بذرهای امید در دل پنج روز راهپیمائی

بذرهای امید در دل پنج روز راهپیمائی

آذر درخشان

azar_darakhshan@yahoo.com

حرکتی نو و یگانه

نه باران و نه برف سر ایستادن داشت. و نه صدها زن و مردی که به این راهپیمائی پیوسته بودند سر متفرق شدن. آنها عزم کرده بودند طی این پنج روز گوش فلک را از صدای خود پر کنند. آنهائی که گوش خود را پنبه گذاشته بودند، آن ها نیز شنیدند. کافی بود گوش دل را به زمین بچسبانی تا صدای مارش این زنان خستگی ناپذیر را بشنوی. مارشی که بر طبل خود سرود رزم می زد و نوید ساختن جهانی دیگر. طبلی که خبر از نیرویی میداد که بی شمارند و هنوز آنچنان که باید به صحنه نیامده اند.

صدها زن و مرد که در لاهه شمارشان به هزار می رسید با چشمانی سرشار از امید و قلبی مملو از اعتماد به نفس گام بر می داشتند. اینان کمتر همدیگر را می شناختند. اما خواست و هدفی بزرگ آن ها را اینچنین به یکدیگر پیوند داده بود. کنار به کنار هم می رفتند. شوق و لبخند رضایت در نگاهشان موج می زد. راستی این انرژی خفته چرا این چنین سرریز شده بود؟ چه چیزی این انرژی بالقوه را بالفعل کرد؟

بیایید به جلوه هایی از این راهپیمائی نگاهی دوباره بیاندازیم.

صف طولانی از زنان با پرچم های قرمز و پلاکاردهایی که خواسته های آنها نوشته شده بود در پیچ و تاب خیابان ها موج می زد. پلاکاردها نشان می داد که این زنان آگاهند و می دانند که چه می خواهند و چه چیز را نمی خواهند. آنها معنای سرنگونی جمهوری اسلامی را ذره ذره باز کرده بودند.

حق زن بر تنش، حق مسلم اوست!

جدائی دین از دولت

برچیدن سیستم آموزشی تبعیض آمیز

لغو حجاب اجباری

دست مذهب از زندگی زنان کوتاه

لغو کلیه قوانین نابرابر علیه زنان

لغو کلیه مجازات های اسلامی .....

این زنان به خوبی معنی کردند که جمهوری اسلامی یعنی چه و سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی سرنگون کردن چه چیزی. دیگر نمی شود این زنان را فریفت. یا ارتجاع دیگری را جعل کرد و سوار بر فداکاری و مبارزات آنان شد. آنها روشن و صریح سخن می گفتند. آنچنانکه جای نفوذ یا راه در رو برای هیچ شکل از زن ستیزی باقی نگذارند "نه به جمهوری اسلامی، نه به امپریالیست ها، ما قیم نمی خواهیم، رهائی زنان فقط به دست خود زنان میسر است."

و خطاب به نیروهای مترقی و آزادیخواه جهان اعلام کردند تصویر دو قطبی یا امپریالیستها و قدرت های سرمایه داری و یا بنیادگرایان واپسگرا تصویری قلابی است. اینها دو قطب نیستند، یک قطبند. و ما در مقابل آنها هستیم. ما جبهه مردمیم که در مقابل این دو هستیم و امروز زنان پرچمدار آن شده اند. این زنان، خوب می دانند که رهائی شان به عرصه سیاست گره خورده است. به همین دلیل آنان با مرزهای روشن علیه زن ستیزان داخلی و بین المللی  جسورانه در سیاست دخالتگری کردند و چارچوبه سیاسی روشنی نه فقط برای جنبش زنان در ایران بلکه برای جنبش های ضد جنگ و ضد سرمایه در جهان نیز پیش گذاشتند. این پیام روشن و صریح این راهپیمایان بود که به بسیاری از نیروهای شرکت کننده و حتی تماشاچیان دلگرمی بخشید که بلی اینها از جنس دیگری هستند. مشعل آینده در دست اینان است. این آن بذر نو در دل این راهپیمائی بود که باید قطب نمای مبارزات آتی زنان و نیروهای مترقی جهان شود. بذر نوئی که جنبش رادیکال زنان کاشت. و فقط هم آنان می توانستند، ستمدیده ترین ستمدیدگان. زنانی که هیچ منفعتی در حفظ نظام حاکم بر جهان ندارند.

رنگین کمان زنان

وجیهه در طول صف می دود. اطلاعیه پخش می کند. و مردم بیرون صف را به اهداف راهپیمائی آشنا می کند و از آنها دعوت می کند که به راهپیمائی بپیوندند. وقتی می فهمند او افغانی است تعجب می کنند. می گوید بلی ما زنان افغانستانی، زنان ایران و زنان جهان هم سرنوشتیم. هرگام پیشروی زنان ایران برای رهایی شان پیشروی زنان جهان است. زنان ایران و خاورمیانه با شکلی خاص از  سرکوب و زن ستیزی روبرویند. ما با اسلام سیاسی روبرو هستیم. غربی ها به رهبری آمریکا برای چندمین بار اسلامی سیاسی را بر افغانستان حاکم کردند، از طریق مجاهدین و طالبان و حالا هم از طریق دولت دست نشانده کرزی. قوانین شریعت زنجیرهای سهمگینی بر دست و پای زنان افغانستان است.

وجیهه سرپرست دو کودک خردسال و مادری علیل است. راستی چه انگیزه ایست که وجیهه و صدها زن دیگر همچون وجیهه خانه و زندگی را برای یک هفته رها کردند تا راهپیمائی کنند و صدای مبارزات زنان ایران را به گوش افکار عمومی غرب برسانند. این آن بذر نوین راهپیمائی پنج روزه است که می رود شکوفه دهد.

دیبجانی زن هندی فعال حقوق بشر در آلمان با کودک سه ساله اش پا به پای راهپیمایان راهپیمائی کرد. دیبجانی می گفت هرگز در آلمان تظاهراتی این جنین پر انرژی ندیده است.

رادها دی سوزا وکیل حقوق بین الملل از هند که در نیوزیلند استاد دانشگاه است در 5 روز تظاهرات پابپای همه شرکت کرد. دیگر با همه دوست شده بود. او در مقابل دادگاه لاهه ضمن محکوم کردن این دادگاه بعنوان نهادی امپریالیستی گفت: می خواهم به شما بگویم در این 5 روز ده سال جوانتر شدم  شادابی و روحیه شما در من جوشید.

گروهی از  زنان آفریقا یی در طول صف بر پیت های پلاستیکی می نواختند. آنان صدای مبارزات زنان ایران را با طبل هایشان رساتر کردند.

زنان آلمانی از شهرهای مختلف در تظاهرات بودند. علیرغم تلاش بسیار ما و آنها اما به نسبت انتظارمان کم بودند آنان وقتی پیام سیاسی و چهارچوبه سیاسی تظاهرات را فهمیدند  که تظاهرات همانقدر که ضد جمهوری اسلامی است ضد امپریالیستها و قدرتهای بزرگ جنگ طلب همچون آمریکا و بوش هم هست خیلی متاسف بودند که دوستان دیگرشان نیامده اند.

مری لو از فعالین کمونیست و جنبش های ضد جنگ از آمریکا آمده بود. در طول راهپیمائی مرتبا سعی می کرد با زبان انگلیسی مردم بیرون صف را بسیج کند که به راهپیمائی بپیوندند. وقتی حرفش را نمی فهمیدند از زبان اشاره استفاده می کرد.  شبها بسرعت گزارش روزانه راهپیمایی را تهیه می کرد و برای رسانه ها می فرستاد.

زنان هلندی نیز میزبانان خوب ما بودند. آنان نقش مهمی در سخنرانی های طول راه به زبان هلندی داشتند. و با حوصله به ما سرنگون باد جمهوری اسلامی را به زبان هلندی یاد دادند.

این راهپیمائی تجسم مادی انترناسیونالیسم زنان بود. تبلور مادی جنبش زنان بمثابه جنبشی جهانی و در عمل نشان داد که حمایت زنان از مبارزات یکدیگر نه یک اصل اخلاقی بلکه اصل حیاتی پیشروی جنبش رهایی زنان است. این آن نوی یگانه در این راهپیمائی پنج روزه است.

شاعران و هنرمندان مردم در این پنج روز در کنار زنانی بودند که هنرشان از آنها الهام می گرفت. از رنج و دردها، شادی ها و امیدهایشان. و فریاد میلیون ها زن ایرانی را در سرودی فشرده کردند «تا پای من و تو بسته باشد، سرمایه و جهل و دین به کار است». این سرود در پنج روز راهپیمائی در خیابان هایی که راهپیمایان از آن گذر کردند طنین افکند. سرودی که رفت تا زمزمه لحظه لحظه مبارزات زنان شود. سرود تولد نیرویی سازمان یافته، متحد و آگاه.

اما هنرمندان انقلابی در این روزها فقط شعر نسرودند، نمایشنامه کارگردانی نکردند، فیلمبرداری نکردند.  در طول صف حرکت می کردند، کارهای تدارکاتی انجام می دادند و سخنرانی می کردند. مینا اسدی در بیانی فشرده در مقابل لاهه گفت: «این دادگاهها حامی تمامی جنایتکاران جهان هستند. وقتی که ما به انقلاب خود دست یافتیم دادگاههایی تشکیل خواهیم داد که این دادگاهها را محاکمه کنند.»

گروه تاتر پنج روز بی وقفه تاتر خیابانی سنگسار را اجرا کرد. طاهره از افغانستان چون هنرمندی توانا نقش زنی که در آستانه سنگسار است را اجرا می کند. احمد، مهرنوش، ندا، فریدا، در طول هر راهپیمائی چندین بار این نمایش خیابانی را اجرا می کردند و هر بار به مردم توضیح داده می شد که این نمایش در کشور ما نمایشی واقعی و هر روزه است. میترا که در سالن های جشن  رقص هنرمندانه رهایی را اجرا می کرد. در مقابل سفارت جمهوری اسلامی پس از اجرای تئاتر سنگسار این رقص را به اوج رساند. او به همراه زنان دیگر در حرکاتی زیبا و موزون چادر سیاه حجاب را بر فراز آسمان به چرخش در آورده و مچاله شده به نرده های سفارت پرتاب کردند.

مینا و آناهیتا و تعداد دیگری زنان زندانی سیاسی در طول راهپیمائی از تجربه زندان گفتند، از شیوه سرکوب پیشروترین زنان جامعه توسط مرتجعین اسلامی در زندانها. از روزهای زندان و امیدهایی که در آن روزهای سخت به آنان نیرو می داد تا شلاق جلادان را تحمل کنند.

زنان کرد شور و هیجانی چند باره به لحظه لحظه راهپیمائی داده بودند. چه هنگامی که در اتوبوس ها بودند و چه موقعی که در سالن های جشن. از ذره ذره وجودشان شادی و سرود رهائی می تراوید. هرکدامشان کوله باری از تجربه مبارزه، علیه جمهوری اسلامی داشتند. زنان پیشمرگی که طعم خوش مبارزه علیه مرتجعین اسلامی را چشیدند و طعم خوش جدل علیه سنتها و افکار پوسیده ضد زن در فرهنگ عامه. مگر می شود غول بیدار شده را به شیشه بازگرداند. وقتی که گلاویژ از تریبون های راهپیمائی اعلام کرد که زنان کرد بدست خود رها می شوند. زنان کرد علیه مرتجعین امپریالیست و اشغالگر در منطقه هستند، ولوله ای بود. مگر نگفته بودند که کردها همدوشان جنایتکاران آمریکائی در منطقه خاورمیانه هستند؟ و در کلام گلاویژ بود که مردم کرد در کنار سایر ستمدیدگان جهانند. و آنان که در رکاب جنایتکاران آمریکائی پا می زنند، مشتی خود فروخته و خائن به منافع مردم خود هستند.

نازیلا، بیان، آوان،فری ناز، روزبه ... چهره های شاداب نسل نوینی بودند که مرتجعین اسلامی با قتل عام هزاران زندانی سیاسی، سعی کرد پیوند آنان را با نسل قبلی خود قطع کند. آنان قرار بود انسان های مکتبی شوند. اما حساب های مرتحعین به همت نیروهای انقلابی مانده در صحنه نقش برآب می شود.

نازیلا شعارهای آلمانی را تصحیح می کند، کدام شعار بهتر است؟ مرگ بر جمهوری اسلامی، سرنگون باد؟

بیان در طول راهپیمائی به زبان آلمانی به وضعیت زنان در ایران پرداخت. به سرکوب زنان و مقاومت و مبارزه آنان. آوان دل نگران که کارها خوب پیش برود. کاری از قلم نیافتد. مادر بیان و آوان با برقی از شوق و غرور در نگاهش راضی بود از اینکه در این حیطه هم پوزه جمهوری اسلامی را به زمین مالیده. دخترانش رزمندگان رهائی زنانند. مادر انرژی دختران خود را بازیافته بود. و اینها همان بذر های نو راهپیمائی هستند.

زنان پناهنجوی ایرانی از شهرهای دور و نزدیک هلند خود را به دن هاگ رسانده بودند. چه فرصتی بهتر از این که بگویند چرا از جهنم جمهوری اسلامی گریخته اند.

اتوبوس کلن هم سر رسید. زهره بود، معصومه بود، مینا بود، و ده ها زنی که همه چهره های آشنا در فعالیت های زنان دارند و هنوز تصویر برخی از آنان در حال شعار سر دادن در آلبوم این راهپیمائی پنج روزه می درخشد.

اتوبوسی از شمال هلند رسید. اتوبوسی از دانمارک رسید. سرنشینان این اتوبوس ها تمام شب در راه بودند که به تظاهرات صبح برسند و تمام شب دوباره در راه بازگشت. راستی مگر بدون گام های تک تک اینان می شد این چنین راهپیمائی پرشکوه و گسترده ای را به پیش برد؟

چه محرکی به جز شوق رهائی زنان می توانست آنها را بر آن دارد که این سفر سخت و طول و  دراز  را به جان بخرند. و چه دلیلی محکمتر از مبارزه علیه یک رژیم زن ستیز می توانست این رنگین کمان زنان را در کنار یکدیگر قرار دهد.

مونا، آناهیتا، ثریا وقتی که ساک بازگشت را بستند، گفتند که دیگر آن آدم های قبل از راهپیمائی نیستند. آنان حس می کنند کارهای زیادی برای انجام دادن در پیش دارند. در قلب بسیاری از زنان شرکت کننده در راهپیمائی شکوفه هایی در حال شکفتن است.

پیوند دو جنبش

بیرق های سرخ احزاب در انتهای این صف بزرگ و طولانی زنان به چشم می خورد. همان بیرق هائی که قبل از آغاز راهپیمائی بین برگزار کنندگان این راهپیمائی کلی بر سرش جدل بود و تصمیم گرفته شد که احزاب برای اعلام حضور مادی خود در این راهپیمائی فقط پرچم نام حزب و سازمان خود را با شعارهای مربوط به زنان بیاورند. به جز یکی دو مورد تقریبا تمام احزاب و سازمان های شرکت کننده این توصیه را رعایت کردند. باز هم به جز یکی دو مورد خاص که نشان می داد هنوز در سنت گذشته سیر می کند و فکر می کنند با حرکات تبلیغی و نگاه داشتن پرچم خود بالای هر زن شرکت کننده می تواند ادعا کنند این تظاهرات را آنان سازمان داده اند نمی دانند که قبل از چنین ادعاهائی این راهپیمائی به نام زنان ثبت و حک شده است و با هیچ پرچم و چتری، خصلت این راهپیمائی عوض نخواهد شد، اما حقیقتا این برخوردها حاشیه ای بود.

برخورد اکثر احزاب و سازمان های شرکت کننده بسیار خوب بود. با اینکه بسیاری از این احزاب بیشترین کمک را سعی می کردند به راهپیمایان بدهند، اما این کمک ها را وسیله ای برای کار تبلیغی خود قرار ندادند و این کاملا محسوس بود و نشان می داد که اهمیت جنبش زنان و مبارزه مستقل زنان را درک کرده اند. برخی از احزاب و سازمان های شرکت کننده در این راهپیمائی جزو نیروهائی بودند که در گذشته ها زنانی را که برای  رهائی خود مبارزه می کردند بورژوا می خواندند و برایشان فمینیسم معادل بورژوازی بود. در این راهپیمائی هم زنان فمینیست بودند و هم احزاب چپ و کمونیست که کنار هم گام برمیداشتند. گرچه هنوز یخهای میان ایندو جنبش کاملا شکسته نشد اما می توان این حرکت را برای پیوند بین جنبش زنان ایران و جنبش کمونیستی به فال نیک گرفت. و همه اینها محصول تلاش های بی وقفه زنان چپ و کمونیست و انقلابی دست اندرکار این راهپیمائی بود.

شاید آغازی باشد برای اینکه نیروهای چپ و کمونیست به اهمیت جنبش زنان در زیر و رو کردن مناسبات کهن به درک عمیق تری برسند، استانداردهای درون حزبی خود را در رابطه با مسئله زنان بالا ببرند تا نیروهای چپ و کمونیست شاخص و قطب اصلی ترقی خواهی و آزادی زنان در جامعه ایران شوند.

حیف است در اینجا از نقش برخی سازمان های دمکراتیک و مردان فعال در این تشکلات حرفی نزد. برخی از خسته کننده ترین کارها را بعهده داشتند و حتی یک بار هم نخواستند خودنمایی کنند و یا از زنان برای این همبستگی شان طلبی داشته باشند. به امید اینکه این جمع نیز گسترده تر شود.

دست اندرکاران

مسئولین راهپیمائی همه می دویدند. هرکدام متعلق به گرایشی خاص در جنبش رادیکال زنان بودند. تقریبا اولین عمل مشترکشان بود. فقط این نبود که چون همگی از سنت های انقلابی متفاوتی میایند بلکه حتی در زمینه فرهنگ و روش های کاری نیز از تجربه های گوناگون می آمدند. با همه این تفاوت ها حس همبستگی انقلابی زنانه آنچنان قوی بود، اتحاد برای پیروزی این راهپیمائی آنچنان در وجود تک تکشان موج می زد که حاضر نبودند هیچگونه تمنیات و سلیقه شخصی خود را مد نظر قرار دهند. این زنان در جنبش انقلابی ایران سنت شکنی کردند. قبل از آنکه دنبال منافع گروهی و فرقه ای خود باشند، در پی منافع عمومی جنبش زنان و بویژه منافع اکثریت زنان بودند. و این خواست بزرگ الهام بخش تمام فعالیت ها در طور این پنج روز بود. همه فعالیت می کردند. و کسی بخاطر تلاش بیشتر حق ویژه نداشت. تلاش بیشتر فقط اعتقاد بیشتر به هدف بود و نه طلبکاری از کسی. آنهم در جنبشی که بورژوازی آن را بسیار آلوده به سموم کیش شخصیت و منافع فردی کرده است. نه اینکه این زنان از سرشت ویژه بودند، بلکه فقط با پس زدن این گرایشات عقب مانده در میان تک تک خودشان و هر زنی می توانستند این راهپیمائی پنج روزه را با همه سختی ها و مشکلات فنی، تدارکاتی، مالی، سیاسی به سرانجام برسانند. این زنان بیش از یک سال بود در مورد این حرکت خود بحث و گفتگو کرده بودند. اتحاد فکری شان را در این روزها به اتحاد اراده و عمل بدل کردند. و این مهمترین علت موفقیت این راهپیمایی بود. نقش عنصر آگاه و سازمانیافته.

اما زیباتر آنکه همه شرکت کنندگان در راهپیمائی خود را سخنگو و مسئول این تظاهرات می دیدند. همه نظر داشتند، همه دخالت می کردند، همه راهپیمائی را متعلق به خودشان می دانستند و احساس نمی کردند سیاهی لشکر نیروهایی شده اند که ربطی به منافع پایه ای آنها ندارد. روحیه راهپیمایان علیرغم ترکیب سنی گوناگون، اما روحیه ای بسیار جوان بود. بسیاری از زنان شرکت کننده در این راهپیمائی جوانی خود را با شوق پرواز برای ساختن جهانی دیگر آغاز کرده بودند. در نیمه راه مبارزه و روزهای شکست و نا امیدی، همه آن روزهای طلایی فقط برایشان خاطره بود و امروز دوباره احساس می کردند که همان شوق و امید را بازیافته اند و اینبار نه فقط برای حقوق خود، بلکه در صف مقدم مبارزات مردم ایران برای دستیابی به جهانی نوین.

آنها نه فقط شوق و امید در دل هزاران زن برافروخته اند، بلکه شوق و امید در دل هزاران مرد و زن انقلابی نیز که مدت ها بود دچار یاس شده بودند برافروخته اند.

این راهپیمائی نشان داد که انرژی بی پایانی در زنان ذخیره است. انرژی ای که قوه محرکه اش ستمی است تاریخی جهانی و انگیزه اش شوق رهائی. راز پیروزی زنان فراخوان دهنده این راهپیمائی در این نبود که آنها تافته جدا بافته اند. در این بود که آگاهی، جسارت و میل به عمل انقلابی را در مقابل خود نهادند. و اعتقاد عمیق به اینکه زنان رهائی شان به دست خودشان است. اعتقاد به اینکه زنان هرجا که صدای مبارزه ای اصیل و واقعی جهت رهائی خود را می شنوند، درنگ نمی کنند و این راهپیمائی رودخانه ای بود که هر زنی که قلبش برای رهائی خواهرانش می تپید، تن خود را به آن سپرد. چه ساده لوحانه برخی فکر کردند این راهپیمائی آب باریکه ای است که با چند سنگ ریزه می توان جلویش را سد کرد. راهپیمائی آغاز شد، پنج روز طول کشید و زمستان رفت و رو سیاهی بر ذغال باقی ماند.

 پیوند زنان داخل و خارج

تازه این آغاز کار است، این راهپیمائی جلوه ای کوچک از گرایش رادیکال زنان برای رهایی است. هنوز بسیاری از زنان که متعلق به این حرکت هستند به آن نپیوسته اند. اما همین جلوه کوچک فرصتی بود تا زنان انقلابی داخل با جرات و جسارت صدای خود را به ما برسانند. 8 مارس را در کوهستان جشن گرفتند و زمستان شکستند. سالهاست گروهی از زنان اصلاح طلب بدلیل اینکه امکان علنی فعالیت دارند خود را سخنگوی جنبش زنان داخل می دانند و شرم آور اینکه هنوز دنبال این هستند که تولد فاطمه را هم به اسم روز زن جا بزنند. اما با اعلام وجود این زنان و قطعنامه هایی که در این روز منتشر کردند نشان دادند که هم زمستان شکسته شد و هم انحصار!

آن بخش رادیکال جنبش زنان که امکان بیان نداشتند امروز که ما در خارج کشور یگانه تر شدیم آنها نیز پر امید تر و پر اعتماد تر به صحنه آمدند. این نیز آن بذر نوینی است که باید مانند تخم چشم از آن مراقبت کرد. این بذر پیوند جنبش رادیکال زنان داخل و خارج است.

اینها جلوه هائی از راهپیمائی پنج روزه بود که می توان دید و برای کشف زوایای دیگر باید چشم دل داشت، از سطح به عمق رفت، ندیده ها را دید، و همه دستاوردهای آن را به سکوئی برای پیشروی جنبش رادیکال زنان بدل کرد.  

مارس 2006