Warning: Array to string conversion in /customers/4/9/e/8mars.com/httpd.www/single-blog.php on line 316 Warning: Undefined variable $Array in /customers/4/9/e/8mars.com/httpd.www/single-blog.php on line 316 Warning: Trying to access array offset on value of type null in /customers/4/9/e/8mars.com/httpd.www/single-blog.php on line 316

آشنائی با تشکلات زنان از دیگر نقاط جهان

این مقاله در نهمین کنفرانس سالانه ماتریالیسم تاریخی در لندن در نوامبر 2012 ارائه گشت.

کارکرد فمینیسم ماتریالیستی تحت شرایط سرمایه داری مردسالار معاصر

گروه سوسیالیست فمینیست های ترکیه

نویسندگان: سلین چاقاتای و اچه کوجا بیچاک

ترجمه: مهسا روژان

در این مقاله ما با تمرکز بر روی گروه سوسیالیست فمینیست در ترکیه به عنوان نمونه، به بحث در بارۀ فرصت ها و چالش های اعمال فمینیسم ماتریالیستی می پردازیم. بدین منظور، هدف ما روشن سازی نقاط ضعف و قدرت عمل کردمان تحت شرایط کنونی سرمایه داری مردسالار در ترکیه می باشد. مایلیم بحثمان را با سخنی در بارۀ درکمان از فمینیسم ماتریالستی شروع کنیم: از منظر ما، فمینیسم ماتریالیستی بر ماتریالیسم تاریخی متکی است، از این رو اهمیت کلیدی سرنگونی تصاحب مردان بر کار زنان و از بین بردن ستم بر زنان را برجسته می کند.

ما در ابتدا یک پیشینۀ تاریخی از جنبش کنونی فمینیستی در ترکیه را ارائه می دهیم. پس از آن رویکرد انتقادی گروه سوسیالیست فمینیست را در رسیدن به فمینیسم اواخر دهۀ 90 و اوایل دهۀ 2000 در ترکیه را مرور خواهیم کرد. این رویکرد انتقادی در سال 2008 باعث شد که برخی از فمینیست ها،    گروه سوسیالیست فمینیست را سازماندهی کنند. از این رو ما با بررسی ویژگی های کلیدی سیاست های این گروه بحث را ادامه می دهیم. سپس، فرصت ها و چالشهایی را که ما در خط مشی فمینیستی مان با آن رو به روییم را مورد بحث قرار داده و در نهایت به تصریح ویژگیهای ضروری فمینیسم ماتریالیستی که امروزه ما در عملکردمان در ترکیه داشته ایم می پردازیم.

پیشینه:

در ترکیه، در کل دوران دهه 60 و 70 میلادی، زنان از طریق احزاب سوسیالیستی، اتحادیه های کارگری و دیگر سازمان های چپ و همین طور بسیج جنبش طبقۀ کارگر، به شدت درگیر مبارزات طبقاتی در سطحی چشمگیر بودند. هرچند، بیشتر این زنان به مساله سرکوب زنان در درون آن سازمانها و سرکوب زنان در خانواده طبقۀ کارگری، جنبۀ سیاسی ندادند. قوانین و ارزشهای سنتی، علت سرکوب و ستم بر زنان به عنوان ایدئولوژی باقی مانده از جوامع ماقبل سرمایه داری تعریف شد. از این رو، انقلاب سوسیالیستی به عنوان تنها راه آزادی زنان مورد تأکید قرار گرفت. در نتیجه تا دهۀ 80 یک مبارزۀ فمینیستی مستقلی تکامل نیافت.

پس از کودتای نظامی 1980، دولت تمام سازمان های کارگری و سوسیالیستی را ممنوع کرد، تولد دوبارۀ  فمینیسم به شکل یک مبارزۀ مستقل ممکن گشت. از دیدگاه ما، خط مشی سوسیالیستی در ترکیه از مهمترین موانع بروز خط مشی فمینیستی بود، اگرچه بسیاری از پیشگامان موج دوم فمینیسم قبل از دهۀ 1980 خط مشی سوسیالیستی داشتند. ما در اینجا به دلایل این مساله نمی پردازیم ولی خاطر نشان می سازیم که این مساله در مقایسه با اروپای غربی موجب تأخیر بیست سالۀ موج دوم فمینیسم در ترکیه شد. یکی از مهمترین پیامدهای این تأخیر این بود که فمینیسم پتانسیل پیشرفت مارکسیستی را در زمانی که شروع به تکامل بود را از دست داده بود: یعنی مبارزۀ طبقاتی شکست خورده بود و متدولوژی مارکسیستی در طول دورانی که موج دوم فمینیسم تکامل یافت، اعتبارش را از دست داد. این چنین شرایطی، فرصت را برای فمینیسم به منظور استحکام بخشیدن به خود در زمینۀ ماتریالیستی، آنطور که در کشورهایی چون فرانسه، بریتانیا و آمریکا نمود، فراهم نکرد.

از اواسط دهۀ 90، فمینیسم در ترکیه به شدت تحت تأثیر مباحثاتی که هدفش سرکوب مردسالارانۀ زنان بود قرار داشته است. بدون اینکه لزوما مساله تصاحب مرد بر کار زن را به چالش بگیرد. هر چند به نظر ما فمینیسم از اواسط دهۀ 90 به بعد از یکسری کاستی ها و ضعف ها رنج می برد:

1.            اول از همه، مرد، ازحوزۀ انتقاد فمینیستی ازمردسالاری، جدا شد. مثلا خشونت علیه زنان تنها در "خشونت خانگی" خلاصه شد. این تحلیل، مرد را به عنوان عامل ستم بر زن نامرئی کرد و تضاد آنتاگونیستی بین دو جنس به عنوان ریشۀ این خشونت ها را ناپدید ساخت.

2.             ساختارسازی جنسیتی جامعه به گونه ای بر آن تاکید شده بود که موجب یک جابجایی در نظریۀ فمینیستی شد: مردسالاری به عنوان یک سیستم اهمیتش را از دست داد؛ ستم بر زنان و سلطۀ مردانه در میان مفاهیم رابطۀ قدرت گنجانده شده و تصاحب مرد بر کار زن در خارج از این منظرگاه جدید جای گرفت.

3.             تمایزاتی همچون طبقه، نژاد، ملیت، مذهب، فرقه و اولویت های جنسی در میان زنان مورد توجه قرار گرفت. در نتیجه، مقولات هویتی همراه با یک افق محدود سیاسی، جایگزین مقولۀ «زن» به عنوان موضوع خط مشی فمینیستی گشت.

4.             مقررات و سیاست هایی که با هدف افزایش اشتغال زنان وجود داشت از درک موقعیت در بند زنان، بین کار پرداخت شده و پرداخت نشده غافل شد. (از جمله کار خانگی و کار مراقبتی) اما، اینها هرگز به طور کامل به نقد کشیده نشدند و فقط در برخی موارد از سوی فمینیست ها مورد حمایت واقع شدند.

5.            «پروژه فمینیسم» به یک روش گستردۀ فعالیت فمینیستی تبدیل شد. سازمانهای مشترک المنافع محلی و بین المللی با سرمایه گذاری مالی در زمینۀ فعالیت زنان، شروع به دادن حکم قطعی در بارۀ محتوای افق فمینیستی کردند. این مسأله بدون در نظر گرفتن تغذیه مالی ظرفیت جنبش فمینیستی را در خصوص پتانسیل سازمانی و استقلال مالی ضعیف کرد.

6.             در نتیجه، جنبش فمینیستی به گروه هائی حول محور و موضوعات مختلف و بدون پایه تشکیلاتی مستحکم که بتواند مناسبات تحکیم یافته را به یک ائتلاف سیاسی مبدل سازد، چند تکه شد.

گروه سوسیالیست فمینیست:

گروه سوسیالیست فمینیست توسط جمعی از زنان که چشم انداز شاخص فمینیسم کنونی را به اشتراک داشتند بنیان نهاده شد. این گروه، با قراردادن موضوع زنان در مرکز تحلیل اشان، اشکال معاصر مردسالاری تحت تاثیرات متقابل با سرمایه داری را مورد هدف قرار داد. تا به امروز، علیرغم تاریخچۀ طولانی توسعۀ سرمایه داری در ترکیه، بسیاری از زنان به شکل کار پرداخت نشده در کشاورزی بطور خانوادگی کار می کنند. در کنار قوانین مربوط به قابلیت تغییر پذیری نیروی کار از دهه 80، شمار زیادی از مردان کارایی های لازم برای نگاه داشتن همسراشان را در خانه از دست داده اند. از این رو، شمار زیادی از زنان در مشاغل قابل تغییر و با دستمزد پایین که اکثرشان در بخش های صادراتی است، استخدام شدند. هر چند، زنان به عنوان تنها و یا شاید مهمترین تهیه کنندگان کالاها و سرویس های خانگی و مراقبتی باقی ماندند. در نتیجه، با توجه به تقسیم کار جنسیتی در حوزۀ خانگی، و تقویت تفکیک جنسیتی در نیروی کار، فشار مضاعف تحمیل شده بر زنان درهر دو زمینۀ کار پرداخت شده و پرداخت نشده در حال افزایش است.

امروزه، گروه سوسیالیست فمینیست در چهارمین سال تاسیسش، 300 عضو دارد که در 5 شهر ترکیه سازمان دهی شده اند. «سیاست های فمینیستی، جادوگران آشپزخانه، نقطۀ بنفش» از روزنامه های معمول و مجلات آنلاین منتشر شده توسط این گروه است. این گروه بعنوان یک گروه کاملا زنانه، با توسعۀ چارچوب خط مشی ای که در زیر آمده علیه اشکال متعارف و معاصر مرسالاری تحت تاثیرات متقابل با سرمایه داری، مبارزه می کند:

1.            مردسالاری به عنوان یک سیستم، مقولۀ مشخصی از کار را بوجود می آورد: کار زنان. برای ما، مقولۀ کار زنان نقش محوری و لازم برای تشریح جزء به جزء ستم بر زنان را مهیا می کند.

2.             متعاقبا، مردان گروه ستم گر و سرکوب کننده اند و ستم، لازمه اش روابط و اعمال اجتماعی ای است که بر مبنای تولید و تصاحب مازاد آن، از طریق ستم بر زنان حاصل شده است. این رفتارها و اعمال اجتماعی تفاوت های فیزیکی را به مقوله ای از روابط اجتماعی تغییر شکل میدهند که به جنسیت معروف است.

3. هویت های سیاسی در ارتباط با اشکالی از زنانگی هستند که توسط مرد سالاری، سرمایه داری و دیگر اشکال ستم و سرکوب ساخته و پرداخته شده است.از این رو، ما تمرکزمان بر تعریف اشکال مختلف روابط مردسالارانه بین زنان مختلف می باشد.

4. تقسیم کار جنسیتی و کار پرداخت نشدۀ زنان در خانه نقش محوری در موقعیت جدا شدۀ زنان در نیروی کار دارد. از این رو ما در خواست هایمان را تنها به جهت بهبود خدمات اجتماعی محدود نمی کنیم، بلکه هم چنین خواهان سیاست ها و مقرراتی هستیم که مردان را تشویق و مجبور به تقسیم مساوی کار خانه و کارهای مراقبتی با زنان کنند.

5. ضد سرمایه داری بودن از جوانب مهم خط مشی فمینیستی است، چرا که تاثیرات متقابل میان سرمایه داری و مردسالاری اشکال گوناگونی که مردسالاری در جوامع صنعتی کنونی به خود می گیرد را افزایش می دهد.

6. سازمان های سرمایه داری با پشتوانه های مالی که به فعالیت های فمینیستی می دهند در برنامه های دستور کاری فمینیست ها مداخله می کنند. به منظور جلوگیری از این کار، ما از سازمان های محلی یا بین المللی ان جی او، پولی به شکل کمک مالی یا هر کمک بلاعوض دریافت نمی کنیم. منابع مالی ما از حق عضویت ماهیانه ای است که توسط اعضاء پرداخت می شود و یا ازطریق برخی از فعالیتها که کمک مالی جمع آوری می کنیم و یا از سوی افرادی که به طور فردی از ما حمایت می کنند، تامین می شود. ما هم چنین  در آمد ناچیزی از فروش فصل نامۀ مان، بدست می آوریم.

7. مستقل بودن از مردان ، دولت و سرمایه برای خط مشی فمینیستی حتمی و گریز نا پذیر است. این به این معنی است که اولا استقلال خط مشی فمینیستی از دینامیسم درونی دیگر جنبش های اجتماعی مبتنی بر طبقه، نژاد، مذهب و...حفظ شود و دوما خط مشی فمینیستی را از لیست برنامه های کاری دولت و یا سازمان های بین المللی مستقل نگهدارد. و آخر این که از هر تعهدی نسبت به سرمایه داری چه برای منافع کوتاه مدت و چه بلند مدت، امتناع می کند.

فرصت ها و چالش ها:

با در نظر گرفتن نکات مطرح شده، ما اکنون به چالش ها و فرصت هایی که در خط مشی فمینیستی مان به آن رسیده ایم می پردازیم. فکر می کنیم که می توان آنها را در چهار زمینه گروه بندی کرد: کار زنان، خشونت علیه زنان، فمینیسم و سیاست های هویتی، و سازماندهی گروهی.

کار زنان:

 تحلیل ماتریالیستی ما به روشنی نشان میدهد که مقولۀ کار زنان اهمیت محوری دارد، هم زمان مسایلی موجود است که ما در این فرصت پیش آمده می خواهیم آنها را به بحث بگذاریم.از طریق این مقوله ما به مفاهیم کار خانگی و مراقبتی، جنبۀ سیاسی می دهیم، که در غیر این صورت به عنوان کارهایی طبیعی که زنان به طور غریزی انجام میدهند دیده میشوند. ما مسالۀ نامریی بودن کارهای خانگی و مراقبتی را تأکید می کنیم، که برای ما پایه های ستم بر زنان را هم درخانواده و هم در کار پرداخت شده مهیا می کنند، و در سیاست هایمان نیز کار پرداخت نشدۀ خانگی را برجسته می سازیم.

این مسأله به ما این شانس را می دهد که خطی ارتباطی میان کار پرداخت شده و کار پرداخت نشدۀ زنان ترسیم کنیم و نشان دهیم که چگونه کار پرداخت نشدۀ زنان در حوزۀ خانگی هم منجر به بی کاری و هم در صورت استخدام شدن به شغل های بی اعتبار و پاره وقت و موقتی می شود. و از این رو پیشنهادمان این است که هر راه حلی در زمینۀ نابرابری جنسی، بایستی مرد سالاری را نشانه رود، خصوصا کنترل مردان روی کار خانگی زنان. این مساله ما را وا میدارد که به موضوع به اصطلاح رفرم های جنسی درون سرمایه داری که به زنان قدرت اختیار نسبی ای می دهد اما آنها را از کار خانگی رها نمی سازد، هوشیار باشیم. به این شکل ما خاطر نشان می سازیم که سرمایه داری، مرد سالاری را از بین نمی برد بلکه تاثیرات متقابل میان سرمایه داری و مرد سالاری موجب می شود زنان در بین کار پرداخت شده و کار پرداخت نشده گیر کنند. رفرمهای جنسی دردرون سرمایه داری، نه کار خانگی را کم می کند و نه نابرابری جنسیتی در نیروی کار را.

در نتیجه، به طور مثال، ما علیه قانون جدید تامین اجتماعی و بیمۀ سلامت عمومی که در سال 2008 به اجرا درآمد اعتراض کردیم، آن هم نه با پیشنهاد تغییرات و اصلاحات خوش آیند زنان بلکه با رد تمامیت آن مبنی بر اینکه کار پرداخت نشدۀ خانگی و مراقبتی زنان را به حساب نیاورده است. هم چنین، ما درسال 2011 کمپینی را تحت نام "ما حقمان را از مردان میخواهیم" براه انداختیم که در آن از زنان خواستیم از کار خانه و کارهای مراقبتی و خدماتی دست بکشند تا زمانی که مردان، کارفرمایان و دولت شروع به تقسیم مساوی این مسؤلیت ها با زنان شوند.

بزرگترین چالش ما در اینجا مقابله با راه حلهای به اصطلاح تساوی جنسی است که کار خانگی زنان را جاودانه ارزیابی نموده و از طریق ترویج مادری و خانه داری، ارزش کار خانگی زنان را درک ننموده و هدفش را صرفا از بین بردن اثرات منفی موقعیت محروم و بدیهی جایگاه زنان قرار داده است. این راه حل ها معمولا توسط محافل فمینیستی تحت لوای بهتر از هیچ بودن حمایت میشوند. چالش ما این است که کار پرداخت نشدۀ زنان را از حالت کارغریزی اش خارج کنیم و علیه باورهای گسترده ای که نابرابری جنسیتی را بقایای مرد سالاری سنتی میداند که می تواند با رفرم های ساختاری از بین برود، مبارزه کنیم.

خشونت علیه زنان:

هم چون مقولۀ کار زنان، ما خشونت علیه زنان را نیز در مفهوم سرمایه داری مردسالار تجزیه و تحلیل می کنیم. علیرغم الگوی فرهنگی ای که می گوید خشونت علیه زنان بیان غیر متمدنانۀ فرهنگ سنتی مردسالاری است. در اینجا، ما مشخصۀ سیستماتیک خشونت مردان بر زنان را با نشان دادن رابطه ای که با تصاحب بر کار زنان دارد نشان می دهیم. یعنی موضوع پایان دادن به سلطۀ مردانه فقط تغییر افکار مردان از راه تعلیم دادن و آگاه کردنشان نیست؛ بلکه موضوع بیشتر هدف گرفتن مردسالاری به منظور برچیدن شرایط مادی ای است که در آن مردان، بدن زنان و نیروی کار آنان را در کنترل خودشان میگیرند.

کمپین علیه زن کشی، که ما با فمینیست های مستقل و سازمان های مشابه ومشترک در این هدف برگزار کردیم، موجب آگاهی یافتن از مشخصۀ سیستماتیک خشونت مردان بر زنان شد. ولی ما به عنوان فمینیست هنوز اشکال دیگر خشونت را در تجزیه و تحلیل هایمان وارد نکرده ایم. انباشت مداوم سرمایه در ترکیه، مردان و زنان را از لحاظ ترمیم پذیری اقتصادی نسبتا آسیب پذیر و از لحاظ روابط اجتماعی شان پرخاشگر کرده است.

علاوه بر این، تعارضات کردها که به طورعمده توسط دولت ترکیه حل نشده باقی مانده است و جنگ مداوم در جنوب شرقی ترکیه، موجب نظامی شدن جامعۀ ما به شکل غیر قابل برگشتی شده است. همراه با گفتار و پراتیک  قطبی و متضاد کنندۀ سیاستمداران ناسیونالیست محافظه کار، خشونت با تمام اشکالش نه تنها فرا گیر شده بلکه قانونی و تقویت هم شده است.

چیزی که به عنوان چالش در مقابل ما قرار دارد، فرمول بندی دوباره از ناسیونالیسم و نظامیگری بعنوان نتیجۀ عمل سرمایه داری مردسالار است؛ بدین منظور که بتوانیم اشکال دیگر خشونت سرمایه داری مرد سالاررا در تحلیل هایمان ترکیب کرده و نشان دهیم که چگونه به بازتولید و جاودانه کردن خشونت مردان علیه زنان و استثمار کار زنان توسط مردان کمک می کنند، بجای این که آنها را توجیه کنیم.

فمینیسم و سیاست های هویتی:

به دلیل اینکه چالش ها از زاویای متعددی به مسالۀ هویت برای پیگیری سیاست های فمینیست ماتریالیستی بر می گردد، مسلما به یکی از بحث برانگیزترین موضوعات تبدیل می شود. ما نظریۀ "زنان به مثابه  موضوع مشترک سیاسی" را گسترش دادیم و در آن و به دنبال آن هستیم که نقاط اشتراک میان اشکال مختلف ستم بر زنان را دریابیم. این نظریه به مثابه آلترناتیوی در مقابل سیاست های هویتی است، زیرا که به طور همزمان اشکال گوناگون سرمایه داری مردسالار و تشابهات میان آنها را دنبال می کند. ما می گوییم "ما همراه با اختلاف امان در کنارهم ایستاده ایم" . این برای ما فرصتی  را فراهم می کند که ورای این تحقیق و تجسس ها رویم تا شناخت و آگاهی بیشتری بیابیم، نه آن گونه که سیاست های هویتی به دنبال آن است بلکه هم چنین به عنوان زنان خواسته های عینی و واقعی مان را جلو بگذاریم.

هر چند برای ما فمینیست ها، اینکه صداهایمان را بلند کنیم و در عین حال خارج از الگوی مسلطی که نو محافظه کاران، اسلام گرایان و ناسیونالیسم به طور ماهرانه ای به درون برنامه های دستور کار سیاسی وارد میکنند، باقی بمانیم، مشکل است. ناسیونالیسم، ما را به ترک و کرد تقسیم بندی کرده، اسلام گرایی به مسلمان و سکولار، و نو محافظه کاران تلاش و تجسس ما را برای آزادی جنسی قطع می کنند.

سخن گفتن با این ایدؤلوژی های مردسالار به قیمت شکست در پیگیری سیاست های سیستماتیک ویژۀ مان  در رابطه با موضوع کار زنان تمام می شود. ما به این نتیجه رسیده ایم که تلاش مان برای برقراری اتحاد بین جنبش های گوناگون زنان هم، خیلی قانع کننده نبوده است. از آنجایی که زنان مذهبی قبول ندارند که بدن زنان متعلق به خودشان است، ما با جنبش مذهبی زنان هیچ نقطۀ مشترکی نداریم تا بتوانیم کاری را با هم سازماندهی کنیم. زنان سکولار هم بطور مشابه خارج از مقیاس سیاسی ما قرار دارند چون سیاست های ناسیونالیستی و نژاد پرستی علیه کردها را دنبال می کنند. از سوی دیگر اتحاد ما

با جنبش زنان کرد در حال رشد است.

به نظر ما ارتباط و بحث داشتن و گفتمان با فمینیست های کرد و وسعت بخشیدن به حوزۀ فمینیستی بخصوص در مقابل دولت ترکیه بسیار مهم است. هرچند، این اتحاد هم با تعارضات و کشمکش های هر روزۀ کردها خود شکننده است و نمیتواند دوام بیاورد، در عین حال اولویت زنان کرد همیشه فمینیسم نیست.

چالش دیگر از سوی سیاست هم جنس گرایی است که از اواسط دهۀ2000 در ترکیه وسعت یافت. سیاست هم جنس گرایی مسایل جدیدی را که قبلا در دستور کار برنامه های فمینیستی نبودند را مطرح کرده و خدمات مفیدی را به فمینیسم نمودند. برای نمونه، آنها فمینیسم را به خاطراینکه بدن زنان را تنها در تعاریف منفی، همچون سوژۀ آزار، تجاوز و قتل شکل داده اند را مورد انتقاد قرار داده، و دارا بودن خصوصیات چند جانبه جنسیت زنانه را به عنوان چیزی که بایستی مورد تجلیل قرار گیرد را برشمردند. این مسائل ما را وا می دارند که انتقاداتمان را از مردسالاری گسترش دهیم به گونه ای که تجربیات زنان همجنس گرا را نیز شامل گردد. از سوی دیگر، برخی از فعالین هم جنس گرائی، با بازسازی باینری جنسیت، بدنبال براندازی غیر همجنس گرایی هستند و فمینیست هایی را که به مقولات مردان و زنان چسبیده اند را به ماهیت گرایی بیولوژیک متهم می کنند. هرچند، ما فکر می کنیم که انکار این مقولات دلیل ریشه ای غیر همجنس گرایی را پنهان میکنند، و رفتن به ورای باینری جنسیت، فقط با کار و تلاش فکری در زمینۀ روابط اجتماعی مردسالار که در آن مردان منافع مادی برای حفظ آن دارند، ممکن است. نیاز مبرم به پیشرفت انتقاداتمان از غیر همجنس گرایی برای شامل کردن افرادی که نه به عنوان زن و نه به عنوان مرد شناخته می شوند، بدون آن که از تحلیل هایمان از مردسالاری جدا گردند، هم چون چالشی در پیش روی ما قرار دارد.

سازماندهی گروهی:

نکته آخر، مسالۀ سازماندهی گروهی است و آن بدین معنی است که ما به نماینده گی از جانب تمامی زنان؛ سازماندهی نمی کنیم. بلکه به عنوان فمینیست، گرد هم می آئیم تا یک موضوع سیاسی جمعی را سازماندهی نمائیم. ما معتقدیم نمایندۀ خط مشی فمینیستی تنها زنانی اند که خود را به عنوان فمینیست می شناسند- و این شرط رشد جمع می باشد. این اصل شامل استقلال مان از مردان، دولت و سرمایه هم میشود. ما فقط از این طریق می توانیم  خط مشی فمینیستی مان را پیگیری کنیم، بدون این که به هر مدعی غیر فمینیستی مجبور به جوابگویی باشیم. این به ما آزادی میدهد تا بتوانیم راه های سازماندهی فمینیستی و ضد سلسله مراتبی را بررسی کنیم. ما یک سازمان غیر همگانی داریم که از گروه هائی بر اساس موضوع و وظیفه خاص تشکیل یافته و شرکت شان تغییر می یابد. از این راه ما سعی در درگیرکردن اعضاء با کارها و موضوعات متعدد در دوره های معین می کنیم و هم چنین در ارائه موضوعات جدید و اشکال جدید فعالیت در سیاست هایمان انعطاف پذیر می باشیم.

علاوه بر این ها، ما فضایی را ایجاد

کرده ایم، هم به طور فیزیکی و هم در فصلنامه مان، که در آن فمینیست های خارج از سازمان ما هم می توانند در بحثهای ما شرکت کنند و هم بحث های خودشان را مطرح سازند. هدف ما در زمان برنامه ریزی این طرح، ایجاد یک زمینۀ مستحکم برای فعالیت کل جنبش فمینیستی و ارتقاء آن به همه جانبه بودن مبارزات فمینیستی بود. ما معتقدیم که در چهار سال گذشته تا حدودی به این هدف رسیدیم. این، در عوض، دائما افکارما را با افکار جدید و مردم جدید تغذیه می کند و کار گروهی ما را زنده و پویا نگه میدارد.

از آنجایی که ما یک سازمان نسبتا بزرگ فمینیستی، با 300 عضو در پنج شهر ترکیه هستیم، هنوز، فهم و درک ایده آل برای رشد گروهی، گاهی سخت است. ما عقیده داریم که علاقه، همدردی و پیوندهای قوی فردی در میان زنان در ایجاد یک ذهنیت گروهی سیاسی، حیاتی است ولی این ها به راحتی قابل دستیابی نیستند وقتی تعداد ما این مقدار و فاصله زیادی هم بین ما وجود دارد. اینترنت نمی تواند به هیچ وجه جانشین ارتباط متقابل گردد.

چالش دیگر، نابرابری های بین ما است. برخی اعضا وقت بیشتری برای فعالیت می گذارند، برخی دانش بیشتری در زمینۀ تئوری فمینیستی دارند، برخی تجربۀ بیشتری در سیاست های فمینیستی دارند، برخی بسیار پر حرارت اند و.... این در جهت مخالف هدف ما برای ایجاد خط مشی فمینیستی است که باید به بیشترین وجه ممکن جمعی و چند جانبه، و مشارکتی باشد و گاهی اوقات نیزشاهد آنیم که نابرابری ها تبدیل به سلسله مراتب در سازمان دهیمان می شود.

نتیجه:

در جمعبندی ما می خواهیم به عنوان اولیه مقاله برگردیم و به شرایط لازمی هم، جهت تقویت فمینیسم در برخورد به مقوله سرمایه داری مردسالار معاصر اشاره کنیم. این نکات از این قرارند:

-            احیاء مقولۀ "زنان" که شامل تجربه گوناگون و آگاه بودن زنان تحت سرمایه داری مردسالار؛

-            آوردن کار زنان به عنوان مقولۀ تحلیلی در بحث نابرابری جنسی، خصوصا کار پرداخت نشدۀ زنان؛

-            نشان دادن تداخلات مردسالاری با سرمایه داری از راه تصاحب مردان بر کار زنان- اما بدون تقلیل گرایی اکونومیستی؛

-            طرح خواسته ها یی که از محدوده های سرمایه داری مرد سالار فراتر رفته و هدفش تغییر شکل رادیکال در روابط جنسی است؛

-            حفظ خط مشی فمینیستی به صورت مستقل از مقامات و فشار مردان ، دولت و سرمایه.

با قرار دادن جایگاه ترکیه در بافت سرمایه داری مردسالارجهانی، (موضوعی که ما در این مقاله به آن نپرداختیم)، به ما کمک خواهد کرد تا استراتژی تغییر شکل روابط سرمایه داری مردسالار را ، با فهم اشکال متفاوتی که این ها در مفاهیم و زمینه های گوناگون به خود می گیرند را ارتقاء دهیم. متشکریم