکتک آنها نیست؛ و این کیفیت نوین است که در ترسیم اهداف بلندپروازانه و نقشههای جسورانهی بلندمدت و کوتاهمدت نقش مهمی ایفا میکند و افراد میتوانند با تعهد سپردن به اجرای آن نقش مؤثری در رفع ستم جنسیتی ایفا کنند. هرچند در هیچ جمع و تشکلی این امر ارادهگرایانه، سهل و تکخطی پیش نمیرود. آغازگرانِ هر تشکیلاتِ انقلابی زنان در ابتدا اقلیتی کوچک هستند که باید بسیار خلاف جریان حرکت کنند تا بتوانند در روند تحولات مؤثر واقع شوند و آن ایدههای رهاییبخشی که آنان را گرد هم جمع کرده است را تبدیل به ایدههای عمومی زنان کنند.
مسئلهی مرکزی برای ما این بوده است که تشکل و سازماندهی زنان قرار است به چه چیزی خدمت کند؟ این تشکل و سازماندهی، زنان را در کجای تغییر مناسبات ستمگرانه و استثمارگرانهی حاکم در ایران و جهان قرار خواهد داد؟ برای ما روشن است که هدف از متشکل شدنمان در تشکل انقلابی سازمان زنان هشت مارس برای این است که بر پایهی مبارزه علیه ستم جنسیتی بتوانیم همراه با سایر سازمانها، احزاب و نیروهای انقلابی و کمونیستی گوشهای از کار تغییر این جهان را در دست گیریم.
بر پایهی همین افق است که کلیهی فعالیتهای نظری و عملی ما بهطور خاص به موضوع ستم بر زن و چگونگی رفع آن میپردازد. بر پایهی همین افق است که این سازمان کلیهی فعالیتهای خود را در خدمت به سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی بهعنوان عامل اصلی ستمگری بر زنان و سایر اقشار و طبقاتِ مردم قرار داده است. بر پایهی همین افق است که این سازمان مبارزهی خود را بخشی از مبارزات زنان در سطح جهانی میداند، چراکه به این اصل درست معتقد است که ستم بر زن جهانی است و مبارزه علیه این ستم نیز جهانی است. بر پایهی همین افق است که مبارزاتمان را در جهت افشای هر چه بیشتر کلیهی مرتجعین، اعم از بنیادگرایان مذهبی و امپریالیستهای مردسالار یعنی عاملین اصلی ستم بر زنان و کلیهی اقشار و طبقات مردم قرار دادهایم. چراکه این مبارزات را بخشی از مبارزات انقلابی در ایران و سراسر جهان برای ساختن جامعهای میدانیم که در آن هیچ انسانی مورد ستم و استثمار قرار نگیرد.
سازمان زنان هشت مارس بهعنوان یک تشکل سیاسیِ انقلابیِ متعلق به زنان که در تبعید شکلگرفته است همواره در تمام دوران فعالیت خود در امر سازماندهی و تشکیلات نیز با چالشهای مختلف و عمیق نظری و عملی ـ که متأثر از فضای سیاسی همدورهاش بوده ـ روبهرو شده است؛ که البته عبور از این مسیر پرتضاد بدون اتکا به نگرش سیاسیِ عمدتاً صحیحی که در پیش داشتیم، ممکن نبوده است. البته به این معنا نیست که کمبود یا اشتباهی نداشتهایم اما مجموعاً عملکرد ما نشان میدهد که در حفظ و ارتقای امر تشکیلات نیز موفق عمل کردهایم. در دورهی سختی که فعالیت انقلابی در مقابل تفکرات ذهنیگرایانه، پراگماتیستی، مماشاتطلبانه و سهمخواهانه تقبیح میشود؛ در دورانی که ایدئولوژی ضدِزن، تمامِ زنان جهان را در یک چرخهی ستمگرانهی واحد خرد و نابود میکند؛ و زنان را در شرایطی قرار داده که هرکدام خود را در برابر چنین سیستم هولناک و مقتدری تنها، بیپناه و ناامید مییابند و ... در تمام این دورانِ سخت برای عبور از تمام این دهشتها سازمان ما به نیروی محدود اما متعهد خود اتکا کرده است و تمام تلاش خود را معطوف داشته تا به هر طریقی خود را به منبع اصلی و واقعی قدرت یعنی تودهها و خصوصاً زنان متکی نماید و تضادهای درونی و بیرونیِ تشکیلاتی خود را به شکلی حل کند که بهعنوان یک نیروی انقلابی امکان پیشروی بیابد.
همواره تلاش این بوده است که در امر فرم تشکیلاتی نیز پیشروی کرده و دستآوردهای جنبش انقلابی و جنبش زنان را جذب نماییم و نقاط ضعفمان را به نقطهی قوت بدل کنیم؛ در مقابل دوری جغرافیایی از ایران و افغانستان خود را به درجاتی بر دستاوردهای جنبش بینالمللی انقلابی و بهطور خاص جنبش انقلابی زنان مرتبط و متکی کردهایم؛ در مقابل پراکندهگی جغرافیایی، واحدهای کشوری و محلی را ایجاد و سازماندهی کردهایم؛ در مقابل تضاد زبان فارسی و زبان کشورهای میزبان در حد توان مواضع سیاسیمان را به زبان کشورهای میزبان ترجمه و وارد تعامل سیاسی و عملی شدهایم و ...
از نظر فرم سازمانی ما بر این حقیقت پافشاری کردیم که سازمان ما، تشکلی است دمکراتیک، تودهای و مستقل که علیه اشکال مختلفِ ستم جنسیتی که از جانب دولتهای زنستیز ارتجاعی و امپریالیستی که پدرسالاری و مردسالاری یکی از ارکان اصلی آنهاست، مبارزه میکند.
& تشکل تودهای به این معنا که بر منافع اکثریت زنان ستمدیده پای میفشارد و برای تحقق آمال و آرزوهای آنان تلاش میکند و معتقد است که رهايی زنان به دست خود زنان میسر است و بدون اتکا به آنان و متشکل کردنشان، رهایی میسر نیست.
& تشکل دمکراتیک به این معنا که زنان با تفکرات گوناگون و بینشهای اجتماعی متفاوت میتوانند در آن گرد آیند و در عین حفظ گرایشهای خود، مبارزات متحد و سازشناپذیری را علیه کلیهی اشکال ستم بر زن بهپیش برند. در فضایی سرزنده و شاداب به برخورد عقاید و نظرات گوناگون بپردازند و این امر را در خدمت ارتقای هر چه بیشتر مبارزات مشترک خود قرار دهند.
& تشکل مستقل به این معنا که از کلیهی نهادهای دولتی و بینالمللیِ وابسته به قدرتهای جهانی مستقل است. همچنین به این معنا است که علیرغم همبستگی با همهی احزاب، سازمانها و جنبشهایی که علیه مرتجعین اسلامی و غیراسلامی و امپریالیستها مبارزه میکنند، تشکیلاتی مستقل از همهی آنهاست. تشکیلاتی است که باهدف مشخصِ مبارزه علیه اشکال ستم بر زن به وجود آمده و مستقل از مردان است و جهتگیریها، سیاست و فعالیتهای آن توسط ارادهی جمعی اعضایش تعیین میشود.
یکی از اختلافات مهم ما در طی بیش از 20 سال فعالیت با بسیاری از زنان، سازمانها و احزاب در مورد ضرورتِ تشکیلاتِ متعلق به زنان بوده است. در تفکر و عملکرد بسیاری از فعالین سیاسی و حتا در بین زنانی که درزمینهی رفع ستم بر زنان مبارزه میکنند، نیازی به وجود تشکلات متعلق به زنان نیست. این طرز تفکرات بر واقعیت موضوع ستم بر زن استوار نیست و ازاینرو نمیتواند در تغییر موقعیت ستمدیدهگی زنان نقشی را که باید ایفا نماید. این نوع نگاه زنان را خلع سلاح میکند.
ما همواره از جانب بسیاری از مردان و همینطور زنانی از طیف چپ و همچنین سازمانها و احزاب منتسب به چپ، در مورد ضرورتِ استقلالِ سازمان زنان هشت مارس از مردان و احزاب، مورد انتقاد قرار گرفتهایم. این انتقادات از دو زاویه طرحشده است که نهایتاً به یکجا میرسند: ندیدن اهمیت و جایگاه مبارزه و تشکلات تودهای زنان بهعنوان یکی از مؤلفههای مهم در امر سازماندهی انقلاب و به سرانجام رساندن آن.
یک نظر معتقد است که تشکل زنان باید دربرگیرندهی مردان نیز بشود و ایجاد تشکیلاتی متعلق به زنان بین مردان و زنان انشقاق به وجود میآورد. در برابر این تفکر ما بارها و بارها این واقعیت را پیش گذاشتهایم که مردها از هر قشر و طبقهای که باشند بابت موقعیت برتری که این نظام نسبت به زنان به آنان میدهد، منفعت دارند. این نظام به مردها امتیاز میدهد تا در عوض، نصف جمعیت دنیا را دائم کنترل، مهار، سرکوب و... کنند تا بدینوسیله بتوانند کل جامعه را به کنترل خود درآورند. این امتیازی است که این نظام طبقاتی پدر/مردسالار به مردان داده است و عملاً و به شکل تاریخی بین زنان و مردان انشقاق ایجاد کرده است، خصوصاً اینکه مردان از هر قشر و طبقهای در حال استفاده از این امتیاز هستند. حتا در تشکلات انقلابی و مترقی هم ما با دیدگاهها و رفتارهای مردسالارانه روبهرو هستیم. علت دارد. فرهنگ حاکم، بینش حاکم در جامعهی پدر/مردسالار، زنستیز است. این بینش و فرهنگ در همهجا نفوذ میکند؛ و روی همه تأثیر میگذارد.
درنتیجه نیاز است که زنان برای آزادی و برابری خود مبارزهی مستقلی را بهپیش برند. پیشبرد این مبارزهی مستقل که کل نظام پدر/مردسالار، فرهنگ و بینش زنستیز را نشانه رفته است، همزمان دریچهای باز میکند که روی صفوف نیمِ دیگرِ جامعه ـ یعنی مردان ـ نیز تأثیر میگذارد تا آگاهانه از امتیازاتی که جامعهی طبقاتی به آنها میدهد، دست بکشند. در نظر داشته باشیم که وجود تشکلات انقلابی زنان که بتوانند بهطور وسیع تودههای زن را متشکل نمایند، میتواند روی کل جامعه، روی کل جنبش زنان، سایر جنبشها و درنهایت امر مبارزهی انقلابی تأثیر بهسزایی داشته باشد. وجود تشکلات مستقل زنان میتواند به مردانِ مبارز و انقلابی کمک کند تا بتوانند درک درستی از موضوع ستم بر زن داشته باشند؛ تا بتوانند بهتر و با دیدی درستتر برای خلق یک دنیای نوین مبارزه کنند؛ تا بتوانند بین خود و فرهنگ و ارزشهای زنستیزِ دشمن، مرز عمیقتری ترسیم کنند.
درعینحال ما همواره این حقیقت را بیان کردهایم که این فقط زنان نیستند که در این سیستم طبقاتی مورد ستم واقع میشوند، بلکه در این نظام طبقاتی که بر پایهی ستم و استثمار سازماندهی میشود، اکثریتی از مردم تحت ستم طبقاتی، ملی، مذهبی و... قرار دارند. مبارزاتی که از جانب مردم، نیروهای مبارز و مترقی به اشکال گوناگون در ضدیت با این نظام به راه میافتد را نهتنها نباید نادیده گرفت، بلکه باید از همهی این مبارزات حمایت کرده و برای پیشروی آن دخالت نمود. چراکه به این اصل خدشهناپذیر اعتقاد داریم که جنبش زنان باید در کلِ زندهگی سیاسی جامعه، دخالتی آگاهانه داشته باشد و خود را بخشی از مبارزات انقلابی برای زیرورو کردن مناسبات ستمگرانه و استثمارگرانهی حاکم بداند.
نظر دیگری هم هست که در مقابل استقلال سازمان ما از احزاب، این سوال را در مقابل ما قرار میدهند که: «آیا تشکیلات مستقلی که سازمان زنان هشت مارس در منشورش قید کرده است، ماهیت و خصلت طبقاتی ندارد؟ خصلت را چه چیزی تعیین میکند؟»
در جواب به این نظریه و بهطور مشخص سوال طرحشده، همانگونه که بارها اشارهکردهایم، آنچه عمدتاً خصلت و ماهیت طبقاتی هر تشکل تودهای و در اینجا سازمان زنان هشت مارس را مشخص میکند، موضوع راهحل است. سازمان زنان هشت مارس بارها و بارها اعلام کرده است که ستم جنسیتی بر همهی زنان اعمال میشود و مختص طبقهی خاصی نیست، اما راهحل برونرفت از این ستم، طبقاتی است. برای همین هم سازمان ما آماج مبارزات اصلی خود را متوجهی نظام طبقاتی کرده است. امروزه نمایندهی این نظام طبقاتی در ایران رژیم جمهوری اسلامی است ـ که به خاطر موقعیت و خصوصیاتاش یک نظام تئوکراتیک را شکل داده که فرودستی زنان یکی از ستونهای قدرتاش را تشکیل میدهد ـ بنابراین سازمان زنان هشت مارس همواره بر روی این حقیقت پافشاری کرده است که کسب مطالبات پایهای زنان بهعنوان اولین قدم در راه رهایی زنان، تنها از طریق سرنگونی انقلابی این رژیم حاصل میشود و هر راه دیگری به تولید و بازتولید همین مناسبات خواهد انجامید. این سازمان زنان هشت مارس بود که موضوع سرنگونی انقلابی را در جنبش زنان و بهطور کل در جنبش پیش گذاشت تا مرزی درست و اصولی با دیگر جریاناتی که میخواهند از طریق امپریالیستها رژیم را «سرنگون» کنند، ترسیم کند. در تحلیل نهایی در جنبش زنان ایران نیز دو راه در برخورد به ستم بر زن وجود دارد: انقلاب و یا وصلهپینه کردنِ همین سیستم موجود. پیروی از یکی از این دو راهحل (انقلاب یا تعدیل این نظام) است که ماهیت طبقاتی و خصلت تشکلات تودهای (انقلابی یا رفرمیستی) را تعیین میکند و در مورد سازمان زنان هشت مارس نیز صدق میکند.
درعینحال در مقابل این طرز تفکرِ انحرافی که میگوید تشکل زنان و بهطور خاص سازمان زنان هشت مارس باید از زاویهی سیاسی وابسته به این و یا آن حزب باشد، باید گفت که در جنبش منتسب به چپ، این درک جدیدی در مورد جنبش زنان و تشکلات مستقل زنان، نیست. دیرزمانی است که این طرز تفکرِ غلط توسط سازمانها و احزاب منتسب به چپ پیش برده شده است. برای این نگرش تنها موضوع مورد اهمیت در وابستگی تشکل ما و یا هر تشکل تودهای دیگر این است که بتواند از طریق این تشکلات به تبلیغ اسمورسم حزبی خود دست یابد. این رویکرد انحرافی در پی آن است که سازمان زنان هشت مارس و یا هر تشکل تودهای را به زائدهی حزب خود بدل کند.
علیرغم هر ادعایی در مورد موضوع ستم برزنان و رهایی آنان، این نظرات انحرافی ازآنجاکه درک درستی ـ از ضرورت و اهمیت تشکلات مستقل و تودهای زنان و جایگاه آن در مبارزهی طبقاتی و انقلابی در خدمت به دگرگون کردن مناسبات حاکم ـ ندارند، عملاً باعث ضربات عمیقی به جنبش انقلابی و همچنین جنبش زنان شدهاند.
موضوع دیگری که انکار شدنی نیست این است که در تشکل زنان هشت مارس و یا هر تشکل تودهای دیگری، گرایشات فکری دیگری نیز حضور دارند و مبارزه بین نظرات گوناگون دائمی است. درنتیجه هر زنی ـ با هر ایدئولوژی ـ که میخواهد در چارچوب منشور و اساسنامهی سازمان زنان هشت مارس، علیه ستم جنسیتی و رفع آن مبارزه کند، میتواند با این سازمان همکاری نماید.
واحد افغانستان:
از همان ابتدای شکلگیریِ تشکل ما که تشکلی افغانستانی و ایرانی بود، ما موردِ انتقاد قرار گرفتیم که: «شما با انگشت گذاشتن روی مسئلهی زنان افغانستانی قصد جدا کردن صفوف زنان افغان و ایرانی از سایر زنان در سطح جهان را دارید.» در نقد این نظریه طرح کردیم که هیچ فعال و تشکل انقلابی زنان نمیتواند از همبستگی جهانی زنان صحبت کند اما از زنان افغانستانی نامی به میان نیاورد. این مسئله بهویژه در فضای مسموم و بهغایت ارتجاعی و شوونیستییی که رژیم جمهوری اسلامی نسبت به افغانستانیها به راه انداخته است یک مسئلهی مهم و تعیینکننده است. اگر بخواهیم در بین زنان ایرانی، زنانِ پیشرو و انقلابی را ـ که به تفکراتِ تنگنظرانه و ناسیونالیستی آغشته نیستند و مدافع همبستگی جهانی هستند ـ بشناسیم باید برخورد آنها به مردم افغانستان را یک محکِ مهم قرار دهیم. همیشه برخورد افراد از ملت ستمگر به ملت ستمدیده یکی از بهترین معیارها برای شناخت واقعی بودن یا نبودن حرفهایی است که در مورد همبستگی جهانی زنان میزنند. محک صرفاً این نیست که یک زنِ فعالِ انقلابی چقدر به زنان دیگر کشورها توجه میکند و خود را جزئی از پیکر آنان میداند. در شرایط خاص جنبش هر کشور، همبستگیِ جهانی و موضعگیریها و جهتگیریهای سیاسی و عملیِ معینی تبلور مییابد. ما این سوال و جهتگیری را بهصراحت در مقابل زنان ایرانی قراردادیم که آیا به همبستگی با زنان افغانستانی در مبارزه با دشمنان مشترک باور دارید؟ و آیا این رسالت را برای آنان ـ زنان افغانستانی ـ میبینند که در صف اول جنبش رهایی زنان قرار گیرند و آن را هدایت کنند؟
بر پایهی همین درک یکبار دیگر در نهمین مجمع عمومی تأکید کردیم که: «زنان مهاجر و پناهندهی افغانستانی در ایران علاوه بر فرودستی مطلقشان بهعنوان زن، درعینحال به خاطر اِعمال شنیعترین شکل شوونیزم فارس از جانب طبقهی حاکمه و اشاعهی فرهنگ افغانستیزی در بین مردم، نیز در بدترین شرایط ممکن به سر میبرند. زنان افغانستانی ساکن در ایران جزء ستمدیدهترین اقشار جامعه هستند. مبارزان مترقی و انقلابیِ حوزهی زنان، محفلها و تشکلات زنان در ایران و خارج از ایران بدون افشای سیاستهای نژادپرستانه و زنستیز رژیم جمهوری اسلامی علیه زنان و مردم افغانستان ساکن در ایران، بدون اتحاد و همبستگی مبارزاتی با آنان و بدون سازماندهی و متشکل کردن آنان نمیتوانند در رفع ستم جنسیتی قدمهای مثبت و ماندگاری بردارند.»
از ابتدای شکلگیری سازمان ما، وجود فعالینِ زنِ افغانستانی همراه ما در تمام عرصههای مبارزاتی، نقطه قوتی بوده است که در تمام این دوران تأثیرات ماندگار خود را بر جای نهاده است. برخورد مسئولانه، همدلانه و انترناسیونالیستیِ فعالین واحد افغانستان در کنفرانس برلین، سفر خاتمی، فعالیت شبانهروزیشان برای متحقق کردن اهداف کارزار زنان و... درسآموز است.
درعینحال این واحد بهطور مشخص در دورهای طولانی فعالیتهای قابلتوجهی در افشای سیاستهای زنستیز دولت وابستهی افغانستان و نیروهای اشغالگر سازماندهی کرده است؛ اما متأسفانه در چند سال اخیر به علت اینکه مسئول این واحد و دیگر فعالین نیز آنچنانکه باید فعالیتهای مستمر، پیگیر و متمرکزی را پیش نبردهاند، عملاً این واحد آنچنانکه باید حضور قدرتمندی در حیات سیاسی و تشکیلاتی این سازمان نداشته است. برای رفع این نقصان که بر تکاملاًت سیاسی و تشکیلاتی ما تأثیر بهسزایی خواهد گذاشت، نیاز است که همهی فعالین این تشکیلات به چارهجویی و رفع این کمبود بیندیشند و برای آن قدمهای آگاهانه و نقشهمندی بردارند. باید این حقیقت را در نظر داشته باشیم که بدون اتحاد، همبستگی و سازماندهی و متشکل کردن زنان افغانستانی نمیتوانیم در رفع ستم جنسیتی گامهای مؤثری برداریم.
مسئول سیاسیِ سازمان زنان هشت مارس در تمام دوران حیات این سازمان، خصوصاً در 6 سال اخیر تلاش کرده است که کماکان بخش مربوط به افغانستان را درزمینهی نظری فعال نگاه دارد. درزمینهی نظری تلاش شده است که موقعیت زنان این کشور خصوصاً پس از تجاوز نظامی و اشغال آن توسط امپریالیستها ـ که بهمراتب بدتر شده است ـ را تحلیل کرده و راهحلِ خلاص شدن از این شرایط دهشتناک را پیش گذارد. شاید بهجرئت بتوان گفت که مقالهی درجشده در نشریهی شمارهی 39 تحت عنوان: «پانزده سال اشغال افغانستان: ستم و خشونت بر زنان در ابعادی گسترده!»، ازیکطرف تحلیلی مبتنی بر واقعیت پیش گذاشت و از طرف دیگر جزء معدود مقالاتِ سازمانهای زنان بود که اینچنین به موضوع تجاوز نظامی و اشغال افغانستان و پیامدهای آن خصوصاً در موقعیت زنان پرداخت و راه برونرفت از آن را نیز طرح کرد.
جلسات مطالعاتی:
با تکیهبر یکی از دروس مهم و صحیح علم انقلاب ما هم معتقدیم که «بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی هم وجود نخواهد داشت» نتیجهی منطقی این گزاره این است که تئوری را هم باید بهصورت جدی، منسجم، پیگیر و با تکیهبر متدولوژی صحیح علمی یاد گرفت، آموخت و هم ارتقا داد، در غیر این صورت عمل انقلابی ما هرچقدر پرشور، وسیع، فداکارانه و خستگیناپذیر نمیتواند به نتیجهی مطلوب خدمت کند. به همین دلیل تشکل ما همواره بر این اصل درست پافشاری کرده است که بالا بردن آگاهی یکی از شروط ضروری برای سازماندهی هر عمل انقلابی است و در مورد زنان این کار اهمیت بهمراتب بالاتری دارد چون تقسیمکار جنسیتی بین زن و مرد به لحاظ تاریخی و عمیقاً به یک تقسیمکار فکری و یدی بین زنان و مردان هم پا داده است که نمیتوان ارادهگرایانه، یکشبه و بدون تدارک آگاهانه و ... آن را بر هم زد.
سازمان زنان هشت مارس هم بنا بر شرایط و توان خود در دورههای مختلف به این ضرورت به اشکال مختلف پاسخ داده است. در سالهای اولیه که امکان استفاده از دنیای مجازی در این اشکال و ابعاد وجود نداشت، ما امر آگاهی و مطالعهی جمعیمان را در جلسات حضوری و با موضوعاتی از پیش تعیینشده پیش میبردیم. بهطور مثال بررسی مبارزات زنان در دوران مشروطه تا سلطنت پهلوی، انقلابات بورژوایی قرن 18 و برخورد به موضوع زنان و...که تأثیرات مثبت خود را داشت و کماکان بهترین و مؤثرترین شیوهی بحثوجدل تئوریک برگزاری جلسات مطالعاتی محلی و حضوری است که کمابیش در واحدهای مختلف بهپیش برده میشود.
با تغییر امکانات دنیای مجازی و تشدید نیاز به بحث مطالعاتی منسجم و عدم امکان برگزاری جلسات حضوری به شکل مرتب و منسجم ـ با توجه با پراکندهگی جغرافیایی فعالین و دوستداران هشت مارس، هزینه و امکان سفر و ... ـ با ابتکار عمل اولیهی برخی از دوستان جلسهی مطالعاتی بین تعداد محدودی به شکل اینترنتی آغاز شد؛ یعنی از آوریل ۲۰۱۱ این ایده عملی شد و خیلی زود مورد استقبال جمع وسیعتری قرار گرفت و از جمع محدود اولیه به تعداد بیشتری گسترش یافت، زمانبندی مرتب و منسجم هفتگی، حضور پرشور افراد و تهیهی خلاصه جلسات کمک کرد که ایدههای اولیه پرورشیافته و کمکم با کمک جمع قوام و شکل پیدا کند. این جلسات بهطور منظم هر هفته پیش رفته است.
شرکتکنندهگان اما فقط به اعضا و دوستداران هشت مارس محدود نماندند و این جلسات ـ با هماهنگی مسئولین ـ برای حضور زنانی از گرایشات فکری مختلف که تمایل و شرایط حضور در این جلسات را داشتند، انعطاف داشت و هر یک از این زنان با حضورشان حتا به شکل کاملاً انتقادی، به غنای جلسات افزودند و میتوان ردپای تمام کسانی که روزی در پیشبرد این جلسات مطالعاتی نقش گرفتهاند را در سراسر این پروسهی تکاملی دید.
بدون اغراق این جلسات نقش مهمی در ارتقای فردی و جمعی شرکتکنندهگان در آن را داشت هرچند با افتوخیزهای خاص خودش نیز همراه بود و نقاط ضعف و انتقادات مشخصی هم به آن وارد است اما نقاط قوت آن عمده است و میتواند دستاوردی باشد تا در آینده بتوانیم برای سازماندهی تجربیات مشابه نقشهمندتر استفاده کنیم.
& شاید بتوان برجستهترین نقاط قوت این جلسات را اینگونه طرح کرد:
تلاش برای سازماندهی پروسهی مطالعهی هدفمند و گسست از مطالعه برای مطالعه
استمرار، پیگیری، انسجام جمعی که ضرورت پیشبرد یک پروسهی جمعی است
وجود یک مرکزیت جدی، فعال و خلاق و تکیهی واقعی بر ایدهها، خلاقیت، مباحثِ جمعی و تقویت همدلی و همراهی جمعی و روحیهی پیشبرد داوطلبانهی امور مربوط به جلسات
تقویت روحیهی انتقادی (هرچند همیشه موفق نبوده و همه انتقادات طرح نشده یا پاسخ نگرفتهاند)
تلاش برای بهکارگیریِ متد نقد علمی و مبارزهی رفیقانهی سیاسی ـ نظری
ارتقای فردی در خدمت به ارتقای جمعی و دیدن رابطهی متقابل «آموزشدهنده، خود آموزش میبیند!»
تقویت مناسبات خلافِجریان و تلاش برای بر هم زدن مناسبات مردسالارانه، رقابتجویی، برتریطلبی، فردگرایی و ارزشگذاریهای برخاسته از دنیای سرمایهداری
تلاش برای بالا بردن تواناییهای فردی و اعتمادبهنفس افراد در امر تئوریک و نظری؛ حتا در حیطهی زندهگی فردی و مبارزات سیاسی و... چرخشی بودن پیشبرد امور، آگاهانه در همین راستاست
ترکیبی از زنان مبارز نسل انقلاب و زنان جوان و شورشگر و مبارزهی آگاهانه برای از بین بردن شکاف نسلیِ موردنظرِ جمهوری اسلامی
انعطاف جمعی برای مشارکت زنانی با سطوح مختلف دانش و تجربهی سیاسی از سنین مختلف
جلسات منظم حول مسائل سیاسی روز برای آموزشِ به کاربستِ تئوریهای علمی عام برای تحلیل خاص
بالا بردن روحیهی چالشگری، بهکارگیری متد انتقادی و برخورد اقناعی به سوالات
فداکاری، پشتکار و همدلی در انجام اموری که شاید هرگز دیده نشوند اما متضمن پیشبرد کار هستند
برخورد خلاق و ارتقا یابنده به نحوهی ارائهی مباحث در جلسات با اتکا به نظر جمعی
جمعبندیهای مؤثر دورهای
هدف این جلسات مطالعاتی، صرفاً طرح مباحث آکادمیک برای بالا بردن دانش فردی افراد و کسب مدارج بالاتر علمی نبوده است بلکه هدف تعامل جمعی برای به اشتراک گذاشتن دانش جمعی و تلاش کلکتیو برای رسیدن به یک درک علمیتر از ریشههای ستم بر زن و راهحل رفع آن و ارتباط آن با سایر ستمها، تضادها، حوزهها و سطوح دیگر سیاسی ـ اجتماعی بوده است؛ البته و خوشبختانه مطالعه در این حیطهها به شکل حضوری ـ که کماکان مؤثرترین شیوهی مطالعهی جمعی است ـ در واحدهای محلی نیز در دستور کار فعالین هشت مارس قرار دارد و در برخی واحدها به شکل پیگیرتری برگزار میگردد؛ بنابراین این جلسات مطالعاتی هفتگی (مجازی) تنها عامل ارتقا شرکتکنندهگان در آن نبوده و همچنین تمام نیاز مطالعاتی ما را هم برطرف نکرده است ولی به ایجاد نظم مطالعاتی و شکلگیری تفکر تئوریک خدمت کرده و باعث شده تا ما با اتحاد بالاتر تئوریک ـ سیاسی بتوانیم به نقاط ضعف خود غلبه کرده و نقاط قوتمان را در یک جمع دوستانه و خواهرانه ارتقا دهیم و حتا گاهاً با تکیهبر انگیزهی جمعی بر مشکلات زندهگی فردیمان هم غلبه کنیم و بخشی از یک پروسهی فعال فکری و عملی باشیم. پیشبرد این جلسات در بالا بردن آگاهی جمعی ما نقش زیادی داشته است و پشتوانهی محکمی برای اکثر فعالین ما بوده تا بتوانند در خدمت به پیشبرد جلسات مطالعاتی و سازماندهی مبارزات خیابانی در واحدهای خود آن را به کاربندند.
ما همواره تلاش کردیم مباحث مناسب هر دوره و اشکال متناسب با آن مبحث را اتخاذ کنیم. گاهی یک کتاب را به بحث گذاشتیم و گاهی یک مبحث را از منابع مختلف؛ گاهی مقالهها و جزواتی که از جوانب مختلف به یک بحث پرداختهاند؛ یا کتابهایی که لزوماً با دیدگاه نویسندهی آن توافق نداشتهایم اما خوانش انتقادی کتاب درکمان از دیدگاه نویسنده ـ که بازتاب تفکری رایج در جامعه است ـ را نیز عمیقتر کرد؛ همچنین در شکل پیشبرد مباحث نیز گاهی به ارائهی خلاصهی یک مبحث در جمع پرداختیم، گاهی بر اساس سوالاتی که میتوانست مبحثی را باز کند پیش رفتیم و اخیراً تحقیق تیمی روی یک موضوع ...
در دورههایی از مهمانانی دعوت کردهایم تا با حضورشان به غنای بحثِ ما یاری کنند و برخی از این دوستان نیز دعوت ما را پذیرفتند و دانش و تجربیاتشان را در اختیار ما قرار دادند؛ ازجمله «فروغ اسدپور» برای مبحث اهمیت تئوری و کار نظری، «جمیله ندایی» برای طرح مقدمهای بر مطالعهی دو جلد کتاب «جنس دوم»، «آن تونگله» برای بررسی رابطهی جنبش زنانِ همجنسگرا و جنبش زنان، «مهناز متین» بهعنوان یکی از نویسندهگان کتاب «خیزش زنان» برای معرفی عمیقتر این اثر و ...
یکی از مباحثی که در چند سال اخیر به بحث گذاشتیم کتاب دوجلدیِ «خیزش زنان ایران در اسفند ۵۷» و تمرکز روی بحث حجاب اجباری و تاریخچهی مبارزات معاصر زنان ایران علیه آن بود که به ارتقای جمع ما کمک زیادی کرد و خصوصاً همزمان با مبارزات اخیر بسیاری از آن مباحث، نقدها و موضعگیریها مرور شد. همچنین با شروع فعالیت کارزار زنان علیه خشونت بر زنان در ایران، حدوداً از آغاز سال ۲۰۱۷ به مدت یک سال و نیم، مبحث «بررسی ریشههای اشکال مختلف خشونت علیه زنان» را آغاز کردیم؛ و با بررسی حدود ۴۰ مورد از اشکال مختلف خشونت بر زنان، درک و دانش جمعمان از این پدیدهها ـ که برخی از آنها در جنبش زنان ایران حتا بهعنوان خشونت بر زنان مطرح نشدهاند ـ و راه پایان بخشیدن به آن را در خدمت به اهداف کارزار تعمیق دادیم. اگرچه امکان لیست کردن تمام مباحث وجود ندارد اما برخی از منابع و مباحثی که در این جلسات به بحث گذاشتیم، عبارتاند:
«وضعیت زن در سنت و در تحول اسلام» از منصور فهمی، زن و مذهب، «زن در اسلام» از علی دشتی، مقالات «نوشین احمدیخراسانی» و زنان اصلاحطلب در مورد حجاب، نقد نظرات شریعتی و تأثیر آن بر زنان اصلاحطلب، فمینیسم و اسلام، «زن در گرداب شریعت» از رضا آیراملو، «سکس و شرع و زن در تاریخ اسلام»، «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» از انگلس، «از جنبش تا نظریه اجتماعی: تاریخ دو قرن فمینیسم» از حمیرا مشیر زاده، «فمینیسم» از جین فریدمن، دو جلد کتاب «جنس دوم» از سیمون دوبووار، «فمینیسم و بنیادگرایی اسلامی» از هایده مغیثی، بخشهایی از کتاب «کمونیسم و مسئلهی زنان جهتگیریهای نوین» از انتشارات حزب کمونیست ایران ملم، «جنبش کمونیستی و مسئلهی زن/ تجربهها و نقدها» از امید بهرنگ، «نیمی از آسمان، دربارهی رهایی زنان در چین» از کلودی بوروایل، مقالاتی در نقد نسبیتگرایی فرهنگی و ... از حامد شهیدیان و شهرزاد مجاب، دو جلد کتاب «خیزش زنان در اسفند ۵۷» («تولدی دیگر» و بخشهایی از «همبستگی جهانی») از مهناز متین و ناصر مهاجر، مجموعه مقالاتی از نشریهی «هشت مارس» و دیگر تولیدات جنبش زنان ...
کمبودها:
در این بولتن تلاش کردیم بهطور فشرده و مختصر بر دستاوردهای سیاسی و تشکیلاتی این سازمان در طول حیات بیستسالهاش تأکید کنیم تا با اتکا بر آن بتوانیم کمبودهای خود را شناسایی کرده و با فعالیت و کوشش جمعی آن را برطرف نماییم. چراکه کمبودها میتوانند به موانع بزرگی در راه پیاده کردن کیفیتِ نظری و خطی ما بدل شده و بهنوبهی خود به ارتقای کیفیت ضربه زنند.
از آنجا که جمعبندیهایمان در مورد کمبودها که در بولتنِ داخلیِ نهمین مجمع عمومی، طرح شد اساساً سنتز صحیحی از نقاط قوت و ضعفمان بود، امروز میخواهیم با حفظ خطوط اصلی، آن جمعبندیها را تدقیق و تعمیق کنیم.
ذکر این نکته حائز اهمیت است که عمده کمبود ما کماکان در دخالت آگاهانهی فعالین این تشکل درزمینهی نظری و نوشتن مقالات، بیانیهها و... است و همچنین فراگیر کردن نظراتمان در بین تودههای زن از طریق ارتباط مستقیم با آنان. در واقع و بهطور کنکرت رابطهی دیالکتیکی برقرار کردن بین نظریه و ارتباط برقرار کردن با زنان برای سازماندهی آنان به صفوف این تشکیلات.
یکی دیگر از کمبودهای ما علیرغم کوششهایی که از جانب برخی فعالین این سازمان برای جلب، سازماندهی و متشکل کردن زنان افغانستانی انجام پذیرفته است، اما کماکان به موضوعی در دستورِکار فعالیتهای همهی فعالین و دوستداران این سازمان بدل نگشته است.
t درزمینهی نشریه و بیانیهها ما با این کمبودها روبهرو هستیم:
هیئت تحریریه برای دستیابی به ضرورتها و نیازهای درون جنبش زنان و تودههای زن عمدتاً به تلاشهای بخش محدودی از فعالین سازمان اتکا کرده است. درصورتیکه برای در دست گرفتن نبض جنبش نیاز به رابطهی دیالکتیکی زنده، دائم و هدفمند بین فعالین سازمان و تودهی زنان، بین فعالین سازمان با سایر فعالین جنبشهای ایرانی و غیر ایرانی و بین فعالین سازمان با هیئت تحریریه وجود دارد، برای تعمیق و صیقل دادن هرچه بیشتر خط و ایجاد بیشترین نقطهی تماس با تودهی زنان و به یککلام پیش برد کار تودهای.
کمبود در بخش هنری و ادبی خصوصاً در امر تولید (نقد فیلم، شعر، داستان و ...) توجه به بخش هنری نشریه اهمیت دارد، زیرا بسیاری از حقایق مربوط به ستم بر زن را از طریق هنر میتوان نافذتر و برندهتر آشکار کرد.
واحدهای مختلف سازمان زنان هشت مارس در پخش نشریهی چاپی پیشروی و افزایش تقاضا نداشتهاند. این درست است که دنیای مجازی باعث شده است که نشریهی چاپی کمتر تقاضا داشته باشد، اما این دلیل اصلی نیست، آنچه در مرکز این کمبود به چشم میخورد، عدم پیشبرد کار مداوم با زنان، استفاده از نشریه و تبلیغ آن در بین آنان است.
کمبود کار سیاسی و تئوریک در بالا بردن درک جمعی و اشاعهی آن در جنبش زنان در مورد همجنسگرایی و اقلیتهای جنسی
درزمینهی کارکرد دین و مذهب در زندهگی زنان در ایران، افغانستان، منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا و رشد مذهب در کشورهای غربی (نظیر تشدید مخالفت با سقطجنین در آمریکا) کماکان نیاز بیشتر به کار تحقیقی و تئوریک عمیق است.
کماکان ابتکار عمل نوشتن اعلامیههای محلی ـ اعلامیههایی که به مظالم خاصی که علیه زنان در هر کشوری صورت میگیرد، بپردازد - توسط واحدهای سازمان ما بهطور فعال تحققنیافته است. اگرچه از دو سال پیش که بر سر این معضل مبارزه شد، برخی از واحدها در رفع این کمبود تلاشهای ارزشمندی انجام دادند، اما هنوز نیاز مبرمی است که این کمبود بهطور آگاهانه و نقشهمندتر برطرف گردد.
t درزمینهی عملی با این کمبودها روبهرو هستیم:
همانگونه که قبلاً هم اشاره شد، مهمترین بخش کمبود ما در فعالیتهای عملی عمدتاً عدم پیشبرد کار تودهای مستمر با زنان و نزدیک کردن آنان به درجات گوناگون با سازمان زنان هشت مارس است.
تحرکات سیاسی ما هنوز انطباق کافی با تحرکات عملی ندارد یعنی اعلام مواضع سیاسی عمدتاً باید بتواند راهنمای عمل انقلابی باشد و در این مورد کماکان کمبود داریم.
ازآنجاییکه ترجمهی اعلامیه به زبان انگلیسی تبدیل به پایهی اصلی ترجمه به زبانهای دیگر شده است، درنتیجه کماکان بار اصلی سازماندهی ترجمه بر دوش هیئت مسئولین (مسئول سیاسی) افتاده است. درحالیکه پتانسیل این کار در واحدهای مختلف وجود دارد.
سازماندهی مبارزات خاص در مورد زنان در حیطههایی که رسانهای نشده است، مثلاً دفاع از زنانی که هیچ تریبونی ندارند مثل صدها زنی که به خاطر دفاع مشروع یا برای مقابله با ستمگری وحشیانهی شوهرانشان امروزه به جرم شوهرکشی در زندان هستند.
کمبود فعالیتهای محلی (غیرمرکزی) از آکسیون گرفته تا سازماندهی جلسات بحث و گفتگو تا رفتن به کمپهای پناهندهگی و دانشگاه و ... در مورد مبارزات خاص و محلی.
کمبود ابتکار عملها در فرم فعالیتها و آکسیونها
t مالی:
سازمان ما هیچگونه وابستگی مالی به نهادها و سازمانهای دولتی و غیردولتی نداشته و ندارد. ازنظر مالی اتکای اصلی سازمان زنان هشت مارس برای پیشبرد اهداف خود به تودهها و همیاری اعضا و دوستداران خویش است. اگرچه همواره بودجهی مالی برای پیشبرد فعالیتهای انقلابی یکی از مشکلات این تشکیلات بوده است، ولی به مانعی جدی مبدل نشده است. رفع مشکلات مالی برای تأمین مخارج انقلابی نیز مثل دیگر عرصههای فعالیت بدون اتکا به تودهها امکانپذیر نیست. موضوع اتکا به تودهها به این معنی که بتوانیم با کار سیاسی مشخص آنان را در این زمینه تا حدی که میتوانیم بهطور آگاهانه درگیر کرده، همکاری و همیاری آنان را جلب نماییم. زمانی که به این اصل درست معتقدیم که بدون اتکا به تودهها و درگیر کردن آنها در همهی زمینههای فعالیت انقلابی قادر نخواهیم بود وظایف انقلابی خود را انجام دهیم، درزمینهی رفع مشکلات مالی نیز این اصل درست صادق است.
t ضرورت کار تبلیغی از طریق خروجیها:
در ادامهی موضوع کمبودها باید به یک کمبود تاریخی اشارهکنیم و آنهم کمبود درزمینهی کار تبلیغی برای نگرش سازمان زنان هشت مارس است. همانطور که در مرور همین بولتن هم میبینیم به لحاظ تاریخی ما درزمینهی نگرشی، محتوایی و حتا عملی و مبارزاتی کارهای بسیار ارزشمند و جسورانهای انجام دادهایم اما به میزان محتوای تولیدشده نتوانستهایم حول آن کار تبلیغی انجام دهیم. البته این یک حکم نیست و با افتوخیز همراه بوده است.
مثلاً کیفیت نشریهی ما حتا به لحاظ فرم در همان سالهای اول نیز بالاست و همانطور که بارها تأکید داشتیم نشریه ابزار اصلی «تبلیغ کلکتیو و سازمانده کلکتیو» است؛ یا سایت ما که اولین سایت در حوزهی زنان بود و ما خیلی زود وارد فضای مجازی شدیم و یا فیلمهای کوتاهی که از فعالیتهای هشت مارس وجود دارد نشان میدهد که با توجه به محدودیت امکانات چقدر تلاش شده صفحاتی از تاریخچهی جنبش زنان ثبت شود و ... اما هنوز نتوانستهایم یک جهش کیفی در تبلیغ نظراتمان انجام دهیم.
قطعاً بخشی از این موضوع به محدودیت نیرو، محدودیت امکانات و دانش و ... ما برمیگردد و حتا احتراز از تبدیلشدن به فعالین سایبری که پدیدهای است که بسیاری از فعالین سیاسی و حتا تشکلات را از دنیای واقعی به دنیای مجازی منتقل کرده است و بیشتر از تأثیر در مبارزهی سیاسی، توهم مبارزهی سیاسی را دامن میزند و ... بههرحال مجموعهی این مسائل باعث شده که ما از ابزارهای تبلیغیمان (بیشتر از همه نشریه، پوسترها، فیلمها و ...) و خروجیهایمان نتوانیم به حداکثر برای تبلیغ کار عظیمی که انجام میدهیم استفاده کنیم و برای فائق آمدن به این معضل هم باید بتوانیم با درک صحیحی و بدون چپروی و راستروی به شکل صحیحی از تمام امکانات تبلیغی چه در فضای مادی و چه در فضای مجازی استفاده کنیم.
برای فائق آمدن به این معضلات تلاشهای مثبتی از طرف هیئت مسئولین و برخی از فعالین هشت مارس خصوصاً با اتکای به نیروی دوستان جوانتر صورت گرفته تا دریچههای جدیدی برای کار تبلیغی بازکنیم. مثلاً علاوه بر کانالها و خروجیهای قبلی یعنی سایت، ایمیل، فیسبوک و کانالِ یوتیوبی سازمان زنان هشت مارس تلاش کردیم در فضای تلگرام، بالاترین، اینستاگرام، توییتر، گوگل پلاس و ... فعالیتهایی را چه در غالب سازمان زنان هشت مارس یا کارزار مبارزه علیه خشونت بر زنان سازمان دهیم که نیاز به بازبینی و جمعبندی عمیقتر دارد. چون کار تبلیغی هرچند هدف سازماندهی و مبارزه را برآورده نمیکند اما بستر مساعد و مناسبی برای سازماندهی ایجاد میکند. تمام تلاش ما در امر تبلیغ هم باید بتواند شانس تماس نگرش ما با تودههای وسیعتری از زنان را در یک پهنهی گستردهتر بالا ببرد تا بتوانیم بر این بستر سازماندهی و مبارزه کنیم.
t سایت:
سایت هشت مارس مهمترین خروجی ما در فضای سایبری است. این سایت اولین سایت زنان ایرانی و افغانستانی است (اولین سایتی که از زمان به وجود آمدن این امکان در فضای اینترنت، در جنبش زنان ایران راهاندازی شد) که از زمان ایجاد آن تاکنون در خدمتِ اشاعهی نظرات گرایش انقلابی زنان بوده است.
بر این اساس علاوه بر درج مقالات، اعلامیهها، گزارشات و ... این سازمان، منعکسکنندهی نظرات گرایش انقلابی درون جنبش زنان نیز هست و از این طریق تلاش کرده است که به گسترش نظرات این تشکل و گرایش انقلابی زنان کمک کند.
در این راستا کوشش کرده است علاوه بر درج مقالات، بیانیهها، گزارشات، مصاحبهها و کلیپها و ... به گردآوری فیلم و تصاویر مربوط به مبارزات زنان در سطح جهانی نیز توجه کند. مجموعه فعالیتهای ما در این تارنما به درجاتی توانسته است به ارتقای آگاهی زنان خدمت کند. این فعالیت محصول کار شبانهروزی و خستگیناپذیر مسئول سایت و همکاری برخی از فعالین این تشکل بوده است.
البته این سایت نیز از کمبودهای معینی برخوردار است. بهعنوانمثال بخش مربوط به زنان افغانستان است که از کمبود تولیدات نظری و درج فعالیتهای زنان این کشور برخوردار است.
مسلماً برای رفع اشکالات و فعالتر کردن این تارنما بهطورکلی و جلب نظر و جذاب کردن هر چه بیشتر آن در بین زنان نیاز به همکاری و دخالت هرچه بیشتر فعالین این تشکل و دوستداران و نزدیکان آن است. ارسال مقالات از دیگر فعالین مبارز و مترقی جنبش زنان در ایران و افغانستان و ... فیلمهای افشاگرانه در مورد موقعیت زنان در کشورهای مختلف، نقد فیلم و ... میتواند به تقویت این سایت بهعنوان مرجعی درون جنبش زنان و در خدمت به ارتقای آگاهی زنان بیانجامد.
سایت هشت مارس، سایت خبری زنان نیست، هرچند گاهی خبرهای تکاندهنده و تأثیرگذار مربوط به زنان را نیز منعکس کرده است، اما این موضوع باعث شده است که بازدیدکنندهگان آن تا حدی محدود باشند. هرچند در سالهای گذشته درمجموع تعداد باز