در جامعه طبقاتی ايران و بهطور کلی همه جوامع طبقاتی حاکم بر جهان که به ستمگر و ستمديده تقسيم شدهاند، انقياد و خشونت بر زن در حال تعميق وگسترش است.
هدف پروژههای دولتی چه آنها که اجرایی شده و چه آنها که در حد یک طرح روی کاغذ باقی ماندهاند، در واقع کنترل بیشتر سیاسی- امنیتی مرزها از یک سو و انحصار بیشتر قاچاق در دست سپاه و ایادی آن است.
بر اساس آمار رسمی تعداد پناهندههای افغانستانی در ایران بین یک و نیم تا دو میلیون نفر در نوسان بودهاند. میانگین سنی بیش از ۷۵ درصد آنان را جوانان بین ۱۵ تا ۲۵ سال تشکیل میدهد.
در ماههای اخير در ايران زنان در هشتک و کارزار «من ـ هم» در رسانههای مجازی از آزار جنسی و تجاوز سخن ميگويند و سکوتشان را شکسته و تجربه آزار و اذيت جنسیشان را به اشتراک میگذراند.
با گذر قرون بسیار عبارات هنر مجاز، حضور مشروط، تیزی سانسور، خرد مردانه و احساس زنانه، زن ناقصالعقل و چه و چه و چه برای مایی که تا به هنوز تجربهی زیستن در جغرافیای خفقان را داریم، کاملا ملموس و آشنا و برپاست!
به طور کلی تاریخ جنبش زنان و سایر جنبش های مبارزاتی هم در ایران و هم در سراسر جهان نشان می دهد که هیچ گاه دو قطبی که رویکرد و اهداف شان در مورد ستم بر زن و راه رفع آن در مقابل هم قرار دارد، نمیتوانند ائتلافی را شکل دهند.
موقعيت خانوادگی و شرايط زندگی جان از همان اوايل او را به حرکت در خلاف جريان برخی از نرُهای معمول زندگی رانده بود. تاثيرات اين حرکت در موسيقی و هنرش و نوشتههايش قابل رويت است.
زندگی مردم این منطقه، زندگی زیر سایه فقر و فلاکت، بیآبی و تشنگی تاریخی، بیکاری، ستم و استثمار وحشیانه، ستم جنسیتی، ستم ملی نتیجه سیاستهای رژیم شونیستی جمهوری اسلامی است. بله مردم این منطقه تشنهاند! نه فقط برای آب آشامیدنی، بلکه تشنه تغییرند.
همدیگر را میفهمیدند. نمیخواستند آن یکی اذیت شود. حرف آینده که میشد، این که باید چه کنند؟ این که آخرش؟ میدانستند که هیچ چیز راحت نخواهد بود. میدانستند طلاق مهری سخت خواهد بود. بچه؟ هفت سال بیشتر دارد و مال پدر میشود.
برای ما زنان از منطقه خاورمیانه و بهطور مشخص زنان ایرانی و افغانستانی که با گوشت و پوست خود لمس کردهایم چگونه دولتهای تئوکراتیک برای به عقب راندن و ارعاب جامعه، نفرت و جنگ علیه زنان را دامن زده و ادامه دادهاند.