این جنبش به کدام سو بايد برود؟

این جنبش به کدام سو بايد برود؟

فرشته بهاری

 انتخابات اخیر و وقایع بعد از آن باعث به حرکت در آمدن مردم و رشد روحیه انقلابی شده است. نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی از همان روزهای اول اعتراضات از هیچ اقدام جنایتکارانه ای دریغ نکردند. لباس شخصی ها، تک تیر اندازها، بسيجي ها و ... سعی کردند با ایجاد رعب و وحشت، تجاوز و شکنجه و کشتار، مردم را به عقب برانند، اما معترضین به خشم آمده با تمام این تهدیدات تا كنون از پای ننشسته و به حرکت خود ادامه می دهند.

در واقع انتخابات روزنه ای شد برای سرریز شدن آتش خشم و نفرت نهفته در دل مردم. خشمي كه به دليل سی سال اختناق و سانسور، زندان و شکنجه و اعدام، تبعیض جنسیتی، سرکوب دگراندیشی، فقر و نابرابری، اعمال قوانین قرون وسطی‌ای که در تمام اشکال و ابعاد غیر انسانی آن در دل مردم انباشته شده بود.

شكاف بیسابقه در میان هيئت حاكمه و اختلاف راهكارهاي‌شان بر سر كارآمد كردن جمهوري اسلامي، شكل دهنده و زمينه ساز وقايع كنوني است. اینان که همه‌شان در جنایت، سرکوب و غارتگری سی ساله اخیر شریک بوده و هستند، براي حفظ نظام شان و سهم بیشتر داشتن از منابع اقتصادی و سیاسی به جان هم افتاده و تلاش می‌کنند دیگری را از میدان به ‌در کنند. اما به حركت در آمدن مردم بر اساس تضادهای طبقاتی و اجتماعی بسیار عمیق و بر بستر نفرتی گسترده از جمهوری اسلامی رخ داده است.  مردم از این شکاف که رژیم را تضعیف کرده سود جستند و  وارد میدان مبارزه سیاسی شده  و قدرت خود را در خیابانها تجربه می‌کنند.

اما در اين مبارزه گسترده سياسي نکته قابل توجه نقش فعال زنان است كه ما زنان بیشتر باید به آن بپردازیم.

نقش زنان و خصوصا دختران جوان در مبارزات اخیر و حضور بی وقفه‌شان در صفوف مقدم چنان چشمگیر بود که مرتجعین حاکم هم برغم میلشان به آن اذعان دارند. ساليان دراز فشار و ستم، قرار بود منجر به پرورش زناني مطيع و فرمانبردار گردد، اما در عوض به مبارزه‌ای مداوم توسط زنان و دختران جوان عليه سركوبگري و قوانين ضد زن دامن زد. زنان بصورت خودبخودی و يا آگاهانه از رعايت قوانين عقب مانده و ضد زن سرپيچی کرده و در مقابله دائمي عليه مظاهر گوناگون اين ستم (از حجاب اجباري گرفته تا ديگر قوانين زن ستيز) به مبارزه دست زدند و در موضع جنگ و گريزی دائمی با نيروهای سرکوبگر دولت اسلامی قرار گرفتند. شرکت وسيع و شجاعانه زنان از هر قشر و طبقه ای، در مبارزات چند ماهه اخير و نقش فوق العاده مهمی که در اين مبارزات بازی کردند تبلور و نتيجه همين روحيه مبارزاتی است. به همين دليل است که مرتجعين اسلامی تلاش کردند نهايت وحشيگری و سبعيت را در برخورد به آنان اعمال کنند، غافل از اينکه اين خشونت ها تنها آتش خشم مردم و بخصوص زنان ما را شعله ورتر می‌سازد. حال همان زنان و دخترانی که سی سال زیر یوغ قوانین ارتجاعی جمهوری اسلامی، فرهنگ و سنت مرد سالاری، سنگسار و قتل‌های ناموسی، بی عدالتی و نابرابری در محیط کار و محیط‌های آموزشی قرار داشتند به میدان آمده‌اند. آنها نشان داده‌اند که شعارها و مطالباتشان از سطح چند دستكاري در قوانين ضد زن يا پیوستن به "کنوانسیون های رنگارنگ بین‌المللی" و چشم امید داشتن به "بالایی ها و راس هرم قدرت" فراتر می‌رود  و حاضر نیستند به این آسانی از خواسته‌ها و مطالبات پایه‌ای‌شان دست بکشند.

خواسته‌ها و مطالبات پایه‌ای که متاسفانه در این خیزش برغم جانفشانی‌ها و فریاد بلند زنان، پنهان مانده و هنوز به شعارهای اصلی تبدیل  نشده است. کجا شنیده شد که  شعارهای فریاد زده شده‌ی این جنبش ربطی به نابرابری و بی حقوقی آشکار زنان توسط این نظام زن ستیز داشته باشد؟ آیا این چیزی جز نتیجه نفوذ رهبری ارتجاعی سبز بر حرکت مردم است؟مگر نه اینکه "رهبران سبز" سعی در کنترل و راه اندازی شعارهايي دارند که به پر قبای نظامشان بر نخورد و جمهوری اسلامی ولایی شان آسیب جدی نبیند؟

آیا امروز دوستان کمپینی و همگرایی هنوز معتقدند كه خواست پايه‌اي زنان با پیوستن به این یا آن کنوانسیون و چشم داشتن به راس هرم قدرت جواب مي گيرد یا با آزادی و برابری بی قید و شرط, رفع تبعیض جنسیتی، حقوق برابر با مردان در محیط کار و محیط های آموزشی، جدایی دين از دولت، لغو حجاب اجباری و بطور خلاصه رسيدن به جامعه‌اي بنيادا متفاوت؟ جدا از اينكه اين خواسته ها تا چه حد تبديل به شعارهاي مبارزاتي شده يا نشده است (كه بايد بشود و نقش زنان آگاه در اين كار تعيين كننده است) اما بطور واقعي زنان و دختران جوان در اين جنبش نشان داده‌اند كه مطالباتشان از چه جنسي است. در اين وضعيت آيا هنوز ميتوان اعلام كرد "تغییر خواسته‌های اعلام شده اولیه جنبش مردم امری غیر اخلاقی و باعث تجزیه و تکه تکه شدن" است؟ (نقل از مقاله نوشين احمدي خراساني - 10 روزی که ایران را لرزاند).

بهتر است کسانی که خود را نماینده بلاعزل زنان ایران می دانند بیانیه های آقای موسوی را با دقت و احساس مسئولیت بیشتری نسبت به کل جنبش و بالاخص جنبش زنان مطالعه کنند و بعد از آن صادقانه و مسئولانه بگویند باز هم تنها راه رهایی زنان ایران از اینهمه ستم را دنباله روی از اين" آقایان" می دانند؟

 آیا خوشبینی کاذب و دنباله روی‌های کورکورانه باعث نمی‌شود که جنبه‌های منفی و زنگ خطرهایی که این جنبش را تهدید میکند نادیده گرفته شود؟ آیا اینکه با گذشت چندین ماه از حرکت‌های اعتراضی  مردم، جنبش  هنوز نتوانسته خود را از زیر رهبری و نفوذ سبزها (که ملغمه ای است از صف مردم و جناحی از حاکمیت) بیرون بکشد، زنگ خطر کم صدایی است که شنیده نمی شود؟

 دوستان! صفوف اين جنبش درهم برهم است. ما نباید از نقشه ها، ترفندها و سازش‌های پشت پرده اينان، هم در بين خود و هم با اربابانشان، غافل شویم؛ باید هوشیار باشیم و سازمان‌دهی و تشکل‌یابی مستقل را  فراموش نکنیم. انقلاب 1357 را بیاد داشته باشیم که آن چنان سرگرم و درگیر مبارزات بودیم كه نفهمیدیم چگونه و چطور یک حکومت ارتجاعی سوار بر مبارزات مردم و جایگزین حکومت ارتجاعی دیگر شد .

جریان سبز، تحت عنوان هواداران موسوی - کروبی شعارها و خواسته‌هایشان را پیش کشیده‌اند. موسوی در بیانیه‌هاي مكرر خود تاکید کرده که هم چنان خواهان نظام جمهوری اسلامی است و جمهوری اسلامی مورد نظرش همان جمهوری اسلامی "نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد" خمینی است! در جایی دیگر نیز گفته: "آمده بودم تا بار دیگر مردم را به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که باید باشد دعوت کنم". تفاوت این سخنان با دیگر رقبای موسوی چیست؟ موسوی چهار چوب اصلاح‌طلبی و دامنه دمکراسی خواهی‌اش را روشن بیان کرده است،  نه سرنگونی طلب است و نه اصلاح طلب و نه رهبر و پیشاهنگ یک جنبش به پا خواسته مردمی. او وعده بازگشت به "انقلاب اسلامی 30 سال پیش و جمهوری اسلامی خمینی" را میدهد غافل از اینکه  مردم مبارز ایران با فریاد بلند اعلام کرده‌اند که نمی‌خواهند بار دیگر با تکیه بر راه خمینی حركت خود را سازمان دهند. نیروهای اصلی این جنبش کسانی‌اند که نمي‌خواهند به دوره خمینی و نخست وزیری موسوی بازگردند؛ دوره ای که بدترین شکنجه ها، کشتارها و جوخه های اعدام را دیده، تجربه کرده و یا شنیده و خوانده‌اند.

 "جریان سبز و الله اکبری "تلاش ميكند تا ارزش ها و معيارهاي خود را بر جنبش غالب و تثبيت كند. نتيجه آن چيزي نخواهد بود بجز به هرز رفتن همه جانفشاني‌هايي كه مردم تاكنون از خود نشان داده‌اند. بخشهای رادیکال‌تر جنبش در عمل و در خيابان تا حدی تمایز خود را با صف اینان نشان داده‌اند. اما اين حركت راديكال هنوز انعكاس سیاسی و تشکیلاتی ندارد و متاسفانه نتوانسته نشان دهد که توانایی رهبری و سازمان دهی جنبش توده‌ای را دارد.

 مردم به قدرت خود پی برده‌اند اما این قدرت فقط با سازمان‌یابی بر محور يك سياست درست و بي‌ابهام است که میتواند نتیجه و تداوم داشته باشد. بخش رادیکال جنبش بايد با اتكا به توده‌هاي بپاخاسته و از دل همين خيزش این توانایی را بیابد؛ تا بتواند ضمن خنثی کردن تاثیرات مقابل (حزب سبز و الله اکبر)، تبدیل به آلترناتيو انقلابي شود. 

اكثريت مردم (کارگران و زحمتکشان، زنان، معلمان، پرستاران و...) هنوز آمال و خواسته‌هايشان را بطور آگاهانه بیان نمی‌کنند. بطور مثال هنوز خواسته‌هاي مشخص زنان مانند لغو حجاب اجباري كه ستون‌هاي نظام ضد زن را هدف قرار ميدهد تبديل به شعار آگاهانه اين جنبش نشده است. ايجاد تشكل‌هاي انقلابي زنان كه بتوانند مطالبات عيني زنان را تبديل به شعارها و حركت‌هاي آگاهانه كنند مي‌تواند در تعيين اينكه اين جنبش كدام جهت را بگيرد، نقش تعيين كننده‌اي داشته باشد. اين ضرورتي است كه بيش از هميشه حس مي‌شود. اوضاع و شرایط پرتلاطم است. مرتجعین حاکم نیز این را فهمیده‌اند که دیگر نه ترمیم شکافهای درونیشان ممکن است و نه بازگرداندن سیل خروشان جنبش به شرایط قبل از خرداد 88. اين اوضاع بهترين فرصت‌ها را براي نيروهاي آگاه و زنان چپ فراهم ميكند تا بتوانند به اين جنبش، رنگ و مسير ديگري بدهند. 

ما زنان خواهان مبارزه و سرنگونی کل نظام و مناسبات وابسته به آن و ریشه کن کردن همه روابط تولیدی استثمارگرانه و همه ایده‌های سنتی هستیم. دگرگونی‌ای که هدفش رهایی کل بشریت است "نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد". این میسر نمی‌شود مگر با یک دگرگونی اساسی و نابود کردن تمام مناسبات حاکم.

منبع :سایت زنان دیگر