پيام سازمان زنان هشت مارس (ايران  -افغانستان)

به مناسبت درگذشت رفيق آذر درخشان

اندوه از دست دادن آذر چون کوهی بر قلب‏هایمان سنگینی می‏کند.

   در بستر بیماری، چنگ در چنگ سرطان، آن چنان سهل می خندید

   و رویاهایش را برمی شمرد که گوئی جاودانه است.


با مرگ آذر جنبش رادیکال و انقلابی زنان ایران یکی از بنیان گذاران و سخنگویان برجسته خود را از دست داد. رویایش نابودی جهان کهنه‏ای بود که هر دم و بازدمش شلاقی است بر پیکر بشریت و خنجری بر قلب زنان آرمان و آرزوهایش را صادقانه و بی ریا زندگی کرد و رها از هر مصلحت اندیشی در مبارزه برای تغییر جامعه به کار بست و از این راه توشه‏ی گرانبهائی برای ادامه‏ی راهمان به یادگار گذاشت. آذر از ما خواسته است که در مورد او غلو نکنیم. رفیق آذر قول می دهیم چنین نکنیم. ولی نمی توان از تبدیل شدن یک زن شورشی 18 ساله به کمونیستی که با تمام وجود می رزمید تا پرچم سرخ انقلاب و کمونیسم را در برهه ای که «کمونیسم مرد، انقلاب مرد» کالای رایج بازار سیاست بود؛ برافرازد حرف نزد.

چگونه می توان از آن همه حساسیت به درد و رنج مردم این جهان سخن نگفت. به ویژه از مبارزه ای سخت در عرصه های عملی و نظری علیه رژیمی که یکی از ستون های اصلی اش در بند نگاه داشتن نیمی از جامعه است. چگونه می توان از جسارت و پشتکار تو و یارانت در تشکیل سازمان زنان هشت مارس نامی نبرد.

چگونه می توان تلاش های خستگی ناپذیرت را برای ایجاد اتحادی گسترده و انقلابی در جنبش زنان حول کارزار زنان علیه قوانین زن ستیز و مجازات های اسلامی فراموش کرد. چگونه می توانیم از یاد ببریم تو را در راهپیمائی 5 روزه ی کارزارزنان که در مقابل سفارت جمهوری اسلامی فریاد می زدی: «این صدای زنان ایران است»، صدایی که لرزه بر پشت سفارتیان می انداخت و به آنان وعده می داد که زنان ایران میخ های تابوت نظام ستم و استثمار و مردسالاری دینی شان خواهند شد. یادمان نمی رود که چگونه ترفندهای «اصلاح طلبان» را افشا کردی، «گفتگوی تمدن‏های» خاتمی را در سفرش به برلین به زباله دان تاریخ افکندی و دستگیری پیکر کوچکت به دست

پلیس فاشیستی آلمان را به سخره گرفتی.

توهمانی بودی که نگذاشتی فریادت را قطع کنند؛ چرا که آن را فریاد مردم ایران می دانستی. آن روزها را به یاد می آوریم و اندکی بعدتر را؛ روزهایی که برلین میزبان ترفندی دیگر شد و باز هم تو بودی آذر، که همراه یارانت؛ همرزمانت؛ جلسه «آشتی ملی» بنیاد هانریش بل را در برلین که برای زدن پلی میان اپوزیسیون و حکومت تشکیل شده بود، آشفته و رسوا کردی.

آذر گرایشات مختلف درون جنبش زنان را خوب می شناخت. در دوره ای که خاتمی با «گفتگوهای تمدنش» دل ها را می ربود و تبدیل به امید بخش بزرگی از «اپوزیسیون» و قهرمان به اصطلاح کنشگران زن در داخل و خارج کشور شده بود، با صدای رسا به افشای آن پرداخت. با قلمی تیز و برا نقاب از چهره «کمپین یک میلیون امضا» که با پشتوانه یاران دولتی‏اش داعیه یکه تازی در میدان جنبش زنان را داشت برداشت. در مقابل جریان سازش کاری که «جنبش زنان» را غیر سیاسی و در کنار دولت می خواست با تاکید و تکرار اعلام می کرد که جنبش زنان سیاسی است و نه تنها سیاسی است بلکه رابطه ای آشتی ناپذیر با جمهوری اسلامی و کلیه دولت های حاکم در جهان دارد.

آذر به مقابله با زنانی برخاست که تحت نام زنان و « اصلاحات به نفع زنان» به اردوی حکومتیان پیوستند، آرمان آزادی و برابری زنان را با امتیازات حقیری که برای محافل خود دست و پا کردند تاخت زدند و اسم خود را گذاشتند «جنبش زنان». زنانی که حکومتیان به آنان حاشیه امنیتی دادند تا با دستی باز فضای جامعه را برای زنان آگاه امنیتی کنند.

او همچنین در مقابل کسانی ایستاد که از دریچه ای دیگر می خواستند جنبش زنان را بی خطر كنند. آنان تحت نام ضدیت با «سلسله مراتب اقتدارگرایانه» می گفتند؛ جنبش زنان نباید سازمان یافته و دارای مرکزیت سیاسی و تشکیلاتی باشد. او بود که اعلام کرد: اگر زنان رادیکال و انقلابی برای مقاومت زنان ایران که اکنون پدیده ای فراگیر و توده ای است؛ افق های گسترده ترسیم نکنند، زنان را در نبرد برای آزادی و برابری واقعی سازمان ندهند، آنگاه حکومتی ها و امپریالیست هائی که نقاب دفاع از آزادی و برابری زن را بر صورت زده اند؛ موفق خواهند شد. مبارزه زنان را خنثی و نظام مردسالاری را تحکیم کنند؛ فاجعه ای که در سه دهه گذشته در ایران و جهان رخ داده و بازهم می تواند تکرار شود.

آذر خشم و نفرت التیام نیافتنی نسبت به نظام های مرد سالارحاکم بر این جهان داشت - هم نظام‏هائی از نوع جمهوری اسلامی و هم از نوع امپریالیستهای غربی. چطور می توان نظام هائی را که نیمی از مردم جهان را برده می کنند؛ ذره ای مترقی و قابل تحمل دانست؟ ستم بر زن کافی بود تا آذر حکم پوسیده بودن این نظام ها را صادر کند و فعال جنبشی شود که هدفش دفن آن هاست.

آذر رواج دیدگاه های نادرست در درون جنبش چپ، نسبت به ستم جنسیتی را، معضل مهمی می دانست و با جدیت تمام برای رفع آن مبارزه می  کرد، چرا که معتقد بود بدون خانه تکانیِ  جنبش چپ نمی توان با دشمنانی که با سر نیزه و با صد تدبیر و هزار حیله به میدان می آیند، به مصاف پرداخت.  

آذر انترناسیونالیست بود و در دهه 1990 چهره ی همیشگی برگزاری اول ماه مه سرخ در شهر برلین. جائی که بلندگوهای کارزار جهانیِ «کمونیسم مرد» بیش از هرجای دیگر گوش ها را می آزرد.

 اشغال افغانستان و عراق در همان سال هائی که او تحت معالجه بود؛ رخ داد. آذر بیمار و تحت درمان بود؛ ولی از هر فرصتی استفاده می کرد تا همراه یارانش در تظاهراتهای ضد جنگ شرکت کند. در کنفرانس های بین المللی زنان حضور می یافت، سخنرانی می کرد و با سمت گیری علیه مرتجعین بومی در مقابل امپریالیست ها یا با امپریالیست ها علیه مرتجعین بومی هشدار می داد. جنبش های ضد جنگ اروپا را که تحت عنوان «عمده بودن امپریالیست ها» در مقابل رژیم های مرتجعی چون جمهوری اسلامی در ایران وحکومت بعثی در عراق سکوت می کردند؛ به نقد می کشید. عناصر و سازمان های به اصطلاح چپ ایرانی را که تحت عنوان «عمده بودن جمهوری اسلامی» و گرفتن سهمی از «دموکراسی» غربی؛ تبدیل به بلندگوهای مجانی یا مزدبگیر قدرت های غربی شده بودند را راحت نمی گذاشت.

آری! آذر نرم و مهربان،آذری بود مثل کاج وحشی،نشسته بر ستیغ پرتگاهی ژرف.

 مهر آذر سریع بر دل زنان می نشست، آنجا که با زبانی شیوا و ساده شرح می داد، ستمی که زنان را «زن» کرده چیست و از کجا می آید، زمانی که زوایای پنهان این ستم و اشکال موذیانه و ظریف این ستمگری را برهنه و رد پای این ننگ بشری را در پشت نقاب های معصوم و تا پنهان ترین  زوایا و حتی در خود زنان دنبال می کرد تا به طور جامع روش کار نظام مردسالاری و پدرسالاری را نشان دهد و چه ماهرانه و بی مصالحه بر نشانه ها می زد و جبهه نبردمان را استوار و دنیای‏مان را عوض می کرد. از این ستم فراتر می رفت و می گفت چاره این ستم زیر و رو کردن تمام نظام طبقاتی و خلاص شدن از شر هر نوع تمایز اجتماعی است.

آذر اعتماد شگفت انگیزی به نیروی رهائی بخش زنان داشت و معتقد بود ستم از زنان انبار باروتی ساخته که اگر منفجر شود می تواند همه نظام های طبقاتی را از روی زمین جاروب کند.

 آذر می‏گفت، «من سعی کردم یکی از این زنان باشم نه بیشتر.برای خدمت به جنبش زنان چاره‏ای نداریم جز اینکه آگاهی مان را ازاین دنیا با متد کمونیستی بالا ببریم. اگر اینکار را نکنیم نه خود را می‏توانیم رها کنیم ونه کل بشریت را، تلاش اصلی من در جنبش زنان این بوده است.»

آذر در اوج آگاهی، خود را نیازمند کسب آگاهی بیشتر می دید. می دانست که راه رفتن در راه پر پیچ و خم و خطیر انقلاب بی اشتباه نیست و صادقانه آماده دیدن اشتباهات و تصحیح آن ها بود. همیشه می گفت جنبش زنان بر دوش زنان آگاه و شورشی قرار دارد. نه فقط شورشی بلکه مهمتر از آن زنان آگاه. چون وقتی زن آگاه باشد شورشی هم می شود. او از تولیدات فکری کم در میان هم رزمانش آزرده و نگران بود. می گفت در مقابل بورژواهائی که شبانه روز علیه جنبش رادیکال زنان قلم می زنند ما تقریبا هیچ کاری نمی کنیم. برای ما تاریخ می نویسند و ما آن را بی جواب می گذاریم. برایمان رمان می نویسند آن را بدون نقد می گذاریم.

دلمان خوش است که تظاهرات می گذاریم و فریاد می زنیم. اما فریادهای ما باید هزاران فرسنگ سفر کنند و در جهان به حرکت در آیند و افق میلیون ها زن را روشن کنند و مردم را بیدار کنند.

او می گفت که باید ذهن ها را آزاد کرد تا مشتهای زنان به کار بیفتند؛ که این جنگ؛ قدیمی ترین جنگ سلسله مراتب و امتیاز در تاریخ بشر است. هم علم می خواهد، هم مهارت جنگیدن و نیز نهراسیدن از مرگ.

در مقابل دشمن و مشاطه گران دشمن شراره های خشم را در چشمان آذر و تیغ بران زبانش را می دیدیم و در مقابل دوستان شکفتن غنچه شادی و مهر در صورت فروتن ‏اش را. قلم ها در دستانش می بالیدند تا پیام آزادی و آزادگی را بر پیکره تاریخ بنویسند! و زیباترین افق رهائی را نقاشی کنند. اندیشه هایش ناب اما ساده بودند. جسمش در میان ما نیست ولی نگاه ژرف و پر از امید او از برابر چشمانمان محو نخواهد شد و پیوند عمیقی که با ذهنمان و احساساتمان برقرار کرد همواره با ما خواهد ماند.

به ما آموخت که همواره خود را نیازمند کسب آگاهی بیشتر و بیشتر ببینیم، بدانیم که بدون زحمت و پیگیری، بدون شجاعت و استواری بر اصول و ایجاد بزرگترین اتحادهای اصولی ممکن علیه دشمن، بدون گذشتن از منافع فردی، نمی توانیم راهی را که او نشانمان داد بپیمائیم. او با مرگش نیز چگونه زیستن را به ما آموخت. تئوری و پراتیک مبارزاتی انقلابی اش ادامه مسیر مبارزاتی ما را محکم تر از همیشه در راه رسیدن به جامعه ای عاری از هر گونه ستم و استثمار همانگونه که  می خواست رهنمون خواهد بود. بار سنگینی را که تحویل ما داده است مانند خودش با تمام وجود به سمت سر منزل مقصود خواهیم برد. همان طور که زیر این جملات از زندگی نامه تینا مودتی برایمان خط کشیده بود تا بدانیم که پس از آذر توقف جایز نیست: «حالا که تو رفتی و من هیچ فکر نکرده بودم بدون تو چطور این زمزمه ها را فریاد بزنم توقف غیر ممکن است غیر ممکن غیر ممکن....»

او رفت اما پژواک غُـرش‏هایش علیه جمهوری اسلامـی طنین انداز است: «این صدای زنان ایران است»!

و تو آذر، زن خوشبختی بودی که یاران و رفقایت فقط در سوگت نمی نشینند، بلکه زندگی تو را نیز با سرفرازی جشن می گیرند. تو چه خوشبخت بودی که توانستی خشم و نفرت دشمنان و عشق و مهر مردمان را برانگیزی. شعله ای را که برافروخته ای پنجره ای است رو به روشنائی و گرمی بخش پیکارهای بزرگ آینده. آذرمان این گونه است که تو صدای زنان هستی. صدای مردم هستی. و متعلق به هر مبارزه ای در هر گوشه ایران و جهان.

8 ژوئن 2012 

*(این پیام در مراسم بزرگداشت رفیق آذر درخشان در 8 ژوئن2012 در پاریس و هم چنین در بزرگداشت آذر در شهرهای مختلف اروپا و کانادا قرائت شد) .