نوشته‌ای از صحرا

نوشته‌ی صحرا یکی از همراهان کارزار

 

هشت مارچى ديگر، كارزارِ زيبا، پرتلاش و غرورآفرینی ديگر را در سه كشور آلمان، هلند و بلژيك پشت سر گذاشتيم، كارزارى با كار و تلاش بی‌وقفه ده‌ها زنى كه وقت، مال و جان خود را وقف مبارزه عليه حكومت زن‌ستیز جمهورى اسلامى و همه‌ی حکومت‌های فاشيستى خاورميانه نموده، زنان مبارزى از کردستان، ايران، افغانستان، تركيه، زنانى كه متحد و يكپارچه به هفت زبان فارسى، تركى، كردى، انگليسى، آلمانى، هلندى و بلژيكى ]فرانسوی[ در سه شهر هامبورگ، هلند و بروكسل در مقابل سفارت‌های ايران و آمريكا، در خیابان‌ها و در مقابل دادگاه لاهه فرياد زدند: «ما جمهورى اسلامى نمي‌خوايم! نمي‌خوايم!»، «حكومت ضد زن نمي‌خوايم! نمي‌خوايم!»، «بدن من انتخاب من است!»، «بدن من حق من است!»، «كارگر، دانشجو، معلم، اتحاد! اتحاد!»، «جمهورى اسلامى مرگت فرارسیده!»، «جمهورى اسلامى فانوس رو به باد است!»، «زندانى سياسى آزاد بايد گردد!» و ...

در كنار كار و تلاش، ملاقات دوستان مبارز قديمى، در آغوش گرفتن يكديگر، ريختن اشك ذوق و غم و يادآورى خاطرات مبارزاتى زنان قهرمانى كه در راه مبارزات و جنبش‌های زنان ده‌ها سال از بهترين دوران زندگى خود را صرف رفع ستم از زنان كردند و بسيارى اعدام يا هنوز در زندان و يا در حال زندگى در جهنم جمهورى اسلامى هستند. قهرمانانى كه اسارت را نپذيرفتند و به جامعه راه و الگو نشان دادند.

چه لذت‌بخش بود وقتى صف طويلى از زنان و البته رفقايى از مردان خاورميانه با پلاکاردها، بنرهايى زيبا و گويا، پوششى خاص و بچ‌ها و دستمال‌گردن‌هاى تزیین‌شده با آرم كارزار با شعارهايى كوبنده از بين هزاران شرکت‌کننده هشت مارچى گذشتن و مورد لطف، همدلى، همراهى و تشويق آنان قرار گرفتن. در هر شهرى حداقل ده نفر با ما همراه می‌شدند طورى كه در بروكسل كه آخرين شهر بود ما مجبور شديم اتوبوس ديگرى كرايه كنيم. در بين راه چندين عكاس، خبرنگار و هنرمند داوطلبانه به ما پیوستند كه عكس، فيلم و گزارش تهيه می‌کردند و براي‌مان موسيقى می‌نواختند ...

با بدنى كوبيده و صدايى رفته و گلويى دردناك ولى روحیه‌ای شاد و سرشار از مبارزه به لندن بازمی‌گردم. با سپاس ويژه از فريبا اميرخيزى و ليلا پرنيان كه اين سفر سخت را با تلاشى بی‌وقفه و مدبرانه بر همه‌گان آسان و لذت‌بخش نمودند.