تن فروشی:

تن فروشی :جلوه ای از عموميت يافتن روابط کالايی

رويا سرکش

به ياد می آورم کودکی ام را

 روياهايم را

 اينکه خواهم زيست،

 انسان خواهم بود و زندگی خواهم کرد!

 

زنی که عشق را در آغوش می کشد،

تا بگويد

 دوست می دارد!

 تا بگويد تا بينهايت می رود

 تا صدايش نه فقط برای او،

که برای همه آدمهای روی زمين رسا باشد.

 

تا نگاهش، نه به سفره ای بی نان،

که به زيور انسانی باشد!

تا نگاهش به جسمش

 نه برای گذران زندگی،

که برای عشق ورزيدن باشد

 برای شکوفا شدن باشد

 برای انسان باشد!

امروز از آن روياها هيچ باقی نمانده است! گرسنه ام! بچه 5 ساله ام، گرسنه است! شوهرم معتاد بود. افتاد زندان! طلاق گرفتم! می خواستم شرافتمندانه زندگی کنم. کارکنم! ديپلم داشتم! جلوی خانواده ام ايستادم تا بتوانم طلاق بگيرم! رفتم برای کار در يک شرکت. منشی لازم داشتند. ماهی 35 هزار تومان حقوق می دادند. گفتم يک اتاق اجاره می کنم! نهارم را هم بين خودم و بچه ام قسمت می کنم. شايد...

چند روز از کارم نگذشته بود که مدير شرکت به پروپايم پيچيد! اولش خيلی محترمانه! اينکه قصد دارد به من کمک کند، چون لياقتش را دارم! ! جوانم !!زيبايم! و... می خواست با من بخوابه! به قدری عصبی شدم که فقط می خواستم فرياد بزنم که بفهمد: "مگر کی هست!!" ديری نگذشت که فهميدم او همه چيز است!؟ او صاحب قدرت است! او پول دارد، شرکت دارد، مرد است و پشتوانه قانونی دارد!

از آن شرکت آمدم بيرون. در به در کار، گرسنه و بی پول با پسری 5 ساله!

به هر جايی سرک می کشيدم! کار نبود! برگشتم سر خانه اول! سر کار قبلی ام! و با مدير شرکت قبلی، نه يک بار در روز، بلکه 3 وعده در روزمی خوابيدم و ماهی 35 هزار تومان حقوق به علاوه نهار می گرفتم!

در همان روزها با زن تن فروشی آشنا شدم که با تن فروشی بيش از اين در می آورد! فکر کردم چرا از شرکت بيرون نيايم... من که مجبور به خوابيدن با رئيس شرکت شده بودم و...

آری اينچنين است! بيکاری و فقر زنی از طبقه تحتانی در جامعه ای که بر پايه بردگی زن بنا شده، او را به سمت فحشاء می کشاند. او که مستخدمه يا منشی شرکتی بوده و از همه نظر مورد سوءاستفاده قرار می گرفته و نه به عنوان انسان، بلکه به عنوان کالايی بنجل و دست دوم با او برخورد شده است، چه انتخاب بهتری در پيش رو داشته است که به سمتش رود؟ کافی است که فقط فکر کند که کجای تن فروشی (به شکل عريان و نه به شکل پنهان و پوشيده زير عناوين ديگر)، تحقير بارتر و پست کننده تر از کار در شرکتی اينچنينی است!!؟؟

امروز در ايران، فحشاء يا تن فروشی وسيعا و به شکل توده ای رشد کرده است به طوری که در محيط های آموزشی چون دانشگاه هم، بسيار گسترده شده است! ولی فحشا يکی از ويژگی های مشترک همه جوامعی است که بر اساس استثمار بنا شده اند و  يکی از جنبه های کليدی همه اين جوامع، روابط و سنت های پدر سالارانه و مردسالارانه است. روابطی که زنان در آن نقشی فرودست دارند. روابطی که با شکل گيری جامعه طبقاتی، اغلب به شکل استفاده جنسی از بردگان زن که بخشی از غنائم جنگی بودند، در کنار شکل گيری نهاد خانواده، آغاز شد. فحشا در واقع ادامه و يکی از اشکال بروز روابط مالکيت است. مالکيت مرد بر زن. يک شکل اين مالکيت، قرارداد ازدواج است که در آن مرد کنترل جوانب مختلف زندگی زن، از جمله زندگی جنسی اش را در دست می گيرد و يک شکل ديگر امکان و قدرتی است که جامعه مردسالار به مردان می دهد که لذت جنسی و قدرت اجتماعی خود را در استفاده از زنان ديگر (بطور مشخص در فحشا و پورنوگرافی ولی نه محدود به آن) نيز جستجو کنند.

بنابراين مطالعه و بررسی پديده تن فروشی بدون توجه به مجموعه ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جوامع طبقاتی، و موقعيت فرودست زن چه در زيربنا و چه در روبنا و در زمينه های نقش اجتماعی و اخلاقی خاصی که برای  زن در نظر گرفته شده، کاری غير عملی می نمايد.

فحشاء به عنوان نوع خاصی از روابط بين زن و مرد از اين امر مستثنی نيست. فحشاء مبين رابطه ای قهرآميز بين زن و مرد است! رابطه ای که در آن زن خود را تسليم مرد می کند، بدون اينکه به وی علاقه ای داشته باشد!

در واقع زن با مرد همبستر می شود و به مرد در جهت ارضاء جنسی او خدمت می کند و در ازای آن مزد يا تضمينی در جهت حمايت می گيرد. در اين رابطه هيچ گونه تقابلی بين زن و مرد وجود ندارد. زن کالايی است که نه تنها از سوی مرد، بلکه از سوی خودش نيز، به اقتضای ذهنيتی که در جامعه وجود دارد و در واقع از سوی ايده های غالب، در معرض فروش گذاشته می شود. ولی حتی اين موضوع، دليل بر اين نيست که زن معيوب است يا اينکه دچار فساد اخلاقی شده است. بلکه آنچه بيش از پيش ثابت می شود، اين است که چرا جامعه و ايده های حاکم بر آن، بايد چنين شرايطی را بوجود آورند که زن به سمت تن فروشی رانده شود؟؟!

زن تن فروشی که خود و فرزندش را اداره می کرد، می گفت که اگر فقط می توانست؛ ماهيانه 150 هرار تومان درآمدداشته باشد، بدون اينکه مجبور باشد علاوه بر خدمتکار بودن؛ برده جنسی رئيس شرکت يا مردان خانه ای باشد که در آنجا به خدمتکاری مشغول است؛ هرگز تن به فحشاء نمی داد!!

اينکه زنانی برای مصرف شدن و اذيت شدن از طريق فحشا "قابل دسترس" می باشند نيز بازتاب ماهيت روابط موجود است، و رشد نجومی اين پديده در عصر سرمايه داری را نيز از روابط پايه ای اين عصر نمی توان جدا کرد. زمانی مارکس گفت ويژگی اصلی سرمايه داری عموميت بخشيدن به روابط کالايی است. به اين معنا که سرمايه داری قادر است هر جنبه ای از زندگی بشر را به درون اين روابط بکشاند. تحت اين نظام کليه قابليتها، توانايی، استعدادها و فعاليتهای فردی پتانسيل عرضه شدن به شکل کالا را دارد.(1) هرچند مارکس روابطی وسيعتری از تن فروشی را در نظر دارد، ولی ترکيب نقش فرودست و برده وار زنان در جوامع طبقاتی به طور کل، و قابل مبادله بودن همه چيز در جامعه سرمايه داری بطور مشخص، شرايطی بوجود آورده که تعداد وسيعی از زنان فقير، بی قدرت و ضربه پذير در موقعيت هايی قرار می گيرند که با زور، فشار، حقه بازی، از سر ناچاری، به دليل اعتياد (که يکی ديگر از "عوارض" سودآور سرمايه داری است...) مجبور به فروش بدن هايشان می شوند. تن فروشی بسيار عميق تر و پيچيده تر از  يک مسئله "اخلاقی" است و برچيدن آن نيز تغييراتی زيربنايی عظيم ولی کاملا امکان پذير می طلبد.

علاوه بر عوامل زيربنايی، و فقر که يکی از محصولات رابطه مبتنی به استثمار است، به مسائل روبنايی از جمله قانون و فرهنگ نيز در اين زمينه بايد توجه داشت چون فقط با درک همه جانبه از موقعيتی که در آن هستيم می توانيم راه تغيير را باز کنيم.

در ايران، قوانين حاکم بر جامعه (قوانين رسمی وغير رسمی که بر خاسته از مذهب و سنت و عرف می شود.) نيز نقش مهمی در تشديد فرودستی زنان بطور کل و شکل گيری و ترويج اين پديده بطور مشخص دارند. قانونی که در آن رسماً زن، نصف مرد به حساب می آيد، بدون داشتن اجازه شوهر، حق داشتن شغل در خارج از خانه ندارد، اجازه سفر و حق داشتن گذرنامه بدون اجازه شوهر يا پدر از او سلب شده است، حق طلاق ندارد، حق سرپرستی فرزندانش به او داده نمی شود. حق انتخاب پوشش ندارد و... در کنار دهها قانون نانوشته ديگر، قوانين ارتجاعی و مستهجن برخاسته از سنت و مذهب و خرافات است که زن را بين مردان دست به دست می کند. سنت و خرافاتی که پدر و برادر را وا می دارد تا او را همچون ابزاری به دست شوهر بسپارند تا کار نيمه تمام آنها را تمام کند!

کار کنترل بر جسم و جان او به عنوان موجودی جادوگر و شيطان صفت که فقط مسبب بلاست!

سنتی که زنی را که تا 25- 20 سالگی ازدواج نکرده، "ترشيده  "می خواند! يعني"به درد نخور"!  زن 45 ساله ای را که پستانهايش آويزان شده، حتی لايق همبستر شدن نمی داند!

سنتی که طبيعت زن را نفرت انگيز دانسته و ارزشش را در زاييدن خلاصه می کند! سنتی که زن بيوه و يا مطلقه را بی سرپرست می خواند و... همه و همه اين قوانين و سنن و ايدئولوژی متحجر برخاسته از شالوده اقتصادی جامعه اند و به نوبه خود به تحکيم آن کمک می کنند.

يکی از ويژگی های جامعه امروز ايران از هم گسيختگی شالوده های اقتصادی و از هم پاشيدگی اجتماعی منتج از آن است که يکی از تبارزاتش فروپاشی خانواده در جامعه است. در اين رابطه، زن به عنوان موجودی درجه دو، دقيقاً به خاطر موقعيت شکننده اش در جامعه، بيشترين آسيب را می بيند. او که به خاطر اعتياد شوهر يا آزارهای او و... به هزار بدبختی طلاق گرفته است، اغلب به دليل واپس نگه داشته شدن و عدم پيدا کردن کار و عدم حمايت های لازم از سوی خانواده و جامعه، زير فشارهای اقتصادی و اجتماعی، به خيابان رو می آورد.

فرشته زنی 26 ساله است که با وجود داشتن بچه ای 6 ساله، به تن فروشی مشغول است. او روايت می کند که فقط ماهی 7500 تومان به ازای هر نفرشان، از کميته امداد امام خمينی دريافت می کند که جمعاً می شود 15000تومان! در صورتی که فقط کرايه اتاقی که اجاره کرده است 50 هزار تومان می باشد. او می گويد، وقتی برای گرفتن بخاری به کميته امداد مراجعه کرده بوده است، مجبور شده با يکی از مسئولان اين کميته بخوابد! او با بغض ادامه می دهد که نمی توانسته بدون هيچ و در آن سرما به خانه بازگردد و شاهد کبود شدن بدن نحيف فرزندش از سرما باشد! علت جدا شدن او از شوهرش اعتياد و آزارهای جنسی او بوده است. وقتی از او پرسيده می شود، آيا بهتر نبود که در همان شرايط با شوهرش سر کند تا مجبور به تن فروشی نباشد؟ پاسخ می دهد که از نظر او پيش از اين هم، او در واقع تن فروشی می کرده است!! در اين لحظه می توان، لبخند تلخی را که بر لبانش نقش بسته، مجسم کرد و تلخی اش را چشيد وقتی ادامه می دهد که فقط تفاوتش در اين است که قبلاً جسمش در اختيار يک مرد معتاد و بيمار روانی بوده است که علاوه بر استثمار جنسی، از سوی او مرتب کتک می خورده و تحقير می شده، بدون اينکه مزدی بگيرد يا حداقل احساس امنيت داشته باشد. ولی حالا، جسمش در اختيار مردان مختلف قرار می گيرد ولی آزادتر زندگی می کند. در نهايت او آرزو می کند که بتواند زندگی اش را تغيير دهد.

 

Zan_dem_iran@hotmail.com  /  http://heshtemars.blogfa.com  /  www.8mars.com