"خصوصی، سیاسی است

"خصوصی، سیاسی است!"


فریبا امیرخیزی: خانم لیلا پرنیان همان طور که می دانید در جنبش زنان ایران در مورد ستم بر زن که در عرصه ی اجتماع و خانه اعمال می شود، نگرشهای گوناگونی وجود دارد. این دو عرصه در ادبیات فمینیست های اروپائی و آمریکائی از دهه 60 تا کنون به نام حوزه عمومی/خصوصی به کار برده شده است. می خواستم نظر شما را در این رابطه بپرسم که آیا می توان این دو حوزه را از هم جدا کرد؟ و این که چرا فمینیستهای لیبرال این دو حوزه را از هم تفکیک می کنند؟ اصولاً این جداسازی چه پیامدی برای زنان در بردارد؟


لیلا پرنیان: برای پاسخ به سؤال شما ابتدا می خواهم بخشی از نوشته ی خانم نوشین احمدی خراسانی به عنوان یکی از نظریه پردازان فمینیستهای رفرمیست و لیبرال ایران را در این رابطه، از نوشته ی  ایشان در مورد "حجاب و سونامی مداخله دولت در حریم خصوصی شهروندان" بیاورم. ایشان در بخشی از این نوشته  گفته اند که: "برخی از نظریه‌‌‌ پردازان فمینیسم، این بحث را مطرح کرده‌‌‌اند که تاکید و پافشاری بر تفکیک حوزه خصوصی و عمومی، سرکوب زنان را در حوزه خصوصی نادیده می‌‌‌گیرد، اما فراموش نکنیم که این همۀ قضیه نیست. بلکه اولا: جنبش های زنان به طور تاریخی از جدایی حوزه خصوصی و عمومی حمایت کرده است. دوما: این نقد به فلسفه مدرن سیاسی عمدتا از سوی مارکسیست های دهه 60 و 70 و پساساختارگرایان به نظریه های فمینیستی وارد شد، و در حقیقت از فلسفه «کل گرایانه»ای ناشی می شود که «جامعه» را یک کل می بیند و نه تفکیک شده به حوزه خصوصی و عمومی، مانند آنچه پایه لیبرالیسم در کشورهای دموکراتیک امروز است. در هر صورت منظور آن است که چنین دیدگاههایی، لزوماَ همۀ گرایشات فکری در جنبش فمینیستی را نمایندگی نمی کند."

ببینید، جنبش فمینیستی همانند سایر جنبش های اجتماعی با دیدگاه ها، روشها و دور نماهای گوناگونی روبرو بوده و هست (حتی با استناد به آخرین جمله از گفته متناقض خود خانم احمدی در پایان این نقل قول)؛ بنابراین، این بحث بسیار غیرعلمی و غیر واقعی است که ادعا شده است که "تاریخا جنبش های زنان از جدایی حوزه ی عمومی و خصوصی حمایت کرده است." دوگانگی بین حوزه ی عمومی و خصوصی یکی از مراکز اختلافات جنبش فمینیستی در چهار دهه ی گذشته بوده است. اگر به مبارزات نظری حاد در این مورد رجوع کنیم میبینیم که اختلافات نظری عمیقی در این رابطه در جنبش فمینیستی از دهه ی 60 وجود داشته است که نهایتاً دو نظریه ی کلی شکل گرفته است.

یک نظریه، نظریه ی  فمینیستهای لیبرال است که معتقدند حوزه ی  خصوصی به مسأله ی  شخصی و خانوادگی مربوط است و باید این آزادی باشد که افراد خودشان تصمیم بگیرند و دخالت در این حوزه به معنای ضدیت با آزادیهای فردی است. اما فمینیستهای رادیکال و فمینیستهای مارکسیست مخالف نظریه ی فمینیستهای لیبرال هستند و بر این نظراند که این دو حوزه را نمیتوان از هم جدا کرد و نمیشود جامعه را به عمومی و خصوصی تقسیم کرد. از نظر فمینیستهای رادیکال موقعیت در حوزه ی عمومی (سرمایه داری) کاملاً وابسته است بر کار انجام شده در حوزه ی خصوصی(خانواده) و همچنین بقای حوزه ی عمومی (سرمایه داری) ارتباط دارد با چگونگی حفظ ساختار رابطه ی قدرت و حفظ مالکیت خصوصی مرد بر زن. در عین حال حفظ و بقای روابط مردسالارانه باعث شده است که زنان پیوسته از حق برابر با مردان محروم و از شرکت در حوزه عمومی کنار گذاشته شده اند. همچنین جدا کردن این دو حوزه عملاً دست مردان را درٍ اعمال وحشیانه ترین روابط ستمگرانه باز میگذارد و به همین دلیل هم بود که فمینیستهای رادیکال و انقلابی شعار معروف "خصوصی، سیاسی است" را پیش گذاشتند.

خانم احمدی و هم فکرانشان  از پرداختن به این بحث که حوزه ی خصوصی چگونه شکل میگیرد و حیات مییابد طفره میروند و به طور اراده گرایانه و مکانیکی این دو حوزه را از هم جدا میکنند و این واقعیت را پنهان میکنند که عموماً حوزه ی خصوصی بوسیله ی  حوزه ی  عمومی و فاکتورهای سیاسی شکل داده می شود و جدا کردن این دو حوزه از هم، در ماهیت امر به این معناست که ستم گران در جامعه که متشکل از دولت و قوانینش باشد و هم چنین جوجه ستم گران یعنی مردان جامعه، به ستم گری خود بر زنان ادامه دهند. مثال بزنم: بسیاری از خشونتها مثل کتک زدن زنان، تجاوزبه زنان توسط همسرانشان، سؤاستفاده های جنسی از دختران و ده ها نمونه ی دیگر در محیط های خانوادگی یعنی در حوزه ی  خصوصی صورت میگیرد و قائل شدن بر این جدایی به این می انجامد که مردان به ستمگری و خشونت خود در خانواده (خصوصی) ادامه دهند.

جدا کردن حوزه ی عمومی/خصوصی این تصور را می دهد که گویا این دو حوزه میتوانند پهلو به پهلو به زندگی خود به طور جداگانه ادامه دهند؛ تصوری گمراه کننده است. برای این که نابرابری رابطه ی بین زن و مرد را پنهان میکند و به همین دلیل به درستی فمینیستهای رادیکال بر این باور بودند که دوگانگی خصوصی/عمومی یک  تابع از مردسالار ی است و در خدمت به مقاصد خاص پدرسالارانه است. از آنجا که زنان عمدتا خانه دار هستند کار مزدی زنان، نقش فرعی پیدا می کند و نه آن اهمیتی را که  کار " مرد نان آور خانه" دارد. به همین دلیل زنان کارگر با مزد پایین در محل کار(حوزه عمومی) باقی می مانند. در نتیجه، حفظ و پافشاری بر کارخانگی توسط زنان اتفاقی نیست بلکه در نتیجه  مردسالاری سرمایه داری است برای حفظ مناسبات ستمگرانه میان مردان (حوزه عمومی) و زنان (حوزه خصوصی) و استفاده بردن از آن است. بنابراین بر پایه ی استدلال دوگانگی خصوصی/عمومی است که سرمایه داری یک رابطه ی  ستمگرایانه بین حوزه ی عمومی و خصوصی به وجود میآورد و از آن بیشترین سود را میبرد.

نوشین احمدی خراسانی برای جا انداختن نظریه ی خود مبنی بر جدایی حوزه ی  خصوصی/عمومی، فمینیستهای دهه ی  هفتاد را که تمایزگذاری بین این دو حوزه را گمراه کننده  می دانستند و اعلام کردند که مردان همانگونه که در خانه بر زنان سلطه دارند در حوزه ی عمومی هم بر آنها مسلط اند، را رد میکند و میگوید نباید از تئوریها و شعارهای این متفکران فمینیست در این رابطه دنباله روی کنیم. چرا که به زعم خانم احمدی در شرایط کنونی این تئوریها کاربرد خود را از دست داده است و مسأله ی "پیگیری سیاست حقوق مدنی" از اهمیت ویژه برخوردار است.

موضوع اساساً این نیست که ما باید و یا نباید از فمینیستهایی که بر علیه جدا کردن حوزه ی عمومی و خصوصی فعالیت عملی و نظری کرده اند، دنباله روی بکنیم. موضوع بر سر این است که آیا تئوری مخالفت با جداسازی حوزه ی  خصوصی/عمومی بر واقعیت انطباق دارد، حقیقت را بیان میکند و یا نمیکند؟ و براین پایه است که در مجموع یک تئوری سنجیده میشود و به کار گرفته میشود و نه بر پایه ی اولتیماتوم های غیرعلمی و کاذب خانم احمدی.

در واقع موضع گیری نوشین احمدی در رد نظر فمینیستهای رادیکال و انقلابی (که جداسازی حوزه ی  خصوصی/عمومی را مساوی با سرکوب زنان میدانند، یعنی مسأله ی سرکوب عریان و خشونت علیه زنان که در محیط خانواده به عنوان مکان خصوصی انجام میشود)، طرح یک ادعای ایدئولوژیکی است که بخشی از ساختار حمایتِ تئوریک ـ عملی از نظام مردسالار ـ پدرسالار را تشکیل میدهد. زمانی که گفته میشود بین حوزه ی  خصوصی/عمومی دوگانگی هست به این معناست که مثلاً به زنان این انتخاب داده شود که بین آزار در حوزه ی  خصوصی (مثل تجاوز مردان به همسرانشان، کتک خوردن از مردان و... به صورت بی سرو صدا) و آزار در حوزه ی عمومی (با هیاهو و پر سر وصدا) یکی را انتخاب کنند! این یک درک اجتماعی-سیاسی است که به یک عملکرد ایدئولوژیک خدمت می کند.

فریبا: یکی از مسائلی که در مورد جدایی حوزه ی عمومی و خصوصی از جانب فمینیستهای رفرمیست و لیبرال در ایران طرح میشود مسأله ی دموکراسی است. آنها میگویند هرچه بر جدایی این دو حوزه تأکید کنیم، مهمترین پایه های دموکراسی در جامعه را پی ریخته ایم. می خواستم علاوه بر این که شما ماهیت و اهداف کسانی که ادعای این جدایی را دارند را توضیح دادید، نظرتان را در مورد دموکراسی بپرسم؟ به خصوص در دوره ای که همه ی  نیروها و حتی حاکمان سرمایه در کشورهای سرمایه داری پیشرفته نیز در مورد مسأله ی  دموکراسی حرف میزنند.

لیلا: مسأله دمکراسی یکی از مسائل بحث برانگیز در سطح جهانی است. اشاعه ی  خواست دموکراسی در میان توده های مردم از جانب ایدئولوگ های سرمایه داری به عنوان استاندارد آرزوها مدتهاست که تبلیغ میشود تا از این طریق مردم را از فکر ریشه کن کردن نظم کهن و بنای دنیای کاملاً متفاوت از طریق انقلاب دور سازند. همان تبلیغی که زنان اصلاح طلب حکومتی و غیر حکومتی به خصوص پس از مبارزات دوره ی اخیر در ایران به آن دست زده اند.

ما در جهانی زندگی می کنیم که عمیقاً با تمایزات طبقاتی و نابرابری اجتماعی رقم خورده است. در جهانی که به انواع و اشکال مختلف زنان تحت شدیدترین ستم جنسی قرار دارند، صحبت از دموکراسی بدون صحبت درمورد ماهیت طبقاتی آن دموکراسی و این که این دموکراسی به کدام طبقه خدمت می کند بی معناست. مسأله این است که چه طبقه ای در جامعه حکومت می کند. آیا حاکمیت و نظام دموکراسی اش به استمرار تمایزات طبقاتی و روابط استثماری، ستمگرانه و نابرابری حاصل از آن خدمت خواهد کرد یا به محو آن؟ بنابراین صحبت کردن از دموکراسی در چارچوب نظام ارتجاعی و زن ستیز جمهوری اسلامی به معنای پافشاری بر روی تمایزات طبقاتی، نابرابری های اجتماعی و بردگی زنان خواهد بود و نه چیزی فراتر از آن.

اما بگذارید این را روشن کنم که منظور زنان اصلاح طلب و رفرمیست که در کمپین یک میلیون امضا فعالیت میکردند از مقوله ی دموکراسی چیست؟ آنها در کلیات طرح کمپین این مسأله را پیش گذاشتند که "مسأله ی زنان با دین اسلام مغایرت ندارد." چطور می توان داد سخن از مسأله ی دموکراسی سر داد و خواهان یک جامعه ی دموکراتیک بود اما بر سر جدایی دین از دولت در مقابل فمینیستهای رادیکال و همچنین زنان کمونیست قرار داشت. موضوع این نیست که مسأله ی  جدایی دین از دولت به این معنا خواهد بود که توده های مردم به طور فردی نمیتوانند باورهای مذهبی خود را حفظ کنند. بلکه به این معناست که قوانین کشور باید از دخالت هر اصل مذهبی کاملاً مبرا باشد و دولت نباید هیچ یک از عرصه های جامعه را طبق باورهای مذهبی اداره کند. اصل جدایی دین از دولت، پیش شرط حیات دموکراتیک در همه ی عرصه های جامعه منجمله در زمینه ی آزادی و برابری زنان است. بنابراین نمیتوان از دموکراسی حرف زد، از مسأله ستم بر زن نام برد، ولی ضدیت آشکار دین با آزادی و برابری زنان را لاپوشانی کرد. مسئله ای را که باید روشن و صریح گفت این است که اولین گام برای آزادی و برابری زنان در جامعه ی ما، با سرنگونی رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی و جدایی قطعی دین از دولت برداشته خواهد شد. بله! نمیشود از دموکراسی حرف زد ولی در مورد ماهیت حجاب اجباری و بردگی زنان حرفی نزد و یا مسأله ی حجاب را که رژیم جمهوری اسلامی پس از به قدرت رسیدن اجباری کرد را نه برخواسته از یک نظام تئوکراتیک واپسگرا و زن ستیز، بلکه حاصل "گناهکاری" نیروهای انقلابی و کمونیست معرفی کرد.

فریبا: اتفاقاً میخواهم از شما در مورد دوران انقلاب 57 و کمی قبل از آن سؤال کنم، دورانی که بررسی حقایق آن در مورد مسأله ی زنان، امروزه هم باعث بی اعتباری علمی و تاریخی ادعاهای فعالین رفرمیست جنبش زنان است و هم باعث رنجش نیروهای چپ و انقلابی و یا شاید سابقاً انقلابی که در خلق آن دوره نقش داشتند. امروزه میدانیم که چقدر موضع و برخورد نیروهای مختلف سیاسی به مسأله ی زنان و حجاب در آن دوران در شکل گیری شکست و پیروزی مبارزات مردم نقش داشته است. کمی در مورد اوضاع آن دوره ی جامعه، موقعیت زنان و برخورد نیروهای مختلف از نیروهای مذهبی ای مثل علی شریعتی گرفته تا نیروهای کمونیست و انقلابی برایمان صحبت کنید.

لیلا: میخواهم ابتدا به سؤال شما در مورد موقعیت جامعه و زنان در دوره ی قبل از انقلاب 57 پاسخ دهم. برای پاسخ دادن مختصراً به این می پردازم که ادغام هر چه بیشتر ایران در نظام سرمایه داری جهانی و تحولات ساختار اقتصادی-  سیاسی باعث تغییرات آشکار در موقعیت زنان شد. در شهرها، زنان در شمار فزایندهای درگیر کار بیرون از خانه شدند. یک قشر تحصیل کرده ی مدرن به وجود آمد که بخش مهمی از آن را زنان تشکیل میدادند. آداب و سنتی که زن را محدود به خانه و خانواده میکرد ـ یعنی سلطه ی  پدرسالاری -  زیر ضرب قرار گرفت. همراه با این تحولات، در رفتار و انتظارات زنان نیز تغییرات مهمی صورت گرفت و مناسبات عقب مانده ی  فئودالی موجود میان زن و مرد در خانه و به طور کلی بافت مناسبات اجتماعی تکان های شدیدی خورد.

نیروهای مختلف سیاسی و طبقاتی نسبت به این تغییرات در موقعیت زنان در خانه و جامعه، عکس العمل نشان دادند. یکی نظرات جریانی مثل خمینی و دار و دستهاش بود که به طور آشکار ضدیت با تغییرات در موقعیت زنان را در طی سالیان سال و به خصوص پس از "اصلاحات " شاه  و حق رأی زنان بیان کرد و تلاش کرد تا نظرات به غایت زن ستیزانه و پوسیده ی خود را در جامعه تبلیغ و ترویج کند. از طرف دیگر جریانات دیگر بنیادگرا مثل علی شریعتی و شرکا بودند. ویژه گی هر دو دسته در مورد مسأله زنان این بود که همه ی این بنیادگرایان تلاش داشتند که زنان را به باورها، بنیانها، سنن و عادات بنیانگذاران اسلام برگردانند. علی شریعتی و شرکا بر علیه تغییراتی که درموقعیت زنان به وجود آمده بود، سخنرانی های متعددی در مورد زن مسلمان در حسینیه ارشاد ایراد کردند و توسط شریعتی بود که الگوی فاطمه دختر محمد در جامعه پیش گذاشته شد. وی در یکی از سخنرانیهایش در مورد فاطمه میگوید: "در دنیای امروز و به خصوص شرق زمین و بالاخص کشورهای مسلمان یک دگرگونی و بحران و فروریختگی بوجود آمده است و انسانها را تغییر داده است و تیپ خاصی به نام روشنفکر زن و مرد تحصیل کرده و یا متجدد به وجود آورده است که با زن یا مرد سنتی در تضاد است... سخن این است که با تغییر لباس مرد، تغییر فکر و زندگی او، زن نیز جبرا تغییر می کند و امکان ماندنش در قالب همیشگی نیست."

شریعتی از یک طرف برای این که صحبت هایش در جامعه و به خصوص در بین روشنفکران و دانشجویانی که تحت تأثیر اندیشه های مارکسیستی قرار داشتند و در مورد اسلام ـ به خصوص مسأله زنان ـ سؤالات زیادی در ذهن جستجوگرشان به وجود آمده بود، مؤثر واقع  شود و از طرف دیگر هم به این علت که نمی تواست تغییراتی که به طور عینی در جامعه بوجود آمده بود را نفی کند، دیدگاه سنتی نسبت به زن را مورد انتقاد قرار داد. اما در واقع همان زمان با پیش گذاشتن فاطمه به عنوان الگوی زن در جامعه، نه تنها دیدگاه کاملاً سنتی نسبت به زن را تأیید کرد، بلکه تمام تلاشش را کرد که زنان ایران را به بنیان های اسلام برگرداند.

به نظر من کاملاً برخلاف نظر خانم نوشین احمدی خراسانی که معتقد به انقلابی بودن اندیشه های شریعتی هستند، اندیشه ی وی در مورد زنان تماماً ارتجاعی و عقب مانده بود و این شریعتی و شرکا بودند که با زن روشنفکر و متجدد ـ زنانی که دیگر حاضر نبودند مثل سابق زندگی کنند ـ یا به قول شریعتی "امکان ماندنش در قالب همیشگی نبود"، در تضاد بودند. شریعتی "استدلال" می آورد و به این زنان تحت نام "مانکن های گچی پشتِ ویترین" حمله ور می شود و به همین دلیل هم در برابر این زنان الگوی زن روستایی و ایلیاتی را که تحت شدیدترین ستم جنسیتی و استثمار افسار گسیخته قرار داشت، قرار میداد و میگفت: "این زنان پنجه هایشان در مزرعه خاک میفشاند، در خانه طفلش را ناز میکند و خوابگاهِ شوی خستهاش را مینوازد و در بازار، زیباترین معجزه ی  رنگ و نقش را میآفریند." بی جهت هم نیست که امروزه نوشین احمدی خراسانی همانند علی شریعتی که برای مقابله با زنان روشنفکر و خلاف جریان، آنها را به "مانکن های گچی" تشبیه و متهم میکند، ایشان نیز مقاومت و مبارزه بیش از 32 ساله زنان در برابر حجاب اجباری را تحت نام "مانکنهای ایرانی" مورد حمله قرار می دهد.

همه میدانیم که در دوران رژیم شاه به دلیل موقعیت خفقان و دیکتاتوری درست همانند شرایط فعلی، عمدتاً سازمانهای چپ و کمونیستی به صورت مخفی فعالیت میکردند. در صفوف این سازمانها بسیاری از زنان انقلابی و کمونیست قرار داشتند که زندگیشان را صرف مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه و برقراری جامعه ی  سوسیالیستی کردند و بسیاریشان در این راه جانشان را از دست دادند. نگرش حاکم بر احزاب و سازمانهای سیاسی چپ در آن دوره در مورد آزادی و برابری زنان این بود که آن را نتیجه ی  پیروزی انقلاب سوسیالیستی میدانستند.

این فرمول بندی که زنان به آزادی و برابری پس از سرنگونی مناسبات کهنه و برقراری مناسبات نوین یعنی سوسیالیسم میرسند، بیان یک واقعیت است. حل ریشه ای مسأله ی  زنان نه تنها در مقابل قانون بلکه در مناسبات اجتماعی حاکم به معنای برابری واقعی با مردان در جامعه، زمانی به دست میآید که یک انقلاب ریشه ای صورت گرفته باشد، مالکیت خصوصی برچیده شده باشد و مناسبات بین انسانها متحول شده باشد. اما متأسفانه این واقعیت به عنوان مانعی برای به حاشیه راندن زنان، خواسته های زنان،ایجاد تشکل های مستقل زنان و خلاصه بی توجه ی به مسأله زنان در کل عمل کرده است.

در برخورد نیروهای کمونیستی در دوران انقلاب 57 به مسأله رهایی زنان نکته ای که اغلب ناگفته باقی مانده است چگونگی رسیدن به جامعه سوسیالیستی است. لنین این مسأله را بی پاسخ نگذاشت. او میگوید بدون سوسیالیسم مسأله ی زنان حل نخواهد شد اما "بدون شرکت زنان، سوسیالیسمی هم در کار نخواهد بود." به طور گذرا به این هم اشارهای بکنم که یک اشکال دیدگاه ی هم بر نظریه جنبش کمونیستی و نداشتن درک درست از جامعه سوسیالیستی حاکم بود.

آنان تصور میکردند به محض این که انقلاب سوسیالیستی رخ داد مسأله ی  زنان نیز به صورت اتوماتیک حل خواهد شد. این درست است که از فردای انقلاب سوسیالیستی بسیاری از قوانین تبعیض گرایانه علیه زنان لغو خواهند شد. زنان در برابر قانون به معنای واقعی مساوی خواهند بود و این پیشرفت عظیمی است و این پیشرفتهایی بود که زنان در شوروی و چین پس از انقلابات سوسیالیستی به آن دست یافتند. اما این به قول لنین اول کار است و رسیدن به آزادی و برابری واقعی مبارزات عظیمی را می طلبد.

این را روشن کنم که پس از شکست انقلاب 57 و جمعبندی از آن شکست، برخی از احزاب کمونیست به طور ویژه به بررسی و نقد جنبش کمونیستی در برخورد به مسأله ی زنان پرداختند و همچنین بسیاری از زنان هم که با سازمانها و احزاب کمونیستی فعالیت میکردند و یا فعالین جنبش زنان که از فعالیت متشکل با احزاب کناره گیری کرده بودند، به نقد انحرافات دیدگاه احزاب کمونیستی در مورد مسأله زنان پرداختند. اما این انتقادات برپایه ی ارتقای درک و نگرش جنبش کمونیستی در مورد مسأله ی  زنان پیش گذاشته شد و هیچ  ربطی به انتقادات وارونه، غیرعلمی و خصمانه نوشین احمدی خراسانی و همفکرانش ندارد. همانطور که میدانید هر موضع گیری نهایتاً در خدمت به منافع یک طبقه ی خاص قرار خواهد گرفت. موضع گیری دشمنانه ی  نوشین احمدی در مورد مارکسیستهای واقعی که همواره بخش عمدهای از نوشته های ایشان را در بر میگیرد ـ موضع گیری بر علیه کسانی که ستم و استثمار بر علیه زنان و کل جامعه را ناشی از سیستم مردسالار جمهوری اسلامی می دانند و در پی آن هستند که این نظام را سرنگون سازند -  در واقعیت نه تنها خوش خدمتی به زنان طبقات مرفه و زنان حکومتی است بلکه در کل به نفع طبقات ستمگر جامعه خواهد بود.

یکی از مسائلی که همواره از جانب زنان رفرمیست و لیبرال طرح میشود، تحریف تاریخ و وارونه کردن آن است. به طور مثال خانم احمدی میگوید: زنان پس از اجباری شدن حجاب "یکی دو اعتراض را در سال 57 سازمان دادند" این خلاف آنچه به واقع پس از اجباری شدن حجاب در جامعه رخ داده است، میباشد. زنان در تهران 5 روز متوالی بر علیه فرمان حجاب اجباری دست به راهپیمایی زدند و بزرگترین مقاومت و مبارزه در تاریخ جنبش زنان ایران را به ثبت رساندند و رژیم خمینی و دار و دسته اش را وادار به عقب نشینی کردند. علاوه بر تهران زنان در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران نیز دست به تظاهرات و اعتراض بر علیه فرمان حجاب اجباری زدند. بسیاری از زنان شرکت کننده در شورش 5 روزه ی  تهران از تشکلات زنان بودند (تشکلاتی که زنان چپ و کمونیست از بنیانگذاران آن بودند مثل جمعیت زنان مبارز) و همچنین حضور گسترده ی  زنان چپ در آن راهپیمایی عظیم چشمگیر بود. به همین دلیل است که شعار"ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم" فرموله میشود. این راهپیمایی به یاد ماندنی پاسخ زنان بود به فرمان حجاب اجباری توسط خمینی و رژیمش، در حالی که بقیه جنبشهای اجتماعی در مقابل آن منفعل مانده و سکوت کردند. مشخصاً جنبش کمونیستی این تهاجم زن ستیز را به یک مبارزه ی  گسترده علیه جمهوری اسلامی بدل نکرد.

در این جا ذکر این نکته را لازم می دانم که مبارزه ی  گسترده و وسیع 5 روزه ی  زنان بر علیه حجاب اجباری در تاریخ مبارزات زنان ایران توسط زنان رفرمیست و اصلاح طلب حذف می شود و آنها تاریخ را دست کاری می کنند تا بتوانند تظاهرات رفرمیستی خود در "22 خرداد" را به عنوان " آغاز" جنبش زنان ایران جا بزنند.

ادامه دارد...

پانویس:

سونامی مداخله دولت در حریم خصوصی شهروندان/نوشین احمدی خراسانی

مانکن های ایرانی، برقع پوشان اسلامی/ نوشین احمدی خراسانی

به نام زنان علیه زنان – نقدی بر نظرات نوشین احمدی خراسانی/لیلا پرنیان

فاطمه، فاطمه است/علی شریعتی