گفتگوهای بياد ماندنی از راهپيمايی کارزار زنان

گفتگوهای بياد ماندنی از راهپيمايی کارزار زنان

بخش اول: شروع ـ روز 4مارس2006 فرانکفورت (آلمان)

رزا روشن

 

در این سلسله مقالات از منظر طنز به جنبه های گوناگون جنبش کمونیستی و چپ می پردازم. به اميد آنکه این مقاله فعلا بتواند به بحث و نه جدل (در مورد دلايل رابطه ی کارد و پنیری جنبش کمونيستی با جنبش فمنیستی) دامن زند!


رزا: خودتان را معرفی کنید.

من پویان هستم. راستش اومدم ببنیم اگر این خانمها کارشان گرفت. ما همین برنامه را در روز اول ماه مه پیاده کنیم. اسمش هم که کپی رایت نداره می ذاریم "کارزار کارگران علیه قوانین مرد ستیز جمهوری اسلامی".

مخلص شما.

 

رزا:خودتان را معرفی کنید.

من اینجا با اسم مستعارم هستم. آن را هم نمی گم. چون یکجوری معنی اش به فارسی فاضلاب میشه. آمدم اينجا ببینم چند نفر می آیند. شرط بسته بودم اگر از 6 عدد(تعداد انگشتان دستم) بیشتر بشه، از این به بعد پاکت روی سر از خانه بیرون برم.الان هم دارم این فمنیستهای ضد طبقه رو کیش می کنم، مثل مرغ. اینها از دیکتاتوری پرولتاریا هیچی سرشان نمی شود، آقا، خانم، دوجنسی، همجنسگرا...

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

من رودا هستم. راستش فکر می کنم آذر اشتباه فکر می کنه که می گه:" این کارزارامسال دومین حرکت تاریخی زنان است."حرکت اول تاريخی سال 57 در ايران بود. قبول. این حرکت کارزاراما خارج از کشوريه،  يک باتوم هم به کمرش نخورده... مخالفم اين حرکت را تاريخی بگيم. تاريخی حرکت پارسال در پارک لاله بود. حرکت امسال در پارک دانشجو تاريخی ترين بود، سال بعدش هم تر ترين و ... کلا بهتره اين گنده گويی ها را برای اکسيون های درون مرزی رزرو کنيم.

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- ها؟ آهان من از هلند آمدم.

رزا: آمدی در راهپیمایی شرکت کنی؟

 - هان؟ نه رفیق من آمدم ماشین ها را پنچر کنم. به تشکیلات قول دادم نذارم  یک نفر از این زنای بورژوا پاش به هلند برسد.

رزا: آیا این کار را در رقابت با اکسیون خودتان در هلند می کنيد؟

-  هان؟ نه برنامه خاصی در هلند نداریم. تنها از روی چشم و هم چشمی يه. منظورم سکتاریستی يه.

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من، من خودم هستم.

رزا: اعتقاد دارین این راهپیمایی....

- نه من اعتقادم به نرخ روزه.

رزا: خوب این راهپیمایی به نرخ روز نیست؟

- چرا، ولی خوب من مخالفم که بره جلو دادگاه لاهه و از امپریالیستها چیزی بخواد.

رزا: ولی اونا که ضد امپریالیست هستند و دادگاه لاهه را هم افشا کردند؟

- آره می دونم ولی خوب خیلی بد شد، کاشکی می رفتن از لاهه یک تقاضاهایی می کردن تا حرفهای من درست از آب در بیاد.  با این کارشون منو سنگ رو یخ کردن. همه نوشته های من علیه این راهپیمایی در مورد این بود که این زنا به نهادهای امپریالیستی چشم دارند. حالا برای اینکه منو کنفت کنن رفتند جلو لاهه هرچی فحش داشتن دادن به این دادگاه بین المللی. حتی یک دادخواست هم به لاهه نفرستادن. حالا فهمیدی چرا من تو این راهپیمایی شرکت نمی کنم. واقعا باید این زنا برن از خجالت بمیرند!

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- عجب! من به معرفی احتیاج دارم؟

رزا: شرکت کننده هستيد یا مخالفید؟

- هاهاها...یاین! راستش اومدم یک ماچ و روبوسی بکنم، چند تا سقلمه هم به رفقای عزیزم بزنم. اعلامیه برنامه امشب خودمونو که پخش کردم، چریکی می زنم به چاک.

رزا: با اهداف این راهپیمایی مخالفید؟

- یاین.  ولی دیگی که برا من نجوشه بهتره سر سگ توش بجوشه!

 

رزا: خودتان را معرفی کنيد.

- خانم جان من از افغانستان هستم. نام نفيسه. شنيدم کنسرت خيابانی ست. آمدم ببينم. اما نمی خواهم حرکت ايرانيها را تبليغ کنم. چون هيچوقت کار سياسی بزرگی نکردند. لاف ميزنند.

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من زحمتکشم. اومدم مهر خودم را به این راهپیمایی بزنم.

رزا: چطوری این کار ر ا می خواهید انجام دهید.

- عده ای از کاک ها را با خودم آوردم با کلی پلاکارد. البته شعارها کوچیک و اسم تشکیلات را بزرگ نوشتیم. هوا هم با ما یار است! قراره روی چترها  هم در لاهه اسم سازمان را بزرگ، بزرگ بنویسیم، بالاخره همه در بارون چتر ميخوان. اینجوری با زرنگی مهر خودمون  به این تظاهرات می زنیم.

رزا: نمی ترسید خانومها عصبانی شوند؟

- نه من هم صدام خوبه، هم خوب کردی می رقصم و تا حالا هم کسی به من گیر نداده!

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من پدر بچه هایم هستم و شوهر زنم. خانوم و بچه ها دارند در یک حرکت مشکوک شرکت می کنند. هرچه گفتم در جهت سوسیالیسم تلاش کنید، علیه سرمایه داری مبارزه کنید، به خرج شان نمی رود. گفتم فمنیستها مسئله زن را مسئله جنسی می دانند! مردان را از زنان جدا می کنند، خانواده ها را از هم می پاشند، فایده نداشت. به هر حال گفتم خودم هم باشم زن و بچه را از راه بدر نکنند. مبارزه طبقاتی را فرا طبقاتی نکنند.

- رفیق جان تساوی کامل تنها در سوسیالیسمه که اون را هم طبقه کارگر کردستان و خلقها بوجود میارن و بقیه اش هم همه کشکه.

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من ناصرهستم. فعال جنبش لغو کار مزدي.

رزا: از آمريکا آمديد؟

آره .از آمریکا اومدم بگم "مسئله اینها مشکل اصلی شان این فمنیستها رفع تبعیض جنسیتی میان آقای بوش و خانوم رایس است. همانطور که می دانید این دو بشریت را به آتش کشیدند، آیا این کار درست است که اساس طبقاتی تبعیضات جنسی و ریشه آن را فراموش کنیم؟ این برنامه ریزی بورژوازی بین المللی است که از همان اول قرن بیستم نمایندگان چپ دمکراسی و دلباختگان چپ نمای پست مدرنیست شروع کرده اند به رفیق« مارکس» گیر داده اند که «مرد محور» بوده. این خیلی چندش آور است."

رزا: اما کارزار زنان هم عليه ستم و استثمار هست؟!در ضمن شما چرا از آکسيونهای کارگری دفاع می کنيد ولی نه فقط از ما دفاع نمی کنید مرتب هم گیر می دین به ما.

- توجه کنيد: در اين آکسيون که زنانه و بورژوائيه ازکلمه کارگر بندرت استفاده شده. بريد از اين آکسيون شرکت واحد ياد بگيريد.100 بار در قطعنامه شون از لغت کارگر استفاده کردند، مثل شما هی زن، زن راه نينداختند!

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من بهرنگ هستم اومدم به آقای بالایی بگم« مارکس» در جمعبندی اش از کمون پاریس، که تاریخی هم خيلی بوده، اصلا بروی مبارک نیاورده که کمون پاریس بعنوان یک حکومت کارگری حق رای به زنان نداد. حالا چه برسه به سقط جنین، که احتمالا موافق هم نبوده ! اينجا آمدم و دنبال رفیق اشرف می گردم که درگوشی بهش بگم رفیق اشرف: زنها پشت در انترناسیونال اول و دوم، پوتین های رفقاشون را جفت می کردند، حق عضویت هم بیچاره ها نداشتند.

رزا: رفیق بهرنگ آیا فکر نمی کنی که مشکل زنان در برقراری سوسیالیسم حل خواهد شد؟

- بهرنگ: نه اصلا. مالکیت مرد بر زن مبارزه آگاهگرانه می خواهد. الکی که نیست!

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من رفیق اسکویی نویسنده دائم فاضلاب اینترنتی هستم.

رزا: رفیق از چشمهاتون بجای اشک خون می باره!

- بله می بینید که برای قتل زود رس رفیق «میلوسویچ» زیاد زار زدم. شنیدم این زنای کارزاری آدمها را مجانی به لاهه می برند. باید بروم لاهه و از آلت تناسلی رفیق قالب برداری کنم. این آلت  باید در تاریخ ثبت شود. هرچه باشد رفیق دستور تجاوز به ضعیفه های مسلمونو  داد، که در نوع خودش بی نظیر بود. یک آدم اینقدر ضد امپریالیسم باشه و اثری از آلتش نمونه! حیف نیست!

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من هما هستم و امیدوارم اینجا جنگ صلیبی علیه مسلمونا راه نیفته.

این همان چیزی است که می خوام جلوش را بگیرم. "جنگ باید علیه مذهب در قدرت بویژه قدرت سیاسی باشه.

دشمن اصلی هم غارتگران بین الملللی هستند."

رزا: هما جان کارزاری ها هم ضد قوانین اسلامی در ایران هستند و نه ضد مسلمونا. اینها ضد جمهوری اسلامی یعنی اسلام در قدرتند.

- دیدی گفتم اینها با همین اسلام اسلام می خوان جنگ صلیبی راه بندازن.

رزا: خوب چکار کنند این کارزاریها باید بگند جمهوری اسلامی. خوب اسم این رژيم جمهوری اسلامی است و قوانین را هم خودشون گفتند: قوانین مجازات های اسلامی. نمی تونند که این اسمها را نیارند؟! تازه ببين مسلمون هم داريم اينجا، خانم نوال السعدی هم اعلام حمايت کرده، راوا هم حمايت کرد و ...

- خوب می تونند بجای اسلامی چند تا نقطه(...) بذارن. اونجوری منهم خیالم راحت میشه و میام.

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- شير خواهر سلام.سازمان برون مرزی ما گفته از این کارزار حمایت کنید. من هم از نزدیک اومدم تا با این زنای شیر بخصوص گیسو آشنا شوم و یک سی دی کارزار برای آرشیو تهیه کنم.

- من اینجور که تا حالا که شمردم صد و هفتاد نفر هستیم. تا الان البته. با اين دو اتوبوس جديد ميشه 171، 172، ...

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

رزا: ای وای نه. می شناسمتون چطوری جرات کردید با این همه محاسن اینجا بیائید.

بصیر: راستش گفتند هنرمندان "ولکام" هستند. در اعلامیه ها هم چیزی راجع به محاسن نگفته بودند. تنها ریش و سبیل روی پرچم ها ممنوع است. من هم در اسکورت هنرمندان دیگر بخصوص خانوما اینجا هستم نگران نيستم، پارتی دارم.

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من توفانی هستم و اومدم گردباد راه بیاندازم. می گویند ما یک تشکیلات دونفری بیشتر نیستیم. خودتان بشمرید سه نفری اومدیم. آخرش هم قراره یک گزارش صد صفحه ای بدیم. روح رفیق استالین شاد. اگر بتونم تمام شعر کارزار را تفسیر می کنم تا آنها هم که نفهمیدند و از شعر و شاعری سر در نمی آورند شیر فهم شوند.

- رفيق "مبارزه برای تحقق حقوق زنان، زنانی که مادران فردا خواهند بود از مبارزه عليه صهيونيسم، امپرياليسم، کسموپلتيسم، سوسياليسم، ناسيوناليسم، کمونيسم، خصوصا آنارشيسم و فمنيسم که خيلی ارتجاعی ست دور نيست.

رزا: رفيق خيلی از زنان اينجا مادران آينده نيستند. اينو چی می گيد؟!

- گردباد: بعله داشتم شعار ميدادم که وحدت زنان و مردان برای رفع ستم ناشی از فرهنگ مردسالارانه. بعله. پدران و برادران، عمويان و بزرگان را نيز بايد به ميدان کشيد. ببينيد شما يکبار هم که شده شعر کارزار را دوباره دقيق بخوانيد. اين شعر بواقع همان برنامه توفانی حزب ما هست. اصلا خود خودشه. وقتی ميگه هان اينک وقت کارزار است يعنی هان اينک وقت توفان است. يا وقتی لاهوتی ميگه هان اينک وقت انقلاب است......

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- من؟ من فدای شما بشم. این زنان «افتخار» ما هستند. من هم خودم یک روز زن بودم، مادر بودم، خواهر بودم، همسری صادق بودم، زن کارگر بودم. پوستم خشن، گیسوانم بد بو، در دستم تفنگ، دست دیگر فشنگ، پا به پای رفیقان در کوه و کمر دشمن را نشانه می رفتم.....

رزا: شرکت کننده هستید یا ....

- نه رفیق من جلوی بانک ملی سابق بودم. آنجا هر آخر هفته اکسيون ايستاده می زاريم. در اعتراض به دستگيری در ايران، کشتار، جشن سياهکل، چهارشنبه سوری ، نوروز، گرما، عروسی، نومزدی، غربت، سرما. من همانجور که در اکسيون ايستاده وایساده بودم. واسه خاطر روز 8 مارس و از مطالبات صنفی روفقا کارگران زن، زحمتکش و چيريک داشتم جلوی اين بانک ملی سابق دفاع ميکردم...

 

رزا: رفيق پس بقيه مطالبات زنها چی؟

- فدای شما: به ما گفتند باقيش بورژواييه و واسه بقيه اش که ديگه صنفی نيست و سياسيه وبه ما ربطی نداره، زنای بورژوا قراره برن لاهه.

- به هرحال داشتم جلوی بانک ملی سابق همانطور ايستاده تو اکسيون وایساده اين پا آن پا ميکردم و سيب زمينی های ديزيمو چنگ ميزدم که موبايلم سرود "رود" رو پخش کرد. يکی از رفقای جدا شده 19 بهمنی بود که زياد ازش خوشم هم نمياد. ولی قديما مسئول تدارکات بود و چربترين لقمه ها رو واسه من سوا ميکرد. گفت فدای شما بشم من. بعله گفت: مبادا با اين گوشتکوب مبارزه طبقاتی يهو توی سر اين زنای کارزاری بزني. اینها می گویند "مرگ بر جمهوری اسلامی"

- گفتم  اینو که الان همه می گند.

رفیقم گفتم: نه بعدش می گویند «جلاد ننگت باد».  برق از سبیل هایم در رفت. توده ها دارند شعار سازمان منو می دهند! به رفیقم گفتم اگه این جریان همان دیزی دروازه غار خودمونه، چرا اسمشو چلوکباب گذاشتند؟ گفت اسمو ول کن محتوا را بچسب. گفت: مگر اسم ما به محتوامون ميخوره؟ چيريک فدايی خلق. حالا کدام فدايي، فدايی کی و چي؟ کدوم خلق از خلقای ايران، کرد، ترک، عرب، بلوچ...گفتم آخه اینها همون زنای مکش مرگ مای بالا شهرند. گفت ای با با چکار داری. از دستشون در رفته. توده ها بلند شدند، رفتند سفارت را بگیرند، همین روزا ست که یک پست و مقامی به ما بدند. می گند قراره سرود انترناسیونال پخش کنند. پاشو،پاشو گیوه ها تو پا کن و اون تفنگتو هم یک برقی بنداز.

- کدوم تفنگ؟ تو که خوب ميدونی از دوره رفيق احمدزاده تا الان زنگار بسته. گفت دير نيست دور نيست. زنگارشو بيگير. توده ها منتظر پيشگامند، جلو سفارت زير پاشون علف در اومده. برو همان اول صف جلوی جلو يک عکس بگير.

رزا: رفیق خوب کردید آمدید. اما اگر عکس می خواهید بگیرید، توجه داشته باشید آن گوشتکوب را بجای تفنگ ورداشتید آوردید تظاهرات!

 

رزا: لطفا خودتون را معرفی کنید.

- من لیلاهستم، برا سخنرانی اومد م هلند. دانش هستم.

رزا: شما می خواهید در راهپیمایی شرکت کنید؟

لیلا: من طرفدار جنبش زنان ضد سرمایه داری هستم ولی این کارزاری ها هم شعارهاشون خوبه!

رزا: چرا رسما از راهپیمایی دفاع نمی کنید؟

لیلا: چون مطمئن نبودم شما کارزارید یا امضازار!

رزا: حالا مطمئن شدید؟

لیلا: آره ولی واسه امضا کردن خیلی دیره.

رزا: نه دوست عزیز ماهی رو هرموقع از آب بگیری تازه است تازه لیلا پرنیان گفت این راهپیمایی یک قدم از راهپیمایی هزار فرسنگی زنان است!

 

رزا: لطفا خودتون را معرفی کنید.

- من لیلا هستم. لیلا قرایی.

رزا: چقدر شما ضد حجاب اجباری شعار می دهید. از رفقا نمی ترسید فردا بهتون بگند بورژوا شدید و خواسته زنای کارگر رو نگفتید!

لیلا: رزا عزیز به این می گن ایراد بنی اسرائیل. خوب بعضی چیزا را میشه مثل شعار داد زد، بعضی رو هم رو پلاکارد نوشتیم. اقلا برو اونارو بخون بعد حرف بزن!

رزا: من میخونم اما رفقای تو نمی خونن ليلا جان؟!

 

رزا: لطفا خوتون را معرفی کنید.

- من شیرین هستم. از کلن اومدم. راستش اولش می خواستم بخاطر همبستگی با دوست عزیزم هما نیام، ولی خوب، باید بین همبستگی با زنا و دوستم هما یکی را انتخاب می کردم. دیدم مبارزه برا حقوق زنا را نمیشه با لج و لجبازی ضایع کرد.

رزا: بیا منم در گوشت یک چیزی بگم: من هم از این همه گروههای مردونه که اومدند دلخورم ولی خوب نمیشه بخاطر لجبازی با گروهها برای مطالباتمون مبارزه نکرد. تازه بذار حالا یک بار هم اینا با زنا تظاهرات کنند، شاید مغز مردسالارشون تکون بخوره!

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

- رزا جون فدات پروانه ام.

رزا: پروانه جان ميتونم چند لحظه وقتتو بگيرم؟

پروانه: خانوم مزاحم نشید بزارید کارمون را بکنیم.

رزا: وا، با صف تظاهرات راه رفتن که کار نیست!

پروانه: آره! رزا جون متاسفانه همه کارهایی که داره انجام می گیره اسم نداره که من برات بشمرم. حالا اگه یک روزی یک تظاهرات کوچک رو خواستی سازماندهی کنی، اون موقع با هم حرف می زنیم!

 

"مریلو گرین برگ" از فعالین جنبش زنان وخبرنگار نشریه انقلاب، ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا از آمریکا برای شرکت در این راه پیمایی به اروپا آمده بود.  

مریلو: زنان نپال که صدها سال زیر یوغ سنن و آئین فئودالی بودند زنجیرهایشان را پاره کرده اند و به مثابه یک نیروی قدرتمند رها شده اند؛ آنان در شمار بزرگ  به نیروهای چریک و ارتش خلق پیوسته اند و در ساختمان یک جامعه نوین در مناطق پایگاهی نقش رهبری بازی می کنند. در این مناطق ستم بر زن و تبعیض علیه ملل اقلیت  و نظام کاستی تبدیل به تصاویر گذشته شده است. مردان که قبلا با دیده شک می نگریستند امروز اعتراف می کنند که زنان نقش تعیین کننده ای را در جامعه بازی می کنند و می فهمند که رهائی زنان به نفع آنان نیز هست.

 

رزا:  لیلا جون خودتی ؟

ليلا: بله، رفیق پرنيانم! « این تولد جنبشی نوین است. ببینید اینجا بسیاری از زنان برای اولین بار بچه و زندگی خود را برای این راهپیمایی رها کرده اند تا این راهپیمایی را با شکوه هرچه تمامتر برگزار کنند»

رزا: ای وای لیلا جان من بچه همراهمه ، زندگی ام هم مبارزه ست.

ليلا: نه رفیق دوران ما بچه ها را اینور و اونور به نیش نمی کشیدیم مگه سرخپوستیم. از این زنان نپال یاد بگیرید.

 

رزا: ليلا به من گوش کن! نظرت در مورد چیاپاسی ها چیه؟

لیلا: رزا جون این بحث را وقت دیگه ای می کنیم. بگو ببینم چند نفر با خودشون بچه آوردند. با این بچه ها چکار کنیم حالا؟

رزا: یکی دو تا بچه بیشتر نیستند!

لیلا: الان کجان؟

رزا: پشت دوربین آقای سماکار دارن بازی می کنند.

لیلا: باید جلسه بذاریم ببینیم بقیه چی می گند!

 

رزا: خودتان را معرفی کنید.

آذر هستم.

رزا: آذر جان سلام. برای چی پاشدی اومدی تو اين سرما؟ دیشب نیم متر برف اومده!

آذر: باز غلو کردی رزا! دقيقا 20 سانتی متر و نيم برف اومده. که اون هم آب شده. تازه من تجربه برف و سرما زیاد دارم.

 

رزا: آنا جان خودتون را معرفی کنید. آذر از دنده چپ بلند شده.

آنا: من آنا هستم. تو مسیر بودم اومدم یک سری بزنم با چند تا از بچه های" آنتی فا" و "آنتی را" هستم.

رزا:  آنا نظرت در مورد کارزار چیه؟

انا: رزا پلاکاردهای روی چراغ قرمزها را نگا کن. این فاشیست های کثافت همه جا عکس یک بچه سفیدپوست رو زدند و زیرش هم نوشتند: فرانکفورت آلمانی ميمانه! فردا هم لابد می نويسند: آلمان سفیدپوست میمونه. اين نه تنها نژادپرستانه هست، بلکه سوء استفاده از کودکانه. زاهارا (زهرا) بیا برو این میکروفن را بگیر و به بوله های بولشيت، این گاوهای وحشی (پلیس) بگو نیش شان را ببندند باز چهارتا زن دیدند!؟ من دارم با اين کوچولو به کبوترا نون ميدم.

رزا: آنا جان ول کن همین ماه پیش800 اويرو جریمه شدی بخاطر يک کلمه. کلمه پلیس تو زبون فارسی ما خودش فحشه. فکر کن داری فارسی می گی. درضمن خيلی مرسی سر اين کودکو گرم ميکنی.

آنا: رزا جان چند تا از این راهپیمایی ها قراره بذارین. اگر مرتب اجرا میشه بریم فارسی یاد بگیریم.

رزا: آره برو زبون ساده ای يه.

 

رزا: خودتون را معرفی کنید

من هایده هستم اومدم برا رادیوم از این راهپیمایی خسته کننده خبر تهیه کنم!

رزا: خودتون در راهپیمایی شرکت نمی کنید؟

- نه خیر!

رزا: موفق باشید اینجا همه زنا در مصاحبه کردن حرفه ای اند.

- من دنبال کسایی هستم که به این راهپیمایی نقد داشته باشند، هنوز کسی رو پیدا نکردم. مهرنوش و ماریا و سیمین هم با اینکه نقد داشتند، اما از راهپیمایی  تعریف هم کردند.

رزا: خوب پس موفق شدید.

- نه! من دنبال کسایی هستم که بگند این راهپیمایی مزخرف بود، ارتجاعی بود!

رزا: متاسفم کسی را پیدا نمی کنید. هر کی تو این راهپیمایی بود با خاطره خوش و رضایت رفت، حتی من هم که همیشه  مخالفم و از هر چی اول ايراداشو ميبينم!

 

رزا: خودتون را معرفی کنید.

من یک مرد آلمانی هستم. ببین دخترک: من مخالف اعدام زنان محجبه هستم. بهتره به کمک همديگر اجازه ندهيم با کله بسته از خونه بیرون بیان. اما من مخالف اعدامشون هستم.

رزا: زهرا جان برو به این بچه های هلند  بگو، اون مجسمه چادری که دور گردنش طناب دار انداختند رو از روی دوش اون آقای دو متری در جلوی صف بردارند. به من ميگه دستور رفقا ی هلنديه ايشون علم به دوش بکشند.

ببين طرف رفته اول اول صف. انگار علامت روز عاشورا رو حمل ميکنه. لابد قراره زيرش سينه بزنيم! بگو دیگه  اين علامتو بدوش نکشند، هم سنگینه هم راسیست های اینجا خیال کردند ما موافق اعدام زن محجبه هستيم. راستی  به سوزی  هم بگو بجای اون پلاکارد حزب م لام م، بره تشکل زنان خودمون را تبليغ کنه. بگو امروز 8 مارسه.

 

رزا: بیان جون تو احتیاج به معرفی نداری، چرا آژیت پروپ آلمانی نمی خونی؟ اینجا موقعشه.

بيان: دارم فشرده بنگالی یاد می گيرم. می گویند یک زن بنگالی با بچه اش میون ماست.

رزا: نه عزیزم دیبجانی و بچه اش هم فارسی هم کردی و هم آلمانی بلدند. اما حالا که داری چند زبان دیگه هم  یاد می گیری، بد نیست استریت انگلیش یاد بگیری. این زنای آفریقایی فوق العاده هستند اگر اونا نبودند جدا خوابمون می برد.

 

رزا: گیسو جان اجازه داریم یک هیپ هاپ مترقی آلمانی پخش کنیم؟ این بچه می خواد برقصه؟!

گیسو: اینجا وقت کارزاره عزیزم. رقص بعد از کارزار.

 

رزا: مینا عزیز می گویید «وقتی که ما به انقلاب خود دست یافتیم، دادگاههایی را تشکیل خواهیم داد که این دادگاهها را (لاهه را) محاکمه کنند.»  منظورتان کی هست؟

مینا: اگه همینجوری پیش بره هشت مارس دیگر.

 

رزا: فری جان این مونتاژ ماشین هلندی کی تموم میشه؟

فری: می بینی که سخت مشغولیم  چرخها رو سوار کرديم، داريم به تدريج اما مصمم مونتاژ می کنيم.

رزا: نميشه اول بلندگوها رو وصل کني؟

فری: ما در هلند معمولا قدم به قدم و با حوصله کارمون را انجام ميديم.

 

رزا: آذر جان یکی از این بچه های پناهنده را بفرستید پشت میکروفن حرف بزنند.

آذر: رزا جان این کار تو هلند میشه در قطعنامه هم هست که ما علیه دیپورت هستیم. در ضمن هر حرکت هر شعار و همه چيز از قبل توسط کميته برگزارکننده برنامه ريزی شده و همانطور که می بينی همه هماهنگ داره اجرا ميشه!

رزا: شما اصلا دمکراسی را رعایت نمی کنید.  به حرف من توجه نمی کنید!

آذر: درسته رزا جون اصلا نمیشه دمکراسی را رعایت کرد. الان ما با هزار تا پیشنهاد متفاوت برا ی جلو بردن تظاهرات روبروئیم. نمی دانیم چکار کنیم هرکاری هم کنیم 999 نفر دیگه ناراحت میشن. نمی دونم چرا تو نمی تونی بجز خودت اون 999 دیگه رو هم ببینی، اونها هم عین تو پیشنهاد دارن ولی از بخت بد پیشنهادها شبیه هم نیست!

 

رزا:  سیاسی عقیدتی چرا اعلامیه نداریم؟

س. ع. : حدود ده هزار اعلامیه گم شده. اما فردا تو شهر ماینز همه اش پیدا میشه. زیر این پرچم ها تو ماشین مونده.

رزا:  آخه اینهمه پرچم چرا آوردید؟

س. ع:  ما که نیاوردیم دیگران آوردند. خواهش کردیم هر سازمان یک پرچم بیاره حالا ماشین پر شده از پرچم اضافی و اعلامیه ها را پیدا نمی کنیم.

پری: رزا اول حق عضويتتو بده، بعدا غر بزن اخراجی بيچاره.

رزا: باور کن تا فرانکفورت رو سيا آمدم. حسابم اين ماه حسابی تو منفيه. مينوس  مينوسم.

 پری: من الان 2000 اعلاميه را پخش کردم. باز نری پشت ما غر بزني؟! اعلاميه نداشتند.

مرد ریشو: خانوم رزا شما گويا اينجا حق ويژه غرزدن داريد. بجای من هم به اين خانم طاهره از افغانستان اعتراض کنید. خودش کمه، رفته چهارتا زن ديگرو سازماندهی کنه، که منو زير مشتو لگد بگيرند. بگین به خانوما الکی بزنند. شغل اصلی من ملا نیست موقتا ملا شدم.

رزا: من رو با طاهره درگير نکن ملا!

 

رزا: وجیهه جان اگر بچه ها را میاوردی تعدادشون زیاد میشد. اين تشکيلات هم بلاخره فکری براشون ميکرد.

وجیهه: عزیز جان دفعه بعدی هم بچه ها را میارم هم مادر پیرم را. سگمو هم ميارم. گربه بچه ها هم 7 ده تا ملوسک آورده.  موش پران هم ميارم.

 

سپیده: رزا این آخرین اخطار است. این همه علیه نپال توطئه نکن ببین" اینجا تظاهراتی بمناسبت روز جهانی زن است که جوانان با این وسعت شرکت کرده اند. برای بسیاری از زنان شرکت کنندگان اولین بار بود که به مدت یک هفته بچه ها و خانواده هاشان را گذاشته بودند و برای دفاع از حقوق شان به میدان آمدند."

رزا: سپیده ببین تو داری روی ول کردن خانواده و بچه ایرانی ها ارزش گذاری مثبت می کنی از طرفی دیبجانی بنگالی را تشویق می کنی که بچه با خودش آورده. به ما زنان ایرانی که رسید، آسمان تپید! مگر قرار است دیبجانی وزیر بشه و زن ایرانی چریک؟  این رهنمود را کدوم نخبه ای داده که برای دفاع از حقوق مان بچه ها ر ا بگذاریم خانه؟

 

سپیده: ببین من تا حالا خیلی صبور بودم. صحبتهای مريلو رو گوش کن ! من که کلا تکان خوردم. ببین تو یک دستت به شیشه شیر است و دست دیگرت به پمپرز. ممکن است فراخوان عمومی بیاد جنگ مسلحانه !اگه الان گسست نکنی و یک هفته بچه و خانواده را بذاری بیایی راهپیمایی، چطور می خواهی شعار" مرگ بر حکومت زن ستیز" را عملی کنی. قدرت از لوله تفنگ بیرون میاد نه از شیشه شیر!

رزا: ببین قدرت را ولش کن سپیده. بعدا سر تسخيرش يا لغوش بحث می کنيم! فعلا یک سوژه عالی پیدا کردم!

رزا: سلام رفیق اتحاد کمونیست فدای، چرا اینقدر عصبانی هستيد؟!

 

رفيق ا ک ف : ببنید سال پیش در اعلامیه هشت مارس ما نوشتیم " این وظیفه زنان کمونیست است که به موازات مبارزه برای برانداختن نظام طبقاتی به مبارزه علیه پدرسالاری و تبعیض جنسی حساسیت نشان داده و همرزمان خود را در تغییر بینش و منش بازمانده از سنت های مردسالارانه یاری دهند و وظیفه زنان کمونیست است که بخشی از نیروی خود را در خدمت جنبش دمکراتیک و برابری طلبانه زنان قرار دهند و در بسیج و سازماندهی توده ای زنان تلاش نمایند." در این یک سال هر چقدر زنان کمونیست سعی کردند، نشد که نشد. ما آقایون دست از سنت مردسالارانه بر نداشتیم. رفقای زن فهمیدند که ما باز وظایف را روی دوش آنها قرار دادیم و مثل همیشه داریم دوش روی دوش مبارزه طبقاتی می کنیم. آنها هم با اعلامیه رفقا ما شما را ترک می کنیم! که از روی کمونیستهای غربی کپی کرده بودند ما را ترک کردند. در اعلامیه امسال مجبور شدیم در فقدان رفقای زن ،وظایف سال پیش ر ا که گفته بودیم بویژه از وظایف زنان کمونیست است را به "وظیفه کمونیستها ست که در سازماندهی زنان و ارتقا سطح مطالباتشان فعالانه شرکت کنند"، تغییر دهيم.

رزا: متوجه نمی شوم.

رفيق ا ک ف: خیلی ساده است زنها ما را ترک کرده اند و از زیر این وظا يف یعنی:

مبارزه علیه پدرسالاری در ما ،ارتقا جنبش زنان و سازماندهی آن، و غيره که طبیعت مثل بچه دار شدن  روی دوششان گذاشته بود در رفتند. البته توجیه تئوریک شان این بود که ما رهنمود اعلامیه پارسال را که به موازات براندازی نظام طبقاتی  هم زمان با مردسالاری رفقا برخورد کنیم را تنها در ایجاد تشکل مستقل زنان عملی می بینیم. چون در این تشکلات می توان هم مبارزه علیه ستم جنسی کرد و هم علیه طبقات. کاری که در این سازمان "اتحاد" انجام شدنی نیست.

رزا: خوب رفیق امیدوارم در ارتقا سطح مطالبات جنبش زنان موفق شوید. سطح مطالبات ما البته همانطور که خودتان هم می دانید زیاد بالا نیست. ما فعلا در سطح برچیده شدن نظام طبقاتی و برقراری سوسیالیسم درجا می زنیم پیشنهاد شما چیست؟

رفیق ا ک ف:

پیشنهاد می کنم از نوک دماغ خود فراتر ببینید.  شما باید جمهوری اسلامی را سرنگون کنید.

رزا: رفیق حواستان نیست ما از سرنگونی خیلی جلوتر رفتیم. مثل اینکه شما در بخش نوک دماغتان متوقف شدید!

 

رزا: آقا خودتون را معرفی کنید و بگید اینجا چکار می کنید!

مرد مشکوک: من ن ن ن .هیچی. هیچی، اومدم تماشا. گفتند یکسری زنا ریختند تو خیابونای اروپا. اومدم ببینم چی میخوان!

رزا: ولی ما به در سفارت نرسیده بودیم من تو را از دور دیدم. از توی لانه جاسوسی بیرون اومدی!

مرد مشکوک: آره آره رفته بودم برا تمدید پاسم!

رزا: دیگه چکار کردی؟ چرا  عکس میگیری این همه؟

مرد مشکوک: هیچی. همينطوری!

رزا: نکنه می خوای ببری نشونشون بدی؟

مرد مشکوک بادمجون زير چشم در لانه جاسوسی در حال گفتگو با دوستانش: مگه نگفتین این مخالفین ضد انقلاب ده نفر هم نیستن! بیا این هم عکس! هنوزم دم درن. برین خودتون ببیند. البته مواظب تخماتون باشيد! اينا تو ی این بارون که تو سر سگ بزنی تو صد تا سوراخ قایم میشه هزار نفری اومدن.......

  

کودک: ممان  جیش!

رزا: کودک نظرت در مورد این کارزار چیه؟

کودک: اینجا خاله ها خیلی زیاد بودند عموها کم!

خاله ها  رنگ هاشون با هم فرق می کنه. خاله ها رنگی ان.

این همه خاله! خیلی خاله بود.  با من بازی نکردند. اعلامیه هم  پخش نکردم. بالا و پائین هم نپریدیم. خاله ها روسری ها را کتک زدند. من گریه کردم. اون عمو رو هم زدند. ریش شو کندند.

رزا: ببین کودک، اون عمو نبود. پلیس بود. ریشش هم الکی بود. خاله ها را مجبور کرده بود روسری بذارند. خاله ها هم زدنش. روسری رو هم زدن. ریششو هم الکی بود، کندند. کاپیتو کاپوچینو؟

کودک: می خواست خاله زارا رو دیپورت کنه اون؟

رزا: آره

کودک: من کلامو می زنم.

رزا-1: اوکی بزنش، اما کلاهتو برداری، باد میاد میره تو گوشات. بعدش هپلی ها می گن آخ جون، بعدش مریض میشي. آمپولت می زنند!

رزا-2: هر کاری می خوای بکن هر چی داغونت کرد، در جا داغونش کن!

رزا-3: اینجا سرده باد میاد. فعلا بذار رو سرت باشه اين کلاه، اما بعدا با هم می زنیمش.

کودک: جیش!

 

رزا: بچه ها من میرم. پوشش خبری ميدم بهتون . گفتگو ها را مکتوب کردم، ميفرستم واستون.

راستی، هشت مارس هم تبریک

یادتون نره جلوی لاهه یک سنگ هم از طرف من بندازید. خوب نشونه گیری کنید، ببنید آيا می تونید دو هدف را یکجا نشونه بگیرید!

کارزار:

رزا جون کافیه سنگ داشته باشیم جوری بزنیم که  دیگر بلند نشوند.

کودک: من هم می خوام. سنگ بزنم! مثل خاله ها...

رزا: الان وقتش نیست اول باید یاد بگیری جیش ات رو نگه داری. ميتونی؟

کودک: نه

رزا: پس بیا فعلا رو این پوستر جیش کن!

کودک: آنا کوک مال!

رزا: فرانکفورت بلايبت دويچ!

آنا: آلمان سفید پوست میمونه. زرشک!

 1 آوريل 2006