نشست مشترک زنان فرصت طلب ایرانی و افغانستانی: ممکن است مسیح علینژاد و همفکران افغانستانی اش بنا بر منافع طبقاتی خود، بر روی این واقعیت ها خاک بپاشند، اما این روشن است که این مداخلات کشورهای امپریالیستی بود که آگاهانه زمینی حاصل خیز را برای تولد طالبان و طرفداران اش ایجاد کرد و پس از یک بار حکومت جهنمی در سال های ۹٠ میلادی برای بار دوم با یک موافقت نامه، قدرت را دو دستی در فرآیندی که کابینه ترامپ و پمپئو آغاز کردند و کابینه بایدن و بلینکن با اصرار و پافشاری آن را به سرانجام رساندند؛ به طالبان اعطا نمودند.
این حمله هکری به ما و سایر نیروهای مبارز و انقلابی در عین نشان دادن خصومت عمیق رژیم جمهوری اسلامی، بازتاب ترس و وحشت شان از فراگیر شدن نظرات انقلابی ما بویژه در شرایط عینی کنونی با گسترده تر شدن مبارزات زنان است.
ازدواج اجباری، یکی از مصداق بارز و روشن پایمال کردن حقوق اساسی (حق آزادی انتخاب) یک فرد است و هم چنان یکی از نمونه های خشونت جنسیتی نیز محسوب می شود. زنان و کودکان دختر قربانی اصلی این عمل و یا معامله اند. کشورهای سنتی، عقب مانده و اسلامی مانند افغانستان، ایران، پاکستان و سایر کشورهای اسلامی، بلندترین آمار ازدواج های اجباری را دارند. اما در افغانستان اکثر ازدواج ها اجباری و بدون رضایت زن صورت می گیرد و در نقاط دور افتاده و قریه جات ازدواج اجباری یک سنت و رواج پسندیده است.
تنها راه نجات زنان، آگاهی- بیداری- و بیزاری از سکوت است، برای برهم زدن و گردن زدن این مناسبات مرد/ پدرسالارانه نیاز به برهم زدن مناسبات سرمایهدارانه و ایستادگی در برابر پایههای استحکام امپریالیسم که عبارت از ناسیونالیسم و اسلامسیاسی اند، داریم. جامعه طبقاتی اسکلیت نظامسرمایهداری و مردسالاری است.
ما زنانی که با ظلم و ستم دست و پنجه نرم میکنیم و نطفههای تشکیلات انقلابیمان را در شرایط خفقان و دیکتاتوری بنیادگرایان اسلامی طالب پی ریختهایم، باید مبارزه خود را با هدف سرنگونی انقلابی امارت اسلامی طالبان پیش برده و برای جامعهای مبارزه کنیم، که در آن انسانها فارغ از جنسیت بتوانند برای پیشروی کل جامعه مبارزه متحدانهای را سازماندهی کنند. مبارزهای که به هر شکل از ستم و استثمار نقطهی پایان بخشد.
از آنجایی که زنان در افغانستان همچنان با عین همین کلیشهها تحت عنوان شلیطه، بیحیا، فاحشه و... مواجهاند، خواستم که روایات تجربی زنان تحصیل کرده طبقه متوسط و آنهایی را که نسبت به موقعیت اقتصادی_اجتماعی و فکری شان از افکار سنتی و نقشهای سنتی زنانه، خودشان را دورتر احساس میکردند و از این رو، بیشتر در معرض آزار جامعه با این کلیشهها قرار داشتند مورد بازتاب قرار دهم.