رابطه جنبش زنان با سایر جنبش های اجتماعی

اخگر فرزانه

تمامی اقشار تحت ستم در ایران در طول حاکمیت 40 ساله جمهوری اسلامی، همواره به اشکال مختلف در مقابل سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی رژیم، مبارزه و مقاومت کرده و به وسع خود در مقابل افسارگسیختگی این دیکتاتوری ستم و استبداد، موانعی ایجاد کرده اند و بعضا جمهوری اسلامی را به عقب نشینی های مقطعی هم واداشته اند. از اولین نمونه های این مبارزات که تنها دوهفته بعد از غصب قدرت توسط رژیم نوپا، شکل گرفت، می توان به تظاهرات وسیع چند روزه زنان در شهرهای مختلف، علیه فرمان حجاب اجباری خمینی که هم زمان با روز زن آغاز شد، اشاره کرد، این اعتراضات تلنگری بود به رژیم برای یک عقب نشینی دوساله تاکتیکی. مبارزات مردمی با افت و خیز های بسیار به حرکت خود ادامه داد. در سال 88 اگر چه هنوز اقشار وسیعی نسبت به جناح هایی از حکومت توهم و امید داشتند، ولی در جمعیت های میلیونی به خیابان ها ریختند و تضاد خود با حاکمیت را در قالب اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری، به نمایش گذاشتند. در سال 96 که توهم توده ها نسبت به کلیه جناح های حاکمیت به درجات بالایی فرو ریخته بود، زحمتکشانِ بیش از 100 شهر کوچک و بزرگ، خشمگین و مصمم، به خیابان ها ریختند و با شعار ها و خواسته های رادیکال به شرایط اسفناک اقتصادی و سیاسی در کشور اعتراض کردند. به درستی باید شورش ها و اعتراضات این سال را نقطه عطف مبارزات و شروعی برای تعیین تکلیف مردم با رژیم جمهوری اسلامی نامید. شنیدن همه روزه اخبار اعتراضات مردمی و دستگیری ها ی گسترده فعالان سیاسی و اجتماعی، به بخشی از زندگی عادی در این کشور بدل شده و نشان می دهد که جنبش زنده است و مردم سر سازش با ارتجاع حاکم ندارند.

جمهوری اسلامی با پیشبرد سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی در خدمت به یک اقلیت انگلی، زندگی را برای اکثریت مردم خصوصا تهیدستان شهر و روستا هر روزغیر قابل تحمل تر کرده است. خصوصی سازی ها و تبعیت از سیاست های اقتصادی بانک جهانی، اختلاس های نجومی، هزینه های سرسام آور دخالت های نظامی در کشورهای منطقه برای تحکیم پایه های قدرت و ادامه حیات خود، باند بازی های درون حکومتی و پیشبرد تخلفات با رشوه و پارتی، همزمان با سرکوب کلیه آزادی های اجتماعی، جامعه را به ورطه نابودی کشانده است.

سر ریز بی سابقه فقر، دزدی، تجاوز، ازدواج کودکان، اعتیاد، تن فروشی، فروش اعضای بدن، کارتون خوابی، زباله گردی، کودکان کار، فروش نوزادان و...، که چنگال خود را بیش از همه بر حلقوم زحمتکشان جامعه و از آن میان بیشتر بر روی زنان و کودکان فرو کرده، تا جایی پیش رفته است که حتی آمارهای دولتی هم نمی توانند تمامی آنها را درز بگیرند. فجایعی که در هر لحظه در روز روشن و جلوی چشم آحاد جامعه رخ می دهد و اکثریت جامعه را متاثر می سازد، آنقدر گسترده شده که دیگر دولتمردان کشور، با هیچ رنگ و لعاب و توجیح مذهبی و سیاسی نمی توانند آن را بپوشانند و حالا هر کدام از نیروهای درون حکومت در مقام "مدعی"، قرار گرفته و سایر نیروهای حکومتی را مقصر قلمداد کرده و مکلف به پاسخگویی و لازم المجازات می خوانند.

در تمامی مبارزات مردمی در طول این 40 سال، زنان برای احقاق حقوق اقشار مختلف که خودشان هم نیمی از آنها را تشکیل می دادند، دلیرانه در صحنه حضور داشتند و برای آن بها پرداختند. کشته و زندانی شدند، از کار بیکار شدند، مورد تهدید و ارعاب قرار گرفتند، از طرف عناصر سنتی خانواده و فامیل طرد و منزوی شدند و خلاصه باز هم بیش از پیش تحت فشار قرار گرفتند. مبارزات کارگری، مبارزات زنان، مبارزات دانشجویی، شورش ها و اعتراضات ملی، اعتراض به مشکل آب آشامیدنی، کم آبی و تقسیم ناعادلانه سهم آب کشاورزی در مناطق مختلف، اعتراض به نابود سازی محیط زیست، ریزگردها، نبود رسیدگی و حمایت در مقابل فجایع طبیعی مثل سیل و زلزله و عواقب آن، و ده ها شکل دیگر از اعتراضات بر حق مردمی، که هر کدام با طرح خواسته های قشری از جامعه شکل می گیرند، تنها با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است که می تواند گام اول را در جهت احقاق مطالبات خود بردارد. این گام اول که هدف مشترک تمامی اقشار تحت ستم در ایران است، تنها با حمایت جنبش های مبارزاتی مردمی از یکدیگر و همبستگی انقلابی می تواند به درستی برداشته شود.

هر یک از جنبش های مردمی، تبلور ایستادگی قشری از جامعه در مقابل ستمی است که به آنها روا می گردد. خواست های بر حق اقشار مختلف جامعه در جهت رفع ستم، محور وحدت و هم بستگی مبارزاتی آنان است. کارگران، زنان، دانشجویان، اقلیت های ملی، مذهبی و نژادی، هریک از سوی قدرت حاکمه، جامعه ای که در آن زندگی می کنند و افراد پیرامون خود مورد ستم واقع می شوند. ستمی که نه تنها هر لحظه از زندگی آنان را تحت تاثیر خود قرار می دهد بلکه سمت و سوی سرنوشت و آینده آنان و نسل های بعدی شان را تعیین می کند. اگر چه اشکال مختلف ستم در جامعه معمولا منشا و سرچشمه مشترکی دارند، ولی هریک، ویژه گی ها و مختصات خاص خود را هم دارند که مطالبات اقشار مختلف را متفاوت می سازد. مطالباتی که می توان حول آن مبارزات هر قشر را سازماندهی و متشکل و توده ای کرد.

ستمی که بر اقشار آسیب پذیر جامعه تحمیل می شود، یک حقیقت مشخص، قابل لمس و غیر قابل انکار است ولی می بینیم که نیروهای مختلف پاسخ های متفاوتی را برای رفع آن به میان می گذارند. برنامه ای که هر فرد یا جریانی برای مقابله با ستم ارائه می کند، معیاری است برای تشخیص دوستی و دشمنی و جایگاه طبقاتی آن فرد یا گروه.

زنان علاوه بر ستمی که بر زن و مرد اقشار و طبقات تحت ستم، اعمال می شود، مورد وحشیانه ترین اشکال زن ستیزیِ حاکمیت ارتجاعی و مذهبی و همچنین فرهنگ مردسالارانه در کل جامعه و مردان خانواده قرار دارند. به دلیل فراگیر بودن ستم جنسیتی در میان زنان از تمامی اقشار و طبقات، و اینکه زنان با این ستم، در هر لحظه و در هر مکان و حین هر فعالیتی دست و پنجه نرم میکنند، یعنی نه به یک دوره و زمان خاص در طول زندگی هر زن محدود می شود و نه محدوده جغرافیایی خاصی را در برمی گیرد، پتانسیل مبارزه با آن هم بسیار بالاست. ستم جنسیتی نه تنها بر پرشمارترین گروه اجتماعی اعمال می شود، بلکه در تمامی تحرکات اجتماعی و در همه حفره های زندگی زنان به پر رنگ ترین شکل ممکن خود را می نمایاند. همه جنبش های اجتماعی وظیفه دارند که با حمایت از جنبش زنان، از وزن غل و زنجیری که به دست و پای زنان بسته شده بکاهند و آنان را در جهت رهایی یاری رسانند، تا این نیروی عظیم اجتماعی بتواند نقش خود را در تغییرات کلان انقلابی با حداکثر بازدهی در جامعه بازی کند.

یکی از مهم ترین مبارزات زنان که با تداوم خود شکلی جنبشی به خود گرفت موضوع تن ندادن به حجاب اجباری بود. بازتاب و فشرده این مبارزه که سالیان متمادی همزمان با مبارزات زنان علیه همه اشکال خشونت و نابرابری به پیش می رفت، در شرایط عینی شکل گرفته در مبارزات توده ای سال 96، ابعاد تازه ای به خود گرفته و پدیده "زنان خیابان انقلاب" را آفرید و از آن پس نیز این مبارزه بیش از پیش گسترش یافت. اگر چه در سطح جامعه و در بین جنبش های اجتماعی موجود، مبارزات زنان علیه حجاب اجباری و سایر اشکال خشونت به درجاتی بیش از گذشته به رسمیت شناخته شده و بعضا مورد حمایت قرار گرفته است ولی به نسبت هزینه ای که زنان در این راه می پردازند، کماکان مسئله زنان و مبارزه با حجاب اجباری، جایگاه خود را به عنوان مسئله مبارزاتی تمامی افراد و جنبش های مردمی پیدا نکرده است.

نیروهای ارتجاعی از امپریالیست ها گرفته تا حکام کشورهای تحت سلطه، برای بقای حاکمیت خود، همواره نسبت به کوچکترین تعرضات مردمی و اولین جوانه های شورش بسیار حساس بوده و قبل از هر نیروی متشکل دیگری عکس العمل نشان می دهند. برای صاحبان قدرت در جهان اعتراضات توده ای از هر سلاح فوق پیشرفته ای خطرناک تر است. به همین دلیل است که به محض شکل گیری مبارزات مردمی در مقابله با انواع ستم در هر گوشه از جهان، به شیوه های ابتدایی مثل سرکوب قهر آمیز توسط نیروی انتظامی، بسنده نکرده و بلافاصله ده ها طرح و برنامه برای هدایت این مبارزات به کانال هایی که مستقیم و غیر مستقیم منافع ارتجاع و امپریالیسم را تامین می کند، سر بلند می کنند. برنامه هایی که با گسترده ترین امکانات و حمایت های مالی، مدیایی و تبلیغات گسترده، و با اتکا به فرهنگ عقب افتاده ترین اقشار جامعه، تلاش می کند مبارزات مردمی را به بیراهه برده و این نیروی انفجاری را مهار سازد. برای نمونه می توان به تبلیغ حول برنامه هایی مثل "آزادی های یواشکی"، "چهارشنبه های سفید" و "دوربین ما اسلحه ما" که از طرف عنصری وابسته به امپریالیست مثل مسیح علی نژاد طرح شده است، اشاره کرد. می دانیم که نه مسیح علی نژاد که در کارنامه افتخارات خود، گفتگوی مستقیم با مایک پمپئو را دارد و نه سایر مبلغان سیاست های بورژوایی، هرگز زن ستیزی و برخورد تحقیر آمیز دولت ترامپ و سایر کشورهای غربی، نسبت به زنان را نقد نکرده و با برنامه هایی که طرح می کنند، تلاش دارند، خشم زنان را در چارچوب اعتراضات فردی و مسالمت آمیز سر ریزکرده آنها را از تصور هر گونه مبارزه متشکل و با برنامه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی دور سازد.

با این وجود، اینکه فکر کنیم به دلیل تمرکز قدرت و ثروت در دست ارتجاع، حل تضاد بین انقلاب و ارتجاع، به نفع صاحبان قدرت در جهان، امری سهل و مسلم است، به مفهوم دست کم گرفتن نیروی انقلاب بوده و نشان از درکی یک سویه و غیر دیالکتیکی از نیرو های موجود در صحنه دارد. آنچه می تواند موازنه قدرت را در جهان به نفع اقشار زحمت کش و تحت ستم تغییر دهد، مسلح شدن زحمتکشان به سلاح آگاهی و متشکل شدن آنان است. اعتراضات فردی و یا شورش های بی هدف و کور، تنها به تخلیه انرژی و پتانسیل انقلابی ستمدیدگان جامعه می انجامد؛ همانطور که به دنبال وعده و وعید های انحرافی جریان سازان امپریالیستی و مزدوران ارتجاعی رفتن هم نیروهای بالقوه انقلاب را تضعیف کرده وحتی در مقابل آن قرار می گیرد.

مبارزات زنان و حضور پر رنگ اشان در تمامی صحنه های سیاسی جامعه، نشان می دهد که وقوع انقلاب و ایجاد تغییرات اساسی، بدون اتکا به زنان یعنی این نیمه پر شور و معترض جامعه، امری ناممکن است. وحدت زنان و تشکل یابی آنان در تشکلات رادیکال زنان، اولین و مهمترین گامی است که با پیشگیری از اتلاف بیهوده پتانسیل موجود در جنبش زنان، و تمرکز روی امر انقلاب باید به پبش برده شود.

جنبش زنان در ایران، که یکی از پرشمارترین اقشار تحت ستم را نمایندگی می کند، به دلیل پتانسیل انقلابی بالایی که دارد، جایگاه ویژه ای هم نزد انقلابیون و هم نزد ارتجاعیون دارد. زنان که به عنوان نیمی از نیروهای جنبش کارگری، ملی، دانشجویی و... در همه این عرصه ها در ستیز با ستمگران هستند، برای تغییر جایگاه جنسیتی خود هم عرصه دیگری از مبارزه را هم با حکومت زن ستیز و هم با مردان در خانه و اجتماع، پیش روی خود دارند و علی رغم سرکوبی به قدمت تاریخ مالکیت خصوصی، هیچ گاه این عرصه را خالی نکرده اند. زنان که با پوست و گوشت خود، ستم جنسیتی را حس کرده و می کنند، در هر نسلی به تناسب شرایط اجتماعیِ مقطع زمانی که در آن می زیسته اند، عکس العمل نشان داده و برای پرش های کوتاه و بلند به سوی آینده ای روشنتر، برنامه ریزی کرده اند. عرصه مبارزه زنان علیه ستم جنسیتی، عرصه ای است که خواست های برابری طلبانه همه زنان را مقابل مردان، جامعه و از همه مهمتر سیستم حاکم قرار می دهد.

در این میان یکی از چالش های مهمی که در مقابل تمامی جنبش های مردمی قرار دارد، مبارزه با مردسالاری حاکم چه در درون خود جنبش و چه با حکومت زن ستیز است. با امتیازاتی که طبقه حاکمه در رابطۀ بین زن و مرد، به مردان جامعه داده است، زنان در هر یک از جنبش های اجتماعی، از جانب مردان هم رزم خود نیز مورد ستم جنسیتی قرار می گیرند. این موضوعی نیست که بتوان حل آن را به بعد از سرنگونی رژیم موکول کرد. جنبش های اجتماعی با طرح خواست های زنان و مبارزه در راه تحقق این خواست ها، هم می توانند نیروی وسیعتری از زنان را با خود همراه کرده و پتانسیل بالای مبارزاتی آنها را در جنبش آزاد سازند و هم با مبارزه هوشمندانه و مستقیم با مردسالاری و فرهنگ ارتجاعی ضد زن، سیاست های حکومتی را در جهت تفرقه بین زن و مردِ تحت ستم، با شکست مواجه ساخته، جامعه ای کیفیتا متفاوت و برابری طلب را پایه گزاری کنند.

در سالهای اخیر ما شاهد مبارزات وسیع معلمان حول خواسته های صنفی و سیاسی بوده ایم؛ اما با وجودیکه بیش از نیمی از جمعیت معلمان را زنان تشکیل می دهند، هرگز شاهد طرح خواست دستمزد برابر بین زن و مرد معلم نبوده ایم. هرگز رفع حجاب اجباری برای دختران دانش آموز و زنان معلم جزو لیست خواسته های معلمان نبوده است. هرگز مسئله تفکیک جنسیتی که محدودیت های فراوانی را به دانش آموزان و معلمان زن تحمیل کرده است، نقد نشده و برای آن مبارزه نکرده اند. نادیده گرفته شدن مطالبات زنان نه به جنبش معلمان محدود می شود و نه به همین چند نمونه. دستمزد برابر، آزادی پوشش، رفع تفکیک جنسیتی، حضانت کودکان، حق طلاق و حمایت های حقوقی، ارٍث برابر و خلاصه کلیه برابری های اجتماعی، مطالبات برحق نیمی از جمعیت جنبش های طبقاتی و اجتماعی هستند که از طرف این جنبش ها طرح نشده و برای احقاق آنها مبارزه ای صورت نگرفته است. در حالی که مبارزه برای این مطالبات، نه تنها توان مبارزاتی هر جنبش رادیکال و مردمی را بالا می برد، بلکه خط تمایز جنبش را با رژیم زن ستیز روشن کرده و راه را برای رسیدن به جامعه ای بدون ستم و استثمار هموار می سازد.

حمایت جنبش کارگری و سایر جنبش های مختلف اجتماعی از یکدیگر، با خبر بودن از مشکلات و شناخت مطالبات بر حق یکدیگر و درک از وجود دشمن مشترک، نیاز حیاتی برای پیروزی توده ها و نشانی از رشد و بلوغ این جنبش ها است. اگر چه جنبش های اجتماعی در ایران هنوز تا رسیدن به این درجه از رشد و بلوغ فاصله زیادی دارند، ولی جوانه های امیدوار کننده ای در مبارزات اخیر شروع به روییدن کرده است. در مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه و هپکو، در سال های 96 و 97، شاهد نقش گرفتن زنان حتی در سخنرانی و رهبری جنبش و نه مثل همیشه تنها به عنوان سیاهی لشگر و یا "خانواده کارگران" بودیم. این امر مثبتی است و قدمی به پیش برای کنار زدن نگاه جنسیت زده در مبارزات کارگری. از نمونه های برجسته و مترقی حمایت از جنبش زنان می توان به تظاهرات و اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران در مقابله با طرح حجاب و عفاف و آزار دانشجویان دختر که در پاسخ به فراخوانی از سوی «تشکل های مستقل دانشجویی» در اردیبهشت ماه 98 صورت گرفت، اشاره کرد. دانشجویان با شعارها و سخنرانی های خود، نه تنها از حق زنان در انتخاب پوشش به ویژه در دانشگاه حمایت کردند، بلکه به درستی مرز خود را با مبلغین ارتجاع و امپریالیسم روشن ساختند. نشان دادند که توهمی نسبت به حمایت جناح های مختلف رژیم و نسبت به حمایت امپریالیست ها، ندارند.

سخن پایانی:

جنبش های اجتماعی مختلف در ایران برای احقاق مطالبات بر حق خود باید در هم بستگی با یکدیگر حمله خود را متوجه دشمن مشترک شان نموده و با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، گام اول را برای رفع ستم و استثمار بردارند.

همانطور که ستم ملی بر تمامی اقشارِ یک اقلیت ملی اعمال می شود و تنها زحمتکشان این ملیت را تحت فشار قرار نمی دهد، ستم جنسیتی را هم همه زنان از هر قشر و طبقه ای، اگرچه به اشکال و درجات متفاوت، متحمل می شوند. تا زمانی که فراطبقاتی بودن ستم جنسیتی را به رسمیت نشناسیم، نمی توانیم برنامه صحیحی برای رفع این ستم داشته و زنان را به صفوف انقلاب جلب کنیم.

همه جنبش های رادیکال اجتماعی باید برای مقابله با سیاست های تفرقه افکنانه رژیم و همچنین برای بالا بردن سطح همبستگی و وحدت درونی خود، در کنار مبارزه برای رفع ستم مشخصی که به آنها تحمیل می شود، علیه ستم مضاعفی که نیمی از جمعیت این جنبش متحمل می شوند هم مبارزه کنند و مطالبات آنان را پی گیری نمایند. آنها می توانند با حمایت خود از جنبش زنان، که یکی از گسترده ترین طیف های اجتماعی را نمایندگی می کند، مبارزات خود را علیه رژیم جمهوری اسلامی تعمیق بخشیده، هم از حمایت زنان به طور کل بهره مند گردند و هم این که نوک پیکان مبارزه شان را تیزتر کنند.

از سوی دیگر جنبش انقلابی زنان، هم باید به ربط ستم جنسیتی به سیستم ستم و استثمار از زاویه نظری بپردازد و هم در صحنه عملی خواست های زنان را به میان جنبش های مختلف ببرد و تلاش کند که سطح مبارزه را ارتقا بخشد؛ در عین این که از مبارزات بر حق سایر جنبش های انقلابی هم باید حمایت کند و در جهت تعمیق خواست های این جنبش ها و هدفمند کردن آنان برای مبارزه در جهت سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی گام بردارد.

نشریه هشت مارس شماره ۴۸

اکتبر ۲۰۱۹ / مهر ۱۳۹۸