شکستن سکوت

شکستن سکوت

 

برگردان : سمیرا

 

غربی‌ها معمولا بدبختی‌های زنان پاکستان را با ظلم و ستم مذهبی در این کشور مرتبط می‌دانند، اما واقعیت بسیار پیچیده‌تر از آن است. ذهنیت خاصی عمیقا در جوامع به شدت مردسالار، مانند پاکستان، ریشه دوانده است. زنان فقیر و بی‌سواد باید روزانه برای ابتدایی‌ترین حقوق خود، به رسمیت شناخته شدن و احترام داشتن مبارزه کنند.

آن‌ها باید در این فرهنگ که آن‌ها را زیرمجموعه‌ای از مردان زندگی‌شان تعریف می‌کند، زندگی کنند، در صورتی که این زنان اغلب نان‌آور خانواده‌های خود هستند. زارا جمال در 9 آوریل 2012 این مصاحبه را با عایشه و ریحانه انجام داده است.

 

ریحانه، 37 ساله

زندگی من هیچ تفاوتی با دیگر زنانی که در فقر پاکستان زندگی می‌کنند، ندارد. شوهرم از من سوء‌استفاده می‌کند و نان‌آور اصلی خانه من هستم. تمام تلاش‌ام را می‌کنم که فرزندانم درس بخوانند و باسواد شوند، چرا که آن‌ها آخرین امید من هستند. تنها تفاوت داستان من این است که شاید می‌توانستم همه چیز داشته باشم اگر یک حادثه در زندگی‌ام رخ داده نداده بود.

من در خانه‌ای بزرگ شدم که در آن پدر و مادرم به سختی درآمد کافی برای حمایت از خانواده‌ی 14 نفری‌مان داشتند. پدر جعبه‌ی دارو می‌ساخت و مادرم در خانه‌های مردم به‌عنوان خدمت‌کار، کار می‌کرد. ما زندگی در مضیقه را یاد گرفته بودیم.

14 ساله که بودم، با نصیر نامزد شدم. با او بودن بهترین زمان زندگی من بود. او مردی مهربان بود و درآمد خوبی داشت. با این‌که ما واقعا هرگز زمان زیادی را با هم صرف نمی‌کردیم، اما احساس می‌کردم او را دوست دارم. فکر می‌کنم هیچ‌کس عشق اول خود را فراموش نمی‌کند.

اما یک شب وحشتناک قبل از ازدواج‌مان، چند مرد جوان حدود ساعت 3 بعد از نیمه شب مخفیانه به خانه‌ی ما آمدند؛ پدر و مادرم را بستند و آن‌ها را ضرب و شتم کردند. من و دو خواهرم در اتاق کناری خوابیده بودیم. چون من بزرگترین دختر بودم، آن‌ها مرا از تخت بیرون کشیدند و پاهایم را گره زدند. می‌دانستم که می‌خواهند به من تجاوز کنند. به همین دلیل برای‌شان توضیح دادم که اگر چیزی اتفاق بیفتد، من همه چیزم را از دست خواهم داد. چاقویی را برداشتم و به آن‌ها گفتم که اگر ادامه دهند، خودم را می‌کشم. در نهایت، آن‌ها تصمیم گرفتند مرا رها کنند. نجات پیدا کرده بودم، گرچه آن‌چه نباید می‌شد، شد. هنگامی که نصیر و خانواده‌اش اخبار را شنیدند، به من برچسب «استفاده شده»، زدند و من دیگر ارزش همسری او را نداشتم.

 همین شب گذشته، شش پسر مخفیانه به خانه‌ای ریختند و هرچه می‌توانستند به سرقت بردند. هنگامی که با مقاومت پدر و مادر روبه‌رو شدند، تهدید کردند که دخترشان را با خود می‌برند. این اتفاق در محله‌ی ما بسیار رایج است. یک دختر جوان به سادگی می‌تواند به دلیل شرایط غیر قابل کنترل بکارت خود از دست داده و بدنام شود.

 

 عایشه، 18 ساله

هر دختر فقیر آرزوی باسوادی، فرصت یادگیری و رفتن به مدرسه را در دوران کودکی دارد؛

اما بسیاری از ما این‌قدر خوش‌شانس نیستیم. روزی که برادرم متولد شد، برای من روزی تلخ و شیرین بود؛ من دیگر اجازه‌ی رفتن به مدرسه را نداشتم و با توجه به افزایش مسئولیت‌های خانه، پدرم به من گفت که باید در خانه بمانم و خانه‌داری کنم.

در شب تولد او، در حالی که تمام خانواده جشن گرفته بودند، من به خانه‌ی عمویم رفتم تا کمی نان بیاورم. نمی‌دانستم که مرد جوانی آن‌جاست. در آن خانه‌ی خالی، او از من سوء‌استفاده کرد؛ کارهایی کرد که درک نمی‌کردم، سینه‌ام را لمس کرد؛ و قبل از این‌که بتوانم واکنشی نشان دهم، متوجه شدم پارچه‌ای در دهانم است و او به من تجاوز می‌کند. در راه برگشت به خانه، نمی‌توانستم به درستی راه بروم؛ احساس ضعف و سرگیجه می‌کردم و سردرد داشتم.

 در روستاها این اتفاق زیاد می‌افتد. دختران جوان مورد تجاوز قرار گرفته، به قتل رسیده؛ و به خاک سپرده شده‌اند و هیچ‌کس قادر به ردیابی آن‌ها پس از ناپدید شدن‌شان نیست. زنی که مورد تجاوز واقع شده پاکدامن نیست، و برای ازدواج «نامناسب» است.

او تنها تقاضای بخشش کرد و آن‌ها، قبل از این‌که دیگران از آن‌چه اتفاق افتاده بود مطلع شوند، به او اجازه دادند برود. او با این‌که زندگی مرا تباه کرد، به هیچ وجه مجازات نشد. مردم ممکن است آن‌چه که او انجام داد را فراموش کرده باشند، اما من هرگز فراموش نکردم. در حال حاضر، او ازدواج کرده و زندگی خوبی دارد؛ و من فقط سرنوشت خود را سرزنش می‌کنم؛ من فکر می‌کنم که بدشانس بودم که این اتفاق برایم افتاد.

 

کاتلین، «بعد از سکوت»:

عصبانی‌ام. یک سال پیش، قبل از خواب طبق عادت در را قفل کردم. اما متاسفانه، آن شب شبیه هیچ شب دیگری نبود. شبی که هرگز فراموشش نخواهم کرد. با صدایی بیدار شدم؛ یکی از همکارانم، برهنه، به آرامی به تخت من آمده بود و به من تجاوز کرد.

فراتر از فاجعه‌ای که به سرم آمده بود و همه چیزِ زندگی را در نظرم متفاوت و زشت کرده بود، از دست دادن کارم؛ و انزجار از واکنش‌های مردم نسبت به من مورد تجاوز قرار گرفته، تجربه‌ی برخورد با سیستم قضایی نابسامان‌مان بود. با همه‌ی مشکلات پیشِ رو، تازه متوجه شدم زنان با چه مشکلاتی در برابر جامعه و روند قضایی روبه‌رو هستند. زمانی که می‌خواستم واقعه را گزارش کنم با خودم فکر کردم ... «بسیار خوب! این کاری است که باید انجام شود. هر عملی، عکس‌العملی دارد؛ او جرمی مرتکب شده و قاعدتا مجازات خواهد شد.» خوشبختانه مدارکِ بسیاری داشتم، چون خیلی زود فهمیده بودم که به سختی می‌توان اتهام تجاوز و تعرض جنسی را اثبات کرد. ریشه‌ی همه این‌ها در دیدگاه فرهنگ ما نسبت به زنان و ننگ صحبت در مورد روابط جنسی در جامعه‌مان خلاصه می‌شود. ادیان نیز به صورت سازمان‌یافته بر این نگرش تأثیر می‌گذارند و هر دو جنس را به نوعی گناه‌کار می‌دانند.

برخورد دادگاه و جامعه با من یکسان بود و تجربه مواجهه با آن‌ها، هر دو عمیقا به من صدمه زد. من به‌عنوان یک انسان؛ و نه فقط به‌عنوان یک قربانی جرم و جنایت وحشتناک، به شدت خسته‌ام و بی‌زار. بی‌زار از این‌که متوجه شدم بیشتر مردم موارد تجاوز و تعرض را گزارش نمی‌کنند؛ و فهمیدم که چرا. گفتن این‌ها به این معنا نیست که ترجیح می‌دادم نحوه‌ی برخوردم با واقعه‌ای که برایم پیش آمده بود، جور دیگری می‌بود؛ به هیچ وجه. فقط دوست داشتم جهان، دنیایی زیباتر می‌بود.

کل روند قضایی تا به پایان، در واقع فقط بی‌اعتبار ساختن من توسط دادستان بود. کوچکترین اطلاعاتی که متجاوز از شما بداند، از زندگی‌تان و یا آدم‌های اطراف‌تان، یک مانع بسیار بزرگ در برابرتان به شمار می‌رود. به ویژه در مقابله با تجاوز به عنفِ آشنایان و یا تجاوز زناشویی.

 

«تجربه کردن مرگ بود»:

روزنامه گاردین

14 فوریه 2013

ماری 13 ساله بود که به همراه مادرش مجبور به ترک روستای محل زندگی‌شان، که مورد حمله شبه نظامیان روانداییِ هوتو قرار گرفته بود، شدند؛ اما آن‌ها دستگیر شدند. ماری به محلی در میان بوته‌ها برده شد، جایی که به مدت هشت ماه مکررا مورد تجاوز قرار گرفت.

ماری می‌گوید: «مثل مردن بود، یکی پس از دیگری می‌آمدند. پنج نفر بودند؛ و می‌گفتند: این همسر ماست!»

ماری یکی از هزاران زنی است که خشونت جنسی را در کنگو تجربه کرده است. سازمان ملل این خشونت‌ها را بیشتر از 200.000 از 1998 برآورد کرده است که شاهدی است بر بدنامی این کشور به‌عنوان «پایتخت تجاوز دنیا».

زنانی که در جستجوی چوب یا غذا کمپ را ترک می‌کنند و یا به روستاهای مجاور می‌روند بیشتر در معرض حمله قرار می‌گیرند. زنان حتا درون کمپ هم مورد تعرض واقع می‌شوند.

«خشونت همه جا هست»، این را ماری جیکوب روان‌شناس و روان‌درمان می‌گوید. او می‌افزاید: «این خشونت‌ها ریشه در قدرت دارد، قانونِ قوی‌ترین‌هاست، قانونِ آنان که سلاح دارند.»

 

دختر نوجوان هندی مورد تجاوز گروهی قرار گرفت و از درختی به دار آویخته شد

29 می 2014

نوشته: نیتا بهالا

دو دختر عموی 14 و 15 ساله از جامعه‌ی «طبقه‌ی پایین» دالیت عصر سه‌شنبه هنگامی که برای رفتن به توالت در روستای‌شان در اوتار پرادش در منطقه‌ی بودان بیرون رفتند، گم شدند.

صبح روز بعد، روستاییان بدن بی‌جان‌شان را که از یک درخت مانگو آویخته شده بود، در باغی در نزدیکی روستا یافتند.

خانواده‌ی قربانیان می‌گویند دختران‌شان مورد تجاوز گروهی واقع شده بودند؛ و سپس توسط پنج تن از مردان روستا به دار آویخته شدند. آنان معتقدند پلیس محلی از متجاوزان حمایت می‌کند، چرا که زمانی که به آن‌ها اطلاع داده شد که دختران گم شده‌اند، هیچ کاری انجام ندادند.

این خانواده می‌گویند، پلیس تنها پس از آن‌که روستاییانِ خشمگین اجساد به دار آویخته شده را یافتند و آنان را به نزدیک‌ترین بزرگ‌راه بردند و آن را به نشانه‌ی اعتراض مسدود کردند، پرونده‌ای برای بررسی این فاجعه با عنوان تجاوز و قتل گشود.

به گفته‌ی فعالان حقوق بشر، تعارضات و خشونت‌های جنسی علیه زنان و دختران جوان در هند بسیار گسترده و متداول است؛ و زنان فقیر، حاشیه‌نشین و یا زنانی که از طبقات پایین جامعه هستند، بیشترین قربانیان این خشونت‌ها محسوب می‌شوند.