هشت مارس به اروپا می آید

نشریه شماره15  تشکل زنان 8 مارس

هشت مارس به اروپا می آید

رادها دسوزا

 

آنچه در زیر می خوانید خلاصۀ مقاله ای است که دکتر رادها دسوزا در فروم اینترنتی "زی-نت" منتشر کرده است. متن کامل این مقاله به زبان انگلیسی در سایت های هشت مارس و کارزار قابل دسترس است. – هشت مارس

 

  امسال 8 مارس هنگامی که آلمانی ها و هلندی ها از خواب برخاستند با نوع دیگری از یاد بود 8 مارس روبرو شدند.

  زنان تبعیدی ایرانی به همراه هموطنان مردشان با راهپیمایی، سخنرانی، سرود و آهنگ و شعار، پرچم ها و پلاکاردهایشان تلاش کردند تا توجه جهانیان را به خشونت های قانونی و نهادینه شده ای جلب کنند که تحت پوشش فرهنگ و استقلال ملی علیه زنان ایرانی توسط رژیم اسلامی در ایران صورت میگیرد.

  راهپیمائی که در 4 مارس از فرانکفورت آغاز شده بود، پس از توقف مقابل سفارت جمهوری اسلامی در هلند، در جلو دادگاه بین المللی جنایی در لاهه خاتمه یافت....

 عدم حضور سیاسی نیروهای "چپ" آلمان [در این راهپیمائی بسیار چشمگیر بود وحضور چپ هلند هم چندان بیشتر از آلمان نبود....

  یک زن جوان آلمانی با تمایلات آنارشیستی در کلن آشکارا متعجب بود. "من نمی توانم درک کنم که چرا هیچ سازمان آلمانی از چنین مارشی حمایت نکرده است." در حقیقت سئوالش بر یکی از مسایلی که قلب مبارزه علیه امپریالیسم است، انگشت می گذاشت، موضوعی که در سیاست کنونی مقاومت در همه جا از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.

 با توجه به مباحثی که بدنبال اشغال عراق و افغانستان در گرفته، می توان حدس زد که نظرات " چپ" آلمان و "جنبش های نوین اجتماعی" در میان بخش وسیعی از افراد مترقی در اروپا و آمریکای شمالی نفوذ داشته باشد.

 به همین دلیل و برای درک اختلافات حادی که بین نیروهای مترقی آلمانی و کارزار موجود است باید به این نظر توجه لازم را معطوف داشت. این مسئله از آن جهت بیشتر اهمیت می یابد که صدای کارزار با صداهای مشابهی در کشورهای "جهان سوم" همخوانی دارد....[ستم بر زن] توسط رژیم اسلامی تحت عنوان قوانین اسلامی و استقلال حاکمیت کشور بدور از دخالتگری بیگانگان در امور مملکت توجیه می شود. "چرخش فرهنگی" در تئوری اجتماعی در کشورهای غربی و از آن جمله در فمینیسم فرهنگی، این توجیه فرهنگی را قبول می کند و ستم بر زن در ایران را لازمه جوامع خاورمیانه و بخش جدائی ناپذیر اسلام می انگارد. اینگونه تفسیرهای فرهنگی این واقعیت ساده را که برخی از این قوانین تنها بیست و هفت سال پیش توسط این رژیم معرفی شدند، نادیده می گیرد. رژیمی که نه تنها با حمایت ضمنی دولتهای غربی به قدرت رسید بلکه از حمایت روشنفکران مترقی این کشورها نیز برخوردار بود. حتی میشل فوکو از شخصیت های متنفذ "جنبش های نوین اجتماعی" از بقدرت رسیدن رژِیم اسلامی حمایت کرد. (ر.ک. "فوکو و انقلاب ایران: جنسیت و جذابیت اسلام گرائی"  ژانت آفاری و کوین ب. آندرسون1(

 

 همانند بسیاری از جوامع غربی و شرقی بسیاری از روابط فرهنگی و اجتماعی بجا مانده از قرون وسطی در مورد زنان ستمگرانه است. همانند بسیاری از مناطق چنین روابطی هرگز به اشکال "خالص" وجود نداشته بلکه در طول زمان مشمول تغییر و تحولات اجتماعی شده اند. آنچه قوانین کنونی در ایران را بویژه زشت و پلید می کند این واقعیت است که آنها توسط دولتی مدرن با بوروکراسی عریض و طویل و تکنیکهای پلیسی که در قرون وسطی ناشناخته بودند، اعمال می شوند. این قوانین از پشتوانه یک قانون اساسی برخوردارند که موجودیتش را از یک ماشین دولتی مدرن می گیرد، یک ماشین دولتی مدرن که نتیجه دسیسه های قدرت های امپریالیستی در منطقه است. معرفی این قوانین ضد زن به مثابه چیزی ماهیتا اسلامی، روشنفکران مترقی را از زیر سوال بردن نقش قدرت های امپریالیستی و دولت نئو/نیمه مستعمره در ایران در ستم بر زن باز می دارد.

 بنابراین هرچند اکثرا به اصول لیبرالی برابری، ضدیت با تبعیض و استقلال زنان پایبندند، باید این را نیز درک کرد که خصلت ستم بر زنان در ایران و در واقع بسیاری کشورهای دیگر "جهان سوم" را تعیین می کند، ترکیبی است از سلطه سنتی مرد و قدرتهای امپریالیستی.

 برگردیم به مسئله میلیتاریسم آمریکا، بعد از دروغهای عریان "سلاحهای کشتار جمعی"، آمریکا اینک بر طبل جنگ با ایران، بر سر برنامه هسته ای می کوبد. بحث در مورد برنامه هسته ای بوضوح بی پایه است. تجهیزات اتمی ایران نه چیز تازه ای است و نه بر قدرتهای غربی پوشیده بوده است. در حقیقت آنها توسط شناخت تکنولوژیکی غربیها ساخته شده اند. آمریکا صاحب بزرگترین زرادخانه اتمی جهان است. بودجه نظامی آمریکا 6 برابر بودجه روسیه دومین کشور پر هزینه نظامی است و 26 برابر مجموع هزینه های نظامی 7 کشور "مجرم" از جمله ایران (از نظر آمریکا) می باشد. آمریکا و متحدینش در ناتو دو سوم کل هزینه نظامی دنیا را به خود اختصاص داده اند. اما بدتر از همه اینکه آنها این سلاحها را علیه مردم بکار گرفته و می گیرند. بعد از جنگ جهانی دوم این سلاحها بیش از همه علیه مردم کشورهای "جهان سوم" بکار برده شد و اخیرا هم علیه برخی کشورهای اروپای شرقی چون صربستان.

 آمریکا در همان حالی که می کوشد برای حمله نظامی علیه برنامه هسته ای ایران حمایت جلب کند، اورانیوم غنی شده برای نیروگاههای اتمی هند تامین می کند و هند را به همکاری های نظامی گسترده تر دعوت می کند. باید در نظر داشت که رای هند در آژانس بین المللی انرژی اتمی در مقابل وعده های مواد اتمی، "خریده شد". هم اکنون یک لایحه در مقابل کنگره آمریکا است تا تامین اورانیوم غنی شده به هند را تایید کند. آژانس بین المللی انرژی اتمی با اهدای جایزه صلح نوبل به رئیس مصری اش در یک گره گاه بحرانی در اوضاع کنونی بین المللی بیشتر نرم شده است؛ یعنی درست در همان زمانی که سلاحهای کشتار همگانی بطور آزادانه در چندین بخش جهان وسیعا برای "آوردن دمکراسی" بکار گرفته شده است. کشورهای دیگری از جمله اسرائیل دارای سلاحهای هسته ای اند. اما در شرایط کنونی با توجه به عبارت بوش "یا با ما هستید یا علیه ما " همه آنها مورد هدف قرار ندارند. مترقی ترین افکار عمومی در غرب و در واقع در جهان همچنان علیه حمله نظامی آمریکا به ایران است. بسیاری از آنها به خیابانها آمدند تا علیه اشغال عراق و افغانستان اعتراض کنند و پیگیرانه اعتراض کرده اند.

 بنابراین سئوال اینجاست که اگر این واقعیت دارد که زنان ایرانی تحت ستم رژِیم اسلامی قرار دارند و خواسته هایشان برای رهایی از قوانین ستمگرانه عادلانه است، و اگر این هم واقعیت دارد که حمله نظامی و تجاوز آمریکا هیچ چیز مگر سلطه عریان امپریالیستی بر کشورهای "جهان سوم" (در این مورد ایران) نیست، و منطق جنگ طلبی برای آزادی و دمکراسی بروشنی قلابی است، پس دلیل اکراه از حمایت از یک جنبش اجتماعی که تلاش می کند این دو مولفه یعنی آزادی برای زنان و مبارزه علیه تجاوز آمریکا را با هم ترکیب کند، چیست؟

 خلاصه اینکه امروز یک جریان قدرتمند در جنبش اجتماعی اروپا معتقد است که با توجه به ابرهای جنگی که امروز بر آسمان ایران سایه افکنده است، مخالفت با رژیم ایران بنفع حمله نظامی آمریکا تمام خواهد شد. اینها معتقدند که مخالفت با رژیم در این برهه از زمان اشغالگری آمریکا را مشروع جلوه خواهد داد و همانند عراق و افغانستان آنرا توجیه خواهد کرد. آنها معتقدند که در شرایط کنونی باید اتفاق و اتحاد حول مخالفت با حمله نظامی آمریکا باشد. این دقیقا همان چیزی است که رژِیم اسلامی در ایران فراخوانش را داده است: اتحاد ملی در مقابل تجاوز امپریالیسم خارجی علیه حاکمیت کشور. و چنین توجیهی است که باعث گسترش اختناق داخلی علیه همه مخالفین رژیم از جمله زنان شده است.

  جالب اینکه دیدگاهی که می گوید مخالفت با رژیم ایران باعث سوء استفاده آمریکا خواهد شد در حقیقت عکس برگردان منطق بوش درباره دوستان و دشمنان است. این بحث عملا می گوید " ما با شما نیستیم بنابراین با آنهائیم" یعنی ما با بوش نیستیم در نتیجه با بنیادگرایان اسلامی هستیم.

  چنین دیدگاهی مردم را به انتخاب بین دو راه محدود می کند: یا باید طرف دیکتاتورهای اسلامی را گرفت یا باید طرف دیکتاتورهای نظامی آمریکا را. تنها " انتخابی" که جلوی مردم ایران قرار داده می شود اینست که نوع ستمگران خود را " انتخاب" کنند. این بدین معنی است که برای آنها آزادی اصلا جزو لیست انتخاب نیست. کارزار زنان با قرار دادن آزادی در دستور کار سیاست کنونی، بنیان نظم جهانی را که براساس مناسبات میان دو نوع دیکتاتور ( یعنی نوع "جهان اول" و نوع "جهان سوم") است زیر سئوال می کشد. مبارزه برای آزادی باید همیشه بر اساس حقیقت و عدالت باشد.

   این خاص مردمی است که جویندگان راستین آن هستند و حاضرند برای دفاع از آن به خیابانها بیایند در این راه بجنگند. کارزار لغو کلیه قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی علیه زنان با طرح همزمان این دو مسئله در عمل اعلام کرد که مردم ایران که شامل زنان یعنی نصف جامعه می باشد از ایران در مقابل دیکتاتورهای غربی و یا شرقی دفاع خواهند کرد. این زنان از دیگر مردم آزادیخواه نیز می خواهند که به آنها بپیوندند و نه اینکه به نام آنها از بین دیکتاتورها یکی را انتخاب کنند. آیا مردم آزادیخواه جهان در روزهایی که در پیش است به فراخوان این زنان جواب مثبت خواهند داد؟ مسئله امروز دفاع از مفهوم آزادی است.

 

 پا نویس ها

1 Foucault and the Iranian Revolution, Gender and the Seductions of Islamism

www.8mars.com