«نقش و جایگاه جنبش زنان در انقلاب»

اخگر فرزانه

وقتی از انقلاب سخن می گوییم، تحول بزرگی را مد نظر داریم که مشخصۀ اولیه اش، جابجایی قدرت میان طبقات می باشد. در پروسۀ انقلاب، طبقات معظم و دارای قدرت، پایین کشیده شده و طبقات دیگری جای آن را می گیرند. نيروهاي تولیدیِ مادیِ جامعه در مرحلۀ خاصی از رشد خود با روابط توليدی موجود، در تضاد قرار مي گيرند. اين روابط که تا زماني موجب توسعۀ روابط توليدی بودند، به موانعی در مقابل رشد آنها تبديل مي شوند و اینجاست که انقلاب صورت می گیرد؛ روابط تولیدی جدیدی را بوجود آورده و طبقۀ جدیدی را به قدرت می رساند.

چنین رویکردی که در آن تحولات بزرگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در چارچوبی طبقاتی، بررسی می کنیم، رویکرد صحیحی است؛ اما آنچه را که نباید فراموش کرد، وجود دسته بندی هایی با مطالبات و منافع مشترک، خارج از چارچوب طبقات است. اشکال مختلفی از سرکوب و ستم از سوی حکومت ها بر مردم اعمال می شود که آنان را برای مقابله با این ستم ها، گرد هم آورده و به دلیل منافع و مطالبات مشترک، در یک صف قرار می دهد. همۀ افرادی که در هریک از این صفوف قرار می گیرند، لزوما در جایگاه طبقاتی یکسانی قرار ندارند؛ ولی از آنجا که این شکلی از «ستم» است و بر تمامی آنان اعمال می شود، مبارزات آنان برای رفع این ستم، مبارزه ای بر حق و قابل دفاع است. یکی از فراگیرترین اشکال این ستم، «ستم جنسیتی» است که بر زنان، یعنی نیمی از جامعه، فارغ از جایگاه طبقاتی آنان، اعمال می شود. اگر چه اشکال مختلف ستم که حکومت ها بر اقشار مختلف به بهانه جنسیت، نژاد، قومیت، ملیت، مذهب، گرایشات جنسی و...؛ اعمال می کنند همه گی ابزارهایی در دست طبقۀ حاکم برای ایجاد نفاق و سرکوب و کنترل راحتتر جامعه هستند؛ اگر چه راه برون رفت نهایی از این تضادها هم راه حلی طبقاتی است؛ اما نمی توان ریشه دار بودن این تضادها را فارق از جایگاه طبقاتی افراد درگیر در این تضادها، از نظر دور داشت. 

وقتی ما از رفع ستم از اقلیت های ملی، سخن می گوییم، منظورمان رفع یک ستم فراطبقاتی است و از مطالبۀ رفع تبعیض و نابرابری به بهانه ملیت یا قومیت، از همه انسان ها، فارغ از جایگاه طبقاتی اشان، دفاع می کنیم. این را می توان به بسیاری دیگر از اشکال ستم در جامعه مانند ستم جنسیتی، بسط داد. 

طبقۀ کارگر و نمایندگان سیاسی آن، مدعی رفع همۀ اشکال ستم بعد از انقلاب کارگری هستند. بله، از آنجا که همۀ اشکال ستم در جامعه، ریشه در نابرابری طبقاتی دارد، رهایی واقعی از ستم در همۀ اشکال آن، تنها در جامعه بی طبقه است که ممکن می شود؛ اما برای واقعیت بخشیدن به انقلاب، طبقۀ کارگر نیاز به همراهی و وحدت با سایر اقشار زحمتکش و اقشار تحت ستم دارد. اقشاری که در تغییر شرایط موجود، با طبقۀ کارگر، منافع مشترک دارند. زنان از تمامی اشکال ستم در جامعه همراه با مردان، رنج می برند؛ اما یک بار هم به عنوان نیمی از آحاد جامعه با شناخته شدن تحت عنوان جنس دوم، مورد ستم و سرکوب قرار می گیرند. اگر چه شکل و حِدَت این ستم، به تناسب سطح عمومیِ رفاه و آزادی اجتماعی در مناطق مختلف و به نسبت جایگاه طبقاتی هر زن، متفاوت است ولی تحت هیچ شرایطی در جوامع طبقاتی موجود، نمی توان موجودیت و فراگیریِ آن را نفی کرد.

ستم مضاعفی که زنان تحمل می کنند، پتانسیل مبارزه و انگیزۀ دگرگون ساختن جامعه را در بین این نیمه از ساکنین کره زمین به شدت بالا برده است و این پتانسیل در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که ستم بر زن، در اشکال وحشیانه، عریان و افسارگسخته تری نسبت به کشورهای غربی، تحمیل می شود؛ باز هم بالاتر می باشد.

در افغانستان، در شرایطی که نیروی مرتجع و زنستیزی مثل طالبان، حکومت می کند و در قرن بیست و یکم، تلاش می کند قوانین قرون وسطی را به اجرا بگذارد؛ مستمرترین مبارزات و بالاترین مقاومت ها را، از سوی زنان شاهد هستیم. زنانی که به حکم قوانین و با زور سر نیزه های طالبان، از تحصیل علم، از اشتغال، از پوشش اختیاری، از آزادی تردد در شهر، از سفر و گشت و گذار و خلاصه از هر گونه حضور فیزیکی و عقیدتی، در سطح جامعه، محروم گشته اند؛ با جسارت فراوان در خیابان ها، در تجمعات زیرزمینی، با صدور بیانیه ها و در فعالیت های رسانه ای غیر رسمی و فضای مجازی؛ مقابل حکومت مرتجع و زنستیز طالبان، مقابل امپریالیست های به قدرت رساننده و حمایت کنندۀ طالبان و مقابل لابی های خائنی که تلاش در سفید نمایی جنایات این حکومت و رسمیت بخشی حاکمیت آنان دارند؛ تمام قد ایستاده اند. ابعاد غیر قابل تصورِ ستم جنسیتی که بر این زنان تحمیل می شود، آن هم در دوره ای که با رشد تکنولوژی و دسترسی همگانی به رسانه ها و فضای مجازی، نمی توان جلوی بالا رفتن بینش زنان را گرفت، پتانسیل مبارزاتی آنان را به شدت بالا برده است!

در ایران هم زنان که همواره در طول تاریخ، جنس دوم شناخته شده و ممانعت ها و محدودیت های فراوان، هم از طریق ابزارهای حکومتی و هم از طریق تفکرات ارتجاعی و مردسالارانۀ مورد حمایت این حکومت ها، بر آنان تحمیل شده است؛ با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، با ابعاد عریان تری از خشونت و نابرابری جنسی مواجه شدند. این زنان که در قیام برای سرنگونی نظام پادشاهی، سهم بسزایی بازی کرده بودند، خلاف انتظار خود بعد از سرنگونی شاه، با یورش وحشیانۀ تازه به قدرت رسیدگان، علیه خود مواجه شدند.

اما قیام ۵۷ برای زنان یک نکته مثبت هم به همراه داشت و آن تجربۀ مبارزات وسیع توده ای و بالا رفتن اعتماد به نفس آنان در سهم گیری برای تغییرات اجتماعی و سیاسی بود. اگر چه مبارزات سیاسی و اجتماعی زنان، قدمت تاریخی دارد و در دهه های ۴٠ و۵٠، بسیاری از زنان انقلابی در مبارزه سیاسی علیه نظام شاه، کشته، زخمی، شکنجه و زندانی شدند؛ ولی شرکت زنان در مقیاس میلیونی در قیام ۵۷، کیفیت دیگری بود و تجربۀ مبارزه را بسیار توده ای تر نمود. به همین دلیل هم بود که اولین یورش های حکومت خمینی به حقوق زنان و اجباری کردن حجاب، با مقاومت گسترده زنان مواجه شده، موقتا شکست خورد و حکومت را ناگزیر به یک عقب گرد دو ساله نمود. حکومت جمهوری اسلامی اما، از آنجا که  که خود را حامل ایدئولوژی مذهبی اسلامی معرفی کرده بود، برای نمایشِ به ثبات رسیدن خود، نیاز داشت که تصویر تازه ای از جامعه به جهانیان ارائه دهد؛ می بایست قبل از هر چیز، با استقرار حکم حجاب اجباری و به دنبال آن ده ها قانون سرکوبگرانه دیگر، در عین اینکه هویت اسلامی خود را به نمایش می گذارد، این نیمه از افراد جامعه را تحت کنترل خود نشان داده و با سرکوب آنان، راه استقرار حکومت فاشیستی خود را هموار تر سازد.

اما هم در افغانستان، به ویژه در دورۀ دوم تفویض قدرت از سوی امپریالیست ها به طالبان و هم در ایران، تحت حکومت جمهوری اسلامی، این به بند کشیدنِ زنان برای حکومت به سادگی میسر نشد و با چالش فراوانی همراه بوده و هست. زنان به دلیل ممارست در مبارزه با ستم لاینقطعِ جنسیتی از سوی این حکومت ها، بسیار آبدیده شده اند. قیام ژینا نشان داد که زنان علاوه بر نقش موثر و تعیین کننده در مبارزات اقشار و گروه های مختلف، به عنوان «جنسیت تحت ستم» چه نقش ویژه ای می توانند دررهبری و در به ثمر رساندن مبارزات و انقلاب طبقاتی ایفا کنند. مبارزات پی گیر زنان، بسیاری از معضلات اجتماعی را به عنوان عرصه های مبارزات مردمی، مطرح کرد و به نگرش های ارتجاعی حاکم در جامعه به درجاتی ضربه زد. برای اولین بار این واقعیت، حداقل در بین اقشاری از جامعه، گسترده شد که «رهایی زن، رهایی جامعه است» و حمایت از مبارزات زنان نه از سر بزرگواری و گرفتن دستِ «موجود ضعیف»، بلکه برای نهادینه کردن یک حق همگانی، یعنی «عدالت و برابری» برای آحاد جامعه است. برای اولین بار همبستگی با ملیت های تحت ستم و همبستگی و حمایت ملیت های مختلف از یکدیگر، در سطحی توده ای، مطرح شد و در شعارها منعکس گردید. برای اولین بار حمایت کارگران نهادهای مختلف تولیدی و صنعتی از اعتصابات و اعتراضات یکدیگر، عمومیت یافت. برای اولین بار در سطحی گسترده به حقوق اقلیت های جنسی و جنسیتی پرداخته شد و تلنگری به افکار جزم گرای جامعه علیه آنان زده شد و... .

بها ندادن به این پتانسیل بالا و به این قدرت انفجاری، خیانت است به امر انقلاب. نیروهای ارتجاعی، در تمام جهان و از آن جمله در افغانستان و ایران، برای تحت کنترل خود در آوردن این  نیروی عظیم، خیز برداشته و از در و دیوار هجوم آورده اند. در افغانستان، ان جی او ها و لابی گران طالبان، در رقابت با یکدیگر، یک به یک سازمان های «حقوق بشری» و ارگان های مختلف سازمان ملل و پارلمان های امپریالیستی را در می نوردند تا با قول و قرار در همراه ساختن زنان با پروژه های بورژوایی، سرسپردگی خود را به اثبات رسانده و بتوانند بودجه هایی که برای به انحراف کشیدن مبارزات زنان، تخصیص داده شده را از آنِ خود سازند. بتوانند افکار زنان را از این واقعیت که: «طالبان که جهنمی برای زندگی زنان در افغانستان مهیا ساخته، همان حکومتی است که به دست امپریالیست ها، به سرکردگی آمریکا، براریکۀ قدرت تکیه زده و تحت حمایت همین نیروها، در قدرت باقی مانده است»؛ منحرف ساخته و مبارزات آنان را به گدایی مطالبات خود از همین امپریالیست های حامی طالبان، تقلیل دهند!

در ایران هم در تمامی دوران حکومت جمهوری اسلامی، شاهد این خیزِ ارتجاعی برای غصب نیرو و پتانسیل جنبش زنان، بوده ایم. از فمینیست های اسلامی و حکومتی، لیبرال ها و اصلاح طلبان تحت اسامی مختلف گرفته تا مجاهدین و سلطنت طلبان و سایر مزدوران امپریالیست ها، همه گی نیروهایی هستند که برای به انحراف بردن مبارزات زنان، از هیچ عملی فروگذار نکرده و نخواهند کرد. هر روز با شعار و ترفندی تازه، تلاش می کنند پیشینۀ رسوا و زنستیزانۀ خود را بپوشانند و به زنان بقبولانند که الگوی ایده آل برای زندگی و آزادیِ زنان را تنها در چارچوب جامعه سرمایه داری می توانند پیدا کنند.

از توانایی ها و پتانسیل مبارزاتی زنان سخن گفتیم ولی به نقاط ضعف این مبارزات و دلایل محدودیت دستاوردهای آن کمتر پرداختیم. همانطور که اشاره شد، جنبش زنان، مانند هر جنبش دیگر، آماج حملات ایدئولوژیک سرمایه داری به اشکال و انحاء مختلف می باشد و به همین دلیل دچار پراکندگی است؛ یا اصولا فاقد تشکیلات است و یا اگر تشکیلاتی هم دارد، در بسیاری از مواقع به انحرافات فکری بورژوایی آغشته است. متشکل شدن زنان حول یک ایدئولوژی انقلابی و رهایی بخش، برآیند مبارزات آنان را نه تنها به لحاظ کمی ارتقا می دهد و مانع از پراکنده کاری و هدر رفتن نیرو می شود، بلکه آسیب پذیری آن را در مقابل ایدئولوژی های ارتجاعی تقلیل داده و شانس کیفیت بالاتری را در مبارزه تامین می نماید.

وظیفۀ جنبش کارگری که تجربۀ تاریخی تشکلات انقلابی را با خود حمل می کند، تاثیرگذاری روی مبارزات زنان برای  متشکل شدن و جهت گیری های انقلابی است. با سمت گیری درست جنبش زنان، آن بخش از این نیرو، که اگر در آغوش بورژوازی رها می شد، می توانست مقابل انقلاب بایستند، حالا در صف انقلاب می ایستند و این دستاوردی غیر قابل چشم پوشی است. اما پرولتاریای آگاه و انقلابی برای موفقیت در این راه باید در رابطه با عملکرد تاریخی خود یک بازنگری داشته باشد. تا زمانی که جنبش کارگری، ستم جنسیتی را به عنوان ستمی که بر بزرگترین گروه انسانی در جهان تحمیل می شود، یعنی بر نیمی از جامعه، به رسمیت نشناسد و خواستِ ریشه کن کردنِ ستمِ جنسیتی را به عنوان خواستۀ یک «جنسیت»، برحق نشمرده و برای تحقق آن در کنار زنان، مبارزه نکند و یا این مبارزه را به بعد از انقلاب سوسیالیستی موکول نماید؛ شانسی برای تأثیرگذاری بر این جنبش و سمت و سوی انقلابی دادن به آن، نخواهد داشت و یکی از بزرگترین هم پیمانان خود را برای ایجاد یک حزب کمونیست واقعی و پیروزی انقلاب سوسیالیستی از دست خواهد داد. بورژوازی دقیقا همانجاهایی فرصت جولان دادن می یابد و قدرت می گیرد که طبقۀ کارگر کم کاری کرده و میدان را برای دشمن خالی کرده است! اگر پرولتاری آگاه و انقلابی، نخواهد و یا نتواند به ایجاد تشکلات انقلابی زنان یاری رساند و خواسته های زنان را طرح کند، اساسا نمی تواند سوسیالیسمی در کار باشد و اگر هم سوسیالیسمی بوجود آید، شکست خواهد خورد. بدون هیچ شکی ستم بر زن ریشه های طبقاتی داشته و ریشه کن کردن آن هم منوط میشود به راه حل طبقاتی انقلابی، ولی نه مطابق فرمول های ذهنی که ستم بر زن را محدود به زنان زحمتکش می کنند.

«تحول اعصار تاریخی، همواره با پیشرفت در امر آزادی زنان میتواند تعیین گردد. چرا که در اینجا، یعنی در رابطه زن و مرد است که رابطه ضعیف و قوی و پیروزی طبیعت انسان بر قساوت، از همه جا آشکارتر است. آزادی زنان معیار سنجش آزادی جامعه است.» مـارکـس: "خانواده مقدس"

وقتی مارکس در اینجا بر جملۀ معروف شارل فوریه که آزادی زنان را معیار سنجش آزادی جامعه می خواند، تأکید می کند؛ منظورش تنها رهایی و آزادی زنان زحمتکش نیست، بلکه از رهایی نیمی از جامعه از ستمی که به واسطۀ جنسیتشان بر آنان تحمیل شده، سخن می گوید و آن را شرطِ تحول تاریخی می خواند.

هم زمان با ظهور مالكيت خصوصی بر ابزار توليد، زن نيز به جايگاه فرودست نسبت به مرد سقوط كرد و مرد، مالك زن شد. مبارزه عليه فرودستی زنان، نهايتا مبارزه عليه مالكيت خصوصی است و بدون محو مالكيت خصوصی هم نمی توان شرايط فرودستی زنان را كاملا از ميان برد. ميان ايندو جنبه از مساله، رابطه ای ديالكتيكی موجود است.

جنبش زنان و جنبش کارگری، با تإثیر متقابل به روی یکدیگر است که می توانند سطح مبارزاتی خود را ارتقا داده و دستیابی  به مطالبات خود را ممکن سازند. به همین دلیل است که یکی از وظایف جنبش های انقلابیِ زنان هم، تاثیر گذاری روی جنبش کارگری است. مردان، از آنجا که منافع کوتاه مدت و جلوی چشمِ خود را در تداوم مردسالاری حاکم در جهان و در نتیجه در تضاد با منافع زنان می بینند، شانس کمتری برای درک منافع واقعی خود و حقانیتِ عدالت اجتماعی دارند؛ و مردان طبقۀ کارگر هم از این قاعده مستثنا نیستند. مبارزات زنان در دهه های گذشته در جهان توانست به افکار جزمی که در جنبش های انقلابی حاکم بود و مسئلۀ مبارزه با ستم بر زن را به بعد از انقلاب کارگری موکول می کرد، ضرباتی وارد کند. این همان وظیفه ای است که جنبش زنان در قبالِ جنبش کارگری، بر عهده داشته و دارد؛ وظیفه ای که در انجام آن گام هایی هم برداشته است. چگونه می توان از مرد و زنِ کارگری که خود هنوز به شدت تحت تأثیر افکار مردسالارانه هستند، توقع داشت انقلابی را رقم بزنند که مدعی رفعِ هر گونه ستم و نابرابری است. تداوم مبارزات زنان در ایران، به ویژه از زمان قدرت گیری جمهوری اسلامی، توانست حقانیت این مبارزه را حداقل در بین کارگران و روشنفکران، به ثبوت برساند و نقش زنان در هدایت و رهبری بسیاری از مبارزات در قیام ژینا را به رسمیت بشناسند.

تاریخ مبارزات کارگری در ایران، چندین دهه قدمت دارد، اما این مبارزات هم مانند اغلب مبارزات جاری در جامعه، از نبود تشکلات منسجم و سراسری رنج می برد و از سوی دیگر مانند مبارزات کارگری در اغلب نقاط جهان، نهایتا در گرداب مبارزات اکونومیستی و سندیکایی دور می زند و به ندرت وارد سمت گیری های سیاسی بر پایۀ تئوری انقلابی می گردد و به این ترتیب نمی تواند به یکی از مهمترین وظایف خود که همانا ارتقا و تکامل تئوری انقلاب است، با یک رویکرد جمعی و به شکل عمیق بپردازد. تئوری انقلابی که مهمترین ابزار انقلاب است، نمی تواند یک سند دگم، ایستا و مناسب برای همۀ اعصار باشد و ضمن حفظ جهت گیری های اصولی خود، نیاز دارد که با تحلیل علمی از تجربیات و دانش مبارزاتی زنان و سایر اقشار، هر روز متکامل تر شده و با تحلیل مشخص از شرایط مشخص، بتواند تمامی متحدان انقلاب را در کنار یکدیگر قرار داده و صف قدرتمندی را برای ساختن جهانی عاری از ستم و استثمار، تشکیل دهد.

خیزش ژینا، تجربۀ عملی بسیار خوبی بود که تأثیرات و نقش اساسی مبارزات زنان که سیاسی تر از سایر اشکال مبارزه، به میدان آمدند را در ارتقا نسبیِ سطح مبارزات، چه در بین خود زنان و چه در مبارزات سایر اقشار و گروه ها نشان داد. زنانی که بیش از چهار دهه، با حجاب اجباری و اشکال مختلف ستم بر زن، مستمرا مبارزه کردند، توانستند بر بستر نارضایتی عمومی از شرایط اسفبار و فزایندۀ فقر، تبعیض، سرکوب و اختناق در جامعه، مهر خود را در پیش قراولی این قیام بکوبند و بعد از سال ها در فضایی که سخن از «انقلاب» با تبلیغات نیروهای مرتجع و بورژوا، به تابویی بدل شده بود، خواست و شعارِ«انقلاب» را اگرچه در مفاهیمی نه چندان عمیق، به خواستی فراگیر بدل سازند. شعار «زن، زندگی، آزادی» که شعار مرکزی این خیزش بود با وجودی که محدودیت های خود را داشت، اما به عنوان شعاری زنانه، به سرعت فراگیر شد و پیام همبستگی ملل تحت ستمِ کرد، بلوچ، آذری، ترکمن و... را با خود آورد. مطالبات ملیت های مختلف را به سطح جامعه کشید و انشقاق بین ملیت ها را به عنوان توطئه  و دستاویز حکومت، نقد و افشا نمود. ستم بر اقلیت های جنسی و جنسیتی را از زیر خاکستر سکوت بیرون کشید و از مطالبات آنان حمایت کرد. توطئه های مرتجعین درون حکومت و خارج از حکومت، مرتجعین درون مرزی و خارج نشین را بر ملا ساخت و بحث ها و شعارهای روشنگرانه بسیاری را فراگیر ساخت. مبارزات کارگری، مبارزات معلمین، بازنشستگان، دانشجویان، هنرمندان و سایر اقشار جامعه را رادیکال تر کرده و به همبستگی سراسری ستمدیدگان یاری رساند.

اگر چه خیزش ژینا توانست هسته های کوچکی از تشکلات مترقی را در بین اقشار مختلف و از آن جمله در بین زنان، در شهرهای مختلف ایجاد کند، اما همچنان عدم وجود تشکلات فراگیر، منسجم و انقلابی، بزرگترین ضعف این جنبش بوده و به همین علت، علی رغم مبارزات بی دریغ و گستردۀ زنان، بخش بزرگی از این نیروی مبارزاتی هدر می رود. خیزش زنان در کشور، موفقیت های خود را مدیون جسارت و استمرار مبارزاتش است و نقطۀ ضعف اش، پراکندگی و عدم تشکلات و رهبری انقلابی است.

وظیفۀ جنبش انقلابی زنان، تلاش برای فراگیرتر کردن مبارزات و همزمان، ایجاد هسته ها و تشکلات انقلابی است که بتواند با اتکا به استراتژی انقلابی، این نیروی مبارزاتی را در اتخاذ تاکتیک ها، شعارها و جهت گیری های صحیح یاری رساند و با ممانعت از زیگزال رفتن آن، قدرت عظیمِ و انفجاری مبارزات آنان را در جهت رها ساختن زنان و سایر اقشار جامعه، آزاد نماید. برای مثال، در تکامل شعار «زن، زندگی، آزادی»، شعار انقلابی تر و جهت دار ترِ «زن، انقلاب، رهایی» از سوی سازمان زنان هشت مارس، به عنوان یک سازمان انقلابی و متشکل زنان ایران و افغانستان، به میان گذاشته شد. شعاری که در برخی از شهرهای ایران، در دیوار نویسی ها و بیانیه ها منعکس شد.  

بدون مبارزه همه جانبه علیه کلیه روابط ستمگرانه، تغییر شیوه تولید و از میان بردن استثمار ممکن نیست. هیچ رابطه استثماری در تاریخ بشر موجود نبوده و نیست که از دل شبکه ای از روابط اجتماعی ستمگرانه به پیش نرفته باشد.  بنابراین همانطور که رهايی واقعی زنان بدون كمونيسم ممکن نمی باشد، كمونيسم هم بدون مبارزه مستمر برای رهایی زنان، ایجاد نخواهد شد.

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره ۶١

آوریل ۲٠۲۴ – فروردین ١۴٠٣