مروری انتقادی

مروری انتقادی

بر بیست و ششمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایران

 

کنفرانس امسال بنیاد پژوهش‌های زنان ایران، در ماه آگوست در لندن برگزار شد. موضوع مرکزی در این کنفرانس پرداختن به مسأله‌ی زنان، صلح و امنیت بود. موضوع کسب صلح و امنیت برای زنان در سطح جهان از اهمیت زیادی برخوردار است. چرا که به جرأت می‌توان گفت هیچ‌جا و عرصه‌ی امنی در جهان برای زنان وجود ندارد؛ و خشونت، بردگی و فرودستی در اشکال گوناگون بر زنان تحمیل شده است. به گونه‌ای که اینک «شرح و تفسیر» و سخن گفتن از این وضع در جهان کنونی مسأله‌ای غیرقابل انکار است. عدم امنیت و خشونت به حدی رسیده است که نیروهای رنگارنگ ضدزنِ «مدرن» و عقب‌افتاده نیز به آن اعتراف می‌کنند. بنابراین، این‌که امنیت و یا صلح برای زنان چه معنایی دارد؛ و چرا زنان در این جهان امنیت ندارند، سوالات مهمی هستند که انتظار می‌رود تلاش در پاسخ‌گویی به آن‌ها و نه تنها «شرح» آن، موضوع برنامه و محور سخنرانی و بحث‌های کسانی که خود را فعالین جنبش زنان می‌دانند، قرار گیرد تا بر پایه‌ی آن بتوانند زنان را بیش از قبل در رسیدن به دانش و شناختی علمی و واقعی از دلیل آن‌چه بر آن‌ها می‌گذرد؛ و به راه برون رفت از این وضعیت نزدیک کنند.

از این رو این نوشته نقدی است که در نظر دارد به مباحثی که پیرامون موضوع صلح و امنیت برای زنان از جانب سخنرانان در بنیاد پژوهش‌های زنان ایران ارائه گردید، بپردازد. با توجه به مباحث سخنرانان تلاش کردیم با تیتربندی، فشرده نظرات و هم‌چنین نقد خود را پیش گذاریم.

۱- مسأله‌ی زنان یک مسأله‌ی سیاسی است، نه فرهنگی!

در بحث‌های مختلف، از خشونت بر زنان در ایران، افغانستان، خاورمیانه تا خشونت در روابط خصوصی و ... صحبت شد. اما بحث‌ها فقط به موضوع تشریح خشونت‌هایی که بر زنان می‌شود، محدود شد؛ بدون این‌که گفته شود چرا برای زنان در سطح جهان صلح و امنیت وجود ندارد. سخنرانان با بحث بر سر انواع خشونت‌ها در عرصه‌ی خصوصی و در جامعه در زمان جنگ و صلح، بدون این‌که بررسی کنند این خشونت در کجا ریشه دارد و ربط آن به دولت‌های حاکم و به طور کلی سیاست حاکم چیست، تأکیدشان فرهنگی بودن ریشه‌های ستم بود! به سخنرانی‌هایی که در این مورد انجام شد، می‌پردازیم:

احمد شهید از یک سو خشونت بر زن را یک تبعیض فرهنگی دانست که از راه نقض حقوق زنان و شرکت‌شان در جامعه ترویج می‌یابد و از سوی دیگر نیز ریشه‌ی خشونت بر زن در زمان جنگ را از آن‌چه در هر کشور در زمان صلح می‌گذرد یعنی فرهنگ و ... قلم‌داد کرد. او بدین ترتیب بدون پرداختن به این‌که این جنگ‌ها برای چه و از سوی چه کسانی بر پا می‌شوند، یا این فرهنگ بر چه مبنا و اصولی بدین گونه شکل می‌گیرد برایمان کشف نمود که «خشونت بر زن در دوران جنگ هم ریشه در همان فرهنگ دارد و تشدید می‌شود». او در حالی که زن بودن فرد پیش برنده‌ی مذاکرات در توافق هسته‌ای ایران را یک دستاورد می‌دانست و تأکید کرد که «هیچ توجیهی وجود ندارد مبنی بر این که چرا زنان در ایران نباید در موقعیت رهبری و شورای نگهبان و... باشند»، پروژه‌ی جدیدش را «زیر نظر گرفتن سیاست‌های رژیم جمهوری اسلامی در رابطه با انتخابات آینده‌ی مجلس ایران دانست که باید برابری جنسیتی را در مورد پذیرش اعضا اجرا کند». یعنی طبق نصایح ایشان زنان نیز باید این «حق» را داشته باشند تا بتوانند در اجرا و پردازش قوانین ارتجاعی و ستم‌گرانه با مردان برابر باشند.

گلناز امین در پیام خود گفت «مفهوم امنیت امری پیچیده و با ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که زمانی به صورت جمعی و توسط قبیله تأمین می‌شد و بعد با شکل‌گیری دولت وظیفه‌ی برقراری امنیت به دوش دولت افتاد ... بیشترین خشونت در خانه صورت می‌گیرد. در دهه‌ی ٩٠ و با مطرح شدن بحث امنیت در سازمان ملل، مسأله‌ی اهمیت امنیت در حوزه‌ی خصوصی بررسی شد». او هم‌چنین از موضوعاتی چون خشونت و عدم امنیت زنان در خانه و خیابان، فضای کار و ... سخن گفت و در حالی که کوچک‌ترین اشاره‌ای به مسأله‌ی خشونت دولتی نداشت، تأکید کرد که «تربیت بر اساس اصول فمینیستی می‌تواند نظام مردسالاری را از هسته بسوزاند پس باید به طور مدام به روابط مردسالار در حوزه‌ی شخصی آگاه بود تا بتوان فرهنگ مردسالار را تغییر داد و امنیت برقرار کرد». البته اگر بخواهیم طبق بحث ایشان به تاریخ برگردیم، اول از همه می‌بینیم که دولت برای اولین بار زمانی به وجود آمد که طبقه شکل گرفت و امنیت طبقه‌ی حاکم بود که جهت تداوم سرکوب و سلطه‌گری باید حفظ می‌شد. دوم این‌که «سوزاندن نظام مردسالاری» در حوزه‌ی شخصی تا زمانی که کل نظام مردسالار که حوزه‌ی خصوصی را بر منبای نیازهای خود سازمان‌دهی می‌کند به حاکمیت خود ادامه می‌دهد، امکان‌پذیر نیست.

زهرا رسولی از رنج زنان افغانستان گفت و به درستی بر روی مسأله‌ی اهمیت تشکل‌یابی تأکید داشت، مبنی بر این که خود زنان باید برای کسب حقوق خود متشکل شوند و جنبشی پایدار و هدفمند بسازند. او هم‌چنین طرح کرد که زن افغان علاوه بر این‌که از سوی جامعه و در جنگ مورد هجوم قرار می‌گیرد، از سوی خانواده هم قربانی می‌شود؛ اما دلیلش را نه سیاست‌های یک دولت ارتجاعی و زن‌ستیزِ وابسته به نظامی مردسالار، بلکه در «نابرابری قدرت و فرهنگ مردسالارانه‌ی افغانستان که زنان را مفعول و فاقد قدرت تصمیم‌گیری کرده که در نتیجه‌ی آن، زنان در زمان جنگ نیز حق انتخاب برای این‌که چه کنند را ندارند»، ارزیابی کرد. در نتیجه او مهم‌ترین سیاست را، «کسب حمایت دولت مرکزی افغانستان از حقوق زنان، و تغییر فرهنگ و جامعه افغانی به نفع زنان» دانست. بر کسی پوشیده نیست که دولت اسلامی و ضدزن حاکم در افغانستان که تا مغز استخوان عقب مانده و پوسیده است، فرهنگ زن‌ستیز خود را در جامعه اشاعه می‌دهد و از این طریق به تحکیم روابط پدر/مردسالار جامعه می‌پردازد. در همین چند ماه گذشته بود که ما زنان در سرتاسر جهان شاهد این فرهنگ زن‌ستیز در مرگ فرخنده بودیم. آن‌چه را که زنان افغانستان برای برداشتن گام‌های اولیه به سوی کسب مطالبات پایه‌ای‌شان نیاز دارند، داشتن دیدی روشن بر سر نظام حاکمی است که خشونت بر علیه زنان و گسترش آن را در دستور کارش قرار داده است. هیچ تشکلِ زنانی در افغانستان بدون مرزبندیِ دقیق با دولت اسلامی حاکم و وابسته به امپریالیست‌های مردسالاری که عامل اصلی خشونت و فرهنگ خشونت‌زا بر علیه زنان‌اند نمی‌تواند گامی در جهت احقاق حقوق زنان بردارد.

شهین نصرتی در بررسی ازدواج دختران زیر ١٥ سال در بلوچستان، از جمله دلایل مهم در این امر را «سطح سواد پدر و مادر، فقر اقتصادی و فرهنگی و عقاید مذهبی، بی‌کاری، و ... » می‌داند و او نیز پیشنهاد می‌دهد «حکومت مرکزی (منظور رژیم شونیست و زن‌ستیز جمهوری اسلامی است!) باید از قوانینی که حقوق زن را به رسمیت شناخته و بر مبنای حقوق بین‌الملل هستند، دفاع کند و مانع دخالت پدر، مادر و یا مذهب در سرنوشت دختران باشد، باید سطح آگاهی جامعه از راه آموزش، تحصیل و رسانه و ... بالا رود، کمیته‌ی حمایت از زنان وجود داشته باشد و کارهای فرهنگی صورت گیرد». درست است که زنان در بلوچستان از جانب خانواده، مذهب، فرهنگ پوسیده مورد ستم واقع می‌شوند، اما تحلیل از فرودستی مطلق زنان در این منطقه بدون بررسی ستم دولتی که سازمانده اصلی ستم‌های اجتماعی و خانوادگی است، کل حقیقت را بیان نمی‌کند. زنان در بلوچستان از یک ستم دیگر نیز که در تعمیق ستم جنسیتی نقش دارد، در رنج‌اند و آن ستم ملی است که این نیز از جانب «حکومت مرکزی» به آنان اعمال می‌شود که سخنران به این موضوع مهم نپرداخت.

ماهان حیدری به بررسی زندگی دردناک زنان قربانی اسیدپاشی پرداخت و به موضوعاتی چون غم و اندوه و شرم و عدم اعتماد به نفس، تحقیر و ترحم و تبعیض و تمسخر اشاره کرد که زندگی این زنان را به تباهی کشانده است. اما با این شرح به این‌جا رسید که «باید برنامه‌های حمایتی اجتماعی و توان‌مند سازی، قوانین و حمایت‌های دولتی و برابر سازی فرصت‌ها باشد، فرهنگ ارتقا یابد و فرهنگ مردسالارانه از بین برود». او که اسیدپاشی را «وابسته به فرهنگ مردسالار و تحت تأثیر دین و خرافه که فرد را محروم از امنیت، و فعالیت‌های اجتماعی سیاسی می‌نماید» می‌داند، به این مسأله نپرداخت که این فرهنگ مردسالارانه، امتیازات مردان در جامعه و حمایت‌های قانونی از آن به رژیم جمهوری اسلامی ربط دارد. رژیمی که خود به طور مستقیم و غیرمستقیم عامل اصلی اسیدپاشی بوده است و بی‌جهت نیست که تعداد زنانی که قربانی اسیدپاشی شده‌اند رو به گسترش است. تنها شرح درد و رنج زنان قربانی و تلاش برای کسب «حمایت‌های دولتی» نه تنها دردی را دوا نخواهد کرد، بلکه به جای مبارزه با عامل اصلی این جنایت آنان را به بی‌راهه می‌کشاند.

مونا محمدزاده به بررسی زندگی و عدم امنیت زنانی پرداخت که شوهران‌شان در جنگ ایران و عراق شرکت کرده بودند. او گفت «این زنان تجربه‌ای متفاوت از ازدواج مجدد دارند، تحت نظارت و فشار مستمر جامعه، خانواده‌ی خود و شوهر برای رفت و آمدهاشان، برای ازدواج نکردن و یا ازدواج کردن با برادرشوهر بوده و هستند، به نام شوهران‌شان شناخته می‌شوند و هنوز این شوهران شهیدشان هستند که نام آن‌ها را منعکس می‌کنند و خودشان هویتی ندارند، ... دارای قداست بوده و همواره آن را با خود حمل می‌کنند و برخی به آن باور هم دارند.» اما این بحث نیز در پایان مشخص نکرد که هدف از شرح وضعیت این زنان چه بود؟ چرا این زنان باید در چنین موقعیتی به سر برند؟ این فشار جامعه که او نام می‌برد چگونه و بر مبنای چه ایدئولوژی و فرهنگی ساخته شده است که اگر زنی همسرش کشته می‌شود، نمی‌تواند برای ادامه‌ی زندگی خود تصمیم بگیرد؟!

فهیمه فرسایی با بررسی عدم امنیت زنان در عرصه‌ی ادبیات، به حذف فیزیکی و هویتی زن در گفتمان‌های مردسالار پرداخت. این‌که «نسل اول نویسندگان ایران یا تصویر فاحشگی و لکاتگی، و یا سنتی و «فرشته وار» زن را در آثار خود منعکس کرده‌اند. در داستان‌های نسل دوم نویسندگان، زن همواره در جریان داشتن اتفاقات مقصر دانسته شده است. در ادبیات نویسندگان نسل سوم و خارج از کشور (معاصر) نیز هویت، شخصیت و چهره‌ی زن دو قطبی شده است؛ و همه‌ی این‌ها در حالی است که سخنی از زنانی که بین این دو الگو قرار می‌گیرند، زنان مبارز و ... زده نمی‌شود و این‌ها قهرمان داستان نمی‌شوند. بنابراین این انتخاب‌ها خود یک موضع‌گیری است و نگاهی واقع‌گرایانه ندارد.» از آن‌جا که بحث او به دلیل کمبود وقت کامل ارائه نشد، جمع‌بندی از آن داده نشد.

سعیده صادق در حالی که به درستی به نبود امنیت برای زنِ عرب، هیچ بودن سهم مردم عرب در هر عرصه از حیات جامعه، وجود عقاید و باورهای ضدزن میان آنان، تبعیض مضاعف و از همه مهم‌تر سازمان‌دهی دولتی و سرکوب سیاسی اشاره می‌کند، اما هم‌چنان به عدم آموزش از سوی همان دولت اشاره کرده و می‌گوید: «هیچ آموزش و روشن‌گری از سوی دولت در این زمینه داده نشده است». «زن عرب در تبعیض مضاعف است و علاوه بر تبعیض در جامعه در عرصه‌ی قوانین و ... که برای تمام زنان است، و تبعیض به دلیل رسوم قبیله‌ای و ستم ملی، مورد حمله‌ی موج عرب‌ستیزی هم هست.» پیام او به فعالین زن این بود که «برای نتیجه‌بخش بودن فعالیت‌های حقوق بشری و غیره، باید عرب‌ستیزی و ستم ملی بر زن عرب و سیاسی بودن آن، از سوی زن فارس به رسمیت شناخته شود تا بتوان در اتحاد با هم ایرانی آزاد و آباد داشته باشیم. ستم ملی بر زن عرب که سیاسی است با دیگر تبعیض‌ها که آن نیز از سوی قوانین دولت اعمال می‌شود، گره خورده است. اگر این ستم نباشد مسأله‌ی نبود امکانات، محرومیت‌ها، عدم امنیت شغلی و دشواری در دسترسی به آن به دلیل هویت‌طلب بودن، و بسیاری از این قبیل پیش نمی‌آید» باید گفت این کاملا درست است که ستم ملی که هم‌چون دیگر ستم‌ها ستمی سیاسی است، در تشدید ستم‌های دیگر نقش دارد، باید آن را به رسمیت شناخت و علیه آن مبارزه کرد. این نیز مهم است که بدانیم زمانی می‌توان از رهایی حرف زد که تمام اشکال ستم از بین رفته باشند. اما به همین دلیل که ستم ملی و عرب‌ستیزی هم‌چون حلقه‌ای از یک زنجیر در کنار ستم نژادی، ستم جنسیتی و جنسی و ... معنا یافته و شکلی از اشکال ستم است که ستون‌های این نظام را تشکیل داده، کاملا آگاهانه از سوی رژیم جمهوری اسلامی اعمال و در جامعه تبلیغ و نهادینه می‌شود. این‌گونه نیست که اگر همه فارس بودند می‌توانستند دارای امکانات، امنیت شغلی و ... بوده و دست در دست هم برای آبادانی ایران متحد شوند! زیرا ستم جنسیتی و نیز قوانین ارتجاعی از سوی این رژیم به تمام زنان صرف نظر از ملیت اعمال می‌شود. بنابراین زنان از هر ملیت در جامعه ایران باید دست در دست هم و متحدا برای ریشه کن کردن عامل اصلی ستم جنسیتی و سایر ستم‌ها یعنی رژیم زن ستیز و شوونیست جمهوری اسلامی مبارزه کنند.

روجا فضایلی به مسأله‌ی جنگ و «شهادت» از منظر فمینیستی پرداخت. او با اشاره به رشد پدیده‌ی زنان بمب‌گذار انتحاری در ایران که بعد از جنگ ایران عراق آغاز شده است، نشان داد که این مسأله چطور تحت تأثیر کشورهای لبنان و فلسطین بوده که نیروی زنان را برای «جهاد» جذب می‌کنند. اما به نظر می‌رسد تحقیق او در بررسی تغییر نقش زنان در شهادت بود، به گونه‌ای که معتقد بود «این زنان انحصار مفهوم شهادت در حیطه‌ی مردانه را زیر سوال برده و به نوعی نقش‌های اجتماعی و مذهبی را به چالش گرفته‌اند. زنان با به دنبال شهادت رفتن، سوالات مربوط به عاملیت خود را و این که سوژه‌ای نیستند که باید تحت محافظت باشند را مورد سوال قرار داده‌اند و بسیاری از این زنان حتا مذهبی نبوده‌اند»! او هم‌چنین در صدد پاسخ به این بود که «چه چیز باعث شده جنبش‌های نظامی اسلامی بخواهند از زنان عضوگیری کنند.»

باید در نظر داشت که منافع سیاسی و اجتماعی جنبش‌های اسلامی در منطقه‌ی خاورمیانه ایجاب می‌کرد که به دنبال استفاده کردن از بمب‌گذاران انتحاری زن بر آیند. به یاد داشته باشیم که در طی سالیان سال جنبش‌های اسلامی نسبت به تعلیم زنان برای حملات انتحاری بی‌میل بودند و به صورت علنی توصیه‌هایی مبنی بر این که بهترین کار برای زنان همسر و مادر بودن است را پیش می‌گذاشتند. اما به مرور و در مقابله با جنبش‌های رادیکال و هم‌چنین جنبش فمینستی و در پیِ مدل‌سازیِ زن مسلمان برای آحاد زنان تلاش کردند از زنان بمب‌گذارِ انتحاری در خدمت به اشاعه‌ی ایدئولوژی اسلامی استفاده کنند. به همین دلیل است که شیخ احمد یاسین یکی از رهبران جنبش اسلامی در فلسطین بعد از بمب‌گذاری یک زن انتحاری می‌گوید: «این بمب‌گذاران، مدل درستی‌اند که نماینده‌ی طرح اسلامی فمینیستی واقعی هستند که به‌وسیله‌ی آن، ما طرح‌های فمینیستی فاسد را به مقابله می‌گیریم. طرح‌هایی که توسط سازمان‌ها و تجمعات فمینیستی با فعالیت‌های مشکوک‌شان، در خدمت به برنامه‌های بیگانگان است تا عفت جامعه، پاک‌دامنی زنان، و پاکی افکارش را تباه کنند. هدف این‌ها تبدیل جامعه به شکلی منحرف و ضعیف است ... تضاد بین زن و مرد یک تعارض ساختگی است که هدفش جدا کردن ملت از سنن ناب و اخلاقیات صحیح است.»

مسأله‌ی دیگر این است که در جنبشی که اسلام مبنای ایدئولوژیک آن‌را تشکیل می‌دهد و بر همان مبنا فرودست، بی‌ارزش و در تبعیض بودن زنان یک شرط است؛ حضور زنان، چه برابر و چه حتا بیشتر در امر «شهادت»، چیزی جز گوشت دم توپ بودن برای اهداف عقب مانده‌ی زن‌ستیزانی که در پی حفظ و تحکیم موجودیت و منافع خود هستند، نمی‌باشد

یانا نامی، از «سازمان دفاع از حقوق زنان ایرانی و کُرد» که در سال ٢٠٠٢ توسط خود او و همکاری برخی فعالین زن تأسیس شده است، گفت که «در پی حمایت از زنانی که در کشورهای غربی (انگلستان) هم‌چنان به وسیله‌ی فرهنگ سنتی و قوانین شرع و عرف مورد خشونت و تبعیض هستند؛ و زنانی که به دلیل جنگ‌های خاورمیانه مورد هجوم وحشیانه و تجاوز قرار می‌گیرند، می‌باشد و در احقاق حقوق‌شان و یا در پناهنده شدن و اقامت گرفتن‌شان به آن‌ها کمک می‌کند». جمع‌بندی او این بود که «نباید این خشونت‌های خانگی و این که جنگ و بی‌خانمانی از عوامل بروز و گسترش این خشونت‌ها بوده است را انکار کرد». او در عین سخن گفتن از خشونت و جنگ، نه تنها هیچ اشاره‌ای به نقش خشونت دولتی نکرد، بلکه به این‌که چگونه خود این دولت‌های غربی نیز مستقیم و غیرمستقیم به گسترش اسلام و قوانین مبتنی بر شریعت نقش داشته‌اند، هیچ اشاره‌ای نکرد. دیانا مبارزات زنان کوبانی را بی‌نظیر دانست اما در عین حال تأکید داشت «مبارزه‌ی مسلحانه تنها راه رهایی زنان از بردگی نیست و ما باید رهبرانی داشته باشیم که بتوانند شیوه‌های مبارزه را «در شرایط مختلف» تغییر دهند»! باید گفت درست است که باید به زنان در احقاق حقوق‌شان کمک کرد و در جهت تغییر قوانین مبارزه کرد، اما نجات فرد فرد زنان و قرار دادن آن‌ها در چارچوب قوانین غربی نمی‌تواند به عنوان راه‌حلی برای زنانی که به این کشورها آمده‌اند باشد. چرا که زنان در کشورهای غربی نیز به شکل دیگری تحت ستم می‌باشند. مبارزه برای تغییر ریشه‌ای قوانین جدای از مبارزه برای زیر و کردن کلیت نظامی که این قوانین بر اساس منافع آن شکل می‌گیرد نیست. این اولین قدم در راه رسیدن به رهایی زنان است. هر راهی غیر از این در بهترین حالت یک تغییر جزیی بوده و ناگزیر محدود به یک «رفرم» در چارچوب قوانینی خواهد بود که بار دیگر فرودستی زن را بازتولید می‌کند.

شکیبا شاکرحسینی در بررسی خشونت علیه زنان در روابط عاشقانه‌ی غیررسمی به نکات درستی اشاره کرد؛ به این که «باورهای فرهنگی، عدم آموزش در این زمینه، نقش رسانه‌ها در تبلیغ پیوند بین خشونت و جذابیت جنسی و محدودیت‌های قانونی، این خشونت را تشدید می‌کنند.». هم‌چنین به این پرداخت که «این روابط از سوی جامعه و خانواده به رسمیت شناخته نشده و باعث انکار ضرورت مواجه شدن با آسیب‌های ناشی از آن می‌شود.» اما او در تحلیل خود معتقد است «بین قوانین ایران و زندگی که مردم دارند فاصله هست و این صرفا قوانین نیستند که ذهن ما را کنترل می‌کنند بلکه به قول فوکو سیستم پیچیده‌ای از پلیس نامرئی است که در ذهن ما تأثیر می‌گذارد. مسأله فقط قانون و تغییر قوانین از بالا نیست بلکه به مردم، رسانه، فرهنگ و یک غفلت اجتماعی نیز ربط دارد که حتا با وجود برخی قوانین نیز کار خودشان را کرده در تشدید و ادامه یافتن این خشونت‌ها نقش دارند. درنتیجه در حالی که باید با حکومت و قانون چانه‌زنی کرد، خود مردم، جامعه و فرهنگ را نیز باید دید».

با در نظر گرفتن بحث‌های بالا باید گفت قدر مسلم این فرهنگ و مناسبات مردسالارانه و هم‌چنین رسوم کهنه در میان مردم باید از بین برود اما این را نیز باید پرسید که به راستی این «فرهنگ مردسالار» و یا رسوم از کجا و بر چه مبنا و اصولی پدید آمده است؟ فرهنگ و رسوم پدیده‌ای جدای از نظم حاکم نبوده و دلیل مادی دارد. فرهنگ، ایدئولوژی، افکار و آداب در هر جامعه و عصری همواره بر مبنای منافع طبقه‌ای شکل می‌گیرد که ساختار سیاسی و در نتیجه اقتصادی و زیر بنایی آن جامعه را در دست دارد. در زمانی که نظام برده‌داری ساختار اقتصادی غالب در جوامع را شکل می‌داد؛ فرهنگ، ایدئولوژی و تفکری نیاز داشت تا بتواند در خدمت منافع آن نظام و دولت برده‌دار باشد. در نظام حاکم بر جهان نیز که بر اساس ستم و استثمار، و رابطه ارباب و برده موجودیت دارد، نه تنها فرهنگ مردسالاری بلکه فرودستی زن جزئی بی‌قید و شرط از کارکرد آن است. این جاست که ایدئولوژی‌های ارتجاعی رنگارنگ این نظام، در اشکال مختلف افکار، عقاید، سنن و در واقع «فرهنگ»؛ ضرورت وجود این فرودستی و تمایزات ستم‌گرانه را تداوم می‌بخشند. فرودستی زنان به صورت نوشته و نانوشته در طول تاریخ جوامع طبقاتی ستم‌گر و استثمارگر؛ در خانه و جامعه، توسط آموزش و رسانه‌ها تمرین و تقویت و نهادینه شده و نه تنها ستم بر زن را توجیه می‌کند بلکه آن را برای حفظ سازمان‌دهی جامعه ضروری می‌داند. بدین گونه است که زنان در جهان مورد خشونتی افسار گسیخته قرار می‌گیرند، بر زنان اسید پاشیده می‌شود، دختران خردسال در خدمت ارضای خواسته‌های مردان در می‌آیند، در روابط عاشقانه رسمی و غیررسمی نیز خشونت بر زنان اعمال می‌شود ... تا این جایگاه فرودست زن در کلیت خود محفوظ بماند. بنابراین «سیستم پیچیده‌ی پلیس نامرئی» نیز دلیل مادی دارد که جز با پشتوانه‌ی قوانین و ایدئولوژی و فرهنگ مردسالارانه که در جهت خدمت به منافع طبقه‌ی حاکم بر آن جامعه است نمی‌تواند تداوم یابد.

٢- افق مبارزات زنان، رهایی از ستم و استثمار است و نه برابری با مردان!

بررسی مباحث بر سر نحوه و افق مبارزات زنان

شهاب شیخی در بحث خود در تأیید مبارزه‌ی مسلحانه‌ی زنان گفت که «باید دید از کدام جنگ حرف می‌زنیم، و کدام جنگ بد است؟ جنگ‌های تهاجمی به قصد استعمار و تهاجم، یا جنگ‌های رهایی‌بخش و مقاومت مسلحانه؟ جنگی که ما از آن حرف می‌زنیم در کدام زاویه است؟ آیا در زاویه‌ي گذشت از این وضعیت است یا بازتولید آن؟ مشروعیت این‌که چه کسی تعیین می‌کند کدام جنگ فمینیستی است، کدام خشونت‌گرا و غیرخشونت‌گرا، در دست گروه‌هایی است که خود مشروعیت ندارند و هر وقت دچار بحران اقتصادی می‌شوند، با دستاویز ساختن گروه‌هایی چون طالبان، القاعده و داعش، در واقع جنگ را تحمیل می‌کنند.» او هم‌چنین به نظریات مادرانه‌گی و عشق‌ورزی و صلح‌گرایی اشاره کرد که به زنان نسبت داده می‌شود و گفت «همیشه زن در کنار کودک به تصویر کشیده شده است تا مادری کند و عشق بورزد و این در برابر تصویری دیگر قرار می‌گیرد که زن را اسلحه به دست در حالی که مردان در پشت او هستند، نشان می‌دهند. مثل زنان کُرد کوبانی که در حال جنگ هستند.» اما او معتقد است دلیل این که در کوبانی زنان در رأس مبارزه‌اند «تفکر فمینیستی پ‌ک‌ک است که همان تفکر مادرتباری است و می‌گوید ما در تاریخ جامعه‌ای داشتیم که بدون دولت امکان سازمان‌دهی اجتماعی داشته‌اند.»

بسیاری از مردم مترقی، فعالین جنبش زنان، تشکلات و احزاب سیاسی از مبارزات عادلانه‌ی زنان کُرد در کوبانی و روژاوا استقبال کردند. علت آن این است که زنان و به طور کلی مردم این منطقه می‌خواهند از این وضعیت فاجعه‌آمیز رها شوند. به درستی مقاومت زنان کوبانی در مقابل بنیادگرایان داعش که زن‌ستیزی از مشخصه‌های اصلی‌شان است، الهام‌بخش زنان و سایر نیروهای مترقی در سراسر جهان شد. اما باید در نظر داشت که سرنوشت هر مبارزه و مقاومتی و در این‌جا مبارزه‌ی مسلحانه‌ی زنان کوبانی را نگرش حاکم بر آن تعیین می‌کند و نمی‌توان نگرش حاکم بر مبارزه‌ی مسلحانه زنان کوبانی را جدا از خط رهبری آن در نظر گرفت. در مبارزات کوبانی نگرش رهبری کننده پ‌ک‌ک نگرشی است ناسیونالیستی و نه رهایی‌بخش. در نتیجه علی‌رغم همه‌ی فداکاری‌ها و مبارزات عادلانه‌ی زنان در این منطقه این نگرش (ایدئولوژی ناسیونالیستی) به خاطر محدودتیش قادر نخواهد بود امر از بین رفتن ستم جنیستی زنان کوبانی را در دستور کار خود قرار دهد. چراکه استفاده از زنان برای رنگ و لعاب زدنِ «زنانه» به ناسیونالیسم که با ماهیت و ایدئولوژی مردانه پیش گذاشته می‌شود، نمی‌تواند تغییری اساسی در موقعیت زنان به وجود آورد.

طرح این‌که پ‌ک‌ک تفکری مادرتباری دارد و خواهان سازمان‌دهی اجتماعی است که بدون دولت باشد نیز تفکری علمی که بر واقعیت استوار باشد، نیز نمی‌باشد. باید به این موضوع توجه کرد که دلیل سازمان‌دهی بدون دولت این نبود که چون جامعه مادرتبار، در ذات خود دارای قدرت سازمان‌دهی به طور اتوماتیک بوده است در نتیجه این شکل طبیعی سازمان‌دهی جامعه است. آن‌چه که وجه تمایز دوران اولیه‌ی جامعه‌ی بشری را رقم می‌زند این است که در آن دوران ستم جنسیتی و سایر اشکال ستم و بهره‌کشی از انسان پایه‌ی مادی نداشت و نتیجتا نیاز به دولت نیز موجود نبود. تفکر فمینیستی مادرتبار پ‌ک‌ک به جای این‌که از زاویه‌ی خدمت به رهایی زنان آنان را جذب مبارزه کند، بیشتر در صدد است تا مبارزات زنان را در راستای اهداف خود یعنی ناسیونالیسم ملت کُرد، سازمان‌دهی کند.

سه سخنران زیر به طور مشخص درباره‌ی مبارزات زنان در روژاوا و شنگال صحبت کردند:

لیلا فرمان به موضوع خشونت وحشیانه‌ی داعش علیه زنان ایزدی به‌خصوص در زمینه‌ی تجاوز و فروش آنان پرداخت و افزود «زنان ایزدی در خانواده، جامعه و فرهنگ مفهوم و ارزش خاصی دارد، بنابراین تجاوز به زن ایزدی یعنی تجاوز به فرهنگ ایزدی. زنان ایزدی توسط داعش دزدیده شده و مورد تجاوز و بردگی جنسی قرار گرفتند. آن عده که نجات یافته‌اند زمانی که به جامعه بر می‌گردند با دشواری روبه‌رویند. برخی از این زنان پس از بازگشت، به جنگ علیه داعش پیوستند اما برخی خودکشی کردند.» او سپس به پیش‌رفت‌های شنگال در دوران مبارزه اشاره کرد و گفت «برای اولین‌بار در تاریخ ایزدی؛ شورای مستقل و خودگردان به وجود آمده است که از ٢٩ نفر ٩ نفر زن هستند، زنان به نیروی نظامی پیوسته‌اند، و زنانِ ایزدی شورای خودگردانیِ زنان ایزدی در شنگال را اداره می‌کنند».

روهاش شیخو در مورد مقاومت و دستاورد‌های زنان در کوبانی می‌گوید که «زن کُرد در تلاش برای توان‌مندی و مشارکت در امور سیاسی است و انقلاب روژاوا انقلاب زنان است. شرکت برابر زنان در عرصه‌های گوناگون جامعه شرط رسیدن به دمکراسی در جامعه است و اکنون حضور ٥٠ در صدی زنان در روژاوا نشان می‌دهد که زنان چقدر آزاد هستند و جامعه چقدر دمکراتیک است. زنان خواستند بگویند که ناموس‌شان مال خودشان است، نه مال کس دیگر و خودشان باید از آن محافظت کنند. زنان روژاوا توانستند سیستم برنامه‌ریزی زنانه‌ی خود را برقرار سازند و ثابت کردند سیستم برابر زنانه ـ مردانه می‌تواند به وجود آید و شدنی است. کمیته‌های گوناگونی برای زنان هست و به زنان آموزش داده می‌شود تا به حقوق و وضعیت خود و شرکت وسیع در جامعه آگاه شوند و از حقوق آن‌ها محافظت می‌کند. سیستم در روژاوا از پایین به بالا است و یک سیستم شورایی محله‌ای ـ شهری است، خواهان حزبی شدن نیست، زیرا سعی دارد همه را در کار مشارکت دهد. این سیستمی کنفدرالیسم و بسیار دمکراتیک است و زن و مرد همه در تصمیم‌گیری‌ها شرکت دارند.»

به راستی مبارزات مسلحانه و رادیکال زنان به ویژه در کوبانی شعله‌های امید را در دل تمام انقلابیون و مبارزین روشن کرد و الهام‌بخش زنانی شد که خواهان تغییر در موقعیت فرودستی خود هستند. شرکت زنان کُرد در جنگ مسلحانه نشان داد که زنان نه تنها شجاعانه و مصمم در برابر یک نیروی به غایت ارتجاعی ایستادند بلکه نقش بسیار مهمی را در تعیین سرنوشت جنگ و رهبری آن بر عهده داشتند. اما آن‌چه را که باید تأکید کنیم این است که شرکت و حضور زنان و نقش برابر در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی در امور جامعه به معنای رهایی آنان و یا دمکراتیک بودن آن جامعه نیست. این را نیز باید در نظر گرفت که زنانه بودن در «سیستم برنامه‌ریزی زنانه» بر مبنای چه معیاری است و این سیستم در خدمت به چه نیازهایی است و در نتیجه آموزش به زنان و به مردم بر چه مبنا و اصول و در چه جهتی است. آن‌چه در مبارزات رهایی‌بخش تعیین کننده است، این نیست که ما چه تعاریف و افکار مثبتی را در ذهن خود داریم، بلکه واقعیت‌ها، افق مبارزه و خط حاکم بر مبارزه است که امکان‌پذیر بودن یا نبودن آن را تعیین می‌کند.

سمیه رستم‌پور به برخی نکات درست و مهم درباره‌ی ضرورت سازمان‌دهی مستقل زنان از منظر تجربه‌ی زنان کوبانی پرداخت و گفت «مشارکت مسلحانه‌ی زنان در زمان جنگ بستری مهم برای ورود به عرصه‌ی عمومی و مشارکت سیاسی و تغییر مناسبات جنسیتی و توان‌مندی سیاسی نظامی و استقلال زنان است، اما زنان تأکید و بیانی فمینیستی از آن ارائه نمی‌دهند. یک سیستم تقسیم کار جنسی از قبل تعیین شده وجود دارد و پس از پایان مبارزه و در زمان صلح زنان دوباره به حاشیه می‌روند و موقعیت فرودستِ قبل از جنگ آن‌ها دوباره بازتولید می‌شود. اگر زنان در دوران جنگ و مبارزه نتوانند بنیان‌ها و سازمان‌دهی محکمی با اهداف خاص خود را بسازند، هیچ انقلاب و جنبشی به خودی خود این امر را میسر نخواهد کرد.» او به درستی گفت که «اکنون جنبش‌های زنان در خاورمیانه توسط دولت‌ها به نفع ان‌جی‌اوهای وابسته به دولت -که به منزله‌ی یک تور امنیتی عمل می‌کنند- به حاشیه رانده شده و سیاست‌های بازار محور و ضدفمینیستی غلبه یافته، مسایل زنان صرفا به مسایل حقوق بشری تبدیل شده، نسبت به جنبش‌های اجتماعی از پایین به بالا به مثابه‌ی بی‌نظمی، بدبینی به وجود آمده؛ و تصور غلط و خنثی از دولت در کشورهای خاورمیانه به عنوان حامی منافع عمومی شکل گرفته است.» او سپس به روژاوا و کردستان ترکیه اشاره کرد که «در آن وضع نسبت به دیگر مناطق کُردنشین متفاوت است، زیرا زنان دارای سازمان‌دهی صرفا زنانه هستند و این به تاریخ مبارزات مسلحانه آن‌ها بر می‌گردد. این زنان در عین حال در جریان مبارزاتی طولانی با مردسالاری درونی توانستند این امر را در واقع به پ‌ک‌ک تحمیل کنند که کاملا خودمختار شده و سازمان سیاسی نظامی و ارتش زنانه را تشکیل دهند. این اولین‌بار در طول تاریخ است که مشارکت سیاسی زنان به شکل یک سیستم خودگردان وارد مبارزه‌ی مسلحانه می‌شود و خود تصمیم گرفته و عمل می‌کند.» اما او در عین حال معتقد است «زنان کُرد، فمینیسم بومی خود به‌نام ژنولوژی را دارند و در صددند دانش زنانه‌ی خود را برمبنای تجربه‌ی زیستی خود بسازند؛ و هیچ وابستگی سازمانی به هیچ رهبری و یا دولتی ندارند. هرچند اکنون به دلیل داشتن سازمان‌های مربوطه نمی‌توان انتظار عقب‌گرد در دستاوردها را داشت، اما باید آن‌ها بتوانند به همین روش ادامه دهند و از حزب، رهبری اوجالان و ... گذار کنند و جریان نظری خود را نیز بسازند تا به سرنوشت جنبش‌های دیگر زنان دچار نشوند»

این نکته درست و بسیار مهمی است که زنان به یک جنبش و سازمان مستقل خود که مستقل از دولت‌ها و احزاب باشند، نیاز دارند. اما این نیز مهم است که بدانیم این سازمان‌دهی مستقل و سیستم خودگردان به چه معناست. از یک سو مهم است که بپرسیم زنان قرار است در خدمت به چه هدف و منافع چه طبقه‌ای مستقلانه تصمیم گرفته و عمل کنند و مهم است بدانیم زنان به عنوان یک گروه همه یک دست نیستند و علی‌رغم اشتراک در ستمی خاص (جنسیتی)، با تعلق داشتن به طبقات گوناگون با هم تضاد منافع دارند. از سوی دیگر نیز باید پرسید مسأله‌ی گذار زنان از «همه چیز» و «ساختن جریان نظری خود» به چه معناست؟ آیا زنان قرار است در دنیایی دیگر که بر مبنای اصول و تجارب «زنانه» است زندگی کنند؟ این «فمینیسم بومی خود» از کجا و بر مبنای کدام «تجربه‌ی زیستی آن‌ها» آمده که زنان قرار است دانش زنانه‌ی خود را بر آن مبنا بسازند؟ قدر مسلم ساخته شدن هر نظریه و تفکری بر مبنای اصول سیاسی معینی شکل می‌گیرد که به طور سیاسی و اجتماعی تعیین می‌شود. همین «ژنولوژی» که قرار است بر مبنای تجربه‌ی زیستی زنان باشد دارای خط کاملا معینی است که از قضا آن را نیز اوجالان رهبر پ‌ک‌ک فرموله کرده است! بنابراین آن‌چه که باید در نظر گرفته شود صرفا تشکیلات و نظریات مستقل داشتن نیست، بلکه این است که جریان نظری مستقل زنان چقدر واقعیت ستم بر زن را منعکس کرده و مهم‌تر این‌که، چه راه‌حلی را برای از بین بردن ستم هزاران ساله علیه زنان پیش می‌گذارد. اگر راه‌حل ریشه‌کن کردن ستم علیه زنان در دستور کار این تشکلات مستقل زنان قرار گیرد، آن‌گاه می‌توان از حزب پ‌ک‌ک و رهبری آن و هر حزب و نیروی دیگرکه دارای چنین هدفی نیستند، گذر کرد.

برنامه‌های هنری و دیگر برنامه‌ها:

این برنامه‌ها شامل معرفی هنرمندانِ هنرهای تجسمی (پگاه اورکی، سودابه گشتاسبی، مریم اشرافی، مریم هاشمی، معصومه فرجی، لیلا سالارتاش)، شعرخوانی (اشعاری زیبا از شیرین رضویان، شاداب وجدی و زیبا کرباسی)، کمدی انتقادی (طنزی ساختارشکنانه از شادی امین)، معرفی کتاب (گلرخ قبادی، شورا مکارمی، مهوش نوابی، سهبا لاجوردی، عفت ماهباز)، اجرای موسیقی (سمیه، مرجان فرساد، مریم آخوندی و گروه بانو)، نمایش فیلم (نقاشی می‌کنم، گریه نمی‌کنم؛ به کارگردانی جمشید گلمکانی) بود. هم‌چنین جایزه‌ی حامد شهیدیان در زمینه‌ی فمینیسم انتقادی، به مقاله‌ی «سعیده اسدی‌پور» به نامِ «بازنمایی هویتی و نقش آن در تبعیض جنسیتی، با نگاهی به جنبش کوبانی» اختصاص یافت.

در بخش پایانی وقت معینی به ارزیابی از کنفرانس سه روزه داده شد. یکی از فعالین سازمان زنان هشت مارس ارزیابی خود را از این کنفرانس چنین بیان کرد:

 1- به غیر از معدود افرادی سطح سخنرانی‌ها پایین بود. 2- وفادار نبودن اکثر سخنرانان به تم امسال بنیاد یعنی این‌که چرا زنان در سطح ایران، خاورمیانه و در سطح جهان امنیت ندارند و مهم‌تر پاسخ به این‌که چه باید کرد و چگونه می‌توان به آن دست یافت. ۳- سخنرانان گوناگون بر سر انواع خشونت‌ها علیه زنان در ایران و خاورمیانه اشاره کردند، بدون ربط آن به خشونت دولتی. باید این نکته را یادآوری کرد که بسیاری از فعالین جنبش زنان در ایران به درستی در رابطه با موضوع خشونت بر روی سه حلقه‌ی خشونت یعنی خشونت دولتی، خانگی و اجتماعی انگشت گذاشتند؛ و حلقه‌ي اصلی خشونت دولتی که سازمانده‌ی دو خشونت دیگر است را پیش گذاردند. یعنی خشونت سازمان‌یافته‌ی رژیم زن‌ستیز جمهوری اسلامی و این‌که بدون سرنگونی تمام و کمال این رژیم ضد‌زن، توهمی بیش نیست که فکر کنیم می‌توانیم از طریق دیگری به زدودن خشونت در زندگی زنان برسیم. 4- در رابطه با منطقه، «بهارعربی»، افغانستان و... صحبت شد، اما به‌طور مشخص از به راه اندازی جنگ و اشغال‌گری امپریالیست‌ها صحبت نشد. اگر زنان ایزدی به برده مبدل شده‌اند نتیجه‌ی مستقیم و غیرمستقیم جنگ‌های امپریالیست‌های مردسالار بوده است که به شکل‌گیری جریاناتی مثل داعش کمک کرده‌اند. 5- در پایان باید تأکید کرد که این کنفرانس موفق نبود. در مقابل این انتقاد عده‌ای کل برنامه‌ی امسال بنیاد را گامی مهم تلقی نمودند! افراد دیگری نیز مثل هر سال بر سر کم بودن وقت دخالت‌گری در مباحث، انتقاداتی را طرح کردند.

جمع بندی

کنفرانس امسال بنیاد پژوهش‌های زنان ایران در فضایی باز هم متفاوت‌تر از قبل برگزار شد. قبل از هر چیز باید گفت نه تنها عده‌ی بسیار محدودی در برنامه شرکت داشتند بلکه حضور کمِ زنان انقلابی و رادیکال، نیز «امنیت» را بر فضای آن حاکم کرده بود! عدم شرکت وسیع زنان و کم بودن زنان مبارز و مترقی به قدری چشم‌گیر بود که زیبا کرباسی قبل از شروع شعرخوانی در خطاب به برگزارکنندگان گفت «من قبلا در همین سالن در کنفرانس شرکت داشتم درحالی که مملو از جمعیت بود ... امیدوارم آن امنیتی که شما از آن حرف می‌زنید به این معنا نباشد که عده‌ای از زنان سرخ و انقلابی ما در این جا حضور نداشته باشند». بی‌شک سیاست‌ها و خط فکری حاکم بر بنیاد و هم‌چنین برخی افراد در رأس کمیته‌ی برگزارکننده که با نیروهای امپریالیستی لابی‌گری می‌کنند و در برنامه‌هایی که از سوی نهاد‌های امپریالیستی برای مردم ایران پیش می‌گذارند، شرکت می‌کنند، در این امر نقشی به سزا داشت.

از پایین بودن سطح تدارکات، برخورد سرد کمیته‌ی برگزارکننده نسبت به شرکت‌کنندگان، عدم استقبال نسل جوان و نبود یک برنامه‌ریزی مناسب در این کنفرانس که بگذریم، یک بخش مهم آن سیاست حاکم بر آن بود. در برابر جمع‌بندی یکی از فعالین سازمان زنان هشت مارس افراد کمیته به شدت اصرار داشتند که «بنیاد سیاسی نیست». فتحیه زرکش از اعضای کمیته‌ی محلی معتقد بود «بنیاد یک سازمان سیاسی نیست و باید حول تم مطلب داد و حرف زد. ابعاد مسأله‌ی صلح و امنیت وسیع است و ریشه‌ی آن خشونت است، یعنی خشونت در خانواده، جامعه، در جنگ و در صلح. اگر سرخ‌ها فکر می‌کردند که این کمیته باید سرخ باشد که بیایند، باید بگویم که ما سرخ نبوده و خط نداشتیم.» ناهید حسینی حتا در زمان انتقاد از سیاسی نبودن بحث‌ها بلافاصله گوشزد کرد که «لطفا در چارچوب تم و برنامه‌ی کنفرانس نظر دهید. کنفرانس سیاسی نیست و میکروفون جای شعار دادن نیست!» رها بحرینی می‌گوید: «روند کار بنیاد این‌طور بوده که فراخوان می‌دهد و بعد با «ذهنی سفید و بر مبنای کیفیت مطالب و جدید بودن آن»، انتخاب می‌کند نه بر مبنای خط سیاسی. اگر بحث‌های دیگر نیست به این دلیل است که ما از آن‌ها چیزی نگرفته‌ایم که با استانداردهای ما بخواند!»

اولا همان‌طور که یکی دیگر از فعالین سازمان زنان هشت مارس در بخش ارزیابی به درستی بر آن تأکید کرد همه چیز در این جهان و هر چیزی که به موضوع زنان مربوط است، سیاسی است. هر نظر و ایده‌ای بر مبنای یک سیاست و در خدمت به آن است. در این دنیا بی‌طرف وجود ندارد و این که گفته شود ما خط نداریم و سیاسی نیستیم نیز جانب‌داری از منافع و سیاست خاصی است. چگونه می‌توان ستمی را که از جانب قانون، دین، دولت و مردان به زنان اعمال می‌شود را غیرسیاسی دانست؟ چگونه می‌توان راه‌حل ریشه‌کن کردن این ستم را شعاری دانست؟ دوم این‌که اتفاقا به دلیل غلبه‌ی همین خط رفرمیستی و اصلاح‌طلبانه است که هر سال بیش از قبل شرکت و حضور زنان رادیکال و انقلابی کم و کم‌تر می‌شود. تنها و عموما افرادی برای سخنرانی شرکت می‌کنند که به طور عمده در راستا و چارچوب خط فکری محافظه‌کارانه و رفرمیستی قرار دارند.

بخش مهم دیگر محتوای مطالب بود. به جز معدود افراد، محتوای اغلب بحث‌ها ربطی به موضوع تم کنفرانس نداشت، به شدت رفرمیستی، سطحی و با کیفیت پایین بود به نحوی که به یک گزارش و در بهترین حالت «شرح رنج» زنان بسنده شد. در حالی به خشونت خانگی و اجتماعی اشاره شد، که نه تنها هیچ اشاره‌ای به خشونت دولتی، به جنایات دولت جمهوری زن‌ستیز اسلامی در ایران، و به مسببین اصلی اشغال خاورمیانه و جنگی که میلیون‌ها زن را به بردگی کشیده است، یعنی سیستم امپریالیستی مردسالار به عنوان حلقه‌ی اصلی سازمان‌د‌‌هیِ خشونت‌های خانگی و اجتماعی، نشد؛ بلکه به نوعی تأکید شد که دولت‌ها باید آستین بالا زنند و فرهنگ مردسالار «مردم» را عوض کنند.

این در حالی است که در اوضاع جهنمی و غیرقابل تحمل کنونی برای زنان مسأله، تشریح دست و پا شکسته‌ی وقایع نیست؛ بلکه ارائه‌ی راه‌کار برون رفت از این وضعیت است. مسأله سمت‌گیری در جهت و یا خلاف جهت منافع زنان، تلاش در جهت افشا و از بین بردن ریشه ستم بر زن در هر عرصه و یا تلاش در قابل تحمل نمودن فرودستی برای زنان و در نهایت کمک به تداوم وضعیت موجود است؛ و به جز این دو هیچ راه دیگری وجود ندارد. بنابراین در این راستا هر ایده، برنامه، نظر و حرکتی در خود و برای خود نیست. بلکه خواسته یا ناخواسته جانب‌دارانه بوده و بر مبنای نگرش سیاسی معینی صورت می‌گیرد و نهایتا جانب منافع طبقاتی خاصی را گرفته و در خدمت به یک عمل معین است: کمک به حفظ وضع موجود در ستم‌گری علیه زنان یا تلاش در جهت از بین بردن آن.

کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایران به دلیل نگرش سیاسی حاکم بر آن تلاشی است در متمرکز کردن نظراتی که در جهت «بهبود» موقعیت زنان در ساختار نظام حاکم قرار گیرد. به همین دلیل کنفرانس امسال بنیاد هم عمدتا هیچ خدمتی در جهت ارائه‌ی نظر و دیدگاهی که امر رسیدن زنان به صلح و امنیت واقعی را پیش گذارد، نکرد.

فعالین سازمان زنان هشت مارس شرکت کننده در کنفرانس بیناد پژوهش‌های زنان ایران در لندن